پاسخ آقای ناصر پورپیرار به سوالات [26]

نویسنده: ناصر پورپیرار

پنجشنبه 3 آبان 1386 ساعت: 6:19
آقای نتاب. فرهنگ بیان مباحث بنیانی با فهم و زبان دانش آموزان کلاس ششم ابتدایی فاصله دارد و حتی مغایر است. ساخت برخی جملات، که معترضه های متعدد دارد، گاه برای یادآوری پیشینه های مبحث و محکم کردن آن، ناگزیر است و با چند بار خواندن، معلومم می شود که خرد کردن آن نه از بابت فصاحت و نه به قصد سهولت برداشت، کمک کننده نیست و این از نقایص ساختاری زبان فارسی است. امیدم این است که مترجمین با امکانات زبان های پایه بتوانند این اشکال عمومی در طرح مسائل جدی به زبان فارسی را برطرف کنند. با این همه در عمل به سفارش شما سعی می کنم و بد نیست اگر یکی از آن جملات درهم پیچیده را مثل بیاورید.

آقای اکبر. گاه پرخاش برای گشاینده ی بحث ناگزیر و حتی ضرور می شود و البته باید استدلال را هم فراموش نکرد. ردیف کردن تیترها برای انتقال منظور کافی نیست.

آقای اتفاق. بحث بی موقع و غیر لازمی را آغاز کرده اید. اگر حوصله داشتید معلوم تان می شد که چرا در آن تقسیم بندی، ترکان را حتی به اشاره نیز ذکر نکرده بودم.
گشودن هر مدخل تازه، به مقدمات تسهیل کننده ی برداشت نیازمند است. بدون مقدمات، مدخل به مجادله و مناقشه کشانده می شود، چنان که می بینید. و تواصوا بالحق و تواصوا بالصیر.

نویسنده: ناصر پورپیرار

پنجشنبه 3 آبان1386 ساعت: 14:34
آقای یه ایرانی. با خبر باشید که سرانجام با تجهیز و استخدام چند نفری، که چندان هم غریبه نیستند، قصد دارند با گشودن مباحث ژنتیک و اداهای شبه علمی اثبات کنند که اقوام ایرانی در ده هزار سال گذشته تغییر منشا’ ژنتیک نداده اند و این حقه بازی تنها راهی است که پس از رایزنی های مفصل، در مقابله با داده های نوین تاریخی یافته اند تا با توسل به آن منکر وقوع پوریم و انهدام کامل بومیان و کوچ مهاجران پس از تحول اسلام به ایران شوند. فعلا هنوز به طور کامل به میدان نیامده اند و در حال تست مطلب اند. تا ببینیم کوه شان چه گونه موشی خواهد زایید.

دوست عزیز، آقای r134a . سی دی ارساللی شما سه روز پیش رسید و گمان می کنم در ضمن یکی از پیام ها رسید آن را اعلام کردم. به هر حال بی اندازه از زحمتی که متقبل شده اید ممنونم.

آقای تاب. اعتراف می کنم که جمله ای طولانی است ولی لق و غیر قابل برداشت نیست. باید مواظب باشم که چنین اسیر بیان توام مطالب نباشم.

نویسنده: ناصر پورپیرار

جمعه 4 آبان1386 ساعت: 23:37
آقای صفری. در مورد سئوال شما در جلد اول مجموعه ی "تاملی در بنیان تاریخ ایران" یعنی کتاب هخامنشیان به میزان کافی بحث شده است.

آقای علی دما و آقای عابدی. به استاد مجتبی غفوری کمک کنید تا آنونس بسیار زیبایی را که ساخته است، جایی در دسترس عموم بگذارد. ضمنا یادداشتی در چند شماره در موضوع گل نبشته کورش خواهم گذارد. مختصرا بدانید ک سراپای این گل نوشته یک شیادی تمام عیار است.

آقای مسلمان ایرانی. مطالب این 104 یادداشت و آن چه به خواست خدا پس از این خواهد آمد همان کتاب سوم، یعنی برآمدن صفویه است. اگر عمری بماند و به مدد الهی کتاب چهارم به نام برآمدن مردم را هم به همین شیوه بیان خواهم کرد.

نویسنده: ناصر پورپیرار

شنبه 5 آبان1386 ساعت: 22:59
آقای رهگذر. من از بصارت شما غالبا لذت برده ام. برای من از مجموع سئوالات آقای اتفاق چیزی عجیب تر از آن نبود که اندازه ی معمولا غیر عادی سنگ نگاره های حک شده بر صخره های فارس را که با چهره های سوفیالورن و آل پاچینو نمی خواند، علی رغم این همه نمایشات مشعشع دیگر که از هویت و تعلقات قومی صاحبان آن نقش برجسته ها می گفت، موجب تردید در رومن بودن آنان گرفته بود. حال آن که گمان نمی کنم پوسترهای تبلیغاتی سر در سینماهای کنونی نیز در اندازه ی واقعی بازیگران باشد. این گونه پرسش های بی تعارف عوامانه از کسی که تیز هوشی و نکته گیری عالمانه ی بسیاری از ایشان دیده ام، مرا به این وادی می کشاند که در اطراف آقای اتفاق حلقه ی چندان سالمی از دوستداران ظاهری نیست، هرچند کلانی مباحث موجود در عین حال می تواند موجب کلافگی هر کسی شود.

آقای آتامان. اگر اخلاق همان ماجراهایی بوده است که در بین خانواده های کمیته ی مرکزی آن تجمع جاسوسان در مهاجرت می گذشت و تقریبا همه از سیر تا پیاز آن خبر دارند، آن مهندس توده ای درست گفته است و من واقعا از اخلاق رایج آنان تبعیت نمی کردم و به درد محافل آنان نمی خوردم.

نویسنده: ناصر پورپیرار

یکشنبه 6 آبان1386 ساعت: 7:5
آقای اتفاق. به یاد می آورم نوشته یا گفته بودید که زمانی مهر نمازتان قطعه سنگی از پاسارگاد بوده است. می پرسم هیچ از خود پرسیده بودید که چرا سنگ های مقبره ی کورش و معبد تل تخت با علامت معماران یونانی بالا رفته است؟ از خود پرسده بودید که در زمان کورش یونانیان در پاسارگاد چه می کرده اند؟ در مجموع می خواهم بگویم که چرا جماعات روشنفکر ما هر مهمل مضحکی از زبان مورخین یهود را تا همین چند سال پیش بی اما و اگر می پذیرفتند و مثلا هیچ شیرازی از خود نمی پرسید که بارگاه آل مظفر در کجای شیراز به راه بوده است؟ اما عجیب است که کم مانده از من بپرسند در جیب آن سوار سنگی نقاب دار اطراف کرمانشاه چه قدر پول خرد بوده است؟!! تعجب من از این است که گاه به نظر می رسد برخی از این یادداشت ها را نخوانده اید و مثلا شاید به یاد نیاورید که نیمه ای از یک یادداشت کامل را به همین تغییرات در سر و زلف حجاری های سنگی فارس اختصاص داده ام که مطلب زیر بخشی از آن است:
"حالا بار دیگر به این تصاویر باز گردید و تحول در پوشاک آن ها را بررسی کنید و ببینید که آن یونانیان عادت کرده به اعتدال هوای مدیترانه که با موهای آزاد و یک سربند و یقه های باز و شولایی بر دوش پوشش خود را می گذرانده اند، چه گونه در سوز باد دشت های ایران، اندک اندک مجبور شده اند که سر و گردن خود را با پوشش های کیپ گریبان و افزودن بر موهای سر و صورت و انواعی از کلاه که به تدریج تا نوع گوش بند دار نیز کامل شده بپوشانند و خود را با اقلیمی که به آن کوچ کرده اند، تطبیق دهند".
به نظر شما سئوال مجدد همراه با تعجب در همین باره از سوی شما را باید به چه تعبیر کنم در حالی که از دقت نظر شما پیشتر باخبرم؟ ضمنا بگویم که ستایش من از نکته سنجی آقای رهگذر صرفا به پاسخ هایی برای شما منحصر و مربوط نمی شد. ایشان پیش از این نیر ابراز نظرهای درخشانی کرده بودند که از بنیان اندیشی حکایت می کرد.


نویسنده: ناصر پورپیرار

یکشنبه 6 آبان1386 ساعت: 13:6
آقای اتفاق. من شیوه و شگرد خود را در طرح مسائل تاریخ ایران دنبال کرده ام و باری را برده ام که حتی بر زمین گذاردن آن جز به تدریج میسر نبوده است و گرچه می توانم از میان همشهری های خود شما کسانی را معرفی کنم که در سال های 63 و 64 و در زندان پای مختصرتر همین مباحثی نشسته اند که اینک در این وبلاگ عرضه می شود، اما روی سخن ام با شما در این باره است که دعوت به بنیان شناسی در این نوشته ها یک اصل است. مثلا اگر نخواهید یونانی بودن آن چه را که به نام اشکانیان جا زده اند، قبول کنید، نخست باید در وقوع پوریم تردید نشان دهید و اگر رخ داد پوریم را بر اساس آن همه ادله که خلاصه ی آن در یادداشت 104 منعکس است، پذیرفته اید، پس هر خرده سئوالی گواه می دهد که قبول شما بنیانی نبوده است. من به دلیل کتاب اسلام و شمشیر در مسیر سئوالاتی در باب قرآن قرار می گیرم، سعی نخست من در این گونه مقابله ها متمرکز بر این اثبات آسان است که متن قرآن از اندیشه و فرهنگ و دانسته ها و فهم آدمیان 14 قرن پیش فراتر است و با عرضه ی نمونه هایی از آیات معلوم می کنم که قرآن محصول اندیشه ای برتر از تمام تصورات جاری زمینی تا هم اکنون و تا پایان زمان است. آن گاه و بر سبیل این عبور اولیه و پس از قانع کردن سمت مقابل به نزول قرآن از سوی بارگاهی متعالی که بر تمام دانایی های تمام زمان ها مسلط است، مثلا نتیجه می گیرم که وجود جن یک حقیقت مادی و یک امر مسلم است به این دلیل که قرآن از آن نام برده است. بنا بر این گاه سئوالات شما پایه ای در تردید در بنیان مباحث تاریخی تازه گشوده دارد که در صدر آن تاریخی کردن حادثه ی پوریم است. اگر در باب آن ماجرای نخستین پرسشی کنید موجه تر است تا از پهنای شانه ی یک تصویر سنگی! و اگر بخواهم منظور خود را سهل تر بیان کنم توجه می دهم که آسان ترین راه نفی وجود حافظ و سعدی، اثبات نوساخت بودن شهر شیراز است.

نویسنده: ناصر پورپیرار

یکشنبه 6 آبان1386 ساعت: 19:31
آقای نتاب. لااقل 20 سالی می شود که مثنوی را نخوانده ام و از کتاب خانه ام بیرون انداخته ام. زمانی در اوایل آن کتاب به داستان سلطانی برخوردم که عاشق زن یکی از کارگزاران اش بود و سرانجام شوی را کشت تا زن را بردارد و تایید مولوی بر این قدرت نمایی سلطان چنان چندش آور است که حکم مفارقت با آن کتاب را برای خود صادر کردم. وفور مطالب عامیانه، کثرت خرافات، ذکر احادیث بی اساس و اخبار من درآوردی که در جای دیگر یافت نمی شود، بیان سرگذشت هایی برای انبیا’ که اختصاصی است و موید دیگری ندارد، فراهم آوردن صحنه های عوامانه و لوطیانه چون خار گذاردن زیر دم خر برای خنده و تفریح بدون تقبیح و یا حتی توضیحی بر آن، تماما نشانگر آن است که باز هم با تالیفی از گروهی خاخام مواجهیم که نفس ده ها آدم جدا اندیش در آن دمیده است. باید کسی جرات و همت کند، اسرار این کتاب را بگشاید و پرده از کار کنیسه برکشد. انشا’ الله

آقای ولگرد. کامنت شما را گرفتم من روی ایشان تاثیر خاصی ندارم و برخورد او با مسائل به شخص شان مربوط است، اما حتما در اولین فرصت از ایشان توضیح خواهم خواست و اگر مطلبی بود به شما منتقل خواهم کرد. ضمن این که باید وبلاگ ایشان را هم بخوانم تا از موضوع مطلع شوم. این قبیل مسائل را خیلی جدی نگیرید. به استاد ما مدد کنید تا کار شسته و رفته و قابل عرضه تری ارائه کند. اجر خواهید برد.

خانم سارا. بدانید که هیچ یک از ما موظف به پاسخ دادن به هر سئوال موذیانه ای نیستیم که غالبا فقط وقت را تلف می کند و اشراف به مقصد آن ناممکن است. مثلا خود من گاه و از سوی آدم های استخوان دار و پرآوازه با این سئوال مواجه می شوم که کشتن تمام مردم در پوریم چه گونه ممکن است و یکی از آن ها اصطلاح کاربرد بمب نوترونی را بسیار دوست دارد. پاسخ من به این قبیل پرسندگان معمولا این است که چون فرمانده آن عملیات نبوده ام از نحوه ی اجرای آن خبر ندارم ولی می توانم با ده ها دلیل و نشانه اثبات کنم که چنین قتل عامی رخ داده است. کار مورخ فقط همین است، نه ترسیم جزییات عملیاتی آن رخ داد پلید.

نویسنده: ناصر پورپیرار

یکشنبه 6 آبان1386 ساعت: 20:6
خانم سمیرا. آن عکس به صورت رنگی در جلد اول کتاب ساسانیان من آمده است. اگر آدرس ای میل بدهید برای تان خواهم فرستاد.

نویسنده: ناصر پورپیرار

دوشنبه 7 آبان1386 ساعت: 2:30
آقای عابدی. برای تان ایمیلی فرستادم.

آقای صدرالدینی. هر دو کتیبه با تفاوت های جزیی مثل هم اند. سئوال این است که کپی کنندگان از کجا خبر داشته اند که بر ستون شرقی هم همان مطلب ستون غربی حک بوده است؟ اصل در این جا اثبات جعل و ونو کندگی است و نه تفسیر متن. این مورد فقط نمونه ای است که ثابت می کند دوباره نویسی هر کتیبه ای به خط میخی داریوشی و یا هر خط دیگر تا چه حد آسان است. به همین دلیل توجه می دهم که وجود کتیبه با هر متنی دلیل اصالت و قدمت آن نیست، باید جوانب دیگر آن از جمله تازه نبودن را نیز در نظر گرفت و سپس شرح کرد. هرچند قدمت کتیبه نیز نمی تواند دلیل صحت متنی باشد که بر آن نوشته اند! نظر منتقد با موضع مومن شیفته متفاوت است و به باورها و زرق و برق ها و تبلیغات اهمیتی نمی دهد.

آقای مولوی شناس. چرا او گمان کرده است که به زبان هندی شعر می گوید؟!!! و خود را از کدام ترکان معرفی می کند؟ در زمان او هنوز ترکیه ی امروز شکل نگرفته بود، مگر مولوی از آینده هم خبر داشته که جنازه اش به قونیه ی در زمان او مسیحی و غیر ترک زبان دفن است؟!!

نویسنده: ناصر پورپیرار

دوشنبه 7 آبان1386 ساعت: 8:12
آقای درویش. من آقای اتفاق را از نزدیک و بسیار خوب می شناسم، اما از این که ایشان در برابر سئوالات بسیاری قرار می گیرند، تذکر دادم مبادا همراه هر سئوالی به راه افتند و برای آن وقت بگذارند. زیرا مسلم است که بخشی از این سئوالات از قبیل ایراد به پهنای شانه ی یک نقش سنگی نوعی آزار رسانی از سوی بیمارانی است که صورت پرسشگر به خود می گیرند. در مورد کتاب زرسالاران نیز یادداشت نسبتا مفصلی گذارده بودم.

نویسنده: ناصر پورپیرار

دوشنبه 7 آبان1386 ساعت: 10:24
آقای قاراداغلی. همین قطرات کوچک نیز به سادگی از سوراخ عقل باستان پرستاران عبور نمی کند.

نویسنده: ناصر پورپیرار

سه شنبه 8 آبان1386 ساعت: 9:57
آقای رضا. آن کامنت را به محض دریافت نصب کرده ام، بگردید پیدا خواد شد و اگر نبود لطفا دوباره بفرستید.

نویسنده: ناصر پورپیرار

چهارشنبه 9 آبان1386 ساعت: 10:15
آقای اتفاق. هشت پیام جدید شما را گرفتم و توجه تان را به بخشی از نوشته های پیشین خود جلب می کنم که از سر اتفاق در همین هشت کامنت تازه ی خود نیز آورده اید:

«به همین ترتیب ، کتاب سود آور ، در سیصد سال فاصلۀ میان ظهور چنگیز تا استقرار صفویه ، از هنر دربار چنگیزیان و ایلخانیان و آل مظفر و تیموریان و سلطان حسین بایقرا و سلسله های ترکمن ، جز تعداد اندکی تابلوی مینیاتور ، عمدتاً از صحنه های شاهنامه ، چیز دیگری برای عرضه ندارد ؛ " " با این تفاوت که چشم های تنگ آدمیان ، در تابلوهای زمان چنگیزیان و ایلخانان ، با نزدیک شدن به زمان صفویه ، اندک اندک گشادتر می شود تا از این مطلب در شگفت بمانیم که چرا نه فقط چهره ها در مینیاتورهای زمان صفویه ، بل حتی شمائل شاهان و صاحب منصبان و سلاطین صفوی و قاجار هم ، به سیمای مغولان و حتی ترکان شبیه نیست ؛ و آن ابروهای پیوسته و پهن و چشمان درشت و شهلای آهو وش و ریش و سبیل های تاب داده و پرپشت ، ناگهان از کجا پیدا می شود که جایگزین چشمان به هم فشرده ، ابروان نازک ، سبیل های افتاده و ریش های کم پشت و کوسۀ چنگیزیان و ایلخانان و هلاکوئیان و تیموریان شده است ؟ شاید که سازندگان دو هزار سال تاریخ قلابی برای مردم ایران فراموش کرده باشند که سرکردگان سلسله های صفویه و افشار و قاجار را نیز در اوراق نوشته های تاریخ کنونی به نوعی دنبالۀ قوم و از اخلاف چنگیزخان مغول معرفی کرده اند !!! اما روا نیست که پیش هنگام بتازم ؛ قرار نیست از حوصله و متن بررسی های مقرر جلوتر و به حاشیه روم و مصلحت را در این می بینم که در مرحلۀ کنونی فقط به برچیدن ماجرای هجوم مغول و تبعات و دنباله های آن از تاریخ ایران بسنده کنم».

حالا سئوال من از شما این است كه چرا علی رغم این تصریح موكد كه ورود پیش هنگام و بدون مقدمات به مبحث مورد علاقه ی شما را ضرور ندیده ام، این همه اصرار در باب گشودن آن دارید؟ آیا كسانی به خصوص فارسیان، از نزدیكی مبحث مستقیم در موضوع صفویه هراس كرده اند؟!! بنا بر این نصب پیام های اخیر شما موكول به دریافت پاسخ سئوال بالا خواهد بود.

نویسنده: ناصر پورپیرار

چهارشنبه 9 آبان1386 ساعت: 10:22
آقای خبر. لینک شما اشکال دارد، لطفا دوباره ارسال کنید.

نویسنده: ناصر پورپیرار

پنجشنبه 10 آبان1386 ساعت: 8:33
آقای سهند. ورود بی مقدمه و عصبانی آقای اتفاق در حساس ترین موقع بحث، آن هم به طور سر و دست شکسته و با برداشت ناشیانه از مختصر اشاراتی که به اصرار و در دیداری خصوصی در باب تحولات دوران صفویه از زبان من شنیده بودند، به خصوص که ایشان دو بار دیگر نیز با همین پز به سئوال پراکنی مبتدیانه پرداخته بودند، عمیقا مورد حیرت من شد و گرچه ایشان در گسترش این مباحث جدید تاریخی بیش از اندازه ی انتظار کوشیده اند، اما در این گرماگرم رزم پیش آمده با ظهور غیر ضرور خود، در نتیجه گیری از مباحث مطروحه، کاری که ربطی به ایشان نداشت و بیش تر به تحریک عمدی ترکان برای مقابله با مطالب آتی این وبلاگ می ماند، سئوال بزرگی در ذهن من تراشیده اند. طبیعی است که نصب نکردن پرسش های پراکنده و بی پیوند ایشان دشوار نبود، ولی گاه برای شناخت درست افراد و موقعیت ها، صرف هزینه هایی را باید پذیرفت.

نویسنده: ناصر پورپیرار

پنجشنبه 10 آبان1386 ساعت: 12:31
آقای عابدی. همه چیز خوب است فقط ذکر نام صاحب حساب در سیستم سپهر ضروری نیست. به تر است نام صاحب حساب را از فرم حذف کنید. در عین حال ما کار ارسال با همان تیراژ را برای کسانی آغاز کرده ایم تا خدا چه خواهد. به هر حال ممنونم.

نویسنده: ناصر پورپیرار

پنجشنبه 10 آبان1386 ساعت: 16:5
منوچ جان. در مورد آن آی به دنبال زیر و زبر و فتحه و کسره نرو، اول ببین که چرا رقاب را گردن ها فرض کرده ایم که در موارد نظیر چنین نیست؟!!

آقای نتاب. ممنونم. ولی آدرس اش سر راست نبود و نیافتم.

آقای صمیمی. لینک را دیدم و برایش یادداشت گذاردم.

نویسنده: ناصر پورپیرار

جمعه 11 آبان1386 ساعت: 1:33
آقای رضا. دعوت می کنم که یادداشت 1 تا 20 ایران شناسی بدون دروغ را بخوانید. در آن جا مباحثی در باب پیشینه ی ابنیه ها در ایران اعم از مسجد و غیر آن درج است. قدیم ترین مساجد ایران یکی در دامغان به نام تاری خانه و دیگری در نیریز فاریس است که با نادیده گرفتن بسیاری از مباحث ممکن، ساخت آن به قرن پنجم هجری می رسد. اشکال ار در این است که آقایان معمولا قدمت بناها را از روی اسلوب ساخت و کاربرد مصالح تعیین می کنند که بسیار مبتدی و مسخره است. زیرا همین امروز هم می توان با مصالح و اسلوب قرن پنجم مسجد ساخت. اگر مثلا تاری خانه را با مصالح معمول و بدون آرایه های زینتی ساخته اند ممکن است به علت کمبود پایه ی مالی و نیاز صرفه جویی در ساخت بوده باشد. شناخت بقایای معماری در ایران هنوز به حوزه ی بررسی عالمانه کشیده نشده و به اصطلاح عامیانه ی آن یا شکمی و یا مانند گفتارهای گریشمن و پوپ مملو از پدر سوختگی است. در مجموع بدانید که تعداد مساجد در سراسر ایران که ساخت آن را با تقریب، به پیش از صفویه می کشانند، به بیست باب هم نمی رسد و مثلا در کردستان و شمال ایران و نیشابور و حتی مشهد مسجد پیش از صفویه نداریم که اگر بخواهیم کردستان را تجمعی قدیم و سنی بیانگاریم بسیار واویلا می شود. در مورد سئوال دوم شما هم بگویم که با کمال حیرت در حوالی همین مساجد ظاهرا کهن هم هیچ نشانه ای از زیست عمومی دیده نمی شود. مثلا این که دامغان مسجد تاری خانه دارد ولی حمام ندارد، هوش از سر آدم می رباید. با این همه درباره ی اندک یادگارهای معماری پراکنده در ایران پیش از صفوی گفتار مفصلی در پیش دارم، اگر خدا بخواهد. در مورد صفویه هم به تر آن است که حوصله کنید و یا به تر بگویم دندان روی جگر بگذارید.

ننویسنده : ناصر پورپیرار،1

جمعه 11 آبان1386 ساعت: 2:20
آقای اتفاق. در میان نوشته های اخیر شما جمله ای را با مضمون زیر یافتم که تصویری از "ام آر آی" آسیب موجود در ذهن شما را نشان می داد: "انتظاری که من از سرسخت ترین پان ترک ها داشتم". نخست این که بدانید در سرزمین ما هنوز هیچ پانی به جز فارس ها، به وجود نیامده که گرچه از نظر تاریخی حتی یک برگه ی هویت جز دست نوشته های قلابی سده ی اخیر از قبیل فارس نامه ها به دست ندارند، ادعای مالکیت مطلق بر این سرزمین را کرده اند و می کنند!!! معمول من نیست که پرونده جمع کنم و به همین دلیل نمی توانم مانند شما بنویسم که در چه روزی و کجا به اصرار شما مختصری در باب صفویه گفته ام، اما می دانم که این دیالوگ بین من و شما گذشته ست و اگر فرض را هم بر این بگیریم که چنین واقعه ای رخ نداده، شما که اهل دقت اید لابد بارها در این وبلاگ خوانده اید که پاسخ هر سئوالی از جانب هر پرسنده ای راجع به ظهور صفویه را، که همان سئوال درباره ی ترکان ایران می شود، با دعوت به حوصله پاسخ داده ام و ناگهان آقای اتفاق با کیسه ای از گمان ها، که صورتی از طلب کاری نسبت به ترکان دارد و به ظاهر تمام آن ها را از میان نوشته های من بیرون کشیده ، در آستانه ی ورود به مدخل اصلی و نهایی آشکار می شوند و به گمان خودشان پته ی امور را باز هم می گویم سر و دست شکسته به روی دایره می ریزند.

نویسنده : ناصر پورپیرار،2 جمعه 11 آبان1386 ساعت: 2:20
کوشش قابل ستایش شما در گسترده کردن مطالب نو در باب تاریخ ایران نخستین گمان را که در من پروراند این بود که شما متوجه بنیان قضایا شده اید، حال آن که می بینم هنوز در پهنای شانه ی یک تصویر سنگی گیر کرده اید. آقای اتفاق اهل نظر فقط با دیدن مستند تختگاه هیچ کس تکلیف خود را با تمام نقالان تاریخ ایران به درستی روشن کرده اند، از شما که مانند برخی از دیگر وبلاگ ها و سایت ها، به جای گسترش بنیان اندیشی در درون خویش، اهل برگه جمع کردنید می خواهم که به سئوالات داده شده ی خود در این وبلاگ و نیز به پاسخ های آن رجوع کنید تا معلوم تان شود که پیش تر هم در همین باب به شما توضیح و توجه داده ام. به هرحال آقای اتفاق من دستی به زیر سنگی ندارم و با کسی در مبانی تعارف نکرده ام. زبانم منتقدانه و لاجرم گزنده و بینی ام به بوهای ناخوش حساس است، زندگی اجتماعی و فرهنگی ام با تعهد و لاجرم در انفراد و آسیب گذشته است. ناگزیر در این قبیله ی مملو از روشنفکری نادان و تحت سرپرستی کنیسه، باید اطراف خویش را خوب بپایم. چنان که از کس و چیزی هراس ندارم و به دیدار ناجوانمردان عادت کرده ام. و کلام نهایی را بنویسم که از شما انتظار عمق بیش تری دداشته ام، که ظاهرا معلم کسان دیگری هم هستید. موفق باشید.

نویسنده: ناصر پورپیرار

جمعه 11 آبان1386 ساعت: 18:16
آقای آتامان. من چند ماه پیش، از مقابله و دل خوری و سم پاشی سران هویت طلبی آذربایجان نسبت به مستند تختگاه هیچ کس گفته بودم، که شما نشانه اش را آوردید. یک سر تلویزیون گوناز تی وی به دانشگاه های باکو وصل است که اساتیدی باستان پرست تر از ورجاوند دارد و تالیفات شان درباره ی تخت جمشید و شاه نامه و هخامنشیان بیش از هر منبع دیگر است. نشان دادن فیلم با دور ریخن آن تالیفات برابر می شود. انصاف دهید که نمی توان به خاطر هیچ و پوچ نان دوستان را آجر کرد. پس باید بهانه تراشید که دیدید تراشیدند بی این که یادشان باشد دیگران هم چشم دارند و فیلم را می بینند.

آقای رضا. حوصله کنید به آن هم خواهیم رسید.

آقای عابدی. همه چیز عالی است. ممنون

نویسنده: ناصر پورپیرار

جمعه 11 آبان1386 ساعت: 21:13
آقای اتفاق. فلوچارت شما را دیدم. کاش یک فلوچارت هم برای فارسیان می کشیدید ببینیم به چند توقف می رسیدید. تعجب می کنم که چه طور پس از یک سال و درست در این مقطع مهم تصمیم گرفته اید با برداشت نادرست از نوشته های من فلوچارت تهیه کنید؟!!! وانگهی آیا می توانید برای یکی از این توقف ها پاسخی هم بیاورید؟ به گمانم سنگین ترید که مطالب تان را در همان وبلاگ فلوچارت تان ببرید و البته اگر لازم شد بنده هم از آن بهره خواهم برد و برای این که بی مایه "فطیر" نیاشد، یادداشت های قبلی تان را هم برای همان وبلاگ پس فرستادم. در آخر توصیه می کنم که یک بار دیگر و بدون دندان بر هم ساییدن "تختگاه هیچ کس" را ببینید.

نویسنده: ناصر پورپیرار

شنبه 12 آبان1386 ساعت: 18:47
آقای علی. از کی ماموران انتظامی کارشناس تعیین قدمت قرآن های خطی و خط شناس شده اند؟!!! قرآن قدیم جعلی نیست ادعای وجود هر کتابی از جمله قرآن به صورت صحافی شده و با نقطه و زیر و زبر و خط نسخ، پیش از قرن چهارم جعل است.

آقای پیام سهرابی. یافتن نوشته ای به خط فارسی، بر چوب و سنگ و پوست و کاغذ و چرم و استخوان، که قدمتی دورتر از صفویه داشته باشد، ممکن نیست، مگر این که جعل باشد.

منوچ خان. بازاری بود ولی حرف بدی نداشت.

نویسنده: ناصر پورپیرار

یکشنبه 13 آبان1386 ساعت: 10:41
آقای sadegh. درباره ی آن نقش، در کتاب سوم ساسانیان توضیح کافی آورده ام. سلام مرا نیز به آقای کاتب برسانید.

نویسنده: ناصر پورپیرار

کشنبه 13 آبان1386 ساعت: 22:34
آقای عبدالعزیز. خودتان را فریب ندهید و به اجبار و اختیار متوسل نشوید. سئوال من ساده است : اگر نمی توان قونیه ی اسلامی 800 سال و شیراز 600 سال پیش را به جغرافیا معرفی کرد، سخن گفتن از مولانا و حافظ بی هوده می شود.

نویسنده: ناصر پورپیرار

سه شنبه 15 آبان1386 ساعت: 11:28
آقای م. ستاره. باید اندکی بیش تر حوصله کرد. گردونه ی بیداری مسلمین به حرکت درآمده و مشت پوچ یهود باز شده است، غلت ایدیهم. به خواست خداوند هیچ عاملی قادر به متوقف کردن این ارابه ی شتابان در حال تاخت نیست و وعده ی خداوند خلاف ندارد. برای من به عنوان یک مورخ بسیار شگفتی آور است که مردم شجاع و پر تعداد کرد که اقلیم یاری دهنده ای برای دفاع و مبارزه نیز در اختیار دارند، نتوانند خواسته های تاریخی خود را مستقلا دنبال کنند و از دامن شوروی سابق به بغل آمریکا پرتاب نشوند. زیرا مسلم است که دشمنی با صدام نمی تواند بهانه ی استقبال از آمریکاییان باشد مگر این که نیمه ی خالی لیوان را اندازه بگیریم.

آقای رضا صدیقی. در اولین فراغت مقاله را خواهم خواند و همان جا یادداشت خواهم گذارد. اگر آقای کاتب کتاب را دریافت نکرده اند و اگر صلاح می دانید مستقیما برای ایشان ارسال کنم.

آقای خراسانی. تاثیر عمیق سه سند از میان آن چه تاکنون منتشر کرده ام، مسلم شده است: کتاب های مگر این پنج روزه و اسلام و شمشیر و نیز مستند تختگاه هیچ کس. یاری دوستانی از قبیل شما به گسترده تر شدن نور نو اندیشی بسیار کمک کرده است.

نویسنده: ناصر پورپیرار

چهارشنبه 16 آبان1386 ساعت: 23:17
آقای پروازی. از این قصه های مبتنی بر داشته های پیشین در ویکی پدیا فراوان است. نه تنها در کتیبه های تخت جمشید نامی از شیراز نیست بل اصولا شیراز در زمان زندیه و به همت کریم خان ساخته شد، حصار کریم خانی آن تا زمان رضا شاه بر پا بود و ضمنا در شیراز حتی خشتی قدیم تر از زمان زندیه پیدا نمی شود. بر این اساس آن شیرازی که حافظ با لفظ خوشا از آن تعریف می کند، تنها در مخیله خاخام ها شکل گرفته است.

آقای آتامان. از مطالب شما سر در نمی آورم و نمی دانم اشاره ی شما به چیست.

نویسنده: ناصر پورپیرار

پنجشنبه 17 آبان1386 ساعت: 9:50
آقای sadegh. زحمت شما را کم می کنم و نسخه ای از کتاب و یادداشت مجزایی برای ایشان می فرستم. شما نیز رابطه ی خود را با ایشان به هر نحو که صلاح می دانید، برقرار نگه دارید. ممنون.

آقای عبدالعزیز. به پاسخ پیشین رجوع کنید. کودکی کسی می کند که شیفته ی نمایشات پر زرق و برق دست ساخت یهودیان است و قادر نیست برای این سئوال ساده ولی اساسی پاسخی بیاورد که چه گونه و چرا مولوی را در بیزانس و در سرزمین مسیحیان دفن کرده اند؟!!! مگر زادگاه و معتقدات مستقل اسلامی نداشته است؟!!!

نویسنده: ناصر پورپیرار

پنجشنبه 17 آبان1386 ساعت: 23:43
آقای عالمی. سکه ای که به طور مشخص، مثلا با نوشته و تصویر و کدهای شناسایی مخصوص بتوان به هخامنشیان نسبت داد، وجود ندارد. چند سکه ی یک روی بسیار ابتدایی و بی ارزش را بدون دلیل به هخامنشیان نسبت می دهند که خود تنگ دستی ایران باستان پرستان در این باره را جار می زند.

آقای فرشاد. انواع و اقسام بررسی های تاریخ ایران، بر مبنای توضیحات یهودیان در بازار کتاب یافت می شود. یکی از آن ها را بخرید و با خواندن آن ماه ها تفریح کنید.

آقای پروازی. آن غارت و اقدام بی شرمانه و ضد فرهنگ، نشانه ی آشکار نفرت یهودیان از بابل قدرتمند و خاستگاه بخت النصر بود.

نویسنده: ناصر پورپیرار

جمعه 18 آبان1386 ساعت: 0:36
آقای پروازی. من لیست و تصویر اشیاء ربوده و یا منهدم شده ی موزه ی عراق را ندارم تا بتوانم در این باره چیزی بنویسم.

آقای علی. به نظر می رسد پیام یادداشت 108 را درست نگرفته اید.

نویسنده: ناصر پورپیرار

جمعه 18 آبان1386 ساعت: 10:35
آقای رضا. عجول نباشید و ضمنا آن جمله ی خود را تصحیح کنید. زیرا آن ها با فرهنگ و سنت های مردم ما اخت نشده اند، بل ما را با فرهنگ مطابق میل خودشان بارآورده اند. نمی بینید در بازار شعر زبان فارسی چه آشوبی است، شعری که نیم بیتی از آن، پیش از عهد صفویه نبوده است. اگر حوصله کنید و اگر خدا بخواهد این رشته سر دراز خواهد داشت.

نویسنده: ناصر پورپیرار

جمعه 18 آبان1386 ساعت: 10:48
آقای قشقایی. شما هم اندکی دیگر حوصله کنید و به تراست که دوستان گمانه زنی های شان را جایی برای خود ذخیره کنند.

نویسنده: ناصر پورپیرار

جمعه 18 آبان1386 ساعت: 16:18
آقای علی. توضیح و تشریح افکار و حدسیات ذهنی شما کار خودتان است و نه من. ابتدا دلایل تان را ابراز کنید تا بتوان در درستی و نادرستی آن چیزی گفت. در یونسکو این لانه ی پنهان یهودیان، کسانی علنا خواستار محاکمه و اعدام من شده اند. ضمنا لینکی که گذارده اید درست نیست.

آقای شمیرانی. اگر روشن فکری ما قدرت جذب حقیقت و استعداد درس آموزی داشت که به این فلاکت موجود مبتلا نمی شد.

نویسنده: ناصر پورپیرار

جمعه 18 آبان1386 ساعت: 23:46
آقای علی و دیگر دوستان بدانند که نصب هر یک از این یادداشت ها، که حتی تایپ آن را هم شخصا انجام می دهم، کار کمر شکنی است، به خصوص که درماندگانی منتظرند که سرکشی از حرف گاف در این نوشته ها کسر شود، تا به قول لات های قدیم تهران، دوباره عروسی مادر بزرگ شان را به راه اندازند! اگر حمل بر خود ستایی نکنید، از من که در جریان مسائل فرهنگی، لااقل در حوزه ی تاریخ و ادبیات ام، بپذیرید که هر یک از این یادداشت ها بر مجموع کارهایی که تاکنون در حوزه ی تاریخ و ادبیات و باستان شناسی ایران در سراسر جهان انجام شده، برتری دارد. به تر است عجول نباشید و حوصله کنید. زیرا نصب این یادداشت ها فقط حصه ای از کارها و مسئولیت های روزانه ی من است و گمان نکنید که برای من هم مانند کسانی، دفتر و دستک و کتاب خانه ی مجهز و منشی ها و مترجمان گوناگون و اتومبیل و راننده و چاپ خانه و از این گونه امور آماده است و می توانم سوراخ های سنبه های نوشته های ام را در سخنرانی ها و مصاحبه های تلویزیونی بتونه و ترمیم کنم. یک قلم هستم و هزاران قلم شکن رسمی و غیر رسمی. پس حوصله کنید.

آقای م. ستاره. راه انداختن این گونه مراسم چه دردی از آن ها دوا می کند؟ سری به کتاب فروشی ها بزنید و ببینید فروش کتاب های تاریخ و ادبیات چه وضع اسف باری پیدا کرده است. مگر گلایه ی نان خوران از حافظ را در مطبوعات نخوانده اید که از بی اعتنایی جدید مردم نسبت به لسان الغیب قبلی نالیده اند. بگذارید دور هم جمع شوند و هرچه دل شان می خواهد بگویند. آن آغل گوسفندان در مراغه رصد خانه نخواهد شد. ضمنا به گمانم یونسکو باید نام گذاری هر سال را به چند موضوع اختصاص دهد، زیرا در غیر این صورت قادر به فاتحه خوانی برای مردگانی نخواهد بود که در این تحقیقات به گور سپرده شده اند.

آقای مهدی. پاسخ های شما هم ضمن یادداشت های بعدی خواهد آمد.

نویسنده: ناصر پورپیرار

یکشنبه 20 آبان1386 ساعت: 16:33
آقای اتفاق. سی دی مرحمتی شما رسید. بسیار قابل استفاده بود. ممنونم.

نویسنده: ناصر پورپیرار

دوشنبه 21 آبان1386 ساعت: 22:28
آقای نتاب. به جز تعارفاتی که درباره ی من معمول داشته اید، با پیشنهادهای دیگر شما موافقم. لزومی در این نیست که کار اشخاص به نام من تمام شود. به گمانم هر یک از یادداشت های پیشین این وبلاگ در نهاد خود استعداد تبدیل به یک کتاب کامل را دارد. دوستان می توانند هر یادداشتی را سر فصل و مدخلی برای تحقیق بیش تر بردارند و حول داده های آن به جمع آوری مکمل های مثبت و منفی بپردازند و هر داوطلبی مدخل انتخابی خود را اعلام کند تادوباره کاری نشود. بدین ترتیب گمانم تا همین جا لااقل 200 تا 300 مدخل نو درباره ی تاریخ ایران گشوده خواهد شد که البته طی بیان مسائل معاصر این ورودیه ها از 500 نیز خواهد گذشت. از میان آن ها می توان گزینش کرد و پایه ی استقرار قطعی تاریخ ایران قرار داد.

آقای ایزدی. در این صورت لازم است با فیلتر شکن وارد شوید.

آقای ستار. من در اورکات عضو نیستم. ضمنا و چنان که اعلام ضمنی کرده اند دیگر هیچ کتابی در موضوع تاریخ و ادبیات و مذهب را با نام من اجازه ی چاپ نخواهند داد.

آقای قشقایی. تعارفات شما مرا شرنده می کند.

نویسنده: ناصر پورپیرار

سه شنبه 22 آبان1386 ساعت: 20:11
آقای بزمونه. در تمام مواردی که پرسیده اید به موقع بحث لازم را خواهم گشود. یرایتان آرزوی سلامتی دارم.

آقای علی. عمر صوفیه و معتزله و اشعریه حتی یک روز هم بر صفویه مقدم نیست. اگر حوصله کنید درباره ی این مطلب هم به یاری خداوند خواهم نوشت.

نویسنده: ناصر پورپیرار

چهارشنبه 23 آبان1386 ساعت: 6:18
آقای مازندرانی. شما در نصب اسم اشتباه نکرده اید. کامنت اصلی به نام شما بود. تشخیص دادم که به تر است دو کلمه را پس از کلمات «landmark مختص یهود بر زوار» حذف کنم که در این ویراستاری مطلب اشباها نام خود را گذارده ام. به هر حال به همین اشتباه نیز پس از یادداشت شما پی بردم. اصل، نوشته ی شماست که بسیار به درد بخور بود.

نویسنده: ناصر پورپیرار

چهارشنبه 23 آبان1386 ساعت: 12:48
آقای sadegh. با تشکر از زحمات جناب عالی یک نسخه اسلام و شمشیر به همراه یادداشتی شامل تمام آدرس ها برای آقای الکاتب فرستادم.

آقای رضا. اندکی دیگر حوصله کنید.

آقای اتفاق. فایلی که از 30 شماره ی نخست یادداشت های ایران شناسی بدون دروغ آماده کرده بودید، رسید. از زحمتی که می کشید سپاس گذارم و یاد آوری می کنم متن ها را از آخرین ثبت ویرایش شده ی وبلاگ بردارید.

نویسنده: ناصر پورپیرار

پنجشنبه 24 آبان1386 ساعت: 10:50
آقای رحمانی. شرمنده می فرمایید. ممکن است این تعارفات را باور کنم، غره شوم و کار دست خود بدهم.

آقای سهند. بسیار سپاس گزارم. پس از یک بی خوابی کامل دم صبح بود و دقت کافی نکرده ام. ضمن این که ترجمه ای به مفهوم کلی متن بود، نه واژه به واژه.

نویسنده: ناصر پورپیرار

پنجشنبه 24 آبان1386 ساعت: 12:54
آقای R134a. بسیار زحمت کشیده اید الا این که گویا در ردیف بودن یادداشت ها اشکالی دیده می شود.

آقای حیران. اگر این به قول شما گنجینه دو پول سیاه می ارزید، یهودیان با نام قوم خود منتشر می کردند نه با اسم مجعولانی چون حافظ و مولانا. در تدارک پاسخ باشید نه بی چاک و دهنی، که خود به معنای درماندگی در ارائه ی منطق است.

نویسنده: ناصر پورپیرار

پنجشنبه 24 آبان1386 ساعت: 22:53
آقای رضا. لااقل صد بار و به صد نوع مختلف در این یادداشت ها نوشته ام که فقدان حیات آدمی در ایران از پوریم تا طلوع اسلام است و پس از اسلام کلنی های مهاجر از چهارسوی اطراف به داخل این خاک سرازیر می شوند و تحت تاثیر بقایای بر زمین مانده ی پوریم زندگی را در قلاع و به خالت دفاعی می گذرانند و فقط نمایه های تمدنی، اعم از اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، جز در نوشته های مجعول ندارند. اگر چیز دیگری برداشت کرده اید، اشکال در سطحی خواندن بوده است.

آقای قاراداغلی. ممنونم.

آقای مسعود. با اندکی حوصله ی بیش تر به آن مطلب هم خواهم رسید.

آقای مجیدیان. با تالیفات آنان آشنا نیستم.

آقای آشنا. کدام شان مشکوک نیستند. کارهای تبلیغاتی و انتشاراتی یک فکر به خصوص و یک خط معین را در میان خویش تقسیم کرده اند.

آقای یک دوست. به آخر مبحث بسیار نزدیکیم.

آقای کروش. برای رسیدن به نتایج دقیق تر باید مطالعات و تحقیقات تازه ای را آغاز کرد. قدر مسلم این است که فردوسی و دیگر شاعران پیش از صفویه واقعیت ندارند. زیرا در ماقبل صفویه زبان فارسی هنوز به ایران مهاجرت نکرده بود. چنان که زبان ترکی در ترکیه ی کنونی زبانی مهاجر است و پیشاز عثمانیان شناخته و رایج نیست.

آقای صادق. باید پس از اتمام یادداشت ها آن را به وزارت ارشاد بفرستم و اگر اجازه ی چاپ ندادند که نمی دهند آن گاه چاره جویی کنم.

نویسنده: ناصر پورپیرار

شنبه 26 آبان1386 ساعت: 12:38
آقای رضا. حوصله کنید.

نویسنده: ناصر پورپیرار

شنبه 26 آبان1386 ساعت: 19:31
آقای قشقایی. درباره ی تاریخ ایران شماره گذاری منصب داران کاملا عادی است، زیرا مثلا زمانی که نمی توان 40 نام اشکانی تراشید، شماره زدن اشک ها از اشک اول تا اشک چهل ام راه علاج است، مانند داریوش ها و اردشیرهای هخامنشی و این سه عباس و دو اسماعیل در صفویه و یا طاهر بن عبدالله که جایش را به عبدالله بن طاهر می دهد.

نویسنده: ناصر پورپیرار

یکشنبه 27 آبان1386 ساعت: 17:23
آقای مهدی. می گویند عجله کار شیطان است.

آقای صدیقی. ممنونم.

آقای بی نام. فلاکت آن ها از همین پناه بردن شان به گفتارهایی که هر روز بی اساس تر می شود، پیداست.

آقای یک مسلمان. تمام ماجرای آن خیمه شب بازی جنگ های ایران و عثمانی، همانند جنگ های قادسیه و نهاوند در زمان عمر، عروسک گردانی تاریخی با هدف های کثیف یهود است.

آقای نتاب. ممنونم. با این همه تا می توانید غلط های وارد شده به متن را تذکر دهید.

آقای ولگرد. تلاش برای تقویت و تحکیم حقیقت و از جمله زحمتی که شما و دیگران می کشید، یک جهاد واقعی است.

نویسنده: ناصر پورپیرار

دوشنبه 28 آبان1386 ساعت: 16:11
آقای رحمانی. متاسفانه مدیریت هدایت شده در ایران، چنان كه به خواست خدا پایه های استقرار آن را بیان خواهم كرد، بی توجه به بدنه ی ملی، پیوسته خر خود را رانده و فعال مایشایی كرده است.

آقای قشقایی. تنها حربه ی نبرد اسلام، با خرافات یهود و نصاری، آیات قرآن بوده است و بس!!!

نویسنده: ناصر پورپیرار

سه شنبه 29 آبان1386 ساعت: 8:21
خانم مریم. ایشان خودی هستند و مطالب درخور عنایت بسیاری را طرح کرده اند.

آقای یک مسلمان. گرچه سندی برای تعیین قدمت ساخت بنای مسجد کبود وجود ندارد، ولی من با دلایل خود این مسجد را که حتی خرابه های آن باشکوه تر و با ساختی استادانه تر از مسجد شیخ لطف الله است، باز هم به اصطلاح شاه عباسی می دانم که به هنگام خود عرضه خواهم کرد.

آقای بزمونه. ظواهر تاریخی حکایت می کند که با طلوع اسلام تحرکی در مردم منطقه پدید آمده، که پیش از آن دیده نشده است. در واقع اسلام با آیات درخشان قرآن موجب تحرک فکری و نواندیشی امیدوار کننده در کالبد اقوامی شده است که پیش از آن دچار خمودگی اجتماعی بوده اند. در راس این اقوام عربان قرار دارند که انتقال مفاهیم قرآن به همسایگان را وظیفه ی دینی می دانستند.

نویسنده: ناصر پورپیرار

سه شنبه 29 آبان1386 ساعت: 9:30
آقای عبدالصمد. درست تشخیص داده اید. می خواستم یادداشت ویژه ای را به معرفی کتیبه های قلابی در بناهای اصفهان و به خصوص در مسجد جمعه اختصاص دهم، که به رعایت اختصار، اشاره ی کوچکی از آن را به یادداشت 112، که با مطلب همآهنگی داشت منتقل و از درج بقیه صرف نظر کردم.

نویسنده: ناصر پورپیرار

سه شنبه 29 آبان1386 ساعت: 22:57
آقای سید... چندان متوجه منظورشما نشدم. اگر قصد داشته اید به تقسیم بندی مکی و مدنی در سوره های قرآن اعتراض کنید، حق با شماست چون این تقسیم بندی بسیار جدید است، اما این گمان که چنین تقسیم بندی موجب تحریف آیات شده، کاملا نادرست است چرا که متن سوره ها از نخستین پوست نوشته ها که تقسیم بندی مکی و مدنی را نیز ندارد، به همین ترتیب کنونی بوده است.

آقای پروازی. به یاد ندارم مطلبی از شما را درج نکرده باشم. اما در مورد فرا خوان، همین نوشته ی شما را می توان فراخوان گرفت، اما منتظر استقبال نباشید زیرا که دشمنان نظر نو لحظه ای از توطئه دست بر نمی دارند و حق دارند زیرا میلیون ها برگ دروغ نوشته های شان را باطل کرده ام.


نویسنده: ناصر پورپیرار

چهارشنبه 30 آبان1386 ساعت: 14:50
با معذرت خواهی از دوستان به سبب شرکت در یک نشست مباحثاتی در شهرستان و نیز تعهدی که برای آماده سازی یک مقاله ی مربوط به مطالب جاری برای یکی از فصل نامه ها دارم، نصب یادداشت بعد، اگر خدا مدد کند، به اواخر هفته ی آینده موکول می شود.

نویسنده: ناصر پورپیرار پنجشنبه 1 آذر1386 ساعت: 10:51
آقای سلام. نخست این که هنوز چیزی درباره ی منشا’ صفویه ننوشته ام و بعد هم در اصل تمام این بررسی های هفت ساله در تقابل با معلومات تاریخی موجود پدید آمده است، اگر از ابتدا گفته و نوشته بودند که تخت جمشید به علت رخ داد پوریم نیمه کاره رها شده، هخامنشیان نه یک سلسله و امپراتوری 250 ساله که تسلط کوتاه مدت یک گنگ اجیر یهودیان بوده، اشکانیان و ساسانیان و طاهریان و صفاریان و غزنویان و سلجوقیان و غیره و نیز سلسله ای از فضلا و صاحبان سخن، دست ساخت تاریخ نویسان یهود برای پوشاندن آثار ذهنی تخریب حاصل از پوریم، صفویه اعزام کارشناسان و مجریانی برای دکور بندی ایران و خارج کردن آن از صورت سرزمینی بدون نشانه های حیات اجتماعی و ظرفیت های تمدنی و.... بوده است، اصولا مباحث مندرج در مجموعه ی تاملی در بنیان تاریخ ایران و مطالب این وبلاگ نوشته نمی شد.

نویسنده: ناصر پورپیرار

پنجشنبه 1 آذر1386 ساعت: 15:11
آقای دوست. تاریخ معاصر آن جمله از نطق معروف آیت الله خمینی در سال 1342 را فراموش نخواهد کرد که: اگر سگ یک آمریکایی زیر ماشین برود، حق دارند راننده را محاکمه کنند ولی اگر شاه مملکت زیر ماشین یک آمریکایی برود، مجازات ندارد.

نویسنده: ناصر پورپیرار

جمعه 2 آذر1386 ساعت: 14:9
دوستان و دشمنان بدانند که نصب هیچ کامنتی در این بخش، به معنای تایید متن آن از جانب مدیریت وبلاگ نیست و نخواهد بود. این جا هم همانند هر وبلاگ دیگر محلی برای تضارب آرا’ و البته با حفظ موازین معینی است که شاهدید.

نویسنده: ناصر پورپیرار

جمعه 2 آذر1386 ساعت: 18:15
آقای توحید. آن مطلب را خواندم. سراپا همان تصورات پیشین از این قبیل که قرآن را در عهد عثمان نوشته اند و غیره و غیره. حتی اگر قطعه قرآن یافت شده به وسیله لوگزانبورگ، که نام او یهودی است را، در ردیف جعلیات غربیان قرار ندهیم چه طور ترجمه ای از متن عربی را مصحح اصل قرار دهیم؟ مثل این که قرآن را از روی ترجمه های فارسی آن بفهمیم که ما را به بی راهه می برند. وانگهی اگر او می گوید که خط عربی تا دویست سال بعد از پیامبر نبوده است، پس قرآن های به زعم او نوشته شده در عهد عثمان به چه زبانی بوده است؟!!
ارسال شده در پنجشنبه، ۲۲ فروردین ماه ۱۳۸۷ ساعت ۱۲:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان