ایران شناسی بدون دروغ، 207، مقدماتی بر نتیجه، 15، جمعیت شناسی تاریخی با نگاهی به قوم ترک

 آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۰۷

چندی پیش مدخلی در این وبلاگ گشوده شد با عنوان «جمعیت شناسی تاریخی»، که بر اساس میانگین رشد در ۱۵۰ سال اخیر و پذیرش های متداول و مربوط، و نیز رجوع به جمعیت کنونی ترکیه و ایران، معلوم شد که تعداد نفوس در منطقه ی ما عملا هر ۳۳ سال دو برابر شده است. آن گاه با کسر به همین نسبت، در برگردان زمان، نشان دادم که در مبداء پیدایش به اصطلاح صفویه در ایران و ظهور اصطلاحا عثمانی در ترکیه، یعنی قریب ۵۰۰ سال پیش، هر دو اقلیم از تجمع انسانی تهی بوده است. آن نگاه ویژه، که کمر دروغ در باب هستی و هویت مدعیانی را می شکست، چندی با دلقکی توام با عصبیت و حیرت کسانی رو به رو شد که به نحوی ازدیاد و کسر جمعیت در آن مقیاس را نمی پذیرفتند و به سست نویسی هایی برای نجات حضور خیالی چند هزاره خویش متوسل شدند که مشروح آن در مباحث یادداشت ۱۵۰ و ادامه آن، محفوظ است. اینک و در نوشته های پایانی مدخل "ایران شناسی بدون دروغ"، می خواهم توجه را به مطلب نوی جلب و جذب کنم که تفکر و تعقل در باب آن، با روشنی ناب، صاحبان خرد را آگاه می کند که انسان پر مدعای امروزین تا چه پایه از حقایق امور بی خبر است، جز حول محور مشکلات معمول زندگانی نمی اندیشد و اگر قطعه مقوای قاب گرفته ای را، به عنوان سند ارجحیت عقلانی خویش بر دیوار و برابر دیدگان دیگران می گذارد، تا چه میزان به توهمات ناشی از خود بزرگ بینی دچار شده است؟! 

در این مدخل جدید، که باز هم در باب جمعیت شناسی تاریخی است، فرض را بر این گرفته ام که در مقطع ۲۵ قرن پیش، مجموع آدمیان در تمام حوزه های تجمع و تمدن، در سطح این کره خاکی، فقط یکصد هزار نفر بوده اند. عددی که صحت آن را آیه ۱۴۷ سوره صافات، فقط در حوزه معینی تایید می کند و در دنبال آن فرض دیگری را قرار داده ام که آن جمعیت، نه هر ۳۳ سال، بل به ملاحظه ی احتمال وقوع رخ داده های نامعین، ناگهانی و نامطلوب از همه نوع، پس از گذشت هر صد سال دو برابر شده اند، که نفی و ابطال آن با هیچ ترفند و بهانه و توضیحی میسر نیست و چنین تزایدی را که تنها اندکی از نیم درصد رشد در سال بیش تر است، قابل تردید و مقابله نمی کند، زیرا اگر آدمی تا صد سالگی هم نسل نو نیافریده باشد، بنیان نوع خویش بر باد داده است. آن گاه جدولی فراهم شد که بر مبنای یکصد هزار جمعیت در ۲۵ قرن پیش و تصاعد آن در هر قرن، به صورت زیر درآمد:

جمعیت

زمان       

                   100,000

2500

                   200,000

2400

                   400,000

2300

                   800,000

2200

                1,600,000

2100

                3,200,000

2000

               6,400,000

1900

              12,800,000

1800

              25,600,000

1700

              51,200,000

1600

            102,400,000

1500

            204,800,000

1400

            409,600,000

1300

           819,200,000

1200

         1,638,400,000

1100

         3,276,800,000

1000

         6,553,600,000

900

       13,107,200,000

800

       26,214,400,000

700

       52,428,800,000

600

     104,857,600,000

500

     209,715,200,000

400

     419,430,400,000

300

     838,860,800,000

200

  1,677,721,600,000

100

  3,355,443,200,000

زمان حاضر 

بدین ترتیب با وجود گزینش آن مقادیر ناچیز رشد و کمیت قلیل جمعیت آغازین هم، در جای سه تریلیارد و سیصد و پنجاه و پنج میلیارد و چهارصد و چهل و سه میلیون و دویست هزار، امروز فقط حدود هفت میلیارد نفریم؟!! به یقین هیچ عقل و اندیشه و منطقی قادر نیست علت این کمبود کهکشانی در نفرات انسانی را توضیح دهد و مسلم است تا زمانی که پاسخ عاقلانه و مناسب و ممکنی برای این ابهام کلان نیافته ایم، تکرار سخنان پیشین، در باب تاریخ و سرنوشت اقوام و ملل ماضی، جز گزافه پردازی چشم بسته نیست. در عین حال یادآور شوم خداوند، چنان که در فقرات متعدد و از جمله آیات ۵۸ و ۵۹ سوره قصص تذکر می دهد، در نابود کردن جمعی و مکرر نادانان و گردن ستبران و مفسدان اصلاح ناپذیر درنگ نمی کند، که فرعونیان و قوم لوط و نوح و عاد و ثمود و ایکه و غیره در قرآن قویم، در زمره مجازات شدگان فهرست شده اند. چنان که تذکر خداوند در آیه ی ۳۳ سوره ی انعام از جایگزینی اقوام پس از نابودی های ادواری خبر می دهد. آیا روند این مجازات و به عدم پیوستن جمعی، پس از نزول قرآن نیز برقرار بوده و آیا دیاگرام بالا پشت سرکشان را نمی لرزاند؟!! بار دیگر به جدول فوق رجوع کنید و بکوشید برای این توقف نسل و نازایی عمیق دلیلی بیابید و اگر درماندید پس قبول کنید که هیچ کس از واقعیت ماجراها و از تاریخ سلف و سرگذشت انسان خبری ندارد و این طبل پر صدا و توخالی تمدن قادر نیست برای هیچ امر بنیانی موجبی منطقی بتراشد و برای هر سئوال پایه، پاسخی عقل پذیر بیاورد. 

اینک به ادامه ی گفتار خویش بازگردم. تصویر بالا وجه معمول زنان از اقالیم شرقی است که ازبک ها و مغولان و قرقیزها و افغان ها در آن زندگانی می کنند. نژادی با چشمان نیم گشوده، که آرزومندانه به رنج می خندند و به وجهی جادویی غالبا تناسب سفال و اندام را تا کهن سالی نیز حفظ می کنند. زنانی زحمت کش و خجول که مراعات اخلاقیات سنتی و یکسویه و بی رحم را مواظب اند و هنوز هم در انتظار تحولات زمانه، خاموش و تسلیم و سر به زیر، حوزه ی کوچک زندگانی خویش را صبورانه می گردانند.

و این هم شمایل مردانی از همان حوزه، با رخسارهای کشیده و گونه های برجسته که همان چشمان نیمه باز را در دو سوی بینی ستون دار متوازن ذخیره دارند، غالبا ساده دل اند و با تکیه بر آیات الهی و سنت های منتسب به پیامبر اسلام روزگار می گذرانند. این مردان، در وجه عام، چندان به هم شبیه اند که جدا کردن آنان بر مبنای تفاوت های صوری و ظاهری با سر درگمی و اشکال توام است. می گویند که سلجوقیان و عثمانیان از میان حوزه ی زیستی همین مردم به ترکیه ی امروز سرازیر شده و بیزانسیان را شکست داده اند!؟

ولی این ها چند دانش جوی ترک از شهر استانبول اند. دو دختری که در پس زمینه ی عکس دیده می شوند در سفال و نژاد با یکدیگر و با دختری که در کنار دانشجوی مرد در حرکت است، به کلی متفاوت اند و از زن و مرد، هیچ یک کم ترین شباهتی به مردم آسیای میانه ندارند.  

و این هم گروه دیگری از سیاستمداران ترکیه که بیش تر به مردانی از نژاد ژرمن و حتی مردم رومانی می مانند و مرد نشسته در میانه، کاملا به تیتو، رهبر سیاسی معروف یوگسلاوی شبیه است. ته رنگ بور و طلایی در موهای مردان و گیسوی زنان، کم ترین نشانه و شباهتی با سوختگی ملایم پوست چهره ی مردم ماوراء النهر ندارد، لغزندگی موی آنان مخصوص ساکنان صحرا نیست و از نطر نژاد و سفال، سلجوقی و ترک خواندن آن ها به شوخی شبیه تر است.  

این چند نفر نیز از ترکان امروزند، دو سیاستمدار و چند محافظ. مورخ، هم در مراجعه به تصاویر پراکنده، هم با دقت در چهره ی هنرپیشگان و ورزشکاران و هم در خیابان گردی های ترکیه، در فروشگاه و اتوبوس و غیر آن، به ندرت ترکی یافت که در مجموع شباهت بارزی با مردم خراسان بزرگ داشته باشد. پس اینان کیانند، زبان ترکی را از کجا برداشته و یا چه گونه آموخته اند، از کدام خطه به ترکیه ی امروز وارد شده اند و مهم تر از همه در کدام تحولات تاریخی و فرهنگی، چنان که می گویند، به اسلام پیوسته اند؟!! آیا ضرورت است یادآور شوم که برای برآوردن کشوری با نام ترکیه، که امروز همانند ایران تنها هفتاد میلیون نفوس دارد، کافی است در پانصد سال پیش فقط چند هزار ترکی آموخته را روانه ی سرزمینی کرده باشند که در مصالحه ای تاریخی میان کلیسا و کنیسه و هلنیست ها به کلی از توده ی انسانی تهی و آماده ی اجرای توطئه های محور تازه تاسیس روم نوین شده باشد. (ادامه دارد)

ارسال شده در سه شنبه، ۲۷ اسفند ماه ۱۳۸۷ ساعت ۰۲:۴۵ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : آذربایجانی
دوشنبه، ۰۱ تیر ماه ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۳
 
با سلام و تشکر از شما بابت زحماتی که بابت اطلاع رسانی به مردم می کشین
من یک سوال از استاد داشتم اینکه قبل از پوریم مردم ایران به چه زبانی تکلم می کردن
و لطفا در فرضیه دروغین کسروی(زبان آذری) هم استاد مطالبی رو قرار بدن

 
نویسنده : رحيمي
شنبه، ۰۷ تیر ماه ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۱۵
 
"لغزندگی موی آنان مخصوص ساکنان صحرا نیست". من سوال دارم. ايا آن شخص با موهاي لغزنده الان در صحرا زندگي مي كند؟! كيفيت موي سر با آب و هوا و تغذيه و برخي ديگر از عوامل طبيعي و شيوه زندگي رابطه دارد. با تغيير شيوه زندگي و آب و هوا چهره انسان عوض مي شود. من خودم كساني را مي شناسم كه از آذربايجان ايران به رشت مهاجرت كرده و فرزندان آنها كه در رشت به دنيا آمده و بزرگ شده اند، بيشتر به رشتي ها شبيه اند تا به مردم آذربايجان. مطمئن باش آدم پاكي هم هستن از نظر ظاهر و اخلاق. خواهشمندم جواب را به ايميلم بفرستيد در صورت امكان. متشكرم

 
نویسنده : لیلا
چهارشنبه، ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ ساعت ۰۸:۳۳
 
آقای پورپیرار شما روشن بگویید قبل از ورود زبان تورکی به ایران وترکیه کدام زبان در این کشورها تکلم می شده است؟ ما در روستاهای مغان کسانی را هم داریم که به تورک های آسیای میانه شبیه هستند. این مطلب را چگونه توجیه می کنید؟ شاید تورکان در مهاجرت های متعددی که از شرق به غرب کرده اند واختلاط نژادی که به وجود آمده دلیل این همه تفاوت باشد (عرض کردم شاید ) ما در آزربایجان ادبیات محلی وفولکوریکی که داریم می توانم بگویم که در جهان بی نظیر است .رقص لزگی ما مانند ساکنان آسیای میانه است. پس این رقص ها واین ادبیات اگر بومی نبوده چرا از بین نرفته وچرا در مناطق دیگر گسترش نیافته؟ تورکان به راحتی می توانستند سایر مناطق ایران وعراق یا تورکیه را (که کرد یا بلوچ ویا عرب ویا لر هستند ) تورک کنند .چرا در این مناطق تورکی تکلم نشده؟
 
پاسخ:
عابدی : خانم لیلا. گمان می رود مستند تختگاه هیچ کس و از آن مهم تر مستند طوفان نوح را ندیده اید. هنوز از موضوع خالی بودن ایران از سکنه تا همین دوران صفویه را درک نکرده اید. به تر است عصبانیت و سوالات خود را به همان مراکزی ببرید که تخت جمشید نیمه کاره را گوهر معماری جهان و سومر ها ، عیلامی های بی زبان را ترک گفته اند.

 
نویسنده : لیلا
چهارشنبه، ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ ساعت ۰۷:۵۹
 
با تمام احترامی که به شما آقای پورپیرار قائلم من خود را یک تورک میدانم.چگونه ممکن است یک زبان تا عمق روستاهای آزربایجان نفوذ کند در حالی که سیستم نژاد پرستی فارس در این 80 سال گذشته آن هم با تکنولوژی امروزی نتوانسته یک روستای تورک یا تورک را فارس یا فارس زبان کند؟ چگونه ممکن است زبانی به این صورت وبه شکلی قارچ گونه در این ناحیه به وجود آید ورشد کند وهیچ مقاومتی در راستای آن صورت نگیرد؟ اگر این زبان زبانی تحمیلی بود مردم آزربایجان بار دیگر هم می توانستند زبان فارسی را بپذیرند .

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان