ایران شناسی بدون دروغ، 234، نتیجه 42، حقه بازی ها در هند، 11

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۳۴

کسانی معمولا زیر لبی، با بی باوری و از روی ناآگاهی نسبت به آن چه نمایندگان فرهنگی کلیسا و کنیسه، در کرسی های علوم انسانی دانشگاه های عمدتا غربی، بر سر اندیشه ورزی کنونی آدمی آورده اند، به کارگیری عنوان و انتساب حقه بازی در تاریخ هندیان را شایسته ندانسته و نصایح شبه عارفانه ای عرضه می کنند که از سر بی تجربگی است. اینان بدون توان ورود به این اصل و مبتدای نخستین که انسان شناسی در تمام شعبه های خود، از تاریخ و جغرافیا و جامعه شناسی و فلسفه و حکمت و مذهب و پژوهش در حوزه ی زبان ها و آشنایی با رجال و تدوین دائره المعارف و تدارک فرهنگ لغات و درویش تراشی و خلق اهل تصوف و عرفان و از این قبیل، به دلیل ساده ی فقدان پاره مکتوبی با عمر بیش از پانصد سال، در تمام زبان ها، که حتی به تلویح و تلمیح اشاراتی در این گونه امور بر آن ثبت باشد، سراپا حقه بازی است و با این حجت دیگر و به کنایه ی نبود فن کتاب نویسی تا قرون اخیر، توجه دهم که در همین باسمه های موجود نیز در دست هیچ کاتب کهنی از میان هیچ ملتی، ابزار نگارشی جز همان پر معروف ندیده ایم که هرکس مایل است با یکی از آن ها دو سطری بنویسد تا از کرده ی خود تا ابد پشیمان شود و با وجود ده ها و ده ها ریز مایه و مستند دیگر، باز هم کسانی هنوز به این ادراک کلان نرسیده اند که مجموعه ی دانستنی های موجود در باب علوم انسانی، به صورت یک بسته بندی با محتوای متعفن و مطلقا یاوه، یکجا دور ریختنی است و اینک نه تنها تکرار هر فصل و بحثی از آن ها علامت روشن بی خبری و نا آگاهی است، بل وظیفه ای در برابر خردمند جز این قرار ندارد که هر روزه برگی از این دروغ بافی ها را به زور بازوی نقد و نواندیشی پاره کند و به باد بسپارد، تا معلوم شود که تنها و تنها و تنها و تنها و یکتا متن کهنی که با تیغ انتقاد تیزتر و پر جلاتر می شود، قرآن حکیم و محکم است و بس. از این روی، هرچند برای ورود به مبحث آخرین و نهایی این سلسله یادداشت ها، که به خواست خدا مواریث بسیاری را بی صاحب و بازار همه گونه متاع در داد و ستد دروغ را یکسره بی بها و کساد می کند، اما ناچار و برای روشن شدن آن مبانی که هند امروز را به سرزمینی سرگشته و گرسنه با میلیون ها میلیون بی خانمان آواره در گذرگاه های عمومی و دل خوش به صدها خدای چند دست و پا و اسیر در چنبره ی انواع خرافات تبدیل و چنان نسبت به تغییر سرنوشت خود بی اعتنا و مسخ کرده است، که همان چند آنه ی از راه تکدی به دست آمده را، با طیب خاطر به آستانه متولیان یکی از هزاران هزار امام زاده ی هندوستان تقدیم می کنند! آیا چنین اوضاعی حاصل تاریخ طبیعی هند است و یا چهارصد سال حضور مسلط و ویرانگرانه ی انگلیسیان و در واقع نمایندگان مسلح یهود در هند، از راه مهمل نویسی و توطئه چینی، مردمی با فرهنگ دیرینه را در تالیفاتی دروغین، مغلوب محمود و بابر و مضحک تر از آنان، نادر افشار کرده اند تا میزان آدم کشی خود برای قبضه  همه چیز هند آرامش خواه را مخفی نگه دارند. چنان که مسئولیت کشتار و ویرانی های بی پایان اجرای پوریم در ایران را بر دوش اسکندر و عرب و مغولان دروغین گذارده اند!

این دو تصویر را در سال ۱۹۴۷ میلادی و در آستانه ی اخراج انگلیسیان از هند برداشته اند. سمت چپ تمام هستی و محل زندگانی یک خانوار هندی را می بینید و سمت راست سرنوشت نهایی یکی مثل آن ها پس از جان سپردن از گرسنگی را نشان می دهد. باور کنید عمق فاجعه و سنگینی آن آواری که یهودیان در لباس کارگزاران انگلیسی بر سر مردم هند خراب کرده اند تا به حدی است که پس از ۶۰ سال کوشش مداوم چاره اندیشان و برنامه ریزان و سیاستمداران و متخصصان هند، زندگانی عمومی در ملاء عام آن سرزمین، تغییر چندانی نسبت به این دو عکس نکرده، چنان که کم تر کسی از هند ماقبل ورود سربازان انگلیس خبر درست دارد و عمق تاریخ آن سرزمین، حتی تا دو قرن پیش، در ابهام افسانه ها تاریک مانده است.  مطالبی که مسئولان فرهنگی هند نسبت به آن حساسیت آشکاری نشان نمی دهند و با قبول تاریخ یهود نوشته برای هند، اینک مجرم این بی عدالتی ها و درهم ریختگی ها را محمود و بابر و نادر ظاهرا مسلمان می دانند که گویی این آخری تخت جواهر نشانی را از زیر پا و تاج مکللی را از سر سلطانی در هند برداشته است!؟ خردمند در برخورد با بی تفاوتی امروزین مردم هند نسبت به تجاوزات تاریخی دولت انگلستان، از عمق سازشی خبر دار می شود که میان دربار انگلیس و روشن فکران و سیاست بازان و پیش تازان آزادی هند برقرار بوده است! چنان که مورخ از خواندن خبر غارت های نادر به هند به قهقهه می افتد، زیرا با ملاحظه مظاهر مادی آن دوران، احتمال می دهد که نادر از آن تخت به غنیمت گرفته، در خیمه ای میان بیابان استفاده می کرده و یا دور اندیشانه برای اجاره به سلاطین قاجار، که ساختمان و سقفی از آنان سراغ کرده ایم، از هند تا به ایران همراه خود کشانده است!؟

«در طی صد ساله ی پس از مرگ اورنگ زیپ هند مجموعه ی عجیب و شگفت انگیزی بود و به یک شهر فرنگ رنگارنگ شباهت داشت که دائما شکل ها و نقش های اش تغییر می یافت و هیچ چیز زیبا و تماشایی هم در آن نبود. یک چنین دورانی برای ماجرا جویانی که جرات و گستاخی استفاده از فرصت را دارند و به وسایل و روش ها هم اهمیتی نمی دهند، به ترین زمان است. به این جهت ماجراجویان در سراسر هند فراوان شدند. ماجراجویانی از خود هند و کسان دیگری که از مرزهای شمال غربی (سپاه نادر) سرازیر شدند و بالاخره دسته ای مانند انگلیسی ها و فرانسویان که از ماورای دریاها به هند آمدند. هرکس و هر گروه نقش خویش را ایفا می کرد و برای منفعت خویش می کوشید و حاضر بود که تمام اشخاص دیگر را نابود کند و از میان بردارد. گاهی اوقات نیز دو گروه و یا بیشتر با هم متفق می شدند تا سومی را نابود و سرکوب کنند و بعد بلافاصله به جان یکدیگر می افتادند». (جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ص ۶۲۰)

این قصه ی عامیانه ی بی رنگ و رو، در باب دوران نزدیک به معاصر هند، تعبیر و تفسیر یک روشن فکر اهل مجادله با تاریخ و یک کرسی گذرانده ی دانشگاه لندن در رشته ی حقوق بین الملل و یک رهبر آتی ملتی است که برای رهایی هند رزمیده و سپس در هند آزاد شده تا مقام اولین نخست وزیر بالا جهیده که بد نیست در مفاهیم آن کنکاش بیش تری کنیم. اورنگ زیب دروغین، چنان که خود نوشته اند و نهرو خلاف دیگران، او را آخرین سلطان مغول می خواند، در سال ۱۷۰۶ میلادی در می گذرد و دوران صد ساله پس از مرگ او به سال ۱۸۰۶ میلادی ختم می شود، نهرو در سال ۱۸۸۹ میلادی متولد شده، که با زمان مورد گفت و گو، فقط ۸۰ سال فاصله دارد و اگر اوقاتی را هم برای بلوغ او در حد مطالعه ی مقدماتی در تاریخ هند منظور کنیم، پس نهرو از سرنوشت مردم سرزمین خویش، صد سال دورتر از این گونه فرمایشات چیز چندانی نمی دانسته و آن را شهر فرنگ خوانده است!!! وقتی به فرمان مرکز معینی، تابع نحوه ی نگاه یهودیان به تاریخ این منطقه، لازم می شود در زمانی واحد انگلستان و فرانسه و هلند و مغول و نادر را به هند بخوانند، ماهرترین دروغ نویسان نیز سخنی قابل فهم تر از افاضات نهرو درباره ی هند نخواهد داشت. بنیان اندیشان اینک به خوبی باخبرند که نگاه نهرو به تاریخ جهان نیز چیزی بیش از نگاه او به تاریخ هند، ندارد.

معبد کهن گوتور کوچ در غار الورا

اینک جای آن نیست از نوسازی بودا بنویسم، که گرچه دو درصد مردم هند نیز بدان اعتقاد ندارند، اما همه جا سمبل و حامل همه گونه دارایی های آن سرزمین شناسانده اند و برای ارائه ی نشانه های تشابه، یادآوری کنم که مبلغان و معرفان فرهنگ و معتقدات کنونی مردم هند، درست مانند ایران و بین النهرین، مایل نیستند به عمق و علائم حضور آن مردم وارد شوند و با دقت تمام مواظبند مشتاقان دیدار از هند با برنامه ریزی از پیش تعیین شده، تنها به تماشای آثار قلابی مغولی برده شوند که مثلا یک قرینه سازی چهار سویه ی سهل انگار و بی بها و سردستی ساز، به نام تاج محل را، با به هم بافتن یک شبه سیاه بازی روحوضی، سمبل بروز یک عشق جاودانه و غیر قابل تکرار مغولی گرفته اند تا بازدید کنندگان از هند فراموش کنند که هند از دو هزاره پیش دارای مغاره های منقوش است و میراثی از معماری را همراه دارد که آخشاردام فقط بازتابی از آن است و  می تواند رب النوع غار الورا را الگوی بودای بعد بشناساند، چنان که هر از راه رسیده ای به ایران را یکسره به خرابه های نیمه تمام تخت جمشید و شهرهای ظاهرا تاریخی اما نوساز اصفهان و شیراز و کاشان هدایت می کنند!

معبد سامارای در رامنگر مدرس

 

درشت نمایی حجاری های دیوار همان معبد

این نمایی از معماری باور نکردنی معبد سامارای در مدرس است. غور در تکنیک ساخت آن و در چهار دیوار لوس و مرمرین تاج محل، که مرا به یاد کاخ مرمر تهران می اندازد، مقایسه ی گنبد واتیکان با کوه دماوند است. این تصویر را «جان ساش» قریب ۱۴۰ سال پیش برداشته و اگر مایلید میزان عنایت کنونی بدان را بدانید به بروشورهای سازمان های توریستی داخل و خارج هند، که مسافر به آن خطه می برند، رجوع کنید تا معلوم شود در اساس نام مدرس را در رپرتوار مناطق قابل ارزش هند برای بازدید نمی آورند.

شاید این عکس مانده از سال ۱۸۷۰ میلادی تنها یادگار این معبد هندوییستی در شمال منار قطب باشد که امروز هیچ اثری از آن نمی بینیم. زیرا باز سازی و حفظ آن در کنار منار قطب از تبلیغ و تاثیر در باب خرده بناهای به اصطلاح مغولی اطراف آن می کاست، چنان که امروز اصولا مفهوم هندوییسم روشن نیست و جان مایه آن را در صدها و بل هزاران خرده باور جدید التاسیس دیگر برای تبدیل ملتی واحد و متحد به ابواب گیج کننده ای از شبه مذاهب گوناگون ریز ریز کرده اند، که آوازمند ترین آن ها سیکیسم و ماراتاهیسم است! به راستی که هند امروز کم ترین شباهتی با هند ماقبل ورود یهودی ـ انگلیسیانی ندارد که چهارصد سال پیش با قصد تصرف خونین آن خطه با توپ ها و کشتی های خود به هند وارد شدند، چنان که نظیر همان فرقه سازی و فرقه بازی های دشمن تراش و هویت خراش امروزین، در پوشش و با نام مذاهب گوناگون اسلامی، که هر یک ده ها حاشیه ی عقیدتی دیگر را یدک می کشند، نزدیک است مسلمانان را به طور کامل از فرمایشات و فرامین قرآن دور کند.

«الا لله الدین الخالص و الذین اتخذوا من دونه اولیاء مانعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی ان الله یحکم بینهم فی ما هم فیه یختلفون ان الله لایهدی من هو کاذب کفار. های دین بی غش از آن خداوند است و آنان که دون او را سرور خود می گیرند و ستایش آنان را موجب تقرب به خدا می دانند، در این اختلاف مشمول داوری خداوندی خواهند شد که هیچ دروغ زن کافر صفتی را هدایت نمی کند». (زمر، ۳)

آیا کسی از میان چاره اندیشان جهان اسلام قرآن نمی خواند تا مفهوم اشاراتی بدین صراحت را دریاید؟! 

معبد جیان بجی در بنارس

چنان که این معبد هندوییستی در بنارس با آرایه های داخلی شگفت انگیز را به چشم بازدید کنندگان از هند نمی رسانند و در جای آن به اگرا فورت می برند که در مجموع جز نمایشی از انواع بازتاب های ستاره ی داود نوساخته نیست. خون مورخ رنگ می بازد هنگامی که می داند مشهورترین منادیان آزادی از قبیل نهرو در این جا به جایی فرهنگ دیرین هندوییسم، که امروز به کلی ناشناخته است، به صورت بدترین انگلوفیل ها با لندن نشینان همکاری کرده اند. همان گونه که امروز عالی مرتبه ترین مسئولان مکتبی میراث فرهنگی ما برای بازگرداندن نمایشی گل نوشته قلابی و توراتی کورش یقه می درانند و اینک دیگر ناگزیرم پرده از عجیب ترین و وسیع ترین حقه بازی های کنیسه و کلیسا بردارم که تاریخ تصرف پر خون هند را  به تعارفات و تصورات ابلهانه و کودکانه آلوده اند.

«در انگلستان ملکه ی الیزابت در سال ۱۶۰۰ فرمان تشکیل «کمپانی هند شرقی» را داد و دو سال بعد هم مکمپانی هلندی هند شرقی» تشکیل شد. این دو کمپانی فقط به منظور بازرگانی تشکیل شدند». (جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ص ۵۲۰) 

بعدها و در سال ۱۶۶۴ نیز کمپانی دیگری به این مجموعه با نام «کمپانی هند شرقی فرانسه» افزوده اند تا به ظاهر ماجرای تصرف و غارت بی پایان و مسلحانه ی هند را به صورت سلسله رقابت های تجاری میان چند واحد غیر رسمی و غیر دولتی درآورند تا جرم فقر پایان ناپذیر کنونی هند را که حاصل غارت دراز مدت دولت انگلستان است، به گرده ی چند ماجراجوی غیر مسئول بگذارند. پرده بازی ابلهانه ای که در کشتار سرخ پوستان اتازونی به کار بردند و از فرط گستردگی توحش، در امتداد آن به اعمال انجام گرفته در آفریقا درمانده شدند.

«کمپانی هند شرقی بریتانیا (انگلیسی: The British East India Company) و یا شرکت جان (انگلیسی: John Company)، یک شرکت سهامی عام بود که ملکه الیزابت اول در ۳۱ دسامبر ۱۶۰۰ یک امتیازنامه سلطنتی را به هدف کسب امتیازهای تجاری در هندوستان به آن اعطا کرد. امتیاز نامه شاهی به شکلی موثر کمپانی معظم هند شرقی نوظهور را به سوی انحصار ۲۱ ساله همه تجارت در هند شرقی رهنمون شد. کمپانی از یک مسئله تجاری مخاطره آمیز به چیزی تبدیل شد که در عمل زمام امور هندوستان را با بر عهده گرفتن نقش پشتیبان حکومتی و نظامی، تا هنگام انحطاط در ۱۸۵۸ در دست داشت. این کمپانی مستقر در لندن مسئول آفرینش استعمار بریتانیا بود. کمپانی در ۱۷۱۷، فرمانی سلطنتی از فرمانروای گورکانی دریافت کرد که این کمپانی را از پرداخت عوارض واردات کالا به بنگال معاف می‌کرد؛ این یک مزیت اقتصادی قطعی در بازار هندوستان به شمار می‌رفت. پیروزی قطعی سر روبرت کلیو در نبرد پلاسی در ۱۷۵۷، عامل اصلی در بنیان گزاری نیروی نظامی و نیروی اقتصادی کمپانی هند شرقی بود. فرانسوی‌ها در حدود ۱۷۶۰، به بیرون از هندوستان، به استثنای شماری از تجارت خانه‌ها در کرانه‌هایی همانند پوندیچری، رانده شدند.
کمپانی همچنین به راه‌های میان هندوستان و بریتانیای کبیر توجه نشان می‌داد. در اوایل ۱۶۲۰، کمپانی ادعای مالکیت بر منطقه کوه میز در آفریقای جنوبی، را مطرح کرد، سپس دست به اشغال و فرمانبر کردن سنت هلن زد. کمپانی در هنگ کنگ و سنگاپور نیز چنین کرد؛ کاپیتان کید را به کار گرفت تا از دزدی دریایی جلوگیری شود، و دست به برداشت محصول چای در هندوستان زد. از دیگر روی داد‌های قابل توجه در تاریخ کمپانی، آن بود که، ناپلئون را در سنت هلن زندانی کرد، و سود سرشاری از الیهو یال برد. فراورده‌هایش پایه جنبش چای بوستون در آمریکای مستعمراتی بود.

کشتی سازی‌های این کم‍‍پانی مدلی برای سن پترزبورگ فراهم آوردند که عناصر اجرائی آن در بوروکراسی هندی برجا ماند، و ساختار شراکتی آن نخستین نمونه موفق از یک شرکت سهامی عام بود. به هر حال، مطالبات مسئولان کمپانی در خزانه داری بنگال به شکلی تراژیک منجر به عجز استانی در شکل قحطی شد که میلیون‌ها نفر را در سالهای ۱۷۷۰ تا ۱۷۷۳ به کشتن داد.
این شرکت با نام شرکت بازرگانان لندن تجارت کننده هند شرقی (انگلیسی: The Company of Merchants of London Trading into the East Indies)، به دست محفلی از تاجران نوآور و تأثیرگذار، بنیان نهاده شد؛ که، توانستند امتیازنامه سلطنتی را برای انحصار تجارت در هند شرقی برای زمانی پانزده ساله به دست آورند. کمپانی ۱۲۵ سهام دار، و سرمایه‌ای برابر ۷۲٫۰۰۰ پوند داشت. به هر روی، در هند شرقی نخست کمی بر کنترل هلندی‌ها بر تجارت ادویه اثر گذاشت، اما در همان ابتدا نتوانست پایگاهی ماندگار بنیان نهد. سرانجام، کشتی‌های کمپانی به هندوستان رسیدند و در سورات پهلو گرفتند؛ که به عنوان نقطه ترانزیت تجاری در ۱۶۰۸ بنیان نهاده شد. دو سال بعد به محض شناسایی تجارت خانه‌ها، تصمیم به ساخت نخستین کارخانه این کمپانی در شهرک ماچیلیپاتنام در کرانه کوروماندل در خلیج بنگال گرفته شد. سود‌های سرشار گزارش شده از سوی کمپانی پس از پیاده شدن در هندوستان که احتمالاً به واسطه کاهش در هزینه‌های جاری منبعث از نقاط ترانزیت بود، در آغاز شاه جیمز اول را به اعطا پروانه‌های مشابه برای دیگر شرکت‌های تجاری در انگلستان واداشت؛ اما در ۱۶۰۹، او امتیازنامه کمپانی را برای زمانی نامحدود تمدید کرد، با افزودن بندی که تصریح می‌کرد که اگر تجارت برای سه سال پیاپی سود نمی‌داشت امتیازنامه برای همیشه ملغی می‌شد.

نفوذ در هندوستان: تاجران هر از چندی با همتایان هلندی و پرتغالی خود در اقیانوس هند درگیر می‌شدند. یک رویداد تعین کننده که توجه جهانگیر امپراتور گورکانی را به کمپانی جلب کرد، پیروزی آن‌ها بر پرتغالی‌ها در نبرد سوالی در ۱۶۱۲ بود. شاید با پی بردن به پوچ بودن جنگ‌های تجاری در دریاهای دور، انگلیسی‌ها تصمیم گرفتند تا جای پایی در سرزمین هندوستان بیابند، با تحریم رسمی هر دو کشور، از پادشاه خواستند تا دست به فرستادن ماموران سیاسی بزند. در ۱۶۱۵، سر توماس رو از سوی جیمز اول پادشاه انگلستان مامور شد تا جهانگیر امپراتور گورکانی هند را ببیند جهانگیر بر بیش تر شبه قاره هند، و نیز افغانستان امروزی فرمان می‌راند. هدف از این ماموریت تنظیم پیمان نامه‌ای تجاری بود که به کمپانی حقوق انحصاری ساخت کارخانه در سورات و دیگر نواحی را می‌داد. در برابر از کمپانی خواسته شد تا تحفه‌ها و هدایایی از فروشگاه‌های اروپایی را به درگاه امپراتور پیش کش کند. این ماموریت کاملاً موفقیت آمیز بود و جهانگیر از طریق سر توماس رو نامه‌ای به پادشاه فرستاد.

(منبع: ویکی پدیای انگلیسی)

در متن این مقاله از هیچ منبع و مأخذی نام برده نشده ‌است.
شما می‌توانید با افزودن منابع بر طبق اصول اثبات‌پذیری و شیوه‌نامهٔ ارجاع به منابع، به ویکی‌پدیا کمک کنید. مطالب بی‌منبع احتمالاً در آینده حذف خواهند‌ شد.

از منظور این هذیان مطلق و محض و ناگزیر غیر مستند، با صد بار خواندن هم نمی توان سر درآورد و تنها دانشی که در آن نمی یابیم شرحی بر نحوه عمل کرد کمپانی هند شرقی در هندوستان تا حد تصرف آن سرزمین است. آیا مایلید به اتفاق معلوم کنیم چرا برای کمپانی بزرگ و دروغینی که ظاهرا تاریخ و سرنوشت مردم هند را زیر و رو کرده، منبع و ماخذی وجود ندارد و دریابیم که اصولا اختراع کمپانی هند شرقی را، درست مانند محمود و مغولان و اعزام قاطر سوار ناشناس و بی نشانی از دهات خراسان برای تسخیر آن شبه قاره، به نام نادر شاه، علی البدل چه چیز قرار داده و برای اختفای چه مطلبی ساخته اند؟! (ادامه دارد)

ارسال شده در چهارشنبه، ۱۳ آبان ماه ۱۳۸۸ ساعت ۲۱:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : علی
جمعه، ۱۵ آبان ماه ۱۳۸۸ ساعت ۰۱:۲۱
 
یه سوال از مهظر استاد داشتم میخواستم بدونم آیا کوروش واقعا ذوالقرنین است جواب ر ا سریعتر بدهید.

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان