پاسخ ها، ۳۲، اردیبهشت 87

باتشکر از دوستانی که در جمع آوری و تنظیم آن کمک کرده اند.
جمعه 6 اردیبهشت1387 ساعت: 6:28 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای reza71. با تشکر از تذکر شما، غرض این که از هر سر و سو که بگیری حاصل آن یکی است و معلوم می شود که برای هیچ مقوله ای جز افسانه های نامعقول ندارند.

جمعه 6 اردیبهشت1387 ساعت: 10:26 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آراز بیلگین. به طور خصوصی آدرس بفرستید تا نسخه ای از آن را برای تان ارسال کنم. آدرس ورژن انگلیسی هم اگر حذف نکرده باشند، در گوگل بوده است. سری هم به سایت www.naria.asia بزنید. ضمنا و ظاهرا نام وبلاگ تان در کامنت بعدی آمده است.

جمعه 6 اردیبهشت1387 ساعت: 14:29 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آتامان. در موضوع کاروان سراها و نمونه های تولید شده در پی صفویه، هنوز اشارات چندی نگفته مانده است. به گمانم در پایان این مبحث می توان تصویر به تری از همه چیز آن دوران به دست آورد.

شنبه 7 اردیبهشت1387 ساعت: 6:59 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای اتفاق. زحمات شما به خصوص از این باب که در یهودستان شیراز، مرکز دروغ بافی درباره ی تاریخ و ادب و سنت و باورهای مردم ایران انجام می شود، الگو و ارزشی است برای آن دوستانی که نسبتا کم تحرک اند. تجربه ی شخصی، که حوزه قابل توجهی از برخوردها را دارم، معلوم کرده که تاثیر دیدار مستند تختگاه هیچ کس، بر انواع گروه های اجتماعی به طور یکسان تاثیر گذار و بیدارگر بوده است، چنان که نمونه ی آن بر عناصر حراست میراث را خود شاهد بوده اید. اگر پیروان حقایق نوین در باب تاریخ ایران، روزانه حتی یک بسته از این مستند را، که آماده کردن آن هزینه ای اندک دارد و زمان زیادی نمی برد، در میان همکاران و خویشان و دوستان پخش کنند، امید می رود که در سال آینده مبلغان خود جوش بیش تری در بتکده هایی چون گور بدون جسد حافظ قلابی یافت شوند. ضمنا درباره ی اشاره به یادداشت پیش از نوروزتان به همت کهولت خالی الذهنم.

آقا و یا خانم نازنین. اینک که شکافی در تاریخ نویسی های یهود فرموده گشوده شده، از قبیل سئوالاتی که طرح می کنید، هزاران می توان ارائه داد، که پاسخ گویی و روشنگری در باره ی آن ها کار گذر زمان و تولد نسل هاست. بخشی از آن ها یک پاسخ گروهی ساده دارند و بخشی دیگر به مطالعات جدی نوین محتاج اند. در حال حاضر سعی و درد ما متوجه شکستن آن جبهه ای است که با توان تمام در برابر حقایق نو ایستاده اند و رفتار با آقای اتفاق در میراث و با آقای غفوری در وزارت ارشاد اسلامی فقط نمونه های کوچکی از جسارت و وقاحت آن هاست.

آقای آتامان. اجازه دهید حتی با همین زبان هم با یکدیگر گفت و گو کنیم. از سکوت کم زیان تر است که بر ابهامات مان در تمام زمینه ها می افزاید و به خیال پردازی های مان پر و بال می دهد. باورم این است که هیچ یک از ما دشمن آن دیگری نیست و در برابر قبول حقیقت لجوجانه نایستاده است.  

شنبه 7 اردیبهشت1387 ساعت: 23:12 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای مسعود و آقای یولداش. ظاهرا دو نفر به نام نازنین در این بخش پیام می گذارند. مهم این است که پیام های نازنین به خوبی نشان می دهد که وقت زیر سئوال بردن همه چیز است. هنوز جای غرفه ی ما در نمایشگاه معین نشده، اگر بنا بر حضور انتشارات ما در نمایشگاه بود، بعد از ظهر روزهای معینی را از ساعت 4 به بعد در غرفه خواهم بود، که هنوز محل و شماره آن را نمی دانم.

آقای ثاقب. به عللی پیام شما را خصوصی فرض کردم. امیدوارم هرچه سریع تر صحیح و سالم در جمع دوستان و در وبلاگ تان دیده شوید.

آقای رضا. موضوع کاروان سراها داستان تکان دهنده و روشنگری دارد که به زودی عرض خواهم کرد.

خانم نازنین. می خواستم دستورات شما را اجابت و کامنت ها را به آن صورت که گفتید جدا کنم، اما معلومم نشد کدام یک را متعلق به شما بدانم. لطفا آدرس روشن تری بگذارید.

یکشنبه 8 اردیبهشت1387 ساعت: 0:47 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آتامان و آقای میثم و آقای بی نام. بدون شک هر نوع جدال برای اثبات و کسب برابری قومی و فرهنگی و ستیزه برای برقراری عدالت اجتماعی، کوشش برای تحقق مفاهیم بسیاری از آیه های قرآن است. اینک که آن وحدت اسلامی برقرار نیست و مثلا شاهدیم که مجموعه نقشه های مجعولی را، به عنوان تبلیغ برتری نام یک قوم بر دیگران، برای چندمین بار، با هزینه های فوق سنگین تکثیر می کنند و با هیاهوهای مطربانه برای نشر آن جشن می گیرند، یا قوم پرستی را از راه نصب حدیثی قاطعانه مجعول بر پشت اسکناس های رسمی کشور تبلیغ می کنند و موجب ایجاد خشم و نفرت و میل به جدایی در میان مسلمین و باعث تفرقه ی بیش تر می شوند، پس شعار برابری قومی و سخن و ستیزه برای برقراری آن، انکار ضرورت برقراری وحدت اسلامی نیست، به شرط این که نخواهند برای جانشین کردن قومی در جای قوم دیگر، با قوم پرستی مبارزه کنند.

یکشنبه 8 اردیبهشت1387 ساعت: 13:4 نویسنده: ناصر پورپیرار
خانم نسرین. شرط ورود به مباحث جدی، بالا بردن قدرت تحمل در مواجهه با نظرات دیگران و راه برخورد با عقاید و مطالبی که نمی پسندید، ارائه ی ادله ی اقناعی تازه است، نه دل خور شدن و تعجب کردن. وبلاگ تان را هم دیدم که گرچه مختصر و محدود به مسائل وارد شده اید، ولی در همین مقیاس نیز مفید بود. موفق باشید.

آقای اتفاق. خودتان برنامه ریزی کنید. باید ترتیبی دهیم که مستند برای گروه های اجتماعی موثر نظیر مهندسان و مشاوران و پیمان کاران و پزشکان و دفتر داران و اساتید دانشگاه ها در تمام رشته ها و سردفتران و وکلای دادگستری و از این قبیل ارسال شود. در سال گذشته از دفتر ما قریب 1500 نسخه برای مهندسان و پیمان کاران و مشاوران فرستاده شده است. به گمانم برای دیگر گروه ها که قریب 3000 نسخه می شود، باز هم فراخوان بدهید.
ضمنا با شخصی که نام برده اید، مطلقا آشنا نیستم.

دوشنبه 9 اردیبهشت1387 ساعت: 6:53 نویسنده: ناصر پورپیرار
جناب استاد هادی. سپاس گذارم.

آقای آراز بیلگین. پیام شما قید خصوصی را نداشت. از زحمتی که برای ارسال فیلم برای آن محقق می کشید ممنونم.

آقای علی رضا. از نظر تاریخی تا 150 سال پیش هرگز جایی با نام خلیج فارس در فرهنگ و جغرافیای جهان نبوده و کلیه ی اسناد منتشره در این باب، هر قدر هم نفیس چاپ شده باشد، جعل مطلق و واضح است.

آقای عباس محمدی. در ایران پس از پوریم تا زمان دولت اصطلاحا صفویه هیچ نمونه ای از معماری ملی دیده نشده که درباره ی آن کتابی تالیف شده باشد. آن چه در این باب موجود است همان معماری ایران پوپ کلاه بردار است که از اوضاع آن باخبریم.

فریبا خانم. امیدوارم که روزگار بر شما آسان تر بگذرد. از لطف شما ممنونم.  

دوشنبه 9 اردیبهشت1387 ساعت: 15:8 نویسنده: ناصر پورپیرار
اقای ثاقب. با آرزوی سلامتی شما. من دیروز هم وبلاگ شما را دیدم. لینک های خوبی داشت به خصوص پاسخ ها به یادداشت های من درباره ی تخت جمشید که گرچه مربوط به یکی دو سال پیش، اما در نمایش حماقت بعضی ها معرکه بود!!! لینک های امروز از دیروزی ها به تر بود. به گمانم بسته ی پیشنهادی ایران را باید نه بسته ی صلح که بسته ی تسلیم نامید. وزارت ارشاد اسلامی ما ظاهرا مامور جلوگیری از انتشار کتاب اسلام و شمشیر است نه کنترل نمایشگاه های نقاشی. نمونه ی موفقیت آمیز کارکرد بسته ی ایران را هم می توان در دعوای متکی با وزیر امور خارجه ی عربستان دید، چنان که امنیت انتخابات را هم در گزارش نماینده ی ایلام مشاهده کردیم. 1400 سال است سپاه آنوسی ها در ضربه زدن به اسلام ناکام بوده اند، مسلم این که فرماندهان جدیدشان نیز کاری از پیش نخواهند برد. به گمان من و لااقل در دو سال گذشته آقای تسخیری بسیار شجاعانه و پیشرو و منطقی و دموکراتیک عمل کرده است. دعا کنیم چنین روحانیونی افزایش یابند و به جایگاه تصمیم گیری برسند.

سه شنبه 10 اردیبهشت1387 ساعت: 13:18 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای عابدی. کد پستی دفتر کارنگ 1314743531 است. امیدوارم سلامت و موفق باشید.

خانم نسرین. با این که مطلب مورد اشاره شما کمی وصله پینه شده می نماید، ولی قابل تامل است. کاش نتیجه ی نهایی از طرح این مقدمات را نیز بیان می کردید. آیا نظرتان این است که پیشوند کاس و کاش یک کد یهودی است؟

سه شنبه 10 اردیبهشت1387 ساعت: 20:33 نویسنده: ناصر پورپیرار
خانم نسرین. آن جا که نوشته اید: «واژه‌هاي كاسه ، كوزه و كاشي نیز ممکن است با نام کاسی ها مربوط و از ساخته های این قوم باشند». با توجه به این که در یک سطر بالاتر باز هم آورده بودید: «در شمال آناطولی کاسی ها با نام های مختلف چون قاس، قاسقا، قاشقا و … زندگی می کردند»، پس شاید بتوان نه فقط کاسه و کوز(س)ه و کاشی، بل قاشق را هم از واژه های همان قوم دانست. اگر چنین بپذیریم در سراسر شرق میانه جز کاسیان یا کاسران، که به تعبیر شما همان خزران اند، یافت نمی شود و بسیار به تئوری هخامنشیان بر 127 ایالت مسلط بوده اند نزدیک شده اید، تنها با این تفاوت که به جای هخامنشیان کاسی ها را گذارده اید! ضمنا بدانید صنعت کاشی کاری چنان که به بحث آن انشاء الله به زودی وارد خواهم شد، پیشه ای با دیرینه ی چند صد ساله و منشاء آن نیز شهر کاشانی است که قطعا پیش از عهد به اصطلاح صفویه بر روی زمین نبوده است. با این همه اگر زوائد اغراق سان مطالب تان را حذف کنید و اصراری به چنین شمول گسترده ای نداشته باشید و برای منابعی که ذکر می کنید، محل رجوع بیاورید، جایی برای جست و جوی بیش تر باز می ماند. ضمن این که اگر کاسپین و خزر یکی است، پس انگیزه ی تغییر نام این دریا چه بوده و به ذهن چه کسانی خطور کرده و اجرا شده است؟

فریبا خانم. به هنگام شلوغی گاه اشتباه رخ می دهد. با عذر خواهی نصب شد.

آقای اهوازی. ممنون.

سه شنبه 10 اردیبهشت1387 ساعت: 20:59 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای ثاقب. به راه نمایی شما و برای خواندن مطلب مربوط به صدام و لبنان به سایت ابطحی شبه شیخ رفتم. در آن جا کامنتی بود بسیار حیرت آور و با مضمون زیر:

رضا: آيا درسته بان کی مون دبير کل سازمان ملل پدر بزرگ شدن شما را به شما و رئيس جمهور تبريک گفته اند؟حتما جواب بده. خوب . (۹ ارديبهشت ۱۳۸۷ - ۲۳:۵۹)

مدتی بود با نام و شخصیت این بان کی مون و پیدا شدن چنین عنصر ماست گونه، پس از مدیران قدرتمند و حرف نشنوی قبلی، در مهم و موثرترین مسند بین المللی، یعنی کرسی ریاست سازمان ملل، درگیر بودم. دوستی با دلایلی معین مرا هدایت کرد که بان کی مون یک ترکیب یهودی در زبان کره ای و به معنای «بنی شمعون و یا از پشت شمعون» است. اگر این برداشت که به قرائنی درست می نماید و در کتاب فرزندان استر هم به آن اشاره شده و اگر واقعا بان کی مون تولد نوه ی این شیخ را در میان این جهان آشفته و پر هیاهو تبریک گفته باشد، پس باید به شیخ مان بگوییم: شبات شاد!

آقای مجید. 145 یادداشت ایران شناسی بدون دروغ را با ذهنیت خالی از تعصب بخوانید. پاسخ های تان را دریافت خواهید کرد. نه فقط شما که یهودیان هم نوشته های مرا برنمی تابند و چون سدی در برابر نشر عمومی آن ایستاده اند. مسئله ی اصلی پوریم است، نه تصورات شما.

آقای m hf . عکس ها را دیدم با این قید که پیش از این تصویری از جانب شما نرسیده بود، باور این که در دوران جدید و در بنای یک کتاب خانه ی دولتی چنین گنبدی را قرار داده باشند دشوار است. اگر ممکن است توضیح بیش تری در باب این کتاب خانه، زمان ساخت و بانی آن ارسال کنید. بسیار ممنونم.

ضمنا غرفه ی 9 متری نشر کارنگ که جای لولیدن ندارد، اما قدم مهمان را گرامی می دارد، در سالن عمومی، راهروی 17، شماره ی 29 است.

چهارشنبه 11 اردیبهشت1387 ساعت: 6:28 نویسنده: ناصر پورپیرار
جناب آقای هادی. ممنونم.

آقای کشاورز. اجازه ی این کار را صادر نمی کنند. اصولا امسال فروش سی دی را در نمایشگاه ممنوع کرده اند که انشا’ الله ربطی به سی دی های استاد غفوری بزرگ ندارد.

آقای مسعود. انشا’ الله دیدار حاصل خواهد شد.

آقای ساوه ای. آن کتاب را نخوانده ام.

آقای اورین. اگر آدرس بفرستید، سی دی ها ارسال می شود.

آقای عابدی. آدرس عکس ها را بفرستید که مربوط به کدام یادداشت است تا ای میل شود.

چهارشنبه 11 اردیبهشت1387 ساعت: 23:31 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آراز بیلگین. نوشته اید:
"بنده برداشتم از کارکرد پور پیرار افشای تحریفات است چرا که ایشان دعوت بنده را برای کار هماهنگ با فارسی زبانان برای رفع دشمنی از متن توده مردم و شوت کردن توپ به زمین سیاستمداران را قبول نکردند".
این حرف درست نیست. برعکس گلایه را من شروع کردم که چرا در محافل سیاسی و دانشگاهی ترک، به ویژه در باکو، علیه نوشته های من و به خصوص در رد مستند تختگاه هیچ کس، به قصد تخفیف این گفتمان جدید تاریخی، این همه تبلیغ می شود؟ شما قطعا نمی دانید که برای آماده کردن این مستند چه میزان زمان و دلهره و پول از جیب یکی دو نفر و بر فراز همه، از کیسه ی کوچک استاد غفوری، آن هم با فروش وسائل شخصی، پرداخت شده است، اما شاید در اثر بخشی این مستند در بیداری بدنه ی ملی و رفع دشمنی در میان اقوام ایرانی دچار تردید نباشید. انتظار و پیشنهاد من این بود که به جای سیاسی کاری های کم اثر و بی برنامه وحتی مشکوک موجود، مستند را پرچم فرهنگی درخواست تصحیح رفتارهای فارس پرستانه کنیم و از مراکز و مسئولین فرهنگی کشور خواستار بازبینی تاریخ و هویت ملی و تصحیح کتب درسی تاریخ، بر اساس داده های آن شویم. کاری که در صورت انجام سازمان یافته ی جمعی، حتی فقط در سطح روشنفکری ترک و فارس و عرب، نه فقط به سرعت انعکاس جهانی می یافت، بل نصب هر برچسبی بر آن به هر بهانه و عنوان ناممکن بود. پاسخ در پرده ی شما این بود که من می خواهم از این راه اقوام دیگر را سپر بلای خود کنم و حتی تا مرز فارس پرستی زیرکانه متهم شدم، زیرا به نظر می رسد بازخورد اصلی برداشت های شما، متاثر از مراکز سیاسی ورشکسته و سرگردان است. بنا بر این اینک که دستان هویت طلبان ایران- که فارس و ترک و کرد و بلوچ و خوزی ندارد، زیرا با جعل و دروغ، همه را به یکسان فریب داده و مدعی یکدیگر کرده اند- از مجموعه اسناد مغایر باورهای کنونی ملی و قومی انباشته است و به سهولت قادریم در هر نشست ملی و یا بین المللی دشمنان مردم شرق میانه و خصمان تاریخی اسلام را، در عرصه ی فرهنگی، در جای خود بنشانیم و بی آبرو کنیم، آسان و موجه ترین راه موفقیت دعوت به تجمع در این جبهه است. اگر چنین ستیز فرهنگی جمعی موثری را می پسندید و می پذیرید، که در مرحله نخست ما را به وحدت ملی واقعی و در گسترش بعدی، به وحدت مسلمین نزدیک می کند، پس بسم الله.  

پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 6:59 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آراز بیلگین. نتیجه معلوم شد. تمام این پیشنهاد را، که حول داده های مستند تختگاه هیچ کس به مبارزه ی فرهنگی مشترک و موفقی وارد شویم، کنار گذاردید و نشنیده گرفتید، زیرا که گویا به جای «وحدت ملل» ایرانی، نوشته بودم «وحدت ملی»!!!!! آشنایان با لغت نامه ی سیاست می دانند که این هر دو یکی است و می دانند که چنین بهانه جویی ها از چه مایه می گیرد!!!!! پس دوستانی چون بی نام و میثم و ستاره را به عناد و بی خبری متهم نکنید، زیرا اعتراف شما به وجود دشمنی با تحقیقات نوین تاریخی و مستند تختگاه هیچ کس، در رده های موثری از رهبری سیاسی جنبش هویت خواه ترک، حقانیت دلواپسی های آنان را، که رشد هر نوع قوم پرستی در جنبش نوین هویت طلبی اسلامی را مردود و مخرب می دانند، اثبات می کند. آیا مطمئنید که در ذهن خود تصویر تفنگ پر سر و صدا را بر قلم چاره یاب ترجیح نمی دهید؟!! اتفاقا کرگوشی لااقل لایه ای از سران حکومت فعلی، در باب مواجهه ی منطقی با درخواست های قومی، حاصل شناخت و احتیاط در برابر همین دوستداران ایجاد تق و توق های سرگرم کننده است که در پشت آن همان سبیل سپیدان هنوز پیرو استالین و نماز گزاران به قبله ی مسکو، سنگر گرفته اند...

پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 14:2 نویسنده: ناصر پورپیرار، 1
اینک صدای غرغر دسته جمعی روشن فکری وامانده ی ایران از هر گوشه بلند است و بر سر و سینه می کوبند که چرا مهران مدیری در کم تر از دو ساعت چهره ی جمعی آنان را به صحنه برد و پته ی عمومی شان را به آب داد. او را مترسک دولت جمهوری خواندند و پوپولیستی که با سرگرم کردن مردم نان قندی پر چرب می خورد، چنان که من در نظر جاسوسان یهود، مورخ ولی فقیهم، هرچند که اجازه ی انتشار نوشته های ام را ندارم، تا وسعت ابلهی در شاخه ی دیگری از روشنفکری ما معلوم شود! علت هیاهو علیه مهران مدیری آن است که هر یک از اعضا’ و سران این روشن فکری تصویر خود را به گونه ای و در گوشه ای از آن نمایش می یافت و در این و یا آن نمونه مورد خطاب می دید. نکته این که از میان مردم کسی به این در لجن غلطاندن روشن فکری اعتراض نکرد و از آن آگاه کننده تر کسی از مدعیان روشن فکری نیز به خود نیامد و جایی نگفت و ننوشت که حق با مدیری است و از همپالگی های خود نخواست که دست از اراجیف نویسی های مقفع و غیر مقفع بدارند، اداهای بیرون از دایره ی زندگی مردم درنیاورند، از راه نرسیده، به دامن الهه ی تخدیر نیاویزند و در آشفته بازار کنونی برابر وظیفه ی مستتر در عنوان خود، چاره ای بجویند و راهی بنمایند. زیرا روشن فکری ایران در ذهن و ضمیر مردم همان گونه ثبت بود که مدیری نشان داد و روشن فکران نیز خود را بیدی نمی دیدند که از باد دو ساعت طنز به لرزه درآیند. آن ها از انقلاب مشروطه، تحولات دوران رضا شاه، ماجراهای سیاسی مقدم بر جنبش نفت، ظهور ملیگری در دوران مصدق، کودتای 28 مرداد، جوشش دوباره ی نهضت های مکرر پس از کودتا، جنبش عظیم اسلامی مردم در بهمن 57، تحقیقات نوین تاریخی در مجموعه ی تاملی در بنیان تاریخ ایران و از مستند تختگاه هیچ کس نیز چیزی نیاموختند تا چه رسد به برنامه ی سرگرم کننده و دو ساعته ی آقای مدیری!

پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 14:4 نویسنده: ناصر پورپیرار، 2
اینک همان حکایت در گفت و گوهای این وبلاگ می گذرد. هرچه سخن از غیر مدعیان می شنویم نظیر آن است که حاجی زاده ی نازنین از سر دل سوزی خام و خالص می نویسد: «چه نیک خواهد بود اگر در مجال به دست آمده علاوه بر تمرین درست اندیشیدن، مشق اخلاقیات حسنه نیز کنیم و در برابر خطا و ناآگاهی هم که هیچ کسی ازآن بری نیست ، بجای تحقیر و تخطئه او، برادروار به یاریش بشتابیم». و یا ایاز خطاب به سیمونیان ارمنی می آورد: «خودمختاری طبق اصل متن انگلیسی حقوق سیاسی و مدنی حق همه انسانها و هر سرزمین متعلق به ساکنان آن سرزمین است. هنوز تاریخ قرن 20 از اذهان خارج نشده، ایروان نیز تا اواسط قرن 20 شهری مسلمان و تورک نشین بوده است. فیلمها و عکس اخراج 800 هزار نفر تورک مسلمان ایروان را به راحتی می توانید پیدا کنید. ماجرای توحش جیلوهای ارمنی و پس از آن سیمیتقوی کورد را در ارومیه و سلماس و خوی را می توانید از زبان خود شاهدان سالخورده این مناطق بشنوید». اما کتاب خوانده ی آگاهی همچون سهند در همین باره چنان مهار زبان را از دست می دهد و چندان به فحاشی متوسل می شود که مرا به حذف ناسزاها های واضح آن ناچار می کند: «سیمونیان داشناک سادیست: مگر بارها بهت نگفته ام که از پای منقل بلافاصله پای کمپیوتر نه نشینید.؟ ... چطوری منطقه ای که اسم اش هم ترکی است---- خودتان هم کاراباغ نوشته اید ---می تواند مال ارمنی دو رو و ... و ... و ... باشد»؟ و عجیب است که از همین زبان ستاره و بی نام و میثم به بی رعایتی در گفتار متهم اند.

پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 14:22 نویسنده: ناصر پورپیرار، 3
این یادداشت درس اخلاق نیست. بیانیه ای است که فقدان درک سیاسی در سران مدعی هویت خواهی در ایران را اعلام می کند و خواهان تصحیح آن است. آقای سهند می نویسد: «من هم مبارزه به شیوه قلمی را به تق و توق تفنگ ترجیح می دهم اما اگر انسانی هستم و یا حتی یک گراز در مواقعی مجبورم که برای حفظ خانواده خود از زور استفاده کنم. راستی خود شما هم چندان با اعمال زور مخالف نیستید. برای اینکه از مقاوت در افغانستان و عراق که بیشتز به برادر و خواهر و پدر و مادر و کودک کشی شبیه است دفاع می کنید». البته آقای سهند احتمالا در ردیف سران هویت طلب ملت ترک نیست، اما نمونه ای از سرگشتگی اندیشه و احساسات دائما سرریز شونده در جماعت روشن فکری شناخته می شود. زیرا حساب مبارز عراقی و افغانی و فلسطینی را، که می خواهد اژدهای آدم خور سپاه متجاوز و جرار از یهودیان خط گرفته را از سرزمین اسلامی خود بیرون براند، از هویت طلب ایرانی جدا نمی کند و توجه ندارد که مبارز عراقی در این اندازه با قوانین بین المللی و نیازهای شرایط ناخواسته پیش آمده آشناست که بداند حتی مسئولیت تصادف دو اتومبیل و خون آمدن از دماغ کودکی در دعوای خانوادگی نیز بر عهده ی نیروی بیگانه ای است که سرزمینی را به زور اشغال می کند، چه رسد به حاصل بمب گذاری در معابر و بازار. مبارز قهرمان عراقی و افغانی و فلسطینی که کاخ محاسبات و معادلات غرب را با از خود گذشتگی اسلامی بر سرشان خراب کرده و مجموعه ی نظامیگری و سازمان های اطلاعاتی و امنیتی سپاه و اقالیم شرک را، حتی در برابر مردم فلوجه نیز عاجز کرده، می داند که از طریق اعمال تنها شیوه ی ممکن نبرد با متجاوز، یعنی نمایش ناتوانی او در حفاظت از آرامشی که حفظ آن را برابر قوانین جنگ بر عهده دارد، بی حاصلی تجاوز در برابر ملتی کهن را اعلام و سرانجام او را با خفت به خانه ی خود باز می گرداند. شیوه ای که مردم عراق نیز آن را فهمیده و پذیرفته اند و در هر نظر خواهی خیابانی، مقصر این خون ریزی ها را آمریکای متجاوز می دانند.

پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 14:36 نویسنده: ناصر پورپیرار، 4
به یقین اگر در میان معرکه موجود عضوی از مردم عراق و افغانستان و فلسطین بودم بر سر اسراییلیان موشک دست ساز می فزستادم و بر خود کمربند انتحاری می بستم، زیرا سفاهت و جنایت یهودیان و غربیان مرا مجاز می کرد از هر وسیله برای بیرون راندن آن ها از سرزمین اسلامی و اجدادی ام استفاده کنم. اما چنین مطلبی جواز کشاندن یک مبارزه منطقی فرهنگی در ایران را به مجادلات گلوله ای صادر نمی کند.
حالا حکایت هویت طلبان ما در برابر دولت های ایران از رضا شاه تا سیستم سیاسی کنونی است. پیشاپیش بگویم به گمان من باید فارس ها خود را در نخستین ردیف صف هویت طلبان ایران قرار دهند، زیرا عنوان و اطلاق فارس نوظهور و بی پایه ترین عنوانی است که تا دو سه قرن اخیر و به تر است بگویم تا زمان رضا شاه شناخته نبود و یا لااقل ادعای سروری نداشت. از این بابت به گمانم هر فارس خردمندی باید شبانه روز از خود بپرسد که من کیستم، در کدام جریان تاریخی و اجتماعی زاده شدم و در پس به پیش راندن ناگهانی من، که اصلی و دیرین ترین دلیل ادعای حضورم، یعنی بنای تخت جمشید نیز قلابی درآمده و به تاریخی سراپا جعلیات تکیه دارم، چه توطئه ای علیه همزیستی عمومی در این سرزمین و در منطقه چیده اند؟ سران هویت طلب ایران از هر قوم و ملت که باشند، لااقل باید بدانند که مقابله ی کنونی آن ها با جعلیات تاریخی موجود، که ابزار برتری سیاسی و اقتصادی و فرهنگی فارس ها را فراهم کرده، در ماهیت خود یک مبارزه ی استدلالی و قلمی است و نه نبرد خیابان و بیابانی.

پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 14:38 نویسنده: ناصر پورپیرار، 5
ما می خواهیم ثابت کنیم که مهاجران به این سرزمین، از پس کشتار عمومی پوریم، در سازمان دهی اجتماعی و در مبارزات ملی و بین المللی برای حفظ کاشانه و کودکان و سنت های نوسازشان، با نمونه ی نبرد علیه سیستم خوفناک دیکتاتوری پهلوی ها و یا جنگ عراق، سهم یکسانی داشته و به یک اندازه حاضر بوده اند. در چنین مبارزه ای، اخراج منطقی و مدلل فارسیان از جایگاه ادعا شده ی کنونی، تنها با بیان صحیح تاریخ و اثبات جعلی بودن هویت آنان میسر است. حاصلی که به خوبی در مستند تختگاه هیچ کس منعکس است و برافراشتن پرچم آن کار هویت شناسی در ایران را بسیار آسان و بی جنجال خواهد کرد. ما باید خواستار یک گفت و گوی ملی بر مبنای اسناد نوینی باشیم که پیش تر در اختیارمان نبود. اگر سران هویت طلب اقوام ایران و به ویژه قوم ترک سعی در به حاشیه راندن و بی اعتنایی به این سند شگفت انگیز دارند و برای بی اعتبار کردن آن می کوشند، پس در ذهنیات آن ها ماجرا جویی های دیگری می گذرد، که بی شک پریشان و بی ثمر است. و جالب تر این که اگر بنا به فرض، مستند تختگاه هیچ کس حاصل اندیشه ورزی و کار فنی متفکران و متخصصان ترک بود، اینک گوش فلک را به خاطر این تخم طلایی خویش خراشیده بودند!!! آقایان، این همان قوم پرستی بی منطق و فارس گونه است که بی نام و ستاره و میثم می گویند

پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 21:48 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای پشیمان. شما را نمی شناسم و ادعا و گلایه ای در باب هرچه کرده اید ندارم.

آقای قاراداغلی و آقای آیاز. به گمانم هنوز برای درک دقیق تر از هدف این مجموعه تحقیقات جدید، باید همگی تا نصب چند یادداشت دیگر حوصله کنیم. زیرا اگر خداوند بخواهد، صحنه ی بسته ای را خواهم گشود که تصمیم گیری نهایی را برای هر صاحب تفکری آسان تر خواهد کرد. در حال حاضر توقع همان است که نوشته ام. باید مبارزه با ستم ملی را در عرصه ی فرهنگی، که حربه ی برایی برای آن، چون مستند تختگاه هیچ کس به دست داریم، گسترش دهیم و مقامات مربوطه را برای پاسخ گویی و برخورد رسمی با آن زیر فشار بگذاریم و حتی خواهان نمایش آن از رسانه های عمومی شویم.

آقای دما. گفتار از حاصل سفر به اندونزی با موضوع یادداشت های نهایی در مبحث موجود، درهم عجین است. اندکی دیگر حوصله کنید.

جمعه 13 اردیبهشت1387 ساعت: 12:0 نویسنده: ناصر پورپیرار
ضروری است دوستان، از ترک و فارس و کرد و غیره، برای گرفتن یقه ی این و آن در این وبلاگ، اندکی تامل کنند. زیرا هنوز تمام حقیقت پنهان مانده در ورای این قوم گرایی و حتی قومیت ها را نمی دانند و نمی دانند که تاریخ ایران پس از پوریم، از مبداء فتح علی شاه آغاز می شود و در آن زمان کسی خود را ترک و فارس و کرد و گیلک و مازندرانی نمی خوانده و زبان و پرچم و مرزکشی های جغرافیایی و اختلافات و ادعاهای کنونی میان اندک ساکنان کشور نبوده است. به گمانم به تر است پیشنهاد آقای آیدین یاشار را بپذیریم و تا بیان مطالب نهایی حول مطالب یادداشت ها اظهار نظر کنیم، هرچند برابر نمونه ای باشد که خود ایشان اندکی بالاتر ارائه داده اند:
«به نظر من تأسیسات جاده‌ای و شبکه کاروانسراهای دوره صفویه نیز به عنوان تأسیسات نظامی با ابتکار و راهنمائی قدرتهای غربی جهت ایجاد آمادگی برای «ضربه زدن از پشت» به امپراطوری عثمانی بود که موی دماغ قدرتهای غربی شده بود».
این غربی ها در کشوری که جز قلعه نشین ندارد، چه کسانی را راه نمایی کرده اند، نشانه ای نداریم جز این که قبول کنیم سازندگان این مظاهر هستی و تجمع متمدنانه نیز به صورت گروه های متعدد کار به کشور وارد شده اند و چرا این غربی ها برای حمله به عثمانی صدها کاروان سرا در غرب کشور ساخته اند، چیزی نمی دانیم. به همین دلیل اجازه دهیم که نخست شناخت ما نسبت به مسائل از این دریچه ی تازه باز شده کامل تر شود.

جناب آقای هادی. از راه نمایی شما ممنونم.

آقای اولکه. زحمت کشیده اید، اما زبان نشریه را اندکی بیش تر کنترل کنید.

آقای اهوازی. پاسخ سئوالات شما در گفت و گو از دوران معاصر و در کتاب چهارم خواهد آمد، انشاء الله.

شنبه 14 اردیبهشت1387 ساعت: 7:46 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای اتفاق. منظور من از پان اسلام ها کسانی هستند که خلاف نص صریح قرآن که نصارا و مجوس و صابئی سلیم کردار را نیز مشمول پاداش اخروی می داند، بهشت را به انحصار مسلمین در می آورند و البته آن هم به این شرط که از فرقه ی خودشان باشند!!! ضمنا در این جا نفی وجود و حقوق اقوام را ندیده ام، موضوع رد سلطه ی هر قوم بر قوم دیگر، نظیر اوضاعی است که فارس ها در این ملک برقرار کرده اند. اما بحثی درگرفته است، به گمانم حاصل سو’ تفاهمی ناشی از سو’ بیان. هنوز منتظرم تا دوستان و برخی از دشمنان قدیم که خود را به میانه انداخته، به امید بی هوده ی صید، آب را گل آلودتر می کنند، از نیک و بد، صحیح و غلط، آن چه را در چنته دارند بیرون بریزند تا معلوم شود سرانجام این جنجال چیست و از این بته ی هنوز جوانه نازده و ناشناس انتظار چه باری باید داشت؟ اما دو اشاره، یکی به نیمه مزاح و دیگری بسیار جدی را، برای برداشت به تر عرضه کنم.
1. شما نوشته اید: «چرا که در سیرۀ پیامبر و خلفاء ندیده ایم و نخوانده ایم که چنین قصدی داشته باشند». انشاء الله مبارک است این سیره ی خلفا، که همان منتسب به پیامبرش نیز ساختگی و مملو از اثر انگشت دشمنان اسلام است.
2. آقای م. ستاره هم نوشته اند: «موضوع فوق العاده جالب برای من این است که اگر فرضا ترک های ایران قادر شدند به زبان مادری بنویسند و بخوانند، آیا این جنبش هویت طلبی به پایان می رسد؟ اگر آری پس انصافا آرمان حقیری است زیرا که هم اکنون نیز این مقصود حاصل است و تمام ترکان می توانند برای یکدیگر به ترکی نامه بنویسند و به دوستان فارس شان به فارسی». کاش ایشان آن وجه دیگر پرسش را نیز ادامه می دادند که: «اگر نه، آن گاه پس از موفقیت در کسب اختیار فرهنگی نگارش و آموزش به زبان و حتی خط مستقل ترکی، دنبال کسب چه اختیار دیگر سیاسی و یا اقتصادی بودند»؟ شخصا و از این که پاسخ به این حالت را برای نتیجه گیری به تر، بسیار عمده می دانم، دوستان هویت طلب ترک را می خوانم که به سئوال تکمیلی بالا، که از جانب من طرح می شود، پاسخ صریح دهند. با این یادآوری که پیش تر نوشته بودم در تمام قوانین رسمی بین المللی، که مورد پذیرش دولت های ایران نیز بوده است، حق تعیین سرنوشت و استقلال، بدون استثنا، برای هر قوم و ملتی، در هر مقیاس ارضی و جمعیت و قدمت و باور و سنت، محترم شمرده شده است.

شنبه 14 اردیبهشت1387 ساعت: 21:41 نویسنده: ناصر پورپیرار
مباحث جاری، تا همین جا به مبارکی دو مطلب را روشن کرد: نخست این که سرانجام آراز بیلگین را از غلاف خود بیرون کشید، تا او را مدافع مظلومیت یهود و منکر حادثه ی پوریم بیابیم و بدانیم که او قرآن را نصیحت نامه ای به فارسیان می داند تا حقوق ترکان را رعایت کنند که در غیر این صورت غوغا به پا خواهد شد. او بدون شک و بی خواندن آیه ای از قزآن مدعی است که در آن متن شاخص، یادی از پوریم نیامده است، زیرا نمی داند که قرآن کریم از دو فساد بزرگ یهودیان بر زمین و عواقب آن یاد کرده است که یکی از آن ها به طور کامل با پوریم منطبق است. بدین سبب حساب خود را از او جدا می کنیم تا فرصت کند یادداشت های ایران شناسی بدون دروغ را بخواند و جواب بیاورد که آن همه آثار تولید و تمدن و هنر و دانش مستقیم ریاضی و هندسه، که نزد ملت های ماقبل پوریم در منطقه یافته ایم، بر اثر کدام حادثه تا حد سکوت کامل سی ملت پیشرو به گونه ای نزول کرد که از زمان خشایارشا تا ظهور به اصطلاح صفویه، در این سرزمین دکمه ای نساخته و برای رفع نیاز عمومی دیوار آب انبار و حمامی را بالا نبرده اند؟!! و از آن که آراز بیلگین را یکی از آتش بیاران معرکه ی جنگ میان ترک و فارس دیده ایم، پس شاید بتوانیم وجود او را مصداقی برای نفوذ یهود در لایه ای از هویت طلبان ترک بدانیم. به خصوص که نمی دانیم آراز بیلگین یعنی چه کسی؟!!

شنبه 14 اردیبهشت1387 ساعت: 21:49 نویسنده: ناصر پورپیرار
دوم این که کسی به آن دو سئوال اساسی در این گفت و گوها پاسخی نداد: آیا جنبش هویت طلب ترک خواستار عدالت فرهنگی در محدوده ی نوشتن و خواندن به زبان مادری است و یا مطالبات دیگر اقتصادی و سیاسی - اجتماعی نظیر پارلمان و سیستم مالی و پول و ادارات مستقل را هم پی گیری می کند؟ معلوم بود که برای این دو سئوال اصلی پاسخی نخواهد آمد، زیرا که این شعار هویت طلبی ترک فاقد یک مانیفست و مرکز معین است و چنین می نماید که هر ترک به جان آمده از ستم فارسیان در ذهن خود برای هویت طلبی معنا و شرایط ذوقی خود را دارد و موفقیت را در فرماسیونی می بیند که ممکن است تشابهی با ارزوهای آن هویت طلب دیگر نداشته باشد. در این صورت تمامی مطلب بدل به سرگرمی نوجوانان و جایگاه نفوذ امثال آراز بیلگین طرفدار یهود می شود. زیرا هرگونه تلاش قومی و ملی و بین المللی، که صورت اپوزسیون می گیرد، در مرحله ی نخست به تدوین بیانیه ی حضور و اعلام آشکار و بدون هراس تقاضاهای تاریخی و ارائه ی مدارک حقانیت خویش است و نمایندگانی دارد که خواسته ی کلی مانیفست و مدرک اصلی را، در شعارهایی مرحله ای خرد می کند. از این رو گفتارهای رد و بدل شده در این باره را نمی توان و نباید جدی گرفت. از هر دو سو کسانی با اعتقادی ناشی از برداشت شخصی، بی این که سخن گوی جبهه ای شناخته شوند، آرزوهای خود را برشمردند و شنیدیم. به گمان من آن جا که آقای میثم تفوق اتکا و استدلال خود را به عنوان یک مسلمان بر متن قرآن جاویدان قرار داده بود، در حالی که هویت طلبی ترک ماهیت معینی جز مجموعه ای از شعارهای غیر رسمی ندارد، حق را باید به او بخشید. بار دیگر بگویم که به احتمال بسیار، یادداشت های پایانی مدخل «برآمدن صفویه» که به خواست خداوند و بی تردید انقلابی در شناخت درست مسائل منطقه شمرده خواهد شد، شاید هم که آرامشی در غلیانات و خیالات هر یک از ما پدید آورد. و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.

یکشنبه 15 اردیبهشت1387 ساعت: 6:47 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای ایاز. این توصیفات مقدماتی شما در باب نهضت هویت طلبی ترک نظر کیست، شخص شما و یا مسئولان و مرکزیت این نهضت؟ اگر آرمان های شماست پس برای وصول به آن یک تنه و هر نوع صلاح می دانید بجنگید، اما اگر دیدگاه عمومی ترکان ایران است، آن را چه کسانی سرپرستی و اعلام کرده اند و سند تاریخی صادره از سوی نمایندگان پذیرفته شده و رسمی مردم ترک در این باره کجاست؟ دوست عزیز. احکام یک جنبش صبح به صبح، بسته به شرایط جوی و در کوچه و بازار تعیین نمی شود. مسئولان موظف و شایسته ای نیاز دارد که چشم از آمپرهای اجتماعی برندارند.

آقای اتفاق. آن دو چای را که در جوار شما نوشیدم، در زمره ی خاطرات به یاد ماندنی این مناسبات می دانم. اما چای سومی در قوری است که به میزان نصب چند یادداشت دیگر باید منتظر خنک شدن آن بمانیم. پاسخ شما را زمانی خواهم داد که مطالب نهایی گفته شده باشد.

یکشنبه 15 اردیبهشت1387 ساعت: 13:40 نویسنده: ناصر پورپیرار
فریبا خانم. مایلم بدانم کدام رتبه ی رسمی آموزشی را گذرانده، یا کدام معلم سنتی دانا را در کنار داشته اید، که در این سن و سال چنین ریز بینی می کنید؟ محترمانه بگویم که من دوران رنجش را پشت سر گذارده و به حوزه ی سنجش وارد شده ام، ضمن این که درافتادن با هر چیز ناخوش آیند و ابراز آن، در وظایف کسانی از قبیل شماست. آسوده خیال باشید، از زمان ورودتان به این وبلاگ و بدون شناسایی های کنونی از شما، پیوسته در نظرم محترم بوده و هستید.

جناب استاد هادی. تمام این مقدمات برای رسیدن به مدخلی است که شما درباره ی آن پرسش کرده اید. به خواست خدا به طرح آن نزدیک می شویم.

آقای سهند و آقای رضا. تجربه ی تاریخ مقاومت انسان، در برابر نا به هنجاری ها، در سراسر جهان، رعایت قوانینی را مسلم کرده است که در راس آن، سازمان دهی لازم برای جذب نیروهایی است که با درک کامل اهداف و قبول آن، آماده ی هر گونه از خود گذشتگی باشند. چنین ضرورت نخستینی هنوز در نهضت های مشهور به هویت طلبی در میان ترک های ایران صورت نگرفته و همه چیز به نوعی شایعات افواهی شبیه است، که بیش از همه سخن گوی متعصب و سرخود و بی خبر از همه جا دارد.

یکشنبه 15 اردیبهشت1387 ساعت: 22:58 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای قاراداغلی. اگر یک سازمان سیاسی، به علت ترس از حکومت، حتی جرات اعلام حضور رسمی نداشته باشد، پس آن سازمان به حمایت تابعین و حقانیت و پذیرش شعارهای خود در حد ایستادگی در برابر مخالف مطمئن نیست و در واقع هنوز زمان زادن آن نرسیده است. برای درک این سخن به تاریخ مقاومت ها رجوع کنید تا شاید دریابید که مثلا ملت کوچک فلسطین درست بیخ گوش درنده ترین دشمن بشریت، سازمان و رهبران شناخته شده دارد، کودکان فلسطین حتی با نیروی سنگ در دست برای تحقق آرمان های اعلام شده می جنگند و مثلا حماس اعلام می کند که حتی با بازگشت اسراییل از سرزمین های فلسطینی حاضر به رسمیت شناختن اسراییل نیست. اتفاقا پیشنهاد درستی دادید. تا زمانی که جنبشی فاقد مغز متفکر شایسته و مورد قبول و شناسا و اسناد سیاسی لازم است، ناگزیر باید کشک اش را بسابد، چنان که شاهدید.

آقای رضا. برای هرکس که صلاحیت لازم در ورود به چنین مباحث جدی داشته باشد، حقیقت آشکار است، آقایان عمده ترین مسائل تاریخی را هم به شوخی گرفته اند.

آقای آتامان. قضاوت و حتی بیان تاریخی و دقیق در باب قره باغ و مسئله ی کلی ترک و ارمنی، که فصلی از تاریخ معاصر است، به مقدمات بسیار نیاز دارد. مثلا آیا می دانید کلیساهای روس و رم بر سر این ماجرا با وساطت یهودیان چه معامله و توافقی کردند و آیا از نقش خائنانه ی سران سیاسی آذربایجان در آن حادثه باخبرید؟ ضمنا توجه می دهم که هالوکاست سازی نکنید و به ارقام غیر ممکن متوسل نشوید!

آقای سرباز. دل مان برای تان تنگ شده است. آیا خوردن دیگ آش به نیمه رسیده یا دیگر آش هم نمی دهند؟

آقای منتظر. به آیات 4 و 5 و 6 سوره ی اسرا رجوع کنید. در باب سئوال دوم شما هم در مجموعه ی پلی برگذشته و اسلام و شمشیر توضیح کافی داده ام.
نویسنده: ناصر پورپیرار
پنجشنبه 16 اسفند1386 ساعت: 0:38
آقای آراز بیلگین. برای تبلیغ و تصور ملتی یگانه و بزرگ، به پهنای کامل یک دوران، دیر شده است و به همین سبب طبیعی بود از مثال من در باب مقاومت مردم عراق و افغانستان و فلسطین و لبنان در پناه پرچم اسلام و با استعانت از فرامین آن، چندان چیزی درک نکنید. با این همه بیانیه ی مطول و بی اثر شما را نصب کردم تا گمان نبرید حرف های مهمی زده اید. نوشته ی شما از کسانی در مراکز معینی می گفت که مشغول توطئه علیه مردم این منطقه اند. کار من شناساندن دقیق تر این دشمن عمومی است و خواسته ام شما ارمنی و عرب و اسلام و فارس و آشوری و کرد و روس را دشمن نپندارید که مردان و زنانی چون شما در اندیشه ی یافتن تکیه گاهی قومی و ملی، از راه های مختلف اند. ضمنا ریش این حرف ها و انگ زدن های به سبک و سیاق روزنامه ارگان حزب توده، مدت هاست درآمده و خریداری ندارد. بشریت و به ویژه مردم خطه شرق میانه، به دلیل طراحی خیانت و سرپرستی خائنان اسلام ستیز، دشمنی جز اسراییل و راه نجاتی جز برافراختن پرچم اتحاد و همبستگی اسلامی ندارد. چه خود را ایرانی بدانید یا باکویی، دشمن شما تغییر نخواهد کرد. زیرا لابد می دانید که سرسخت ترین آریا پرستان و فارس دوستان در کرسی های دانشگاهی و صندلی مقامات سیاسی باکو نشسته اند. منظورم همان هاست که زمانی شهید شما یعنی پیشه وری را هم خلع زندگی کردند، شهیدی که به جای ایستادان چون قاضی های کرد و به فرمان پهلوی به دار کشیده شدن، به باکو گریخت تا کا.گ. ب. او را بکشد!!! قصه های در اصل اسلام ستیزانه ولی با ظاهر دفاع قومی تان را برای کودکان و نوجوانان ببرید، زیرا هیچ مویی در خیک ماست بقایای آن حزب ورشکسته نیست که جای آن را ندانم. با این همه دعوت می کنم تا دنبال یادداشت ها را بخوانید، محتملا با مطالبی آشنا شوید که در نگاه به آیینه هم، خود را نشناسید. دوشنبه 16 اردیبهشت1387 ساعت: 0:28
 
آقای رحمانی. اجازه دهید توجه دوستان ترک را به مطلب دیگری جلب کنم تا گمان نبرند ما دشمن و یا نفی کننده و مخالف حقوق قومی ترکان و یا هر قوم دیگریم و تنها به جوانان آذربایجان در باب غلطیدن به دام توطئه های یهود هشدار می دهیم. در قرن اخیر نهضت های آزادی خواه و هویت طلب بسیاری مثلا در ویتنام و یا در ایرلند دیده ایم، با تاریخچه ی شکل گیری آن ها آشناییم و می دانیم که دشمنان این دو نهضت نمونه، بسیار پر قدرت و بی رحم بوده اند، اما در عین حال جنبش ویتنام و رهبری آن چندان به هویت و مدافعان ملی متکی بود که در عین سخت ترین نزاع های مسلح، میان مرداب ها، نمایندگان ادوکلن و کراوات زده ای در مذاکرات پاریس نشانده بود و ایرلندیان نیز به همین ترتیب. آقای قراداغلی از ممانعت جمهوری و احتیاط های لازم می گوید. می پرسم چنین ملاحظاتی چرا آن زمان که یک نماینده ی ناکام، در دفاع از حقوق شخصی خود می گوید و می نویسد رعایت نمی شود و با نام و تصویر و زبان تهدید بیانیه صادر می کند؟ می پرسم اگر بر فرض زمانی جمهوری اسلامی خواستار شناسایی رسمی برخی از خواسته های مزدم ترک شد، باید در کدام محدوده و با چه کسی توافق کند؟ آقایان، حتی در زمان پیشه وری نیز ابتدا یک سازمان سیاسی با رهبران شناخته و اهداف اعلام شده وجود داشت که شرط نخست برای هر جنبش دارای هویت است. ما می گوییم همین فقدان رهبری آگاه است که مردمی برای تصویر یک سوسک به خیابان ها می روند، اما روشن فکران همان مردم نسبت به تختگاه هیچ کس بی عکس العمل و بدتر از آن به مخالف خوانی مشغول اند. زیرا با نمونه ی آراز بیلگین متوجه شدیم که پای مصالح و منافع یهود در میان است و اگر ترکان هویت خواه برای اثبات نادرستی تاریخ و رد زعامت فارسیان، خواهان رسیدگی به محتوای مستند تختگاه هیچ کس و یا تصاویر جعل کتیبه ی ساسانی در نقش رستم به وسیله ی یهودیان جای خوش کرده در طویله ای در شیکاگو به نام دانشگاه شوند، جهانیان نسبت به ماجرای پوریم حساس و نمایش مظلومیت یهود برچیده خواهد شد.

دوشنبه 16 اردیبهشت1387 ساعت: 1:32 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای سهند. لااقل مبارزان افغانی و حتی طالبان و القاعده دارای سازمان و رهبرانی شناخته اند که شما در تجزیه و تحلیل های تان تشخیص می دهید که «مانند عروسک توسط اداره امنیت پاکستان کوک می شوند». در این صورت بفرمایید ما درباره ی سایه هایی که گویا نهضت هویت طلبی آذربایجان را هدایت می کنند، چه گونه قضاوت کنیم؟ و مثلا اگر بگوییم از اورشلیم خط می گیرند، با کدام استدلال آن را رد می کنید؟ حقیقت این که لااقل من به نمونه های کلاسیک اعتبار می دهم و از عوام زدگی می ترسم. بنا بر این و خلاف شما اعتقاد دارم که تکلیف رهبری و تظاهرات در انقلاب پر شکوه بهمن 57، از زمانی معلوم شد که کسی با نام و شناسه ی معین و معلوم، بر سر منبر ابتدا گفت انا لله و انا الیه راجعون و سپس در برابر جمع به شاه وعده داد که او را مانند پدرش رضا خان از ایران بیرون خواهد راند. مردم به سبب همین شجاعت و صراحت، رهبری او را پذیرفتند و سرانجام شاه را از کشور بیرون انداختند. آیا این اشاره ای روشن و نزدیک و در دسترس نیست؟

دوشنبه 16 اردیبهشت1387 ساعت: 13:38 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آتامان. برابر نص صریح قرآن، اهل کتاب مشرک شده نجس اند که شامل یهود و نصاری است. اگر خداوند به شعبه های مسیحیت اشاره نکرده از آن است که این دکان هایی تازه گشوده است. مسائل قره باغ تاریخی است و حجم کشتار در آن مسئله ی تاریخی یک جنگ را منتفی نمی کند. زیرا که در جنگ کشتن طرف دیگر ارزش حساب می شود و کشتار کننده ی بیش تر از هر سو را لایق مدال افتخار می کند. مورخ بر اساس انگیزه ها و ناچاری ها به تاریخ می نگرد و در این باب پیرو هیچ دین و مملکت و پرچم و پذیرشی نیست و تاریخ را با غضب سوزاندن مسجدها و کتاب خانه ها نمی نگرد. چنان که بارها گفته ام اگر خود یهودی بودم در قتل عام روزگار خشایارشا شرکت می کردم. مورخ به پنهان کردن آن کشتار و پوشاندن آن زیر پتوی دروغ های تاریخی معترض است و از این فرم های مخفی کرده شده پرده بر می دارد. وظیفه ی مورخ در همین جا پایان می پذیرد. به همین ترتیب است ماجرای قره داغ. آن گاه که زمان بررسی حوادث معاصر شد که به همه گونه توطئه های مشترک کلیسا و کنیسه و همکاری برخی از چهره های سیاسی مسلمین آلوده است، علت و چگونگی آن ماجرا را باز خواهم گفت. کار مورخ صدور بیانیه های سیاسی و اعلام انزجار نیست. چنان که در باب انفجارهای عراق که مردم مسلمان غیر نظامی را تکه تکه می کند، توضیح دادم که این شیوه ای از مبارزه و اعلام ناتوانی متجاوزی است که مسئول حفظ آرامش در سرزمین غصب شده است. مورخ کشته ها را نمی شمارد، بنیان حوادث تاریخی را می شکافد، اگر بتواند.

دوشنبه 16 اردیبهشت1387 ساعت: 8:14 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آتامان. کامنت قبلی شما در جای خود و پاسخ آن نیز در کامنت ساعت: 22:58 یادداشت قبل نصب است.

آقای ارکین قشقایی. او نه عرب که قطعا از قماش تفرقه اندازان است. اعتنایی به این وجیزه ها نکنید.

دوشنبه 16 اردیبهشت1387 ساعت: 9:13 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای سهند. زیگزاگ می زنید و لقمه را دور دهان ها می گردانید. مطلب بسیار ساده است: اگر خروش مردم آذربایجان علیه آن توهین روزنامه ی ایران، سازمان یافته و هدایت شده بود، پس شاید این رهبری فقط به تصویر سوسک ها حساس است که گمان نمی کنم دیگر کشیده شود، حال آن که هیچ بخشی از محتوا و ماهیت هویت طلبی مردم ترک، با هیچ بخشی از مستند تختگاه هیچ کس بی ارتباط نیست. اگر آن سوسک دست آویز آن رهبری تصوری قرار می گیرد ولی مستند تختگاه هیچ کس، علی رغم استقبال مردمی، از سوی آنان بی اعتنایی می بیند، پس پای یهودیان در کار است که نمی خواهند این هویت طلبی دامن آن ها را بگیرد. این دلیل همان طفره ای است که تلویزیون گوناز را هم از نمایش مستند تختگاه معاف کرد.

دوشنبه 16 اردیبهشت1387 ساعت: 11:35 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای عابدی. از تذکر شما ممنونم. عکس ویرانه های مسجد عتیق، از سطح زمین برداشته شده و نمی تواند شاخه های آن درخت را که در تصویر دوم از ارتفاع آن نیم مناره نیز بلند تر است، از بالا نمایش دهد. ضمنا توجه کنید که در شیراز چنین درخت هایی غالبا در تمام فصول سبزند. آن شاخه های خشک بر زمین افتاده از جنس درختی دیگرند و قطعات کوچک پراکنده ای در اطراف دارند.

آقای نیو کامر. نمی توان تصور کرد شهری که در زمان رضا شاه نیز به دهکده ای بزرگ می ماند، مثلا در عهد سعدی چه حدودی داشته است. اگر به قول شما یک سری خانه های خشتی با سکنه ی محدود بوده، پس به دهکی کوچک و با جمعیتی چند خانواری تبدیل می شود که نمی تواند پایتخت آل مظفر و محل دربار سلطان شاه شجاع و شاه منصور و دیگران باشد، مگر این که بگوییم آن ها نیز در یکی از همان خانه های خشتی می زیسته اند که آن گاه حکومت آل مظفر بر می افتد زیرا لشکر کشی چند ده هزار نفره از آن دهک مفلوک به تبریز و اصفهان، برای حفظ سلسله، دروغ و ناممکن می شود. بنیان شناسی تاریخ یعنی همین.

دوشنبه 16 اردیبهشت1387 ساعت: 13:48 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای عابدی. این کار ضروری است زیرا به نظر می رسد دوستان مشهدی هاست حراجی و ته انباری ارزان و به اصطلاح جدید در پیتی خریده اند. ضمنا مرا هم در پرداخت هزینه ها شریک کنید. هرچند که فروش امسال نمایشگاه افتضاح است. زیرا غرفه ی ما را از فرط کوچکی و پرت افتادگی کسی نمی بیند.

سه شنبه 17 اردیبهشت1387 ساعت: 0:48 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آتامان. برای من نه تعریف و نه خط و نشان کشی های این و آن موجب شادی و یا هراس نمی شود. وظیفه ای است که بر دوش دارم و اندک اندک بر زمین می گذارم. یقین دارم که این کار فقط پاشیدن تخمی است تا در فصل خود انشا’ الله به بار نشیند. گمانم بر این است که دشمنان نادان و آگاه فراوان، عمدتا از میان نان خوران کنیسه دست و پا کرده ام که عکس العمل های شان نهایت درماندگی آن ها در برابر این تزها را عیان می کند. مثلا این پیام اراز بیلگین.

دوشنبه 16 اردیبهشت1387 ساعت: 21:3 توسط:آراز بیلگین
سنگر کنیسای تو را در سر حامیانت ویران خواهیم کرد. بدان که اینجا هستیم و کوچکترین بازیهای کودکانه ات نیز زیر نظر ماست.

عجیب است که همین پیام را در حدود سه ماه پیش تقریبا با همین کلمات از یک یهودی ایرانی ساکن اورشلیم دریافت کردم، با این تفاوت که به جای سنگر کنیسا که بی معنی و نشان کم سوادی نویسنده ی آن است، نوشته بود سنگر اسلامیت شاید آن ها به طریقی از محتوای یادداشت های آتی این وبلاگ باخبر شده اند که کمر دروغ را خواهد شکست. به گمانم در جست و جوی چاره اند که پرخاش های شبه هویت طلبان ترک یار گیری و ایجاد زمینه در دفع آن بلاست. نگران نباشید و با خیال آسوده هرچه را درست نمی دانید اعلام کنید. به گسترش اندیشه به هر حال کمک می کند و تمرینی است برای رسیدن به اطمینان در نو اندیشی.

سه شنبه 17 اردیبهشت1387 ساعت: 13:48 نویسنده: ناصر پورپیرار
فریبا خانم. هر دو پیام شما رسید. گرچه تعارفات شیرین تان سرمست کننده بود ولی ظریف ترین اشاره ی شما را در یاد کردن از معلم آسمانی دیدم. همین لطیفه را در اندونزی از زبان یک پدر خانواده شنیدم که راننده ی تاکسی بود. در آن سفر گرچه به میزان صد مکتب و حوزه ی الازهر و دمشق و قم، درس اسلامی آموختم، اما سخن آن راننده ی بی ادعا و ناآموخته را می توانم ماحصل و خلاصه ی آن یادگیری ها بگویم که به خواست خدا زمان بازگویی آن نزدیک می شود.

آقای سهند. ادعا می کنم که درک معماری و هنر را در سلول های خود دارم. درست به علت همین موهبت الهی میراث مانده از پدر به رحمت خدا رفته است که در برخورد نخست با تخت جمشید و به خصوص پاسارگاد حقارت کلی دیدگاه معماری، ناتوانی در اجرا، انتخاب احمقانه ی فضا و مکان، بی هویتی و سرگردانی اندیشه و انتقال جاعلانه ی اجزا’ در آن دو مجموعه را دریافتم که ارائه ی عمومی آن نه در قالب فنی، بل به عنوان بخشی از مستندات تاریخی، این همه و شاید بیش از سی سال به درازا کشید. قصدم این است که احساس امنیت و آرامش در برخورد با معماری اسلامی را از زمان خرد سالی و زمانی درک می کردم که برای آموزش به اصطلاح «عم جز’»، به مکتب خانه ای در کوچه بهبهانی تهران می رفتم که در مسجدی نیمه ویران برقرار بود با پیر معلمی که دستمزد او را لقمه ای نان و پنیر، ظرف کوچکی حلوای خانگی، سکه ای ناچیز و از این قبیل می دادیم و گرچه به همان وجه مکتب داران ترکه به دست بد اخلاق و لب به روی خنده بسته ی متعارف عمل می کرد، ولی حصیر و ستون و نورگیر روزن و دالبر سکوهای اطراف و مقرنس های آجری سقف و جزوات و قرآن های کهنه و وقفی و اغلب چاپ سنگی چیده شده در طاقچه، چنان همآهنگ و دست در دست هم بود که بازیگوشی کودکانه ی ما را تسخیر می کرد و به آرامش و سکوت و ادای احترام وا می داشت. این تنها مدرسه و مکتبی بود که در آن دلهره ی آموزشی نداشتم و دنباله ای از خانه خود می پنداشتم.

سه شنبه 17 اردیبهشت1387 ساعت: 17:50 نویسنده: ناصر پورپیرار، 1
آقای اتفاق. لبه ی تیز داده های تاملی در بنیان تاریخ ایران، که گروهی از نزدیک شدن به آن پرهیز می کنند و از کنارش به احتیاط می گذرند، رو به سوی دو اتهام بزرگ تاریخی دارد که بر سران قوم یهود وارد شده است. اتهاماتی که تاکنون هیچ مورخی عنوان نکرده بود. نخست قتل عام کامل پوریم و سپس تدارک مواد و مکتوبات جعلی تاریخ و تخریب آثار اصلی برای ایجاد انحراف در شناخت هویت و هستی کهن مردم ممتاز شرق میانه و سپس دست بردگی های عمده در اسناد اسلام، که مردم همین خطه به عنوان ایدئولوژی ایمانی و رفتاری خویش برگزیده اند. سعی عمده و اصلی به کار برده شده در این تحقیقات نو، مصروف اثبات این مطلب است که نسل کشی پوریم، در ابعادی که تا آخرین جوانه ی زندگی را در حوزه ی بسیار بزرگی از شرق میانه درو کرده و روبیده اند، یک واقعیت رخ داده ی غیر قابل تردید در تاریخ کهن منطقه ی ماست، چنان که بمباران اتمی هروشیما یک حادثه ی جنگی کتمان ناشدنی در دوران اخیر است. روی دیگر سکه ی این بررسی ها به اثبات جعلی و نادرست بودن سراسر اسناد سیاسی و فرهنگی و اقتصادی پرداخته است که باز هم یهودیان و به سعی کرسی های ایران و اسلام شناسی، در تعدادی از دانشگاه های کنیسه و کلیسایی غرب، برای پر کردن خلاء ناشی از پوریم و به طور کلی پنهان کردن آثار و عوارضی ساخته اند که به دنبال آن نسل کشی کامل، حوزه ی اقدام پوریم را پوشانده بود. مستند تختگاه هیچ کس یکی از انبوه کوه سان اسنادی است که تاکنون در به یقین رساندن این دو مدخل، به صورت های گوناگون ارائه شده و قصد دارد نیمه تمام رها شدن تخت جمشید را، پس از آن همه مقدمات پر هزینه، دلیل دیگری بر وقوع پوریم بگیرد که نشان می دهد حتی سازندگان این مجموعه نیز مشمول آن قتل عام شده اند.

سه شنبه 17 اردیبهشت1387 ساعت: 17:54 نویسنده: ناصر پورپیرار، 2
اینک گروهی برای خلاص کردن یهود از این دو اتهام بنیان کن و بزرگ، می کوشند فارس های قلابی را جایگزین یهود واقعی و آبروی ریخته شده ی کنیسه را جمع آوری کنند، بی توجه به این مطلب اصلی که همین قوم فارس نیز از شکم جعلیات یهود زاده شده است. مختصر این که شعار اصلی سازندگان مستند تختگاه هیچ کس، چنان چه بارها اعلام شده، برافراشتن و بالاتر بردن و قابل دیدارتر کردن پرچم پوریم بدون عمده کردن درگیری های قومی کنونی و کوشش گروهی دیگر استفاده از آن در مسیر هویت طلبی، آن هم به بیان ناقص و درهم ریخته است. آن مباحثاتی که در چند روز گذشته شاهد بروز آن در این وبلاگ بودید، نه حاصل تعارفات و توهمات، بل نموداری از این صف بندی آشکار بود که کسانی مایل اند یک مبارزه ی اصولی و نوظهور علیه زیاده طلبی و توطئه های جهانی یهود را در اندازه ی سندی کمک کننده برای خواسته های قومی خود کوچک کنند و نمایه ی روشن آن را در بیانات موجود موهومی به نام آراز بیلگین خواندیم که مدعی شد ساختن تختگاه هیچ کس توطئه ای است تا اتهام را از فارس ها به یهودیان برگرداند!!!آیا انگیزه ها و ریشه های ماجرا از هر دو طرف روشن نیست؟!!

چهارشنبه 18 اردیبهشت1387 ساعت: 6:31 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای قاراداغلی.
1. در مباحث هویت طلبان اشاره های بسیار اندک و منفردی به پوریم دیده می شود چندان که انهدام سراسری شرق میانه، از سوی یهودیان، به قدر دست بردن در بنای ارک علی شاه هم، که اعتراض نسبت به آن موجه است، سر و صدایی به پا نکرده است.
2. مستند تختگاه هیچ کس و سایر ادله ی ارائه شده در این تحقیقات، «صرفا» برای اثبات مظلومیت اقوام ایران نیست. استفاده اقوام برای این هدف هم نمی تواند ناقض منظور اصلی مباحث تاملی در بنیان تاریخ ایران، یعنی توجه به ویرانگری های یهود در همه چیز ما از ترک و فارس و غیره باشد، مطلبی که اینک در مباحث هویت طلبانه سخت مورد بی اعتنایی است.
3. سعی هویت طلبان در توزیع و معرفی اسناد داده های جدید و بیش از همه تختگاه هیچ کس، با بحث های اصولی درباره ی تمنیات یهود در این اسناد توام نبوده است، چنان که به جرات می گویم این تلاش تحقیقاتی که می تواند در ابعاد بسیار پهناور و پایه، مسیر تاملات در علوم انسانی، از تاریخ و ادبیات و مذهب و فلسفه و مسخره بازی های تصوف و عرفان را تغییر دهد، در اندازه ی ابزاری برای کسب اختیار نگارش به زبان مادری کوچک شده است، که پیوسته و بدون این مباحث جدید نیز حق مسلمی بوده است.
4. من پرچم پوریم را جز به دست معدودی از مراجعان به این وبلاگ نمی بینم، که متاسفانه مورد هجوم هویت طلبان اند. اگر هنوز منظور خود را درست بیان نکرده ام، در جمله ای خلاصه بگویم که تاملی در بنیان تاریخ ایران یا نتوانسته است در میان مردمی که سرگرم قضایای سیاسی کوچک و محلی خویش اند، اهداف گلوبال خود را بشناساند و تفهیم کند و یا این محافل، اندیشه ورزی و اندیشمندان لازم برای رسیدن به این درک را نداشته اند. در میان آن ها ابلهانی حتی در مقیاس صاحب این کامنت نیز کم نیستند.

سه شنبه 17 اردیبهشت1387 ساعت: 23:17 توسط:همدانلي
تف بر رويت باد توده اي دروغگو و پان فارس كثيف كه براي پيشبرد اهداف غيرانساني ات پشت پرده اسلام پنهان شدي٠ هنوز هم مسكو قبله توست چون امروزه روسها مهمترين حامي شما پان فارسها ميباشد و بخاطر آن جرات محكوم كردن جنايات روسها در چچنستان و قاراباغ را نداري٠ تف بر رويت كه خجالت نميكشي و خودت را مسلمان مينامي.

مفهوم شد که جهودان چه اندازه بیش از هویت طلبان جوش و خروش دارند؟

چهارشنبه 18 اردیبهشت1387 ساعت: 9:58 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای اتفاق. همکاران ما از میان درخواست های شما، دو کتاب فرهنگ هزوارش ها و سکه های اشکانی سلوود را نیافته اند. در حال حاضر کتاب های زیر برای ارسال آماده است. هر کدام را که تعیین کنید خواهند فرستاد.
1. کتیبه های پهلوی اکبر زاده.
2. کتیبه های فارسی میانه، اکبر زاده و ...
3. کتیبه بیستون، اکبر زاده و ....
4. هزار اتفاق می افتد.
در باب آن کلمات هم انشا’ الله پس از نمایشگاه ...

پنجشنبه 19 اردیبهشت1387 ساعت: 4:46 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای عباس. آغاز بنای شیراز در زمان کریم خان زند در 260 سال پیش، بنا بر تاریخ گذاری های کنونی است که خود او را نمی شناسیم و گویا جز همان ساخت شیراز، به عنوان پایگاه پیدایش پیامبران ادب فارسی، ماموریت دیگری در تاریخ ما نداشته است. ضرورتی که اصفهان برای تدارک آن جای مناسبی نبود. زیرا معرفی آن شهر به عنوان خاستگاه و پاسگاه فارسیان مناسب نبود که 500 کیلومتر با تخت جمشید فاصله دارد! تمام این حقه بازی های مقدماتی تدارکاتی برای فارس بازی های پس از انقلاب مشروطیت در عرصه ی سیاسی و فرهنگی بود که خود داستان دل آشوب کن دیگری دارد.

آقای علی یوسف. پاسخ جز’ به چز’ سئوالات شما در یادداشت های ایران شناسی بدون دروغ آمده است آن ها را اندک اندک و با حوصله مطالعه کنید.

آقای رضا. چون از اثر اصلی مسجد عتیق چیزی باقی نگذارده اند، تشخیص دقیق زمان ساخت آن، که بر مبنای مباحث آینده فقط می تواند در فاصله ی میان اواخر دوران صفویه تا اوائل قاجار باشد، دشوار است.

جمعه 20 اردیبهشت1387 ساعت: 9:56 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای قنبری. در سخنان مدبرانه و آگاهانه ی آقای خامنه ای، در باب تخت جمشید، هیچ مطلبی معارض بررسی های نوین تاریخ ایران دیده نمی شود و مضمون کلی آن با اشارات آمده در پشت جلد کتاب هخامنشیان مشابهت هایی دارد: نفرت از جبارانی که این آثار برای آنان پدید می آمده و ستایش از سازندگان هنرمندی از میان مردم ایران کهن که به وسیله همان جباران قتل عام شدند. به مطلب چاپ شده بر پشت جلد کتاب هخامنشیان من رجوع کنید. در واقع تخت جمشید نیمه تمام رها شده به عنوان سند دست اولی برای اثبات رخ داد پلید پوریم و نشانه ای از ظرافت اندیشه و قدرت اجرا نزد هنرمندان ایران کهن است که هخامنشیان حتی یکی از آن ها را در میان سی ملت رشد یافته در ایران ماقبل هخامنشی زنده باقی نگذاردند.

آقای آتامان. از قبیل این اشکالات در سایت بلاگفا زیاد بروز می کند. بدگمانی نکنید.

آقای رحمانی. در پناه حق بمانید و دوستان را زیاد معطل نگذارید.

آقای بی نام. آثار ورود جهان به فاز تازه ای از تحولات تعیین کننده و مثبت کاملا آشکار است. تمام جهان پرده برداری از رخسار کثیف و آدم کش غرب را مدیون مقاومت سرسختانه ی مسلمین اند که به بهای گزاف در برابر آدم کشان اعزامی از کنیسه و کلیسا ایستادند و ناگزیرشان کردند تا ماسک دموکراسی و ترقی خواهی را از چهره بردارند و طینت و غارتگر خبیث خود را آشکار کنند چنان که در عراق و ابوغریب و کوانتامانو دیدیم و در فلسطین و افغانستان و لبنان شاهدیم.

جمعه 20 اردیبهشت1387 ساعت: 10:25 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای سهند. هرچه از شما می رسد نصب می شود. در ضمن اگر کسی گفت خورشید وجود ندارد، به جای تعجب، دلایلش را بشنوید، قبول و یا رد کنید، چه رسد به سلیمان.
شنبه 21 اردیبهشت1387 ساعت: 12:36 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای تازه وارد. ماموریت کسی که به نام کریم خان زند می شناسیم، فقط تدارک شهر شیراز به عنوان پایگاه فرهنگی برای ایران نوساخته بود، که اصفهان به سبب دوری از آثار هخامنشی، مناسبت های لازم برای این منظور رانداشت.

یکشنبه 22 اردیبهشت1387 ساعت: 1:49 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای سهند. ورودتان به جرگه ی طنز نویسان را تبریک می گویم. تمرین کنید شاید از عهده ی رسم کاریکاتور بنیان اندیشان نیز برآمدید. برای بنیان اندیشان تفاوتی ندارد که به شمایل چه موجودی ترسیم شوند. بکوشید و از آن ها هراس نکنید، زیرا به تخلیه دق دل خاخام های کنیسه ها به نام و از زبان این و آن، و این اواخر لایه ای از قوم پرستان عادت کرده اند. مسلما سازندگان 2500 سال دروغ، تولید کنندگان تختگاه هیچ کس را، به هر ترتیب که شده و از جمله با زبان طنز بی مجازات نخواهند گذارد!!؟ یادآوری می کنم که بی باری این کوشش نیز در تجارب گذشته اثبات شده، چرا که پیش از این به تعدد به شمایل بوزینه ی موز به دست نیز درآمده ایم و باز هم حرف های مان را زده ایم. با این همه نا امید نباشید و بکوشید مکتب بنیان اندیشی و بنیان اندیشان را تمسخر کنید. زیرا که مغز شبه روشنفکران ما قدرت جذب این شیوه را ندارد و با علائمی معلوم می شود که سردرد گرفته اند.

خانم نفیسه. با تشکر از تعارفات تان، رفتار و گفتار صاحبان اداری و قراردادی کشورها ملاک دریافت واقعیت نیست، با ید به عقاید صاحبان اصلی یعنی مردم هر کشور اعم از عرب و غیر عرب رجوع کنید. ضمنا محض شوخی عرض کنم که یک احتمال دیگر هم این است که شما از ابواب جمعی محسن رضایی باشید! .

آقای م. ستاره. گرچه بسیار کوشیدم، پیغام آن شیخ شریف الاخلاف با هیچ یک از گزینه ها باز نشد. لطفا به ای میل وبلاگ بفرستید. از زحمتی که برای به راه انداختن سی دی ها می کشید ممنونم.

آقای علی یوسف. چندین بار به سئوالات بی ربط شما، از قبیل این که چرا این وبلاگ فیلتر نمی شود، پاسخ داده ام، به بخش پاسخ ها رجوع و در میان آن ها جست و جو کنید.

آقای فتح. هنوز اساسی ترین نتیجه گیری ها بیان نشده و ذکر این جزییات برای درک به تر مفاهیم بنیان شناسانه ی آتی کاملا ضروری است. ضمنا چنین می نماید که آن ها از شنیدن نام من هم دچار وحشت و کراهت و مبتلا به عکس العمل های عصبی غیر ارادی می شوند و به این دل خوش اند که زمانه بر این آتش تازه شعله کشیده خاکستر بپاشد. حماقت در زمره ی امراض صعب العلاج است.

یکشنبه 22 اردیبهشت1387 ساعت: 12:18 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای سهند. مشکل گروهی از وارد شوندگان بر این وبلاگ را، برداشت آقای رضا از بنیان شناسی برملا می کند.

خانم نفیسه. مسیر روزانه ی من از خانه به دفتر و بازگشت است، نه روابط عمومی دارم و نه دپارتمان تبلیغاتی. از بیانات شما چیز زیادی دستگیرم نمی شود و مشغول به مسائل سیاسی منطقه نیستم. آن قدر می دانم که یهودیان به تمام اشکال و اسامی در کار تخریب شخص من اند، زیرا افشاگر ماجرای پلید پوریم بوده ام.

دوشنبه 23 اردیبهشت1387 ساعت: 1:34 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای غاراداغلی. بنیان شناسی نقطه ی مقابل ساده اندیشی کنونی در زمینه ی تاریخ و فرهنگ ایران است که انشا’ الله در یادداشت بعد با نمونه های شگفتی از آن آشنا می شویم. مثلا بنیان اندیش برای قبول آن فرهنگ گسترده ملی که اینک تبلیغ می کنند، ابتدا به دنبال ابزار آن یعنی خط و محیط های آموزشی و دیگر لوازم مورد نیاز آن گسترش می گردد، چنان چه برای قبول حضور حافظ و سعدی، بدوا شهر شیراز و فضای مادی موید ظهور آن ها را می جوید، که وجود ندارد. به همین ترتیب با پایه قرار دادن رخ داد مخفی مانده ی پوریم و مصور کردن عواقب بنیان برانداز آن، هر نوع ادعای وجود تجمع و تمدن و تولید و توزیع پس از پوریم تا زمانی معین، یعنی تا ظهور اصطلاحا صفویه را، غیرممکن می داند و برای استحکام بیش تر این مدخل به نبود مظاهر شهرنشینی و تاسیسات عام المنفعه نظیر حمام و بازار و کاروان سرا و آب انبار رجوع می دهد. بنا بر این، برداشت درست از مطالب این وبلاگ تا زمانی که کسی تکلیف خود را با بنیانی ترین علت و ماخذ تحولات منفی در تاریخ شرق میانه، یعنی پوریم، روشن نکرده باشد، ممکن نیست. زیرا قبول وقوع پوریم، که اسناد بدون تردیدی برای اثبات آن به دست است، هرگونه سرگردانی در فهم روند تاریخ این منطقه و جاعلانه بودن داده ها و ادعاهای کنونی در باره ایران را، بدون نیاز به جنجال های عوامانه، برطرف می کند. بنیان شناسی از جز’ به کل نمی رود بل کل را ملاک تعیین تکلیف با جز’ قرار می دهد. مثلا اگر دلایل نیمه تمام ماندن ساخت ابنیه ی تخت جمشید را عرضه می کند، خود به خود هرگونه بحث درباره ی وجود امپراتوری بزرگ و دراز مدت هخامنشیان و سلاطین پس از خشایارشا را وقت تلف کردن می داند. بنیان اندیش برای سئوالات بنیان شناسانه ی خویش پاسخ های بنیانی می طلبد و نه هیاهوی تبلیغاتی، چنان که هجوم اسکندر و عرب و مغول به سرزمینی فاقد تحرک اجتماعی را افسانه های یهود بافته ای می داند که برای رهایی و رد گم کردن و خلاص شدن از اتهام رسوا کننده ی پوریم ساخته اند.

دوشنبه 23 اردیبهشت1387 ساعت: 15:50 نویسنده: ناصر پورپیرار
خانم فدایی. لطفا شماره ی یادداشت را بنویسید.

چهارشنبه 25 اردیبهشت1387 ساعت: 2:0 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای توحید. با تشکر فراوان اصلاح شد. در مورد پیام دوم هم، چون نام آن استاد آمده بود که شما به تبلیغ او مشغولید، صلاح را در عدم نصب دیدم. به محض ارتباط شما را با خبر خواهم کرد.

آقای قاراداغلی. یهودیان دو پلیدی مهم، یکی بدتر از دیگری، نسبت به مردم شرق میانه روا داشته اند. نخست زیر و رو کردن خون آلود و نژاد پرستانه ی مرکز تمدن جهان، در 2500 سال پیش، با اجرای پوریم، و دیگری تاریخ سازی وسیع و جاعلانه برای همان نابود شدگان، به قصد پوشیده نگهداشتن آن جنایت بزرگ تاریخ بشر، در دوران اخیر است. همه می دانیم که محروم کردن کنونی اقوام ایرانی از حقوق سیاسی و فرهنگی خویش، حاصل فارس بازی موجود و جدید است که مورخان کنیسه و کنیسایی و همدستان داخلی آن ها در قرن اخیر رواج و رونق داده اند. آیا گمان نمی کنید افشای یهود و برافراختن مقدم پرچم پوریم، راه سریع تر و موفق تری برای رفع همه گونه تبعیض جاری نسبت به تمام اقوام ایرانی است تا این که صدور بیانیه ی پوریم برای جهانیان را، به قرائت سند آزادی اقوام در استفاده از زبان مادری خویش موکول کنیم؟!! مجادله ی لفظی پرهیاهوی موجود برای بی اعتنایی به این منطق روشن و به تحریک لایه ی متحد شده ای از کردان و فارس پرستان به رهبری یک یهودی، که به نام آراز اعلام وجود می کنند، به راه افتاده است. زیرا واضح است سنگ اندازی در مسیر بنیان اندیشانی که افشای پوریم را مقدم می دانند، علنا نوعی حمایت و حفظ آبروی یهودیان است که به صورت بی اهمیت و غیر ضرور نشان دادن و طرد و حتی تمسخر تفکر بنیان اندیشانه بروز می کند، چرا که بنیان اندیشان همان سازندگان مستند تختگاه هیچ کس اند که یهودیان و باستان پرستان از ساخت آن بسیار آسیب دیده اند! امیدوارم کسانی این اشاره ی مرا دریابند، چنان که ناگزیرم برای شناخت نطفه سازان این مجادله ی پلیمیکی، همانند آقای م. ستاره بخواهم علنا و بدون ورود به مباحث اضافی اعلام کنید کدام مواجهه و مبارزه را مقدم می دانید: برافراشتن پرچم پوریم و وسعت دادن به جدال فرهنگی تازه درگرفته علیه یهود، که تمام مصیبت های قدیم و جدید شرق میانه و سراسر ناکامی های بشری برای برقراری آرامش و عدالت، از جمله نقض حقوق اقوام ایرانی، حاصل توطئه های آنان است و یا تمرکز تمام قوا برای کسب حقوق قومی را؟!!

پنجشنبه 26 اردیبهشت1387 ساعت: 7:41 نویسنده: ناصر پورپیرار، 1
آقای سینا. برای ممکن کردن نصب کامنت شما مجبور شدم فحش های تان را با فحش های قابل تحمل تری عوض کنم!!!؟

آقای رضا. یادداشت با ارزش و روشنگری گذارده اید. توجه کنید که گفت و گوی تعطیل و افتتاح نیست. صحبت از تقدم و تاخر است و انتخاب راهی که باسهولت و وسعت بیش تری اقوام ایرانی و بل جهان اسلام را به هدف می رساند.

آقای آراز بیلگین. مطالب تان را به وبلاگ خودتان ببرید. شاید برای آن خواننده ای هم دست و پا کردید.

آقای اتفاق. با تشکر، عکس های خوبی بود. تمام آن ویرانه ها و ویرانی ها، حتی 400 سال پس از صفویه، از وسعت قتل عام و تخریب ترمیم ناشدنی در ماجرای پوریم خبر می دهد. در ضمن جمعیت ایران در سال 1291 هجری، یعنی اواسط سلطنت ناصر الدین شاه نمی تواند دوازده میلیون نفر باشد. ظاهرا 12 کرور یعنی نصف این تعداد صحیح است، زیرا در اولین سرشماری عمومی و رسمی در سال 1335 شمسی، یعنی قریب هشتاد سال بعد، که کوشیده اند با رعایت اصول مربوطه انجام شود، جمعیت ایران فقط 18،954،704 نفر تعیین شده که در زمان انقلاب به سی و دو میلیون نفر رسیده بود. اگر روند دو برابر شدن جمعیت را 35 سال، با رشد کند سالانه دو در صد هم منظور کنیم، با توجه به جمعیت هفتاد میلیونی کنونی، عدد منطقی جمعیت ایران، در سال 1291 هجری قمری، بر مبنای محاسبه ی زیر، از 5 میلیون نفر هم کم تر می شود.
1291هجری قمری=پنج میلیون نفر
1326 هجری قمری= ده میلیون نفر
1361 هجری قمری= بیست میلیون نفر
1396 هجری قمری= چهل میلیون نفر
1431 هجری قمری= هشتاد میلیون نفر
روشن است اگر رقم اولیه را 12 میلیون بگیریم، حالا باید جمعیت ایران 200 میلیون نفر شده باشد. اعداد بالا با نتایج سرشماری های انجام شده در پنجاه سال اخیر منطبق است و هر تخمین دیگری را نادرست می شمارد.
ضمنا موعظه های موثر در یادداشت های اخیرتان نکته ای را در نظر نداشت: این که ما به واقع گروه معینی را از خودمان نمی دانیم و غریبه و حتی دشمن می پنداریم که متاسفانه غالبا در لباس روشن فکری اند. دلیل بی ارزشی و بیگانگی آن ها، تاییدیه های فراوانی است که هنوز هم غرض ورزانه برای دروغ های تاریخی یهود بافته صادر می کنند و عکس العمل ابلهانه ای که در برابر مباحث تاملی در بنیان تاریخ ایران نشان می دهند. آن ها بدون نیاز به تعارف، از حقیقت گریزان، مزد بگیر یهود و مخالف آگاه شدن مردم اند.

پنجشنبه 26 اردیبهشت1387 ساعت: 7:42 نویسنده: ناصر پورپیرار، 2
بدین ترتیب می بینید که برداشتن آگاهی های اجتماعی از نوشته های بیگانگانی که اینک به احوال آنان اشراف داریم و به قول آقای میثم این «تف و پوف ها» انداختن خویش در دام شیاطین است. بنیان شناس با نگاهی به اطراف، نبض و اصل حقیقت را به دست می آورد. مثلا با ملاحظه دگرگونی های جمعیت در 150 سال پیش، معیار دو برابر شدن جمعیت در هر 35 سال را می پذیرد و اگر به این یا آن علت، روند رشد سالانه جمعیت را در حد اقل ممکن یعنی یک و نیم درصد بگیرد و فاصله زمانی دو برابر شدن جمعیت را 40 سال فرض کند، باز هم به جدول زیر خواهد رسید.
جمعیت ایران در سال 900 هجری قمری= 10،000 نفر، (آغاز صفویه)
جمعیت ایران در سال 940 هجری قمری=20،000
جمعیت ایران در سال 980 هجری قمری=40،000
جمعیت ایران در سال 1020 هجری قمری=80،000
جمعیت ایران در سال 1060 هجری قمری=160،000
جمعیت ایران در سال 1100 هجری قمری=320،000
جمعیت ایران در سال 1140 هجری قمری=640،000
جمعیت ایران در سال 1180 هجری قمری=1،280،000
جمعیت ایران در سال 1220 هجری قمری=2،560،000
جمعیت ایران در سال 1260 هجری قمری=5،120،000
جمعیت ایران در سال 1300 هجری قمری=10،240،000
جمعیت ایران در سال 1340 هجری قمری=20،480،000
جمعیت ایران در سال 1380 هجری قمری=40،960،000
جمعیت ایران در سال 1420 هجری قمری=81،920،000
پس با ملاحظات و ارفاقات فوق هم، جمعیت ایران در زمان صفویه به ده هزار نفر نمی رسیده که پیش از ورود مقاطعه کاران، بدون تحرک تمدنی و تولیدی و فرهنگی، فراز کوه ها می زیسته اند و اگر بر ضریب منطقی دو برابر شدن جمعیت در هر 35 سال بایستیم، جمعیت ایران در آغاز صفویه فقط 4،500 و در میانه حکومت ناصر الدین شاه 4،5 میلیون نفر می شود. این است پوریم و این است مفهوم دو هزار سال سکوت و این است دلیل وارد کردن گروه های کار غریبه به ایران. اینک اقوام و زبان ها و فرق اسلامی می توانند سهم خود را از جمعیت چند هزار نفری در زمان ظهور صفویه بردارند و به میزان آن، ادعای قدمت حضور سیاسی و فرهنگی کنند!!! باری، گرچه پیش هنگام و دست و پا شکسته به مباحث نهایی وارد شدم ولی این هنوز تمام مطلب نیست، زیرا از این طریق می توان زمان نسبی ورود نخستین کلنی های انسانی پس از پوریم به ایران را تعیین کرد و در میان آنان به دنبال فارس و ترک و حافظ و سعدی و ابن سینا گشت!!! حوصله کنید.  

پنجشنبه 26 اردیبهشت1387 ساعت: 11:43 نویسنده: ناصر پورپیرار
اقای علی تهرانی. اعراب مدعی نیستند که خشایارشای شان لشکر پنج میلیون نفری به یونان برده، نمی گویند مغول چند میلیون نفر را در شهرهای خراسان شان سر بریده، مدعی نمی شوند که سلطان محمود قلابی شان که از او فقط شهرت ایازبازی به جای مانده، 19 بار به هندوستان لشکر کشیده و از شیراز یک وجبی شان سی هزار سپاهی آل مظفر به اصفهان و تبریز نفرستاده اند. سرزمین عرب صحراست و جز در یکی دو شهر عمده اجتماعات و امکاناتی، آن هم به طور نسبی ندارد. در صحاری و میان قبایل هم به علت قلت امکانات و قوانین سخت گیرانه ی سنتی، که شرح آن را در مدخل کتاب هخامنشیان آورده ام، جمعیت قبیله ثابت می ماند و یا در فواصل بسیار طولانی تکثیر می شود. بدین ترتیب فرضا جمعیت اندک شهرهای مکه و مدینه مانع بروز و ظهور و طلوع اسلام در میان آنان شمرده نمی شود، فقط از این جا می فهمیم که داستان لشکرکشی های عرب شمشیر به دست برای مسلمان کردن ایرانیان و نقاط دیگر تا چه میزان احمقانه است. زیرا بر اساس منطق رشد جمعیت، نه در صحرا جماعاتی برای هجوم بوده و نه در ایران به سبب پوریم جنبنده ای برای دعوت به اسلام پیدا می شده است. به همین ترتیب است ماجرای اروپا و غیره، که شامل همین محاسبات می شود. اگر کمی وقت صرف کنید و خود به دنبال پاسخ سئوال های تان بگردید، آن گاه متوجه خواهید شد که مورخان یهود چه گونه تاریخ تمدن بشر را به تمسخر گرفته و به انواع افسانه آلوده اند.

پنجشنبه 26 اردیبهشت1387 ساعت: 15:26 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای علی تهرانی. جمعیت کنونی اروپا واقعی نیست و از چند مولفه ی غیر طبیعی در دوران اخیر تاثیر گرفته است. در قرن گذشته اروپا دو جنگ جهانی را تجربه کرد که به طور رسمی منجر به کشته شدن صد میلیون و مجروح و ناکارآمد شدن دویست میلیون نفر دیگر شد. در عین حال بدانید که رشد جمعیت در اروپا، به سبب نگرانی های عمومی در تامین زندگی و اندیشه های اگزیستانسیالیستی، در پنجاه سال گذشته، قریب به منفی و یا ثابت بوده است، که به معنای توقف تکثیر و بر هم خوردن توازن زاد و ولد در چند دوره ی 35 ساله و عقب گرد جمعیتی در نسبتی پلکانی می شود. بنا بر این، بررسی تناسبات جمعیت شناسی در اروپا احکام دیگری دارد که علاوه بر مقوله ی حساس فوق، از جمله به مراکز و شهرهای محدود آن در پایانه های تاریخ مربوط می شود. مشکل عمومی این تاملات در این است که وفور افسانه ها و جعلیات تاریخی در آن محدوده که با سرشت و سرنوشت یهود مرتبط بوده، کار بررسی بنیان شناسانه در این گونه موارد را دشوار و انتقال آن به دیگران را، اغلب با گذر از سد ناباوری مواجهه می کند. در عین حال نگاه جمعیت شناسانه به تاریخ، بسیار آسان و در عین تنوع، مستند است. مثلا می توان تورم جمعیت در شرق آسیا، از هند تا چین و ژاپن را، که در مسیر پوریم نبوده اند، با تخلیه ی غیر طبیعی آن در شرق میانه، حتی در شرایط مطلوب جغرافیایی، مقایسه کرد و از آن به سود تئوری رخ داد پوریم بهره گرفت. چنان که نمی توان شرایط جغرافیایی در صحاری و جنگل ها و مناطق قطبی و پر باران را در نظر نداشت و عدم رشد طبیعی جمعیت در دهات را، به سبب عوارض ناشی از تغذیه ی بد و ناکافی، نبود بهداشت و درمان و درصد بالای مرگ و میر نادیده گرفت.

پنجشنبه 26 اردیبهشت1387 ساعت: 15:49 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای یولداش. حتی اگر هزار ترک، در بلبشوی معروف به دوران صفویه به ایران آمده باشند و امروز سی یا سه میلیون شده باشند، باید خواستار بازگرداندن آن حقوق قومی خود شوند، که فارس ها از تمام ساکنان این سرزمین به سرقت برده اند. فارس هایی که در زمان صفویه دو نفر هم نبوده اند و هویت کنونی شان مدیون توطئه های یهودیان در صد سال اخیر است. اما مطلب از نظر مورخ به این گرفت و گیرها مربوط نمی شود، زیرا ضایعه ی اصلی در جای دیگری است. حوصله کنید.

پنجشنبه 26 اردیبهشت1387 ساعت: 17:46 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای علی تهرانی. به گمان من اگر جریان زاد و ولد در اروپا با پدیده ی جنگ و مهاجرت پانصد ساله به دیگر قاره ها، مواجه نمی شد، بنا به محاسبه ای قانع کننده اینک جمعیت آن از دو و نیم میلیارد هم افزون شده بود. آن گاه منظقه ی پوریم زده ی جهان به خوبی چون جزیره ای غیرمسکون میان دو نفوس میلیاردی اروپا و آسیای شرقی خود نمایی می کرد. آن چه را باید بر نوشتار شما بیافزایم، جغرافیای شمال آفریقا است که هرگز و در هیچ زمانی امکان کشت و زرع و جذب انسان و نباتات و حیوانات چرنده را نداشته است. زیرا سراسر سرزمین شمال آفریقا ریگزار و مثل دیگر صحاری جهان فاقد خاکی است که پذیرای دانه ای باشد. این نبود خاک این گونه محیط ها را سترون و خشک و فاقد رطوبت می کند، نه موقعیت جغرافیایی. این که چرا صحاری جهان ریگزار و فاقد خاک است، علت ناگفته ی بسیار شیرین و تعیین کننده ای دارد که به خواست خدا روزی ماجرای آن را بیان خواهم کرد. چنان که در همین صحرای شمال آفریقا و هر صحرای دیگر، اگر رودی چون نیل جاری باشد که اطراف خود را با لایه ای از رسوبات بپوشاند، به حاصل خیزترین خطه ی زمین تبدیل می شود. ضمنا جغرافیای پوریم به قفقاز و خراسان بزرگ و پاکستان نمی رسد.

جمعه 27 اردیبهشت1387 ساعت: 1:10 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای مسعود. از ارسال آن تصاویر گویا و زیبا متشکرم. بیابان های جهان خط ممتدی است که از غرب به شرق کشیده شده است. خطی که گرچه سرنوشت و شکل گیری حیات را بیان می کند ولی تاکنون ناخوانده مانده است. گمان نمی کنم در جایی کسی سبب وجود این مسیر دراز بدون خاک را بیان کرده باشد. این بیابان های پوشیده از شن، که به علت نبود خاک، مستعد ذخیره ی آب نیست، مرطوب نمی ماند و توانایی پرورش دانه را ندارد، سرگذشت و اسرار جهان و جان داران آن را در خود نهفته دارد. امتداد این خط تا منچوری در شرق عالم و ظهور دوباره ی آن در حاشیه ی غربی آمریکای شمالی و جنوبی، پیوند دادن آن با طوفان نوح را ناممکن می کند، چنان چه سالم ماندن نوک حرم جیزه نشان خط ارتفاع آب نیست، زیرا چنین نشانه ای را در هرم های همسایه نمی بینیم. به گمان من سالم ماندن نوک هرم جیزه تماس کم تر آن با جریان طوفان های شن در صحرا است که معمولا در سطح زمین و تا ارتفاعی معین می وزد. به یقین بیابان های کنونی جهان در هیچ زمانی قابل کشت و کار نبوده و پیوسته از سرسبزی و باروری، مگر در حواشی رودخانه هایی چون نیل و دجله و فرات، که در سواحل خود ردی از رسوبات خاک بر جای می گذارند، محروم بوده است. اگر حوصله می کنید شمای دیگر بیابان های جهان را به همین صورت شمال آفریقا ارسال کنید تا در اولین فرصت بحث بسیار روشنگر بیابان های جهان را اندک اندک و انشا’ الله بگشاییم.

جمعه 27 اردیبهشت1387 ساعت: 8:7 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای ایاز. عدد ده هزار، برای آغاز دوران به اصطلاح صفویه فرضی و دو و نیم درصد نیز نسبی بود. مبنای صحیح همان دو برابر شدن جمعیت در هر 35 یا 40 سال در شرایط طبیعی است. محاسبات شما بر اساس رشد دو و نیم درصد برای هر چهل سال درست نیست. وانگهی باید از رقم هفتاد میلیون کنونی به عقب برگردید و به تر است سال شمار قمری رل لنتخاب کنید. کتاب آقای مجد را هنوز نخوانده ام، ولی مسلم است که در 1914 یعنی اواخر عهد ناصر الدین شاه حتی نصف چنین جمعیتی را برای مفقود الاثر شدن نداشته ایم و چنین بریدگی هولناکی در روند رشد جمعیت در ایران دیده نمی شود. چرا آقای مجد یا رییس جمهور درباره پوریم کتاب نمی نویسند یا نطق نمی کنند؟!!

جمعه 27 اردیبهشت1387 ساعت: 12:17 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای مسعود. ممنونم.

آقای توحید. آدرس تان را در پیام خصوصی بفرستید.

جمعه 27 اردیبهشت1387 ساعت: 14:25 نویسنده: ناصر پورپیرار
اقای بی نام. کاملا درست می گویید. ورودی و خروجی های مرتبط با رشد جمعیت چندان متنوع و متعدد است، که استخراج قانون واحد برای آن ناممکن می نماید. مسئله رشد جمعیت نیز در درجه ی نخست تابع همان شرایط جغرافیایی است که در مدخل کتاب هخامنشیان ارائه داده ام و سپس باید در هر مولفه و موردی به دنبال علل تغییرات غیر عادی بود. انتخاب 35 سال برای متوسط تجربی دو برابر شدن جمعیت در ایران، متکی به آمارهایی است که تغییرات را از سال 1313 به 1335 تا1355 و بالاخره 1385 نشان می دهد. داده های این آمارها ایران را در رپرتوار رشد هر قرن سه برابر قرار می دهد و چنین است که در مبدا صفویه جز وارد شوندگان به ایران جمعیت پویا نداریم و چون این نفرات پس از انجام ماموریت خود عمدتا به سرزمین های شان باز می گشته اند. آن گاه ....

جمعه 27 اردیبهشت1387 ساعت: 14:28 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بیر تورک. کارهای این شخص بیش تر به ژورنال نویسی می ماند و در محدوده ی تحقیقات قرار نمی گیرد.

جمعه 27 اردیبهشت1387 ساعت: 19:42 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای یولداش. کتاب قبیله ی سیزدهم با نام "خزران" به وسیله ی انتشارات خوارزمی چاپ شده است.

آقای تاریخ ایران. پاسداشتی در آن سخنان نبود و بل برعکس. متن اصلی را دوباره و دقیق بخوانید.

شنبه 28 اردیبهشت1387 ساعت: 14:36 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای علی و آقای منصور. مطلبی که عنوان می کنید باید با ادله ی لازم همراه باشد. مثلا معلوم کنید تحت دخالت چه عاملی الگوی تکثیر در ماقبل صد سال پیش تغییر کرده و به صفر رسیده است. زیرا دولت چین پس از سخت گیری های فراوان به زحمت توانسته است رشد جمعیت را به 1،1 در سال برساند. به همین ترتیب اگر می دانیم ایران در آغاز دوران ناصرالدین شاه دو میلیون نفر سکنه داشته، اولا برای سرزمینی با عمق زیستی 7000 سال جمعیت دو میلیونی مسخره است و اگر توقف رشد را از قول شما بپذیریم، نهایت این که بگوییم ایران از زمان صفویه تا قاجار به طور ثابت دو میلیون جمعیت داشته است که تنها سئوال را دو برابر می کند. اول این که چرا جمعیت ایران در زمان صفویه چنین اندک بوده و دوم چرا رشد جمعیت تا زمان قاجار متوقف شده است! ضمنا توقف رشد در اروپای کنونی یک پدیده ی کاملا جدید با دلایل مربوط به خود است که می تواند و باید موقتی باشد و هنوز آثار تاریخی خود را نشان نداده است. راه دیگر این است که گمان کنیم ایران زمان صفویه دارای پانزده میلیون نفوس بوده که در اثر تحلیل رفتن در عهد ناصرالدین شاه به دو میلیون رسیده است. در این جا نیز ناچارید با ادله و قرائن لازم عامل این تحلیل را معرفی کنید که نخواهید توانست.

آقای رضا. عراق و ترکیه و پاکستان و عربستان سعودی کشورهای تازه تاسیس با شرایط اقلیمی متفاوت اند و عمدتا در دوران جدید با موجی از مهاجرت های طبیعی و مصنوعی شکل گرفته اند. مثلا تعداد ترک ها در ترکیه ی امروز تا چند قرن پیش، که آسیای صغیر در اختیار دولت مقتدر بیزانس بود، از عدد صفر بیش تر نبود. نیمی از آسیا تقریبا غیر مسکون و یا کم سکنه است و بخش اعظم آن در اختیار دولت روسیه قرار دارد که نسبت به مساحت، جمعیت بسیار اندکی دارد. نمی توانید آسیا را به عنوان یک واحد مثال بیاورید. سرزمین ها را تفکیک و هر یک را بسته به شرایط جغرافیایی آن بررسی کنید. نتیجه همان می شود که یادآوری کرده ام.

شنبه 28 اردیبهشت1387 ساعت: 14:52 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای علی تهرانی. عنوان خراسان بزرگ از قمپزهای ایرانیگری رایج است. هیچ ساکن ماورا’ النهر، که شخصا سراسر آن را دیده ام، خود را خراسانی نمی داند. آن ها غالبا ازبک اند و اهل خیوه و مرو و بخارا و سمرقند و غیره خطاب می شوند. اما از این که اشاره به خراسان بزرگ از نظر جغرافیایی و برای خواننده ی ایرانی راهنمایی کننده تر از ماورا’ النهر است، در گفتارها و نوشتارهای درون اقلیمی کاربرد عنوان قلابی خراسان بزرگ بسیار مصطلح و دل چسب می نماید. در ماورا’ النهر عمدتا رد مستمر عبور زندگی تاریخی به تمام اشکال خویش دیده می شود و به خصوص از آن که نام خوارزم قید شده در کتیبه ی بیستون، خلاف نام دیگر اقوام آن سنگ نبشته، گم شده نیست، پس می تواند نشان معاف شدن ماورا’ النهر و البته به دلیلی که شرح آن مفصل است، از قتل عام پوریم باشد. طبیعی است که سخن از پاکستان در زمان پوریم نیز مطایبه است و چون قفقاز گذرگاه و بخشی از سرزمین خزران اجیر یهود بوده، که با داریوش مقابله ای نکرده اند، پس تخریب آن در پوریم فاقد معنا و محرک است.

شنبه 28 اردیبهشت1387 ساعت: 16:5 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای narialinks. تمام دوستان و حتی دشمنان از زحمتی که کشیده اید و استادی که به خرج داده اید، سپاس گزارند. اگر کسی مخالفتی دارد، اعلام کند!!

شنبه 28 اردیبهشت1387 ساعت: 22:39 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای azerbaycanl. به ترین نمونه هندوستان است که اگر تغییرات سیاسی چند دهه اخیر را نادیده بگیریم، کثرت ساکنان شبه جزیره، شامل پاکستان و بنگلادش و هندوستان، یعنی قریب یک و نیم میلیارد نفر می شود. ضمنا بخشب بزرگی از سرزمین های جنوب هندوستان پوشیده از جنگل های نامکشوف و خالی از سکنه است. چنان که قسمت پهناوری نیز در شمال و در حوزه ی آبریزگاه های هیمالیا فقط قبایل پراکنده ی کوهستانی زندگی می کنند.

یکشنبه 29 اردیبهشت1387 ساعت: 1:13 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بهرام. با نظرات شاذ ایشان آشنا نیستم اگر ممکن است توضیح و یا آدرس رجوع بگذارید. در وب سایت انتهای پیام شما چیزی نیافتم.

آقای ابواحمد. منظور شما این است که جمعیت دنیا تا 50 سال پیش، یعنی تا ظهور آنتی بیوتیک ها، ثابت بوده و مثلا ایران از عهد ایلامیان تا دوران ناصرالدین شاه، به طور ثابت همان دو میلیون سکنه ی دوران قاجار را داشته است؟!! شعف انگیز است.

یکشنبه 29 اردیبهشت1387 ساعت: 12:54 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای رضا و آقای سلام. در هیچ زمان و در هیچ نقطه ای جمعیت آدمی به صفر مطلق نمی رسد، زیرا به محض بروز چنین تصوری، دیگر گفت و گو از رشد نفوس بی معنا است. چه ورود نوع آدم به زمین را هبوط از آسمان بگیریم و چه حاصل موتاسیون و تکامل، سرانجام باید بپذیریم که زمانی تنها دو انسان، یکی نر و دیگری ماده ساکن زمین شده اند. این حقیقت را به هر کجای عالم و در هر زمان که انتقال دهید، تغییری نمی کند. بنا بر این اگر سرزمینی، حتی چین را در مرحله ای، جز دو نفر، خالی از سکنه بپنداریم، نه فقط جرم طبیعی صورت نگرفته، بل حقیقتی محتوم بیان شده است. بنا بر این محاسبه ی رشد جمعیت هرگز اشتباه نیست و همیشه از تجمعی دو نفره آغاز می شود. مطلب این است که آن دو نفر اولیه را در چه زمان و شرایط و اقلیمی به تکثیر وادار کنید و در مسیر تکثیر با چه عوامل بازدارنده و مصائب حساب نشده مواجه شوند یا نشوند. گفت و گوی جاری بر سر این است که چرا همان دو نفر اولیه، با محاسبه ای واحد، در ایران به عهد صفویه و مثلا در هندوستان در 1500 سال پیش وارد شده اند، آن هم در حالی که ظاهرا تجمع در کشور ما از هندی ها بسیار کهن تر بوده است؟!! از این راه به نفع اثبات تز پوریم، نتیجه می گیریم که حادثه ای جریان طبیعی تکثیر نفوس در ایران را منقطع کرده و تجمع دوران صفویه تجربه ی دوم حضور آدمی در ایران است، زیرا حاصل تجربه ی نخست را یهودیان در حادثه ی پوریم روبیده و نابود کرده اند.

یکشنبه 29 اردیبهشت1387 ساعت: 14:48 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای محسن. هر گفت و گویی به یک پرسش و پاسخ نهایی نیازمند است، که محتوای آن قابل پیش بینی نیست، زیرا بخشی از سئوالات صورت سنگ اندازی دارد، که اندازه ی سنگ های پرتابی را نمی توان از پیش تخمین زد.

دوشنبه 30 اردیبهشت1387 ساعت: 1:41 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای مسعود. اگر جریان تولید مثل را به حال طبیعی گذارند و مانند اروپا و چین در دوران اخیر زاد و ولد محدود و کنترل شده نباشد، از دست رفتن و تلف شدن انسان ها بر اثر حوادث و رخ داد های طبیعی، در جوامع کلان، چنان اثرات اندکی در رشد جمعیت به جای می گذارد، که در دیاگرام مربوطه منعکس نخواهد شد. مگر این که چون اروپا جریان دائم مهاجرت و خروج چند قرنه برقرار و کشتگان و مجروحین دو جنگ بزرگ قریب سیصد میلیون نفر را از مسیر عادی زندگی خارج کرده باشد. مجروحینی که غالبا امکان تشکیل خانواده از آن ها گرفته شد. به نظر می رسد کسانی در برابر این مدخل جدید دچار سرسام شده اند، زیرا به گونه ای ساده و صریح اوهام و خیالات دور و دراز فراوانی را بر باد داده است. تلاش های آنان هم مثل نمونه های دیگر در این مباحث تاریخی و اجتماعی و ادبی جدید، بی هوده است.

آقای ali. فقط می توان بگویم که مطلب را نگرفته اید، فعلا سخن از بررسی آماری جمعیت ایران از صفویه تا دوران جدید است که نمونه گیری های صد سال اخیر صحت برداشت در این مدخل را تایید می کند. به تر است از حضرت آدم جدا شوید و خودتان را به میزان جمعیت در دوران صفویه برسانید و اگر مبحث برای تان سنگین است، فراموش اش کنید. حرف های بی ریشه زدن که نشان پختگی نیست.

دوشنبه 30 اردیبهشت1387 ساعت: 10:24 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای محبی. این مباحث به هورا کشیدن و لب ورچیدن و اظهار حیرت و قهر و آشتی های این و آن کاری ندارد، حقایق پنهان نگه داشته شده ای است که به تدریج عریان می شود و هنوز بخش جدی تر آن باقی مانده است. باید آن قدر پاد زهر آماده کرد تا سرانجام این پیکر مسموم شده ی هویت شناسی دشمن ساخته ی رایج در منطقه، که فقط به کار بر سر یکدیگر کوفتن آمده است، علاج شود.

آقای ali. پیش کشیدن حضرت آدم و شمارش نفوس جهان، اصطلاحا خود را به کوچه علی چپ زدن است. اگر محاسبه ی رشد جمعیت، بر مبنای دو برابر شدن نفوس در هر 33 سال را، که لااقل قابل تطبیق با نوسانات تولیدی صد سال اخیر است، قبول ندارید، پس به هر ترتیب دیگر که می دانید، برای آغاز دوران به اصطلاح صفویه، جمعیت معینی را با چنان الگوی رشد سالانه قرار دهید، که با آمارهای صد سال اخیر تطبیق کنند و در روزگار ما هفتاد میلیون نفر شده باشند. وقتی می گویم مطلب را نگرفته اید، برای این است که از خود نمی پرسید چرا این سرزمین پس از 7000 سال سابقه ی حیات متمدنانه در آغاز دوران ناصر الدین شاه دو میلیون و اینک فقط هفتاد میلیون نفوس دارد، زیرا فقط برای غلط درآمدن دانسته های قومی خودتان دلواپس اید و کاری به بنیان این مباحث ندارید.

آقای رضا. همین که هنوز از دولت صفویه و شاه اسماعیل صحبت می کنید، معلوم می شود که به جای دلواپسی بی هوده برای جمعیت جهان، باید برگردید و تمام یادداشت ها را دوباره بخوانید. اگر جمعیت هفتاد میلیونی کنونی ایران را انکار نمی کنید، پس درس یادداشت 150 را دریابید که دعوت می کند تا به نقطه ی صفر این جمعیت اندک بیاندیشید، که بی شک دورتر از پانصد سال پیش نیست. پس بر سر مردم ماقبل آن چه آمده است؟!

دوشنبه 30 اردیبهشت1387 ساعت: 13:16 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای اتفاق. کتاب را همراه صورت حساب خواهند فرستاد. بررسی اخیر از جمعیت ایران نیازی به مراجعه به مراجع دیگر به خصوص کتاب آمار جمعیت جهان ندارد، که کلی گویی است و حساسیتی نسبت به ایران و پوریم در آن دیده نمی شود. اینک ایرانیان فقط هفتاد میلیون نفرند و برابر نمونه گیری های اخیر، هر 33 سال یک بار دو برابر شده اند، با این محاسبه، نقطه ی صفر جمعیت کنونی در آغاز صفویه قرار می گیرد، اگر کسی بکوشد عوامل ناپیدای دیگر را هم منظور کند، احتمالا بتواند مقیاس فوق را برهم زند و نقطه ی صفر این جمعیت را صد سال هم به عقب برد، چیزی تغییر نخواهد کرد، زیرا باز هم می پرسیم بر سر مردم ماقبل آن چه آمده است؟ کشاکش کنونی از آن بابت است که کسانی می کوشند این نقطه ی صفر را تا زمان مغول به عقب برند تا شاید بتوانند صفر شدن جمعیت ایران را حاصل قتل عام چنگیز خان بدانند و عجیب این که این کوشش را ترکان آغاز کرده اند که علت آن هم معلوم است!!!! بدانید که طرح مدخل جمعیت ایران برای اخذ مالیات نیست، محکم ترین و همه فهم ترین سند اثبات قتل عام پوریم است. ضمنا هیچ یک از آن سه کتابی که نام برده اید و از جمله فرهنگ هزوارش ها به قدر یک پول سیاه نمی ارزد و فقط به کار تمسخر مولفان آن می آید. چرا که اصولا مقوله ای به نام خط پهلوی و هزوارش و خط اوستایی و یغنابی و از این قبیل وجود ندارد. برای حروف آن کلمات نیز در اولین فرصت پست خواهم کرد. در مورد فیلم هم خود استاد غفوری با شما تماس خواهند گرفت. در باب کتابی که کتیبه های یونانی راانحصارا معرفی کرده باشد، منبعی نمی شناسم و گمان نمی کنم چنین منبعی وجود داشته باشد. موفق باشید.

دوشنبه 30 اردیبهشت1387 ساعت: 15:5 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای علی تهرانی. اشاره ی من به عذاب الهی بودن واقعه ی پوریم، چنان نبوده است که می گویید. در آن یادداشت آمده بود که می توان از این منظر نیز به ماجرای پوریم پرداخت، چنان که کسانی در دفاع از آن قتل عام، به مظلومیت یهود در آن زمان یکتا پرست، در جمع کفار چند خدا پرست بین النهرین تکیه می کنند. در آن جا به خصوص در پاسخ این گروه گفته شد که خداوند کار تنبیه هیچ امتی را به امت دیگر نمی سپارد و انسانی را در امحا’ انسان دیگر مختار نمی کند. چنان که نزول عذاب الهی بر چند قومی که در قرآن ذکر شده، وقوع حادثه فقط به دست و مسئولیت و خواست و اجرای خداوندی است.
در این جا نیز یادداشت ماندنی 150 فقط و فقط برای تعیین تکلیف رشد جمعیت در ایران و یافتن زمان نقطه ی صفر آن، باز هم به عنوان مستندی بر وقوع قتل عام پوریم، تنظیم و منطقآ بر مبنای ورودی و الگوهای موجود در این باب، یعنی زمان لازم برای دو برابر شدن جمعیت ایران، در یک صد سال گذشته ارائه شده است. این که چنین بررسی آماری در این یا آن نقطه ی دنیا مصداق می یابد یا نمی یابد، موضوع به کلی دیگری است، که هر مورد به طرح مدخلی مخصوص و با اسناد و ادله ی ویژه ی خود نیازمند است و به عنوان ابزاری برای ایجاد خلل در ارزیابی من در باب جمعیت کنونی ایران و تعیین نقطه ی صفر آن کاربرد ندارد. چنین است که اثبات قطعی نوپدید بودن اقوام در ایران، از مسیر مطالب مطروحه در یادداشت 150، موجب هراس کسانی است که پیش تر انبوهی اسناد در باب کهن بودن قوم خود تا مبدا’ اشکانیان و سومریان فراهم کرده اند و ظاهرا قوم پرستی را بر بنیان شناسی ترجیح می دهند. جالب این که نوع استدلال آن ها در رد مطلب، درست شبیه همان شیوه ی هیاهوگرانه ی فارغ البال و سهل اندیشانه ای است که غالبا در رد پوریم ارائه داده اند: "غیر ممکن است"!!!

دوشنبه 30 اردیبهشت1387 ساعت: 21:10 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بی نامی دیگر. نتیجه ی سرشماری نفوس شهر تهران در سال 1311، که شامل جمعیت آبادی های بیرون از دروازه های شهر تا عمق یک کیلو متر و اتباع بیگانه نیز شده، 265،139 نفر است که نیروی کار مابین 20 تا 30 ساله ی آن فقط بیست و پنج هزار نفرند. تشخیص این که 450 سال پیش از این سرشماری، نفوس قابل ذکری در این سرزمین نبوده، از روی همین آمار شهر تهران نیز قابل تایید است و به هوش ویژه نیاز ندارد. اشکال در این است که در میان وارد شوندگان به این وبلاگ نظیر آقای کریمی را هم داریم که کامنت بالا را گذارده تا اعلام کنند تا چه اندازه با ماهیت این بحث بیگانه اند.

سه شنبه 31 اردیبهشت1387 ساعت: 2:37 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای فتح. از لینک های ارسالی شما بسیار استفاده کردم. ممنون

آقای مهدی - مهدی. اگر سیصد چهارصد سال زود تر ظهور کرده بودید، خاخام ها سر دست می بردنت و حالا گنجینه ی ادب فارسی ما چند نامی بیش تر داشت؟!! من هم کوشیدم اما به تر از این از آب در نیامد.

پاس داشتن پارسی عبادت است
آن سان که پنهان کردن پوریم
خشایار را با پنج میلیون به میدان فرستادیم
تا دو هزار و چهارصد سال بعد
ایرانیان از هفتاد میلیون بیش تر نشوند!!!
افسوس که دروغ حناق نیست.

آقای رضا. گمان نمی کنم در صد سال گذشته مطلبی به این پوچی نوشته شده باشد و احتمالا در صد سال آینده نیز کسی نخواهد توانست چنین مهملات بی سر و تهی را سرهم کند. اصلا گمان نمی کردم مومنی بتواند این همه به خودش کثافت بپاشد. مثل این که سر گیسه ی کلیسا حسابی شل شده است. ابتدا سروش و حالا هم این مومنی درمانده که هرچه کرد کسی تحویل اش نگرفت. ببینیم شاید الله آن مامور مخصوص را سراغ اش فرستاد و تحویل اش گرفت.

سه شنبه 31 اردیبهشت1387 ساعت: 23:23 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای توحید. یهودیان تمام زندگان را در ماجرای پوریم قتل عام کرده اند، چه 75000 یا 750000 یا هفت میلیون نفر را. آن قتل عام کامل بوده است. برای این مطلب چندان دلیل قانع کننده داریم که هیچ مرکز و قدرتی قادر به نفی آن نیست.

چهارشنبه 1 خرداد1387 ساعت: 20:30 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای توحید. سئوال قبلی شما، به قول خودتان پس از این همه ادله و اسناد، سئوال پخته ای نبود، زیرا عدد واقعی مردم شرق میانه در 2500 سال پیش را نداریم تا بر اساس آن نسبت به صحت و یا نادرستی رقم تورات اظهار نظر کنیم، بنا بر این پاسخ همان است که نوشتم: با دلایل متعدد قابل اثبات است که یهودیان در ماجرای نکبت آفرین پوریم مردم شرق میانه را تا آخرین نفر، چه عدد ارائه شده در تورات را صحیح و یا کم تر و بیش تر بدانیم، قتل عام کرده اند.
موضوع جمعیت هم بر همین اساس است. سئوال اصلی و پایه این است که چرا جمعیت حوزه ی ایران پس از هفت هزار سال اینک فقط هفتاد میلیون و صد سال پیش در آغاز سلطنت ناصر الدین شاه فقط دو میلیون نفر بوده و توجه می دهد که نقطه ی صفر این جمعیت اندک، برابر روند طبیعی رشد و الگوی تغییرات در صد سال اخیر، در ابتدای صفویه قرار می گیرد. هدف از ارائه ی این مدخل اثبات مجدد و از مسیر جدید این مطلب است که تجمع در ایران دو آغاز دارد، یکی در هفت هزار سال پیش که حاصل 4500 ساله ی آن را یهودیان در پوریم به باد دادند و دیگری 2200 سال پس از پوریم، که نیروی کار وارده دست به ساخت و ساز کشوری به نام ایران زده اند. اگر شما پدیده ی تاثیر گذار دیگری بر رشد جمعیت پانصد سال اخیر ایران می شناسید و می توانید بروز آن را اثبات کنید، پس ارائه دهید. با تعجب کردن و ناباوری از سر حیرت، مطلب دگرگون نمی شود. برخوردهای جاری با مدخل جمعیت، درست مانند انکار مادر و پدری است که مرگ ناگهانی و بی دلیل فرزند را نمی پذیرند و مدام منتظرند تا به خانه برگردد. ضمنا بدانید که مصر از زمان فراعنه تاکنون، خلاف تصور شما، باریکه سرزمین آبادی در حاشیه ی رود نیل، بدون معادن و ثروت های طبیعی است، محاط در ریگزار که تنها دو شهر بزرگ دارد و امورات امروز خود را از توریسم و آب راه سوئز و کمک کشورهای ثروتمند عرب و آمریکا و اروپا می گذراند و استعداد و امکانات و حتی مساحت قابل زیست لازم برای پرورش نفوس فراوان را ندارد. بحث و برآورد ما تنها برای حوزه ی ایران است که تردیدی در صحت آن نیست. برای انطباق این مدخل با هر اقلیم و کشور و جمعیت دیگر باید به بررسی های دیگری وارد شد که نتیجه آن هرچه باشد با مورد ایران ارتباطی پیدا نمی کند و منطق آن را برهم نمی زند.
ارسال شده در شنبه، ۲۶ مرداد ماه ۱۳۸۷ ساعت ۰۲:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان