ایران شناسی بدون دروغ، 244، نتیجه 52، حقه بازی ها در هند، 21

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۴۴

این که بدانیم نیروی دریایی انگلستان، با کدام اطلاعات و جسارت، ده هزار کیلومتر دورتر از لندن، وارد هندوستان شد، پرسشی است که برگ دیگری از بی تحرکی و در غالب موارد وابستگی روشن فکری موظف این حوزه، از ترک و فارس و اردو و هندو زبان را آشکار می کند و پرده ی دیگری از ماجرای بی اساس کمپانی هند شرقی را می درد.  بدین معنا که هندوستان تا پیش از سال ۱۹۴۷ میلادی، موجودیت ملی و تاریخ قابل شناخت کهن ندارد و در آن سرزمین، رد پای هیچ حکومت سراسری و مقتدر، دورتر از ۶۰ سال پیش، قابل تعقیب نیست. خصیصه ای که هند را نیز درست مانند ایران و ترکیه، چون سفید برگ نانوشته ای، در اختیار مورخان کنیسه و کلیسا قرار می دهد تا به عنوان بخشی از توطئه شرقی و ضد اسلامی خود، در آن ظرف بی هویت تاریخی، شهرهای باستانی و مراکز سلاطین مغول بریزند، گهواره رشد زبان فارسی بگیرند، در آن دین و فرهنگ زردشتی برویانند، دواوین شعرا و لغت نامه های خنده دار زبان فارسی تدوین کنند، مامنی برای پارسیان کهن گریخته از شمشر عرب بگویند و قصه هایی  در باب تمدن موهنجودارو و کتب وداها و هزار افسانه بی سر و ته دیگر در موضوع بودا یعنی پیامبری را بدان سنجاق کنند که در عین قدمت تلقینی، حتی یک صدم مردم هند به او باور و ایمان ندارند.  برای استحکام این سخن کافی است بدانید در هندوستان ۱۶۰۰ گونه فرهنگ و مذهب و لهجه و زبان شمرده اندکه به تنهایی موجودیت ملی کهن هند را منتفی و محو می کند. هندوستان سه میلیون و دویست هزار کیلومتر مربع وسعت دارد که اگر میان ۱۶۰۰ قوم گوناگون آن تقسیم کنیم، به هر یک وسعتی بسیار کم تر از تهران و توابع آن خواهد رسید. به واقع سرزمین و ملت هند، خلاف چین و ایران و بین النهرین و مصر و یونان و رم، به معنایی اصولا مخلوق استعمار است، که به دنبال قرون دراز گم نامی و ناشناختگی، قریب چهار قرن پیش، با هجوم غرب، شهرت و حتی موجودیت تاریخی یافت و به عنوان واحد مستقل حقوقی و اقتصادی و فرهنگی، شناخته شد. در حقیقت آن گروه از مولفان و مورخان هند، که تولد آن سرزمین را، همانند آمریکای شمالی و جنوبی و سراسر آفریقا، مدیون ورود استعمار می دانند، به بی راهه نمی روند با این توجه که اگر ورود استعمار سیاسی و فرهنگی در حوزه ما، منجر به ظهور سرزمین هایی با نام هند و ایران و ترکیه و افغانستان و پاکستان شده و هیچ یک میراث موجه بومی ماقبل چهار قرن پیش ندارند، پس بی تردید داشته ها و دانسته های موجود نیز در تمام عرصه های اجتماعی و فرهنگ به اصطلاح ملی، کالا و میراث دوران استعمار و به واقع کنیسه و کلیساست! و به قول و ارزیابی مائوتسه تونگ، «از هنگام ظهور آن هیولا، یعنی استعمار، چنان میان همه چیز جهان ارتباط الزامی برقرار کرده اند، که تفکیک ان ها از یکدیگر ناممکن است».

اینک ضرورتی در معرفی نقش استعمار و امپریالیسم در گسترش و شناخت جهان نمی بینم و به آن مبحث وارد نمی شوم که حتی رسوخ استعمار را نوعی سرمایه گذاری موجه غربی برای وقوف به صورت جغرافیایی و ترکیب قومی مردم جهان می داند و حتی مدعی است استعمارگران در اجرای این ماموریت، از نظر اعتباری و حتی مادی زیان کرده اند!

«اگر به خاطر هوا خواهی ملی گرایان از سیاست خارجی زورمندانه نبود، که بورژوازی و تا حدودی هم توده های گسترده با آن همصدا بودند، برجستگان نفوذمند احتمالا نمی توانستند دولت ها را وادار به پیروی از سیاست های امپریالیستی در چنان مقیاس بزرگی کنند که در نیمه ی دوم سده نوزدهم و آغاز سده ی بیستم شاهد آن بودیم، و منجر به تنش و برخوردهای تندی در میان خود قدرت های امپریالیستی شد. هزینه اداره ی سرزمین های وابسته و مقدار فزاینده ی تسلیحاتی که به علت رشد رقابت های میان قدرت ها لازم می شد، خارج از تناسب ارزش مستعمرات تازه به دست آمده بود. سیاستمداران به این حقیقت واقف بودند، اما افکار عمومی ملی گرایانه آنان را بارها وادار کرد به اعمال امپریالیستی، حتی اگر منجر به پیچیدگی های نظامی می شد، دست زنند». (و. ج. مومسن، تئوری های امپریالیسم، ص ۹۰)

به گمان من کتاب کم برگ و بسیار پر محتوای مومسن مقدمه و آغازی است بر چه گونگی و چرایی آن تحولات جهانی که به معنای حقوقی و اعتباری، عمر کوتاه ۴۰۰ ساله دارد. در واقع و علی رغم نظریه پردازان کهنه و نو و سخن سرایان مارکسیست در موضوع استعمار و امپریالیسم، هنوز بیرون از تظاهرات ملی گرایانه لبریز از شعارهای رد گم کن و از سر صحنه سازی های سیاسی، نقش تاریخی مثبت و منفی استعمار و امپریالیسم به بحث گذارده نشده و ماجرا تا آن جا مبهم است که صاحب نظرانی یادآوری می کنند این که مردم سرزمین های استعمار زده و مورد هجوم امپریالیست قرار گرفته، از نظر حقوقی به اوضاع خود اعتراض دارند و به مبارزات مسلحانه ی ضد امپریالیستی متوسل اند، خود از تبعات مثبت حضور استعمار و امپریالیسم در کشور آن هاست. مغالطه ای که متاسفانه در موارد بسیار و از جمله در هند به میزان زیاد قابل قبول است. مقصد من از گشایش این مدخل فرعی اثبات این نکته ی بسیار تعیین کننده و معرفی آن ویروس به خدمت جهل و عقب ماندگی و بی عدالتی و آز درآمده است، که در عرصه ی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، بزرگ ترین عامل توقف رشد محسوب می شود، هرچند آن را سرمایه داری و فرهنگ ملی بنامیم. به زبان دیگر آن آسیب که هر ملتی از تجاوز روزمره و پایان ناپذیر استعمار خودی، به صورت های گوناگون، مثلا دریافت دستمزد، یا خرید یک کاسه ماست، یا ارسال اندیشه قوم پرستانه به ذهن نوآموزان، متحمل می شود، بسیار مستمر و طولانی و افزون تر از مجموع صدماتی است که یورش های فصلی استعمارگران و امپریالیسم بر گرده ی ملت ها بار کرده است. با این تفاوت که این اژدهای بلعنده و هزار سر ملی، خلاف آن دیگری، از سوی صاحب نظران خودی، معصوم و مقدس شمرده می شود.

«امپریالیسم به عنوان یک جنبش، یا آن گونه که برخی ترجیح می دهند، به عنوان یک ایدئولوژی، خود را به ملی گرایی چسباند، زیرا پایه مردم پسند دیگری نداشت. ولی این جمله را وارونه نیز می توان کرد: ملی گرایی هرجا فرصتی بیابد خود را به امپریا لیسم تغییر شکل می دهد. می توان گفت میهن پرستی مردم پرست هنگامی که به خدمت جنبش امپریالیستی وارد می شود، به طور منظم به تباهی می گراید و سرعت این تغییر شکل نشان می دهد که در برابر آن مقاومت ژرفی وجود ندارد». (و. ج. مومسن، تئوری های امپریالیسم، ص ۹۱)

حالا به درون این مبحث نو با این اشاره وارد می شوم که اگر می توان و باید قبول کرد که توصیفات موجود در باب تاریخ و فرهنگ و مذهب مردم هند و پاکستان و افغانستان و ایران و ترکیه، کم ترین پایه و مایه ی بومی ندارد، اما همزمان و علی رغم وقوف بر بی پایگی نوسازانه ی تمامی آن ها، اندیشمندی و روشن فکری و روحانیت حاضر در منطقه را، حاملین متعصب پرچم داده های بیگانه، از کهنه و نو می بینیم، که فراز پایگاه هویت قومی و فرهنگی این ملت ها می افرازند، پس خواسته و ناخواسته و مفتخرا به صورت عملگان استعمار و  امپریالیسم درآمده اند. 

  

این چشم انداز قلعه ی گالیور و محل زندگانی مهاراجه ی سیندیه است، که خود به شهری ماننده تر است. تصویری از اواخر قرن نوزدهم در هند و مربوط به زمانی است که انگلستان مهره های پشت مردم معمول هند را درهم شكسته و حیات آدمی در آن سرزمین به مفت هم نمی ارزد. نگاهي به مهندسي این خوابگاه کوچک مهاراجه، که به نظر می رسد  بیش از سیصد اتاق داشته باشد، نشان می دهد که مهاراجه در بدترین شرایط تاریخی، احتمالا با حمایت اشغالگران هند، امکانات غارت را چنان توسعه داده، که دستگاه خود را به سبک و سنت اربابان نوسازی کند، مطلبی که هنوز هم در ابعاد قابل تحمل تری در هند می گذرد.

 

و این هم پارکینگ فیل ها و خدمه ی مربوطه و وسایل جا به جایی بار و دفاع و غیره، در همان قلعه ی گالیور است. امروز به طور معمول در جای این فیل ها اتومبیل های متنوع و ساخت روز می چینند، چنان که عادت ثروتمندان کویت و هند و عربستان و امارات و ایران و ترکیه است. اندیشمندی خودی، این دستگاه فراتر از زندگانی هر سلطان و سازمان دهنده ای در سیستم  استعماری را معصومان غیر متجاوز و ملی می خواند!!!

  

این هم یک خانواده ی هندی دیگر، که در مسیری انتظار رسیدن لقمه نانی را می کشند. شاید آن ها در انتخاب گذرگاه اشتباه کرده باشند که معبر امثال آن مهاراجه ی سیندهه نبوده تا درد شان را علاج کند! و بدانید این تصویر مربوط به سال ۱۹۴۰ میلادی و نزدیک به دوران آزادی هند است.

    

 این اسکلت های هنوز زنده، از مصیبت گرسنگی ممتد و مزمن به این روز افتاده اند. چشم اندازی که در هند سه قرن اخیر معمولی و فراوان است و این دو را در نخستین سال های آزادی هند برداشته اند.

 

و بالاخره این عکس را، چکیده و خلاصه ی این یادداشت بدانید. مجله ی لایف در شرح آن، که در سال ۱۹۶۰ میلادی برداشته اند، نوشته است: «هارولد مک میلان، نخست وزیر انگلستان و همسرش بانو دروتی ماک میلان در دو سوی نهرو، نخست وزیر هند در باغ مغولان نشسته اند و نهرو درباره ی تاریخچه ی باغ توضیح می دهد»، تا نخست وزیر انگلستان به مراکز کنیسه و کلیسا گزارش کند که نهرو درس تاریخ خود را فراموش نکرده و به خوبی تکرار می کند. چنان که سر دم داران فرهنگی و مسئولان رسانه ای و حتی سیاست مداران ما، درست نظیر ترکان و دیگر همسایگان اسیر این گونه اباطیل، از زمان قاجار تا هم امروز، درس های رسیده از کنیسه و کلیسا، در موضوعات قومی و ملی و ادبیات و تاریخ و هویت ایران را فراموش نکرده و سرسختانه مدافع معصومیت گفتار آن گونه آموزگاران و استادان خودند!!! (ادامه دارد)

ارسال شده در پنجشنبه، ۱۰ دی ماه ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : دوستدار ناریا
یكشنبه، ۲۲ بهمن ماه ۱۳۹۱ ساعت ۰۱:۱۳
 
دوست عزیزم اولین بار که باتو ملاقات کردم گفتم که وارد تاریخ شدی زیراتوتاریخ رادر جایگاه حقیقی خود قرار دادی

 
نویسنده : mina
دوشنبه، ۲۴ مهر ماه ۱۳۹۱ ساعت ۱۹:۰۱
 
salam
تاریخی که ابتدای آن ورود اولین دوربین فیلمبرداری
در سال 1279 شمسی یا میلادی 1900
سال 1279
دوربین فیلم برداری بوده تو ایران
http://www.asriran.com/fa/news/201460
وقتی دوربین بوده حادثه رو هر جور پنهان کنند
بازم اثراتش می مونه
 
پاسخ:
امیدوارم به سهم خود در گسترش حقیقت بکوشید

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان