این نوشته را پس از چاپ مقاله ی آقای شریعتمداری در کیهان دو هفته پیش، درباره ی هالوکاست، برای کیهان فرستادم و تعجب نمی کنم که آن را چاپ نکرده اند! مقاله یکپارچه کردن پاره هایی درباره ی ماجرای پلید پوریم است که پیش تر و به صورت های مختلف در این وبلاگ آمده بود.
نخستین و وسیع ترین هالوکاست تاریخ!؟
جناب آقای شریعتمداری. من پیوسته شما را به سبب کاربرد شجاعانه ی قلم در طرح مطالبی که بسیاری از سردم داران به اصطلاح روشن فکری بی ریشه ی ایران عرضه ی آن را خوش نداشته اند، ستوده ام و از پس خواندن یادداشت روز شما، در کیهان شماره ۱۸۴۰۴، با عنوان «هالوکاست افسانه نیست»، که در واقع ضمیمه ای توضیحی بر سخنان رسوا کننده ی صهیونیت و سردم داران گوش به فرمان یهودیان در جهان غرب بود، که چند روزی پیش، بر زبان آگاه مرد عرصه ی سیاست و ریاست تاریخ معاصر ایران، جناب آقای دکتر احمدی نژاد گذشت، اینک خود را موظف و مسئول می بینم که اعلام کنم یهودیان، نخستین و بزرگ ترین هالوکاست جهان را، در ۲۴۸۰ سال پیش، در شرق میانه ی کهن برپا کرده اند و چنان نسل کشی و قتل عامی را مرتکب شده اند که چرخه ی تجمع و تمدن و تولید برای ۱۲۰۰ سال، تا طلوع اسلام در منطقه ی ما متوقف مانده ، و بد تر از آن، با تاریخ نگاری های جاعلانه و برنامه ریزی شده ی دو سده ی اخیر، این رخ داد پلید را، به گونه ای از دید مسلمین و مردم منطقه و جهانیان پنهان نگه داشته اند که هیچ مورخی از توین بی و ویل دورانت و حتی مححققان ضد صهیونیست معاصر، از قبیل فوریسون و گارودی و ادوارد سعید و گیدیون آرون و نورمن فینکلشتاین و اسراییل شاهاک و خود شما و ده ها نام آور تاریخ پژوه دیگر، هرگز کم ترین اشاره ای به این فاجعه ی بشری نکرده اند و حادثه ای را که قرن ها موجب توقف رشد در پروسه ی تمدن آدمی شد، علی رغم اعتراف صریح تورات به ارتکاب آن توسط یهودیان، به کلی از نگاه مورخین پنهان مانده و هرگز در هیچ تالیف تاریخی به رخ داد آن، کم ترین اشاره ای نشده است!
«یهودیان در تمام ولایت های پادشاه جمع شدند تا بر کسانی که قصد آزار آنان را داشتند غلبه کنند و کسی با ایشان مقاومت ننمود زیرا ترس از ایشان بر تمام اقوام مستولی شده بود و تمام روسای ولایت ها و امیران و والیان و عاملان پادشاه به یهودیان کمک کردند... پس یهودیان جمیع دشمنان خود را به دم شمشیر زده کشتند و هلاک کردند و با آنان هرچه خواستند انجام دادند... تمام یهودیانی که در ولایت های پادشاه بودند ، جمع شده و برای جان های خود مقاومت نمودند و چون هفتاد و هفت هزار نفر از دشمنان خویش را کشته بودند ، از آنان آرامی یافتند ولی دست خود را به تاراج نگشودند... چون در این روز یهودیان از دشمنان خویش آرامی یافتند و غم ایشان به شادی و ماتم ایشان به خوشی مبدل شد، آن روز را پوریم نامیدند و این روز را در تمام طبقات و قبایل و ولایت ها و شهرها به یاد بیاورند و نگاه دارند و این روز پوریم از میان یهود منسوخ نشود و از ذریت آن ها نابود نگردد». (عهد عتیق، استر، ۹)
تورات نفوس قتل عام شده برای بقای قوم يهود را، ۷۷۰۰۰ نفر میشمارد، که لااقل جمعیت ۷۷ شهر بزرگ دوران کهن را شامل می شود، ولی تعيين وسعت و شمول اين نخستين نسل کشی کامل در زندگی بشری، که هرگز نظير آن تکرار نشد، با کاوشگران و نوانديشان نخبهی مسلمان و غيرمسلمان است که نيرو و دانش خود را وقف پرده برچينی از اين ماجرای هولناک تاريخی کنند که ۲۰۰ سال صحنه آرايیهای اخير مورخين يهود، جز پرکردن خلاء کامل تجمع و تمدن و توليد در خطهی ما، که حاصل پوريم بود، با هدف پنهان کردن ردپا و عوارض تاريخی آن آدم کشی وسيع نبوده است. آن چه را من به مدد اسناد و قرائن و اشارات و امارات گمانه میزنم، امحاء کامل قريب ۳۰ ملتی است که در فهرست مقبره ی داریوش نام برده شده است.
اینک و علی رغم کوشش ۲۰۰ ساله ی مورخان و مراکز یهودی، برای پنهان نگهداشتن اجرای قتل عام سراسری در میان ملت های کهن ایران و بین النهرین در ماجرای پلید پوریم و آن زمان که دفاع همگانی و متحدانهی اقوام شرق ميانه، متجاوزين هخامنشی را به آستانهی شکست کامل کشانده بود و به تصريح تورات، مردم ممتاز منطقهی ما، پيش شرط اين شکست را، قتل عام همزمان يهوديان خزيده در ميان اقوام اين خطه تشخيص داده بودند، يهوديان به عنوان مقابله، با سود بردن از شبکهی اطلاعاتی پنهان خويش و پس از آگاهی از اين نيت جمعی، تصميم به پيش دستی میگيرند و با کمک عوامل نظامی هخامنشی، در يک يورش و شبيخون برنامه ريزی شدهی منظم و کودتاگونهی پر از سبعيت، چنان که الگوی تمام کودتاهای پس از پوريم شده است، نخست سازمانهای رهبری و برجستگان و هدايت کنندگان اقوام و سپس در آشفتگی و هراس به وجود آمدهی بعدی، فرد فرد زندگان ساکن سراسر شرق ميانه را، قتل عام میکنند. اينک با ادلهی کافی و در هر عرصه و سطحی از تحقیقات آکادمیک میتوان عرضه و اثبات کرد که اقدام پلید پوریم موجب شد تا غلغله ی تمدن و تولید و صنعت و هنر شرق میانه، که خاستگاه و گهواره ی تمدن بشری است، قرن های دراز، تا طلوع تمدن اسلامی، که تجدید حیات اندیشه و عقل گرایی در جهان است، خاموش بماند. تا آن جا که به سهولت اثبات می شود که تمام يافته های باستان شناختی مکشوفه در سراسر شرق ميانه، جز دو تاريخ توليد ندارند: يا متعلق به پيش از رخ داد پوريماند و يا از قرن دوم هجری به بعد ساخته شده اند. باستان شناسی جهان در حال حاضر قادر نيست به قدر نعل اسبی شاهدی مغاير با اين ادعا ارائه کند.
برای استحکام اين نظر کافی است به نخستين دست ساختههای اسلامی در شرق ميانه و از جمله به نمونهی سفالهايی توجه کنيم که در قرن دوم هجری در نيشابور، بغداد و سامره توليد شده اند. اين ظروف مصرفی سفالين گواهی میدهند که سازندگان آن از هيچ ميراث فنی و فرهنگی بهره نبرده اند و ساختههای آنان چندان خام دستانه و از نظر اسلوب و آرايههای هنری ناشيانه و ناباباند که بدون هيچ مجامله و تعارف میتوان گفت که حاصل دست سفالگر مسلمان از نمونه توليدات سفالگر ۵۰۰۰ سال مقدم بر اسلام عقب ماندهتر است. همين بيان و نشان سادهی قابل تعقيب به صدای بلند اعلام میکند که آدم کشی يهوديان در اقدام پوريم تا به آن حد وسيع و عميق و فراگير بوده است که تا ظهور اسلام کمترين نشانهی تحرک و تجمع و تمدن و توليد در سراسر شرق ميانه قابل شناسايی نيست و سادهترين ابزار حيات جمعی، يعنی يک پيالهی سفال آبخوری در منطقهای نيافتهايم که مظاهر مختصری از توليدات انبوه و متعدد و متنوع پيش از پوريم مردم آن، در موزههای جهان، از نخستين و عالیترين فرآوردههای صنعتی و هنری بشر معرفی می شود! آيا متوقف کردن کامل حيات طبيعی و رشد اجتماعی در خطهی پرآوازهی شرق ميانه با چه ميزان آدم کشی ميسر شده و با چه مقياس و معياری میتوان وسعت و شدت آن را محاسبه کرد؟
مورخ حتی میتواند نسل کشی کامل پوريم را حاصل وسعت وحشت يهوديان از بازگشت به اسارتگاه های بابل، در اثر شکست هخامنشيان بداند و آن را برآيند ناگزير چاره انديشی برای بقا از سوی رابیهای يهود در دورانی سخت و سرنوشت ساز بشناسد. اما برای تاليفات مورخين و اقدامات جاعلانه ی باستان شناسان يهودی در دوران معاصر، تا حد حک کتيبههای ساسانی و ساخت دروغين پاسارگاد، تغيير هويت تخت جمشيد، تدارک صدها تاليف قلابی در موضوع تاريخ ايران باستان و صدر اسلام و نيز اختراع ادیان و پیامبران متعدد غیر قابل اثبات و سلسله ها و امپراتوری های دروغين برای مردم منطقه ی ما در پیش از طلوع اسلام، که تماما برای سرپوش نهادن بر رخ داد پلید پوريم آماده کردهاند، هيچ محمل و بهانهای جز دشمنی فطری يهوديان با فرهنگ و تمدن غيريهود نمیبيند که نشان میدهد سردمداران و رابیها و سران صهيونيستی اين قوم، دشمن فرهنگ و آگاهی تمام بشر و مقدم بر همه مسلميناند، کمترين اهميت و احترامی برای هستی و هويت و جان و مال و دانش و فرهنگ اقوام ديگر قائل نيستند و جای دادن آن ها در خانوادهی بشری خطای محض است. من به حال آن گروه يهوديان خردمند و صاحب فرهنگ و ضد صهيونيست افسوس میخورم که ناگزيرند مارک قومی را بر پيشانی خود نگهدارند، که تاريخ بشری را با اعمال زشت خويش آلودهاند، چنان که با همت مشتی روشنفکر و صاحب منصب سياسی ارزان بهای داخلی، تمام هويت و ديرينهی اين سرزمين و سرگذشت مردم آن را با افسانههای نجس کودک فریب به تمسخر گرفتهاند.
اينک که سعی ۲۰۰ سالهی مورخين دروغپرداز يهود و همدستان خودی آن ها باطل و پرده از پی آمدهای پوريم در منطقه ی ما برداشته شده است، بر خردمندان و عاقبت انديشان است که پرچم حساب رسی کامل پوريم را برافرازند و در همه جا از آثار منفی آن کشتار موحش بر تمامی روند تاريخ و تمدن بشری سخن بگويند. کم ترين حاصل و درآمد اين اقدام جمعی نه فقط نزديک کردن دوبارهی فرزندان اقوام پراکنده شده شرق ميانه است، که ۲۵ قرن پيش درخت تمدن و هستی پدران و پيشيانشان در تبرکشی پوريم از ريشه درآمد، بل بر همگی به سادگی اثبات میکند که تجديد هستی وحيات و تجمع و تمدن و توليد در شرق ميانه، به چراغ اسلام فروغی دوباره گرفته و به همت مسلمین نخستین سازمان داده شده و بالاخره در عین حال که ردای بد نمای مظلومیت تاریخی را از تن یهودیان بیرون می کشد، ما را نسبت به تدارکات تازهی يهوديان برای اقدام به يک پوريم معاصر، و اين بار به مدد سربازان اروپايی و آمريکايی، هشيار می کند.
باید برای نواختن در شیپور بيداری و بازساخت وحدت منطقه ای، پرچم بررسی و حسابکشی نتايج ضد تاريخی و ضد تمدنی پوريم در شرق ميانه و در تمدن بشری را برافرازيم. دشمن دروغ پرداز و جاعل و تاريخ ساز از اين نقطه سخت آسيب پذير است. کوشش جمعی ما ماهيت خون ريز و بی فرهنگ راهبران يهود را در سراسر تاريخ برملا میکند و برای اين همه مراکز دانشگاهی غربی، که با ادعای دانش و تحقيق عالمانه به ما فخر میفروشند، اما تا سرحد حک جاعلانهی کتيبهی ساسانی، اوباشی و بی دانشی کرده اند، آبرويی باقی نخواهد گذارد. اينک زمان يورش فرهنگی به دشمنان دين و آگاهی و تفرقه افکنان ميان مسلمين است و مسئوليت دانشگاهيان و حوزه ها و دستگاه های تبليغاتی و فرهنگی و آموزشی جمهوری اسلامی، به ويژه در دولت آقای احمدی نژاد، از همه بيشتر و سنگينتر است. حربهی ما در اين مدخل، حساب کشی فرهنگی است که بلبل زبانی معمول آن ها را در موضوع تروريسم اسلامی بیاثر و ناکارآمد و بیکاربرد میکند. امروز همه ی ما در مقابل سوگند به قلم در قرآن عظیم، در برابر مردم مظلوم فلسطین و در برابر دستور صریح اسلام که خواهان بیان حقیقت به هر بها و دفاع از آن است، مسئولیم. برای برقراری دوبارهی پيوند کهن ميان ملت های شرق ميانه، که اينک تمامی آنها نظر به پرچم اسلام دارند، راهی مستقيمتر و نزديکتر از يادآوری سرنوشت مشترکی نيست که يهوديان در ماجرای پوريم برای آنان رقم زدهاند. از طريق شناخت عوارض تاريخی پوريم، نه فقط مقابله با آسيب آثار مورخين يهود، که اينک همگی به آن مبتلاييم، ميسر و سهل میشود، بل پرده ی پنهان مانده ای از شقاوت تاریخی یهودیان را در برابر دیدگان آزاد اندیشان جهان می گشاییم تا نسبت به اقدام جمعی علیه آتش افروزی های جدید یهودیان در جهان بیدارتر عمل کنند.
اینک و بر مبنای يافتههای باستان شناسی و رجوع به مدارک متعدد و محکم و قابل دفاع موجود، ادعانامهی زير از سوی اين مورخ برای بررسی به پيشگاه خردمندان و پژوهندگان مسير تاريخ و تمدن بشری و آگاهانی تقديم میشود که به طور مطلق خود را از تعلقات تلقينی و تعصبات کنونی، در موضوعات قومی و ملی و دينی و مذهبی و نژادی رها شده میبينند، بشری میانديشند و به وحدت و خلوص و يکپارچگی و سلامت در وجود و وجدان کارگزاران گسترش فرهنگ انسانی و جويندگان راهی برای برقراری عدالت و رعايت و همزيستی جهانی باور دارند. این ادعا نامه از تمامی مراکز تحقیقات تاریخی ایران و جهان می طلبد که حادثه ی پوریم را به محاسبات تاثیر گذار در سرنوشت بشری به عنوان یک رخ داد تاریخی وارد کنند و از این راه به روند توسعه و تفاهم در میان جوامع انسانی مدد رسانند.
اين ادعانامه درعينحال هشداری است برای جلوگيری از تکرار توطئهای کهن عليه کوشش دشوار چند هزار سالهی بشر، در غلبه بر ناتوانیهای فردی و جمعی، و انتشار آگاهینامهای است بر امکان وقوع مجدد فاجعهای که ممکن است بار ديگر حاصل دشوار به دست آمدهی تمدن و تفاهم نسبی کنونی را در معرض تهديد مطامع يک قوم انحصار طلب و جدا سر قراردهد که برگزيدگان رسمی آن ها اندک علاقهای بهادامهی هستی و هويت و حيات آدميانی ندارند که بيرون از معتقدات و متعلقات و مطامع محدود و فرقهای آنها زيست میکنند.
اين ادعانامه از سوی يک ساکن شرق ميانه تنظيم میشود که اينک میتواند در هر جايگاه آزاد انديشی و ناوابستگی و در هر مرکز ارائهی عرضحال آکادميک اثبات کند که يهوديان هستی و دست مايههای درخشان اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی دهها ملت کهن ساکن خطهی او را دريک نسلکشی گسترده و کامل، با نام اقدام انتقامجويانهی «پوريم»، چنان در خون خفه کردهاند که پس از ۲۵۰۰ سال، هنوز نه فقط بازيافت امين و مطمئن هستی و هويت پيشين و شناسايی پيوند قومی و بومی و منطقهای ديرين، برای ساکنان اين خطه ناممکن و آگاهیهای کنونی آنها دربارهی سرنوشت تاريخی مشترکی که از سر گذرانده اند در اندازه ی هيچ است، بل بر اثر محصولات جاعلانهی فرهنگی فراهم آمده بهوسيلهی قاتلان پيشينيان خويش، در دوران اخير، اينک در تعفن تفرقه و تفرد و کينه و طلبکاری و دشمن انگاری يکديگر به سر میبرند.
صادر کنندهی اين ادعانامهی تاريخی، از صاحبان خرد و مدعيان علاقهمندی به حقايق هشدار دهنده و بيدارگر فرهنگی، مصرا می خواهد که با بررسی انبوه اسناد و اشارات معتبر تاريخی و باستان شناسی منضم به بندهای اين ادعانامه، نظر خود را درباره ی وظيفهی عمومی انسان نسبت به مرکز تدارک تفرق و تهديد و توطئه در ميان جهانيان، يعنی مجموعههای يهودی خزيده در ميان تمام ملل، که اینک سرزمین فلسطین را به عنوان مرکز پشتیبانی خود غصب کرده اند، اعلام کنند.
۱. فرهنگ و تمدن و دانش و هنر و صنايع و توليد در جهان، وامدار مطلق ساکنان کهن شرق ميانهاست که دستآوردهای بینظير تفکر و فنآوری آنان، هنوز هم موجب حيرت هنرشناسان و صنعتگران و نوآوران تکنولوژی در جهان است. آن چه را که آدمی امروز میداند، در تمام زمينههای زيستی و تدارکات اجتماعی و فنی و قانونگذاری و مراکز تجمع همانديشانهی عمومی، برای نخستين بار در عمق تاريخ شرق ميانه، و در ميان ملت هايی کليد خورده، که از جمله نامهای شناخته شده و پرآوازهی بابل و آشور و ايلام وآراميان برای جهانيان شناخته شده است. علاوه براين نامهای پرنور بينالنهرينی، از مجموعههای زيستی تواناي ديگری در سراسر ايران باخبريم، که کتيبههای داريوش اول در مراتب مختلف و از جمله در سنگ نگارهی مقبرهاش در نقش رستم، از آنان با اين اسامی ياد میکند: پارس، مد، اووج، پرثو، هرتیو، باختریش، سوگود، اووارزميش، زرک، هرووتيش، ثتگوش، گدار، هيوش، سکا، هومورگا، تيگرخودا، بابيروش، آثورا، اربای، مودرای، ارمين، کتپتوک، سپرد، یوون، سکاتینئی پردری، اسکودر، یوونا تک برا پوتایآ، کوشیيا، مچيا، کرکا، ثاتيید.
تقريبا شناسايی کامل و مطمئن غالب اين اسامی ناممکن است و حدسهای جاری کنونی در اينباره که مثلا منظور از «مودراي» در متن اين کتيبهها مصر است و يا «یوون» اشاره به يونان دارد، ذرهای قابل اعتنا نيست و جستوجوگران نوين در شرق ميانه موظف و ملزماند که از اين پس برای شناسايی محيط جغرافيايی و توانايیهای بومی و قومی اين ملتها کوشش تازهای را آغاز کنند. آن چه را که اينک و درکنکاشهای تصادفی و غالبا غيررسمی اعلام میشود، برمبنای موقعيت جغرافيايی کنونی است و تجمعهايی را با نامهاي جيرفت و حسنلو و سيلک و مارليک و سيستان و زيويه و غيره میشناسيم که نمیدانيم در روزگار داريوش چه ناميده میشدند و کدام خطاب کتيبهی مقبرهی داريوش متوجه و مصدر آنان است. چنان که نامگذاریهای قومی کنونی، مانند بلوچ و کرد و لر و گيلک و املشی و سيستانی و ترک و غيره، نامگذاری پس از اسلام است و هنوز نمیدانيم که تجمع های موجود اقليمی و قومی کنونی، در دوران پيش از پوريم چه نام داشتهاند چنان که مطمئنيم مراکز تجمع کنونی و صورت اسامی شهرهای تبريز و اصفهان و يزد و رشت و مشهد و پاوه و مهاباد وکاشان و کرمان، و نیز اسامی اشخاص و امکنه ی جغرافیایی و لوازم مصرفی و نام گذاری بر حیوانات و عناصر طبیعی، همگی پس از اسلام پايه ريزی و عنوان گذاری شدهاند.
۲. مورخ خلاء و بیخبری مطلق موجود در موضوع پيشينه و متعلقات اقوام ايرانی را، تا آنجا که ناگزيرند متن شاهنامه را شناسنامهی خود بپندارند، سند انهدام کامل اين اقوام در ماجرای پليد پوريم شناسايی میکند و میتواند با قراردادن اين اشاره، درکنار فقدان کامل دستساختهها و نمونه يافتههای باستانشناسی، اثباتکند که ابعاد خونريزی سراسری در ماجرای انتقامجويانهی پوريم تا آنجاست که حيات و هستی مردم شرق ميانه به يکباره متوقف مانده و باستانشناسی جهان هنوز آثاری از تجمع و حضور متمدنانه و يا حتی متفرق انسانی به صورت شهر، ابنيه، لوازم مصرفی فلزی يا سفالين، قطعات زينتی، آلات و ابزار جنگ و شکار، معبد و بازار و گور و مقبره و سنجاق سر و دکمه و يا حتی اسکلت برهنهی انسانی را در سراسر شرق ميانه نيافته است که با اطمينان بتواند تعلق آن را به دوران دوازده قرنهی ميان پوريم تا ظهور اسلام اثباتکند. چنانکه پس ازآخرين يادآوری داريوش درکتيبهی نهايی مقبرهاش، ديگر بههيچ صورت و در هيچ سندی، از آن سی مجموعه و مرکز تجمع و تمدن و توليد در شرق ميانه ياد و نامی نمی آید.
۳. اين ادعانامه صاحبان آراء را بهانديشه دربارهی آثارتخريبی ماجرای پوريم درمجموعهی تمدن بشری دعوت می کند و تذکر میدهد که توقف پويايی در شرق ميانه به ايستايی مطلق رشد در سرنوشت تمام بشر و انحراف در مفاهيم و تعاريف تمدن منتهی شد و از آن که يهوديان پس از تخريب کامل تمدن شرق ميانه با تحريک و تطميع امپراتوران روم، دومين مرکز تجمع و آگاهی کهن و مادر شهر آزاد انديشی باستان پس از شرق ميانه، يعنی يونان و آتن را نيز به درازای شش قرن به مخروبه بدل کردند، تا مطابق لافزنیهای تلمودی، و مکمل کليسايی آن، خود را تنها سخنگو و سابقهدار در معرفت بشری معرفی کنند، موجب شدند تا دو هزار سال پس از پوريم و در اروپای قرون وسطا نيز سطح آگاهیهای عمومی، در تمام زمينهها، از توانايیهای کهن مردم شرق ميانه و يونان عقب تر بماند که معنای صريح آن درجا زدن دو هزار سالهی تمدن انسانی، پس از تمهيدات يهودی برای ايجاد امنيت و سروری قومی مورد تقاضای آنان بوده است، چنانکه هنوز و در دوران معاصر هم از آسيبهای بنيانی حادثهی پوريم نياسودهايم و تقريبا تمام توطئهچينیهای سياسی و اقتصادی و فرهنگی جهان و کليهی اقدامات کودتايی قرن اخير، بازساخت در مقياس کوچکتر پوريم است که از پس حضور مجدد يهوديان درعرصهی سياست و اقتصاد و فرهنگ جهان ديکته و تدارک میشود. چنان که اقدام لابیهای يهود، در تمرين يک پوريم جديد، به صورت نسلکشی عيان و آشکار کنونی، در ماجراجويیهای فلسطين و عراق و افغانستان و منتقل کردن مسئوليت اين کينهتوزی و زياده طلبی بر دوش مسلمين ظاهرا تروريست، عملکردن دوبارهی همان شيوهای است که محصولات فرهنگی اخير يهوديان، به صورت تاليفات تاريخی، کوشيده است پس از محو آثار و رد پای اقدام پوريم، مسئوليت سکوت تمدن و توليد در شرق ميانه را به دوش سرباز ظاهرا خونريز شمشير به دست عرب مسلمان منتقل و مسلمین را عامل توقف رشد در شرق میانه معرفی کند!
اينک اين ادعا نامه خواهان رسيدگی جمعی فرهنگ مداران سراسر جهان و به ویژه مسئولان فرهنگی و کرسی های دانشگاهی و مراکز رسانه ای خودی، به ماجرای به عمد در فراموشی قرار داده شده ی پوريم و ارزيابی تاثيرات مخرب آن در متوقف کردن پروسهی رشد بشری است، تا از اين طريق وجدان آدميان نسبت به توطئهی تازه برای درگيرکردن هستی کنونی انسان در يک ماجرای بنيان برافکنانهی پوريم جديد، که يهوديان مشغول تدارک مقدمات آنند، آگاه و هوشيار شود و پيش هنگام به افشای آن و مدافعهی جمعی مشغول شويم. واضح است که مسئوليت کشورهای مسلمان شرق ميانه و اقوام ترک و فارس و عرب و لر و کرد و بلوچ و گيلک و غيره، که يهوديان در آن ماجرای پليد پوريم پيوندشان با پيشينيانشان را بريدهاند، بيشتر است، چنان که پیگيری خردمندانه و بدون تعصب پوريم، مردم منطقهی ما را به يک وحدت در تجديد حيات و حتی وحدت قومی نوينی میرساند که نور آن بر اثر ظهور آفتاب اسلام، بر هر ساکن کنونی شرق ميانه، پس از ۱۲ قرن اقامت در سکوت و تاريکی، تابيده است.
با سلام های برادرانه
+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در شنبه سوم دی 1384 و ساعت 13:54