پاسخ ها، 34، تیر 87

سه شنبه 4 تیر1387 ساعت: 18:31 نویسنده: ناصر پورپیرار
فریبا خانم. زمانی در امری شبهه پدیدار می شود که یقین کامل میسر نباشد و برداشت وجوه گوناگون از مطلبی واحد مترتب و ممکن شود. مشهور ترین شبهه ی رایج همان گمان «ان شا’ الله گربه است»، که اگر بپرسید چرا سگ نیست، پای تاویل به میان کشیده می شود که: جثه اش فلان و دم اش چنان و پشم اش این طور و چشم اش آن طور و راه رفتن اش آن گونه ی دیگر بود. شبهات دیگری وارد می شود بر درستی و نادرستی اشخاص و امور، دروغ و راست اقوال و حلال و حرام تمنیات، که حاصل آن متشابهات را به معنایی می رساند که به چند وجهی و پیچیدگی مطلب و موضوعی اشاره می کند. فرصتی دهید تا در این باب شرح بیش تری بیاورم که می توانست متن یادداشت مستقلی در بخش دوم اسلام و شمشیر شود، به استعانت الهی.

آقای سئوال. اندکی دیگر حوصله کنید.

آقای یولداش. چنان که در باب مقبره ی محمود یساوی آوردم، بسیار جدید است. چنان که شخص و احوال و داستان های گرداگرد احوال امیر تیمور گورکانی! قلابی و خواب و خیال است.

چهارشنبه 5 تیر1387 ساعت: 11:42 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای اتفاق. گمان می کنم که پرسش های شماره 11 شما را قبلا جواب داده ام.
1. واژه فیلل به معنای دوستدار خوانده می شود. 2. در مورد خسرو نیز در حال حاضر به املای آن بر روی سکه های موجود دسترسی ندارم و چون فقط بر مبنای اورژینال باید اظهار نظر کرد ساختن این کلمه از پیش خود بی فایده است. اندکی حوصله کنید تا اصل آن را بیابم. همین قدر به یاد می آورم که تلفظ آن "اوسرواس" است.3. آن کلمه تیگری خوانده می شود که به قرائنی شاید همان دجله باشد.

آقای بجانی. مطلب چندانی برای پاسخ نویسی دستگیرم نشد.

آقای هاتف. ممنون.

آقای تبریزی. اگر خدا بخواهد و گفتارهای بعد برقرار باشد شاید که ابهامات برطرف شود. از لطف شما ممنونم.

چهارشنبه 5 تیر1387 ساعت: 18:36 نویسنده: ناصر پورپیرار
خانم نسرین. اطلاعات موجود در کامنت های شما می تواند مورد استفاده ی دوستان و شرمساری و باز شدن احتمالی چشم دشمنان باشد. به چه علت آن ها را خصوصی می فرستید؟

آقای سئوال. آن کرسی متعصبان سنی است که مشغول پختن آش دیگری برای اسلام اند. آن ها به مطالب جدید علاقه و توجهی ندارند و هنوز مایل اند که اسلام با ضرب شمشیر دیگران را به راه راست هدایت کرده باشند!!!

آقای معتقدی. در این باب، قرآن عالی ترین سند آگاهی است. بدانید نه تنها انتقال کنیسه و کلیسا به لجنزار شرک قدیم نیست و در زمان ظهور پیامبر اسلام رخ داده، بل تا آن زمان هنوز جز یک تورات و انجیل شناخته نبوده، عناوین مکرر اناجیل هنوز پدید نیامده بود و انجیل سازی ها نیز امری قدیم نیست. به این دلیل روشن که خداوند در قرآن به تکرار فقط از انجیل نام می برد و نه اناجیل. از این جا می توان به عمق آشوبگری یهودیان در اطلاعات تاریخی، اددبی، دینی و مذهبی جوامع پی برد و می توان دریافت که تا چه حد قرآن را سرسری خوانده ایم و از اطلاعات متقن آن برای رسوا کردن جاعلان یهود استفاده نکرده ایم!؟

پنجشنبه 6 تیر1387 ساعت: 7:7 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای معتقدی. درست برعکس. آیه ی 7 سوره ی آل عمران، محکم ترین متن در رد اختیار تاویل و تفسیر بر مطالب قرآن است. نخست این که مفسرین غالبا و فضولانه به تفسیر متشابهات می پردازند، حال آن که آیه اعلام نظر در این باره را در ید و اختیار مطلق خداوند گفته است و دیگر و مهم تر که با صراحتی غریب تذکر می دهد که مومن و راسخ در علم خود را از رجوع به تفسیر و تاویل بی نیاز می گوید و صرف سخن خداوندی را حجت بی خدشه و غش بر درستی هر نازل شده ای از جانب خداوند می داند. به گمان من آیه 7 سوره آل عمران تاکید الهی در بی نیازی قرآن به تفسیر و تاویل و خطابه ای چند وجهی علیه مداخلات مفسرین در آیات کتاب مبین است.

آقای اتفاق. مورد اول موزهز خوانده می شود که گفته اند نام ملکه ای است. مورد دوم فرللتو خوانده می شود که بی شک غلط املایی دارد. سوم ونونز خوانده می شود که شاید هم ونوس باشد. چهارمی فرآتون است که می تواند نام شخص باشد.

آقای azerbaycanli. به یاد نمی آورم که مطلبی از شما رسیده و نصب نشده باشد. در مباحث کلان این گونه رفتارها و مکالمات عادی است و به جدال مدرسوی و حوزوی معروف است.

آقای توحید. شریعتیگری دیگر وجود ندارد و به ترین نقد برای کتاب ها و سخن رانی های او دو باره خواندن و شنیدن آن ها با ذهنیتی بنیان اندیشانه است. ضمنا حاملین ادیان جهانی، موسی و عیسی و محمد و بودا نیازی به اثبات ندارند، زیرا که کنیسه و کلیسا و مسجد و معبد دلیل حضور ادیان یهودی و مسیحی و اسلام و بودیسم است. اگر این دین ها وجود دارند پس مبلغ و معرف اولیه ای نیز داشته اند، زیرا این گونه اندیشه های کلان با باران نازل نمی شوند.

آقای اتفاق. به ندرت بر اصل سکه ها نیز غلط های املایی آمده است، مثلا V به صورت Y ثبت شده که به علت عدم دقت حکاک قالب است. اگر آن چند لغت را نام اشخاص فرض کنیم باید به ز ختم شوند اما گاه این طور نیست .

پنجشنبه 6 تیر1387 ساعت: 23:2 نویسنده: ناصر پورپیرار
فریبا خانم. چنین می نماید که خود صاحب نظری باریک اندیشید و با مراجعه به قرآن پاسخ هی مناسب را خواهید یافت. جز این که قید خداوند از توسل به تاویل را از نظر نیاندازید. نگران تهدیدهای توخالی آن جریده های خرافی یهود ساخته نیز نباشید. ده ها مورد آن ها را یافته و به سطل زباله فرستاده ام، بی این که از نفرین های آنان خبری باشد چنان که از انجام وعده های همراهی آنان نیز نشانی نیافته ام.

آقای تلمیذ. از شما جز همین چند سطر پیام دیگری نرسیده است.

آقای یولداش. اطلاعات رسمی موجود در باره ی صفویه در هیچ اندازه و به هیچ نامی درست نیست. حوصله کنید.

آقای آتیلا. ممنون. راه دیگری جز بنیان اندیشی گشوده نیست.

جمعه 7 تیر1387 ساعت: 2:17 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای فتح. به ای میل شما پاسخ فرستادم. آدرس جدید هم در زیر ثبت است.www.naria5.blogfa.com

جمعه 7 تیر1387 ساعت: 13:28 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای حسن زاده. در آن باره به خواست خداوند آن چه را می دانم بیان خواهم کرد، به شرط این که حوصله کنید و عمری باقی باشد.

آقای سئوال. این متن را باید به صورت زیر ادیت کرد: به جای کافران نوشت مشرکان. و به جای ایلام و سومر و بابل نوشت: سی ملت متمدن و پیش تاز شرق میانه.

آقای اتفاق. آن سی دی های اهدایی را اگر ممکن باشد تدریجا به آدرس پزشکان استان فارس با پست ارسال کنید و اگر کافی نبود خبر دهید تا کسری های آن تامین شود. اگر دوستان دیگر هم بتوانند در یک همکاری گروهی پزشکان هر استان را پوشش دهند، نتیجه ی مثبتی به دست خواهد آمد. این تجربه در باره ی مهندسان و پیمان کاران و مشاوران کشور با ارسال 1500 سی دی انجام شد و نتیجه عالی بود. باید به تدریج و پس از پزشکان، وکلای دادگستری، سردفتران، هیئت مدیره ی سندیکاها و صنوف و سازمان های فرهنگی را پوشاند. این سی دی ها در محیط کار و داخل خانواده ها و مجامع فامیلی و شغلی نفوذ خواهد کرد و موجب بروز یک سلسله گفتارهای روشنگر و تولد نیروی تازه ای خواهد شد که مشتاق دانستن بیش ترند. اگر دوستان بتوانند بر وسوسه ی حضور در وبلاگ های فحاش و پاسخ نویسی به آنان غلبه کنند، شاید بتوان به کارهای اساسی تر رسید.

شنبه 8 تیر1387 ساعت: 0:59 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای زارعی. یکی از یادداشت های اسلام و شمشیر پاسخ همین سئوال را می دهد. بنادر جنوب شرقی ایران، کهن نیستند.

آقای بجانی. اولا که در کدام آیه و در ثانی منظورتان چیست؟ یونس در نینوا را دیگر از کجا پیدا کرده اید؟!

آقای اتفاق. با این دو کتاب آشنا نیستم. احتمالا کتاب فروشی های شیراز بتوانند کمک تان کنند.

آقای یولداش. به طور خصوصی آدرس بفرستید تا ارسال شود و یا کسی را مامور کنید تا بخرد و برای شما بفرستد.

شنبه 8 تیر1387 ساعت: 7:27 نویسنده: ناصر پورپیرار
منوچ خان. ضرب المثل خیاط در کوزه افتاد را برای این طور مواقع ساخته اند. دوباره بنویسید.

آقای مکتب قرآن. هر بازبینی در تاریخ و به خصوص تاریخ اسلام، که از مبنای پوریم حرکت نکند، حتی اگر ظاهری مترقی داشته باشد، راه نجاتی برای یهودیان است.

آقای سئوال. هیچ نکته ی عجیب و غریبی در زندگانی من نیست که بتواند یک متعصب را بر سر عقل آورد. باید شاگردان تان را عادت دهید به نظریه بپردازند نه نظریه پرداز.

شنبه 8 تیر1387 ساعت: 20:19 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای سامان. خسته نباشید. هرچه این گونه مباحث گسترده تر شود آگاهی عمومی بیش تر و دروغ ها درباره ی تاریخ ایران سریع تر زدوده خواهد شد. برای متعصب ترین شان باید نسخه ای از مستند استاد غفوری را فرستاد تا دیدار از نور حقیقت بیدارشان کند.

آقای توحید. گرچه ممکن است به درازا بکشد اما به تر است تا زمان انتشار مقالات اسلام و شمشیر 2 حوصله کنید، که به خواست خدا مطالبی در این زمینه ها عرضه خواهم کرد.

آقای سلیم. بسیار دشوار به دست می آید اما اگر به کتاب فروشی های مقابل دانشگاه رجوع کنید دست خالی نخواهید ماند.

آقای فتح. اگر نمی توانید از طریق www.naria5.blogfa.com وارد وبلاگ شوید، پس چه گونه کامنت می گذارید؟ یک بار دیگر برای تان ای میل خواهم فرستاد.

آقای بجانی. مونتاژ اطلاعات قرآن و تورات موجب شده است که صد هزار نفر را در نینوا جای دهید، اما قرآن یونس را به پیامبری بر صد هزار نفر بدون ذکر محدوده ی جغرافیایی تعیین می کند که می تواند قوم و یا حتی اقوام مختلفی را شامل شود.

یکشنبه 9 تیر1387 ساعت: 14:29 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بجانی. حتی اگر یونس را اعزام شده بر یک قوم هم بدانیم، ضرورتی ندارد که تمام آن قوم را جمع شده در یک شهر مثلا در نینوای مورد اشاره ی تورات گمان کنیم. برای ضریب تجمع در جهان باستان نیز می توان به اوضاع کنونی رجوع داد. شهرهای بزرگ تر و با امکانات و موقعیت به تر، جمعیت افزون تر و شهرها و قصبات کوچک تر و بی مایه تر جمعیت کم تر دارد، که میانگین آن ها در عهد باستان و کهن بیش از 200 خانوار یعنی همان هزار نفر نبوده است. چنان که طبق صریح تورات قتل عام پوریم در شوش دو روز به طول انجامیده که تعداد قربانیان آن در روز دوم افزون بر پانصد نفر شده است. حقیقت این که انهدام گسترده ی پوریم کنکاش کامل در اوضاع مردم کهن در منطقه ی ما را دشوار و رسیدن به حجت بالغ و کامل را نیازمند بازبینی وسیع با حمایت مراکز مربوطه کرده است.

یکشنبه 9 تیر1387 ساعت: 21:39 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای ---------------------. با حواس جمع فرصت می دهیم تا سرانجام همانند نظایر دیگر خود را علنی کند.

آقای محمدی. به گمانم پاسخ کوتاه به سئوالات شما سه جلد کتاب می شود که جمله ی پایان جلد سوم آن چنین است: کنیسه و کلیسا در 1400 سال اخیر لقمه ای به دهان نبرده اند مگر که پیشاپیش نزد عیسی و عزیر دعای اضمحلال مسلمانان و تعطیل قرآن را خوانده باشند.

دوشنبه 10 تیر1387 ساعت: 1:22 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بجانی. گمان می کنم به جای ضرب و تقسیم به تر بود به کلمات پاسخ قبل توجه می کردید: "برای ضریب تجمع در جهان باستان نیز می توان به اوضاع کنونی رجوع داد. شهرهای بزرگ تر و با امکانات و موقعیت به تر، جمعیت افزون تر و شهرها و قصبات کوچک تر و بی مایه تر جمعیت کم تر دارد، که میانگین آن ها در عهد باستان و کهن بیش از 200 خانوار یعنی همان هزار نفر نبوده است". مفهوم میانگین این است که هر دهی نیز از نظر تعداد شهری شمرده می شود. ضمنا شناسایی جزییات آماری اقوام کهن زمانی میسر است که لااقل از موقعیت جغرافیایی و اقتدار فرهنگی و تمدنی آن ها آگاه باشیم که حقیقت آن فقط نزد خداوند منان است. این برداشت سالم از آمار عرضه شده در قرآن است مگر این که در کار ابطال عدد منقول در قرآن و یا رد ضربه ی ناشی از یادداشت جمعیت شناسی تاریخی باشیم. راستی چه طور است به همان یونس تورات قناعت کنیم؟!!

دوشنبه 10 تیر1387 ساعت: 13:18 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای رضا. آدرس ای میل درست است ولی از شما ای میلی نداشته ام.

آقای بختیار. بعید است چنین میدانی در عهد صفویه برقرار بوده باشد، زیرا آن چند رسامی هم که به ضمیمه ی یادداشت های سفرنامه ها ارائه داده اند شبیه میدان امروزی نیست و گمان می کنم که میدان نقش جهان کنونی محصول چند قرن مداخله و مقصدهای مختلف است. به طور عمده بگویم که از تخت جمشید تا یک امام زاده ی پرت افتاده را به صورت های گوناگون، چنان ابزار منظورهای خود قرار داده اند که اصل بر نفی ادعاهای موجود در باب تمامی آن هاست.

آقای سلیم. از نظر من هیچ مشکلی نیست انتقال مطالب این وبلاگ و فیلم و کتاب ها به هر صورت بلامانع و موجب امتنان است.

دوشنبه 10 تیر1387 ساعت: 20:42 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای محمود بجانی. سرانجام آفتابی شدید. می فرمایید که چون قرآن از حضور و وجود صد هزار نفر در زمان و حوزه ای نامعین یاد کرده، پس پوریم اتفاق نیفتاده است؟!!! از کنیسه باید معذرت خواست که روزگاری در شرق میانه مردمانی هم زندگانی می کرده اند!!! باید بپرسیم بر سر همین صد هزار نفر مورد اشاره ی قرآن چه آمد که اینک رد پا و نشانی از مردم ماقبل پوریم در هیچ اندازه ای، جز کانون های سوخته و مدفون مانده ی تجمع، نمی یابیم؟

سه شنبه 11 تیر1387 ساعت: 7:20 نویسنده: ناصر پورپیرار
فریبا خانم. احترام شما فرض است و می دانید گروه دشمنان قرآن و اسلام عمده سعی خود را بر سو’ استفاده از اندک مبهمات لفظی در اشاراتی از آیات متمرکز کرده اند به آن قصد که از قرآن علیه قرآن و فرهنگ متعالی آن سود برند. کوششی که از استخراج سلمان فارسی در آیه ای تا ارائه ترجمه زیر برای آیه چهارم سوره محمد وسعت گرفته است:
«چون با کافران رو به رو شدید گردن شان را بزنید و چون آن ها را سخت فرو کوفتید اسیرشان کنید و سخت ببندید آن گاه یا به منت و یا به فدیه آزاد کنید. تا آن گاه که جنگ به پایان آید». (آیتی)
این ترجمه ردی از متن را ندارد و توالی آن نیز با منطق رفتاری منطبق نیست. چه گونه باید به محض دیدار گردن کافر را زد، آن گاه کتفان اش را بست و به زانوی اش در آورد تا جنگ را قطع کند و فدیه دهد یا ندهد؟!!! اما از آن که غرض خونین کردن فرامین قرآن و توصیه به باج گیری در برابر امان است، حتی بد تر از این را رواج داده اند. حال آن که فضرب الرقاب به گواهی فرهنگ نامه قرآن توصیه اکید به حواس جمعی و گوش به زنگی است، چنان که فشدوا الوثاق بستن پیمان محکم است نه محکم بستن کتف ها، همان طور که قطع ید کوتاه کردن دست است نه بریدن آن و غیره و غیره. این مباحث بسیار باریکی است متکی بر دریافت درست از آیات و متن، که ورود به آن نیازمند تدارکات لازم برای آماده کردن اذهان است. دوست محترم و آگاه و نازنین، از جمله ی آیاتی که به حربه ای علیه قرآن تبدیل کرده اند، یکی هم آیه ی هفتم از سوره ی آل عمران است، که علی رغم نهی واضح، در اطراف آن مباحث کش دار و تاویل و تفسیرهای نیش دار با صورت حق به جانب پرسشگری بی آزار و حتی مومنی خواستار یقین، به راه انداخته اند. حال آن که آیه این عمل را نشان فتنه گران زیغ قلوب گفته و مومنین عقل و علم گرا را به «امنا به کل من عند ربنا» فرا خوانده است. حال جای ما کجاست؟ تکلیف رسمی و صریح آیه را، که در ورای آن حکمت خداوندی است، چه گونه از سر باز کنیم و چرا این گفت و گوی نهی شده را بر سر بازار بریم تا چه به دست آوریم؟ چنین مقابله ای با دستور صریح پرهیز، درست همانند گفتار در باب غیر ممکن بودن قطع مبادلات ربا خوارانه در روزگار ما با نیت دوشیدن مردم است!!! با این همه دعا کنید خداوند بخواهد، عمر وفا کند و یادداشت های اسلام و شمشیر امکان امتداد بیابد. شادمان و شاداب بمانید.

سه شنبه 11 تیر1387 ساعت: 7:26 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای نتاب. گمان نمی کنم در مطالب این وبلاگ جواز قطع دست دزد صادر شده باشد. هرچند دزدان عالی مقام امروزین چندان وقیح شده اند که چاره ی نهایی جز ترکیبی از بریدن و نیز کوتاه کردن دست نیست!!!

سه شنبه 11 تیر1387 ساعت: 9:45 نویسنده: بجانی
با سلام
جناب پورپیرار به شما حق می دهم که به هیچکس اعتماد نکنید زیرا تاریخ ما آنقدر آلوده شده بود که خود بنده باور کنید هیچگاه علاقه ای بدان نداشته ام زیرا تکرار مکررات می دیم ولی با آشنایی با تفکرات انقلابی شما تصمیم گرفتم تا حد وسع خود بدانم چه اتفاقاتی در تاریخ اسلام و ایران می توانسته بیافتد .
انشالله از صمیم دل آروز دارم عمر باشد و شما اسلام و شمشیر 2 را ارائه کنید که مطمئنم کتابی ناب و تاریخی در اسلام خواهد شد و آیندگان بر شما درود خواهند فرستاد . البته می دانم که حلاوتی در جمله "آفرین ای مرد بزرگ " نمی یابید تا صرفا به خاطر آن این حقایق را واگویه نمایید بل به عنوان یک انسان وظیفه خود می دانید که اگر نور حقیقتی بر جانتان تابیده است باید آن را به سایرین انعکاس دهید زیرا شما هم نباشید بالاخره کسی پیدا خواهد شد که این کار را بکند این امر از نوامیس عالم هستی است که قانون و سنت خدا بر آن نور می تاباند.
واین را هم صادقانه از من بپذیرید که قصد من از استناد به داستان یونس فهم حقیقت است و نه چیز دیگر . خواهش می کنم مرا متهم نکنید . بنده سوالی شاگردمابانه از شما پرسیدم و اکنون می خواهم به طریق بهتری با آوردن آیه دیگری از قرآن بپرسم- قبلا باید بگویم من نه پذیرنده و نه منکر پوریم هستم زیرا نه دلایلی محکم برای رد آن دارم و نه دلایل شما را به طور کامل می توانم بپذیرم پس در بوته امکان است .

سه شنبه 11 تیر1387 ساعت: 14:5 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بجانی. دوستانه می گویم اگر انبوه داده های تاکنون، که نمی دانم به آن ها رجوع داشته اید یاخیر، نتوانسته باشد تکلیف شما را با وقوع پوریم معلوم کند، بی شک یونس پیامبر نیز در این باب کمکی به شما نخواهد کرد، زیرا در بنیان امر، این دو واقعه، یعنی بلع یونس به وسیله ی ماهی و قتل عام مردم شرق میانه به دست یهودیان، از نظر زمان و مکان و علت و معلول، ربطی به هم ندارند. ضمنا گذر و نظر آقای شبستری زبان دان در باب نینوا، که در قرآن نیامده نیز مطلقا خارج از موضوع است. بنا بر این، مطلب دو پاره می شود: پوریم و تفسیر آیات مربوط به یونس. برای رفع گیرهای ذهنی باقی مانده در موضوع نخست، بار دیگر یادداشت های ایران شناسی بدون دروغ را بخوانید و برای مطلب و مدخل ثانوی نیز به دفاتر مربوطه در قم رجوع کنید، چرا که بنده تفسیر قرآن، بحمدالله، نمی دانم.

فریبا خانم. ملاک ما فرمایشات قرآن است و نه اطوار و گفتار این و آن در هر جایگاه و جریان. پاسخ به فتنه گران، اگر خود را پیرو قرآن می دانند، بازخوانی دوباره آیه و نمایش جایگاه تاویلگر از قول خداوند است. امید می رود نوخاستگانی از نوع شما این بار تازه برداشته را تا سر منزل اتحاد دوباره ی مسلمین به دوش برند و از این روی هر روز و ساعت عمرتان را غنیمت بدانید و به تعارفات نفروشید. توفیق الهی رفیق و نصیب تان باد.

آقای نتاب. حوصله کنید.

سه شنبه 11 تیر1387 ساعت: 19:52 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای محمدی. فرهنگ نامه ی قرآنی 5 جلد است از انتشارات آستان قدس و به سعی یاحقی که به شرح فنی و نیز ترجمه لغات قرآن بر مبنای 140 قرآن ترجمه دار خطی از قرن پنجم تا دوازدهم هجری پرداخته است. بدون تردید ترجمه ی منقول در ذیل آیات قریب 100 جلد از این قرآن ها الحاق جدید است و تاریخ گذاری بر بخش اعظمی از این قرآن ها غیر تخصصی و تنها بر مبنای فرض است.

چهارشنبه 12 تیر1387 ساعت: 20:52 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای توحید. از آن استاد شما هنوز خبری نرسیده، بد نیست برای اطمینان خاطر احوال شان را پس از دیدار از مستند استاد غفوری بپرسید.

آقای فا. برای آگاهی از آن مطلب به کتاب ها رجوع کنید. به قدر کافی حدس هایی زده اند.

پنجشنبه 13 تیر1387 ساعت: 8:7 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آیدین یاشار. پاسخ خطاب شما به آقای م. ستاره بر عهده خود ایشان است، امابا ادای این نظر: «خود استاد معتقدند که چون بحث های بنیانی در جریان است, مطالبات قومی نوعی سطحی نگری است»، منبع بروز تضارب آراء پهلو شکن کنونی را معلوم کرده اید. زیرا مطالبات قومی در ایران هرگز تریبون و سخن گویی صریح تر از تزهای تاملی در بنیان تاریخ ایران نداشته است و البته نه به زبان هارای هارای من ترکم. اگر انتقال تجارب و نواندیشی های اجتماعی نتواند موجب تصحیح روش ها شود، پس حاصل راه نمایی های قلم و بیان معطل و باطل می ماند. به پاسخ های بالا از آقای یولداش و دوست و بجانی توجه کنید، معنایی جز این ندارد که برای دل سوزی های م. ستاره جوابی نداشته اند. صد سال است عرب را موش و سوسمار خور می خوانند و بهتانی نابسته بر آن ملت نداریم تا از محتوای دین و فرهنگ خود منزجر شویم، ولی آب از آب نجبیده سهل است صاحب قلمان ممتاز آذربایجان نیز در همین باب خفت عرب داد سخن ها داده اند، بی این که مطلب عمده ای مغایر و معترض این تبلیغات یهودی در اسناد آذربایجان خوانده باشیم، اما بر اثر یک ناسزای احمقانه و بی اثر علیه ترک در روزنامه ای فاقد اعتبار، به سادگی در خیابان ها خون به پا می کنیم. این نمای همان خلاف در جریان هویت طلبی است: ما دشمن یکدیگر نیستیم و هر یک کباده ی خود را نمی کشیم، باید متحدانه و با سلاح فرهنگی و از بنیان با آن منبعی درافتیم که تصمیم گیری در باره ی فرهنگ عمومی را به دست پادوهای یهود سپرده است. همان پادوهایی که در میان روشن فکری کنونی آذربایجان نیز به قدر کافی یافت می شوند و برخی ماسک مطالبه ی حقوق قومی هم بر چهره دارند. کسانی که با وجود غده ای در مغز و قلبی اسیر انسداد رگ و کلیه ای از کار افتاده، مشغول پر کردن آخرین دندان کرسی در فک بالای آذربایجان اند تا لبخند قومی آن ها بدون نقص شود. آن ها با مستند تختگاه هیچ کس درست به علت افشای ماهوی توطئه های یهود در می افتند اما شعارشان درآوردن روزنامه به زبان مادری است تا به آن زبان هم ناتوانانه به یافته های تاملی در بنیان تاریخ ایران بتازند!!! امیدوارم درست متوجه این اشارات شده باشید: ملت ترک بیش و پیش از همه نیازمند صاحب اندیشگان نخبه و بنیان اندیش است، حتی اگر مجبورشان کنند به زبان فرانسه و یا هندیان بنویسند.

پنجشنبه 13 تیر1387 ساعت: 8:26 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای مهدی.م. من هم سال ها است از دور و نزدیک، آقای هیئت را می شناسم و بارها افتخار دیدارشان را داشته ام. اشارات شما در باب ارزش های ایشان هم درست و هم مختصر شده است. اما در این جا صحبت از مهارت در تعمیر و تعویض کلیه نیست، صحبت از سرزمین بلاتکلیفی است که سنگی بر سنگ آن درست قرار ندارد و همه گونه خشم و کینه در سراسر آن می جوشد. سرزمینی که به جز قرآن حتی یک کتاب، دقت کنید یک کتاب، در مقوله های نظری که به خواندن بیارزد ندارد، کرم خوردگی تا هسته ی سیب فرهنگ آن را از فرم انداخته و ادبیات اش ابزاری برای تحمیق صاحبان آن است. به یاد دارم در آخرین برخورد و نشست با آقای هیئت در مطب ایشان، که نام داران دیگری هم از آذربایجان حضور داشتند، سخن از ساختگی بودن ادبیات فارسی و قلابی بودن درشت ترین ستارگان آن و از جمله حافظ شیراز و سعدی خوش سخن بود. شنوندگان ترک به تمامی برافروخته بودند و از شیرینی شعر فارسی مثال می آوردند!!! حال آن که ظرفیت وارد شونده ی به مطالبات مردمی باید در حد اکثر خود باشد و حساسیت های آمپریک نشان دهد.

پنجشنبه 13 تیر1387 ساعت: 22:56 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای یولداش. اگر سران نهضت هویت طلبی آذربایجان هنوز تختگاه هیچ کس را ندیده باشند، همان قدر زیر سئوال می روند که پس از دیدن فیلم دست به تخریب محتوای آن زده اند. یقین بدانید که نخستین سری سی دی های آماده را برای این گروه فرستاده شده است.

آقای رضا. هنوز هم از شما ای میلی نرسیده است.

جمعه 14 تیر1387 ساعت: 2:46 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آیدین یاشار. بیگانه شدن هرکسی با مجموعه داده های تاملی در بنیان تاریخ ایران لطمه ای به وظیفه ای که این بررسی ها به دوش دارد، نخواهد زد. چنان که تصور شما در باب «انکار قومیت ها و سکوت در مورد استیلای مخرب یک قومیت جعلی»، از آن که هیچ گونه مصداقی در این بازبینی ها نداشته، جز سخن سرایی احساساتی نیست. عصبانیت برخی از دوستان این وبلاگ، از عکس العمل نفی کننده ای ناشی شده است که تعدادی از سران هویت طلب آذربایحان مستقیم و غیر مستقیم، علیه مستند تختگاه هیچ کس به راه انداخته اند که رد پای آن را در مقالاتی از جمله نوشته تبریزی و یا حذف نظریات تایید کننده ی قبلی در باب این مستند از سایت های مختلف آذربایجان مثلا در وبلاگ فدرالچی و برخی گفتارها در مجامع مختلف هنوز هم می توان پیدا کرد. این دوستان اگر نوع موضع گیری علیه این مستند را نشانه ی صداقت و یا رذالت این و آن گرفته اند، از آن است که بی تردید مخالفت با گسترش ایده های موجود در این مستند و اما و اگر گذاری بر آن، با مزدوری یهود برابر است که می دانم تا چه حد از انتشار این مجموعه پریشان خاطر و خشمگین اند. یقین داشته باشید این مباحث در جهت از میدان به در کردن عواملی در نهضت هویت طلبی آذربایجان است که شما احتمالا شناخت درستی از آنان ندارید و بدانید اگر از کسی نام مستقیم برده نمی شود فقط از آن است که تمام امیدها هنوز بر باد نرفته است. تجربه ی مواجهه ی گوناگون در این چند سال برای من بدون ذره ای تردید روشن کرده است که در پس ارائه ی هر سند و مطلبی که اجرای ماجرای پوریم را مستند و مسلم تر می کند، گرد باد انواع مخالفت ها تندتر می وزد و سیل اتهام ها سریع تر سرازیر می شود. چنان که در مبحث جمعیت شناسی تاریخی شاهد آن بودیم. این مطلبی از سر تصادف نیست، بل به میدان فرستادن مزدوران در هر تنگنایی است که برپا کنندگان پوریم در آن قرار می گیرند. در واقع علی رغم ظواهر گوناگون، این نبرد میان پشتیبانان مستند استاد غفوری با مخالفان در گل مانده ی آن، در جریان است.

جمعه 14 تیر1387 ساعت: 13:18 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای مهدی م. آن کس که به نسوزاندن سیخ و کباب فکر می کند همان به تر که در خانه بنشیند و عرصه را برای ربان و قلم های صریح و بی تعارف باز گذارد. چه طور است از این به بعد مطالب تاملی در بنیان تاریخ ایران هم، به سبک سالم ماندن سیخ و کباب تدوین شود. مثلا بنویسم: کوروش آزاده که مزدور یهود بود مردم ستمگر بابل را با کشتار و تخریب بی حساب، به راه راست هدایت کرد. می پسندید؟!!

آقای بختیار. با تشکر عکس ها را دیدم. روایت تاریخ به قلم شکیبای تابلو ساز بود که این روزها مشتری های چند میلیونی برای تابلوهای خود تدارک دیده که کاسبی خوبی است. آن سجده کنان نیز دوستان خودمانند که از فرط خنده دل درد گرفته اند!؟

جمعه 14 تیر1387 ساعت: 18:7 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای قاراداغلی. فرموده اید: «خودم مبلغ دروغ هایی بودم که امروزه مبارزه با آن ها را از اهم واجبات می دانم». پس می توان اندیشه ای آزاد و سالم داشت و با حقیقت لجوجانه مقابله نکرد. تعرضات موجود به آن کسانی اشاره دارد که مستند را دیده اند، کتاب ها را خوانده اند، مرتبا و با دقت مطالب وبلاگ را مرور می کنند و حتی به صورت حضوری با جزییات آشنا می شوند و حاصل این که خود را موظف می بینند بر تلاش شان علیه این مباحث نو بیافزایند. چنین اشخاصی به یقین مزدور یهودیان اند. ضمنا قصد من از بردن نام تبریزی، شخص دیگری است که مقاله ای در رد خجالتی و زیر لبی مستند تختگاه هیچ کس نوشته بود و نام کوچک او را به یاد ندارم.

جمعه 14 تیر1387 ساعت: 23:32 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای sadegh torfi. ای میل شما رسید. باز هم آن برنامه ی ارسالی اخطار ویروس داد. سعی کنید به هر ترتیب ممکن با یاهو بفرستید.

آقای رضا. ای میل های شما هم رسید. بی شک تمام آن مجموعه عمری دیرتر از اوائل زمان قاجار ندارد. اگر ممکن است در روی سنگ قبرها دنبال قدیم ترین تاریخ حک شده بگردید و مرا هم با خبر کنید. به ادامه ی یادداشت ها رجوع کنید.

یکشنبه 16 تیر1387 ساعت: 0:15 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای رضا. عبدالوهاب المسیری ضد صهیونیسم نبود. مجلدات دائره المعارف اش مطلب نوی نداشت و مصدق گاه مغرض داده های کهنه بود.

آقای اتفاق. مگر انتظار دیگری داشتید؟!!

آقای منوحیم. شخص مورد اشاره را شما به تر می شناسید من هم ایراد عمده ای در ایشان ندیده ام. انتخاب با خود شماست. کار نصب تمام شد تا چه پیش آید.

آقای حسام الاحوازی. نمونه بزنید ببینیم چه از آب در می آورید.

آقای روشن. به چشم.

آقای عثمان محمدی. حوزه ی اصلی قتل عام پوریم، ایران و ترکیه ی امروز و نوار شرقی بین النهرین یعنی سرزمین های بابل و آشور و عیلام بوده است.

یکشنبه 16 تیر1387 ساعت: 16:35 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بابک. این یک بنای کلنیالیستی جدید است که کم تر از دو قرن عمر دارد و در همان منطقه دو نمونه ی دیگر آن هم کمی کوچک تر یافت می شود. بدبخت هایی که از کشتی از آب بیرون نیامده تا این حصار گلی را به علت فقر اسناد، ساسانی می دانند احتمالا باید معتقد باشند که از زمان ساسانیان تا همین اواخر، فقط یک بار در بم زلزله نسبتا شدید آمده است!!!

آقای دوست. آقای بجانی نوشته اند که در منطقه ی ما اتفاقی «پوریم مانند» رخ داده است!!! درست مثل این که بگوییم در کرج رودخانه ای محتوای چیزی «آب مانند» جریان دارد و این نشان می دهد که تشخیص شما درست است و قضایا به رفع اتهام از یهودیان و نفی کلی و اگر ممکن نبود نسبی پوریم متصل است.

دوشنبه 17 تیر1387 ساعت: 0:49 نویسنده: ناصر پورپیرار
خانم نسرین. حق را به شما می دهم، اما به تر بود در ابتدای نقل های تان نیز چنین تذکری را می گذاردید.

آقای بی نام. مطالب به سویی می رود که به تمرکز کامل و کافی برای درک منظورها نیاز دارد. ظاهرا ما نمی توانیم به گروه و امثال آراز بیلگین که نام اسلام هم حال شان را به هم می زند و از شکسته شدن سر یک مسلمان به دست مسلمان دیگر، به هر بهانه که باشد، لذت می برند، تفهیم کنیم که برقراری وحدت اسلامی با پایان تسلط یهود بر سرنوشت منطقه و اتمام هرگونه تجاوز به حقوق سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مردم آن برابر است. مسلم بدانید که آذربایجان مستقل و صاحب اختیار این ها نیز چیزی به تر از آذربایجان شمالی نخواهد بود که پایگاه پنهان اسراییل در منطقه است.

آقای بختیار. برعکس نام شما را در لیست خدمت گذاران به ادبیات پارسی ثبت خواهند کرد.

آقای جسارت. چنان که خود حدس زده بودید، به ملاحظه ی جلوگیری از هجوم به شما، کامنت ارسالی را نصب نکردم. این جا مشتی چاله میدانی بی تحمل و ادب جمع اند!!! در آدرس قبلی این وبلاگ، که هک شد، چند تایی سرگردنه گیر مودب نشسته اند، که مقدم شما و کامنت های تان را گرامی خواهند داشت.

دوشنبه 17 تیر1387 ساعت: 20:2 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای محسن. فن ساز و کار با کاشی که به وسیله ی یهودیان از اسپانیا به ایران منتقل شد، در همان اسپانیا نیز برابر نمونه ای که در یادداشت 154 از حمام خانه ای ارائه دادم، بسیار خام و خرده کاری و اولیه بوده است. این که تکمیل و بلوغ آن تا سرحد کاشی کاری های ممتاز و مقرنس سازی های اصفهان و یزد با در نظر گرفتن محدودیت های محیط نامساعد و فاقد امکانات ایران، دویست سالی زمان برده باشد، چیز عجیب و بعیدی نیست. اتفاقا در گنبد شیپوری برخی بناهای کلیسایی آن عهد، نخستین کاربرد خرده کاشی های تک رنگ، درست به همان صورت منعکس شده در حمام اسپانیا را شاهدیم.

آقای رضا. انصافا که سرعت سرسام آور موفقیت در کسب اختیارات!!!؟ فرهنگی برای آذربایجان، به شما حق می دهد از صرف وقت و صبر برای مبارزه ی دراز مدت در راه وحدت مسلمین بی حوصله شوید!!! در این سخنان شما اندیشه ای خفته بود که به صراحت اعلام می کرد: تا زمانی که نتوانم به زبان مادری خود روزنامه بسازم، مسائل عمده ی جهان اسلام و برداشتن پرچم پوریم، ربطی به من ندارد.

آقای آیدین یاشار. به یاد نمی آورم یادداشتی از شما را نصب نکرده باشم. البته برخی یادداشت ها از کسانی که با روبنده به این وبلاگ می آیند، چهره ی اصلی خود را می پوشانند و جرات ندارند به عنوان مخالف و حتی یهودی اظهار وجود کنند، ثبت نمی شود و همین موجبی است که به سرعت خود را آفتابی کنند و به فحاشی پناه برند که نمونه هایی از آن را نگه داشته ام. با این همه گمان می کنم مخالفت با بنیان اندیشی، غالبا ناشی از درک ناقص مطالب م مباحث این یادداشت های سنگین است. به همین دلیل در چند نوشته ی آینده نوع دیگری از طرح مطلب را خواهید یافت.

سه شنبه 18 تیر1387 ساعت: 10:21 نویسنده: ناصر پورپیرار
نسرین خانم. عجله نفرمایید.

سه شنبه 18 تیر1387 ساعت: 11:16 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای ترک 86. بد نبود آدرس این آثار بی شمار ترکان در آسیای مرکزی را ارائه می دادید به شرط آن که از قماش نقاشی های منتسب به مانویان نباشد! و ممنون می شوم اگر یکی از کتیبه های به خط ترکی را بیاورید باز هم به شرط این که از قبیل سفال نوشته های اشکانی در نیسا درنیاید. در عین حال از یاد نبرید که مثلا کل بنای مقبره ی محمود یساوی در ترکستان بزرگ مانند آثار دیگری منسوب به تیمور، نوساز است.

سه شنبه 18 تیر1387 ساعت: 14:41 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای رضا. بی شک هنوز در مقدمه ایم و هرگونه برداشت شتاب زده از این مقدمه ی هنوز ناتمام، امکان دارد در یادداشت های دیگر باطل شود.

آقای آیدین یاشار. 2. صاحبان هریک از زبان های جهان، که خطی برای انتشار اطلاعات قوم خود ارائه نداده اند، حرفی در این زمینه نداشته اند. 3. به یقین خطی به نام ارخون وجود ندارد. به پاسخ آقای ترک 86 رجوع کنید. 4. در این جا صحبت از زمانی است که در اوضاع کنونی قرار نداشته ایم. 5. این مطلب نیز، در صورت صحت هم، ربطی به زاویه ی دید در این گفتار جدید ندارد.

آقای سهند. می بینم پس از این همه سال از اسلوب این بررسی ها، سر در نیاورده اید. حتی در این بیان جز’ به جز’ و قطره چکانی نیز ظرفیت های لازم برای شنیدن سراغ ندارم. به گمان شما کریم خان زند کیست، همان که بارها گفته ام سازنده ی شیراز بوده است؟ توصیه می کنم صبور باشید و بشنوید. ضمنا ماهیت چنین آرشیو کردن هایی معلوم است، بد نیست به مطالبی که آرشیو نکرده اید هم، رجوع دوباره کنید.

فریبا خانم. مقدم دانستن کوشش در جهت برداشتن پرچم پوریم، در نفس و ماهیت خود خشکاندن آن سرچشمه ای است که پیوسته آبشخور تمام ظالمان و زورگویان جهان بوده است. چنان که شاخه شاخه کردن مبارزه موجب تغییر زاویه ی هدف و تحلیل بردن آن است. به عکس العمل ها نگاه کنید: یهودیان از فرض افتادن تریبون به دست بنیان اندیشان هراسان اند و برای حذف این امکان تمام نیروی وابسته به خود را به خدمت خوانده اند، در حالی که شاید از به خیابان ریختن هویت طلبان چندان هم ناراضی نباشند. از ارسال لینک ها هم ممنونم.

آقای قدرت. چرا باید این حروف عمودی را ترکی بدانیم؟ اگر آن متن را خوانده اند پس دلیل ترکی شمردن آن باید در کلمات این سنگ نوشته های نوتراش باشد که هنوز اعلام نشده و اگر هم نخوانده اند پس از کجا هویت ترکی آن را کشف کرده اند؟ از کسی بپرسید چرا همین خط را در امپراتوری های بزرگ ترک، که هرگز وجود نداشته، به کار نبرده اند!!؟ فراموش نکنید که هدایت شما به سوی این سنگ نگاره ها و کتیبه ها به عنوان اسناد خط ترکی همان سازندگان امپراتوری محمود غزنوی و سلجوقیان اند که گویی گروهی قاطر سوار از میان آنان در چشم برهم زدنی امپراتوری 1100 ساله ی بیزانس را که متکی بر تمدن رومن بود روبیده اند؟!!!

سه شنبه 18 تیر1387 ساعت: 17:30 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای توحید. در جایی مثلا حتی در دائره المعارف بزرگ اسلامی و یا در مقدمه ی تاریخ طبری هم ذکری از نخستین نسخه های آن تاریخ ندیده ام و این خود رسواکننده این اثر جاعلانه ی بی پایه و سند است. کافی است بدانید نخستین معرف طبری ابن ندیم بوده است که برای لجن مال کردن هر صاحب جریده ای کافی است.

سه شنبه 18 تیر1387 ساعت: 20:40 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای ترک 86. موضوع کاملا برعکس است. آن چه نیازمند دلایل قوی تری است ترکی شمردن کتیبه ی ارخون است نه نفی آن. زیرا ارائه ی دلیل وظیفه ی مدعی است نه منکر. اتصال قومی با یافتن مجسمه ای خاموش از عهدی نامعین در قبری بی صاحب و یا چند سطری بر سنگی میسر نمی شود، زیرا لااقل باید آن کتیبه خوانده شده باشد، که هنوز چنین نشده است. اگر ترکان چنان خط کهنی داشته اند پس کنار گذارده  آن نیز توضیح خود را لازم دارد.

آقای مسعود. زبان شناسان متعصبانه می گویند زبان را نمی توان ساخت و مثلا اسپرانتو را زبان نمی دانند و تمسخر می کنند. با این همه گردآوری و حتی ساخت زبان ممکن است به این دلیل ساده که تمام زبان ها احداث شده اند، نه قدیم.

آقای اتفاق. 1. در حقیقت هر دو مفهوم یکی است و دومی مناسب تر است.
2. مطمئن نیستم.
3. پیشنهاد شما درست است.
4. ضمنا در صفخه ی 43 کتاب سکه های ایران علی اکبر سرفراز هم برای کلمات سکه های به اصطلاح اشکانی ترجمه هایی احتمالا با کپی از کتاب ایران باستان آمده که غالبا غلط است.

آقای حسام الاحوازی. منظورتان از نبطیان چه کسان اند؟

سه شنبه 18 تیر1387 ساعت: 21:41 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای مسعود. این قید در مقدمه ی کتاب هخامنشیان اضافه شد است.

چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 1:6 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای رضا. کامنت شما ارزش نصب نداشت. به گمانم برابر اصطلاح رایج شده، سخت جو گیر شده اید. ممکن است نمونه ای را از زبان و قلم شخص من بیاورید که به قول شما منتقدانم را یهودی خوانده باشم؟ دل سوزی شما برای یهودیان ارتباطی با مباحث این وبلاگ ندارد که یهودیان را متهم به دو جرم بزرگ تاریخی و فرهنگی می کند. نخست اقدام به قتل عام پوریم و سپس تدارک جعلیات تاریخی برای مخفی نگهداشتن آن. اگر اثبات این دو جرم بزرگ که تمام بشریت و تمدن انسانی مدعی العموم آنند به کار شما نمی خورد، وبلاگ ها و سایت های سرگرم کننده کم نیست.

چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 10:3 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای قدرت. این اسم البته به تر از شجاعت است ولی منظورتان را از کارشناسان درست درک نکردم، شاید همان ها را می گویید که در نقش رستم کتیبه ی ساسانی کنده اند، در سمرقند برای تیمور لنگ مقبره و در بخارا گور محمود یساوی ساخته اند!!! سئوال این است که صاحبان این سنگ نوشته ها شب را کجا می خوابیده اند؟ در چادر؟!! ضمنا بفرمایید ترکان در چه زمان و چه گونه و به دست چه کسی مسلمان شده اند، اعراب؟!! و چون در این باب مطالب بسیاری هنوز نگفته مانده است، به تر این که به جای جواب منتظر یادداشت های بعد بمانید.

آقای سئوال. منظور خط عرب بالغ شده است که سبک های مختلف نگارشی و نقطه و اعراب دارد، نه این خط بدوی که کلمه ای از آن را نمی توانید بخوانید. در مطالعه دقت بیش تری کنید، این مباحث سنگین و تعیین کننده است.

چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 14:37 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آیدین قشقایی. خواندن خطوط قدیم اسلوب خود را دارد. ابتدا باید معلوم شود که خط چه زمان، به وسیله ی چه مرکز و یا شخص و مهم تر از همه «از چه طریق» خوانده شده است؟ این که کسی معتقد شود که فلان شکل را الف و یا دال فرض کرده قابل پذیرش نیست، رمز گشایی حروف هر زبانی نیازمند داستان مخصوص خود است تا معلوم شود از چه طریق این کار میسر شده است. و تازه این مرحله ی نخستین کار است، مرحله ی بعد معنا گذاردن بر کلمات است که خود مبحث پیچیده ی دیگری است، که شرح داده نشده است. وانگهی هر سنگ نوشته ای باید حامل فرهنگی معین باشد. در کتاب خانه های سنگی چین حتی ساعت صحیح خواب و خوراک های مناسب برای هر وعده و در تمام سنین شرح داده شده است. این که یک حاکمی بگوید من فلانی فرزند فلان هستم منعکس کننده ی فرهنگ نیست، چنان که کتیبه های میخی داریوشی از همین قماش است. و در نهایت این که یافت شدن سنگ نوشته برای روابط ملی و حتی دولتی کافی نیست و به ضمائم بسیار دیگری از قبیل کاخ و مراکز خدمات عام المنفعه و معبد و میدان ورزشی و حواشی دیگر نیازمند است. ضمنا آشوب های وارد شده بر موضوع شناخت در منطقه ی ما کار اورشلیم بوده است نه رضا شاه. همان مرکزی که حتی در این جمهوری هم کسانی را وادار می کند که حتی بر سر منابر همان حرف های رضا شاهی را در موضوع تاریخ و پیشینه ی مردم ایران، تکرار کنند.

چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 17:54 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای روشن. آن کتاب را دیده ام و در بحث های آتی مورد اشاره قرار خواهم داد. مختصر این که توضیحات آن فصل خود مستند نادرستی آن گمانه هاست. دوستان می توانند در آینه ی این مباحث نو و بی پرده اندکی نیز خود شناسی کنند. اگر چند سنگ نبشته با اسلوب عمود نگاری که به دلایل روشن در زمره ی مجعولات است و با فرض صحت متن نیز جز ابلاغ حضور یک حاکم در محدوده ای نامعین و بر مردمی ناشناس در زمانی نامشخص نیست، می تواند به جمعی احساس حضور و غرور باستانی ببخشد، انصاف دهید فارسیان با این همه سنگ تراشیده و نوشته شده که مالک اند، در مقایسه فروتنی بسیار کرده اند. بنیان شناس اشاره دارد که از ارخون نمی توان هویت و فرهنگ و حکمت باستان بیرون کشید، در مکه تکه سنگی قبله گاه است و کتابی که فرهنگ نیک اندیشان جهان و هویت تمام صالحان است. با معاوضه، از زیر بار این همه دروغ که یهودیان ساخته اند، خلاص می شویم.

چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 23:55 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای توحید. جای سخن از کسروی و آثارش زمانی است که به بررسی مسائل تاریخ معاصر وارد می شویم.
پنجشنبه 20 تیر1387 ساعت: 13:37 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای ترک 86. اگر می خواهید از مجموعه ی این مبهمات که تدوین کنندگان اصلی آن نیز از تنظیم آن درمانده اند، نتیجه بگیرید که ترکان قوم شناخته شده ی قدیم و مقتدر، با فرهنگ جهانی و خط و معماری اند، مشغول فریب دادن خویش از مسیر باور به مطالبی هستید که منشا’ پیدایش آن به مراکز و نام هایی بر می گردد، که در حال حاضر به انواع جعلیات و دروغ نویسی متهم اند. اگر شما بدون توجه به سیمای تصویر شماره ی 5 و آن ظروف فلزی اسلوب چین علاقه مندید تمام این بقایا را نشانه ی تمدن ترک بگیرید، پس اجازه دهیم که فارسیان نیز مجموعه ی نوساخت پاسارگاد را کاخ ها و قبر کورش و تخت جمشید را مرکز اداره ی جهان باستان بدانند!!! بنیان اندیشی عبارت از انکار این گونه برداشت های به سود خویش است.

پنجشنبه 20 تیر1387 ساعت: 18:15 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای یولداش. احتمالا به این جهت است که ما تقویم قمری را قبول نداریم و بالای گنبدها هم که نمی توان نقش خورشید را گذارد. چون تهمت می زنند که آفتاب پرستیم!!!

آقای حسام الاحوازی. اصطلاحی داریم که به آن «سرکفنی» می گویند به این معنی که خانواده ی مرده قطعه ای از اشیاء مورد علاقه ی میت را پنهان از نظر دیگران با او به خاک می سپارند. گمانم این تعارف کمبریج هم «سرکفنی» شفا باشد. از این راه معلوم می شود که بزرگان مورد نظر کمبریج همه از همین قماش اند. اگر شفا نفر دویستم است، پس نفر اول باید سخت دیدنی باشد. احتمالا او ثابت کرده که هنوز اثری از دین اسلام دیده نشده است!!!

آقای کبیری. اولا به فرض نداریم. اگر در نیمه ساخت بودن تخت جمشید تردید دارید، مستند آن را برای تان بفرستم. وانگهی موضوع تخت جمشید نیست، ثابت شده که کتیبه های نقش رستم و نقش رجب و غار حاجی آباد و سراپای پاسارگاد و خط اشکانی و ساسانی و اوستا و سلمان فارسی و تمام نام آوران و کتاب های پیش از صفویه و مقبره ی محمود یساوی و آثار منسوب به تیمور لنگ در ماورا’ النهر و بسیاری از تدارکات تاریخی دیگر در زمره ی مجعولات یهود ساخته است، حالا شما ثابت کنید که چرا فقط کتیبه ی اورخون را باید از گردونه ی این مجعولات خارج کنیم؟ مواظب باشید استدلالی نیاورید که آن مردگان قبلی هم زنده شوند.

آقای ناصر. خوب اختلاف ما در چیست؟ مگر جایی نوشته ام که ترک وجود ندارد؟ توجه داده ام که هر قوم بدون آثار معماری هنوز به دوران شهر نشینی و تولید و تمدن وارد نشده، که شما هم قبول دارید. مگر موافق نیستید مطلب را چنان دنبال کنیم تا شاید معلوم شود این ترکان بدون امکانات شهر نشینی و تولید در چه زمانی، چه گونه و به دست چه کسانی مسلمان شده و از چه راه توانسته اند امپراتوری یگانه ای چون بیزانسیان را از ترکیه امروز بیرون بریزند؟!!! این راهی است که از مسیر آن می توانید با قومیت خود آشنا شوید و شانه را از زیر بار دروغ کنار بکشید. ضمنا بدانید که موسیقی در منطقه و میان مردم ما، اعم از ترک و فارس و عرب، پدیده ای نوظهور و از تولیدات کنیسه و کلیسا است.

جمعه 21 تیر1387 ساعت: 0:4 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آیدین یاشار. نشان ندهید که مطالب را سرسری می خوانید و از بی توازنی در ابراز عقیده هراس ندارید. ممکن است از شما بپرسممردم حجاز باید بر کدام رودخانه پل می بستند و برای کدام قافله کاروان سرا و در کجا می ساختند که برای پذیرایی فقط یکی از شتران قافله سالار لااقل آب کافی داشته باشد؟ دوست عزیز شرایط جغرافیایی در هرکجای جهان احکام دیگری دیکته می کند که باید شناخت. اگر در نجد خطی برای بیان منظوری وجود دارد و گرچه بسیار آهسته ولی در هر قرن گامی به سمت تکامل برداشته، و اگر آن خط عمود نوشته ی ارخون به ترکان متعلق است، پس شاید که خط به درد بخوری نبوده است که تنها همان چند کتیبه را با آن نوشته اند، دورش انداخته اند و منتظر خط عرب مانده اند تا بار دیگر زبان شان را بگشاید. پیشنهاد می کنم خود را به زحمت نیاندازید حوصله کنید تا مطلب تمام شود.

آقای الناس. تحلیل شما از سرشماری سال 1335 بسیار عالی بود و بسیاری ابهام ها را از منظر صاحبان خرد زدود.

آقای ---------------. کاش فکری هم برای من می کردید!!!

جمعه 21 تیر1387 ساعت: 7:24 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای منوحیم. دیالوگ جاری حتی با همین زبان رو به اصلاح سازنده و مثبت است. اجازه دهیم فرهنگ های اشخاص بدون مانع بروز کند و دوغ و دوشاب از هم جدا شود. کوشش برای توسل به منطق و افزودن بر قطر پایه های کلام و بلوغ در ادای منظور کاملا و دائما افزون تر می شود. به روانی گفتار آقای ستاره توجه کنید!

جمعه 21 تیر1387 ساعت: 12:50 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای امیر گشتاسب. نمی دانم در این «انجمن فرزندان وطن» به طور معمول چه قرصی مصرف می کنید، اما گویا در آخرین مصرف زیاده روی کرده و جمیعا اسهال گرفته اید. قبل از شما هم انجمن های دیگری به همین درد دچار بودند که خبردار شدم با مراجعه به پزشکی در شهر قزوین کاملا بهبود یافته اند.

آقای آیدین یاشار. منشاء فرهنگ مخفی مانده در اعماق صحرا را پیش از این در فصل «آکادمی» در کتاب سوم «پلی بر گذشته» آورده ام، مطالعه بفرمایید. گمانم در «عظمت تراشی بی مورد» با صدیق همکاری می کنید. خط و زبان عرب افتخار و استعداد بیان قرآن را کسب کرد، ممکن است از سرنوشت خط ارخون بگویید؟!

آقای سهند. تفسیر شما بر ماجرا و شخص پیشه وری مرا به یاد عتیق نیشابوری انداخت. زمان زیادی از پایان عمر چنین تغسیل های سیاسی می گذرد.

آقای حسام الاحوازی. در آن تصاویر نشانی از کاربرد کاشی نبود.

جمعه 21 تیر1387 ساعت: 16:36 نویسنده: ناصر پورپیرار
خانم نسرین. ظهور یک جغرافی دان عرب، در ابتدای قرن سوم هجری، همان قدر ناممکن است که پیدایی مورخی یونانی به نام هرودوت در یونان پیش از مسیح! چنان که جای تردیدی در این باره نیست که تمام گنجینه ی ادبیات فارسی را خاخام ها و کشیشان در دوران پس از صفویه ساخته اند. کسی ثابت کرده بود که سراینده ی دیوان حافظ یک مسیحی بوده، چنان که می توان به سهولت دلایل یهودی بودن مولانا را از درون دیوان اش بیرون کشید. اما مناسب تر این که ابتدا به اوضاع زبان فارسی برسیم.

شنبه 22 تیر1387 ساعت: 0:31 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آیدین یاشار. معلوم است که هضم مطالب نو چندان برای شما آسان نیست. پس به زبان ساده تر می گویم: مردمی که خطی برای بیان انتخاب می کنند، تنها زمانی از آن دست می شویند که پاسخ نیاز های شان را ندهد. آن گاه اگر حرفی برای گفتن داشته باشند، یا همان خط را کامل می کنند و یا به خطی تواناتر متوسل می شوند، نه این که آن را دور بریزند و قوم خود را از خیر و شر داشتن خط رها کنند! منظور من این است که خط های جهان سرنوشت روشنی دارند و هر قوم زنده ادامه ی خود را با متن های دوره ای با خطی مشخص و یا تولیداتی معین و گاه انحصاری اعلام می کنند. پرسیدم اگر خط ارخون را ترکی می دانید و اگر ترکان قومی قدیم اند، پس حضور خود را بدون ابنیه و خط چه گونه نمایش داده اند؟ طفره زدن از بنیان اندیشی و غرقه شدن در قوم پرستی از جمله از همین مسیر معلوم می شود که: قبول کنیم تمام آثار پس از پوریم که یهودیان در منطقه ی ما برای اختفای آن قتل عام تدارک دیده اند، جعل مسلم است، جز همان چند سنگ پاره که همان یهودیان گفته اند متعلق به اجداد قوم ما بوده است؟!!!

شنبه 22 تیر1387 ساعت: 1:51 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای کنجکاو. آن مطلب پاسخ کامنتی بود که یک کورش پرست پیزری به شرح زیر فرستاده بود:

جمعه 21 تیر1387 ساعت: 9:55 توسط:اميرگشتاسب
من نمي دانم شما چه نفعي مي بريد از دروغ پردازي
اما در انجمن فرزندان وطن شما به جرم خيانت به مرگ محكوم شده ايد و به زودي سزاي خوش خدمتي به اعراب را خواهيد ديد
باشد كه عبرتي شود براي تمامي دروغگويان
http://amirgb.blogfa.com/

یکشنبه 23 تیر1387 ساعت: 9:53 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بابک. ممنونم.

آقای رضا. اگر در میان ترک ها صاحب لهجه ای ظهور کرد، یقین بدانید که در اصل مهاجری غیر ترک به اقلیم ترکان بوده است و همچنان که مهاجران غیر فارس وارد شده بر جمع فارسیان، فارسی را با لهجه ادا می کنند، مهاجران غیر ترک نیز نخواهند توانست ترکی را بدون لهجه حرف بزنند. از این مسیر می توان ابهام های بسیاری را در مبانی و مبدا’ مهاجرت به ایران و تشکیل اقوام در همین اواخر حل و فصل کرد. زیرا اگر کسی هنوز نتوانسته است تاثیر فرهنگ و زبان بومی را از تلفظ خود بردارد، از جا به جایی او بیش از سه چهار نسل نمی گذرد.

دوشنبه 24 تیر1387 ساعت: 1:4 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای سهند. تنها یکی از یادداشت های شما را نصب کردم که اشاره هایی آموختنی در آن بود. بقیه را آسمان ریسمان بافی های سر هم بندی شده ای تشخیص دادم که موجب اطاله ی غیر لازم و بی هوده ی کلام می شود. این که انبوهی دانشمند عالی جاه پیوسته در صف خدمت ایستاده اند تا در هر تنگنا با گزیده گویی و سخنان قصارشان به داد شما برسند، موجب حسرت و حیرت ما از دنیا بی خبران است و مرا به یاد تریبون داران رنگارنگی می اندازد که در بزنگاه های سخن، بیتی برای ختم غائله از مولانا و این و آن می خوانند. پیشنهاد می کنم در مواجهه با بغرنجی ها، به جای توسل به اقوال دیگران به فکر مستقل خویش مراجعه کنید و تجربه های عقل و عمر را در نظر آورید. هنگامی که بنیان شناسان نخستین شرط درک مسائل هویت و تاریخ و فرهنگ شرق میانه و بل جهان را، قبول و یا رد تئوری پوریم می دانند، نظر به گفتارهای کسانی چون حیدر بیات دارند که هنوز تکلیف فردوسی را تعیین نکرده بیانیه ی فرهنگی صادر می کند و از خروج از وادی شعر و ورود به مسائل جدی می نالد. آیا به عمق فاصله میان بنیان اندیشی و هوس بازی جاهلانه با قلم پی می برید؟! با این همه به تر است نصیحت های تان را برای نویسنده ای که هنوز تمام حرف های اش را نزده به باد نسپارید، زیرا خبر ندارید سر از کجا به در خواهید کرد. یادآوری می کنم اعلام حضور ترکان در پی طلوع اسلام از سوی شما، که گمانم نونگری برداشت شده از داده های این وبلاگ است، اگر حوصله کنید، شاید هم که هزار سال دیگر جلوتر بیاید.

آقای آیدین یاشار. وقتی مکررا و پس از توضیحات مجدد نیز در برداشت از موضوعی عاجزید و مرا وا می دارید تا عجزتان را تذکر دهم و موجب لب ورچیدن تان شوم، از جمله به سبب فضل عظیمی است که در مورد دوم کامنت شما موج می زند. حتی ده درصد اعراب کنونی نیز به واقع عرب نیستند و پیش از اسلام زبان و فرهنگ و حتی خط مخصوص خود را داشته اند. بنا بر این وجود لهجه در میان اعراب نیز تابع همان قانونی است که برای نخستین بار در تعریف لهجه آوردم. لهجه حاصل برخورد دو دانایی و بیان است و ادعای ایجاد آن در یک زبان واحد ناشی از کمبود عقل و اندیشه است.

آقای فتح. متوجه منظور شما نشدم.

دوشنبه 24 تیر1387 ساعت: 8:41 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای سهند. در این جا آجیل نمی دهند و نمی گیرند. برای آن نیچه خوانی های باطل شده و تصورات قومی بر باد رفته، متاسفم. بی حاصلی فحاشی در برخورد با این وبلاگ را باید تجربه ی هشت ساله به شما آموخته باشد. این وبلاگ با یاری الهی به راه خود خواهد رفت و تایید و تردید و تهدید این و آن تغییری در مسیر آن نخواهد داد. دنیایی نیست که غم خود خوران را گرامی بدارد. زمان جنگ عمومی علیه غارتگری و استبداد است نه صرف هزینه برای ستیزهای خانگی دل خوشی ساز، از قبیل آزادی تکلم و نگارش به زبان مادری، که سرنوشت کسی را تغییر نخواهد داد. اینک انسان در صحنه است و جدال برای رهایی عمومی جریان دارد، ستیزی که با پیروزی محتوم خود، دل واپسی های فرهنگ قومی را نیز چاره خواهد کرد. این تنها مسیر باز مانده است نه گردن را به یوغ افسانه های 8 هزار ساله بستن و گمانه های ناممکن پروراندن.

دوشنبه 24 تیر1387 ساعت: 22:6 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای پرسشگر. غالب وارد شوندگان بر این وبلاگ سابقه ی رجوع چند ساله دارند و اگر استدلال و برهان و تصویر و بیان، قدرت رخنه در باورهای آنان را می داشت، پس در نحوه ی اندیشه ورزی تاریخی آنان تجلی می کرد. از دیدگاه من آن کس که پس از هشت سال مواجهه با اسناد همه جانبه ی ارائه شده و در نهایت دیدار از مستند تختگاه هیچ کس هنوز درباره ی وقوع پوریم دچار اما و اگر است، قصد فساد دارد نه یاد گیری و اتفاقا هم اوست که علی رغم مواجهه با صورت واقع در ماجرای صفویه و وسعت انواع جعلیات فرهنگی در موجودی تاریخ شرق میانه، هنوز از اصالت اقوام دم می زند و ادعاهای عجیب و غریب چند هزار ساله دارد.

آقای رحمانی. نیت خیر برخی از دوستان مثلا آقای بابک را ندیده نگیرید.

آقای منوحیم. نصب چنان اعدادی به اختیار تنظیم کننده ی آن است.

سه شنبه 25 تیر1387 ساعت: 1:6 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای علی. تا نصب چند یادداشت دیگر نیز حوصله کنید.

آقای چیل. در باب دانایی های تاریخ و فرهنگ قومی و منطقه ای، همگی از ترک و فارس و کرد و لر و غیره، درست مصداق لعبتکان رقصنده ای هستیم که با نخ یهودیان چرخ می زنیم.

سه شنبه 25 تیر1387 ساعت: 12:31 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای عابدی. دعاگو و سپاس گذار زحمات شما هستم. با دوستان دنبال فرصتی هستیم که برخی روش ها را نوسازی کنیم که البته به معنای افزوده شدن زحمات شما خواهد بود. شاید هم خداوند مدد کرد و کارهای شما سبک تر هم شد. به دوستان تان سلام برسانید.

چهارشنبه 26 تیر1387 ساعت: 13:3 نویسنده: ناصر پورپیرار
با شکر بسیار از تعارفات دوستان، دوباره متذکر می شوم که پورپیرار جز انجام وظیفه در بازتاب آن چه خود حقیقت می داند، جایگاه دیگری ندارد. به گمانم عصبانیت های موجود در بطن دیالوگ های جاری، از آن است که برخی به هنگام مطالعه ی تاریخ، عینک پوریم را به مناسبت رعایت منافعی از چشم برمی دارند و منظره را در برابر خویش تار می کنند! این دوستان یک لنز ثابت پوریم بگذارند، تمام گذشته و حال و آینده تا انتهای عمق میدان شفاف خواهد شد.

فریبا خانم. ورود شما به این وبلاگ پیوسته با نوعی تلطیف مباحث همراه بوده است.

آقای تلمیذ. این لغات نیز همانند نمونه های صنایع ترک در قرون اخیر ساخته شده اند. باید اصل قدیمی و مثلا هزار ساله ی اشیا’ را احتمالا یافت شده در کنار آن سنگ نوشته ی آرخون ارائه دهید،. شاید اگر درست جست و جو کنید در حوالی این سنگ نگاره ها ته سیگار حکاک را بیابید ولی قاشق غذا خوری کهن سال او را نخواهید یافت.

چهارشنبه 26 تیر1387 ساعت: 18:26 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بی نام و آقای منوحیم. اگر گاه کامنت هایی همانند یادداشت های آقای تلمیذ را نصب می کنم برای این است که معلوم شود علائق قوم پرستانه چه تخریب وسیعی در اذهان پدید آورده است. چنان که آقای آیدین یاشار در کامنت بالا نوشته اند:

«من اگر گاهی کامنتهای سوال دار مطرح میکنم، از وابستگی من به یهود یا از کندی مشاعرم نیست، بلکه از کودکی همواره عادت داشته ام چیزی را طوطی وار نپذیرم. در واقع طرح سوال در یادگیری هر مبحثی یک روش انسانی است و کمک به یادگیری فعال (active learning) مینماید».

حالا خوش شانس بوده ایم که آقای یاشار از کودکی نسبت به شنیده ها سخت گیر بوده اند و با این همه چندین کامنت نصب نشده در دفاع از کتیبه های ترکی فرستاده اند تا معلوم شود که سخت گیری ایشان فقط شامل نوشته هایی است که دروغ ها را پاک می کند و گرنه هنوز هم ایشان ترکان را ادامه ی تمدن سومر می دانند. این از معجزات سخت گیری ایشان نسبت به شنیده هاست البته به جز مطالبی که از داستان های قوم ایشان حمایت می کند.

پنجشنبه 27 تیر1387 ساعت: 1:12 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای عابدی و آقای ایرج. ممنونم.

آقای منوحیم. مرتبا اعلام می شود که از آن خانه بیرون تان کرده اند!!!

آقای علی و آقای توحید. چند یادداشت دیگر هم حوصله کنید.

فریبا خانم. گمان می کنم چند یادداشت آینده به عنایت الهی متضمن مطالبی تعیین کننده باشد. دیر نخواهد گذشت که ظرفیت جذب مطالب نو، نزد وارد شوندگان بر این وبلاگ معلوم شود. دعا کنید از گردنه ی دشوار گذر در پیش، با وجود این همه خرس معبر شکن، عبور کنم.

پنجشنبه 27 تیر1387 ساعت: 20:56 نویسنده: ناصر پورپیرار
خانم نسرین. برای شناخت به تر ریشه ی اقوام و ملل کنونی در منطقه باید حوصله کنید. ماه در سرزمین های تفته و بیابانی علی البدل خورشید در تمام موارد است، زیرا فوق طاقت بودن رصد گردش خورشید در ریگزارها، مردم را به دامن ماه آویخته است. داستان های شما در باب کاشی های باستانی در مسجد جمعه اصفهان، پس از مباحث جاری در باب آغاز کاشی کاری اسلامی موجب تفریح بود. ستاره ی هشت پر و پنج پر در زمره ی نمادهای آرایشی در معماری اسلامی است، ولی ستاره 6 پر انحصار به یهود دارد. فرصت کردید نگاهی به پرچم اسراییل بیاندازید و از سازندگان اخیر بناهای اسلامی سئوال کنید مگر پرچم اسراییل را ندیده اند؟

آقای یولداش. در میان افسانه ها غرقه ایم.

آقای عثمان محمدی. نخست باید بر سر این امر تمرکز کرد که آیا ترکیه محل وقوع طوفان نوح بوده است یا نه؟ مظاهر تاریخی و نمایه های جغرافیایی درستی این گمانه را تایید می کند. اگر پذیرفتیم که ترکیه سرزمین مورد اشاره ی قرآن و آرارات همان جودی است، آن گاه باید تاریخ یهود را بار دیگر نوشت و به درک آن اشاره ی عمیق قرآن نزدیک شد که : ابراهیم یهود یا نصاری نبوده است!

آقای ترک 86. سرگرم کردن خود با این همه گمانه های ناممکن هم باید عالمی داشته باشد. لااقل بنده اصراری در مجاب کردن دوستان آذری و ترک ندارم، یافته های تاریخی خود را باز می گویم و عکس العمل و موضع گیری شنونده را به هیچ می شمارم.

جمعه 28 تیر1387 ساعت: 1:8 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بختیار. مهم تر از پیدایش چند قطعه تخته که صحت آن هم تایید نشده، شرایط جغرافیایی محل است که اجازه ی انباشت انبوه آب را بدهد. در ایران چنان شرایطی در هیچ کجا و از جمله در زاگروس برقرار نیست. به گمان من کسانی و به ویژه یهودیان مایل نیستند موضوع کشتی یافت شده در آرارات دنبال شود، زیرا مغایر با اسناد دینی آن هاست. هرچند که با قرآن منطبق است.

آقای منوحیم. دریای طوفانی، زباله ها را به گوشه ای می راند.

جمعه 28 تیر1387 ساعت: 7:1 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای تلمیذ. مشکل اساسی شما و چند نفر دیگر از وارد شوندگان بر این وبلاگ طفره رفتن است. آن قدر مسائل ساده را پیچیده می کنید و یا زرق و برق می اندازید که محرک اصلی فراموش می شود. مثلا در باب همین یادداشت 163 اعلام نمی کنید که آیا رخ داد طوفان در ترکیه را پذیرفته اید یا نه؟ گرداگرد آن انواع سئوالات را قرار می دهید بدون این که لااقل تاثیر پاسخ ها را اعلام کنید. همین برخورد را از شما هرگاه یادداشتی به مسائل عمده مثلا موضوع معماری و خط و کاشی و جمعیت و غیره می پرداخت دیده ام. حتی گمان نمی کنم که هنوز تکلیف خودتان را با پوریم هم روشن کرده باشید. زیرا معتقد به پوریم در شرح تاریخ پس از آن در منطقه ی ما دچار وسواس نمی شود که توضیح ساده ای دارد: همه را کشتند و برای گریز از مسئولیت، همه چیز را با توسل به جعل و دروغ دوباره سازی کرده اند. همین! اما درباره ی نجات یافتگان کشتی. با در نظر گرفتن موقعیت های جغرافیایی بازگشت شان به مبدا’ اصلی غیر ممکن بوده است و....؟ به اضافه این که تیم های کوه نورد و حتی یکی از فضا نوردان آمریکا نیز به دیدار کشتی رفته اند و عکس هایی هم وجود دارد، بی این که گزارش مبسوطی از آن منتشر شده باشد.

آقای منتظر. زمان تقریبی طوفان را به این دلیل ساده که در هر سه کتاب آسمانی ذکر شده، باید دورتر از پیدایش ادیان برد. نه تورات و نه انجیل و نه قرآن منطقه ی رخ داد طوفان را تعیین نکرده اند. زیرا در آن دوران دور قاعدتا سرزمین ترکیه نام تاریخی و جغرافیایی شناخته شده نداشته است، چنان که نمی دانیم قوم عاد و ثمود در کجا مستقر بوده اند. در واقع تعیین محل طوفان با ذکر دلایل تاریخی و جغرافیایی برای نخستین بار در این وبلاگ انجام شده که به گمانم غیر قابل رد است. اما در تورات مذکور است که کشتی بر کوه آرارات پهلو گرفته که به دلایلی نام گذاری جدید است. قرآن محل توقف کشتی را کوه جودی می گوید که باز هم شناسایی جغرافیایی آن به سببی که گفتم ناممکن است. نام های جغرافیایی کهن، مگر معدودی از آن ها چون بابل و آشور و عیلام و فلسطین و غیره که در دوران ما نیز کاربرد دارد، قابل شناسایی نیست. مثل این که نام اقوام کهن ایران را که بقایای سوخته ی پیش از پوریم آن ها را می یابیم، قابل تشخیص نیست.

جمعه 28 تیر1387 ساعت: 11:55 نویسنده: ناصر پورپیرار
خانم نسرین. نخست این که کاشی کاری غالبا در ایران معمول است و در ثانی به یقین بدانید که ابراز حضور و عرض اندام در هیچ صنعت و هنری در ایران، از معماری و تزیینات آن و کار با فلز و چوب و نخ و پشم و پارچه و موسیقی و نقاشی و حتی آشپزی پایه های بومی ندارد و اینک در تمام موارد فقط از آموزه های یهودیان و ارامنه از مبدا’ صفویه به بعد تقلید می کنیم. وانگهی ستاره ی هشت پر را نمی توان گزیده ای یهودی گرفت.

آقای سرباز. امیدوارم به زودی با عنوان تیمسار وارد این وبلاگ شوید. منظورم را ظاهرا درست بیان نکرده ام. اصولا نام آرارات برای آن کوه جدید است، نه تاریخی. ترکان این کوه را آغری، ارمنی ها، ماسیس و اعراب حارث نامیده اند و از آن جا که هیچ منبع و مردم بومی آن را آرارات نگفته اند، پس این نام بیگانه و غیر بومی است. اما نمی توان به یقین معلوم کرد از چه زمان آن را آرارات می خوانند. یک احتمال این است که خاخام های دور اندیش این نام جدید را در زمانی نه چندان دور اما نامعین، برای منطبق کردن با متن تورات آماده کرده باشند. مطلبی که می تواند مورد دقت بیش تر قرار گیرد این که نباید جودی در قرآن را همانند سینا نام کوه گرفت، اگر استوت را به قضی الامر عطف کنیم و نه به کشتی که در آیه به آن اشاره ای نیست، شاید که آیه معنای دیگری را ادا کند.

آقای بی نام. دوست و دشمن ار نثر بسیار فخیم شما گلایه دارند. کمی هم کوچه و بازاری بنویسید تا راه گم نشود و برداشت از معنا و منظور اصلی شما دشوار نباشد.

آقای بدیعی. از لطف شما ممنونم. می بینید که رجوع به آن وبلاگ ها نه فقط ضرورت ندارد که آلوده کردن خود به بی فرهنگی و عوام فریبی است. به تر این که خود داری کنید و وارد وز وز بی اثر آن ها نشوید.

جمعه 28 تیر1387 ساعت: 13:46 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای یاشار. کامنت شما را از آن جهت نصب کردم تا دیگران ببینند قوم گرایی تا چه میزان بر عقل اندیشی اثر منفی می گذارد!!!

کسی در ضمن مطالب خصوصی دیگر پیام زیر را در وبلاگ گذارده بود که به نظر آشنایی با آن مفید به نظر می رسد. باید دید که ارامنه با چورچ اورول چه کرده اند؟!!

جورج اورول به ضرب المثل معروفی اشاره مي كند: به مار اعتماد كن بيش تر از اعتماد به يهودي، به يهودي بيش تر از يوناني اعتماد كن ولي به ارمني هرگز!
'Trust a snake before a Jew and a Jew before a Greek, but don't trust an Armenian .'
George Orwell

جمعه 28 تیر1387 ساعت: 14:49 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بی نام. برای به راه راست درآوردن و در واقع عامیانه تر کردن نثرتان پیشنهاد می کنم که روزی یک قصه از شاه نامه ی فردوسی بخوانید!

آقای عماد. سخنان آقای آیدین یاشار. مرا به یاد آن فارس پرست انداخت که می فرمود: تمدن آریایی از میان خلیج فارس در ده هزار سال پیش سر بر آورده است. ظاهرا از عوارض قوم پرستی آبکی کردن مباحث است.

جمعه 28 تیر1387 ساعت: 18:26 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بی نام. برای فهماندن مطلب به عجمان یاد گرفتن زبان آنان لازم است، زیرا آن ها برای تظاهر به عدم درک هزار بهانه در آستین دارند و شاگردان هوشمندی نبوده اند.

آقای submission. خیلی ببخشید چون روز تعطیل و مغازه ها بسته بود نتوانستم جز این چند دلیل جغرافیایی دو سه کیلو دلیل دیگر برای تان خریداری و بسته بندی کنم. ضمنا نمی دانستم به چه نوع دلایلی بیش تر اهمیت می دهید، گیاهی و یا شیمیایی! اگر آیه را از خودتان نازل نکرده اید لطفا بفرمایید در کدام آیه به طوفان سراسری و انهدام کامل ساکنان زمین اشاره شده است؟ زیرا در قرآن موجود، نوح با قوم خود طرف است و نه ساکنان روی زمین. آسوده خیال باشید آن اهالی کهن ترکیه که نوح را آزار می دادند، بر اثر آن طوفان تنبیه و نابود شدند و اعقابی به جای نگذارده اند!؟

آقای اتفاق. یادداشت 163 افتخاری است برای محققین شرقی. نه فقط طوفان را از صورت قصه درآورد، بل محل وقوع آن را نیز به طور قطع معین کرد. هر مسلمانی موظف است برای قرار گرفتن در مسیر این نور نو، که دهان تاریک اندیشان را می بندد، بارها خدا را سپاس گذارد.

آقای افشین پاکیار. ای میل شما رسید. ممنون از تصاویر. گریزگاه های آب در آن خطه، قدرت انتقال اندکی دارد و در برابر آن ورودی باران مداوم که دشت ها را تا فراز کوه ها پر می کرد، مانند این است که سماوری را با چکه کردن گاه به گاه شیر آن تخلیه کنید، آن هم در حالی که به طور دائم بر سر سماور آب تازه می ریزند! شور بودن آب دریاچه های ترکیه خود دلیل بر کوچک شدن آن در اثر گذشت زمان است. به یقین هر یک از این دریاچه ها شاید زمانی ارومیه ی دیگری اما با آب شیرین بوده اند.

جمعه 28 تیر1387 ساعت: 21:57 نویسنده: ناصر پورپیرار
ستار خان. خیالات خوشی دارید، قدرشان را بدانید.

آقای سلیم. سری به آدرس زیر بزنید.
http://www.naria.asia/view/15.aspx?id=506

آقای عابدی. بسیار زحمت کشیده اید. در نزد خداوند ماجور باشید.

شنبه 29 تیر1387 ساعت: 2:16 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای صالح. هرچه از آن فیلم بر متن قرآن منطبق است، قبول کنید و هرچه مغایر است، دور بریزید و بر شیطنت های یهودیان لعنت بفرستید.

فریبا خانم. محبت فرمودید، شخصا یادداشت 163 را بسی محترم می شمارم. اندکی اگر حوصله کنید، شاید بپذیرید نباید یک قوم به کلی نابود شده در پوریم را، که به تصادف در بخشی از آذربایجان کنونی می زیسته، ترک پنداشت و دست ساخته های آنان را به سود ترکان امروز مصادره کرد. این درست شبیه آن است که عراقی ها آثار تمدن بابل را عربی بدانند!!!

آقای ستار خان. جودی در قرآن اشاره به کوه نیست زیرا "جبل جودی" گفته نشده، مانند سینا که باز هم کوه فرض شده است. اگر در نزدیک شما کوهی به نام جودی است، مسلما محل مورد اشاره ی قرآن نیست، زیرا بقایای کشتی در جای دیگری یافت شده است. بد نیست شیوه ی سئوال کردن را هم بیاموزید. سئوال برای رفع احتمالی تردید و تشکیک است، نه مطالبه ی ارث خانوادگی.

اقای تلمیذ. اگر مفسرین و مترجمین مایل بوده اند بر حوادث تاریخی قرآن، نام قصه با مفهوم و برداشت آن چه برای سرگرمی گفته می شود، بگذارند و هنوز هم می گذارند، از سلامت نفس آن ها نبوده و نیست. قصه در قرآن شرح احوال و سرگذشتی واقعی است، نه واهی. "...فلما جاءه و قص علیه القصص". آن ها که اشارات قرآن به حوادث و رخ دادهای پیشین را قصه می شمارند، شاید که یادداشت 163 را علاجی بر بیماری خود بگیرند.

شنبه 29 تیر1387 ساعت: 16:45 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای اويرنجي. کهن تر از تمدن بین النهرین و به طور کلی شرق میانه نداریم. این جا گهواره ی تمدن بشری و لااقل چهار هزار سال قدیمی تر از تمدن آمریکای مرکزی و خاور دور است. به معنایی تمدت یونان و چین و هند و آسیای دور پس از فروریزی هستی کهن شرق میانه در ماجرای پوریم جوانه زده است.

فریبا خانم. نزدیک است مسئول بروز این همه سو’ تفاهم میان دوستان را گرمی هوا و یا سنگینی مطالب و محتوای یادداشت ها معرفی کنم. در پیامی از شما خواندم:
"مشاهده می فرمودید که در وصف مثلا" جام حسنلو نوشته ام این گوشه ای از هنر ترکان باستان است". چون آدرس محل ثبت را برای رجوع کامل و دقیق نداشتم، پس وقوع جرم!!! را محرز گرفتم و کیفر خواست صادر شد!!! نگران نباشید، متقابلا می توانید مدعی العموم را به کج فهمی متهم کنید. تا آن جا که از احوال قاضی باخبرم و او را می شناسم، حکم تبرئه را صادر خواهد کرد. به راستی می دانید چرا یادداشت های در باب جمعیت شناسی تاریخی و معماری و خط و این آخری، یعنی ارائه ی آدرس و مکان بروز طوفان نوح، برخی از دوستان ترک ما و درست آن هایی را که پیوسته مشوق بنیان اندیشی بوده اند، برآشفته است؟!! چرا گمان می کنند این مباحث ضعیف است و مثلا رد کتیبه ی نقش رجب، محکم؟!!

آقای بختیار. بروز تلاطم در قبول مدخل طوفان نوح، احتمالا حاصل این نگرانی است که برخی از دوستان گمان می کنند از اخلاف بخش تنبیه شده ی قوم نوح باشند. برای آسودگی خیال آنان تذکر دهم که آنان غرق شدند و به تولید عقبه نرسیدند!!!

آقای یولداش. اگر از این مولف دلیل بخواهید احتمالا خواهد گفت که ژاپنی ها هم به پرستو می گویند پاراستوی!!!

شنبه 29 تیر1387 ساعت: 21:8 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای رضا. برای رفع نگرانی، "برخی از" به جمله اضافه شد.

آقای محمدی. این را می گویند دموکراسی دولتی! رئیس جمهور می خواهد اسراییل را برچیند، معاون اش نازشان را می کشد! ببینیم کدام یک زودتر موفق می شوند. شاید هم خواسته های نفر سومی انجام شود که احتمالا از راه خواهد رسید.

یکشنبه 30 تیر1387 ساعت: 0:12 نویسنده: ناصر پورپیرار، 1
خانم فریبا. غوغای غریبی برپاست و می بینید که تمام همت مشرکین مصروف خاموش کردن بی صدای این آوای نو درگرفته است. گردانندگان قریب پنجاه سایت و وبلاگ، شبانه روز به تولید و توزیع ابهامات و اتهامات علیه این توضیحات مشغول اند که درماندگی از نوشته های آنان می بارد، بی مایگانی که برای پوشاندن برهنگی فرهنگی خود، چاره ای جز بر سر کشیدن هزار باره ی پلاسی ندارند که از فرط بید خوردگی با هر یادداشت نو، تار و پود حصه ی دیگری از آن، با باد حقایق می رود. در نظر آورید آن چه بیان اش هنوز بر زمین مانده، از نظر حجم و اهمیت، بسی بر آن چه گفته شده برتری دارد. بار غول آسایی که حمل و بر زمین گذاردن یک تنه و مطلقا یک تنه ی آن استخوان فیل را می ترکاند. بی تعارف و به اصرار انتظار هیچ عنایتی را جز از جانب خداوند ندارم، چنان که به بی راهه زدن برخی از دوستان را نیز بیش از این بر نمی تابم و به این نتیجه رسیده ام که صورت های پوشیده را نقاب بردارم و صف دوست و دشمن را بی ملاحظه جدا کنم، که صراحت گفتار یکی از ابزارهای آن است. زیرا از مرحله ی تعارفات دیگر گذشته ایم و تنها مضمون یادداشت 163 می تواند خشمی را در بطن دشمنان اسلام و قرآن شعله ور کند که به هر حیله ی احمقانه دست برند. امری که به عنایت الهی برای آنان ثمری به بار نخواهد آورد. به این وبلاگ انبوهی کامنت های فاقد ارزش نصب می رسد نشانگر این که با چه خوش خیالان بدون منطقی مواجهیم که بیماری تعصب و جهل تا مغز ضخیم ترین استخوان های شان را پوسانده است. یکی از آنان در کامنت نصب نشده ای نوشته بود:

یکشنبه 30 تیر1387 ساعت: 0:17 نویسنده: ناصر پورپیرار، 2
"به شما می گویم هیچ تصوری از وجود هیچ زبانی که بتواند با زبان فارسی از نظر گستردگی و عمق برابری کند ندارم و نمی توانم داشته باشم زیرا این زبان من است! و من آتشی هستم در زیر خاکستر که دیر یا زود زبانه خواهم کشید و خواهید دید که هرگز هیچ کلامی به شیوایی آنچه که "من" بر زبان و قلم جاری می کنم سراغ نمی توان گرفت".
این صورت عقب مانده و بی بار استدلال، هنوز تصویر و تصور یکی از صاحب اندیشگان آنان است، که از عهده ی نگارش دو سطر بی لغزش املایی و انشایی، به مدد الفاظی از لسان عرب، برآمده است و در عین حال از زبان و لغت "من" سخن می گوید! با گفتار رجالگان آن ها آشنااید که در میان شان میدان داری را چند ترک دهان دریده به عهده دارند. واماندگان بر سفره یهود نشسته ای که سوزش و خارش زخم حربه ی تختگاه هیچ کس استاد غفوری آرام آنان را بریده و از همین روی دیگر ابلهان را به مرحم گذاری یهودیان فرا می خوانند. سخن کوتاه کنم بهانه گیری ها از یکدیگر را کنار گذاریم و بگذاریم امثال سهند و آرازها راه شان را طی کنند و ما مسیر خود را ادامه دهیم. زیرا به شیوه ای عجیب و جادویی در این وبلاگ کسی نتوانسته است مدت دراز با ماسک دوستی دروغین اطراق کند. من شما را خردمندی فرهیخته می دانم دوست من، به گونه ای که گاه گناه کارانه در صحت پروفایل شما تردید می کنم. ولی به هر حال اشارات مهربانانه ی شما بسی شور انگیز و امیدوار کننده است. تا خدا چه خواهد. و اضافه کنم پیش تر نیز در شتاب زدگی در قضاوت نسبت به آن یادداشت شما اعتراف کرده ام و اینک عذر خواهی را نیز بر آن بیافزایم.

یکشنبه 30 تیر1387 ساعت: 0:34 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای مجتبی. بی اعتنایی محض.

آقای بختیار. بی نوایان درمانده شده اند و اگر به چنین ابزارهایی متوسل نشوند، نان شان بریده خواهد شد.

آقای رضا 71. منظورتان از آن یادداشت کوتاه چه بود؟

یکشنبه 30 تیر1387 ساعت: 2:5 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای اتفاق. مشغول جست و جوی کتاب های سفارشی هستند و یکباره صورت حساب ارسال خواهد شد. در مورد نوع پست هم حتما.

آقای اویرنجی. از طریق تلفن 66492049 تهران.

یکشنبه 30 تیر1387 ساعت: 6:49 نویسنده: ناصر پورپیرار
خانم فریبا. به یقین موجد جان تازه خواهد بود. آیا امید و راهی هست، جز این که به خواست و عنایت خداوند بسپارم، با این راه دراز در پیش که سر منزل مطلوب و محبوب را دور می کند؟! اگر به تصویری راه گشا رسیدید، با ای میل بفرستید.

آقای مجتبی. با مشتی گل چشمه ی خورشید بی فروغ نخواهد شد. در آن جا مطلب تازه و موجبی برای نگرانی نبود. حوصله کنید.

آقای رضا 71. احتمالا این متن فلسفی ساسانی را هم در انتهای آب های خلیج همیشه فارس یافته اند!!! حتی ممکن است به زودی یک کتاب خانه ی واتر پروف نیز از زمان اشکانیان در غاری در زیر همان خلیج بیابند که سند مالکیت ملی بر آن را خرچنگ ها بر صخره ها نگاشته اند!!!

یکشنبه 30 تیر1387 ساعت: 8:7 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای مجتبی. در قسمت زیرین سمت راست نقشه ی ترکیه یک نوار نمایش ارتفاع بر حسب تلورانس رنگ است که بخش مرتفع آن سرزمین را از 500 تا 2000 متر طبقه بندی می کند. بخش های اخرایی آن در حد فاصل 500 تا 1000 متر و انباشته از رسوبات رسی و بخش های بلند تر، از 1000 تا 2000 متر قهوه ای و از 2000 متر به بالا به رنگ خاکستری و سفید است. جالب ترین مطلبی که صحت یافته های مرا در باره ی آن طوفان تایید می کند، این که کشتی در ارتفاع 1800 متری کوه آرارات یافت شده گرچه بلندای آن کوه بیش از 5000 متر است. این مطلب اثبات می کند که سطح آب در آن طوفان از مقیاس تراز متوسط کوه های ترکیه بالاتر نبوده است. گمان نمی کنم درک این مطالب به عقل و استعداد ویژه ای نیاز داشته باشد.

یکشنبه 30 تیر1387 ساعت: 17:50 نویسنده: ناصر پورپیرار
فریبا خانم. پس از دو یادداشت مفصلی که در ساعات 0:12 و 0:17 یک شنبه 30 تیر در پاسخ به آخرین یادداشت خصوصی شما به تاریخ شنبه 29 تیر1387 ساعت: 23:21فرستادم، پیغام کوتاه و خصوصی و پر نیروی شما در ساعت 03:2 رسید که بر آن در ساعت 06:49 پاسخی فرستادم و آن هم فقط یک بار و با یک مضمون. اگر دشوارتان نیست از متن آن پیام دوم به نحوی باخبرم کنید. زیرا در ستون کامنت ها نیز فقط یک پاسخ ثبت است! در ضمن برای بهره برداری از امکانات فنی به تر، می توانید برخی نوشته ها و یا تصاویر را با ای میل و به آدرس های: info@karangbooks.com و یا pirna44@yahoo.com ارسال کنید. محترم و ماندگار و آسوده خیال باشید، هرچند با آخرین مطلب ارسالی شما در ساعت 03:2، به نحوی نگران و پریشان خیال شده ام.

آقای هاتف. زحمات شما در ترجمه ی آن کتاب، سپاس و دعای خیر خوانندگان اش را در پی خواهد داشت. منتظر دریافت محموله ارسالی می مانم.

آقای نیوکامر. به گمانم یونانیان در انتخاب مقصد برای مهاجرت، هرچه دورتر ماندن از دسترس رومیان را منظور داشته اند مضاف بر این که گستره ی کلنی های یونانی نشین، از خوزستان تا افغانستان و از کرمان شاه و سیستان تا ماورا’ النهر پراکنده است. با این توجه که شرایط و امکانات جغرافیایی امروز همان امکانات 2200 سال پیش نیست.

آقای درویش. زمان برداشت دوران ساز از این یادداشت ها هنوز نرسیده و در حیات این روشنفکری و دستگاه های فرهنگی غالبا نان خور کنیسه و کلیسا نخواهد بود. صبر از فرامین الهی خطاب به حق طلبان است.

دوشنبه 31 تیر1387 ساعت: 0:53 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای رضا. این نوشته ها در برابر بی استعدادان نیازمند دفاع نیست. ما در این جا قرار داریم به کسانی که نام و صفحه و حتی عنوان وبلاگ شان سرقتی است، سر نزنیم.

فریبا خانم. بفرمایید آن کامنت مشکوک را به کجا بفرستم. یادداشت خصوصی بعدی شما نیز دریافت شد. احترامات و ارادت های مرا بپذیرید. همه چیز روشن و اسباب مباهات هر صاحب ذوقی است که از استعدادهای مسلم و ذاتی شما با خبر است. باید به گره گشایی الهی امید ببندیم.

آقای مجتبی. علت شوکه شدن و هراس جوجه یهودیان از بابت نصب یادداشت 163، در یادداشت بعد معلوم می شود که به اراده ی الهی به زودی نصب خواهد شد. آن چه را خواندید، تنها اثبات مدخل بود، نتیجه گیری از آن تاریخ یهودیت و فرهنگ نبوت توراتی را زیر و رو خواهد کرد.

آقای-----------. آن ها نزد من نزدیک به یکصد دوره گل آقا انواع مطلب فکاهی دارند. زمان انتشارشان نیز خواهد رسید.

دوشنبه 31 تیر1387 ساعت: 10:28 نویسنده: ناصر پورپیرار
فریبا خانم. این وبلاگ وارد شونده ی دیگری با نام کوچک شما ندارد. تمام کامنت ها اعم از خصوصی و عمومی با نام حاجی زاده می رسد.

آقای هاتف. هارون یحیی به احتمال بسیار در ریشه یهودی است، هر فرضیه ی دیگری در باب طوفان نوح و مکان رخ داد آن، به جز آن چه در یادداشت 163 آمده، یا خیال بافی و یا درهم ریزی عمدی موضوع به قصد بطلان و در پرده ماندن امر است. توضیح مفصل تر را انشا’ الله در یادداشت 164 خواهم آورد. ضمنا با تلفن 66492049 تماس بگیرید.

آقای منوحیم. نصب شمارنده جز ارضا’ حس کنجکاوی خاصیتی ندارد و حتی ممکن است موجب یاس و سرخوردگی شود. اصل ارزش مطلبی است که ارائه می دهید. حتی اگر فقط یک نفر خواننده داشته باشد.

دوشنبه 31 تیر1387 ساعت: 12:17 نویسنده: ناصر پورپیرار
خانم نسرین. تنها سند مورد وثوق این وبلاگ، برای بررسی تاریخی و حواشی مربوط به آن، متن قرآن است و بس. در این میان دیگر روایت ها و افسانه ها و مندرجات تورات و انجیل نیز می تواند مورخ را در ارزیابی کلی هر ماجرا و پدیده و نحوه ی انعکاس حوادث در فرهنگ های مختلف عهد کهن یاری دهد. مشکل اصلی این است که نقل های غیر مکتوب مربوط به این یا آن نگرش، مبنای زمانی پیدایش ندارند و غالبا افسانه هایی هستند که در مجمع خاخام ها و کشیشان حیله گر با منظورهای مخصوص تدوین می شوند که یکی از مالیخولیایی ترین آن ها مجموعه افسانه های نوساخت شاه نامه اند. با این همه بد نیست اندکی دیگر نیز حوصله کنید.

سه شنبه 1 مرداد1387 ساعت: 15:45 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای سلیم. پاسخ طولانی است و در کامنت نمی گنجد. لطفا و در صورت امکان تلفن بزنید.

آقای هاتف. مقصر بی جواب ماندن تلفن شما قطع برق است. به ترین زمان ساعت 1 بعد از ظهر است. اگر برنامه قطع برق تغییر نکند.

آقای تلمیذ. این ها نیز مانند لولوبی و غیره فقط نام است و بس. سخنان اصلی در باب طوفان نوح هنوز در راه است.
ارسال شده در چهارشنبه، ۲۲ آبان ماه ۱۳۸۷ ساعت ۲۰:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان