راه کار و اسلوب اثبات و یا رد در این بررسی ها، به گونه ای که برای منکر راه گریزی نماند، از دور خارج کردن تدریجی اسناد مغایر در هر حوزه ای است که مدخل قرارمی گیرد. مثلا در ورود به زمان بنای شیراز، نخست با عرضه نقشه و تصاویر و نیز نمایش نادرستی های مندرج در سفرنامه ها و رجوع به بازمانده های مادی تاریخ، گروهی از باورها در باب شیراز، از جمله حضور و وجود شاعران نغزگو و سلسله سلاطین ساکن آن، نقض می شود... 
 
این یادداشت، پایانه ای است بر سیری شگفت در تاریخ ایران و شرق میانه و جهان، با چنان کول باری از داشت و برداشت های نو، که سرانجام بتوان مدعی شد که هیچ مرکز و ماجرایی قادر به اثبات تاریخی سلسله هخامنشی نیست و آگاهی های پر اطوار کنونی درباب امپراتوری آنان، در سراسر منطقه، در حوزه تمدن شرق میانه باستان و در جهان، تنها دو پایگاه لرزان شناسایی در اختیار مورخ می گذارد: کتیبه ها و تورات. 
 
اصرارم در پرداختن به سفرنامه و شرح احوال و حاصل کار نیبور، از آن باب است که کتاب او قدیم ترین منبع تایید کننده کتیبه های تخت جمشید و نیز قوم فارس است. کتاب او علاوه بر پرنویسی های معمول با معرفی شیراز پر برکت و آباد عهد کریم خان و تذکرات مضحکی درباره سلسله  افشاریه، به سهم خود سفره کوچکی برای اشتهای جاعلان تاریخ ایران گسترده است. تعیین تکلیف و رد وجود او، کتیبه های تخت جمشید را بی پشتیبان می گذارد و انقلابی در ادراک مسائل شزق میانه و جهان باستان برپا خواهد کرد...
 
نیازهای دعوت و درخواست پرهیز از توجه به تمهیدات و تبلیغات جاعلانه عوامل و عناصری که بر مبنای نفی پوریم، با بهره گیری از توان و امکانات غول آسای کنیسه و کلیسا، تاریخ شرق میانه ساخته و به مراکز فرهنگی در اختیار خویش تزریق کرده اند، مورخ را به وادی کشف عمیق ترین لایه های حقیقت در این منطقه می راند تا با وسعت تدابیر گم راه کننده ای آشنا شوید، که تنها و تنها قصد پنهان کردن کشتار کامل پوریم و انکار خلاء زندگی جمعی و متمدن انسانی در طول ۲۲۰۰ سال پس از آن قتل عام سراسری را دارد... 
 
شگرد بررسی های بنیان اندیشانه در این یادداشت ها، پیوسته چنین بوده است که با آماده سازی مقدماتی اذهان و بررسی و نقادی ریزبینانه اطلاعات موجود، ضمن نمایش پایه های سست منابع کنونی، خواننده و خواهان را برای دریافت حقیقت پنهان مانده در پی و پناه دروغ، آماده می کند. چنان که به روشنی معلوم شد که گرچه ثلث متن فارسی کتیبه بیستون، در شرایط بد استقرار، چندان و چنان آسیب دیده است که حرفی قابل برداشت ندارد و ...
 
اینک به یکی از شگفت انگیز ترین چشم اندازهای تاریخ ایران باستان یهود ساخته، یعنی مجموعه بیستون وارد می شوم که از پایه های سترگ نواندیشی در رهیافت و شناخت هویت و هستی مردم شرق میانه است. روایات کنونی در باب متون منقور بر صفحات سنگی بیستون ادعا دارند که داریوش برای رفع سرشکستگی فرهنگی دم و دستگاه خود در منطقه، فرمان می دهد خطی برای او بسازند تا برابر خطوط ایلامی و بابلی بیستون قرار دهد و منشیان را وا می دارد تا برای  او الفبایی بیافرینند تا اطلاعاتی را که پیش تر به خط و زبان ایلامی و بابلی حک شده بود، بار دیگر با خط سفارشی او نیز قابل عرضه شود.
«داریوش شاه گوید:
 
کشف رموز مجموعه بیستون، که درهم ریخته ترین اثر باستانی شرق میانه است، مورخ و محقق را در وادی و لابیرنتی سرگردان می کند که نه فقط برای عینیت مادی آن کوشش کلان اطلاعاتی - تاریخی توضیح و توجیهی نمی یابد، بل زمانی بلاتکلیفی عمده بروز می کند که در جست و جوی راه خروج، به متن های مندرج بر دیواره های سنگی آن گرداب ناآرام رجوع کنیم. بیستون در مقابله با عقل و کنجکاوی اندیشمندانه، امیدی برای رخنه در سرسختی بی منطق خود باقی نمی گذارد...
 
بدین ترتیب دریافتیم زبان فارسی باستان و خط میخی داریوشی، دو عنصر فرهنگ پایه ولی بی پیوند با یکدیگرند که کسانی با بهره برداری از توهم و دروغ، از سینه بیستون و چند تابلوی مختصر و نوساز دیگر، در تخت جمشید بیرون کشیده و با تکیه بر شمایل چند الفبا، به شیوه شیادان، زبان کاملی را به خدمت شرح تاریخ مردم و اقلیم فارس های ناشناس درآورده اند! 
 
مطالعات دوباره در باب کتیبه بیستون و حواشی فنی و عقلی آن، که نوعی گذر از پل صراط بغرنجی های مرحله حضور کوتاه مدت هخامنشیان در منطقه است، به ویژه بنیان اندیشان را می خواند تا با ذهنی گشاده و مهیا، به یکی از مهم ترین مراتب کنکاش های عالمانه در موضوع هخامنشیان وارد شوند، زیرا دنباله بلندی از مجموعه ی جزم اندیشان و قوم پرستان و باستان گرایان، نوشته های بیستون را چون سپری بر سر کشیده و در سیاه چاله های این کتیبه پنهان شده اند. در وضعیت کنونی اصلح این که ابتدا به موجودیت رازآمیز تولید نوشته های بیستون بپردازیم، که به نحوی ممتاز ناسالمی اندیشه و اجرا در آن آشکار است. این منظره که کتیبه ای را در پستوی کوهی، در بلندای زیاد و با خطی نوشته باشند که خواننده ای نداشته است و هنوز هم ندارد، خود به خود محقق را در تشویش وتشکیک نگه می دارد، قصد از آماده سازی آن را درک نمی کند و از مظاهر قضیه در می یابد که تدارک صحنه و سالن بیستون، برای اجرای نمایشی بی کلام بوده است! 
 
اگر چنین است که داریوش، در حین عملیات حجاری و بنایی در بیستون، خط میخی شخصی  سفارش داده  و بی درنگ آماده و نصب شده، پس مطالب کوه سانی را که به مدد خداوند، در دو سه یادداشت آتی عرضه خواهم کرد و یکی از عمده ترین فرازهای تعیین کننده در ایران شناسی بدون دروغ است، که با ادله لازم، احتمال نوساز بودن خط فارسی داریوشی را دنبال می کند، پس چنین گمانه ی همراه با دلایل روشن نمی تواند با این شعار رو به رو شود که زبان و خط بنا بر سفارش این و آن و یا حوادث سنگین روزگار، ساخته و یا از گردونه خارج نمی شود.  
 
پیش از ورود به ماجرای کتیبه بیستون و به طور کلی مسائل مربوط به خطوط  نوشتاری در شرق میانه، مناسب دیدم در این یادداشت مختصر، پرده دیگری را برافکنم که با آن تذکر قدیم درباب فقدان حربه شمشیر در این منطقه و به خصوص درحوزه ظهور اسلام، همخوانی می کند، با این اشاره که در متن و منابع تصویری و نقش برجسته های به جا مانده از تمدن های کهن ایلامی و بابلی و سومری و حجاری های تخت جمشید و بیستون، حربه شمشیر نمایش داده نشده و حتی محافظان پشت سر داریوش در نگاره بیستون، وسیله نزاع و دفاعی جز نیزه و کمان ندارند
 
پیش از این با نمایش مجموعه هایی از ابنیه و مقابر و مکان های  عبادی خشت و گلی ایلامی در تخت جمشید و ارائه الواح گلی و سنگی به خط ایلامی نشان دادم که پیش از تصرف تخت جمشید به وسیله مهاجمان هخامنشی و تخریب آن زیگورات کهن، سراسر آن محوطه در اختیار تمدن ایلام بوده است. مراجعه به تصاویر یکصد و پنجاه هزار متر مربع از ساخته های ایلامی تخت جمشید، در مستند شکوهمند تختگاه هیچ کس، که خشتی از آن باقی نگذارده اند، به خوبی اعلام می کند که با چه راهزنان فرهنگی کارکشته ای مواجهیم که کنیسه به آن ها ایران و باستان و اسلام شناس نام داده و با ویران کردن تمام آثار غیر سنگی تخت جمشید، آن مجموعه نیمه ساخت فاقد سقف را به نمایشگاهی از قدرت خراب کاری فرهنگی بدل کرده اند. 
 
این یادداشت، فراخوانی به عصیان علیه دروغ و علیه کارگزارانی است که فرصت می جویند تا نم آبی به ریشه پوسیده و درخت بی بر و بار تاریخ شرق میانه برسانند و در تختگاه جاعلانه ای که مشتی مجرم جهود برپا کرده اند، خدمت گذاری کنند! بنیان اندیشان نیاز بیش تری به ارائه استدلال و اسناد مربوط به هستی خاکستر شده به دست یهودیان در ماجرای پوریم نمی یابند و تنها به دارندگان و باورمندان به صحت گواهی های نور چشم یادآوری می کنند که اگر کسانی از شرق تا غرب و از جنوب تا شمال منطقه پوریم زده را، در 175 سال پیش، حصار و دیوار می کشند و در درون آن طرحی برای شهر می ریزند...
 
بنیان اندیشی، اندک اندک، در یک تحول خود جوش، به مرحله تازه ای ورود و صعود کرده است: پس از دوره ای تردید و ناباوری، نیروی تازه ای به عرصه جست و جوی جمعی برای دست یابی به مدارک و منابع جدیدی وارد می شود، که به استحکام زیر بنای داده های نوین ایران شناسی کمک می کند و مستندات تازه ای را به یادداشت های آن می افزاید، که مشتاقان دریافت مبانی را نسبت به صحت این مباحث مطمئن تر می کند.
 
از آغاز این بررسی ها، که از مبداء وقوع قتل عام پوریم و ضرورت بازبینی ابنیه تخت جمشید حرکت کرد و به اثبات نیمه ساز بودن آن مجموعه سنگی منجر شد، پیوسته در این ناهمآهنگی آزار دهنده متوقف بودم که چرا خشایارشا، زود هنگام و حتی مقدم بر اتمام حجاری ها، کتیبه نویسی بر پلان هایی را آغاز کرده، که در مواردی حتی کف سایی محل نگارش و تراش گل های لوتوس قاب اطراف آن ناتمام بوده است و چرا همان زمان که اقدامات اولیه معماری در جریان بود، به وجهی غیر عادی، کوشیده است در مکان های متعدد، بیانیه های سنگی خنکی، با متنی تقریبا تکراری و یکسان، صادر کند؟!
 
با نصب نقشه های یزد و کرمان، دفتر این فصل از مستندات را می بندم که با وضوح تمام به خواستاران حقیقت نشان داد که در سراسر ایران، این جا و آن جا، با کشیدن حصار و دیوار، از قریب ۲۰۰ سال پیش، محوطه هایی را برای تولید شهر، آماده می کرده اند. آنان که حوصله بیش تری دارند می توانند با برگشت به شمای نقشه ها، در یادداشت های قبل، قانع شوند که شهرهای ایران در زمان این نقشه برداری ها به طور یکسانی سوت و کور، غیر مسکون و یا با اندک علائم تحرک، فاقد مستحدثات عمومی و نیز ملزومات مورد نیاز یک تجمع شهری بوده اند.
 
به گمانم هر صاحب منصبی در معقولات، که خود را از پوسته تعصب بیرون کشیده و اطراف تاریخی خود را به دقت پاییده باشد، با نگاهی به نقشه شیراز رسامان روس و مقایسه آن با نقشه شیراز گروه سازندگان مسجد عتیق، بلافاصله در می یابد که شیراز یعنی مزاحا پایتخت فرهنگی جهان، نزدیک به قرنی، به قدر گچ مالی به دیواری عملیات عمرانی بیرونی و درونی به خود ندیده، و تصاویر هوایی سال ۱۳۳۵ بی تردید به ما می گوید که تا ۵۵ سال پیش هم شیراز جز مزرعه محصوری مناسب کشت سبزیجات نیست و به علت قلت جمعیت، اندک تلاشی برای توسعه در آن صورت نگرفته است.
 
بدون شک حتی در داستان های هری پاتر نیز نمی توان پریشان نویسی هایی بیش از آن یافت که در ده ها و صدها برگ نوشته بی افسار، در باب شیراز بر سر هم بافته اند، که شرح شیرین عقلانه زیر از آربری، که در این گونه عرصه ها، یکه تازی می کند، یکی از آن هاست.
 
حالا از آسان ترین مسیر، یعنی فقط با نصب یک سئوال، تکلیف امروزین مشتاقان آشنایی با فرهنگ مکتوب آدمیان، در تمام ادوار و نزد تمام اقوام روشن می شود. کافی است از هر مدعی جلالت فرهنگی سئوال کنیم: با چه و بر چه نوشته اید؟! به راستی که بیان شیرین و پر تمسخر قرآن در باب آن کسان که در عرضه این بازی مکارانه در عرصه فرهنگ و ایمان و باور آدمی، خود را موفق فرض کرده اند، در این جا نیز مصداق خود را می یابد:
 
به نظر می رسد کسانی این آمادگی اولیه و اساسی را ندارند که با درک مبانی و اصول، خود را به منظر هستی شناسانه نوین نزدیک کنند و دریابند انسان قلم به دست که بانی انتشار اندیشه ای شده باشد، پدیده ای کاملا نوظهور و در زمان و جهانی است که به زحمت ده میلیون نفر ساکن داشته است. آن ها مباحث جمعیت شناسی تاریخی، نبود خط، محدودیت ماتریال و فقدان ابزار مناسب برای کتابت عمومی را درک نکرده اند و از آن که حتی معنای درست آن آگهی سرقلم را هم نفهمیدند که در پایان دوران رضا شاه از ظهور وسیله ای برای فارسی نویسی درست خبر می داد،
 
اینک با عنایت الهی از گردنه ای گذشته ایم که هویت مکتوبات موجود را، به دو بخش شناخته و ناشناخته و مجعول و غیر مجعول تقسیم می کند و میزانی به دست آورده ایم که حتی غباری از دروغ را وزن می کند و بی کم ترین تعارف و تحاشی، می توان از طریق ملاک و محک مبحث فوق کلان قلم، که گران سنگ ترین مقوله مطرح شده در تکاپوهای حقیقت شناسانه ی جهان در تمام قرون است، ذخایر مکتوب ملت ها را به آزمایشگاه تشخیص ابزار نگارش بفرستیم تا جنسیت و سلامت و حیات و مرگ هر یک از آن ها را بی اندک انحراف تعیین کند.
 
بدین ترتیب به حاصل و نتیجه نهایی مندرجاتی رسیده ایم که چند سالی است با عنوان کلی ایران شناسی بدون دروغ عرضه می شود.  اگر بنا بر تشبیه باشد، بی راه نیست هر یادداشت این ورودیه را چشمه زلالی بیانگاریم که در مسیر واحدی با دیگر مخازن حقیقت، سرانجام  رود خروشان مبحث قلم را به راه انداختند که سیصد سال توطئه یهود برای آلودن فرهنگ ملل گوناگون را به آب شست و بساط شعبده های مراکز فرهنگی کنیسه و کلیسایی دور و نزدیک را برهم زد. 
 
سرانجام عاجز شدند، به زانو درآمدند و در برابر یادداشت های قلم، که بی تعارف حاصل و نتیجه دیگر نوشته ها و برتر از همه آن ها بود و هست، خود را چنان ذلیل و ناتوان و بر بقای هویت فرهنگی جهود ساخته خود نامطمئن دیدند که با توسل به تصمیم گیرندگان بر خر مراد سوار، بدون رعایت مراحل قانونی و با ضرب و زور فرامین، به گمان خود رسن ارتباط این قلم را با خوانندگان خود بریدند و نمی دانند چنین رفتارهای ضد فرهنگی و از سر ضعف و چاله میدانی آن ها تعداد گروندگان به این مباحث نوبنیان را چند برابر خواهد کرد.
 
 اندک اندک کار بر بنیان اندیشان سهل تر می شود و پیراستن دروغ و اسراییلیات از تاریخ ایران و تالیفات اسلامی و این جدال پر جذبه که صرف کشف دیرینه نگارش بر مواد و با وسائل گوناگون می شود، از مجرای نوینی می گذرد که زمان آشنایی با کاربرد نی به عنوان قلم، از اصولی ترین آن هاست. در واقع گذشته از آن سئوالات پیشین که چون آزمایشگاه ویژه و مجهزی مکتوبات مانده از دوران قدیم را شناسایی و غالب آن ها را با امعان نظر به ابزار نگارش، به صف اوراق جاعلانه هدایت کرد...
 
تاکنون، برای زمان کاربرد نی، به عنوان ابزار نگارش، تاریخچه ای مدون ندیده ام که ضمن آن، زمان نخستین صفحات نی نوشته، معرفی شده باشد. با استحکام کافی می توان توجه داد که کشف و تربیت و استفاده از ساقه نی، به عنوان ابزار نوشتن، لااقل در جهان اسلام، انقلابی در عرصه ارائه متون پدید آورد. ویژگی های این وسیله، که به میزان کافی استخوان بندی مستحکم و فیبرگونه برای مقاومت در برابر فشار دست قلم دار، در گردش های دشوار و مورد نیاز برای ثبت حرف ی یا س و یا ن و ق و ع و غ را دارد و در عین حال چندان منعطف است که احتمال وارد آمدن آسیب بر نوک نی در هنگام نگارش را به حد اقل می رساند...
 
ورود به مبحث و مدخل قلم، شناسایی ابزار آن جنگی است که در زمینه فرهنگ، میان آدمیان در جریان بوده و هست. اگر یورش نظامی، بی لوازم مخصوص، از شمشیر و خنجر و تیر و کمان و فلاخن و سنگ انداز و توپ و تفنگ و راکت و بمب ممکن نمی شود و اگر صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی جهان، غالبا و در حد توان فنی هر دوران، به ارتقاء کارآیی ابزار آلات قدرت نمایی نظامی کوشیده اند، پس لازم است با سوی دیگر تلاشی هم آشنا شویم که صاحب نظران و مولفان و کاتبان و افزارمندان، در راه کسب و کشف ابزار نگارش به تر بر خود هموار کرده اند.
 
به یاری خداوند، گره یکی از دشوارترین مباحث در موضوع نگارش و فرهنگ آدمی گشوده شد و دریافتیم عمده علت محدودیت اجرایی خطوط و از جمله خط عرب و توقف مظاهر تحریر در میزان تصورات بومی، به سبب نبود ابزار واحد و استاندارد کتابت است که اینک قلم می خوانیم. بی شک توحه به چنین عارضه ای چندان معتبر و مهم است که بگوییم تا زمان ظهور ابزاری معین، با مراتب فنی قرون اخیر، که انتقال زوایای حروف و هر گونه تکرار و تقلید نمای واحدی از نوشتار را میسر کند، فرهنگ عمومی انسان در تمام جهان، مکتوب نبوده است.
 
کنجکاوی نسبت به نیازها و الزامات و لوازم کتابت و بررسی مکتوبات موجود، که کهن و باستانی و قدیم معرفی می شوند، محقق را نسبت به سراپای فرهنگ و مخطوطات کنونی در سراسر عالم نه فقط به دل سردی و بدبینی دچار می کند، بل زمینه می سازد تا باور کنیم به راستی از ورود انسان به دوران کتابت نو، دیری نمی گذرد و با کمال تعجب و تاسف دارایی های موجود در تمامی عرصه های انسان شناسی و تفکر کتابی، جز توطئه نیست که بنیان آن را، در سده های اخیر، به قصد ایجاد سرگردانی اندیشه و ناممکن کردن وحدت نظر بشری، به صورت و عناوین گوناگون، یهودیان گذارده اند.
 
قصد نخستین و مقصد نهایی هر یک از مباحثی که مدت هاست در این وبلاگ می گشایم، از جمله گفتار در موضوع کمال الملک، ایجاد انگیزه و اطمینان در خواستار آن است تا دریابد ارتفاع دروغ در باب تاریخ و فرهنگ و به طور کلی اطلاعات موجود در زمینه سرزمین ایران، از خط مرز دهان و دماغ بالاتر کشیده و مدت هاست جز دروغ استنشاق نمی کنیم و جز تحمیق نمی بلعیم، تا شاید کسانی در مراتبی به این یا آن ضرورت تکانی به خو.د دهند و اندک اندک لشکری فراهم شود عازم میدان نزاع با دروغ تا  سرانجام جهانی را از آسیب و صدمات فرهنگی و سیاسی و اقتصادی یهودیان آزاد و بهشت زیستن در دنیایی بیرون از تسلط های یهود تجربه کنیم. باری معلوم همگان شد که غفاری و غنی و شفا نیز، چون بیرونی و مقدسی و عطار، اشاره به موجوداتی است که پس از سال ۱۳۰۷ شمسی نام فامیل برداشته اند!
 
ثبت احوال و اصرار و اجبار در انتخاب نام فامیل، مقدمه ای بر تحقق مهم ترین آرزوی رده های بالای جامعه بود، تا دست مایه های خود را از تعرضات و مصادرات و تمنیات این و آن دور نگهدارند، مورد حمایت قانون قرار دهند، راه جدیدی برای گسترش حوزه تصرفات خود بیابند و از فرصتی سود برند که خود مقدمات آن را آماده کرده بودند: قانون اجبار در ثبت اسناد و املاک.
 
توصیه به تحرک و تفکر از مبداء مبانی و برخورد با غموض و گشودن رموز هر عاملی، از مسیر بنیان اندیشی، عادت دادن خود به اعمال شیوه ای است که تکلیف مسائل و مطالب را از پایه روشن می کند و بسیاری از قول ها را چون زوائد و خاشاک، به حاشیه می راند. مثلا ورود بنیان شناسانه به موضوع طوفان نوح، با توجه به این پرسش ها تدوین و رجوع به مظاهر زیر، تعیین و تدوین شده است:
۱. ترکیه بنا بر چیدمان طبیعی ارتفاعات آن، تنها سرزمین در سراسر جهان است که امکان تحقق طوفان بر طبق تصاویر آیات قرآن را دارد.
 
جملگی شاهد شدیم در سلسله گفتارهایی در تلویزیون، با گردآوری ذخیره صاحب نظران هنوز زنده، در موضوع تاریخ معاصر، سرانجام بر اساس آن چه بیان شد جز دعوت به بوسیدن چکمه های رضا شاه و لیسیدن لبه شمشیر آقا محمد خان دروغین برای عرضه نداشتند. آپاس کاری دروغ های کتابی به یکدیگر به خوبی نشان داد که آن جماعت از عمده ترین مسائل تاریخ معاصر چیزی نمی دانند، از بنیان و عوامل دگرگونی ها آگاه نیستند و جز هیاهو مطلبی برای بیان ندارند!
 
اگر در آن اندازه هم برای این مردم احترام و حقوق قائل نبوده اند که قول های خود یکی کنند و دروغ های شان را آراسته تر بگویند، پس شاید در اطراف خود ملتی نمی دیدند تا رعایتی کنند و هادی آن ها تنها فرمان بری از مراکز انتشار دروغ در اورشلیم و حفاظت از منافع باند مجلل خویش بوده است!
 
همه چیز به وجهی بیرون از مدار حقیقت و خلاف عقل، قلابی است و غالب نمایه های ایران پر افتخار عصر به اصطلاح صفوی، دست ساخته های جدید از اواخر قاجار و در عصر پهلوی ها است. پیش از این نمونه های متعددی از ابنیه مذهبی، از خراسان تا ورامین را دیده اید، که همگی در دوران جدید کاشی چسبانی و پیرایه پردازی شده اند، چنان که از پر افاده ترین عروس معماری عهد صفوی، یعنی مسجد شیخ لطف الله ده تصویر موجود است که هریک از آن ها و همگی در کار نقل این قول اند که این مسجدی تازه ساز از عهد رضا شاه است، که در میان دوران محمد رضا شاه تکمیل شده است!
 
بنیان اندیش، مقدم بر دیگران، ناقد و ناظر گفتار خویش است و پیوسته در این دلهره می گذراند که با شتاب زدگی و عبور از حواشی موید و نادیدن نشانه های راه نما، استحکام سخن را به میزان لازم رعایت نکرده باشد. چنان که با نمایش فقدان امکانات مورد نیاز تجمع در ایران، از جمله نبود موسسات عمومی، تا اواخر قاجار، یاداور شدم که تولد دوباره و پس از پوریم این سرزمین و حضور آن، در جرگه دیگر ملت ها، با عنوان و جایگاه حقیقی و حقوقی، بی اندازه جدید است ...
 
بر مبنای سابقه، هرگاه در این وبلاگ، برگ ناخوانده ی دیگری از توطئه چینی یهود، در حوزه تاریخ و فرهنگ این سرزمین گشوده و به عموم عرضه می شود، فغان و هیاهو و اعتراض بالا می گیرد، تا شاید و لااقل از تاثیر مدخل بکاهند، سوراخ و درزی از اما و اگر در آن باز کنند و فریاد واهویتا سر دهند و یکی از آخرین این گونه موارد، در باب شرحی پیش آمد که بر وجود کمال الملک نوشتم. معروف کرده اند که نقاش در سفر به پاریس و پس از خوردن غذا در رستوران، از آن که پولی نداشت، در بشقاب پیش دستی میز خود، اسکناس درشتی را با چنان نمای برابر اصلی نقش کرد، که گارسن فریب خورد!
 
عنصر و آدرس اصلی، در نادرستی ماجرای تدوین تاریخ ایران، که مقوله ای نوپدید است و منبع سالم ماقبل دو قرن پیش ندارد، یکه تازی اطلاعات آن در مقولات گوناگون و مصونیت آن ها در برابر قدرت سایش نظریات مختلف است. این داده ها، از آغاز پیدایش، فاقد دیدگاه مغایرند و از منظر مخالف بازدید نشده اند. مطلبی که به تنهایی مرکزیت واحد و وحدت تالیفات در تاریخ ایران را آشکار می کند و موجب بی اعتباری و سقوط ارزش فرهنگی تمامی آن ها می شود. نقشه هایی که عرضه می شود مجموع مایملک تمدنی موجود در این سرزمین و علامت آغاز تلاش برای تدارک امکانات تجمع دوباره و پس از پوریم ایران، از دو قرن قبل است...
 
کتاب روزنامه اعتماد السلطنه، در شرح روزگار ده سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه، بسیار سرگرم کننده و در عین حال آموزاننده است. مثلا همین خاصه نگار دربار قاجار، در میدان حسن آباد و محل شعبه ی مرکزی آتش نشانی فعلی، ظاهرا باغ و باغچه ای داشته، که برخی شب ها را در آن می گذرانده است. معمولا در یادداشت های فردای چنین شب هایی می نویسد: صبح عازم شهر شدم و به حضور بندگان همایون رسیدم! تا بدانیم در ۱۲۰ سال پیش، طی مسافت میان میدان ارک، تا میدان حسن اباد کنونی، مسافرتی به خارج شهر محسوب می شده است!
 
از هویت قومی قاجارها بی خبریم، نمی دانیم در کدام گوشه ایران، از چه زمان و با چه نشانه جمع بوده اند و صدور شناسه ی بومی برای آن ها، با فقدان اطلاعات پایه رو به روست. پیدا شدن دولت و تمرکز سیاسی و رسمی قاجار، ظهور ناگهانی و به قدرت جهیده ی چند چهره ی بیگانه و بزک دار است، که همان مقدار از قنداقه امکان و اعتبار تاریخی بیرون می مانند، که متصل به بند ناف دربار تزارند. مجموعه ای که با چند چهره ی از آسمان افتاده و یکی دو باغچه و بنا در ارک تهران فاقد سکنه، از عهد ناصرالدین شاه آغاز می شود...
 
عرضه ی عرصه ی مختصر، عمر کوتاه و زمان قریب آغاز دوباره تجمع انسانی، در ایران دو قرن پیش، یادآوری دوباره و نهایی دو مقوله است: نخست این که باور کنیم اقدام هولناک یهودیان برای قتل عام مردم شرق میانه، در ماجرای پوریم، در چنان اوج توحش و به مقیاسی از کمال صورت گرفته، که ۲۲ قرن پس از پایان آن نسل کشی عام، بار دیگر مهاجرانی برنامه به دست، برای تشکیل کانون های سیاسی و فرهنگی مخصوص، درست مانند استانبول و بغداد و دهلی، به بنای پایتخی به نام تهران در این سرزمین مشغول اند... 
 
طولانی شدن این یادداشت ها، که از منظر و مبداء قتل عام پوریم، به تاریخ مردم شرق میانه و جهان می نگرد و قصد اثبات آن حادثه بنیان برافکن را دارد، که روند طبیعی رشد در سرنوشت انسان را متوقف کرد؛ به آن علت است که وارد کردن آن حادثه و تبعات اش به تاریخ، از بسیاری بدایت، نیازمند محاصره کامل مدخل از تمام جهات است، زیرا منتظران و مترصدان دریافت حقیقت، فقط با خواندن بررسی های مندرج در یادداشت های 34 تا 38 و  دلایل متعدد یادداشت 104، قانع شدند به دنبال و در پی وقوع پوریم، هرگونه مظاهر هستی و نمایه تمدن در این منطقه غایب است...
 
ضرورت توسعه و از جمله گسترش و یا تولد شهرها، عارضه رشد جمعیت است که با ملاحظه و محاسبه مساحت مناطق قابل سکونت، اسلوب معماری، امکانات تراکم، چیدمان عوارض طبیعی، وفور منابع ضرور اولیه و به ویژه آب، بازدهی اقتصادی و عدالت اجتماعی ناگزیر می شود. مثلا اردبیل در زمان آن نقشه برداری حد اکثر پانصد و تبریز، با آنالیز نقشه زیر و خوش بینی و ندیده انگاری کامل، پنج هزار جمعیت داشته است. اگر با فشار و به فرمان عقل و مراجعه به اسناد، ناگزیریم صحت این رسامی ها و چنین ارقامی را بپذیریم، پس وقوع پوریم و تجمع مجدد، بر اثر ورود تدریجی مهاجران جدید به ایران، از قریب سه قرن پیش، منطقی و مسلم می شود.
 
کتاب نقشه شهرهای ایران در دوران قاجار، جای تعارف باقی نمی گذارد، به رگ های برآمده گردن کسی اعتنا ندارد و اسنادی ارائه می دهد که پیش از داد و ستدها و قیل و قال های امروزین تولید شده است. کتاب با صراحت به مترصدان و نواندیشان نشان می دهد که آذربایجان و نیز سراسر ایران، آن سو تر از قریب دو قرن پیش، سکنه و روابط شهر نشینی ندارد و رجز خوانی قومی قادر نیست این حقیقت عریان را بپوشاند.
 
کتاب نقشه شهرهای ایران در دوران قاجار، مدرک مقتدری است تا سرسخت ترین منکران و  کهنه خیال باف ترین مخالفان بنیان اندیشی را به تعمق بیش تر بخواند، چنان که  از خلال مقدمه ی آن کتاب با تصوراتی آشنا می شویم و مولفان ان را، به چنان ناممکنات نامعقولی متوسل می بینیم که از ردیف عادات متداول روشن فکر ایرانی بیرون نیست.
 
اگر مراجعه کننده به انبوه نوشتارهای پیشین، با صورت حقیقی تاریخ و فرهنگ مردم شرق میانه آشنا نشده بود و چند یادداشت نهایی در پیش هم نتوانست مرکزی را به او بشناساند که کارگردانان آن به وجهی وقیحانه هستی و هویت مردم این منطقه را بازیچه پنداشته اند، پس بگذارید به راه خود رود و اصطلاحا نان و ماست خود بخورد، که اهل کوچه و راسته حقیقت طلبان نیست و فرصت می طلبد و بهانه می جوید تا از جمع بنیان اندیشان بیرون زند. اینک با سجده شکر از مدد الهی در عرضه نظر، اعلام  کنم  به چند یادداشت پایانی مدخل ایران شناسی بدون دروغ وارد شده ام و به حقیقتی می پردازم که موجب فروغ چشمان و کوری ابصار دیگری خواهد شد.
 
این آخرین یادداشت در موضوع هندوستان است، هرچند هنوز به مطالبی و از جمله برچیدن ناندانی و تخریب عاشق خانه ی تاج محل نپرداخته ام، که اشتهار ابلهانه ی آن قصه ای بس تلخ و دراز دارد و تنها به کار درک وسعت میدان جعل و قدرت جاعلان جا خوش کرده در کنیسه و کلیساهای جهان می آید.  چرا که عاقلانه تر دیدم اینک و پس از اخراج کامل امپراتوران مغول از هند، خرت و پرت های باقی مانده و منسوب به آنان را نیز یکجا روانه رودخانه گنگ کنم... 
 
گمان ندارم به دنبال دیدار آن نقشه های ۳۵۰ سال پیش هندوستان و بین النهرین و عربستان و ایران و ترکیه، به گفت و گوی دیگری در رد کامل تاریخ نوشته های کنونی در باب این حوزه، نیازمند شویم و باور ندارم بیماری تعصب درکسی علاج شود که با دیدار آن نقشه ها، هنوز لاشه خفه شده اندیشه های قوم گرایانه را از درون خویش بیرون نریخته باشد!
 
این که بدانیم نیروی دریایی انگلستان، با کدام اطلاعات و جسارت، ده هزار کیلومتر دورتر از لندن، وارد هندوستان شد، پرسشی است که برگ دیگری از بی تحرکی و در غالب موارد وابستگی روشن فکری موظف این حوزه، از ترک و فارس و اردو و هندو زبان را آشکار می کند و پرده ی دیگری از ماجرای بی اساس کمپانی هند شرقی را می درد.  بدین معنا که هندوستان تا پیش از سال ۱۹۴۷ میلادی، موجودیت ملی و تاریخ قابل شناخت کهن ندارد و در آن سرزمین، رد پای هیچ حکومت سراسری و مقتدر، دورتر از ۶۰ سال پیش، قابل تعقیب نیست...
 
کدام عقل سلیم می پذیرد یک کمپانی تجاری، احتمالا با کمک نیروی پرسنل خود، منشیان و حساب داران و آبدار باشیان و خدمت گزاران و کارکنان فروشگاه ها، بتواند سرزمینی به پهناوری و پیچیدگی هند را، چنان تا آخرین وجب و به تدریج تسخیر کند، که مردم، یعنی همان مشتریان بالقوه و فعل و خریداران کالاهای وارداتی آنان، با بر جای گذاردن دست مایه و میراث قرون خویش، از مقابل شان بگریزند؟!! 
 
آن زمان که سران کنیسه و کلیسا، پس از اعزام پیاپی ناخدایان و ماجراجویان به اوقیانوس گردی های نخستین، در فاصله ی اواخر قرن پانزدهم تا اواخر قرن شانزدهم و برای شناخت مراکز تجمع و تمدن دیگران، سرانجام و برای اولین بار نقشه ی جغرافیایی جهان را به دست آوردند، با حقیقت از منظر آنان رعب آوری مواجه شدند: اندیشه اسلامی و دین اسلام، به آرامی از مکه و مدینه، علاوه بر سراسر بین النهرین، مراکز تجمع اطراف را، که حضور در آن به گذر از اوقیانوس ها نیاز نداشت، از جنوب هندوستان تا انتهای آفریقا، در اختیار گرفته بود...
 
 قبلی  1  2  3  4  5  6  بعدی 

نمایش :  1 / 50 

 کل 293
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان