ایران شناسی بدون دروغ، 253، نتیجه 61، شناسایی کمال الملک نقاش

  آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۵۳

از هویت قومی قاجارها بی خبریم، نمی دانیم در کدام گوشه ایران، از چه زمان و با چه نشانه جمع بوده اند و صدور شناسه ی بومی برای آن ها، با فقدان اطلاعات پایه رو به روست. پیدا شدن دولت و تمرکز سیاسی و رسمی قاجار، ظهور ناگهانی و به قدرت جهیده ی چند چهره ی بیگانه و بزک دار است، که همان مقدار از قنداقه امکان و اعتبار تاریخی بیرون می مانند، که متصل به بند ناف دربار تزارند. مجموعه ای که با چند چهره ی از آسمان افتاده و یکی دو باغچه و بنا در ارک تهران فاقد سکنه، از عهد ناصرالدین شاه آغاز می شود و  قریب ۶۰ سال بعد، که نوبت را، این بار نه به قوم، بل به قزاق منفرد باز هم بی پیوند با تاریخ دیگری، به نام رضا مسلسل تحویل می دهند، که به جای تزار،  سایه دولت و دربار انگلستان را پشت سر دارد، ماجرایی که با ماهیت و مفهوم و مقصود انقلاب مشروطه یکی است!؟ قاجارها علی رغم معرفی چند مصلح اجتماعی پرآوازه و مناسب سریال های تلویزیونی روز، از نوع میرزا تقی خان امیر کبیر، و نقاشان چیره دست بین المللی، چون کمال الملک، اندک نمایه ای از خدمات عمومی و بهبود روابط اجتماعی ملی و حتی محلی ندارند، مسئولیت امورات مردم را به گردن نگرفته اند و در دوران آن ها از جاده و شفاخانه و تولید و توزیع و رونق اقتصادی و مراکز آموزشی و به طور کلی وظایف حوزه مرکزی، جز در حرم خانه قصر خبری نیست! 

ارابه مسافر بری در پایان دوران قاجار 

این تصویری از ترابری بین شهری در اواخر دولت قاجار است. زیر چرخ این ارابه زوار در رفته لت و پار، جاده نیست و سورچی همان مسیری را می گذرد که چارق های پیادگان و یا سم دواب و گوسفندان، کوبیده اند! با نگاه به این اسباب جا به جایی آدمی زاده و بار، در ایران قرن پیش، آثار و عواقب قابل تعمق و تامل آن پوریمی را می نماید که قرون دراز، بنیان تجمع انسان آبادگر و چاره ساز را از شرق میانه برانداخت. 

این هم کاسب کارانی که کمبوزه و کود و هیزم می فروشند، با شمایلی که تقلید آنان، از توان گریمورها هم بیرون است. آن چه در این گوشه ی داد و ستد از مردم کوچه و بازار می بینید و ده ها تصویر گویاتر از این، حکایت ملت به خود رها شده ای است که حتی دربار آن بدون فروش گاه به گاه حصه ای از امکانات طبیعی و زیر زمینی کشور، بی غذا می ماند! بدون شک اگر در چنین چشم انداز و زمینه ای، کسی ظهور کند که به ضرورت و توصیه و برنامه و سرمایه ی بین المللی، ناچار به احداث چند جاده و خیابان و شفاخانه شود، بلافاصله و به آسانی، چنان که درباره رضا شاه شاهد شدیم، عنوان ناجی کبیر می گیرد! مثلا برای مورخ هرچند ظهور نقاش بزرگی به نام کمال الملک مدخل تاریخی نیست ولی از آن که این نوشته ها قصد اثبات نادرستی داشته های کنونی، از تمام زوایا دارد، به عنوان نمونه می خواهد سراغ بهزاد نقاش عهد قاجار را بگیرد.

روزشمار زندگی کمال‌الملک (تاریخ ها به هجری شمسی است)

۱۲۲۶: تولد کمال الملک در تهران
1226 - تولد کمال الملک در تهران .

۱۲۲۶: سفر به کاشان در شش ماهگی
۱۲۲۶ - مهاجرت خانواده به کاشان در شش ماهگی . 

۱۲۳۴: سفر به تهران برای تحصیل
۱۲۳۴- سفر به تهران برای تحصیل  

۱۲۳۵: ورود به مدرسه دارالفنون
1235- ورود به مدرسه دارالفنون .
- آموزش زیر نظر علی اکبر خان مزین الدوله .

۱۲۴۲: ورود به دربار به دستور ناصرالدین شاه
1242- بازدید ناصرالدین شاه از دارالفنون .
- ورود به دربار به دستور ناصرالدین شاه درپی پسندیدن کار او .

۱۲۵۵: گرفتن لقب نقاش‌باشی
1255- گرفتن لقب نقاش‌باشی .

۱۲۵۸: گرفتن لقب نقاش‌باشی خاصه  
1258- گرفتن لقب نقاش‌باشی خاصه .

۱۲۶۱- فعایت مستمر در مقام نقاش دربار .
- شروع به آموزش و تدریس نقاشی به شاه .
- خلق اثر معروف با نام " حوضخانه صاحبقرانیه " .

۱۲۶۷: متهم شدن به دزدی، هنگام کشیدن تابلوی تالار آیینه
1267- متهم شدن به دزدی، هنگام کشیدن تابلوی تالار آیینه .

۱۲۶۹: گرفتن لقب کمال‌الملک از ناصرالدین شاه
1269- گرفتن لقب کمال‌الملک از ناصرالدین شاه .

۱۲۷۲: آغاز به آموختن زبان فرانسه
1272- آغاز به آموختن زبان فرانسه .

۱۲۷۳: سفر به اروپا و اقامت در ایتالیا
1273- سفر به اروپا ( فلورانس، رم و پاریس ) و اقامت در ایتالیا . 
 

۱۲۷۶: دیدار با مظفرالدین شاه در فرانسه
 1276- دیدار با مظفرالدین شاه در فرانسه و تقاضای شاه برای برگشت به ایران .

۱۲۷۷: بازگشت به ایران و گرفتن نشان درجه اول و حمایل سبز مخصوص دربار
 1277- بازگشت به ایران و گرفتن نشان درجه اول و حمایل سبز مخصوص دربار .

1278- سفر به عراق، هم‌زمان با سفر مظفرالدین شاه به خارج و بازدید از عتبات عالیات .
۱۲۷۸: سفر به عراق، هم‌زمان با سفر مظفرالدین شاه به خارج

۱۲۸۷: پیشنهاد تأسیس مدرسه صنایع مستظرفه به دولت
1287- پیشنهاد تأسیس مدرسه صنایع مستظرفه به دولت .

۱۲۹۶: درگذشت پسرش حسینعلی خان
1296- درگذشت پسرش حسینعلی خان .

1299- عدم پاسخ مثبت به درخواست رضاشاه برای کشیدن تصویر محمد رضا ( ولیعهد ).

۱۳۰۲ تا ۱۳۰۶: درگیری کمال‌الملک با وزرای معارف دولت وقت

۱۳۱۹: درگذشت کمال‌الملک در ده حسین آباد نیشابور و مدفون شدن در کنار عطار نیشابوری
۱۳۱۹: درگذشت کمال‌الملک در ده حسین آباد نیشابور و مدفون شدن در کنار عطار نیشابوری

سپس وزارت معارف چنان كه دلخواه رضاشاه بود بودجه مدرسه صنایع مستظرفه را كه تحت مدیریت كمال الملك اداره می شد، قطع نمود و مشكلات متعدد دیگری را پیش روی او قرار داد، تا جایی كه دیگر امكان اداره مدرسه از او سلب شد و به ناچار از خدمت در مدرسه نقاشی كه سالیان طولانی برای توسعه و اعتلای آن زحمات طاقت فرسایی را متحمل شده بود، كناره گرفت و به فاصله كوتاهی شهر تهران را به مقصد مزرعه ای در روستای حسین آباد از توابع شهر نیشابور ترك كرد و گوشه انزوا برگزید.
كمال الملك طی برخی نامه هایی كه از روستای دورافتاده حسین آباد برای تعدادی از دوستان قدیم و شفیقش در تهران می نویسد، با اشاره و گلایه و شكایت از مشكل سازی ها، حسادت ها، كوته نظری ها و خردستیزی های بی پایان درباریان، رجال و بسیاری از كسانی كه در تهران با او در ارتباط بوده اند، پناه آوردن به بیابان های خشك و عزلت گزیدن در مناطق دورافتاده و بدون امكانات و حتی دچار دزدان و قطاع الطریق شدن را مطلوب تر و خوشایند تر از مراوده و ارتباط با آن گروه پرشمار و خطرناك ساكن شهر و دربار ارزیابی می كند و از این كه با عزلت گزیدن در حسین آباد نیشابور دیگر سعادت برخورد و رو در رویی با آن جماعت را از خود سلب كرده است، احساس آرامش و شادمانی می كند. آنچه بود كمال الملك نقاش چیره دست و كم نظیر ایران زمین كه در عشق ورزی به وطن، آزادیخواهی، اخلاق و شرف و انسانیت سرآمد اقران بود، تا پایان عمر، زندگی در مزرعه شخصی اش در حسین آباد نیشابور را بر بازگشت به شهر ترجیح داد». (برگرفته از فروم آفتاب گردان و چکامه)

این دو گزارش از زندگی کمال الملک را از دو منبع مختلف برداشته ام که به وجه شگفت انگیز و قابل فهمی در تمام امور با هم قرینه اند، جز این که یکی از آن ها بر سینه  کمال الملک خود، مدال انقلابیگری و ترقی خواهی مدرن می آویزد و در سال ۱۲۹۹ هجری شمسی، که محمد رضا شاه شش ماهه است و پنج سال تا شاه شدن پدرش باقی است، از مصور کردن صورت ولی عهد امتناع می کند!؟ آثار مخرب پوریم در تار و پود هستی و تفکر و تعلقات و معتقدات چنین گزارش نویسانی هم قابل مشاهده است. باری این نقاش بزرگ دوران قاجار، که باز هم به کاشان و نیشابور متصل است، برابر گاه شمار بالا، ظاهرا در ۹ سالگی به دارالفنون تازه سازی وارد شده که تا سال ها، جز مهندسی و طب و فیزیک و شیمی و معدن شناسی و درجه داری رده های مختلف فنی، نظامی و به طور کلی دروس پایه، تدریس نمی کرده اند! اگر گمان کنیم احتمالا با سفارش کنیسه برای این کودک ۹ ساله کرسی هنر  گذارده باشند، پس از اساتید دست سازی نیز در امور نقاشی، چون میرزا ابوالحسن و میرزا رضا خان غفاری و علی اکبر خان مزین الدوله مدد می گیرند که چشم زمانه، یک تابلوی نقاشی از آنان ندیده است! چنان که در شرح احوال کمال الملک در تنظیمات بالا و حواشی دیگری که برای رعایت اختصار حذف کرده ام، دختر و پسر و پدر و مادر و تمام خاندان نقاش را به دیار عدم فرستاده اند. شگرد یهودی دیگری که بقایای قابل اثبات نقاش را هم، مانند کریم خان و نادر افشار و محمد حسن خان قاجار، از پیش چشم دور می کند و بی عقبه می گذارد، تا قابل شناسایی نباشند و محمد رضا شاه ماموریت بگیرد تا برای نقاش و عطار و شاه شجاع و سیبویه و حافظ و خیام و فردوسی و نادر و این و ان، در سال های دهه ۵۰ قبر رونمایی کند. اگر بپرسیم کمال الملک دارای ۷۰ اثر گوهرین شایسته دربار، چرا در تهران خانه ای به یادگار ندارد تا شهرداری به سرعت موزه کمال الملک به راه اندازد و یا در دوران چهار ساله سکونت درایتالیا و فرانسه، در کدام پانسیون و هتل و منزل سکونت کرده، یا سراغ ده حسین آباد نیشابور و  آن نامه ها و مزرعه ی شخصی کمال الملک، که سیزده سال پایان عمر را در آن گذرانده، چه گونه و از که بگیریم، هیچ کس جواب گوی شما نخواهد بود.

«کاخ گلستان: از ابنيه دوره ناصري. چهل سال پيش، (نسبت به تاریخ تدوین لغت نامه) در اواسط سلطنت ناصرالدين شاه قاجار اصلاً کوچک ترين اثر از عمارات مفصل و زيبائي که امروز به نام کاخ گلستان معروف است وجود نداشت. به جاي بناي مجلل کاخ کنوني، باغ بزرگ و زيبائي بود که شاه قاجار، از اندرون خود که حالا به عمارت خوابگاه معروف است و محل يکي از ادارات وزارت دارائي است، براي تفريح و تفرج بدان جا ميرفت .
يک روز ناصرالدين شاه تصميم گرفت که براي جواهر سلطنتي خود موزه اي بسازد، و يک هفته بعد از آن روز، که شاه چنين تصميمي گرفته بود، در جائي که اکنون کاخ گلستان برپاست چندين متر زمين را کندند تا شالوده بنائي را که به زودی ميبايست محل حفظ جواهرات گران بهاي سلطنتي ايران گردد، بسازند.
ساختمان کاخ گلستان در حدود پنج سال طول کشيد و در عرض اين مدت هفته اي نبود که شاه در پايتخت باشد و شخصاً به سرکشي آن نرود و براي تسريع در اتمام آن دستوري تازه و موکد ندهد، هر وقت به آنجا مي رفت مي گفت: «کاش عمرم کفاف بدهد که اين ساختمان را تمام کنم».
ساختمان کاخ در زمان همان شاه به پايان رسيد و انتقال جواهرات سلطنتي به تالار موزه آغاز گشت. هنگامي که تمام جواهرات، در جعبه آينه هاي بزرگ کاخ که در ديوار جاي دارد چيده و آماده شد ناصرالدين شاه شخصاً براي افتتاح موزه رفت و پس از بازديد قسمت هاي مختلف کاخ رو به همراهان کرد و گفت: «مثل اين که موزه بدي نشده است ، دلم مي خواهد عمرم وفا کند و خيلي بيش از اين ها در تکميل آن بکوشم».
هنوز دو سال از افتتاح موزه جواهر نگذشته بود که غوغاي تحريم استعمال تنباکو برخاست. مردم براي تظلم و دادخواهي به کاخ شاهي پناه بردند و جار و جنجال بسيار برپا کردند و به دور باغ ها و کاخ ها ريختند، و آن وقت ناصرالدين شاه به اين فکر افتاد که اگر سيل جمعيت بموزه جواهر راه يابد و دُرو گوهرها را از دل قفسه هاي شيشه اي بيرون کشد چه مي توان کرد»؟

این شرح احوال کاخ و تالار و موزه ی گلستان، در لغت نامه دهخدا، عینا در منابع دیگر تایید شده است. اشاره نوشته به ماجرای تحریم تنباکو، دو سال پس از پایان ساخت کاخ و تالار گلستان، اتمام آن را با سال ۱۲۶۸ شمسی می رساند و چون نوشته اند، پس از هفت سال کار، کمال الملک تابلوی تالار گلستان را در سال ۱۲۶۹ شمسی تمام کرده، پس نقاش از سال ۱۲۶۲، یعنی زمانی که هنوز ناصرالدین شاه تصمیم به ساختن مجموعه گلستان نگرفته بود، مشغول کشیدن آن تابلو بوده است!!! در واقع و چنین که شهرت داده اند، زمانی را که کمال الملک برای ترسیم رنگ و روغنی گوشه ای از تالار گلستان صرف می کند، دو سال بیش تر از مدتی است که کل آن مجموعه را می ساخته اند!!! اگر این اعداد و ارقام را نپذیریم و شروع کار بر روی تابلوی تالار را با اتمام و اکمال بنای آن همزمان بگیریم، پس باید تکلیف نقلی را معلوم کنیم که اعطای لقب کمال الملک از سوی شاه قاجار به نقاش را به سبب ترسیم تابلوی تالار گلستان می داند، که ناچار امضای فرمان آن را به زیر لحد آن شاه می کشاند، زیرا با مراجعه به منابع موجود معلوم می شود ناصرالدین شاه فقط شش سال پس از اتمام بنای کاخ گلستان کشته شده است. از مجموعه  این گفتار و پندار و نوشته و منقولات سرگیجه آور، لااقل می توان نتیجه گرفت که سلسله قاجار،تا پایان دوران ناصرالدین شاه، هنوز سرپناهی برای پز دادن و برگزاری مراسم رسمی نداشته است؟!

این تصویر بی آینه کاری و بزک، گوشه ای از تالار گلستان، ظاهرا در روز درگذشت مظفرالدین شاه، یازده سال پس از مرگ ناصرالدین شاه و مربوط به زمانی است که مساعی جمیله ی سلاطین احتمالی  مقدم بر مظفرالدین شاه، و نیز چاکران ضمیمه ی دربار، به قدر کافی برای آن سلطان، مشایعه کننده تابوت تولید کرده است.

 

در این صورت کمال الملک نمای بالا از تالار گلستان را، از کجا برداشته که در عکس قبل حتی گوشه ای از آن، دیده نمی شود؟ آیا می توان احتمال داد که این آرایه ها مربوط به دوران جدید و پس از قاجار، همزمان با کاشی آرایی مساجد ایران و ساخت مسجد شیخ لطف الله باشد؟! مورخ می پرسد در حالی که ناصرالدین شاه در اواخر عمر، سوار بر هر اسب و قاطری در کوه و کمر تصویر عکاسی شده دارد، چرا در زمان خود، دوربین عکاسی را به درون تالار گلستان موجود در نقاشی کمال الملک نبرده، تا مدرکی برای مقایسه ی همزمان در اختیار مورخ و محقق باشد و آن چه از او دیده ایم، نمای زیر است؟!  

این هم ناصرالدین شاه در گوشه ی دیگری از تالار کاخ گلستان که فاقد چشم انداز اطراف است ولی تزیینات سقاخانه ای آن تخت مرمرین، به خوبی معلوم می کند که پادشاه قدر قدرت قجر، جز پرسه چند هزار باره در کوه و کمر شمیران، به شرحی که اعتماد السلطنه در روزنامه اش آورده، و رفع خستگی در حرمسرا، اثر مادی و معنوی دیگری بر تاریخ زمان خود باقی نگذارده و برای او هنرمندی این و آن موجد عکس العمل مشوقانه نبوده است.

«به مبارکی و سلامتی شروع بعه روزنامه ی شرح حال سنه ی توشقان ئیل ۱۳۰۸ نمودم. امیدوارم به سلامتی خود و متعلقات و دوستان ختم شود، به حق محمد و آله.
شنبه ۱۰ شعبان: دیشب شش ساعت و چهل دقیقه از شب گذشته تحویل شمس به برج حمل شد. من اول شب قدری نان و کباب صرف کرده، ساعتی خوابیدم. پنج ساعت از شب گذشته لباس رسمی پوشیده با سلطان احمد میرزا نوه ی مرحوم عماد الدوله، طرف دربخانه رفتیم. از دیوان خانه که گذشتیم، جمعیت زیادی دیدیم. معلوم شد ظهیرالدوله مردم را ساعت چهار دعوت نمود. چون بندگان همایون بیرون خوابیده بودند، درهای باغ را بسته بودند. این همه جمعیت از علما و اهل قلم و اهل نظام تماما در حیاط صندوق خانه و پشت دروازه ها مانده ازدحامی شده بود. به زحمت از میان مردم گذشتیم. وارد باغ شدیم. من مستقیما خدمت شاه رفتم. تازه از خواب برخاسته بودند. لباس می پوشیدند که به سلام تحویل تشریف برده جلوس فرمایند. قبل از سلام، تفصیلی که می نویسم روی داد. بندگان همایون در نیک نفسی و سخاوت جبلی وحید عصر خودشان است. هیچ پادشاهی دارای این صفات حمیده نبوده است. لکن هر وقت بدون میل قلبی، به اصرار و واسطه، امتیاز یا منصبی به کسی می دهد، به قسمی شخص امتیاز گرفته را مفتضح می کند، که شخص بیزار از منصب صدارت و نشان اقدس می شود. به اصرار نایب السلطنه به ابوالحسن خان فخرالملک تمثال مرحمت شده بود، به میرزا محمد نقاش باشی هم به التماس فخر الملک گل کمر. به علی آقای لال که پیشخدمت و پسر خاله ی البوالحسن خان است فرمودند سبیل فخرالملک را بگیرد و مکرر با زبان لالی که دارد، می پرسد: عن داری یانه؟!  بعد همین طور نقاش باشی را هم مفتضح نمود». (اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات، ص ۷۴۳)

۱۳۰۸ هجری قمری، فقط پنج سال با مرگ ناصرالدین شاه فاصله دارد، با چنین فرهنگ و شخصیت چارواداری که معلم فرضی و ممتاز نقاشی و صاحب عنوان کمال الملکی اش را، به خاطر اهدای یک گل کمر مرحمتی، به لجن می کشد! حالا می ماند بپرسم کمال الملک که ترسیم تابلوی تالار گلستان را هفت سال طول داده، چه گونه هفتاد و چند تابلوی ممتاز و گاه برتر از نقاشی تالار گلستان باقی گذارده است، چنان که می پرسم او تابلوی دو دختر گدا را که در زیر می بینید، با آن دامن حسرت برانگیز بر تن گدای کوچک تر، در چه زمان و از گدایان کدام شهر ایران و یا کشور جهان ترسیم کرده است؟!

      

سمت چپ تابلوی دو دختر گدا، کار ویلیام بوگوی فرانسوی را، از آلبوم سال ۱۸۹۰ او می بینید و سمت راست، کپی آن به وسیله ی کمال الملک مفقود الاثر را. صرف نظر از عدم امکان این کپی کشی در ایران، اگر تنها به کیفیت های فنی و پرسپکتیوها در اشخاص و احجام توجه کنید، بدون تعارف محمد غفاری را نقاشی مبتدی معرفی می کند. به خود اجازه می دهم کارشناسانه ادعا کنم میان تابلوهای منتسب به کمال الملک، با زحمت بتوان چند عمل را اثر قلم نقاش واحدی دانست و غالب آن ها به خصوص تابلوی تالار آینه شباهت بسیار به مکتب شیشکین در روسیه دارد. مضاف بر این که در انتهای کتاب روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه تصویری از کمال الملک ثبت است که حتی اندک شباهتی به کمال الملکی ندارد که سبیل مولانایی سامان داده شده دارد و مهدی بامداد در فرهنگ ۶ جلدی رجال ایران در قرون ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ قمری، هرچند از دلقکان دربار قاجار هم عکس و شرح حال می آورد و از قول نقاش دو نقل بازاری دارد، اما محمد غفاری کمال الملک نقاش را ناشناس گذارده و به احوال او نظر نداشته است! پس دیدار از شهرهای عهد قاجار در ایران را ادامه دهم. (ادامه دارد)

ارسال شده در دوشنبه، ۲۶ بهمن ماه ۱۳۸۸ ساعت ۲۰:۵۱ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : جعفر عربگري
پنجشنبه، ۰۶ اسفند ماه ۱۳۸۸ ساعت ۰۵:۴۶
 
يكي از اساتيد ايرانشناس كه با حرارت زيادي 1.5 ساعت درباره افتخارات بحث مي كرد و هيچكدام از سوالات مرا قبول نداشت كه همان سوالات شما بودند شما و مرا يك خائن مهدورالدم خواند و گفت ديدن و گوش كردن به مطالب شما باعث زايل شدن فكر است حتي حاضر نشد يكي از تصاوير تخت جمشيد شما را ببيند و در نهايت جلسه را ترك كرد

 
نویسنده : سعید
شنبه، ۰۱ اسفند ماه ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۱۹
 
جناب عابدی عزیز برخی از عکسها رویت نمیشود لطفا یک نگاهکی مبذول فرمایید
متشکرم

 
نویسنده : دکتر آذر
چهارشنبه، ۲۸ بهمن ماه ۱۳۸۸ ساعت ۰۲:۰۸
 
زنده باد استاد پور پیرار .
اقایان به این حرفها هم اعتراضی دارند مخصوصا آقا معتضد ما که خیلی ادعا دارن به تاریخ دو قرن پیش و خیلی دور برداشتند این روزها تو تلویزیون ایران هم گفتن پان و ایسمم که مد شده؟ دست مریزاد استاد

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان