ایران شناسی بدون دروغ، ۲۲۳، نتیجه،31، آخرین بررسی ها

 آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۲۳

به گفتار نهایی کتاب سوم، برآمدن صفویه، نزدیک می شوم. کتاب کلانی که ضرورتا فصول آن را به حوزه های گوناگون کشاندم تا ضمن نمایش پرده های متنوعی از شیادی های رنگارنگ مراکز فرهنگی غرب، سرانجام دو قوم و ملت تازه ساز فارس و ترک را آماده پذیرش این حقیقت مطلق کنم که در اساس و آغاز، اندک مردمی اعزام شده به دو جغرافیای خالی از نفوس و گردآمدگانی برابر برنامه، با فرهنگی وصله پینه، خطی عاریه و زبانی فاقد ارزش تکلم اندیشمندانه بوده ایم، تا کار ترویج و تبلیغ قوم گرایی و فرقه پرستی مذهبی با ده ها حاشیه ی درویشی و عرفان و تصوف و غیره، بدون مزاحمت میراث پیشین در منطقه میسر و از آن راه وسیع و عمیق ترین نطفه های دشمنی و مخالفت سرسختانه و متعصبانه و برنامه ریزی شده به بهانه های میان تهی، به گونه ای در بین ما نهادینه شود که در حال حاضر لااقل در حوزه ی بین النهرین هیچ مسلمان فرقه گرایی آماده ی دیدار و گفتار با مسلمان فرقه گرای دیگر نیست، مگر به زبان انفجار، و گرچه هر یک قرآنی به دست و زیر بغل و بر طاقچه گذارده ایم، اما منطبق با اشاره تحقیرآمیز آیات آن، عملا از چند پاره کردن دین خود شادمانی می کنیم: من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون.

فهرست منزل های پشت سر گذارده در این مجموعه یادداشت های سترگ ایران شناسی بدون دروغ، حتی اگر فقط به رؤس آن ها رجوع کنیم، چنان گوناگون و تا مرحله ای تاثیر گذار است که بدون شک برخی از مدخل های آن، به تنهایی ستون فقرات دروغ در فرهنگ جهانی موجود را درهم شکسته و مثلا در پیشگاه خردمندان، همان مبحث بازشناسی تمدن های کهن بین النهرین، در مقالات ۲۲۰ تا ۲۲۲، تولدی دوباره در خود آگاهی جهانی شمرده می شود که به زمان لازم زیربنای علوم انسانی موجود را چون خمیری بی شکل خواهد کرد. چنان که یادداشت های ۱۹۸ تا ۲۰۲ عمر توهم زمان گرایش به تثلیث را در محفل کشیشان به پایان رسانده و اعتبار جهانی قرآن را بارها مضاعف کرده است. همچنین اثبات سرزمین ترکیه به عنوان منزلگاه طوفان نوح، روشنایی خیره کننده ای بر تاریخ ادیان کهن این منطقه تاباند و حجتی شد تا جهانیان دریابند تصاویر قرآنی که در اسلنگ های یهود و نصاری خیال پردازی معرفی می شد، گوشه ای از شمایل واضح سرنوشتی است که در اعماق زمان بر انسان این حوزه رفته است، یا مبحثی که تعریف تازه ای بر مفهوم رنسانس گذارد، آن را آشتی دوباره کلیسا و هلنیسم شناخت و آثار این تداخل و تدوین را نخست در تحولات مادی و هنری کلیساها نشان داد، به تنهایی از مجموع آگاهی های کنونی، در حوزه ی شناخت تحولات بنیانی و دوران ساز مجموعه ی تاریخ، گران سنگ تر و پر بارتر بود، چنان که درج تفسیری بر نوتوانی خط عرب، نگاهی بر کتاب هنر دربارهای ایران سودآور، ارائه ی دلایل کافی در اثبات رخ داد پوریم، از منظر و ابعاد قتل عام کامل، در یادداشت سلیم ۱۰۴، بازبینی مستدل زمان برآمدن شهر شیراز، بازخوانی اسناد و مکتوبات صفوی، به خصوص عالم آرای عباسی، آشکار کردن زمان و آغاز کاشی کاری بناهای مذهبی ایران، رد افسانه های بی بنیان وقوع جنگ های صلیبی، مفتضح کردن تصور بالا بردن دیوارهایی در چین برای ممانعت از نفوذ مغولان به داخل آن امپراتوری، بی اعتبار شمردن معابد هندوییستی اندونزی، که یونسکو به زمان ما و با قصد بستن اتهام تجاوز مسلمین به بومیان آن سرزمین بر پا کرده، به باد دادن اوراق فراوان از قصه های پریانی که با نام سفرنامه به بازار پر برکت دروغ فروشی شرق میانه روانه کرده اند و صدها نکات دیگر تاریخی و جغرافیایی و ارائه اسناد و تصاویری که پرده از جعل لج بازانه ی دانشگاه های غرب بر می داشت وگرچه تریبون های داخلی و منطقه ای و جهانی را با وسواس بسیار بر انعکاس صدای این تحقیقات صخره سان بسته اند، اما خردمندان و اندیشمندان بسیاری را، در همه جا، به تردید در صحت فرهنگ رایج و موجود واداشته، دیری نخواهد گذشت که به خواست و اراده ی الهی، سعی و سانسور مراکز فرهنگی پشتیبان یاوه بافت های یهود، بی حاصل و اثر، و عصر نواندیشی نوینی آغاز خواهد شد.

در طول زمان ده ساله ی بازبینی منتقدانه ی دانسته های کنونی در باب تاریخ و فرهنگ شرق میانه، دلقکان دراز بینی بی مایه ای کوشیدند با تمسخر و تهدید در برابر این انقلاب بی سابقه ی نقادی، خودی بنمایند و گرچه از ارائه ی چند سطر معتبر به عنوان ردیه ای بر چند هزار صفحه مطلب متکی به اسناد نویافته و مطمئن و دو مستند سینمایی ویرانگر لانه ی دروغ، درمانده بوده اند، اما در بر پا کردن شوهای بازاری و بی ارزشی بر سر لغزش های لفظی مختصری، که به گمان آن ها روی داده بود، نهایت بی مقداری و نادانی خود را به تماشا گذاردند، بی این که جرات تایید صحت محتویات و داده های حتی یک یادداشت از این مجموعه ی کوه سان را بروز دهند، زیرا دام این همه گفتار کلان چنان تنگ بسته است که ورود به هر گوشه ی آن، با احتباس ابدی در رسن استدلال هایی به هم پیوسته، برابر است. ناتوانی نزدیک به بدبختی آنان زمانی علنا قابل دیدار می شود که ماه ها در کمین می نشینند تا شاید بر سر نوشتن غین و قافی هیاهو کنند، و در همان مدت در سکوت و خفا، مفاهیم ده ها مدخل نوبیان را از انتهای سبیل های سنتی گران مایه ی خود می گذرانند. بدین ترتیب درجات خدمت گذاری اینان به یهود را، ارزیابی شدت مخالفت شان با دو مدخل و مستند پوریم و طوفان نوح معلوم می کند که هر دو مولفه، پاشنه آشیل رسوایی یهود در تاریخ نویسی حقه بازانه برای این منطقه است.

و با تاسف بسیار آن صاحب نظران ترک، که به استقلال و یا به معاونت، با صلاحیت و بضاعتی کم تر از اندک، به صحنه وارد شده اند، در این رصد گاه حقیقت، از همه کورتر و کرتر دیده شدند و اگر ترکیه ی کنونی سرزمینی است فاقد تاریخ و نام کهن، که آثار متوالی تمدن ندارد و از حیات نوساخته عثمانی نام آن نیز، درست برابر صفویه، جز چند باسمه روغن خورده ی اروپایی نشانی نمی دهند و موزه های اسلامی اش، جز خاک و پشمی به دروغ منتسب به پیامبر اسلام به نمایش نگذارده، که با احتمال صحت هم کمکی به تاریخ ترکان نمی کند، یا این که در ترکیه امروز مسجد کهنی با معماری مراکز عبادی مسلمانان دیده نمی شود و این که نام قوم ترک در هیچ مستند معتبر نیامده و ترکان مدرک مکتوب و معمری برای عرضه به فرهنگ جهانی ذخیره ندارند؛ قوم گرایان متعصب ترک را فقط وادار کرده است تا کتاب دده قورقوت محصول واتیکان و کوراوغلو را بر سر دست بالاتر بگیرند و اگر بپرسیم از چه سبب زبان ترک برای دانش  و دانایی و با کمال تعجب نادانی و جهل نیز لغت بومی مستقل ندارد و نمی تواند با استمداد از زبان مادری در جای سفیه لغتی بگذارد، هر یک معلوم نیست از کدام طبله ی عطاری واژه ی متروک گرد گرفته ای بیرون می کشند که آدرسی برای ثبت مکتوب آن در هیچ برگه ی کهنی جز مغز پوسیده ی خود نمی شناسند. آیا عقل و جهل مقوله ای در حد نیاز به واژه سازی بومی برای ترکان نخستین نبوده است؟! در چنین اوضاع و احوالی که گفت و گوی حذف وصله های اسراییلی از قبای تاریخ و تمدن و فرهنگ اسلامی منطقه است، با تاسف تمام هنوز هم به ظاهر زبدگان فرهنگی ترکان را بی استثنا مشغول به حکایاتی درباره تاریخ و زبان گسترده و چند هزار ساله قوم خود می بینیم که تبلور عمومی آن، در گفتارها و نوشتارهای صدیق و امثال او ثبت است. اینک به عهده ی نسل جوان تشنه ی آگاهی های غیر متعصبانه است که با مراجعه ی منصفانه و مجدد به توصیفات سرگیجه آور انواع صدیق ها در باب زبان و فرهنگ ترک و با باریک شدن در مدخل نوساز بودن دو قوم ترک و فارس، به قصد تدارک مراکزی برای ایجاد شکاف و شقاق مذهبی، ابتدا سیاسی کارانی در سیمای مدافعان دیرینگی فرهنگ ترک را بیرون برانند و در همدلی با این درگیری بی بدیل با اذناب یهود، از مبداء تعلق به فرهنگ اسلامی، به عصر تازه ای از نمایش قدرت واقعی ترکان وارد شوند که همانند آن تعرض نخست وزیر ترکیه به سران جنایت پیشه ی یهود در مجمعی رسمی، عنوان ورود به عصر جدید بگیرد و یا به سان پرتاب ماندگار آن لنگه کفش در بغداد، سمبلی از چکیده خشم آزاد اندیشان نسبت به شیادی های اهل کنیسه و کلیسا بنماید و راهی را در پیش گیرند که مدتی است لایه ای از جوانان فارس، آرام و صبور، پیمودن آن را با هدف بازگشت به وحدت اسلامی و همراهی ملی و قومی آغاز کرده اند.    

با این همه بنیان این تدارکات نگارشی بی سابقه، نه در اثبات کم مایگی واضح زبان ترک و فارس، بل ایجاد تاملی است در این حوزه که نشانگان مادی و فرهنگی موجود در نزد این دو قوم، بی اعتنا به اصرار ملتمسانه ی قوم پرستان، بر نوپدیدی مطلق و همه جانبه ی آنان در تاریخ منطقه گواهی می دهد و آن گاه که کسانی از زیدگان دو قوم را، کف بر لب، مشغول باز جویدن ادعاهای مشابهی در قدمت و قدرت تاریخی و فرهنگی قبیله خود می بینیم، که از منابع یکسانی چون قارقارک های شاه نامه و دده قورقوت صدا بر می دارند، آن گاه یادآور می شوم که حقیقت ماجرا جز این صورت عریان شده را ندارد که: فرهنگ قرآن با اجازه ی برداشت از لغات آن، در چند سده ی اخیر، ترکان و فارسیان را در ادای علائم عمومی حیات یاری داده است. مطلبی که در بنیان موجب نزدیکی و حذف گردن کشی های کنونی میان اقوام منطقه است و اگر اوضاع را کاملا وارونه می بینیم سببی ندارد جز سر و صدای قوم پرستانی بازآموزی شده در مراکزی معین، که عمر را در فریب فرهنگی مردم خویش گذرانده و می گذرانند. بدین سان دامنه مجادله و مبحث در این میدانگاه را به انتها رسیده می بینم و ادامه ی آن را به جوانان و بنیان اندیشان هر دو قوم می سپارم، تا هواداران و دنباله روهای فریب کارانی را بیش از این رسوا کنند و از خود برانند، که نمودار آشکاری از دیرینگی شیادی فرهنگی آنان در تصاویر زیر منعکس است.

این تصویری است از جبهه ی شرقی مکعب زردشت در نقش رستم، که پس از آزاد سازی بنا از آوار اطراف برداشته اند و اصل آن در سایت دانشگاه شیکاگو به آدرس:
http://oi.uchicago.edu/gallery/pa_iran_paai_per_kz/index.php/?page=1 
موجود است و برای آن توضیح زیر را آورده اند:
IRAN: Persepolis - Naqsh-i-Rustam, Tower Opposite the Cliff, E Face, Upper Portion 
مشروح این اکتشاف و اقدامات را در یکی از مجلدات سه گانه ی "ساسانیان" نوشته ام. در اين عکس، لااقل آثاری از سه نمودار جعل و حقه بازی مشهود است که بخشی از آن ها را در کتاب ساسانیان برملا کرده ام. اینک می خواهم به گرفتاران در خوش خیالی خرگوشی، نشان دهم که سردمداران جعل فرهنگ و تاریخ برای شرق میانه، حتی هفتاد سال پیش نیز با قصد ایجاد انحراف در برداشت های تاریخی ما، با ارتکاب جعل در جعل، تصاویر برداشته از حوزه ی یک اکتشاف معین و در زمانی واحد را با دست کاری منتشر می کرده اند. شیادان حرفه ای بزرگی که بر پیشانی خود مارک باستان شناس دارند و ظاهرا به گمان کسانی، به استثنای ترکان، همه را فریب می داده اند!!! عکس بالا جبهه ی شرقی مکعب در زمان اتمام عملیات خاک برداری از اطراف آن است. در ردیف های انتهایی و در قسمتی که دیوار بدون دست انداز و آبله های آرایشی است، ردیف سنگ چین های سالمی دیده می شود که چند رج انتهایی دیوار را پوشانده است.

حالا به نمای درشت تر از بخش انتهایی همان دیوار دقت کنید که با مراجعه به آدرس سایت اصلی دانشگاه شیکاگو و استفاده از امکانات درشت نمایی بیش تر مسلم می شود که بر دیوار سمت شرق مکعب زردشت در نقش رستم، به دنبال آزاد شدن از حلقه ی آوار اطراف، کم ترین اثری از کندن حروف و حک کتیبه نیست و سطح سنگ تا سه بلوک پایین تر از ردیف دست اندازهای آرایشی گود رفته و مستطیل شکل، کاملا مسطح و بی علامت است.

 

گرچه ممکن است باور نکنید، اما تصویر بالا را از انتهای همان دیوار سمت شرق بنای مکعب زردشت در موقعیت کنونی برداشته ام با قسمتی از کتیبه ای که می گویند دولت و امپراتوری شاپور ساسانی را به خط موهوم پهلوی معرفی می کند!!! اما اوج رمالی این دشمنان وارد شده به مسائل تاریخ و فرهنگ و هویت مردم شرق میانه، در عکس زیر منعکس است. 

و این عکس دیگری از همان جبهه ی شرقی از بنای مکعب زردشت است که باز هم در سایت دانشگاه شیکاگو با توضیح زیر ثبت است:
IRAN: Persepolis - Naqsh-i-Rustam,
Excavation of the Tower with the Middle Persian Inscription of
Shapur I on E Wall
این دریافت و برداشت که تصویر بالا با عکس قبل، از جبهه ی شرقی مکعب زردشت کاملا یکسان است، با تطبیق آسیب های ریز و درشت وارد آمده بر سنگ در هر دو عکس به آسانی میسر است. با این تفاوت که دیوار سمت شرق مکعب زردشت در تصویر قبل در ردیف های زیر کاملا مسطح و بی علامت بود و در این تصویر به ما نشان می دهند که در انتهای همان دیوار بدون علامت، کتیبه ای از شاپور اول ساسانی به خط پهلوی میانی از زیر خاک خارج کرده اند که کارشناسان مشغول اند تا از آن کپی و مولاژ گچی بر دارند!!!؟ در این عکس لااقل سایه هایی از شش حقه بازی و جعل دیگر دیده می شود که پیش از این به بخش هایی از آن اشاره کرده ام.  

     

حالا به این دو انتهای دیوار از جبهه ی شرقی بنای مکعب زردشت دقت کنید تا دریابید که مردم فریب خورده ی این منطقه با چه حرام زادگان ضد فرهنگی رو به رو بوده و چه گونه در روز روشن و با این وضوح ما را مورد دستبرد تاریخی قرار داده اند و اگر روشن فکری ترک و فارس حوصله نکرده است تا به محتوای این دو تصویر توجه کند که همچون آن عکس ساخت مسجد شیخ لطف الله به دوران رضا شاه موجب بی آبرویی مفرط ایران شناسی جهانی است، شاید با ملاحظه این دو عکس دریابند که صادرات معیوب مراکز دانشگاهی غرب در علوم انسانی با قصد جیب بری از کیسه ی حقایق تاریخ و فرهنگ و دین ما انجام شده است. من این فینال توطئه گری را، که چون چشم بندی غیر ماهرانه ای در برابر دیدگان ملت های این منطقه انجام داده اند، به عنوان یکی دیگر از رمالی های فرهنگی غرب آوردم تا مقدمه ای بر فینال دیگری باشد که به خواست خداوند در چند یادداشت نهایی این بررسی ها ارائه خواهم داد. (ادامه دارد) 

ارسال شده در یكشنبه، ۰۱ شهریور ماه ۱۳۸۸ ساعت ۰۲:۱۵ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان