ایران شناسی بدون دروغ 218، نتیجه، 26، بررسی زبان های یدیش منطقه، 3

  آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۱۸

اگر در حوزه ی حادثه ی پوریم، مکتوباتی به تعداد فراوان، منظوم و منثور، به زبان فارسی کنونی، ولی با خط عبری، با محتوا و موضوعات عقیدتی و عبادی قوم یهود یافته ایم، پس به استثنای کران و کوران و عامیان، متابعین عقل اذعان می کنند که این گونه مجموعه ها جز به کار یهودیان نمی آمده، تا از ساده ترین راه و مطمئن ترین روش اثبات شده باشد که یهودیان ساکن ایران، در دوران معینی، برای رفع نیاز، کتاب هایی مناسب اعتقادات و با زبان و خط خود، فراهم کرده اند. مورخ با تکیه بر نحوه ی صفحه آرایی و نقش اندازی و نصب مینیاتور و نوع کاغذ و سبک جلد سازی و صحافی و غیره، یادآور می شود که این کتاب ها متعلق به دورانی است که یهودیان مامور بازسازی ایران، پس از ۲۲۰۰ سال به این سرزمین بازگشته و با آگاهی از فقدان معارض و ناظر، در رفتارهای اجتماعی خود، بی پروا و به اختیار عمل کرده اند. آن گاه در زمانی نامعلوم، ناگهان تولید آن مکتوبات به زبان عبری متوقف و با همان زبان، مکتوبات دیگری با خط عربی پدیدار می شود که عمدتا شعر است و به خوش باشی، بی خیالی، رد و نفی روز بازگشت، پرداختن به ابروی یار، نوشیدن پیاپی می خوش گوار و جست و جوی عمر دراز در گیسوی آن دلبر طناز، تشویق می کند! یهودیان آن متن عبری را به زبان یدیش خود تدارک می دیدند و ما همان زبان را که در سایه ی الفبای عرب، آشناتر می تماید، خط و زبان فارسی می گوییم؟!!! آیا در این جا مطلب غیر قابل ادراکی می یابید؟ و اگر به قرینه و گفتارهایی، آغاز حضور مقاطعه کاران یهود و ارمنی برای صورت بخشیدن به خرابه ی ایران پس از پوریم را، چهارصد سال پیش گفته اند، پس باید تحول و تبدیل و تعویض خط عبری به خط عرب برای نگارش متون اصطلاحا فارسی را، حد اکثر در حوالی سه قرن پیش بدانیم.

قوم پرستان ترک، زبان را ابزار ارتباط درونی و بیرونی نمی انگارند، آن را نردبان صعود قبیله ی خویش بر بام فرهنگ عالم گرفته اند و از این باب آن که می گوید: فارسی شکر است با آن دیگری که تبلیغ می کند: ترکی هنر است و آن سومی که معتقد است: هنر نزد ایرانیان است و بس و جاعل حدیث: اگر علم در ثریا باشد پارسیان بدان دست خواهند یافت، آگاه و ناآگاه، همگی در بوق واحدی می دمند که بر بام کنیسه ای نصب است. چنین بود که به قصد آزمون، برابر روش معمول خود در این گونه گزینش ها، تورات ترکی آذربایجانی را، به تصادف گشودم، صفحه ی ۴۳۱ آمد، با متن زیر از آغاز فصل بیستم کتاب داوران.

«و تمام بنی اسراییل چیخوب جماعت برجه آدم کیمی داندن بئرشبعه قدر جلعاد دیاری اینن ربن حضورنده میصفه ده جمع اولدیلر. و تمام قومن رئیسلری اسرائیلن هامی سبطلردن قلج اوران درت یوز مین نفر پیاده اللهن قومنن جمعیتنده دوردیلر. وجمیع بنی اسراییل بیرون آمدند و جماعت مثل شخص واحد از دان تا بئر شبع با اهل زمین جلعادنزد خداوند در مصفه جمع شدند. و سروران تمام قوم و جمیع اسباط اسرائیل یعنی چهارصد هزار مرد شمشیر زن پیاده در جماعت قوم خدا حاضر بودند». (عهد عتیق، داوران فصل ۲۰ آیات ۱ و ۲)

متن فوق، مربوط به ادبیات و زبان سنتی ۱۲۰ سال پیش ترکان است که طبیعتا میزان رسوخ لغات بیگانه در آن کم تر از امروز بوده و خود گردنه و گذرگاه دیگری است که برای متعصبان و قوم پرستان امکان عبور نمی گذارد: این دو آیه تورات به زبان ترکی آذری، بدون محاسبه لغات تکراری و اعداد، در مجموع ۳۰ واژه دارد، که سیزده آن: تمام، جماعت، قدر، دیار، رب، آدم، حضور، جمیع، قوم، رییس، نفر، پیاده و جمعیت، فارسی و عربی و هفت لغت هم: بنی اسراییل، دان، بئرشبعه، جلعاد، مصفه و سبط، اسم عام و معرفه جهانی است. بدین ترتیب فقط یک سوم این متن، به لغت ترک زبانان است که غالبا همانند ترکیبات مختصر زیر با چسباندن پیشوند و پسوند، لغات دیگران را مصادره کرده اند: پف لاماق، تازه له ماق، خراب لاماق، چرخ له ماق، جر لماق، جار لاماق، زور لاماق، فین قرماق، قاپ ماق، خوش لاماق، هوش گل ماق، میخ لاماق، در با داغون، قر جانماق، قاپ ماق و تا ماشاء الله. چنان که در ردیف کتاب هایی به زبان ترکی، از محمد فواد کوپرولو زاده، چنین عنوانی خواندم: ««ترک ادبیاتینین منشآی» و ناگزیر به سختی تبسم خود را فرو خوردم، که برداشت از متن کتاب را در عنوان آن نهفته می دیدم! در این احوال منطق تازه و ساده ای متولد می شود: اگر زبان به اصطلاح فارسی کنونی عمری سه قرنه دارد، پس ترکی که از الفاظ زبان فارسی، پف و نفر و هوش و خوش و پیاده و چرخ و پف و میخ و داغون و قر و قاپیدن را بر می دارد، در منطقه ما بسی نورسیده تر از اصطلاحا فارسیان است که زبانی حاصل الحاق چند یدیش به یکدیگر با مهاجرین نخستین آن ها، همراه بوده است. مطلبی که ورود به آن را غیر ضروری و زود می بینم.

«زمان کتابت سنگ نبشته های ترکی باستان و شیوه ی گوی تورک با به شمار آوردن الواح سومری به هزاره ی سوم پیش از میلاد می رسد که البته باید گفت ترکی ایرانی از صورت شفاهی تا صورت مکتوب راهی دراز پیموده است و این نکته اکنون مسلم است که ترکی در ایران از هزاران سال پیش به صورت مکتوب درآمده است. در ایران هیچ دست نوشته ای این همه قدمت تاریخی ندارد، اما تعیین این که زبان ترکی در ایران از چه زمانی به صورت مکتوب درآمده، دشوار است». (حسین محمد زاده صدیق، یادمان های ترکی باستان، ص ۴۷)

آیا چنین ادعاهای بی بنیانی، در برابر داده های بالا، به میزان بال مگسی اعتبار نقلی و عقلی دارد و آیا از قبیل این منادیان و تکرار کنندگان درس نامه های یهود، که خود به قدر تراشیدن مدادی در آن سهم نداشته اند، ممکن است با عنوان دهان پرکن محقق و عالم بزک شوند؟ مورخ گرچه هنوز، در اندازه ی لازم، به ماجرای پیدایش زبان و کوچ و مهاجرت قوم ترک وارد نشده و از حضور بس جدید اقوام لر و ترک و کرد و گیلکی و مازندرانی جز به اختصار نگفته است، اما توجه می دهد آن گروه های کار و مقاطعه کاران یهود و ارمنی، برای تولید جلوه ی تمدن در ایران خراب مانده از آسیب پوریم، یادگارهای بسیار گران تر و به تعداد افزون تری در ایران چهار قرن قبل تدارک دیده اند که در راس آن ها صدها مسجد و کاروان سرا و بازار و پل و برج و میل است، که در ترکیه حتی ده عدد آن ها را نمی توان دید، زیرا نوسازان دو ملت ترک و فارس، با وجود آن همه آثار هلنی، تلاش تازه در ترکیه را بی رنگ می دیده اند. اگر این اشارات را کنار آن تورات های ترکی جدید تر از فازسی بگذاریم، معلوم می شود که بازسازی مراکز و مزارعی، تا تخم های تفرقه ی مذهبی را جداگانه بارآورند، از ایران آغاز شده است. در این مقطع، مورخ خود را ناگزیر می بیند که از بحث جاری فاصله بگیرد و برای کمک به روشن تر شدن این مبانی نو، به بیانی رو کند که بنیان دروغ را از پایه های بس ضخیم خود تخریب می کند.

اگر نشانه های حضور قدرت های بزرگ سیاسی و فرهنگی، در حیطه هستی کهن و باستانی ملت هایی در جهان، تنها به مکتوباتی متصل است که از روم تا یونان و مصر و بین النهرین و ایران و چین و هند، ناگزیر و به علت ناشناخته بودن مصالح و مواد مناسب، لااقل تا ۱۰۰۰ سال پیش، مطلقا و انحصارا بر سنگ و از آن زمان به بعد و تدریجا بر پوست و پاپیروس و کاغذ بوده است، پس کدام نیروی مبرز و مخرب، کوهی از کتاب، بر دوش ملت هایی از ۲۵۰۰ سال پیش گذارده و این همه به اصطلاح صاحب نظر را به وجود هرودت و کتاب تواریخ او در ۲۴۰۰ سال پیش قانع کرده، که جز سنگ ماده ای مناسب نگارش نداشته اند و نقر آن بر سنگ نیز، فضای تمام صخره های کوه المپ را اشغال می کرده است؟! بر همین روال گزارش و نگارش کتاب هایی در باب تاریخ و فلسفه و ادب، که به نام آوران موهومی در روم و یونان و ایران و چین و هند باستان نسبت می دهند، جز دروغ های پر شاخ و برگ نیست و آن روشن فکر ساده لوح که ادیبان و مورخان و فیلسوفان کهنی از قبیل آشیل و هرودت و ارسطو و افلاطون و غیره را، به زمانی که کتابت جز بر سنگ میسر نبوده، همراه دور تسبیحی از کتاب های آنان، باور کرده اند، گام در همان جاده ی خام خیالی فنی و فرهنگی گذارده اند، که اینک کسان دیگری با کوله باری از الفهرست ابن ندیم و شاه نامه ی فردوسی، عرق ریزان، مشغول سپردن اند. بنا بر این یافتن کتابی در هر رده و موضوع، دورتر از قرون وفور مصالح کتاب نویسی، یعنی قرون اخیر، بسیار ناممکن می نماید و آن گاه که تولید صنعتی و نه سنتی کاغذ، کم تر از دو قرن را پشت سر گذارده، پس بدون شک فراهم آوردن کتاب های پرهزینه بر کاغذهای دست ساز، جز به حمایت کلان کنیسه و کلیسا و مساجد، ممکن نبوده است، که تنها در تکثیر تورات و انجیل و قرآن سرمایه می گذارده اند. از سوی دیگر هیچ کتابی بر کاغذهای سنتی نمی تواند عمر دراز بیش از دو و نیم قرن را تحمل کند و به نمونه ی تورات چاپی ۱۵۵ ساله ای که در اختیار دارم، گرچه بسیار محتاطانه و در لفاف نگهداری شده، اما کاملا پوسیده و پرز دار و شکننده است.

بدین ترتیب تصور تالیف و انتشار کتاب هایی در موضوع ادبیات، هنر، جامعه شناسی، زبان شناسی، تاریخ، ریاضیات، جغرافیا، نجوم، پزشکی، فلسفه و یا لغت نامه ها و دائرة المعارف ها و غیره، دورتر از پنج قرن پیش نامقدور و محال است، تمام این گونه تالیفات را باید بسیار جدید و پس از عزیمت انسان به آب های آزاد جهان بیانگاریم و از آن مهم تر به یاد آوریم که از آغاز، تدوین کنندگان چنین مباحث نو، چنان که اسامی برجستگان آن ها، در تمام رده ها نمایش می دهد، عمدتا یهود بوده اند، به گونه ای که غالبا و مثلا در برخورد با کتاب های پایه در موضوع تاریخ، گویی مشغول خواندن توراتیم.

اخشورش، ادر ملک، اسرحدون، تغلت فلاسر، قوم حیتی، بلشصر، هیستاسپ، سنخریب، شلمانصر، عیلام، لیدیه، بابل، آشور، ماد، میترادت، نبوکد نصر، نمرود، وشتی، آسیا، آرارات، که در تورات به معنای ملعون است، اردن، اریحا، اکد، مردوک، صور، صیدا، بیت لحم، تل ابیب، حضرموت، کالح، کنعان، لبنان، دریای سرخ، دمشق، سارد، سامره، شنعار، اور، عدن، کورش، داریوش، اردشیر، عشتاروت، فارس، که در تورات به معنای پاکیزه است، غزه، فرات، کپادوکیه، نینوا و ده ها نام تاریخی و جغرافیایی دیگر، که تا دو قرن پیش تنها در تورات ضبط بوده، با همت مورخین یهود و برای تایید داده های تورات، به متن و مفهوم کتاب های تاریخ منطقه راه داده اند! آیا متوجه عمق فاجعه می شوید؟!! بدبخت کسانی که این اوراق منضم به تورات را که اینک تاریخ باستان خود فرض می کنند، پایه ای برای افاده های سیاسی و فرهنگی و گردن کشی های نظامی نسبت به دیگران می گیرند، هرچند که قرآن به جز بابل هیچ یک از این اسامی و امکنه و عناوین را به رسمیت نمی شناسد و از لوت و هود و عاد و ثمود می گوید. 

«آشور: نام امپراتوری و کشوری که در قرن نهم تا هفتم قبل از میلاد، تاثیر بسیار زیادی بر سرزمین کنعان داشت و در وقایع کتاب مقدس به آن اشاره شده است. سرزمینی که بین دجله و فرات و زاب قرار داشته و در شمال و شرق آن ماد و کوهستان ارمنستان بوده است. قلمرو آشور به قدری کوچک و محدود بود که تصور حکم رانی آن بر تمدن دنیا بعید و غیر ممکن به نظر می رسد. البته باید خاطر نشان ساخت که روابط موجود بین آشور و بابل در ایجاد آن بی تاثیر نبوده است. در واقع هیچ مرز طبیعی میان این دو قلمرو وجود نداشت و رودخانه ی زاب نیز هیچ گاه به طور جدی به عنوان مرز بین این دو کشور تلقی نگردید... آشوری ها و بابلی ها از یک نژاد محسوب می شوند و سرزمین بابل و آشور نیز تقریبا یک سرزمین محسوب می شد». (دائرة المعارف کتاب مقدس۷ ص ۷۵۸)

گویا  سبز پر رنگ نقشه ی کشور آشور در ۸۲۴ و سبز کم رنگ در ۶۷۱ قبل از میلاد است !

آیا کدام آشور است؟ این نقشه ای که ترکیه و مصر و نیمی از بین النهرین را در اختیار دارد، و یا آن توصیف برگرفته از تورات که قلمرو آشور را به قدری کوچک و محدود می داند، که تصور حکم رانی آن بر تمدن دنیا را بعید و غیر ممکن می بیند؟ به زودی معلوم خواهم کرد که هیچ کدام، زیرا اصولا آشوری وجود نداشته است، به خصوص که می گویند همین آشور از همه بابت توام شده با بابل سرانجام به دست بابلیان برچیده می شود، تا بابلیان به واقع خود را برچیده باشند!!! این گونه دلبری ها و عشوه های حمارانه از آن است که برای اثبات آشور جز قصه های نوکنده بر کتیبه های آماده شده در زیر زمین موزه ی لندن از قول و به نام آشور بانی پال ندارند.

«بابل: سرزمینی واقع در سواحل رودخانه ی فرات در سرزمین شنعار که به فاصه ی ۴۰ تا ۵۰ مایلی جنوب بغداد امروزی و ۳۰۰ مایلی شمال خلیج فارس قرار داشته و واژه ی آن ریشه ی اکدی و به معنای «دروازه ی خدا» است. پایتخت این امپراتوری نیز به همین نام خوانده شده است. بسیاری از محققان در مورد وسعت این شهر و شکوه و عظمت آن نظریاتی ارائه داده اند ولی هیچ مدرک در مورد این شهر وجود ندارد». (دائرة المعارف کتاب مقدس، ص ۷۶۸)

 نقشه ی امپراتوری بابل در زمان بخت النصر

این نقشه ی بابل در روزهای پایانی قدرت آن امپراتوری است، که با سقوط ساختگی آشور نیز فاصله ی چندانی ندارد. حیرت نکنید اگر به شما همان نقشه ی آشور و این بار با رنگ زرد را به عنوان نقشه ی بابل نشان می دهند، زیرا چنان که در لا به لای گفتارهای رسمی آنان می خوانیم و عنقریب به خواست خدا عرضه خواهم کرد، هیچ یک کم ترین اطلاعی از تاریخ و جغرافیای منطقه ی ما ندارند و این همه جز تاییدیه هایی برای داده های تورات، در قالب بیان تاریخ و پیشینه ی مردم ممتاز این منطقه نیست! (ادامه دارد)  

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار
ارسال شده در شنبه، ۱۳ تیر ماه ۱۳۸۸ ساعت ۰۱:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان