حالا، با استحکام کافی و برای هرکس که مفتون انواع قصه های تاریخی هزار و یک شب نباشد، معلوم است که در اساس، درک مفهوم جغرافیایی جهان و آشنایی با محدوده و گستردگی آن، یک پدیده جدید چند صد ساله است و به همین دلیل مطلقا امکان آگاهی مثلا یک مورخ در بنیان قلابی یونانی با زیر و بم های سیاسی و نظامی سرزمینی به نام ایران، که نام آن تا صد سال پیش در جهان شناخته نبود، در هیچ عهدی مگر دوران معاصر فراهم نبوده است، زیرا باز شدن جاده های دریایی، کشف اجزاء جغرافیایی دنیا، شکل هندسی و محل دریاها، مکان استقرار اقوام و ملت ها و سرانجام آشنایی نسبی با مراکز تجمع و اماکن اسکان آدمی، تا پایان قرن هفدهم میلادی نیز، چنان که رسامی های باقی مانده از آن عهد گواهی می دهد، یک گمانه زنی محصول برداشت از نقالی و یا مشاهدات مستقیم هزاران ماجراجوی دریا گرد در مناسباتی مطلقا تازه بوده است...
 
تمام عوامل قابل ارزش گذاری، صحت شیوه ی بنیان اندیشانه در بررسی تاریخ و تمدن، برای اثبات اجرای قتل عام پوریم و رسوخ نامحدود جعل و دروغ در آگاهی های کنونی را تایید می کند. کافی است هر پدیده ی دخیل در مبانی اجتماعی رشد را، از قبیل آشنایی با وضعیت حمام و کاروان سرا و بازار و مقبره ها، تعیین درصد افزایش نفوس، مراجعه به نقشه های جغرافیایی تولید شده در قرون اخیر، پی گیری موضوع خط و زبان، باریک شدن در فرم و متن کتیبه ها و هر عامل و آرایه ی ماهوی دیگر، که امکانات را توضیح می دهد، به خوبی و ناقدانه بکاویم...
 
اختراع ماجرای تسخیر هند به دست زمام داران مسلمان مغول، در تاریخ نویسی های جدید، تدارک مقدمه ای است بر تحریک بومیان هند، علیه مسلمینی که سابقه ی بیش از هزار ساله ی مهاجرت به هندوستان از گذر بسیار باریک تنگه مسقط به خاک هند و بندر گوا در میانه ی آن سرزمین را دارند که پی آمد این جعل و حقه بازی چند جانبه ی تاریخی، به حوادث خونین جدایی پاکستان و بنگلادش از شبه قاره انجامید، تا رسوخ تدریجی آموزه های قرآن، سراسر هند را به سرزمینی یکپارچه اسلامی تبدیل نکند..... 
 
درست به همان ترتیب که ذهن باستان پرستان ما دورتر از عهد هخامنشیان نمی رود و تمدن ایران کهن ماقبل پوریم را درک نمی کند، هم امروز روشن فکران هند نیز از هند ماقبل ورود به اصطلاح تاجران کمپانی هند شرقی چیزی نمی دانند و جز اشاره به چند معبد و مجسمه توضیحی ندارند و بدتر از آن، حتی دانش آموختگان امروزی هند نیز، آغاز تمدن و توسعه و پیشرفت کشورشان را با ورود نظامیان انگلیسی همزمان می دانند که در اندیشه ی آن ها به صورت بازرگان درآورده اند. برای من که در سرزمین نوپای خود ناظر سی سال تحقیر مدام و مستمر ایالات متحده و کشورهای غربی همسو با آن، به تلافی کودتای ۲۸ مردادم، باور کردنی نیست که در بین صاحب نظران و مورخان و مولفان هند هم، که از بلغور کردن زبان انگلیسی توام بالهجه غلیظ هندی لذت می برند، احساسات ضد انگلیسی ندیده ام. 
 
بحران بدهکاری، مردم جهان را دچار پریشانی و خشم کرده است: خانواده های بدهکار، بانک های بدهکار، تولید گنندگان بدهکار و سرانجام دولت های بدهکار! اندک اندک رویای آشفته ی رشد بر مبنای اعتبارات، که همان آلودگی به نزول خواری بد عاقبت است، تعبیر هولناک خود را آشکار می کند و دیر نیست رشته های نازک و ضخیم ناتوانی در پرداخت تعهدات، شیرازه ی کلاف قدرت و تسلط اقتصادی یهودیان را برهم زند و چیدمان این دومینوی بزرگ، با میلیاردها مهره ی بدهکار را از هم بپاشد. هنگامی که غوغای غول آسا و عمومی تمرد در پرداخت اقساط درگیرد و نهضت همگانی نفی و حاشای بدهی های برهم انباشته، بر اثر ناتوانی در پرداخت، پرچم افرازد، به اندک زمان این کاخ استوار بر وام و ربا، در سراسر عالم فرو خواهد ریخت.
 
شرق شناسی، مقوله ای وقیح و بی آبرو، متکی به تایید و حمایت چماق دارانی است که غالبا مقامات دانشگاهی در کرسی های علوم انسانی شرق و غرب اند. اساتید نام آوری، بیگانه و خودی، که به دنبال دیدار از مستند تختگاه هیچ کس هم هنوز از شکوه تخت جمشید دم می زنند و با وجود اطلاع از محتویات موزه توپکاپی، که دکمه ای عثمانی در آن نیست و تماشای مستند طوفان نوح، یا عکس مسجد شیخ لطف الله، که زمان رضا شاه می سازند و دیدار از تصاویر ویرانه های بی صاحب، نیم سوخته و با مظاهر معمولی، میان بیابان های اطراف دهلی؛ باز هم از امپراتوری سلجوقی و عثمانی، سلسله صفوی، معماری مغولان در هند و شهرهای با عظمت فاتح پور سیکری و اگرا فورت می گویند! 
 
در سراسر قرن بیستم، یعنی دوران کنجکاوی و کنکاش های غول آسای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و زمان بروز دو جنگ جهانی پیاپی، به کوشش یک یهودی انگلیسی با نام براین گاردنر، نخستین و به معنایی آخرین کتاب در باب کمپانی هند شرقی نوشته و تاریخچه ای برای آن کمپانی تدارک و تدوین شد. با این همه هنوز هم انعکاس فقدان آگاهی های دقیق و فارغ از افسانه سرایی، در باب این کمپانی، در دائرة المعارف های بزرگ جهانی نیز دیده می شود که جز با قصه های آشفته، متکی به چند تلگراف و نامه و قرارداد قلابی، از جمله میان سران کمپانی و امپراتوران مغول هند، مستند نمی شوند!
 
کسانی معمولا زیر لبی، با بی باوری و از روی ناآگاهی نسبت به آن چه نمایندگان فرهنگی کلیسا و کنیسه، در کرسی های علوم انسانی دانشگاه ها، بر سر اندیشه ورزی کنونی آدمی آورده اند به کارگیری عنوان و انتساب حقه بازی در تاریخ هندیان را شایسته ندانسته و نصایح شبه عارفانه ای عرضه می کنند که از سر بی تجربگی است. اینان بدون توان ورود به این اصل و مبتدای نخستین که انسان شناسی در تمام شعبه های خود، از تاریخ و جغرافیا و فلسفه و حکمت و مذهب و زبان شناسی و آشنایی با رجال و تدوین دائره المعارف و تدارک فرهنگ لغتات و درویش تراشی و خلق اهل تصوف و عرفان و از این قبیل، به دلیل ساده ی فقدان پاره مکتوبی با عمر بیش از پانصد سال، در تمام زبان ها، که حتی به تلویح و تلمیح اشاراتی در این گونه امور بر آن ثبت باشد، سراپا حقه بازی است...
 
برنارد لوییس کتابی دارد به نام «خاور میانه، از ظهور مسیح تا امروز» که گرچه مغول و سلجوق و عثمان نامه ی داستانواره و دور و درازی است، ولی از اسناد شرق شناسی معتبر شمرده می شود. به جهاتی نیازمند بازخوانی آن شدم و در ورود به نخستین برگ و در برخورد با اولین سطور، بوی تورات و تمهیدات استعماری را شنیدم و کتاب را کنار گذاردم...
 
برای کشف رمز بناهای ظاهرا مغولی در هند و جست و جوی صاحبان اصلی آن ها، توجه به این نکته اهمیت اساسی و دست اول دارد که بدانیم این آثار، در سراسر هندوستان، با مراکز تجمع شهری، به میزان زیاد فاصله دارد و به معنایی همگی را در میان بیابان ها ساخته اند! این که مثلا حاکمان به اقتدار مشهور شده ای، چون جهانگیر و اکبر، برای رفتن به خانه و مسجد، چهل کیلومتر از دهلی دور شوند، که یک روز مسافت با مرکبی راهوار است، از شوخی های معمول مورخین کنیسه و کلیسا با مردم خطه ما شناخته می شود...
 
اگر نهرو هم مطلب چندانی از سلسله مغولان هند نمی داند و دانایی عمومی او در باب این متجاوزین قلابی به سرزمین اش، عمدتا به همان بی ارزشی اکبر شناسی اوست، و اگر گمان می کند سلسله ی مغولان هند در انتهای حکومت اورنگ زیپ بسته می شود، پس در مورد این مغولان با جلوه ای رو به روییم که پیوسته مورد استناد این یادداشت ها بوده است: هر حاکمیت مقتدری که قرنی در محلی قرار می گیرد، باید آثار و الگوی حضور، چون لوازم مصرفی، بقایای زیستی و گور و گردشگاه و عماراتی از خود به جای گذارد و گرنه قابل امتداد و اثبات نیست و در صف مجعولات می ایستد...
 
پس سلسله ای از سلاطین مغول - تیموری حاکم شده بر هند ساخته اند، که تعداد زمام داران و سلاطین آن، به شرحی که خواندید و نیز خواهد آمد، از ۵ تا ۲۷ نفر متغیر است و هر بررس جدید به سلیقه ی خود و یا حد اکثر بر اساس نقش اندازی های مسخره ای چون نمونه ی زیر، به زمان لازم، اشخاصی را  از جمع امپراتوران عالی جاه مغولان هند اخراج و یا به آن وارد کرده است!
 
مسیر مفاهیم راه نما را بسته اند تا با تبدیل عادی ترین مشغولیات زندگی، به انواع کلاشی، آخرین سکه های سیاه خلق خدا را نیز بربایند. حالا ورزش همان گلادیاتور بازی و وحشیگری پول سازی است که میلیون ها کس را تا سرحد جنون چنان از خود بی خود می کند، تا مثلا گذر توپی از دروازه گشادی را نهایت کام یابی بدانند و بر سر کسب آن آماده اند تا خون مدافع مقابل را بریزند. ابراز هنر گذر از بازار مکاره ای است که دکان داد و ستد مصرع سازان و مشاطه گران هجویات، مزقون نوازان و آوازه خوانان و رنگ گذاران بر بوم را رواج می دهد، که در واقع خیالات خام قافیه دار و پارچه های رنگ شده ی قاب گرفته می فروشند.
 
بنیان اندیش، منطق مطلب را پی می گیرد و با سخاوت لازم، آماده پرداخت عوارض و هزینه هایی است که قبول قانونمند روند رخ دادها، مطالبه خواهد کرد. بنیان اندیش، چنان که از آغاز گفته ام، به خانه و شهر و سرزمین و زبان و قوم و سنت و باور پدران و کشور و پرچم و این گونه تعلقات، به خصوص که در اساس جاعلانه و عاریتی باشد، دل بسته نیست و سرسپردگی متعصبانه به چنین پای بندی ها، او را رویاروی حقیقت قرار نمی دهد. بنیان اندیش به کلان و کل توجه دارد که در مباحث جاری، بی شمار جعلیات راه یافته در آگاهی های موجود آدمی و به خصوص هستی و هویت مردم ممتاز شرق میانه است. بنیان اندیش آن گاه که با نحوه عمل متجاوزین به فرهنگ جهان آشنا شد، تافته تفاخرات قلابی اش را جدا نمی بافد، خود را از عواقب مصیبت جمعی مبرا و برکنار نمی داند، ابلهانه برای قوم خود امتیازات انحصاری نمی سازد، رد پای ورود دشمنان به منطقه تمرکز مسلمانان را دستمال نمی کشد، به روال برتر انگاران با نیروی تجاوز همکاسه و شریک نمی شود و به فکر تبرئه ی آنان نمی افتد.
 
پس خبردار شدیم که پیش چشم مردم روزگار ما، بی حیله گری های معمول و متعارف در معرفی بناهای تاریخی، در فاصله ی کوتاه پنج سال و بدون امداد از امکانات روز، مجموعه ای تاریخی - آیینی به نام آخشاردام را در هندوستان بالا برده اند که اینک شگفت انگیزترین اثر معماری معاصر در روی زمین است. حالا می توان دریافت نازیدن بر دیوار شکسته ای در این جا و آن جا، از سوی قوم پرستان، که غالبا سر به مالیخولیا می زند و چهاردیوار نیمه ویران بی سر و سامان در میان صحرایی را، که شاید مزغلی بوده، به نام سلطانی فارس و سرداری ترک ثبت می کنند، از آن آتشکده و محراب بانوی آب می سازند و...
 
مورخ در حواشی این بررسی ها، به ویژه در ورود به تاریخ معاصر جهان، یعنی زمان عبور آدمی از مانع اوقیانوس ها، که شناخت جغرافیای عالم، آشنایی با اقالیم و ملل دیگر و گسترش ارتباطات میسر شد و نیز در برداشت عام از مجموعه تلاطم های دائما فزاینده ای که از آغاز آن دوران بروز کرده و می کند، با پیچیدگی هایی مواجه است که حل منطقی آن به نفی و رد و طرد مطلق آن روندی منجر می شود که اینک مدرنیسم و تمدن غرب می شناسیم.
 
در حال حاضر، مردم سرزمین پرآوازه و پهناور هند، با استقبال فراوان از دیدار آخشاردام، ظاهرا آن را به جای اوراق تاریخ شگفت انگیز، رمزآمیز و غیر قابل تحریر خود قبول کرده اند. هند اقلیم پهناوری است با جغرافیا و آب و هوای متنوع، که به مدد مدیریتی ناشناخته و دشوار، مردم بی شماری را با معتقدات و فرهنگ و زبان و باورهای به راستی رنگارنگ، بدون تنش های معمول این گونه درهم آمیزی ها، در دامان خود می پرورد. مورخ گمان ندارد کشف اسرار پیدایش چنین مجموعه ی گیج کننده ای از تجمع آدمیان، که حیات اجتماعی آنان، نه با پیوند ملی، که تنها با تکیه به رسومات و رفتارها تعریف می شود، در شرایط فرهنگی موجود میسر باشد...
 
تصویر چند برگی از کتابی به زبان ترکی، به نام سبحة الاخبار، در موضوع تاریخ انبیاء، از همان رنگ و روغن خورده و طلاکاری شده های مجعول و نوسازی که همه جا ریخته و هنوز بوی روغن جلای آن ها کاملا نپریده، از مجموعه تلنبار شده در زیر زمین های واتیکان را، در کتابی شگفت، با نام «در ابتدا کلمه بود»، به چاپ رسانده اند که تماشاگهی از اقوال مکتوب در باب ادیان آسمانی است. آگاهی از متن سطور آغازین سبحة الاخبار شاید به عنوان تکمله ای بر مبحث زبان ترکی، آگاهانی را به کار آید و آب و نفتی بر آتش تعصب قوم پرستانی خیال اندیش بپاشد.
 
به گفتار نهایی کتاب سوم، برآمدن صفویه، نزدیک می شوم. کتاب کلانی که ضرورتا فصول آن را به حوزه های گوناگون کشاندم تا ضمن نمایش پرده های متنوعی از شیادی های رنگارنگ مراکز فرهنگی غرب، سرانجام دو قوم و ملت تازه ساز فارس و ترک را آماده پذیرش این حقیقت مطلق کنم که در اساس و آغاز، اندک مردمی اعزام شده به دو جغرافیای خالی از نفوس و گردآمدگانی برابر برنامه، با فرهنگی وصله پینه، خطی عاریه و زبانی فاقد ارزش تکلم اندیشمندانه بوده ایم، تا کار ترویج و تبلیغ قوم گرایی و فرقه پرستی مذهبی با ده ها حاشیه ی درویشی و عرفان و تصوف و غیره، بدون مزاحمت میراث پیشین در منطقه میسر و از آن راه وسیع و عمیق ترین نطفه های دشمنی و مخالفت سرسختانه و متعصبانه و برنامه ریزی شده به بهانه های میان تهی، به گونه ای در بین ما نهادینه شود که در حال حاضر لااقل در حوزه ی بین النهرین هیچ مسلمان فرقه گرایی آماده ی دیدار و گفتار با مسلمان فرقه گرای دیگر نیست، مگر به زبان انفجار، و گرچه هر یک قرآنی به دست و زیر بغل و بر طاقچه گذارده ایم، اما منطبق با اشاره تحقیرآمیز آیات آن، عملا از چند پاره کردن دین خود شادمانی می کنیم: من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون.
 
این وبلاگ، بنا به روال خود، هر مدخل نوگشوده را، چنان از جوانب گوناگون بررسی می کند، که مفر و مسیر گریزی برای منکر بهانه گیر نیز باقی نماند و در مواردی در ارائه ی دلایل، کار را به افراط هم کشانده است. حال آن که در مراودات معمول و حرفه ای، در این گونه مفاتیح و مقولات، مثلا اثبات مدخل نوساز بودن زبان ترک و فارس را، فقط اشاره به فقدان برگ نوشته ای با خط و زبان ترک و فارس، بر مواد و ماتریالی کهن، کفایت می کند و دهان مخالف عاقل را می بندد، بی آن که نیاز به مراجعات و مباحث دیگر باشد و اگر نخستین ظهور کتابت این دو زبان را بر مواد جدید و نیز متوسل به الفبای همسایگان و متن را هم به وجهی فقیرانه وام دار لغت عرب بیابیم، پس هر ادعایی در باب قدمت هر یک از این دو زبان، با زیاده روی در کج فهمی متعصبانه برابر است...
 
به نظر می رسد هنوز رشته های رنگارنگ آن رسن فریب را، که یهودیان بر اعضای فرهنگی ما بسته اند، به درستی ندیده ایم و جز معدودی نمی دانند هر داده ای در زمینه مسائل انسانی، درست به دلیل منشاء دانشگاهی آن مردود است! برای جذب و هضم این مدخل کلان، کافی است توجه کنید که مقابلین دریافت های تازه، در موضوع تاریخ و فرهنگ شرق میانه و مانعین انتشار مقالات اسلام و شمشیر، کارشناسانی حوزه گذرانده و دانشگاه دیده اند که اینک به سیمای بررسان کتاب جلوه می کنند. هدایتگر آن ها در رد مطالب نو، مغایرت با ذخیره ی داشته های دانشگاهی و یا حوزوی آن هاست و بیافزایید خیل بزرگی از همین گروه کلاس و استاد دیده را، که هرچند به دنبال دیدار مستند تختگاه هیچ کس، به زاری و با احساسی از بی کسی می گریند، ولی نان شب خویش را در گروی سکوت می بینند و آماده نیستند حتی دنیای بدون چنگیز را بپذیرند، زیرا هر داده نو، به گمان آن ها، موریانه ای است که گوشه ای از دانش نامه ی به زحمت فراهم کرده شان را می جود و پودر می کند! گویی این حضرات، استاد و کتاب های درسی شان را، حتی اگر مانده هایی از عهد رضا شاه باشد، نهایت علم و معلومات تا پایان جهان می دانند! چنین اصراری بر بقای در عقب ماندگی و این گونه واهمه از شنیدن سخن نو، بی تردید انعکاس نحوه آموزشی است، که در سراسر عالم سخت منافع قومی و فرهنگی یهودیان را، از راه منع باریک بینی منتقدانه، پاسداری کرده است. هرچند که گاه بر حال یهودیان دل می سوزانم که باروی بلند دویست سال ساخته ی خود در علوم انسانی را، که گمان آسیب بر آن نداشتند، در حال واریز می بینند...
 
آن چه با عنوان کلی تاملی در بنیان تاریخ ایران نوشته ام و از جمله یادداشت های ایران شناسی بدون دروغ، جز پرده برداری از چهره ی پنهان دشمن اولیه و اصلی مردم مسلمان و ممتاز شرق میانه، یعنی یهودیان نیست و هدفی جز دعوت به اتحاد اسلامی ندارد. گستردگی متن و موضوع، در این بررسی ها، همراه مستندات محکم و مقدمات اقناعی، در نهایت لشکر دروغ را از همه سو سخت در محاصره دارد، و جبهه فریب را چنان ناتوان می بینم که ذخیره های پنهان خود را نیز برای بی آبرویی بیش تر خویش به میدان فرستاده است. به زودی و با مدد الهی معلوم خواهم کرد که هیاهوی تازه درگرفته نه با مبتدای دفاع از قوم و فرهنگ ترک، که عمدتا رو به تضعیف مستند خیره کننده طوفان نوح دارد که آبروی خاخام های تورات ساز را به باد داده و بر باور و احترام به قرآن قویم، در میان غیر مسلمین نیز افزوده است...
 
خردمندان، هنگامی که در تورات های ترکی ۱۲۰ سال پیش، لغات فراوانی از زبان نوزاد فارسی می یابند، قانع می شوند که زبان اصطلاحا ترکی و زبان اصطلاحا فارسی موجود، دو برادر توامان از یدیش منطقه اند که مراکز معینی، با فاصله ای کوتاه، از رحم فرهنگی ضعیف و سترون هر دو سرزمین بیرون کشیده اند. ظواهر امر حکایت می کند که به این دو کودک علیل، نخست با اهدای الفبای عرب، رنگ و رو داده و سپس در ناتوانی و تنگناهای مکرر بیان، دست شان را در غارت نامحدود و بی رحم و طلب کارانه لغت عرب باز گذارده اند...
 
اگر در حوزه ی حادثه ی پوریم، مکتوباتی به تعداد فراوان، منظوم و منثور، به زبان فارسی کنونی، ولی با خط عبری، با محتوا و موضوعات عقیدتی و عبادی قوم یهود یافته ایم، پس به استثنای کران و کوران و عامیان، متابعین عقل اذعان می کنند که این گونه مجموعه ها جز به کار یهودیان نمی آمده، تا از ساده ترین راه و مطمئن ترین روش اثبات شده باشد که یهودیان ساکن ایران، در دوران معینی، برای رفع نیاز، کتاب هایی مناسب اعتقادات و با زبان و خط خود، فراهم کرده اند. مورخ با تکیه بر نحوه ی صفحه آرایی و نقش اندازی و نصب مینیاتور و نوع کاغذ و سبک جلد سازی و صحافی و غیره، یادآور می شود که این کتاب ها متعلق به دورانی است که یهودیان مامور بازسازی ایران، پس از ۲۲۰۰ سال به این سرزمین بازگشته و با آگاهی از فقدان معارض و ناظر، در رفتارهای اجتماعی خود، بی پروا و به اختیار عمل کرده اند ...
 
مقدمتا یادآور شوم در سلسله یادداشت های آتی، که به مدد الهی عرضه می شود، سخن از قوم گرایی متعصبانه است، نه موجودیت قومی. به این معنا که قوم گرا تسلیم هیچ پدیده ای در حوزه ی شناخت نمی شود که به محتواي پیش فرض ها و پندارهای تاریخی اش، که او را صاحب اختیار مطلق جهان می داند، خدشه ای وارد کند. مثلا او زبان اش را نه برای تکلم درون قومی، بل برای تراش چنگیز خان دیگری می خواهد تا عالمیان از جبروت و قدرت آن بهراسند، و یا حرکت لجن های بستر دریای مدیترانه را، جایگزین تبعات ناشی از طوفان نوح می کند، اما کشتی به آن عظمت را در ارتفاعات آرارات نمی بیند که مسلما باد از دریا نیاورده است. بنا بر این و متاسفانه ناظریم که قوم پرستان ترک در مقابل مستند می خواهم بگویم مقدس طوفان نوح، عکس العمل عصبی بسیار بدتر و عامیانه تری از فارس پرستان در مواجهه با مستند تختگاه نشان داده اند! مطلبی که ضعف واضح نیرو و نمونه های اندیشمندی غیر متعصب را در میان ترکان، آشکارتر می کند، زیرا بدون شک آن کسی که در روزگار ما مردم اطراف خویش را به دل خوشی هایی از قماش زیر می فریبد، دوست فرهنگ و هویت آن مردم نیست...
 
بدین ترتیب و با احضار انبوهی شواهد نوین، که بر تارک آن دو مستند یگانه تختگاه هیچ کس و طوفان نوح نشسته است، بر خواستاران و خردمندان و بی تعصبان معلوم شد که در آغاز ورود به دوران معاصر جهان، یعنی عصر تجسس زمین بر اثر کسب امکان عبور از مانع بزرگ اوقیانوس ها، ایران از عوارض رخ داد پوریم و ترکیه به دلیل تبعات طوفان، از مظاهر هستی بومی و قومی تخلیه بوده است، چنان که اگر برنامه ریزی مخصوص مراکز بین المللی معین و جرات ملاحان و جاشویان و ناخدایان در اواخر قرن پانزدهم نبود و ارتباطات جهانی شروع به انبساط نمی کرد، هنوز هم بخش مرکزی و شرقی ترکیه و سراسر ایران، بدون نمایه های هستی متمدنانه در زیر آفتاب تند صحراها، بی صاحب مانده و همانند سده و هزاره های ماقبل، قومی به نام ترک به تاریخ وارد نشده بود...
 
پرگویی و برهم انباشتن آواری از شبه مستندات گوناگون، نزد اهل نظر، نشانه ضعف مدخل و دشواری اثبات آن است. مثلا در مبحث جاری تنها اگر از خواننده خردمند بپرسیم: همزمانی ظهور متون فارسی در دوران جدید، به خط و حرف عرب، با غروب متون نظیر و قدیم تر، به خط و حرف عبری، علامت چیست؟ با تاملی کوتاه و با ملاحظه ی ارتباطات هر دو متن، در می یابد که متقدمان، حق امتیاز بهره برداری از زبان بومی خود را، با نام گذاری جدید زبان فارسی و با استمداد و اختلاس از خط عرب، به مامورانی واگذارده اند، تا به مرور زمان و با مدد کوهی از جعلیات گوناگون، اساس و ابزار زیاده نویسی هایی را فراهم کنند، تا از آن کلنی کوچک، به تدریج، ملت بزرگ فارس، با تاریخ و هنر و معماری و سلاسل معتبری از مدیریت و مرکزیت سیاسی و دور تسبیحی از عناصر فرهنگی آوازه مند بسازند، دلقکانه پرچم نخبگی مطلق جهان را به دست شان بسپارند، تا مدعی مالکیت هر آب و خاک و نقش و نعشی شوند، با  ذوالاکتافی باسمه ای که گویا تسمه از کتف و گرده ی همسایگان می گذرانده و سلطان محمودی، که قدم زنان ۱۹ بار هندوستان را تسخیر کرده است!!!؟ دریافت از بنیان دانش و داده ای که در چند سطر فوق مستتر است، برای قوم پرستی که اصل و عوارض ماجرای هولناک پوریم در شرق میانه و وقوع طوفان در ترکیه را، از بیم دست تنگی تاریخی نپذیرفته باشد، ممکن نیست.
 
درگیری با مقدمات و مقصدی که این یادداشت ها می پیماید، در تار و پود عضلات هر بازو نیست و آن اندیشه که بتواند دل خواه را در آستان گفتار نو به مذبح برد، در مخزنی ذخیره نمی شود که در آن توتم های جهل به صورت جزمیاتی لایتغیر انبار شده است. از این روی گرچه صفحات آن شناس نامه که برای زبان فارسی در چند نوشته ی اخیر ارائه دادم، به میزان کافی مهرهای موید بر اوراق خود داشت، اما کسانی با واهمه ای آشکار، حساسیت هایی بروز دادند که از جهات مختلف چنان شگفت انگیز می نمود، که بر من اثبات شد راه درست می روم و دل هایی را به لرزه درآورده ام که از صدور المثنای نظیر، برای زبان رایج خود، دچار هراس بسته شدن دکان های قوم پرستی شده اند. چنین است که به عمق بیش تر می روم، چند گوهر نو از میان لجن ته نشست شده در این دریای دروغ، که یهودیان هویت کهن شرق میانه را در آن غرقه کرده اند، بیرون می کشم، تا احتمالا تشخیص درست بر نزدیک بینان نیز میسر شده باشد. 
 
بر اساس یک بررسی ساده  و با مراجعه به مجموعه هایی از مهم ترین لغت نامه های به ظاهر کهن فارسی و توشیحات و  آراء و اقوال صاحب نظران حرفه ای در باب آن ها، معلوم شد که فارسی اسناد اثباتی کهن و دستگاه تولید واژگان ندارد، که همراه زمانه روان شود، به وقت خود بزاید و یا پوست بیاندازد. بدین قرار شاهد تدوین اوراق گریم کرده ای شدیم که با نصب ماسک کلماتی قاطعانه ساختگی و من درآوردی، چون نمتک و زغرور و چکوک و بلکنجک و پژول و گلفهشنگ و ونجنک و لیولنگ و هبولنگ و مچاچنگ و شتالنگ و پجول و پژول و اسپغول و قنبره و غیره، نمایش زبان کهنه ی دنیا دیده ای را  به صحنه برده اند و گرچه آن تصویر مسجد شیخ لطف الله در حال ساخت، در صد سال اخیر، هرگونه یقین تاریخی و فرهنگی، نسبت به این سرزمین، از پس ماجرای پلید پوریم، تا زمان فتح علی شاه قاجار را برهم می زند و به راستی زمان شناسی هر پدیده ی مادی در این عرصه را بسیار دشوار و حتی ناممکن می کند، اما می خواهم با مراجعه به مندرجات آن اندک مستندات موجود، در پایان این بررسی های زبان فارسی، از مطلب نیم پنهانی پرده بردارم که هرچند دیدار از آن بسیار ناخوش آیند است، لیکن ریشه مکافات موجود در سطح منطقه را از خاک بیرون خواهد کشید و در منظر ملل شرق میانه قرار خواهد داد.
 
اینک، آفت دروغ سراپای گفتارهای فرهنگی در باب زبان و ادب ایرانیان را فرا گرفته و توهمات در این زمینه چنان دامن گیر خلایق است، که با کمال تعجب، هرچه درجات و مقامات صاحب نظران را بالاتر می بینیم، خیالات کودکانه و حتی کریه و مافوق نژاد پرستانه ی آنان نیز به همان میزان اوج و ارتفاع می گیرد.
 
هنگامی که به ماجرای تولید این لغت نامه های فارسی در هند موشکافانه می نگرم، صورتی از مسخره بازی و سیاه کاری فرهنگی به خود می گیرد و چارت مدعیان فارسی دانی وطنی را برای اجرای سهمی از این نمایش به میان صحنه می برد. مثلا از خویشتن می پرسم اگر جهانگیری در برابر لغت بتک می نویسد: «خط و کتابت و نامه را می گویند»، نخست خود او این لغت بتک و معنای تفسیری آن را از کجا برداشته و هندیان همین واژه را، بدون آگاهی از معنای آن، کجا و در چه روابطی آموخته، برای رفع چه نیازی نگهداشته، در کدام نوشتار هندی مصرف کرده، اصولا چه دلیلی برای اثبات آشنایی مردم هند با زبان فارسی به دست است و سرانجام صاحبان چنین آشنایی احتمالی و ناچیزی با زبان فارسی، چه گونه از عهده ی مراجعه به فرهنگ جهانگیری برآمده و فرضا از ترکیب «اول مفتوح به ثانی زده و ثالث مضموم و واو معروف» چه درک می کرده اند؟! زیرا استفاده از فرهنگ جهانگیری و دیگر نمونه های تدوین شده در هند، بیش از واژگان فارسی، نیازمند فهم معنای لغت عرب است...
 
به زودی و اگر خدا بخواهد به بنیان مطالبی در سرزمین هند وارد خواهم شد تا صاحبان خرد دریابند چه گونه با تولید شمایل و شخصیت دروغین و مضحکی چون چنگیز خان مغول و تیره و دنباله ی او، مانند تیمور و هلاکو، دوران معینی از تاریخ آدمی را در سیاه چال عمیق و بی فروغی به بند کشیده اند و آن هنگام که سرانجام بنیان گزاران کرسی های علوم انسانی غرب به عنوان جنایت کاران فرهنگی عالم محاکمه شدند، معلوم می شود با تبعیت از مطالبات کنیسه و کلیسا، تا چه میزان شالوده انسان شناسی جهان را بر شیادی نهاده و از تاریخ و فرهنگ و ادب مردم شرق و تمدن های کهن، لعبتک مسخره ای ساخته اند که به هدایت عروسک بازان کنیسه و کلیسا می جنبند و چنان صفویه و عثمانی، تیموریان هند نیز امکان و آثار حضوری ندارند تا احتمالا و معلوم نیست چرا به فرهنگ لغت زبان فارسی، آن هم با کلماتی نیازمند شوند که هرگز به گوش فارسی گویان نرسیده است...
 
آنان که پس از فرود سیلی آن تصویر، که نوساز بودن مسجد شیخ لطف الله و میدان نقش جهان را اثبات می کرد، هنوز هم خفته اند و چشمان خود را از دیدن صحنه های مستند تختگاه و طوفان نوح محروم کرده اند، باید بدانند دوران دلقکی های قوم گرایانه و باستان پرستانه به پایان رسیده، مشتاقان حقیقت اشارات ضرور را گرفته اند و با صبر و متانت به دیگران منتقل می کنند. هنگامی که روشن فکری ملتی دچار کرختی و بی غیرتی فرهنگی می شود، جربزه و جرات تحقیق و انتقاد را از دست می دهد، بر خیال و اعمال و اندیشه های مستقل خود چوب حراج می زند، پس لاجرم عقل را از ورود به این گونه مطالب می هراساند و با بهانه جویی و لج بازی، برای تسکین خاطر، به مبالغه های بیمار گونه کنونی در باب صفویه و عثمانی و غیره می افزاید و باز هم از شاه عباس و اشرف افغان و سلطان سلیم و اکبر شاه هندی می گوید...
 
زمان آن است آخرین پرده های هنوز آویخته ی دروغ را کنار زنم تا در پس آن به تماشای مردمی بنشینید، که با ابزارهای بدنمای بزک، چندان سرگرم آرایش پیشینه ی خویش اند، که قادر به تشخیص ورچروکیدگی کامل پوست در خطوط چهره ی تاریخی و فرهنگی خود نیستند. اینک دو مدرک دیداری غیر قابل انکار، با نام های «تختگاه هیچ کس» و «طوفان نوح» در دست ماست که هر بیننده ی بی تعصبی را به این یقین می رساند که حوزه شرقی این منطقه در اثر قتل عام کامل پوریم و حوزه ی غربی آن به سبب عوارض دراز مدت طوفان نوح و فقدان تجمع بومی، از امکانات رشد تاریخی و فرهنگی و تولیدی وامانده است، تاریخ و زبان و خط و فرهنگ و کهولت ندارد و داشته های امروزین آن حاصل مهاجرت های غیر بومی و به تدریج گسترده شده است. چنان که زبان فارسی و ترکی مشخصات بومی ندارند و همراه کلنی های کوچک مهاجرانی با برنامه و سازمانی معین، وارد این دو سرزمین شده اند! آنان که با دیدار از این دو مدرک و مستند کوبنده و دیداری، لااقل به تامل وادار نمی شوند، چون بادکنکی در فضای داده های تازه این وبلاگ معلق می مانند، بر در و دیوار می خورند و به فلج اندیشه دچار می شوند، همچنان که آن لایه هنوز نازک نواندیش، در برخورد با هر یافته جدید، علی رغم هجوم اوباشانه خدمت گزاران یهود، که استارت اصلی این ارابه ی پر صدا ولی لق لقوی تاریخ ایران را زده اند، فداکارانه سهم تازه ای در زدودن ضایعات دروغ از ظرف تاریخ و فرهنگ ایران و شرق میانه به دوش می گیرند...
 
چندی پیش مدخلی در این وبلاگ گشوده شد با عنوان «جمعیت شناسی تاریخی»، که بر اساس میانگین رشد در ۱۵۰ سال اخیر و پذیرش های متداول و مربوط، و نیز رجوع به جمعیت کنونی ترکیه و ایران، معلوم شد که تعداد نفوس در منطقه ی ما عملا هر ۳۳ سال دو برابر شده است. آن گاه با کسر به همین نسبت، در برگردان زمان، نشان دادم که در مبداء پیدایش به اصطلاح صفویه در ایران و ظهور اصطلاحا عثمانی در ترکیه، یعنی قریب ۵۰۰ سال پیش، هر دو اقلیم از تجمع انسانی تهی بوده است. آن نگاه ویژه، که کمر دروغ در باب هستی و هویت مدعیانی را می شکست...
 
اگر کسی گمان کند تولید سلاطین عثمانی، مانند سلیم اول و محمد فاتح و دیگران، دشوارتر از تدارک چهل امپراتور اشکانی و یا شاه عباس کبیر یا شاه اسماعیل اول و نادر شاه افشار و سلطان محمود غزنوی است و تاریخ قوم و ملت خود را از آسیب جعلیات کنیسه و کلیسا مصون بداند، او را متعصبی بدانید، که چون پاره سنگ، مثلا به کار ایجاد موازنه در ترازوی شوونیسم ترک و فارس به کار می آید. چنین کسانی علی رغم این همه داده های روشنگر، هنوز به لبه ی آن گودال هم نزدیک نشده اند ...
 
در حین گفت و گو از سرزمین ترکیه، شاید کسانی موقعیت کنونی آن را در نظر آورند که بر صورت خود ماسک اروپاییان را گذارده، به شمایل آنان گریم کرده و به لطف دیدنی های تاریخی بازمانده از امپراتوران تبعیدی هلنیست، و اقلیمی سرشار از شگفتی های طبیعی و سواحل تفریحی دو دریای سیاه و مدیترانه، اینک کشوری است با ثبات و بالنسبه مرفه، که از مدیریتی روی هم رفته ملی و دل سوز و با برنامه برخوردار است. تحولات تدریجی در پنجاه سال اخیر، ترکیه را از کشوری مفلوک و به کلی کم جمعیت و گرسنه و بی مهارت های فنی و سواد، که نیروی کار آزموده و ناآزموده، فوج فوج از آن می گریختند و به اروپای در حال ترمیم زخم های جنگ جهانی دوم برای ارتزاق پناه می بردند، پول رسمی آن در هیچ کشوری ارزش مبادله نداشت و اختلافات سیاسی و اجتماعی و قومی شیرازه امکانات آن را شکافته بود، به سرزمینی بدل کرده است که برای پیوستن به جرگه ی دولت های اروپایی می کوشد! با این همه ترکیه هنوز هم کشوری است با سیستم سیاسی بسته که زیر بنای فرهنگی آن بسیار متزلزل است. در ترکیه چشم و گوش نظامیان تحولات را سخت می پاید و لائیک ها و آتاتورکیست ها از گسترش اندیشه های نوین آزادی خواه و اسلامگرا به شدت می هراسند...
 
از پس اتحاد پلید مشرکین و هلنیسم، در پنج قرن پیش، برای مقابله با گسترش اسلام و تجدید حیات نوین امپراتوری روم باستان، آرامش و آزادی از بشر سلب و رحم و رعایت بی اعتبار شد. تاریخ و فرهنگ به عنوان سلاح پر نیروی برقراری فساد و نفاق و شکاف میان آدمیان و اقوام، در اختیار خاخام ها و کشیشان و مزد بگیران آن ها قرار گرفت، نو اشرافیت حریص و سیری ناپذیر و بی رحمی سر برآورد که حقوق عمومی انسان را به رسمیت نمی شناخت و پیش از همه لژیون های تجاوز و اشغال به سبک روم کهن تدارک شد، که بر قبایل مسلمان آفریقا فرود آمدند و ماموریت گسترش شناسایی ...
 
بدین ترتیب با نمایش مجموعه ای از ستیزه های کاغذین و ذکر مشتی اسامی تاریخی و جغرافیایی درهم و برهم، که مفهوم و ارتباط معین و برداشت عقل پسندی را منتقل و میسر نمی کنند، تاریخی برای جنگ های صلیبی ساخته اند که پریشانی فرمایشات در سراسر آن، درست همانند تفسیرشان بر سکه های به اصطلاح اشکانی و مخروبه ی تخت جمشید و جاده های چین، خردمند را به سوی این آگاهی هدایت می کند که شارحان جنگ های صلیبی هم مشغول کلاه برداری فرهنگی دیگرند که در انتهای همین یادداشت به خواست خداوند معلوم خواهد شد که کنیسه و کلیسا به تلقین این جنگ های خیالی چه نیازی داشته اند، دعوای کنونی بر سر تصاحب هویت قومی صلاح الدین ایوبی تا چه حد کودکانه است و از قبیل دلقکانی چون بوش، که در غرب از جنگ های صلیبی دوم می گویند، چه گونه بازیچه ی کنیسه و کلیسا شده اند...
 
در حقیقت کلیسا دو هزار سال پس از تولد مسیح و ۱۶۰۰ سال پس از غلبه بر هلنیسم، هنوز هم نتوانسته است مومنین و مریدان اش را به عبادتگاه هایی به شکوه و شایستگی معابد آیینی هلنیسم، مانند معبد آرتمیس و آتنه و زئوس دعوت کند و آن چه را هم اینک به آن می نازد، همانند مجموعه واتیکان، جز کپی برداری بی جلایی از ابنیه رومن نیست که در پانصد سال اخیر، این جا و آن جا، با مدد هلنیست های بازگشته به رم علم کرده است. هنگامی که به مساجد اسلامی، در مصر و شمال آفریقا و دمشق و یمن می نگریم، بی تعارف اعتراف می کنیم که مسلمانان از دوران نخستین، برای ستایش و عبادت خداوند، مجموعه هایی ساخته اند که حتی رگه ای تقلید از معماری هلنی و ابنیه ی یونانی و رومن ...
 
در برهوتی که از قرن چهارم میلادی، پس از اخراج هلنیست ها از روم، تا قرن شانزدهم میلادی، یعنی قریب ۱۲۰۰ سال، صحنه ی صنعت و معماری و هنر دنیای مسیحیت را پوشانده، ظهور ناگهانی و همزمان بزرگانی چون میکل آنژ و رافائل و لئوناردو داوینچی، که در عرصه های بسیاری به نیم مرده ی کلیسا جان و جوانی داده اند، به خصوص که زمینه رشد تدریجی لازم برای رسیدن آنان به چنین اوجی را نمی بینیم، مورخ را به آن سو می فرستد که تمام آن چه را در غرب رنسانس نامیده اند هیچ نیست جز بازگشت و آشتی مسیحیت و هلنیسم و به زبان به تر اتحاد و یکپارچگی کلیسا با ثروت و قدرت و توان فنی و فرهنگی و نظامی هلنیست ها که همچنان در شرق به حیات خود ادامه می دادند و باز هم آثار جاودانه تری در ترکیه و سوریه و نوار شرقی و جزایر مدیترانه باقی می گذاردند! توافق میان برادران توامی که هر دو را زمانه می فرسود و در خطر گسترش روز افزون زبان و بیان قرآن در منطقه قرار می داد. آیا چنین توافقی در چه زمان و با چه مقصد اصلی صورت گرفته است...
 
شاید مطالب این یادداشت و چند یادداشت متعاقب آن، به زمان خود، انقلابی در ادراک تاریخ عمومی جهان شناخته شود و تصویری را باز سازی کند که ابهامات کنونی در برداشت درست از مسائل انسانی و اعتقادی در قرون وسطا را بزداید. یادآور شوم که متن و مطالب هر یادداشتی در مدخل «ایران شناسی بدون دروغ»، عصاره و اشاره به گوشه ای است که می توان با بسط و تمرکز بر نقاط عمده و اصلی آن، کتابی ساخت و یا بر زوایای فشرده بیان شده ی آن، ده ها تک نویسی جزء نگر و توضیحگر نگاشت...
 
مورد نظر مورخ از گشودن مباحث جاری، از جمله اثبات و ارائه ی این نکته ی بس پر اهمیت تاریخی است که امپراتوری رم باستان، از اواخر قرن سوم میلادی، با غلطیدن به غوغای ویرانگر نزاع داخلی میان هلنیسم و مسیحیت، سقوط کرد و آن سازمان حکومتی برافتاد که محققین هنوز هم در شناخت مبانی مدیریت آن درمانده می نمایند. آن سقوط، سلسله مراتب تسلط امپراتوران و قیصرها بر خاک اصلی روم را برای همیشه برچید و آن سرزمین پر هیاهوی تاریخی را در اختیار اربابان مسیحیت و کشیشانی گذارد که بدون شک تجربه اداره مجموعه ی پیچیده ای چون روم باستان را نداشتند. در جبهه ی مقابل، بازماندگان و سران سیاسی و نظامی و فرهنگی وابسته به هلنیسم، که با بقایا و نمودارهای معماری، رد پای خود را در نیم دایره ی اطراف سرزمین روم باستان، به صورت معابد بس با شکوه هلنیستی، عمارات اشرافی و مراکز ورزشی، از سیسیل تا بین النهرین و ترکیه باقی گذارده اند، توان و تجمع و انگیزه ای نداشته اند تا به جای تعیین تکلیف با کلیسا روانه ی ایران شوند و با ساسانیان موهوم بجنگند، مگر این که همان ساسانیان خیالی را شعبه ی شرقی کلیسا بدانیم که در آن صورت هم بال های اهورا مزدا را قیچی کرده ایم!!! آن گاه با اتکا به متن کبیر قرآن از مراتبی با خبر می شویم که تابلویی از جدال میان کلیسای روم و پیروان هلنیسم را، که هیچ نام تاریخی و جغرافیایی را صاحب نبوده اند، ترسیم می کند و حکم تاریخی نوینی صادر می شود مبنی بر این که تا قرن هفتم میلادی نیز هنوز روم به طور قاطع در اختیار هیچ یک از دو نیرو نبوده است. بدین ترتیب افسانه های پریشان موجود در باب جنگ های دراز مدت میان ساسانیان و رومیان از آن روی باطل می شود که در زمان ادعای برآمدن ساسانیان، در اساس دولت قدرتمند و متحد روم مفهومی نداشت و آن سرزمین به تشتت و نزاع داخلی انتقام جویانه و خشونت باری مبتلا بود...
 
به راستی که متن قرآن، به عنوان سندی موثق و همزمان، راه نمای هر مورخ مسلمانی است که در حوزه ی مسائل ادیان و تاریخ شرق میانه و سرگذشت مردم آن تحقیق می کند. چنان که ذکر شکست روم در آیات نخست سوره ای به همین نام، بی قید نام حریف پیروز، پیوسته موجب بروز ابهاماتی بوده است که گروهی از مفسران، همانند موارد دیگر، آن را مدخلی بر استحکام باستان گرایی ایرانی گرفته و همآورد روم در آیات آن سوره را، برای بذل مدد به توطئه ی تاریخ نویسی سبک کلیسایی و با بهره گیری از علوم غیبیه و جسارت در ویراستاری قرآن، لشکر ساسانیان گفته اند! مورخ با ایستادگی بر مدخل در پیش و بر مبنای تحلیل بازمانده های معماری در حوزه ی زیستی شرق میانه، در جست و جوی راهی برای گشودن اسرار این اشاره به روم در قرآن بوده است. اشاره ای که در عین حال پرده ی دیگری از رمز و راز تاریخ منطقه ی ما را می گشاید...
 
تنها یک دیدار دقیق از آن آمفی تآتر آنتالیا برای خردمند آگاه از مسائل معماری معین کرد که چنین زیر ساخت پرگستره و حجمی، آن هم در هوای آزاد و به زمانی که امکانات تقویت صدا و تصویر نبود، هرگز نمی تواند به عنوان صحنه و سنی برای اجرای پیس مورد استفاده قرار گرفته باشد. آن گاه صاحبان فراست می پرسند پس این همه اصرار در سالن تآتر معرفی کردن این گونه ابنیه از چه باب است؟ سئوالی که پاسخی بس ساده و در عین حال شگفت انگیز دارد و نوع دیگری از تغییر کاربرد را به ما معرفی می کند که همانند تبدیل جاده های چین به دیوارهایی برای مقابله با قوم موهوم و قلابی مغول، به اختراع و مستندات تاریخی ظهور آن نیروی وحشی و خون ریز و سهمگین کمک کرده است. این جا نیز اگر رومن ها را در چنین کثرتی به تماشای تآتر بنشانند، پس یونان و روم نیازمند نمایش نامه نویس هم می شود، که آشیل یکی از آن هاست، با نمایش نامه ای به نام ایرانیان!!! و تمام این بازیچه پنداشتن فرهنگ آدمی تنها از آن روست که رخنه ها را بر شناخت قتل عام پوریم ببندند!
 
درس بزرگ مقاومت غزه، برای مسلمانان، نمایش تاثیر شگرف حذف زیاده گویی های بی حاصل و ابتر قومی و فرقوی و حزبی، در آن ایستادگی بی قرینه بود که نشان داد مسلمین پناه و پایگاه اتکا و منبع نیرویی جز توسل به خداوند یکتا، تبعیت از فرامین قرآن و ترمیم اتحاد درهم شکسته ی خویش ندارند. در آن جا بر زبان لت و پار شدگان در دم جان دادن هم، از زن و مرد و نوجوان و کهن سال، هرگز شعار تفاخر عربی نگذشت و جز "حسبنا الله و نعم الوکیل" نشنیدیم. این رمز آن یگانگی دشمن شکنی بود که سرانجام یهودیان متمایل به تجدید پوریم معاصر را مستاصل و بی آبرو بازگرداند و قنداق پیچیده های فلسطین را بر بمب های فسفری آن ها غالب کرد...
 
بروز تفرقه مذهبی در دین بزرگ اسلام، منطق و گواه تاریخی ندارد و ادامه ی حیات آن در این روزگار، که رسوخ به بنیان ها دشوار نیست، تنها به تبعیت از سنت پدران و تعصب در حفظ داشته های پیشین میسر شده است. آیا در پاسخ آیات الهی به پیامبر نمی گفتند: ما پیرو راه پدران خود هستیم؟ مورخ می پرسد پایان این پروژه تفرقه به کجا می انجامد، اهداف مبلغین فرقه بازی چه گونه و در چه زمان تامین می شود و سر منزل حمل این بار سنگین جدایی های نهی شده از جانب خداوند، که هر یک به دوش داریم، در کجاست؟ آیا شیعیان فرقه های دیگر را مجاب و یا منکوب می کنند...
 
آن حرکت که چیدمان دومینوی پیچ در پیچ تاریخی موجود، در سراسر عالم و در تمامی قرون را درهم ریخت، بی تعارف اثبات ناتمامی بنای تخت جمشید بود که ضربه را بر نخستین مهره نواخت و اینک مدتی است صدای خوش برهم هوار شدن آن نظم لرزان را شاهدیم که تاریخ جهان باستان نام گرفته بود. قصد نخست از سر دادن آن داستانواره های فاقد مدرک و منطق، به عنوان تاریخ غیر یهودیان، انتقال آغاز تاریخ و تمدن بشر، در حول و حوش پیدایش تورات و اختفای وسعت رخ داد بی قرینه ی قتل عام پوریم بوده است. اینک که از وسعت جعلیات کاغذینی ...
 
سرانجام و به لطف خداوند، آن راه دشوار نه چندان هموار پیموده شد که در انتهای آن تابلوی قابل تاملی از حقایق تاریخ ایران و شرق میانه و به طور کلی جهان باستان در افق دیده می شود. در مسیر چند هزار برگ نوشته از سرپیچ های تند استدلال گذشتیم تا خردمند به سر منزل این برداشت نو نزدیک تر شود که شرق میانه ی ممتاز در دو مورد و مرحله آماج تاخت و تاز بنیان سوز یهودیان بوده است: در مقطع انهدام مادی و عینی پوریم و نیز در یورش فرهنگی سهمگینی که از چند قرن پیش به قصد تخریب و ترسیم ...
 
در ورود به دالان های دشوار پوی و در تاریکی فرو رفته ای که در مسیر رونده قرار می گیرد، معمول چنین است که عابر خود را به خداوند می سپارد و با ذکر انا لله و انا الیه راجعون، برای استقبال از تبعات آن عبور اعلام آمادگی می کند. حال، ناظم این مجموعه یادداشت ها، ضرورت ورود به چنین گذری را در برابر می بیند، که دخول از دهانه آن با قبول مبدل شدن به قربانی برابر است. مورخ با پرده برداری و با اصطلاح روز، رونمایی از پنهان مانده ترین تصویر تاریخ ایران و شرق میانه، در مقطعی که صفویه نام ...
 
 قبلی  1  2  3  4  5  6  بعدی 

نمایش :  51 / 100 

 کل 293
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان