ایران شناسی بدون دروغ 221، نتیجه، 29، بررسی بی باری و آلودگی در علوم انسانی

 آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۲۱

به نظر می رسد هنوز رشته های رنگارنگ آن رسن فریب را، که یهودیان بر اعضای فرهنگی ما بسته اند، به درستی ندیده ایم و جز معدودی نمی دانند هر داده ای در زمینه مسائل انسانی، درست به دلیل منشاء دانشگاهی آن مردود است! برای جذب و هضم این مدخل کلان، کافی است توجه کنید که مقابلین دریافت های تازه، در موضوع تاریخ و فرهنگ شرق میانه و مانعین انتشار مقالات اسلام و شمشیر، کارشناسانی حوزه گذرانده و دانشگاه دیده اند که اینک به سیمای بررسان کتاب جلوه می کنند. هدایتگر آن ها در رد مطالب نو، مغایرت با ذخیره ی داشته های دانشگاهی و یا حوزوی آن هاست و بیافزایید خیل بزرگی از همین گروه کلاس و استاد دیده را، که هرچند به دنبال دیدار مستند تختگاه هیچ کس، به زاری و با احساسی از بی کسی می گریند، ولی نان شب خویش را در گروی سکوت می بینند و آماده نیستند حتی دنیای بدون چنگیز را بپذیرند، زیرا هر داده نو، به گمان آن ها، موریانه ای است که گوشه ای از دانش نامه ی به زحمت فراهم کرده شان را می جود و پودر می کند! گویی این حضرات، استاد و کتاب های درسی شان را، حتی اگر مانده هایی از عهد رضا شاه باشد، نهایت علم و معلومات تا پایان جهان می دانند! چنین اصراری بر بقای در عقب ماندگی و این گونه واهمه از شنیدن سخن نو، بی تردید انعکاس نحوه آموزشی است، که در سراسر عالم سخت منافع قومی و فرهنگی یهودیان را، از راه منع باریک بینی منتقدانه، پاسداری کرده است. هرچند که گاه بر حال یهودیان دل می سوزانم که باروی بلند دویست سال ساخته ی خود در علوم انسانی را، که گمان آسیب بر آن نداشتند، در حال واریز می بینند! 

در اخبار ماه پیش خواندم و فیلم خبری آن را دیدم که سازمان جهانی یونسکو، درست در محوطه ی مقابل یکی از عمارات اش در وین، کوشک سنگی پر ابهت اما کوچکی به سبک مقبره ی حافظ در میان خیابان بر پا کرده است که بر فراز پله های هر یک از چهار سوی آن، مجسمه های تناور حافظ و خیام و فردوسی و مولانا را نشانده اند؟!!! به صحنه بردن این نمایش مهوع از سوی یونسکو، که مسئول بازتاب شعور فرهنگی رسمی و بین المللی موجود است و در آن بالاترین مقامات دانشگاه گذرانده ی جهان نان پاره می خورند، برای آن کس که نبض معترضی در تن اش می جنبد، کافی است تا نوازش صدای زنگ حقیقت را در گوش خود بشنود. باید کسی حوصله کند و افزایش حجم تبلیغات، در موضوع ایران شناسی دروغین یهود ساخته را در جهان و در این سرزمین اسلامی در چند ساله ی اخیر، اندازه زند تا معلوم شود که اورشلیم در برابر تحول پدیدار شده در موضوع شناخت پیشینه ی تاریخی و فرهنگی این منطقه و لو رفتن قتل عام پوریم، به چه اطوارهای کودکانه ای متوسل شده، که آخرین آن ها سی دی های آموزشی عظمت ایران باستان، بر مبنای افسانه های شاه نامه است که بنگاه سروش برای تخدیر ذهن کودکان و عادت دادن آن ها به قبول دروغ، بیرون می دهد.  تکیه گاه و مرکز پناه و زراد خانه ی اصلی چنین رزم ناتوانانه و بی خردانه ای، دانشگاه های سراسر جهان است که مکرر می گویم یک استاد عالی قدر دانشگاه آتن، در کرسی تاریخ، سکه ای با مشخصات کامل تمدن یونان را، چون عروسکی کوک و پر شده، بی آن که بخواند، به اشکانیان برخاسته از صحاری ماوراء النهر می بخشد؟!! اینک اوضاع فرهنگی جهان در علوم انسانی چنین است که فقط می توان و باید به مطالب و مقالاتی توجه کرد که در بررسی های دانشگاهی و یا توسط ژورنال های تخصصی، مورد اعتنا قرار نمی گیرد. هرکس در این زمینه مردد است، از میان این همه مدخل نو،  فقط به سرنوشت مبحث نوکنده بودن کتیبه های پهلوی در نقش رستم، رجوع کند که چشم و گوش هیچ صاحب منصب فرهنگی در هیچ کجای جهان را نگشود، حال آن که انبوهی مردم عادی دانشگاه ندیده را به حیرت انداخت! از این طریق می توانیم با فرماندهی واحدی آشنا شویم که از جزوات و کتب درسی، تا برنامه ریزی کلان مدیران آموزشی جهان را، مهار و کنترل می کنند و به حکایات مرده ای جان می دهند که بخش تنوع آداب و اعتقادات آن، در میان مردم شرق میانه، شاه بیت بیان مصیبتی است که بر ما گذشته است. مصیبتی که در پس هر یک، شارحی نام آور و دانشگاهی و غالبا یهود، در ترویج آن جان فشانی کرده است.

«یکی از پلتیک علما، القاء عداوت و دشمنی است، در بین مردم، که یکی حیدری  باشد، یکی نعمتی، یکی شیخی، یکی زیدی، گروهی شیعه، فرقه ای سنی، جمعی قادری، عده ای نقشبندی و به این قیاس، که هر یک سایرین را گمراه و کافر و زندیق و مهدرالدم می دانند و خود را فرقه ناجیه می خوانند و بغض همدیگر را وسیله نجات و موجب سعادت ابدی تصور می نمایند. بنابر این هر حجة الاسلامی  و هر پیر ارشادی از این نفاق و اختلافات دارای یک عده تبعه مسلّمه خواهد بود، که مطیع و گوش به آواز حضرت او می باشند و نمی توانند پیش دیگری بروند یا با تبعه و مقلدین سایرین خلطه و آمیزش نمایند.
در صورتی که پیغمبر اکرم دارای یک طریقه واحده و یک آئین واحد بیش تر نبوده و برای جمع تفرقه ها و رفع اختلافات مبعوث شده بود نه این که یک ملت واحده متفرق به شش صد و هفت صد فرقه مخالف و متضاد بشود». (شیخ محمد مردوخ کردستانی، سیاست المدن، نسخه یدست نویس، قسمت دوم، ص ۱۱۴)

مگر جز این است که استاد دانشگاهی، به قصد فراهم آوردن حجتی بر صحت این همه موجبات تفرقه، صاحب نامی تصوری را از زمان های دور عهده دار و بانی و مبدع این و آن مکتب و مقام معرفی کرده و رساله و کتابی برای زمان ظهور هر یک از آنان از زیر زمین موزه و کنیسه و یا در بخش از نظر افتاده کتاب خانه ای در دانشگاهی بیرون کشیده اند، با شارحی ظاهرا دود چراغ خورده که پس از چندی برای ما سلسله اشکانیه و ساسانیه، محمود غزنویه، قبر طغرل سلجوقیه در ری و مولانا در قونیه، فرقه اسماعیلیه، نهضت سربداریه، جنگ های صلیبیه، شاعران پرآوازه، تیمور لنگ، شاه عباس اول و اشرف افغان ساخته اند؟! آیا این همه کتاب کپک زده ی تاریخی در احوال این و آن را مگر نه نخستین بار دانشگاه های بی آبروی غرب، با مهر تایید به ما قالب زده اند؟! اگر کسی اراده کند عمق منجلاب فرهنگی موجود را اندازه زند، همین یادآوری شیخ مردوخ به او می گوید با تمجمج و مجامله، مجادله و گذر از این تالاب دروغ ناممکن است و اینک به جان های شیفته ی از خود گذشته ای نیاز است که چشم در چشم علیه این هیولای برخاسته و بیرون خزیده از پستوی کنیسه و کلیساها وارد نبرد شود. 

با صاحب سخنی در همین باب تبادل گفتار می کردیم که مشغول به کار بزرگی است. با لحن عصبی و غیر معمول می گفت: اگر نظر دهند که روز است بدانید دروغ می گویند هرچند در آسمان خورشیدی ببینید، زیرا بی گمان آن نه خورشید، بل پروژکتوری است که آرایش خورشید داده اند. از همین مبداء است که غالبا بر کسانی که از تحقیقات علمی غربیان در این حوزه و آن باره سخن می گویند، دل می سوزانم و گوینده را در عهد عتیقی قرار می دهم که مربوط به ماقبل دوران بنیان شناسی تازه از راه رسیده است. در حال حاضر قرنطینه ی مراکز توزیع غربی دروغ، که مانع انتشار سخن درست و سپر و سد گسترش دانایی صادقانه اند، کرسی های علوم انسانی در دانشگاه های جهان است، که به یک چینی هاج و واج مانده قبولانده اند تا جاده های حکیمانه ساخته شده ی اجدادش را، دیواری در برابر نفوذ مغولان بپندارد!!؟ آیا می توان مقولاتی را از این قضاوت مستثنا کرد و کنار گذارد؟ به هیچ وجه، زیرا فرهنگ رسمی و در گردش دانشگاهی در تمام شاخه های علوم انسانی، جز زمزمه هایی در تایید و یا در صورت لزوم تکذیب هدفمند دروغی از زبان دروغ گوی دیگر نیست!

چنان که اشارات زیر از «کتاب هیچ کس جرات ندارد»، مصداق تازه ای هم در میان شبه روشنفکران و شبه صاحب نظران و شبه مسئولان فرهنگی و شبه مراکز دانشگاهی و شبه گروه های تحقیقاتی و شبه حوزه دیدگان ایران، یافته است. زیرا یهودیان، برای حفظ موقعیت و اقتدار و بقای ماسک و بزک مظلومیت بر سیمای قوم خود، برای تاریخ جهان و به خصوص مردم شرق میانه، که قتل عام پوریم را در میان آنان اجرا کرده و طوفان نوح در بخشی از آن رخ داده است، چنان گزافه های گوناگون بافته و چندان دانه ی زنجیر دروغ درهم کرده و درست از روی نیمکت نشینان و کرسی داران دانشگاه ها، به میزانی دلقک حقوق بگیر و ابلهان فاقد اندیشه ی موید گفتارهای درهم و برهم خویش اجیر و آماده کرده اند، که اینک نه تنها سالیان مدید است خردمند مستقل صاحب نظری، جز مکرر نویسان و کپی کشانی از همان تلقینات دانشگاه های کنیسه و کلیسایی غرب و کتاب های کهنه ی مطلقا مجعول نداشته ایم، بل حتی دعوت به نواندیشی نیز چنان موجب هراس این خیل متکی به نقل دیگران شده، که دیگر راه اندیشه ی آزاد را بر خود بسته و صلاح را در پشت کردن به موضوع و پناه را به همان سازمان دهندگان شیاد راهبر خویش می برند و برای رهایی از رو به رو شدن با رخسار حقیقت، به نظر می رس به ظهور و مساعدت شبه پوپ و گریشمن و هرتسفلد و اشمیتی دیگر چشم بسته اند، تا به جای آنان چیزی بگویند، رسولان و منجیانی که از بخت نامساعد آنان دیگر ظهور نخواهند کرد، زیرا ظاهرا یهودیان نیز از تولید نظیری بر صاحب عناوین قلابی غالبا به گور رفته پیشین، در برابر استدلال های فولادین نو، درمانده به نظر می رسند! چرا که انسان از بی خیالی چند قرنه ی اخیر، که دانشگاه های غرب را مرکز دانایی و گمرک صدور دانایان می پنداشت، خارج شده است.

«کتاب هیچ کس جرات ندارد کتابی بسیار جدال برانگیز خواهد بود. ابتدا تبلیغات زیادی پیرامون آن به راه نخواهد افتاد، زیرا کسانی که نقشه های شان در آن افشا گردیده، سعی خواهند کرد با حربه ی سکوت آن را خفه کنند. به دلایلی که با خواندن کتاب بر شما آشکار خواهد شد، این کتاب نه در محافل «ذی ربط» مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت و نه در کتاب فروشی های محلی در دست رس عموم خواهد بود. افراد و سازمان هایی که در این کتاب افشا شده اند، سرانجام ناچار خواهند شد با حمله به کتاب و یا نویسنده اثرات آن را خنثی کنند این حضرات چنان منافع حیاتی و عمیقی دارند که ناچارند شما را از کشف حقایق باز دارند و برای حمله به این کتاب وسایل ارتباط جمعی را در اختیار دارند… در مبارزه علیه این کتاب بر غلط های چاپی انگشت خواهند گذارد یا نکته ای قابل بحث را مطرح می کنند و در صورت لزوم حتی به دروغ پردازی متوسل خواهند شد تا کتاب را لکه دار و از این راه موقعیت خود را حفظ کنند. از لحاظ روانی بسیاری از مردم ترجیح می دهند گفته های کسانی را که می خواهند اطلاعات مندرج در این کتاب را تخطئه کنند، باور نمایند زیرا آدمی طبعا دوست دارد خبرهای ناخوش آیند را نادیده بگیرد. ما این کار را به بهای قبول مخاطرات شخصی مرتکب می شویم». (گاری آلن. هیچ کس جرات ندارد، مقدمه، ص ۱۵)

نقل فوق را بار دیگر منتقل کردم تا شاید متوجه شباهت در شیوه ها در سراسر عالم شوید!! گلایه ی این صاحب قلم نواندیش، مگر جز از کرسی های دانشگاهی و مسئولان فرهنگی مربوطه است که باید به حمایت از او بر می خاسته اند؟ اینک با مراجعه به سرنوشت نوشته های گاری آلن و تامل کنندگان در استحکام نظر در شاخه های علوم انسانی و از جمله مجموعه ی تاملی در بنیان تاریخ شرق میانه، حکم جدیدی استخراج شده است که هر نوشته ای که بی مزاحمت در موضوع علوم انسانی منتشر می شود، مورد تایید یهودیان است، حتی اگر ظاهری ضد یهود داشته باشد. زیرا فقط از مسیر تحقیقات شجاعانه است که سیمای افروخته ی دروغ سازن دانشگاهی برملا می شود که تنها به حفظ اعتبار و منافع آشکار و پنهان یهود مامورند. مگر به یاد نمی آورید آن فرانسوی بوشارلو نام را، که به مراتب و مسئولیت های آموزشی خود می نازید، در پاسخ ای میلی که نیمه کاره بودن بنای تخت جمشید را به او یادآوری می کرد، نوشته بود: خوب، که چی؟!! در حال حاضر هرکس در هرکجا و به هر ترتیب که بخواهد دست یهود را در هر زمینه رو کند، با عکس العمل یونیفورم و یکسان و دیکته شده ای رو به رو خواهد شد که گرچه شرح فوق بیان شیوه فرهنگی آن در غرب است، اما سر مویی با رفتار آنان در ایران و فرانسه و آلمان بلژیک و انگلستان و هر آدرس دیگر ندارد، چنان که اجرای روش های یکسان دیگری در آدم کشی را هم، در فلسطین و عراق و لبنان و افغانستان شاهدیم. راه مقابله با این داده های پر زرق و برق آلوده در هر زمینه و از هر مرکزی، جز این نیست که مجموعه ی آن ها را به عنوان آلاینده ی فرهنگ عمومی انسان از برابر چشم دور و مسئولان و ماموران و عاملان این بی رحمی فرهنگی اعمال شده در کرسی علوم انسانی دانشگاه های سراسر جهان را رسوا کنیم. بر این روال وظیفه است که از الف تا یای آن چه را به عنوان علوم انسانی به ذهن جهان، از قوم شناسی و زبان شناسی و فلسفه و حکمت و عرفان و هنر و مکاتب ادبی و شرایط نقد و تالیف، تزریق کرده اند، از خون فرهنگی خود بیرون بریزیم و اساسی نو و موشکاف و مستقل را پایه گذاریم که متکی بر یافته های دانشگاهی غرب و شرق و سخن گویان حرفه ای آنان نباشد.

«نوع بندی زبان های ترکی: علت تفرق و گوناگونی زبان توانمند و سرشار ترکی، حوادث تاریخی، شرایط اقلیمی و ویژگی های آوائی بوده است. هیچ یک از زبان های مرده وزنده جهان، به اندازه زبان توانمند ترکی دارای انواع، گونه ها، لهجه ها و شیوه های فراوان نیست. هم از این روی، اگر محمود کاشغری صاحب «دیوان لغات الترک» را نخستین زبان پژوه شناخته شده ترکی بدانیم، باید بگوئیم که ده قرن است دانشمندان و زبان پژوهان پیرامون نوع بندی گویش ها، لهجه ها و شیوه های زبان ترکی اظهار نظر می کنند... اما، باید اذعان کرد که نخستین بار در سال 1883 از سوی رادلف برای زبان های ترکی یک شجره علمی تدوین شد». (حسین محمد زاده صدیق، یادمان های ترکی باستان، ص ۲۸)

صدیق نمونه و از محصولات همان دانشگاه هاست، کاری به مفهوم مباحث بنیانی ندارد، پوریم را نمی شناسد، یونانی از آب درآمدن اشکانیان ذهن او را مشغول نمی کند، به حک جاعلانه ی کتیبه های هخامنشی برای شاهان پس از خشایارشا اعتنایی ندارد، نقر جدید کتیبه های ساسانی در نقش رستم که با دست عالی مقام ترین کارشناسان و استادان دانشگاه های آمریکا انجام شده، خالی به خیال او نمی اندازد، از وارد شدن به مسائل امپراتوری ساختگی چنگیز مغول نفرت دارد و از آن می گریزد، نه فقدان تاریخی کاروان سرا و حمام و بازار و آب انبار کنجکاوش می کند و نه دیدن عکس تازه ساز بودن مسجد شیخ لطف الله آزارش می دهد، او فقط مامور است تا زبان ترکی را به عرش اعلی برساند، چنان که یکی دیگر وظیفه گرفته است تا قدرت زبان فارسی را در مقابل او علم کند.

«کتاب دده قور قود: دارای دوازده حماسه ی منظوم منثور که نسخه خطی به دست آمده از آن، در سال 446 ه ق. استنساخ شده است. جنگ های توصیف شده در «کتاب دده قور قود» خیر خواهانه و برای گسترش فضیلت و تقواست. هم از این روی است که این جنگ ها را «حماسه» می نامیم و با جنگ های موجود در شاهنامه ها که چیزی جز «ملاحم» نیستند، فرق دارد. از این حماسه های مردمی بارها فیلم ساخته شده و آثار متعددی در باب آن ها تالیف و تصنیف شده است. «دده قور قود پژوهی» اکنون در اغلب دانشگاه های دنیا در رشته های «زبان و ادبیات ترکی» گرایش خاصی به شمار می رود». (حسین محمد زاده صدیق، یادمان های ترکی باستان، ص ۳۹)

چنان که در این جا تاریخ تکمیل و بلوغ خط عرب را فراموش می کند، به مطالب مطروحه در مجموعه ی «پلی برگذشته» و کتاب مستطاب «پاپیروس ها» کاری ندارد که اثبات می کنند خط عرب تا همین اواخر استعداد کتاب نویسی نداشته است. برای او فقط این مهم است که ترکان در هزار سال پیش صاحب کتاب شوند، حتی اگر دده قورقود باشد و برای دمیدن بیش تر در بادکنک قوم پرستی جوانان، جنگ های دده قورقود را از دیگر قصه های جهان و به خصوص ستیزه های شاه نامه جدا می کند که از آغاز مسئول گشودن جبهه ای در مقابل آن بوده است تا تنور نزاع های قومی سرد نشود و البته افتخار اوست که دانشگاه های فتنه انگیز سراسر جهان در این جا هم از توهمات او پشتیبانی می کنند!!!

«یکی دیگر از کتاب هایی که مانند داستان کور اوغلو، در مسیر بررسی ها، کج راهه ها پیموده و تفسیرها به خود گرفته است کتاب داستان دده قورقود است. معمولا این گونه کتاب های داستانی که بی نام مولف و بدون تاریخ یافته و منشاء تاریخی مشخصی ندارند، وسیله ی نویسندگان و محققین مختلف، با چهارچوب های خاص و دیدگاه های عقیدتی تعبیر و تفسیر شده و به خوانندگان ارائه و القاء می شوند... از داستان دده قورقود تا نیمه ی اول قرن نوزدهم اطلاعی در دست نبوده و در تاریخ ادبیات ترک و ترکمن - تازی و تازیک کتابی به نام دده قورقود و مولفی بدین نام دیده نشده است. نسخه ی خطی کتاب خانه ی درسدن و واتیکان معلوم نیست در چه تاریخی تدوین یافته و به وسیله ی چه کسی نگارش پذیرفته است... متن کتاب دده قورقود ۷۰ واژه ی فارسی و ۳۵۰ لغت عربی دارد و به لهجه ی عثمانی قرن شانزدهم میلادی بسیار نزدیک است. در خلال داستان ها از چیزهایی بحث شده است که مربوط به تشکیلات نظامی عثمانیان بوده است». (فیروز منصوری، مطالعاتی درباره ی تاریخ و زبان و فرهنگ آذربایجان، ص ۶۶۳ و ۶۶۸)

پس نسخه ی کتاب دده قور قود را هم همانند شاه نامه و تاریخ بیهقی نه در میان سیاه چادری مانده از میراث خانی قصه دوست و فرهنگ شناس، بل باید در زیر زمین های واتیکان جست و جو کنیم! منصوری بنیان اندیش نیست و از این روی به وجود سلسله عثمانی از پانصد سال پیش باور دارد. با این همه علاوه بر نقل فوق به بررسی داستان های دده قورقود پرداخته و از میان گاف های دیگر، من جمله تذکر می دهد که در داستان هفتم کتاب دده قورقود، صحبت از توپ های سرپر یا دولدوران توپ و مواد منفجره و ترقه می گذرد. مطالبی که با حیات هزار ساله ی کتاب، بنا بر ادعای صدیق، به کلی مغایر است، اما مگر امثال او کم ترین توجهی به این وجوهات نشان می دهند که پایه ی قوم پرستی را کج می کند؟! حالا بار دیگر و در پایان این گفتار طولانی مختصرا سری هم به ادامه ماجرای آشور بزنیم.

«آشور: از ممالک عظیمه آسیا می باشد، دوم پادشاهان، ۱۹:۱۵که به اعلی درجه کمال و نهایت جلال ارتقاء داشت... و هرگاه ذکر شود مقصود از آشور تمامی بلادی است که از مغرب به بحر متوسط و از مشرق به نهر هند محدود می شود. در کتب مقدسه لفظ آشوریین بسیار استعمال شده و مراد اهل آشور، اهل آن مملکتی است که پای تخت آن نینوا بوده است... اما مملکت آشور بر دجله واقع می باشد و از طرف شمال به کوه های ارمنیه و از طرف جنوب به بغداد و از مشرق به سلسله کوه های زاگروس و از مغرب به مابین بین النهرین و رود فرات محدود است». (هاکس، قاموس کتاب مقدس، ذیل واژه آشور).

هاکس حتی در یک پاراگراف دو آشور دارد، یکی از دریای مدیترانه تا رودهای سرزمین هند و دیگری که از ارمنیه تا کوه های زاگروس کشیده شده است. با این همه شباهت های میان این نقل ۸۰ سال پیش هاکس و تاریخ آشور ۴۰ ساله ی رابی منشی امیر، تاثیر کامل داده های عهد عتیق را بر نو تاریخ نویسی این منطقه معلوم می کند. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار

ارسال شده در دوشنبه، ۲۲ تیر ماه ۱۳۸۸ ساعت ۲۲:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان