معتقدات مذهبی ـ و نه دینی ـ کاربرد تاريخی ندارد و به عنوان سند برای مورخ قابل عرضه و استفاده نيست . مثلا نگاه و نظر شيعه به حادثۀ کربلا ، با نگاه و نظر مورخ از بيخ و بن متفاوت است . اولی از علائق مذهبی مايه و مطلب میگيرد و آن ديگری به دنبال اثبات و يا رد تاريخی آن است . در اين ميان محرک مورخ حقانيت امام حسين و يا يزيد نيست ؛ مورخ پيشاپيش بايد از وقوع چنين رخدادی بطور مستند مطمئن شود و در صورت اشراف ، به علل اقتصادی و سياسی و فرهنگی بروز آن بپردازد . در حال حاضر که هر مصيبت خوانی برای خود يک عاشورا و کربلای جداگانه دارد و شرح نخستين آن نيز در تاريخ طبری لااقل به ۱5۰ صورت مختلف بيان شده ؛ مورخ ناگزير است که تمام اين داده ها را نامطمئن بيانگارد ؛ زيرا دليلی برای گزينش يکی بر ديگری ندارد .
همينطور است مسألهی ثقيفه که شيعه اساس اختلاف و ادعاءهای خود را بر آن قرار می دهد و رخداد آنرا بی ترديد میپندارد ؛ اما نظر مورخ دربارۀ ثقيفه چيز ديگری است و تنها پاسخ ممکن و معقول او اين است که : در اين باره اسناد تاريخی همزمان و معتبر بدست نیامده است . با این همه من این بحث را بیهوده ، غیر ضرور و انحرافی میبینم و نسبت به ظهور ناگهانی آن بدگمانم . حضورا هم به شما گفتم که در حال حاضر هیچ مباحثه و گفتگوئی بر حساب کشی پوریم مقدم نیست و تمام مطالب مطروحه در هر موضوعی که به تاریخ شرق میانه و ایران و اسلام مربوط شود ؛ آنگاه وضوح لازم را خواهد يافت که ما وسعت آسيب وارد آمده بر تمدن شرق ميانه را در اثر اقدام پليد پوريم ارزيابی و شناسائی کنيم .
اگر بنا بر ادعاءها و داده ها و مستندات من معلوم شود که پوريم حتی ادامۀ حيات را در منطقۀ ما ناممکن کرده و تا طلوع اسلام در سراسر شرق ميانه زن و مردی باقی نمانده است که توليد مثل کنند و حتی ساخت يک سفال سادۀ معيوب نيز تا قرن دوم هجری برای صنعت نو پای مسلمين ميسر نبوده ؛ آنگاه داستان شمشيرکشی های داخلی در ميان نخستين گروه مسلمين را ، جز تدارک قصه هائی برای پريشان سازی معتقدات و اعراض از اصول و مسلمات و تأکيدات قرآنی نزد مؤمنين اوليه ارزيابی نمیشود و حاصلی جز اين بدست نمی دهد که آموزههای اسلام و تلاش های پيامبر عظيم الشأن جز تغييراتی در پوسته و ظاهر مسلمين نخستين بوجود نياورده ؛ که بيانی است مورد علاقه و توجۀ دشمنان اسلام و در صدر آنها يهوديان .
هر زمان که مباحث بنيانی در شناخت عميق ديرينه و دخالت يهود در مجموعۀ « تأملی در بنيان تاريخ ايران » ، که حالا به سطح تاريخ شرق ميانه گسترش يافته مطرح میشود ؛ گروهی میکوشند که با ايجاد اغتشاش و طرح مسائل فرعی ، بحث روشنگر اصلی را منحرف و يا لااقل کم اثر کنند و آنگاه که چنين کوششی از جانبی صورت می گيرد که نمیتوان به بدفهمی و درک ضعيف متهم کرد ؛ صورت تازه ای از شک و بی اعتمادی بروز میکند که سازنده نيست .
حالا و با اين تذکر صورت مسأله را دوباره مرور میکنم : چنانکه شواهد باستان شناسی و قرائن توليد و تمدن و تجمع و نيز اعترافات تورات بيان میکند ؛ در مرحله ای از آغاز دورۀ تسلط مهاجمين هخامنشی ، آنگاه که شيوه های متعارف مقابله بی اثر میماند ؛ يهوديان به کمک نظاميان و نيزه داران هخامنشی و به عنوان آخرين شگرد سرکوب قطعی مقاومت منطقه ای ، در يورشی برنامه ريزی شده ، ابتدا زيربنای استقرار سی قوم و ملت شرق ميانه را تخريب و سپس تا آخرين نفوس زندۀ قابل شناسائی و در دسترس را قتل عام کرده اند . يافته های کنونی من ، که برای نخستين بار برای بررسی به جامعۀ بشری و بويژه مسلمين شرق ميانه عرضه میشود ؛ توجه می دهد که گستردگی اين آدم کشی کينه توزانه به حدی بوده که تا ظهور اسلام هيچ نشانهای از حيات جمعی و تظاهری از بروز تمدن و توليد در محدوده ای نيافتهايم که تصفيۀ پوريم در آن صورت گرفته است و اسلام نخستين ندای تجديد حيات در حيطه و حوزه ای است که ماجرای پوريم آنرا به قبرستانی سراسری و فرو رفته در سکوتی کامل بدل کرده بود .
سپس به عنوان پشتوانه و همراه اين تز تازۀ تاريخی مدعی شدم که تمام دست مايه های صنعتی ، هنری ، توليدی و فنی و تمام مظاهر زندگی جمعی و از جمله ابنيه و آثار ، به استثنای نشانه های حضور کلنی های مهاجر يونانی ، که از حضور و تجمع آدمی در اين يا آن نقطۀ شرق ميانه حکايت میکند ؛ جز دو تاريخ ساخت ندارد : يا متعلق به پيش از پوريم و يا توليد شده در قرون پس از اسلام است و برای استحکام بخشيدن باز هم بيشتر مطلب ، دعوت کردم که به بررسی نخستين دست مايه های توليدگر مسلمان برويم که در تمام زمينه ها از آغازی دوباره در آموختن روش های توليد سخن میگويد و بدين نشانه ها نتيجه گرفتم که تا پيش از ظهور اسلام ، کمترين اثری از تحرک تاريخی و توليدی در شرق ميانه پديدار نيست و سازندگان ماجراهای اشکانيان و ساسانيان و زردشت و مزدک و خط پهلوی و برپا کنندگان هياهوی جنگ های دراز مدت ايران و روم ، جز مخفی کردن اثرات پوريم و پر کردن آن چالۀ عظيم ناشی از آدم کشی يهوديان و پاک کردن ردپای بر باد دهندگان هستی نخستين مرکز دانش و هنر و فرهنگ و توليد جهان ، هدفی نداشته اند . ارائۀ اين تصوير تازه از سرنوشت کهن مردم منطقۀ ما ، آنگاه که تا کنون کمترين تصوری دربارۀ آن موجود نبوده و تمام افسانه های کنونی عليه آن گواهی داده ؛ به ميزان زياد بر بهت زدگی و ناباوری ناشی از مطالعات جديد در تاريخ شرق ميانه دامن زده است . اما مسلم است که در حالت کنونی و پيش از ورود به هرگونه مبحثی دربارۀ تاريخ و تمدن شرق ميانۀ پس از پوريم ، و يا تاريخ و تمدن اسلام ، نخست بايد تکليف درستی و يا نادرستی اين دادۀ جديد دوران ساز را تعيين کنيم . يا بايد معلوم شود که ماجرای پوريم و درست با همان عوارض تاريخی و تمدنی که من ارزيابی کرده ام ؛ رخ داده است ؛ يا برای سکوت دراز مدت و ۱۲ قرنۀ حاکم بر اين خطه موجب و عامل ديگری در تاريخ جستجو کنيم و يا حتی برقراری چنين سکوتی را با ارائۀ نشانه های تحرک تاريخی منکر شويم . بطور قطع پيش از تعيين تکليف با حادثۀ تعيين کننده و تأثيرگذار پوريم ، هر سخنی در هر مبحث و موضوعی از تاريخ شرق ميانه ، پيش و پس از اسلام ، جز سرگرم کردن خويش به افسانههائی موهوم نيست . زيرا اگر خالی شدن شرق ميانه از حضور سادۀ آدمی در اثر وسعت و سبعيت بکار رفته در اقدام پوريم اثبات شود ؛ آنگاه بايد از خود بپرسيم آنانکه اين همه سرمايۀ فرهنگی و مادی برای پوشاندن آن ماجرای هولناک بشری بکاربردهاند ؛ پس در تصورات ما نسبت به اسلام ، که موجب تنفر آنها است و در ايجاد اختلاف و شکاف بين مسلمين ، بکارگيری چه شگردهائی را مجاز دانستهاند ؟
حالا اميدوارم ديگر کسی از شنيدن نبود زردشت و ساسانيان و نبرد قادسيه و حادثۀ عباسيان در خراسان و هزاران افسانۀ همتراز با يکديگر ، دچار شوک احساسی و اطلاعاتی نشود ؛ سؤالهای انحرافی ندهد و فراموش نکند که مقدم بر همه بايد تکليف تاريخی پوريم را مشخص کرد که يهوديان مصممند به هر بهاء و بهانهای از پرداختن به آن جلوگيری کنند . بی ترديد طفره رفتن از اين بررسی که نياز مبرم و بهترين ابزار باز گرداندن همبستگی اسلامی است ؛ از جانب هرکسی که اعمال شود ؛ چه روشنفکری ، چه حوزهها و يا مقامات سياسی و دولتی و فرهنگی رسمی ، جز خدمت به يهوديان معنی نمیگيرد . و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر .
+ نوشته شده توسط ناصر پورپيرار