ایران شناسی بدون دروغ، 287، نتیجه 95، کتیبه های بیستون، 7

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۸۷ 

شگرد بررسی های بنیان اندیشانه در این یادداشت ها، پیوسته چنین بوده است که برای ظرفیت سازی مقدماتی اذهان، با بررسی و نقادی ریزبینانه اطلاعات موجود، ضمن نمایش پایه های سست منابع کنونی، خواننده و خواهان را برای دریافت حقیقت پنهان مانده در پی و پناه دروغ، آماده می کند. چنان که به روشنی معلوم شد که گرچه ثلث متن فارسی کتیبه بیستون، در شرایط بد استقرار، چندان و چنان آسیب دیده است که حرفی قابل برداشت ندارد و اگر ده راولینسون هم برای گرته برداری حروف، از طنابی بیاویزند، باز هم به علت وسعت آسیب، جز مطلب بریده بریده و حروف ریخته ای نصیب نخواهند برد، تا در مرحله بعد وارد شناسایی علائم و ترجمه همان هیچ معیوب شوند. چنان که به وضوح داستان های مربوط به تقلای گروتفند و دیگران را، اگر اصولا چنین اشخاص و امکاناتی قابل اثبات باشند، بی ثمر دیدیم و به جای آن با کسانی مانند کاسوویچ آشنا شدیم که نمی دانیم و نمی گویند از چه مسیر، متن کامل فارسی باستان کتیبه بیستون را در اختیار داشته اند و کسان دیگری را شناختیم که فراتر از چشم بندی و معجزه و در اندازه تمسخر مبحث زبان شناسی کنیسه ای، از شکم آن حروف ریخته و ناقص، زبان کاملی با دم و دستگاه صرف و نحو بیرون کشیده اند و ناگهان بر مبنای گمانه ها داستانی رواج داده اند که در واقع تاریخچه ظهور هخامنشیان و نحوه سرکوب اقوام داخل محدوده شرق میانه را از زبان داریوش نامی بیان می کند. روشن فکران اهل فن در صده گذشته از خود و یا از یهودیان وارد کننده مجموعه اطلاعات هخامنشی نپرسیده اند که: داریوش در پرتگاهی غیر قابل دسترس و دیدار و با خطی ناآشنا و نوپدید، که خواننده ای نمی یافته، به کدام انگیزه شرح حال نوشته و در عصر ما مراجعان به این کتیبه درهم ریخته چه گونه از منقولات آن باخبر شده اند؟!  

«زبان کتیبه ها صرفا زبان فارسی باستان نیست، زبانی تلفیقی است، امتزاجی است خود خواسته از زبان های فارسی باستان، مادی و شاید هم دیگر زبان های ایرانی که نمی توان ان ها را مشخص کرد. نتیجا زبانی ساختگی بوده که هیچ گاه در محاوره کاربرد نداشته است». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۴۷) 

با این همه کنکاش کاوشگرانه در مطالب کتیبه آشکار می کند که نخستین هدف نوحکاکان بیستون تولید دیرینه برای زبان و قوم فارس تا عمقی معین بوده است. در واقع اگر بر جزء جزء گمانه های کنونی در کتیبه بیستون مهر صحت بکوبیم باز هم هنوز این سئوال نخستین بی جواب می ماند که داریوش به کدام نیاز دستور ساخت خط مخصوص داده و در جغرافیایی مطلقا نامناسب و بر صخره بلندی دور از دید گذرندگان، کتیبه فراهم کرده است؟! پاسخ درست جز این نیست که جاعلین وابسته به اورشلیم، در دوران جدید و زمانی که هنوز تجمع انسانی ناظر در ایران پایه و پی ندارد، از طریق این کتیبه، باقصد برتر شماری، به تولید فرهنگ و هویت قوم پارس دست زده اند.

«من داریوش هستم. شاه بزرگ شاه شاهان، شاه در پارس... به خواست اهورا مزدا من شاه آن ها شده ام: پارسی، عیلامی، بابلی، آشور، عرب... و دروغ در میان مردمان زیاد بود، نزد پارس و نزد ماد... هیچ مردی نبود، نه پارسی نه مادی، نه شخصی از خاندان ما که بتواند شهریاری را ار گئوماته مغ پس بگیرد... سپاهیان را به جای خود برگرداندم، پارس و ماد و دیگر مردمان... داریوش می گوید سپاه پارس و ماد که با من بودند اندک بودند و سپاهی فرستادم... آن گاه سپاه پارس که در کاخ بود، علیه من شورشی شدند سپاه به طرف وهیزداته رفت و او در پارس شاه شد...». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، صفحات مختلف از ۲۱۶ تا ۲۳۲)

رجوع به انواع اطلاعات پراکنده بالا که کتیبه بیستون در باب فارس ها ارائه می دهد، گواه محکمی است که سازندگان بخش فارسی کتیبه در معرفی داریوش و فارس ها سرگردان بوده و نقطه نظر روشنی ندارند. چنان که می توان بزرگ ترین و حتی لجوج ترین دشمن داریوش را در میان مردم فارس یافت که بارها علیه او شورش کرده و اسامی مختلفی را به سلطنت فارس نشانده اند. مورخ نمی تواند معلوم کند که اصولا منظور داریوش از ذکر فارس کدام شهر و منطقه بوده است: تخت جمشید هنوز ساخته نشده و یا شیراز متولد در ۲۵۰ سال پیش؟!    

دومین انگیزه تولید کتیبه بیستون، علاوه بر خلق پیشینه برای قوم و زبان و خط فارسیان، واسطه قرار دادن آن برای امکان ادعای کشف رمز خط و زبان عیلامی و بابلی است که هنوز هم کلیدی برای گشایش رموز آن ها نیافته اند.

«داریوش، به همان روش بیستون، دیگر سنگ نبشته های خود را در شوش، تخت جمشید و آرامگاه اش در نقش رستم، به سه زبان تدوین کرد. با این تفاوت که حالا متن فارسی باستان پیش از دو متن دیگر قرار می گرفت. به این ترتیب به کمک و با تکیه بر متن فارسی باستان دیگر خط های میخی نیز بازخوانی شد». (هاید ماری کخ، از زبان داریوش، ص ۲۶)

این رد پای دومین کلاه برداری تاریخی از مسیر مطالب بخش اصطلاحا فارسی کتیبه بیستون است که اراده دارد، حتی قبل از تعیین تکلیف با متن بر سنگ و رفع شبهاتی که عدم تطبیق حجم بخش فارسی را با ایلامی و بابلی توضیح دهد، مدعی می شوند که از طریق انطباق کلمات در زبان های ایلامی و بابلی و فارسی، هرسه نوشته را رمز گشایی کرده اند. بی تردید حتی اگر انجام چنین امر ناممکنی را بپذیریم باز هم صورت مسئله تغییری نخواهد کرد و موفقیت در خواندن خطی از طریق شناخت الفبای آن را، نمی توان ابزار و بهانه کشف معانی لغات و نصب دستگاه دستوری و گرامری هیچ زبانی قرار داد. چنان که تا این زمان، به جز واسطه قرار دادن زبان فارسی کتیبه های بیستون، روش دیگری برای بازخوانی خطوط بابلی و عیلامی ارائه نداده اند و اینک که پیداست زبان بابلی و ایلامی غیر قابل رمزگشایی و شناخت محتوای کتیبه هایی به این خطوط است، پس با اطمینان کافی می توان نزدیک به تمامی کتیبه های منطقه شرق میانه را یا مجعول و یا ناخوانده گرفت.  

«لوکوک فرضیه های گوناگون درباره واژه آریا را به بحث می کشد و سپس نظریه ای که آن را از nri هند و اروپایی می دانند مطرح می کند و همسانی این واه را با nar اوستایی و سنسکریت و جای پای آن را در یونانی و در نام نرون نشان می دهد... وی درباره ایران شهر بحث جالبی را یش می کشد و از واژه شهر و تحول معنایی آن سخن می گوید. شرح می دهد که چه گونه معنای قلمرو در واژه شهر به مفهوم کنونی تحول یافته است. جای پای مفهوم کهن شهر را در نام شهرزاد می یابد که معنای واقعی آن دخت قلمرو است». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص دوازده)

لوکوک و کتاب اش را کسانی منصفانه ترین تفسیر از کتیبه های هخامنشی گفته اند. نقل بالا که اظهار نظر مترجم کتاب او در باب گوشه هایی از فهم ابتدایی و مسخره لوکوک در باب هویت و زبان آریاهای بی نشانه است، بدین جهت آوردم تا بدانید این مولفین مسائل ایران تا چه میزان نادان و عقب مانده بوده اند. معلوم است که دارنده چنین گمانه های بچگانه در موضوع مورد بحث و تمسک و توسل او به نامی در کتاب هزار و یک شب، تالیفات او را تا کدام پایه بی ارزش می کند، هرچند همین پریشان پراکنی لوکوک، در مواردی بر افاضات کنت و شارپ و دیگران برتری دارد و صلاح در رجوع به اوست.

«چرا فارسی باستان، حداقل در آوا شناسی، چنین جنبه خاصی را به خود می گیرد و این مسئله در کهن ترین اسناد ما مشاهده شده است؟ پاسخ به این سئوال مشکل است. شاید با پدیده ای غیرمترقبه مواجهیم. اما شاید بتوان فرض را بر یک عمل زیرلایه ای گذاشت. به همان ترتیبی که زبان فرانسه ، چون از زبان گل تاثیر پذیرفته، آوا شناسی بس متفاوتی از دیگر زبان های رومی دارد. زبان فارسی باستان هم توانست از زبانی که در فارس پیش از رسیدن قبایل پارس رایج بود، تاثیر پذیرد. این زیر لایه باید عیلامی باشد، ولی چون این زبان در نوشتار به صورت بس مبهمی برگردانده شده است و مشکلات بسیاری برای بازسازی تلفظ آن وجود دارد، این موضوع را نمی توان تایید کرد».  (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۴۰)

اگر کسی مدعی شود که لوکوک از طریق چند جمله بالا، قصد انتقال دانایی و دانشی را دارد و معنای یک عمل زیر لایه ای را در مبحث زبان فارسی کهن درک می کند و بی هیچ پرسش و پی گیری وجود زبان فارسی، پیش از رسیدن قبایل فارس به سرزمین فارس را می پذیرد، پس باید قبول کنیم که ایران شناسان یهود به خوبی از کرختی و خواب آلودگی و بی خبری و تسلیم شدگی و نان خوری نخبگان ایران در مباحث علوم انسانی مطمئن بوده اند. 

«زبان ماد: در عوض درباره زبان ماد، زبان نخستین ایرانیان، که حد اقل در ایران غربی دولتی سازمان یافته تشکیل دادند و پارس ها وارث آن شدند، هیچ چیز برای گفتن نداریم. از این زبان هیچ مدرکی در دست نیست. با این همه می توانیم بخشی از واژگان این زبان را به کمک روش تطبیقی، که به اجمال ترسیم کردیم، بازسازی کنیم». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۴۴)

حالا نوبت زادن روش تطبیقی برای بازیابی لغات مادی، بدون هیچ مدرکی، از سوی لوکوک است، بی آن که کم ترین توضیحی در باب چه گونگی دست رسی به این روش ارائه دهد. در واقع همین که در دو سه قرن اخیر، یهودیان با وسواس تمام کوشیده اند با تربیت مامورانی ملقب به ایران شناس، مهار بررسی های هخامنشی را به دست گیرند، خود نشانه ای است که آن ها از برملا شدن مطالبی در این باب نگران اند.
اگر کسانی در همان مقاطع آغازین تولید پیش نیازهای ساخت سرزمینی به نام ایران، که هنوز شاهدی برای مداخله نبود،با فراغ بال بر نقوش بیستون متن فارسی باستان پیوند زده و اطلاعاتی را ارائه داده اند که پایه های هخامنشی شناسی موجود بر آن استوار است، پس می توان گزینه گل نبشته قلابی کورش در بابل و کتیبه بزرگ بیستون در حوالی کرمانشاه را، دو پله اصلی از نردبان کوتاه قامتی گرفت که با هیاهو و طبل هایی بد صدا با آن به عرش اعلی صعود می کنند.

«زبان عیلامی: با زبان عیلامی پا به دنیای کاملا متفاوت می گذاریم. این زبان نه هند و اروپایی است و نه سامی. هیچ گونه خویشاوندی با زبان های کهن دیگر این منطقه، که آن ها نیز منفردند مثل زبان سومری و هوری - اورارتویی ندارد». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۴۹)

و این هم تعریف و توضیحی برای زبان عیلامی که به توصیفات مربوط به زبان مادها بسیار نزدیک است. چه گونه توانسته اند در عین ارائه چنین تعریفی برای زبان عیلامی، مدعی بازخوانی کتیبه های به آن خط و زبان شوند؟ ظاهرا لوکوک با اغتنام فرصت، اگرچه نمی تواند مطلب راه گشایی در باب زبان عیلامی ارائه دهد، اما از ماورای قدرت خیال بافی خود، زبان هوری - اورارتویی را چون خرگوشی از کلاه بلاهت خود بیرون می کشد. 

«زبان بابلی: سومین زبان رسمی کتیبه های هخامنشی، یعنی زبان بابلی بسیار کوتاه است. دلایلی که سبب شد تا سلسله های پارسی این زبان را به پایگاهی همسنگ زبان فارسی باستان برسانند، دلایلی روشن و مبرهن هستند. یکی از این دلایل اصل تداوم سیاسی است که بارها بر آن تاکید شده است. اخلاف مادها، هخامنشیان نیز شاهان بابل هستند، همان طور که فراعنه مصر خواهند بود». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۵۳)

این است درجه بندی بی دانشی و مهمل سرایی نزد یکی از مهره های اصلی ایران شناسی اورشلیمی که با اختراع ترکیبات زیر، خود را تا آسمان کلاشی و دروغ بافی بالا می کشاند: زبان زیر لایه ای فارسی باستان، زبان مادهایی که گرچه هیچ چیز برای گفتن درباره آن ها ندارد و هیچ مدرکی در موضوع مادها نمی شناسد، اما به روشی با نام تطبیقی آشناست که می تواند الفاظی از زبان مادها را بازسازی کند. و بالاخره سرهم بندی بی اساس و مفلوکی در برخورد با زبان عیلامی، که گرچه به طور کامل ورود به رموز آن را ناممکن می گوید، اما ظاهرا لوکوک وردی می داند که از طریق آن، متون به زبان عیلامی در کتیبه ها را خوانده اند. و بالاخره توضیح بسیار کوتاه او در باب زبان بابلی که با چرند بافی، نیاز اصل تداوم سیاسی نام می دهد. این است منظره کرم زده آن ایران شناسی که از طریق دانشگاه های کنیسه و کلیسایی غرب و مزدوران وطنی آن ها، به زور همراهی مراکز فرهنگی و رسمی، در اندیشه ملتی چال کرده اند. (ادامه دارد)         

ارسال شده در سه شنبه، ۱۱ آبان ماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : جواد مومن آبادی
چهارشنبه، ۱۶ آذر ماه ۱۳۹۰ ساعت ۰۱:۵۱
 
با سلام و احترام
شما کل تاریخ را شخم زده اید و همه را به دور ریخته اید اما هیچ جایگزینی برای آن معرفی نکرده اید . چرا باید دیگران برای ما زحمت بکشند تاریخ درست کنند ؟ چه نفعی به حال آنها دارد که برای ما آثار باستانی ای به این دقت بسازند که کاملا فضای ایرانی آن هم به لحاظ فرهنگی و هم به لحاظ معماری ثابت شده است و اثبات این موضوع هم نه در 300 یا 200سال پیش بلکه در دهه های اخیر صورت گرفته است . اگر قوم فارس وجود خارجی نداشه است پس حتما سلمان فارسی را هم کلیسا وکنیسه در کنار خلیج فارس قرارداده اند . و آیا فقط این موضوع برای اختلاف افکنی بین ایران و اعراب بوده است . باید بسیار سیاستمداران نادانی باشند که از این راه برای ایجاد اختلاف اسفاده نموده باشند چرا که راه حل های بسیار راحت تر و ارزان تر و بدون دردسر تر وجود دارد . آیا می دانید با یک آزمایش ساده می توان به قدمت یک ماده پی برد ! چرا نتایج منحصر به فرد شما مستندی علمی ندارد ؟ کاش پاسخی برای بقایای لشکر کمبوجیه که سال گذشته در مصر پیدا شد می داشتید البه پاسخی به جز آنکه این لشکر و متعلقات آن هم از تولیدات جدید کلیسا و کنیسه است .
انانکه می خواهند قوم پرستی را برای ما ایجاد کنند چرا کوروش و داریوش را افرادی بلند نظر معرفی کرده اند که به راحتی به همه اقوام اجازه زندگی در حوزه حکومتی خود را می دهند ؟ درسی که این شخصیت ها به من می دهند قبول کردن افرادی با عقاید گوناگون در کنار خودمان است . درس اسلام هم همین است . این شخصیت های به قول شما ساختگی ، رفتاری بسیار اسلامی دارند تا رفتاری مستبدانه و میهن پرستانه .
چه دلیلی دارد که آنها هخامنشیان را آنقدر بزرگ کنند که بر یونان که اوج افتخار غرب است غلبه کند؟ آن هم چند بار !!!
آیا می دانید در حال حاضر نمایشنامه ای با عنوان ایرانیان وجود دارد که بر اساس حمله اسکندر به ایران در همان زمان نوشته شده است . حتی اگر این یک رویا برای اسکندر بوده باشد نشان از وجود ایرانی مقتدر مانند هخامنشیان در آن زمان است که غلبه بر ان برای غرب رویا بوده است هرچند که واقعیت نداشه باشد .
فکر می کنم دوستان شما در کلیسا و کنیسه باید به یکباره در 200 یا 300 سال پیش کل کتاب های عالم در تمام حوزه ها را به همراه حافظه تاریخی ملل و آداب و رسوم آنها نابود کرده باشند و بعد از ابتدا تاریخ را برای رسیدن به نیات پلید خود نوشته باشند .
معتقدم مسلمان شدن ما با وجود یک سابقه تاریخی قوی بسیار ارزشمندتر از مسلمان شدن ما با یک سابقه تاریخی ضعیف است . من به مسلمان بودن خود افتخار می کنم همانطور که به ایرانی بودن خود افتخار می کنم . اندیشمندان جامعه باید مراقب گسترش افکار خود باشند .دیدم در پیام ها افراد با معلوماتی مانند یک دانشجوی دکترا تاریخ مقهور افکار شما شده اند . نمیدانم ایشان و شما برای هزاران سئوالی که مشابه این در ذهن من ایجاد شده است چه پاسخی دارید . اما می دانم که هر کس فرضیات و نظریات اثبات نشده خود را به این صورت در جامعه رواج دهد موجب ایجاد چه انحرافی -از نظر علمی - می گردد .
از فرصتی که برای اعلام نظر به من دادید متشکرم
مومن آبادی - کارشناس ارشدمعماری

 
نویسنده : aydin
شنبه، ۱۵ آبان ماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۰۲
 
آيا اين دروغ پرستان اين با در مقابل حقايق چه مي گويند ؟
آيا سكوت...؟
يا پر كردن دوباره چاله چوله هاي جعل؟

 
نویسنده : محمد حسین علی زاده
جمعه، ۱۴ آبان ماه ۱۳۸۹ ساعت ۰۷:۳۸
 
سلام، استاد بزرگوار، پورپیرار دلیر ایرانی
با تشکر از این همه نورافشانی که می کنید و به ما آگاهی می دهید
من کتاب موسوم به تاریخ طبری را دو بار از اول تا آخر خواندم
آنچه که دستگیر من شد این است که این کتاب نمی تواند تألیف پیش از سدۀ بیستم میلادی باشد. با یان شیوه نگارش و این ظرافت که نوشته شده است باید کار چد استاد ماهر تعلیم یافته در کلیسا و کنیسه بوده باشد. هزار و صد سال پیش از این که ادعا شده است تاریخ طبری را نوشته اند بیش از یک دروغ بزرگ کلیسا و کنیسه نیست.
شرخ آن همه وقایع که در این به اصطلاح کتاب تاریخی بزرگ آمده است آدم را واقعا در حیرت می برد که استادان جعل در تاریخ که از کنیسه و کلیسا بیرون آمده اند چه رنجی به خودشان داده اند تا این کتاب را از کارهای دروغ سازی خودشان بیرون بیاورند. و همه اش هم برای آن بوده تا ثابت کنند که سلسله هائی به نامهای ساسانی و طاهری و صفاری و نمی دانم چه در این سرزمین که حدودش را مؤلفان این کتاب از حد تاجیکستان کنونی تا حد عراق کنونی تعیین کرده اند پیدا شده بوده است.
شما نشان داده اید که در این دوره که مورد گفتگوی این دروغسازان بزرگ و این جعل کنندگان کتاب موسوم به تاریخ طبری است حتی نشانی از یک خانه را هم نمی توان در این زمینهای پهناور یافت تا چه رسد به کاخ و باغ و راغ و پادگان و امثال اینها
عمرتان دراز باد و پربار باشید. دروغها را افشا کنید و سرتان را بالا بگیرید که ما به شما افتخار می کنیم و از شما بسیار می آموزیم
(دانشجوی دورۀ دکترای تاریخ اسلام در دانشگاه تهران)

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان