ایران شناسی بدون دروغ، 288، نتیجه 96، کتیبه بیستون، 8

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۸۸ 

نیازهای دعوت به پرهیز از توجه به تمهیدات و تبلیغات جاعلانه عوامل و عناصری که بر مبنای نفی پوریم، با بهره گیری از توان و امکانات غول آسای کنیسه و کلیسا، تاریخ شرق میانه ساخته و به مراکز فرهنگی در اختیار خویش تزریق کرده اند، مورخ را به وادی کشف عمیق ترین لایه های حقیقت در این منطقه می راند تا با وسعت تدابیر گم راه کننده ای آشنا شوید، که تنها و تنها قصد پنهان کردن کشتار کامل پوریم و انکار خلاء زندگی جمعی و متمدن انسانی در طول ۲۲۰۰ سال پس از آن قتل عام سراسری را دارد. 

در زمزه این داده های نامتوازن، این که گرچه هر گوشه بین النهرین را از فرهنگ و تمدن و خط و زبان، بانام های بابلی و آشوری و عیلامی و آرامی و سومری و لولوبیایی و اورارتویی و عبری و عربی و... انباشته اند، اما در سراسر جغرافیای ایران کنونی، از سیستان تا آدربایجان، مقدم بر توطئه پوریم، نشان از فرهنگ کتابت مشخص و مستقل نمی دهند و بی خردانه با خروج از مرزهای جنوب شرقی، بار دیگر دکان خط اوستایی و سانسکریت و ودایی را در هندوستان باز می کنند تا بر سبیل مزاح گمان کنیم الفبا و خط و زبان، با جهشی بلند از مرزهای غربی ایران به هند فاقد تاریخ معتبر و منظم پریده اند.

توسل به این شگرد مافوق جاهلانه، به معنای خالی گذاردن عمدی فضا و جغرافیایی است تا بتوانند سراسر آن را تنها با حک یک کتیبه دور از چشم، در اختیار فارس ها و خط و زبان اختراعی آنان بگذارند، کتیبه ای که هنوز هم تنها منبع ادعاهای گوناگون فرهنگی و سیاسی فارس محور است که با نمایش در بیستون، سیاه چاله فرهنگی وسیع ایران را مامن و مرتع زبان فارسی بنامند و با قلدری تمام بی ارائه آثاری از آن، اعلام کنند که سراسر ایران و افغانستان و خراسان بزرگ، از عهد جمشید و کیکاووس افسانه ای، به زبان فارسی و لهجه های مختلف آن سخن می گفته و می نوشته اند! 

در برابر این چشم بندی آشکار معرکه گیران یهود در میدان عمومی ایران شناسی، کافی است آن ها را به دست ساخته های متنوع و شگفت ماقبل پوریم در میان اقوامی رجوع دهیم که از شمال تا جنوب، از مارلیک تا جیرفت، تولیداتی نیازمند محاسبات ریاضی، آشنایی با طراحی هندسی پیش رفته، قدرت اعمال قواعد فنی، آشنایی با مقیاس ها و آلیاژها، بینش لازم برای انتقال باورها در نمایه های سمبلیک انسانی و جانوری و گیاهی، به جا گذارده اند. آیا ساکنان چنین حوزه های اندیشه و عمل، لااقل برای ارتباطات درون قومی و انتقال نسل به نسل توانایی های به دست آمده، به ابزارهای آموزشی از جمله خط و زبان نیاز نداشته اند؟! بر چنین زمینه پیش ساخته ای است که کتیبه بیستون به مثابه سرفصل و فهرستی از منابع مورد نیاز تدوین تاریخ فارس محور ایران ظهور می کند تا مورخین و پادوهای فرهنگی اورشلیم، برای تنظیم نیازهای اعلام سرزمینی از آغاز فارس نشین، با بهره گیری از ادعاهای این کتیبه، پلان به پلان پیش روی کنند.

«داریوش شاه می گوید:
این ها مردمانی هستند که در آن هنگام در آن جا بودند
که من گئوماته مغ، که خود را بردیا می نامید، کشتم
در ان هنگام، این مردمان مانند وفاداران من عمل کردند.
یک پارسی به نام ویدفرنه پسر وهیسپرووه
یک پارسی به نام هوتانه، پسر لوخره
یک پارسی به نام گئوبرووه، پسر مردونیه
یک پارسی به نام ویدرنه، پسر بغابیغنه
یک پارسی به نام بغ بوخشه، پسر داتوهیه
یک پارسی به نام اردومنیش، پسر وهئوکه»
(لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص۲۵۲)

هنگامی که داریوش هم، خود را پارسی پسر پارسی و نهمین شاه هخامنشی می خواند، تبار و اسلاف ساختگی او نیز از اعماق زمان فارس می شوند که پایانی جز قبول مدیریت تاریخی و مسلط فارس ها، در تمام زمینه های سیاسی و فرهنگی حتی در عهد کهن باقی نمی گذارد! چنین است که اگر متن فارسی کتیبه بیستون را از اسناد تاریخی ایران باستان حذف کنیم تمام تالیفات و مدارک ادعایی و کهن فارس سازان را به آب شسته ایم، زیرا معرفی ایران به عنوان سرزمین فارس ها، در هیچ عهدی مدرک تاریخی دیگری جز بخش فارسی کتیبه بیستون ندارد! این دست آورد و برداشت کلان از متن آن کتیبه، حک پر زحمت آن را نه تنها برای سهولت کار مورخین کنیسه موجه می کند، بل هستی دیرینه و فرهنگ اقوام ماقبل پوریم در ایران را، به کم ترین بها به حراج می گذارد. 

«داریوش شاه می گوید:
این ها مردمانی هستند که پیرو من اند
به خواست اهورا مزدا من شاه آن ها شده ام.
پارسی، ایلامی، بابلی، آشوری، عرب،
مصری، ساکنان دریا، لیدیایی، یونانی، مادی،
ارمنی، کاپادوکیه ای، پارتی، زرنگی، آریایی،
خوارزمی، باختری، سغدی، قندهاری، سکایی،
ستیغدی، ارخوزی، مکی، روی هم رفته ۲۳ مردم.
(لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۱۸)

این آدرس امپراتوری داریوش هخامنشی و سرزمین هایی که گویا تسلیم او شده اند، خود دلیل روشنی بر نو نوشته بودن کتیبه بیستون است. اگر در حال حاضر یافتن کم ترین رد پایی از آشوریان و لیدیایی ها و مادها و کاپادوکیه ای ها و پارتی ها و زرنگی ها و آریایی ها و خوارزمی ها و باختری ها و سغدی ها و قندهاری ها و سکایی ها و ستیغدی ها و ارخوزی ها و مکی ها ممکن نیست، پس ذکر نام آن ها در کتیبه بیستون به معنای آماده سازی منبعی برای رجوع مولفین یهود در تاریخ نویسی های توراتی و جاعلانه دوران اخیر است، زیرا در این مرحله تنها با طرح یک سئوال، می توان این امپراتوری لرزان را فرو ریخت: آیا این سردار و سرپرست و مالک توان جمعی این همه قوم، با خدم و حشم و سپاه و کارگردانان دم و دستگاه خود، حالا که از تخت جمشید سلب شکوه شده، شب را کجا بیتوته می کرده اند؟! 

«داریوش شاه می گوید:
«این مردمان که از من پیروی می کنند،
به خواست اهوره مزدا، بندگان من بوده اند،
آن ها به من خراج می دادند،
آن چه از طرف من به آن ها گفته می شد، خواه شب بود یا روز،
آن ها آن را می کردند».
(لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۱۸)

این هم دستورالعمل و نحوه و حوزه اطاعت از او که تا هم امروز نیز معتبر و مورد تایید باستان پرستان و سلطنت طلبان خرفت است. اگر در سراسر کتیبه بیستون، داریوش مشغول معرفی اقوامی است که از او اطاعت نمی کرده و دائما خود را در میدان جنگ و سرگرم بریدن گوش و بینی و درآوردن چشم و بر نیزه نشاندن این و آن می بیند، آیا متن این کتیبه به لالایی برای خواب ناز نازی های خواهان بازگشت به دوران امپراتوری قلابی هخامنشیان تبدیل نمی شود؟ آیا این داریوش است که احمقانه هم خود را فرمانده پیروز و واجب الاطاعه منطقه می خواند و هم اطلاع می دهد که تنها در یک سال برای مقابله با سرکشی های متعدد علیه خود، به نوزده لشگر کشی مجبور شده، یا نوحکاکان کتیبه بیستون داستان  سر هم بندی شده و ساده لوحانه دریافتی از مراکز کنیسه را، با خطی که به ساختگی بودن آن صدها بار اعتراف شده، بر سنگ منتقل کرده اند؟! در حقیقت هم متن و هم خط و زبان فارسی موجود در بیستون، حاصل زحمت دراز مدت خاخام های دوران ماست. هرکس چنین داده ای را نمی پسندد پس اعلام کند که نیبور حرف لام میخی را که در تخت جمشید به کار نرفته و نیز کاسوویچ کپی کامل کتیبه بیستون را از کجا برداشته و از چه مرکزی وام گرفته اند؟! 

شاید این قدیم ترین عکس از بخش مرکزی تابلوی بیستون، کار مشترک ژرژ بوردلون و نوئل بالیف است که در صفحه ۱۹۱ کتاب کتیبه های هخامنشی لوکوک هم آمده است. بی شک نمی توان بر این عکس که به قدر ممکن دیا شده تهمت کار فتوشاپی بست، زیرا ارائه و چاپ آن به سال ها قبل از امکانات کامپیوتر برمی گردد و در عین حال حذف خرده کتیبه ها مورد نیاز هیچ به اصطلاح ایران شناسی نبوده است، ولی در این جا پلان و پلاکی از خرده کتیبه های اطراف نقش برجسته ها را نمی بینیم و چنان که آشکار است در بال و پای سمت راست اهورا مزدا، آثار تخریب زمانه دیده می شود.  

 حالا این دو عکس قدیم و جدید را با هم مقایسه کنید تا عملیات در بالاترین قسمت تابلو و از جمله زخم بندی و ترمیم بال و پای راست اهورا مزدا و نیز نوکنده بودن کتیبه های اطراف نقش برجسته ها، اثبات شده باشد. با این همه وجود کتیبه در پانل مرکزی و نبود خرده کتیبه ها در سطح فوقانی، لوپ پیچ درپیچی فراهم می کند که جز با فرض اقدام تدریجی و بسیار طولانی حک کتیبه های بابلی و ایلامی و فارسی در بیستون  پاسخی نمی یابد.

داریوش شاه می گوید:
«این آن کاری است که من، به خواست اهوره مزدا کردم،
این کار را تنها در یک سال کردم،
تویی که، پس از این، این کتیبه را خواهی خواند،
باشد آن چه من کردم تو را باور شود،
نیندیش که این یک دروغ است».

«داریوش شاه می گوید:
«به خواست اهوره مزدا، باز هم چیزی دیگر است که من کرده ام،
آن در این سنگ نوشته نوشته نشده،
آن نوشته نشده است به این دلیل:
مبادا آن چه من کردم به باور زیاد آید
در نظر کسی که بعدها این کتیبه را خواهد خواند،
مبادا که او نتواند آن را باور کند،
مبادا بیندیشد که دروغ است».

«داریوش شاه می گوید:
«اکنون، آن چه من کردم باید تو را باور آید
آن را به سپاه بگو، آن را پنهان نکن،
اگر تو این بیانیه را پنهان نکنی
و آن را به سپاه بگویی،
اهوره مزدا، دوست تو بادا
و خاندان تو افزون بادا
و زندگانیت دراز باد».

«داریوش شاه می گوید:
اگر تو این بیانیه را پنهان کنی
و آن را به سپاه نگویی،
باشد که اهوره مزدا ترا برزند
و تو را دودمان نباشد».

«داریوش شاه می گوید:
«این آن کاری است که من تنها در یک سال کردم،
آن را خواست اهوره مزدا کردم،
اهوره مزدا مرا بپاید،
و ایزدان دیگری که هستند». (لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۱۸)

لابه داریوش به تاریخ و آیندگان تا حرمت نوشته های او را نگهدارند، آن را باور کنند و دروغ نپندارند، یکی از بی پرنسیب ترین نمونه ها در رخ دادهای فرهنگی باستان است و اشاره او به عدم درج انجام کارهای بسیار دیگر برای کاستن از ناباوری دیگران، حتی مضحک است، به خصوص که اعلام می کند این همه حوادث را تنها در یک سال از سر گذرانده است! این اسلوب بی پروایی در پراکندن دروغ از شگردهای تاریخ نویسی جدید کنیسه ای است که حتی آیندگان را ملتمسانه به پخش متن تراکت تبلیغاتی بیستون، که خواندن آن را هم نمی دانسته اند، با قید سوگند ترغیب می کند! (ادامه دارد)

ارسال شده در پنجشنبه، ۲۰ آبان ماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۰۳ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : آرمان
پنجشنبه، ۲۷ آبان ماه ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۳۳
 
سلام. من برای پروژه ی دانشگاه دارم از مطالب استاد پورپیرار استفاده میکنم خداوند عمر طولانی همراه با سلامت به ایشان بدهد.
 
پاسخ:
آقای آرمان. برداشت از مطالب استاد منعی ندارد و آزاد است. موفق باشید.

 
نویسنده : خسرو
شنبه، ۲۲ آبان ماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۱۸
 
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد
اینجانب عرب خوزستانی هستم وتا حد زیادی اهل مطالعه از سال 80 -81 با کتابهای استاد اشنا شدم واعتراف میکنم تا به هیچ کس نتوانسته با این وسعت و دقت موضوعی را موشکافی کند وانتظار دارم همه دوستان همکاری کنند نظریه پلید پوریم از ایران به جهان معرفی شود و وحدت ایران منوط به خوب فهمیدن ودرک این نظریه است

 
نویسنده : مهرداد
شنبه، ۲۲ آبان ماه ۱۳۸۹ ساعت ۰۵:۱۶
 
استاد پورپیرار، ایرانی واقعی
می خواستم پیشنهاد کنم، چونکه همۀ نوشته های شما کاملا علمی و بنا بر پژوهشهای واقعا عالمانه است، این وازۀ «فارس» را، که یک منطقه است نه یک قوم یا زبان، نیز به همان صورت درستش بنویسید و به جای آن «قوم پارسی» یا «پارسی» و «پارسی زبان» یا «فارسی زبان» بنویسید تا ایرادی بر شما گرفته نشود و کسی نگوید که با اصطلاحات آشنایی ندارید. مثلا وقتی می گوئید «فارس ها» ما در برابر ایرادها نمی توانیم پاسخ بدهیم. ولی اگر می گفتید «پارسیان» چونکه دقیق بود دیگر ایرادی نداشت. آنها می دانند که پارس در جغرافیای قدیم یک منطقه بوده و یک قومی به نام «قوم پارسی» می‌زیسته‌اند که پس از فاجعۀ پوریم نابود شده اند و اثری از آنها در تاریخ نمانده است. از همین استدلال هم می توان اثبات کرد که مردمی به نام ساسانیان که می گویند پارسی بوده اند در تاریخ جهان وجود نداشته است تا تشکیل شاهنشاهی ادعایی آنها داده باشد و کسانی همچون اردشیر و هرمز و بهرام و قباد و انوشروان و خسرو پرویز و باربد و نکیسا و شیرین و این دروغها داشته باشند. آنگاه بگویند که عربها آمدند و شاهنشاهی پارسی را برانداختند.
ولی وقتی شما می نویسید «فارس ها» به ما ایراد می گیرند که این پورپیرار که شما می گوئید استاد تاریخ است حتی با اصطلاحات تاریخی نیز آشنا نیست و نمی داند که فارس یک منطقه است و جمع بسته نمی شود.
پیروز باشید و پر کار. بنویسید و روشنگری کنید
 
پاسخ:
ناریا: آقای مهرداد. اهمیتی ندهید. بالاخره اصطلاح ایراد بنی اسراییلی را برای همین حرف ها ساخته اند. موفق باشید.

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان