ایران شناسی بدون دروغ، 281، نتیجه 89، کتیبه های تخت جمشید

  آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۸۱

پیش از ورود به ماجرای کتیبه بیستون و به طور کلی مسائل مربوط به خطوط نوشتاری در شرق میانه، مناسب دیدم در این یادداشت مختصر، پرده دیگری را برافکنم که با آن تذکر قدیم درباب فقدان حربه شمشیر در این منطقه و به خصوص درحوزه طلوع اسلام، همخوانی می کند، با این اشاره که در متن و منابع تصویری و نقش برجسته های به جا مانده از تمدن های کهن ایلامی و بابلی و سومری و حجاری های تخت جمشید و بیستون، حربه شمشیر نمایش داده نشده و حتی محافظان پشت سر داریوش در نگاره بیستون، وسیله نزاع و دفاعی جز نیزه و کمان ندارند و هنگامی که در مندرجات صریح و صحیح ترین ره نمود تاریخی - عبادی جهان، یعنی قرآن توانا، از خنجر و شمشیر و گرز و نیزه نیز یادی نیست و باز هم جز به تیر و کمان به طور سربسته، اشاره نرفته است، پس به طور کامل می توان مدعی شد که در زمان طلوع اسلام، هرچند در نقش برجسته های منطقه به صورت های مختلف و متنوع و به وفور کاربرد خنجر مصور است، اما چنان می نماید که با تیغه شمشیر به عنوان سلاح رزم آشنا نبوده اند.  

این تصویری از ملاقات دو صاحب منصب بابلی است که از صفحه ۳۰۰ کتاب دیکشنری شرق میانه کهن برداشته ام. بر کمر آن ها وسیله ای شبیه شمشیر بسته شده که قابل شناسایی نیست و در حجاری زیر می توان آن را نوعی چوب دستی منتهی به گرز کوچک دفاعی - زینتی دانست.

به راستی که تشخیص کاربرد این ابزار نسبتا فراوان، در نقش برجسته های بین النهرین، بسیار مشکل است، شناخت آن به عنوان یک وسیله دفاعی موثر، به علت ظرافت برآمدگی انتهای آن دشوار است و اگر حمل آن را علامت بستگی به یکی از خدایان بین النهرین بدانیم ، چیزی به خیال بافی های تاریخی مصطلح در شرق میانه افزوده ایم.

به همان نسبت نایابی تیغه شمشیر، بر دست و کمر صاحبان مقام و یا سربازان و محافظان، درحجاری های کهن شرق میانه، کاربرد خنجرهایی با غلاف و تیغه و دسته آراسته، در ابعاد و صورت های ظاهر گوناگون، همانند نمونه های بالا، فراوان است. چنان که در تخت جمشید گرچه هیچ نمونه ای از نمایش تیغه شمشیر نیافته ایم، اما درست همانند حجاری های بین النهرین، بر کمر نظامیان، خنجرهایی با غلاف های زینتی دیده می شود که غلبه بر نمایه هایی از هیولاهای افسانه ای نیز با همان ابزار صورت گرفته است.

نظیر همین تابلوی سنگی کشتن شیر، با ضربه خنجر، در درگاه های تچر نیز آمده است که به همراه مواردی دیگر، مثلا اسفنکس های دروازه ورودی، بحث کپی کشی از حجاری های بین النهرینی در تخت جمشید را به میزان لازم مستند می کند و نیز نبود شمایی از شمشیر، از آن نوع که ترکیه چند الگوی جواهر نشان متعلق به پیامبر آن را در توپکاپی به نمایش گذارده، محلی برای تامل می گشاید که فقدان این آلت کارآی نزاع، که جنگ جو و مدافع را از نزدیکی بیش از حد به دشمن بی نیاز می کند، یا به علت ضعف تکنیک و یا عدم برخورد با نمونه ای برای تقلید بوده است. این که چنین حربه ای را حتی در میان یافته های مراکزی چون حسنلو و مارلیک و دیگر سایت های ایران کهن ماقبل پوریم نیز نیافته ایم، مورخ را به این برداشت نزدیک می کند که جوامع متمدن و توانای شرق میانه، با رعایت نوعی همگرایی جمعی، موجبی برای جدال و بهانه ای برای تاخت و تاز نمی جسته اند و از آن که پس از پوریم نیز امکاناتی برای توسعه اجتماعی و صنعتی باقی نمانده بود، پس محلی برای جدل نمی ماند که تیغه شمشیر برای مردم شرق میانه ماقبل پوریم، ابزاری ناآشنا است و توقف مطلق روی کرد به رفع نیازهای اجتماعی، از پس پوریم نیز، دریچه هر نوع ابداع و توسعه را  مسدود کرده بود. 

حالا به این نقش برجسته ظاهرا ساسانی دقت کنید که پیش از این روشن شد به روابط درونی مهاجران یونانی مرتبط است. در این جا و چند نمونه دیگر مثلا در طاق بستان، به نوعی نه چندان مطمئن با غلاف های به کمر بسته و یا بدان تکیه داده از تیغه شمشیر برمی خوریم و چون پیش از این اثبات شد که سنگ نگاره های نقش رستم و نقش رجب و تاق بستان از مایه های ابزارهای ستیزه و یا همآوردی شوالیه ها و قهرمانان رزم یونانی برخوردار است، که در میان آن ها، در مواردی، تیغه شمشیر نیز دیده می شود، که پیش تازی غرب، یونان و روم را، در نهادهای مختلف اجتماعی از جمله توسعه ابزار نظامی، به علت دور ماندن از آسیب پوریم، با چنان وضوحی توضیح می دهد که حضور تاریخی اشکانیان و ساسانیان را از ریشه تاریخ بیرون می کشد. پس به یکی از وسیع و اساسی و ظریف ترین مباحث ایران شناسی و به طور کلی آن رده از باستان کاوی وارد شوم که سنگ بنای آن را از آغاز تا انتها یهودیان کار گذارده اند و آن، تعیین تکلیف با حروف و زبان کتیبه های شرق میانه است که در این مجال باید به مقدماتی تفکر برانگیز در باب خط میخی داریوشی اجازه جولان داد، که با داستان زیر آغاز کرده اند.

«از آن جا که خط میخی فارسی باستان مصنوعا و دستوری ابداع شد، بازخوانی اش نیز آسان بود. در سال ۱۸۰۲ معلمی در گوتینگن آلمان به نام گئورک فریدریش گروته فند موفق شد نخستین نشان های خط میخی فارسی باستان را بازخواند. او با دوست اش، منشی کتاب خانه سلطنتی، شرط بسته بود که می توان خطی را بدون آشنا بودن با الفبا و زبان اش بازخواند. او برای شروع کار متن کوچکی از تخت جمشید را انتخاب کرد. خط میخی فارسی باستان تنها خط میخی است که میان واژه ها نشان فاصل دارد. میخ های مایلی که بین کلمات نخستین متن انتخابی گروته فند دیده می شود، همین فاصله هاست. وقتی گروته فند نبشته را به دقت زیر نظر گرفت متوجه شد که از مجموعه ی چند نشان [منظور یک واژه است] بیش تر استفاده شده است. او دریافت که این واژه در خط های اول و دوم و سوم، هر بار پس از نشان فاصل قرار گرفته و متوجه شد که واپسین واژه خط دوم که در میانه خط سوم نیز آمده، مکرر شده همان واژه سطر اول است که چهار نشان اضافی در آخر واژه دارد. کدام واژه می تواند در یک سنگ نبشته این همه تکرار شود؟ گروته فند تصمیم به انتخاب واژه «شاه» گرفت. پس در این نبشته سه بار واژه «شاه» آمده، که یک بار هم پس از همین واژه یک پسوند طولانی برآن اضافه شده است. این یکی نیز نمی توانست جز «شاه شاهان»، عنوان معروف شاهان ایرانی که همیشه از آن استفاده کرده اند، باشد. سپس چنین نتیجه گرفت که واژه نخست نبشته در حقیقت فقط می تواند نام شاه باشد. نام شاهان ایرانی در منابع کلاسیک، به ویژه در منابع یونانی و آرامی، آمده است. گروته فند از این راه تقریبا به صورت نام داریوش در فارسی باستان نزدیک شد: «داریه وهوش = دارنده خوبی». با این گام، نخستین نشان های فارسی باستان بازخوانی شد و ترجمه کامل سنگ نبشته چنین به دست آمد:
«داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ هخامنشی که این تچر را ساخت».
ب. سنگ نبشته های دیگر: داریوش، به همان روش بیستون، دیگر سنگ نبشته های خود را در شوش، تخت جمشید و آرامگاه اش در نقش رستم، به سه زبان تدوین کرد. با این تفاوت که حالا متن فارسی باستان پیش از دو متن دیگر قرار می گرفت. به این ترتیب به کمک و با تکیبه بر متن فارسی باستان دیگر خط های میخی نیز بازخوانی شد». (هاید ماری کخ، از زبان داریوش، ص ۲۶)

گمان ندارم اگر جمعی اراده کنند ماجرایی را در حد اکثر بلاهت به شرح آورند، ابلهانه تر از این نقل به دست آید که خانم کخ ساخته است. تصویر فوق همان کتیبه ای است که ظاهرا گروتفند بازخوانی خط میخی پارسی را به متن ویژه و کار گشای آن مدیون است. در حال حاضر توجه می دهم که آن حرف کاف که در کادر قرمز آمده، غلط املایی است و اگر جاعلانه و نوکنده بودن کتیبه های سر در دروازه ورودی تخت جمشید را فراموش نکرده باشید، لابد به یاد دارید که از طریق آن اثبات، ادعای مجعول بودن تمام کتیبه های تخت جمشید و از جمله  همین کلید رمز گشای گروتفند موجه است، که دقت در این گزافه بافی او که می تواند خطی را بدون آشنا بودن با الفبا و زبان آن بازخوانی کند، وی را به تخت بستن با زنجیر در یکی از دارالمجانین ها محتاج می کند. (ادامه دارد)

ارسال شده در چهارشنبه، ۲۴ شهریور ماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۴۹ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان