ترک تازی فرهنگی (2)


 جایگاه فرهنگی و تاریخی زبان ترکی

شمس تبریز – شماره 101 – خرداد1380


توضیح: قسمت اول این مقاله در شماره99 تحت عنوان ترک تازی فرهنگی به چاپ رسید. متاسفانه به علت دیر رسیدن مطلب به دستمان نتوانستیم قسمت دوم آن را در شماره گذشته منتشر سازیم. اینک دومین قسمت آن مقاله را تقدیم خوانندگان می نماییم.


از زمانی که زبان شناسان را برای اغتشاش در دریافت عمومی از روند تاریخ، به عرصه تحقیقات تاریخی فرستادند، آشوب ها ی بسیاری در موضوع نژادها، زبان ها، اقوام و مسئله مهاجرت های نخستین پدید آمده است. امروز همه ما با بزرگترین توطئه آنان و با هولناک ترین ویروسی که زبان شناسان به تاریخ تزریق کرده اند، که از اثر آن هنوز تاریخ بخش بزرگی از مرکز تمدن کهن، بیمار است، یعنی اختراع قوم و زبان آریایی و شعبه های آن، آشناییم. هر چند امروز دیگر می دانیم، که طرح موضوع آریاها، علیه هویت قومی و ملی یک سلسله ملت های بزرگ، از هند تا اروپا بوده است. ولی شاید سیلی محکم فاشیسم و نمایش حداکثر بهره برداری نژاد پرستانه از مفهوم واژه « آریا» به وسیله ناسیونال سوسیالیست های آلمان، که با خشن ترین روش های ضد انسانی نیز توام بود، موجب شد که خردمندان و محققان بی غرض تاریخ با چهره مرتجع آریا پرستان آشناتر شوند و آن را نفی و طرد کنند. یک مشکل بزرگ، تعیین تکلیف با این همه سند و بررسی تاریخی است که تقریبا بنیان تمامی آنها بر حضور نژاد و تمدن آریا، به ویژه در ایران و شرق میانه نهاده شده است. امروز پیشنهاد می شود که تمامی آن اوراق را دور بریزیم، از خاطره خود بزداییم و تاریخ را بر اساس بازشناسی و بها دادن بر هویت بومی اقوام و ملت ها بازسازی و بازنویسی کنیم. من بررسی اجمالی رویهمرفته همه جانبه ای درباره این به اصطلاح قوم آریا در « دوازده قرن سکوت» انجام داده ام و آخرین نظریه هایی را که به تحقیر تصور آریایی بودن منشاء تمدن پرداخته اند، آورده ام و توضیح بیشتر درباره آن را اضافه می دانم.
آریایی سازان، با شیوه ای که تصنع از آن می بارد، می خواهند با یافتن وجود تشابه بسیارشکننده در الفاظ و لغات و شیوه های صرف و نحو، ملت های بسیار متنوع و متعددی را از ریشه و نژاد و خاستگاه واحد قلمداد کنند. اما تصویر موجود از تجمع نژادی، به هیچ طریق حتی از کاربرد یک زبان واحد در میان مردمی با نژاد واحد نیز خبر نمی دهد و معلوم می کند که زبان عامل تعیین و تفکیک نژاد و حتی فرهنگ نیست. مثلا در میان نژاد زرد، از ژاپن تا کره و چین و سراسر آسیای جنوب شرقی و آسیای میانه، تنوع گیج کننده ای از خط و زبان و فرهنگ برقرار است. در قاره افریقا و در بین نژاد سیاه، هیچ هماهنگی زبان و فرهنگ دیده نمی شود. سفید پوستان نیز به  زبان های بسیار متنوعی سخن می گویند  و به فرهنگ هایی کاملا  دور از هم باور دارند، از سرخ پوستان مطلب چندانی نمی دانیم. ولی بی شک در سراسر امریکای شمالی، زبان قبیله های متعدد، در کانادا و در اتازونی، به کلی از زبان سرخ پوستان امریکای مرکزی و جنوبی و اینکاها و مایاها و بومیان پرو و برزیل و شیلی فاصله می گیرد و هیچ هماهنگی در فرهنگ سرخ پوستان سراسر قاره بزرگ امریکا دیده نمی شود. به این ترتیب نه فقط زبان واحد و تعلق فرهنگی واحد، از نژاد واحد زاده نمی شود، بل عکس آن نیز صادق است و اشتراک زبانی نمی تواند نشان از پیوند نژادی و قومی بدهد. مثلا تاجیک های آسیای میانه، به فارسی تکلم می کنند ولی نژادشان مغول است. مصریان افریقایی و قبطی به زبان عرب سخن می گویند و زبان اسکیموهای شمال تایگا، که غالبا اویغورند، روسی است.
بدین ترتیب در صورت اثرات گسترده ترین صورت اشتراک در الفاظ و ریشه های لغت،  در بین ملت ها و زبان های گوناگون نیز، نمی توان چنان که مورد علاقه زبان شناسان است، از اشتراک قومی آنها سخن گفت. زیرا اشتراک در الفاظ، که بی شک مقوله ای بسیار کهن است، از طریق ساده ترین و طبیعی ترین ارتباطات انسانی در میان اقوام و نژادها و سرزمین های بسیار دور از هم نیز میسر بوده است. اصلی ترین این امتزاج لغات و واژگان و اصطلاحات را باید ناشی از ضرورت های ارتباط اقتصادی نخستین دانست. سوداگری که سفال وقیر به هند می برده است تا ادویه و الماس بیاورد، در محدوده واژه های کم تعداد کهن، به اصطلاح امروز، مجبور بود یک فرهنگ لغات مشترک و متقابل بیافریند، تا استحکام و ادامه داد و ستدش میسر شود و اگر یکی از این سوداگران، همسر و یا کنیزی از سرزمین طرف معامله خود به خانه می آورد به کلی هر دو زبان را به هم آمیخته بود. در عین حال عوامل بسیار متعدد دیگری نیز در تداخل و امتزاج و تشابه لغات زبان ها، از جمله حضور و بیکاری اسیران جنگی، مسیون های مذهبی کهن و کلنی های رسمی و دیوانی و منشیان غیر بومی موثر بوده اند، که تئوری زبان شناسان را در وحدت بنیانی اقوام درهم می ریزد. مثلا می توان در این زمینه تحقیق کرد که حتی در همین اواخر، یعنی در سه سده پیش، زبان بردگان بومی افریقا تا چه اندازه در زبان انگلیسی نفوذ کرده است و من آشکارا و با استحکام مدعی می شوم  که بدون حضور اسیران و بردگان سیاه افریقا، امروز جهان غرب چیزی به نام موسیقی جاز و یا پاپ را مالک نبود.
بدین ترتیب، در اوضاع و احوال کنونی برای زبان به طور کلی باید دو هویت جداگانه قائل شد. اول زبان های ثابت و بومی و دوم زبان های تحمیلی و تاریخی.  این بحث می تواند بسیار گسترده و کش دار شود، ولی به هر مقدار که تامل خود را تربیت کنیم تا به سوال های مکرر، حتی درباره مسائلی که در مرحله نخست بسیار ساده می نمایند، خو کند، به همان میزان از خام خیالی، سهل گیری و ساده اندیشی دور شده ایم. بحث درباره زبان های ثابت و بومی و زبان های تحمیلی و تاریخی نیز از قماش گفتگوهایی است که نه  فقط  تحمل و بردباری بسیار، بل تعمق و تفکر فراوان طلب می کند. ظریف ترین نکته در این باره، تفکیک و تعیین مرز بین افسانه و تاریخ است. سوال این است که مرز تاریخی هر ملت و قوم و قبیله ای در کدام تحول کهن و یا نوین او قرار می گیرد، حضور تاریخی اقوام و ملت ها از چه زمان و تحت چه عاملی اعلام میشود و هر یک از این همه اسامی قومی و ملی، که اینک با آن آشناییم، از چه زمان پدید آمده اند و چگونه می توانند هستی و هویت ملی و قومی خود را اثبات و از آن دفاع کنند؟ تقریبا در این باره تاکنون هیچ سوال جدی و پی گیر به تاریخ داده نشده است.به طور نمونه، ما نمی دانیم فرهنگ کهن ایرانی، به عنوان یک مجتمع ملی، از چه زمان شکل گرفته است و به دلیل همین ناآگاهی فنی و تخصصی، هر افسانه ای در این باره را پذیرفته و باور کرده ایم.معمولا از همان نقطه که مرز ورود به تاریخ ملت و قومی در هم می ریزد و آشفته و تاریک می شود، افسانه های ملی آن ملت نیز آغاز می شود. در واقع زمان ناآگاه تاریخ را با وصله ای از افسانه ها با زمان آگاه تاریخی همرنگ کرده اند و از آن فاجعه بارتر اینکه غالبا زمان آگاه تاریخی را تصویر و انعکاس از همین افسانه های برخاسته از زمان ناآگاه تاریخ وانمود می کنند. پس هر گونه تعمق جدی در بنیان تاریخ و فرهنگ هر ملتی، زلزله ای در باورهای عمومی آن پدید می آورد. زیرا تقریبا هیچ قوم و ملتی بر روی زمین از افسانه های کهن بی نیاز نبوده است و هیچ قوم و ملتی نیست که این افسانه ها را پایه  پیوند گذشته و حال و آگاهی و ناآگاهی خود نپندارد. اگر چنان که اینک بسیار طبیعی و عادی شده است، به این پیوند تسلیم شویم و آن را باور کنیم، ناگزیر هویت و هستی قومی و ملی را، دچار آسیب کرده ایم و زیر سوال های بزرگ بی پاسخی بوده ایم. زیرا زمان ناآگاه ملت ها را، درست به آن علت که شامل بیان و برداشت قابل توضیح و دفاع نیست، ناآگاه خوانده ایم، پس طبیعتا افسانه هایی که درباره دوران ناآگاهی ساخته می شود، فقط می تواند رخسار و بازتاب دیگری از همان نا آگاهی باشد. در این صورت چگونه می توان ناآگاهی را به آگاهی پیوند داد و از یک جنس دانست؟ یک راه حل مصطلح و معمول این بوده است که مرز بین این آگاهی و ناآگاهی را « پیدایش خط» قرار دهند و معتقدند که چون با ظهور خط، اقوام و ملت ها قادر شده اند که آگاهی های تاریخی خود را مکتوب کنند، پس زمان پیدایش خط را در هر تجمع و تمدن و ملتی، زمان ورود آن ملت به «تاریخ» آگاه، و زمان ما قبل آن را « پیش از تاریخ» خوانده اند. حقیقت این است که این تعریف نیز به شدت ساده انگار و حتی عامیانه است. زیرا مثلا یونانی ها و روسی ها، قرن های متمادی در عین بهره برداری از خط، باز هم در دوران افسانه ها و ناآگاهی های تاریخی به سر برده اند و آتن و رم علی رغم  دست مایه های غنی و گنجینه های پربار و مکتوب فرهنگی، تا پیش از پیدایش و پذیرش مسیحیت، در هلنیسم به سر می برده اند، که از نظر تاریخی به کلی فاقد ارزش و تماما متکی بر افسانه هاست که از افسانه رومئوس و رومولوس، بنیان گذاران شهر رم، که با مواظبت ماده گرگی رشد کردند، آغاز می شود. و یا مصری ها از چهار هزار سال پیش دارای خط و یاد مانده های مکتوب  پرارزش اند، ولی پیش از پذیرش و ورود اسلام به مصر، هنوز در عصر ناآگاهی های تاریخی و در میان افسانه ها زیسته اند و به همین ترتیب است، هند پیش از بودا و چین پیش از کنفوسیوس.
بدین ترتیب آگاهی های تاریخی با اختراع خط همزمان نیست و از آن آغاز نمی شود، زیرا ملت های بسیاری در امریکای مرکزی و جنوبی و افریقا، که خط نیز داشته اند، در دوران جدید و پس از پیدایش استعمار است، که در تاریخ ظهور می کنند. آیا این مطلب پدیده ای به شدت تامل برانگیز نیست؟ پس می بینید که هنوز حتی تعریف معینی از هویت قومی و ملی موجود نیست و هنوز حتی درب اصلی ورود به تاریخ را نیافته ایم.

ادامه دارد
 

ارسال شده در پنجشنبه، ۲۶ دی ماه ۱۳۹۲ ساعت ۱۷:۵۸ توسط ننا

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : تورک اوغلو
جمعه، ۰۸ فروردین ماه ۱۳۹۳ ساعت ۰۶:۴۷
 
خدا به شما عمر با عزت و طولانی بدهد تا ما همچنان از تحلیل ها و تجزیه ها ی مو شکافانه و بی بدیل شما در مورد تاریخ ملل و آثار باستانی و ... استفاده کنیم.
بدون تعارف می گویم عاشق و شیفته طرز صحبت کردن (و ادبیات نوشتاری) و همچنین استدلالات فاضلانه شما هستم.
خیلی دوستتان دارم.
و من الله التوفیق.
 
پاسخ:
ممنون مهربانی شما.

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان