ایران شناسی بدون دروغ 204، مقدماتی بر نتیجه، 12، نگاهی به تاریخ و آثار اسلامی ترکیه، 1

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۰۴

از پس اتحاد پلید مشرکین و هلنیسم، در پنج قرن پیش، برای مقابله با گسترش اسلام و تجدید حیات نوین امپراتوری روم باستان، آرامش و آزادی از بشر سلب و رحم و رعایت بی اعتبار شد. تاریخ و فرهنگ به عنوان سلاح پر نیروی برقراری فساد و نفاق و شکاف میان آدمیان و اقوام، در اختیار خاخام ها و کشیشان و مزد بگیران آن ها قرار گرفت، نو اشرافیت حریص و سیری ناپذیر و بی رحمی سر برآورد که حقوق عمومی انسان را به رسمیت نمی شناخت و پیش از همه لژیون های تجاوز و اشغال به سبک روم کهن تدارک شد، که بر قبایل مسلمان آفریقا فرود آمدند و ماموریت گسترش شناسایی صلیب به هر قیمت را، در غرب تازه گشوده گرفتند، بر آیه های توصیه ی مودت قلم خون کشیدند، عقلانیت متداول آدمی در قصاب خانه های پرورش جعلیات غرب، که مراکز دانشگاهی و تحقیق معرفی می کنند، در ده ها کرسی آموزشی و تالیف شقه شد، فلسفه بافی و شاعری در جای رهنمودهای الهی برای مراعات احوال دیگران نشست، نازک اندیشی های بشری به دام مقوله ی فاقد تعریفی به نام هنر افتاد، به مطرب خانه ها و نظایر آن هدایت شد و یا به صورت ورقه های نازک طلا بر تارک و تاج پاپ ها و معابد ادیان آسمانی نشست، تمایل و طبیعت و جنسیت، چون دکانی پر رونق، به انحصار زن فروشانی درآمد که به اشکال مختلف، واسطه خواسته های متعارف آدمی شدند، دارایی و مال در خزانه و گاو صندوق بانک ها برای گسترش ربا متمرکز شد، تجارت به صورت غارت درآمد، دزدی از دیگران را در قالب کسب و کار بی کنترل به رسمیت شناختند، در اختیار گرفتن نبض تقاضا و مدیریت بازار بر سرنوشت عمومی بی نوایان حاکم شد و کسب لذت از مسیر تملک زیبایی به صورت نخستین و اصلی ترین هدف و دل چسب ترین انگیزه برای ادامه ی حیات آدمیان درآمد.

«حاکمان دوره ی اول تاریخ عثمانی: ۱۲۹۹-۱۴۰۳میلادی. دوران تاسیس، توسعه ی اولیه، انحلال موقت: طغرل، تا ۱۲۸۵ میلادی. عثمان اول، تا ۱۳۲۶ میلادی. اورخان، تا ۱۳۵۹ میلادی. مراد اول، تا ۱۳۸۹ میلادی. بایزید اول، تا ۱۴۰۳ میلادی.
حاکمان دوره ی دوم تاریخ عثمانی: ۱۵۶۶-۱۴۰۳میلادی. دوران تاسیس مجدد و اوج قدرت: محمد اول، تا ۱۴۲۱ میلادی. مراد دوم، تا ۱۴۵۱ میلادی. محمد دوم فاتح، تا ۱۴۸۱ میلادی. بایزید دوم، تا ۱۵۱۲ میلادی. سلیم اول، ۱۵۲۰ تا میلادی. سلیمان قانونی، تا ۱۵۶۶ میلادی.
حاکمان دوره ی سوم تاریخ عثمانی: ۱۶۹۹-۱۵۶۶میلادی. تلاش برای حفظ امپراتوری: سلیم دوم، تا۱۵۷۴ میلادی. مراد سوم، تا ۱۵۹۵ میلادی. محمد سوم، تا ۱۶۰۳ میلادی. احمد اول، تا ۱۶۱۷ میلادی. مصطفی اول، تا ۱۶۲۳ میلادی. عثمان دوم، تا ۱۶۲۲ میلادی. مراد چهارم، تا ۱۶۴۰ میلادی. ابراهیم اول، تا ۱۶۴۸ میلادی. محمد چهارم، تا ۱۶۸۷ میلادی. سلیمان دوم، ۱۶۹۱ تا میلادی. احمد دوم، تا ۱۶۹۵ میلادی.
حاکمان دوره ی چهارم تاریخ عثمانی: ۱۸۳۹-۱۶۹۹میلادی. دوران ضعف و تجزیه: مصطفی دوم، تا ۱۷۰۳ میلادی. احمد سوم، ۱۷۳۰ تا میلادی. محمود اول، تا ۱۷۵۴ میلادی. عثمان سوم، تا ۱۷۵۷ میلادی. مصطفی سوم، تا ۱۷۷۴ میلادی. عبدالحمید اول، تا ۱۷۸۹ میلادی. سلیم سوم، تا ۱۸۰۷ میلادی. مصطفی چهارم، تا ۱۸۰۸ میلادی. محمود دوم، ۱۸۳۹تا  میلادی.
حاکمان دوره ی پنجم تاریخ عثمانی: ۱۸۳۹-۱۹۲۲میلادی. دوران تجدید حیات فرهنگی، سقوط : عبدالمجید اول، ۱۸۶۱ تا میلادی. عبدالعزیز، تا ۱۸۷۶ میلادی. مراد پنجم، تا ۱۸۷۶ میلادی. عبدالحمید دوم، تا ۱۹۰۹ میلادی. محمد پنجم، تا ۱۹۱۸ میلادی. محمد ششم، ۱۹۲۲تا  میلادی. عبدالمجید دوم، تا ۱۹۲۴ میلادی». (غلامحسین مصاحب، دایرة المعارف فارسی، ص ۱۶۸۲ به بعد)

دیدار متن خلاصه ی شده ی فوق از تاریخ عثمانی و سرکردگان آن بسیار آموزنده است و برابر روال و سیستم معمول تاریخ سازی باسمه ای و نوپدید، خلیفگانی شماره دار، درست مانند هانری ها و لویی ها و شارل های فرانسه، یا اردشیران و داریوشان هخامنشی، زنجیروار به دنبال یکدیگر روان اند و برای دریافت روشن از وسعت نادانی و سمبل کاری در نزد تدوین کنندگان این جعلیات، کافی است به عنوان و اوضاعی توجه کنید که برای خلیفگان رده اول عثمانی از مبداء طغرل در اواخر قرن سیزدهم تا بایزید در ابتدای قرن پانزدهم میلادی ساخته اند و در تمام اسناد کنونی مدعی اند که در پایان حکومت بایزید اول، یعنی ۱۴۰۳ میلادی، سلسله عثمانی موقتا منحل شده است، انحلالی که ظاهرا از یک شبانه روز درازتر نبوده، زیرا که سلطان محمد اول، دوران دوم حکومت عثمانی را از همان فردای انحلال، یعنی ۱۴۰۳ میلادی آغاز کرده است!!! دقت در این گونه مطالب، یافتن دکمه کنده شده ای از قاتلان فرهنگ و دانایی بشر، در صحنه ی جرم این مهمل نوشته های بی پایان است.

«درباره ی یک دوران ۱۵۰ ساله از تاریخ دولت عثمانی، یعنی از بدو تاسیس این دولت تا اواسط قرن پانزدهم میلادی منابع بسیار ناقصی در دست است. بنا بر این اگر برای تدوین این دوره از تاریخ عثمانی بخواهیم منحصرا از تواریخ عثمانی که اواخر قرن پانزدهم نگاشته شده، بهره بگیریم بی شک مرتکب اشتباه و خطا شده ایم و اشتباه تر این که بخواهیم منحصرا با استفاده از منابع بیگانه دست به این مهم بزنیم. پس برای تدوین تاریخی که اشتباه و لغزش کم تر داشته باشد ناگزیر باید از منابع بیزانس و «لاتین» (به ویژه منابع ونیزی) از یک سو و وقایع نامه های زمان عثمانی با همه ی نواقصی که دارند (به ویژه منابع عربی) از سوی دیگر و نیز از اسناد و مدارکی که جدیدا در نتیجه بررسی ها و تحقیقات عرضه شده، بهره گرفت که اثر حاضر هم با استفاده از این شیوه نگاشته شده است... با آن که جلد اول این دوره چنان که باید و شاید کامل و بی نقص نیست ولی می توانم اطمینان بدهم که صحیح ترین و کامل ترین تاریخی است که تاکنون در این باره نوشته شده است... هنگامی که قصد نوشتن جلد اول تاریخ عثمانی را داشتم، ضمن مراجعاتم به منابع متعدد و مختلف به ویژه منابعی که در قرن اخیر نوشته شده، همه را به جز مواردی اندک و استثنایی غرض آلود و آمیخته با تعصب یافتم. این آثار بیش تر متناسب با افکار و اندیشه های خشن و متعصبانه ی قرن یازدهم و دوازدهم (زمان جنگ های صلیبی) بود تا شایسته ی قرن بیستم که قرن علم و دانش است». (اسماعیل حقی اوزون چارشی لی، تاریخ عثمانی تا فتح استانبول، جلد اول، ص ۱)

بدین ترتیب اوزون چارشی لی، درست مانند بقیه، می داند که تاریخ عثمانی منبع قابل اتکا و اعتنا ندارد و می نویسد اندک مدارک موجود هم آمیخته با تعصب است و از اندیشه های خشن عهد جنگ های صلیبی مایه گرفته، که سراپای آن جز افسانه های ساخت کلیسا برای ایجاد انحراف در ذهن تاریخی بنیان اندیشان نیست. مورخ به توجه در این نکته ی روشنگر دعوت می کند که تمام تالیفات تاریخی سر هم بندی شده برای این منطقه، از هر زبان که بیان شده باشد، در جهت معینی عمل و اطلاعات بسته بندی شده ای را با اهدافی معین منتقل می کند. مثلا تاریخ عثمانی چه احمد اسماعیل یاغی یا استانفورد شاو و یا اسماعیل اوزون چارشی لی نوشته باشند، یا این که از دائرة المعارف ها استخراج کنیم، مانند روایت یگانه ای، از زبان ناظر واحدی در گذر تاریخ عثمانی، مطالب ثابتی را تکرار می کنند، چنان که در باب هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان و غیره قضیه به همین ترتیب است. بنا بر این چنین مورخانی، که بیان تاریخ را از منبع معینی، بدون غور منتقدانه بر می دارند، مانند چارشی لی، حتی زمانی که می کوشند خود را از مسیر نادرستی های تاریخ عثمانی کنار کشند، به علت فقدان تنوع دید، ناگزیرند از آغاز به نقل چند باره ی همان داستان های امیر ارسلان وار موجود بپردازند، که تنها نزد معرکه گیران معتبر است!

«پس از جنگ ملاذگرد که در سال ۱۰۷۱ میلادی اتفاق افتاد، نتیجه ی حملات پی در پی اغوزها که تا آن تاریخ به آناطولی صورت گرفت، به شکل استقرار آنان در این سرزمین خودنمایی کرد. دانشمندیان، بنی منگوچک و بنی سلدوق (سلدوقیان) در حوالی پونت (پونتوس) و قاپادوکیه، و منصور پسر سلجوق قتلمش در حوالی لیقاونیه و فریقیه شروع به استقرار کردند. سلیمان پسر قتلمش در سال ۱۰۷۴ میلادی با پذیرفتن حاکمیت مقتدر سلجوقیان روم، حکمران آناطولی میانه شد و قونیه را مرکز حکومت خود قرار داد و با توسل به سیاستی عاقلانه، از بدرفتاری با ساکنان مناطقی که به دست آورده بود، خودداری کرد و ضمن احترام به معتقدات آنان، تنها به گرفتن مالیات اکتفا کرد که این شیوه به زیان بیزانس تمام شد، زیرا او با توسل به این شیوه در اندک زمانی توانست به سرعت مناطق بسیاری را به تصرف خود درآورد». (اسماعیل حقی اوزون چارشی لی، تاریخ عثمانی تا فتح استانبول، جلد اول، ص ۳)

بی اندازه مفرح است همان مورخی که اعلام می کند تاریخ عثمانی را تنها از میانه ی قرن پانزدهم یعنی زمان ظهور همه چیز در همه جا معتبر می داند، مقدمات قصه ی عثمانی خود را از قرن یازدهم میلادی، یعنی چند قرن مقدم بر معمول و متعارف آغاز می کند و با تکرار چند نام تاریخی و جغرافیایی من درآوردی و نو بافت، از نبردهای مفصلی می نویسد که قریب هزار سال پیش، در منطقه ای رخ داده است، بدون دیوار شکسته ای تاریخی و خشت پاره ای از آن ملازگرد، تا مکان آن را به حدس دریابیم و جز در کاغذ پاره هایی در موضوع جغرافیای منطقه، چون کوتاه نوشته هایی در حدود العالم و صورة الارض و نزهة القلوب و از قول مقدسی و غیره اثری از آن نمی یابیم. چنان که برای تولید لمحه ای شادمانی دعوت می کنم تنها به شرح دو سطری این ملازگرد در صفحه ی ۱۵۵ کتاب نزهة القلوب حمدالله مستوفی توجه کنید تا دریابید این همه ولوله ی جنگ و رفت و آمد میان شهرها و ستیز بین حکومت ها و سران قبایل و صدها خرده ریز دیگر را چه گونه و به کمک چه متن های گندیده ای، به آسانی و بی احساس اکراه، از حلقوم تاریخ فرو فرستاده اند:

«ملازجرد: از اقلیم چهارم است. طول اش از جزایر خالدات «عوها» و عرض آن از خط استوا «لح مه» و اکنون قلعه ای دارد محکم عظیم».

تمام شرح ملازگرد در کتاب مستوفی همین است و اگر از این دعا نویسی او چیزی نفهمیدید و هنوز در باب موقعیت جغرافیایی ملازگرد در تردیدید، به عنوان مجازات ناگزیرید به دیگر منابع مجعول جغرافیایی موجود، که در بالا نام بردم، رجوع کنید تا قانع شوید شرح حمدالله هنوز قابل برداشت تر از شروح  دیگران است!!!

اورخان اول، ۱۳۵۹ میلادی

این نقاشی شمایل هفت رنگ اورخان اول است که می گویند ۶۵۰ سال پیش از پیشگامان تاسیس سلسله عثمانی بوده است. نقاشی او را هم، درست همانند شاه عباس کبیر فرنگیان کشیده اند و به کسی نمی گویند در آن زمان دور، این شمایل شیوا را با چه تکنیک و مواد اولیه و بر چه بومی گذارده اند که اندک صدمه ای در مرور دهور ندیده و از میان این وبلاگ هم هنوز بوی رنگ تازه از آن متصاعد است؟!!

عبدالحمید دوم، سال ۱۹۲۲ میلادی

این هم صورت مظلوم و تسلیم عبدالحمید دوم آخرین خلیفه ی عثمانی که بر فیلم عکاسی ثبت شده است. نه فقط انعکاس اندوه بلاتکلیفی در چهره ی او مرا به یاد احمد شاه، آخرین سلطان قاجار می اندازد، بل همزمانی دقیق عزل آن ها چندان حساب شده است که می توان تصور کرد هر دو در اتاق های کنار هم و در یک هتل اروپا بیتوته کرده اند! این چه دستگاهی است که به محض خروج داوطلبانه و بی تنش هلنیست ها از ترکیه ی امروز، عثمانیان اختراعی را به جای آنان می نشاند و همزمان با انحلال عثمانی و قاجار، در زمانی واحد، مهره های دو قلوی رضا شاه و آتاتورک را در جای آنان می گمارد تا یکی از راه تولید ترکیه ی نوین و لائیک و آن دیگری با تبلیغ تمدن ایران باستان، ستیز تازه ای علیه دین اسلام را آغاز کنند؟!!

مورخ در این جا خود را از انتقال مطلب به مبحثی کاملا تعیین کننده ناگزیر می بیند و آن توجه به مشابهت کاملی است که میان ورود و خروج داوطلبانه ی هلنیست ها به ترکیه امروز و مهاجرت یونانیان گریخته به ایران و بازگشت آنان در پی ازادی آتن موجود است و یادآور می شود که ورود رومیان هلنی به ترکیه ی کنونی در ۱۷۰۰ سال پیش، درست همانند مهاجرت کلنی های یونانی به ایران، در ۲۲۵۰ سال قبل، با هیچ درگیری قومی و بومی و ملی همراه نبوده، چنان که مدرک مطمئنی نداریم تا خروج آنان را ناخواسته و حاصل ستیزه بدانیم، زیرا آثار یونانیان در ایران و به خصوص بقایای تمدن هلنی در ترکیه سوزانده و تخریب نشده، مورد تعرض عامدانه نبوده و چنان دست نخورده باقی مانده اند که به ترک و تخلیه می مانند، چنان که در حال حاضر هم در صورت اندک مرمتی قابل استفاده ی مجددند، آن هم در سرزمینی همانند ترکیه که وفور زلزله در سراسر آن کم نظیر است.       

 

در این دیاگرام و نقشه که نمایانگر حوزه ی وقوع زلزله در جهان است، سراسر ترکیه را در منطقه رخ داد این آسیب طبیعی شناخته اند، چنان که هر یک از ما در زمان خود اخبار موحشی از زلزله های آن سرزمین شنیده ایم. اگر در اقلیمی که روزانه با وقوع زلزله های کوچک مواجه است، هنوز هم ابنیه هلنی را در مجموع و به قدر کافی و قابل قبولی سالم می بینیم، علاوه بر استحکام و مقاومت، از آن است که تخلیه ترکیه در قرون اخیر صورت گرفته و صاحبان اصلی این ابنیه تا زمان حضور، خرابی های ناشی از زلزله و نیز فرسودگی های حاصل گذشت زمان را ترمیم می کرده اند. در ترکیه آثار هلنی تخریب نشده و اگر رخ داد زلزله های پیاپی و شدید را در نظر گیریم آن بناها به میزانی سالم اند که گمان کنیم تنها متروکه و بدون صاحب مانده اند. مسلم است که هلنیست ها هنگام ترک ترکیه و بازگشت به روم قادر به انتقال معابد و بناها نبوده و مسلم تر این که در اثر فشار دشمن و از بیم شکست نگریخته اند، زیرا بقایای ابنیه ی آن ها در ترکیه گواه اند که سرنوشت بناهای هلنی و سوخته رم را نداشته اند. اگر مسلمین فرضی غالب شده بر بیزانسیان هلنیست، تا این حد به حفظ میراث فرهنگی آن ها متعهد بدانیم، پس سراغ آن عثمانیان را که ظاهرا در بالکان شکم زنان مسیحی حامله را می دریده و کلیساها را می سوزانده اند، کجا باید گرفت؟!

این بنای دو طبقه بسیار ظریف و شگفت انگیز، که مجسمه های زینتی در سرسرای ورودی آن برپاست و ستون ها در حد اکثر توازن و تناسب، هنوز هم سقف سنگین هر دو طبقه را نگاه داشته اند، آن هم به سرزمینی در معرض زلزله های مکرر و مهیب، در عین حال که از معماری نخبه ی هلنی نشان دارد، هرگز نمی تواند بیش از چند قرن متروک مانده باشد که خود خروج توافق شده ی هلنیست ها از ترکیه را، مرحله بندی و در طول زمانی نسبتا دراز نشان می دهد. مورخ می پرسد اگر حضور طولانی کلنی های مهاجر یونانی در ایران به میزان لازم با اسناد تایید کننده همراه است و وجود بس دراز مدت هلنیست ها در ترکیه معارضی ندارد، پس جز با عرضه ی مدخل فقدان کامل تجمع بومی در این دو کشور، از چه راه دیگر می توان نبود امتداد تمدن و فرهنگ و تولید و هنر و از جمله خط و زبان یونانی و رومن در دو کشور ایران و ترکیه را توضیح داد که هیچ نشانی از آنان در اندازه ی حیات محلی نیز نمی یابیم؟! بدین ترتیب در مرحله معینی از تاریخ متاخر، هر دو کشور فاقد تجمع بومی و پیشینه ی تاریخی مستقل را، در اختیار کسانی می بینیم که با تزریق هستی و هویت و فرهنگ و تاریخ تازه ساز، هر دو سرزمین را به پایگاه ظهور دشمنی و اختلاف و تفرقه ی مذهبی در دو صورت اصلی معارض و مقابل، تبدیل کرده اند. مورخ با محاسبه ی نسبت رشد و با توجه به جمعیت برابر که در وسعت و شرایط اقلیمی نسبتا مناسب دو کشور همسایه، بسیار اندک است، یقین دارد که بازسازی و بازخوانی و برپا کردن همزمان دو سیستم سیاسی عثمانی و صفویه در ایران و ترکیه، تنها با اعزام و ورود چند مجتمع و گروه نه چندان پر تعداد مهاجر و متخصص صورت گرفته است که در ترکیه و در برابر بناهایی چون معبد آرتمیس و موزولوس، که دو نمونه از شگفتی های سبعه در سراسر عالم است، دیگر نیازی به ساخت سی و سه پل و نقش جهان و عالی قاپو نمی دیده اند که در مقایسه با بقایای معماری هلنی، به خانه سازی پلاستیکی کودکان می مانست. (ادامه دارد)  

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار

ارسال شده در شنبه، ۱۷ اسفند ماه ۱۳۸۷ ساعت ۰۲:۴۵ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : مسعود سنجری
دوشنبه، ۱۷ فروردین ماه ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۱۳
 
با سلام و تقدیم احترام
به نظر اینجانب نکته ای که با تعقیب مطالب شما برای هر بررسی کننده اهمیت پیدا می کند شناخت مراحل تکامل و تکوین دولتها از ابتدا تا زمان حاضر است که خود به تنهایی می تواند بعنوان یکی از فازهای تاریخ بشمار آورده شود. به این معنی که مثلا مرزهای یک دولت از زمان گذشته تاکنون به چه طریق تعیین می شده است یا اینکه حوزه مسئولیت های دولت از ابتدا تاکنون به چه کیفیت بوده است. با فهم این موضوعات برای بسیاری از معرضین و مخالفین شما روشن خواهد شد که به چه دلیل نباید بپذیرند که مثلا در زمان هخامنشیان برای خانمها مرخصی زایمان در نظر گرفته می شده است و الی آخر... .با تشکر در انتها از شما طلب رخصت دارم تا در صورت امکان سئوالاتی را در زمان های مقتضی مطرح نمایم.

 
نویسنده : مسعود سنجری
دوشنبه، ۱۷ فروردین ماه ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۱۳
 
با سلام و تقدیم احترام
به نظر اینجانب نکته ای که با تعقیب مطالب شما برای هر بررسی کننده اهمیت پیدا می کند شناخت مراحل تکامل و تکوین دولتها از ابتدا تا زمان حاضر است که خود به تنهایی می تواند بعنوان یکی از فازهای تاریخ بشمار آورده شود. به این معنی که مثلا مرزهای یک دولت از زمان گذشته تاکنون به چه طریق تعیین می شده است یا اینکه حوزه مسئولیت های دولت از ابتدا تاکنون به چه کیفیت بوده است. با فهم این موضوعات برای بسیاری از معرضین و مخالفین شما روشن خواهد شد که به چه دلیل نباید بپذیرند که مثلا در زمان هخامنشیان برای خانمها مرخصی زایمان در نظر گرفته می شده است و الی آخر... .با تشکر در انتها از شما طلب رخصت دارم تا در صورت امکان سئوالاتی را در زمان های مقتضی مطرح نمایم.

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان