بهگمانم باز هم سری بهدوستانی زدهای که ظرفيت ارزشيابی کارهایشان را ندارند. سخت تحريک شده نشان می دهی و سئوالهایات مرا به ياد استنطاقهای کليساهای قرون وسطی میاندازد. پيش از اين که پاسخ تو و گروهی ديگر را بياورم، متذکر شوم که دو لغت «حق» و «حکمت» از پرکاربردترين لغات قرآنیاند و خداوند خود و پيمبرش را مبلّغ و مدافع و مداح حق می گويد: «بل جاء بالحق و صدق المرسلين»، «و خلقالله السموات والارض بالحق». و همچنين است حکمت و دانايی که خداوند به سبب نزول آن حتی بر پيامبرش منت میگذارد : «و انزلالله عليکالکتب والحکمه و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضلالله عليک عظيما».
تذکر دهم که حق از باورهای اين و آن اعلیتر است. زيرا حق مردود نمی شود و به قدرت خود پابرجاست و اگر چيزی در ظهور حق آسيب ديد، پس باطل است: «جاء الحق و ذهق الباطل ان باطل کان ذهوقا». خداوند در کتاب عظيم خود يادآوری میکند که ميان حق و باطل مرحلهی تحاشی نيست و نمیتوان قبول و يا رد حق را بازيچه و ابزارگرفت: «فماذا بعدالحق الاضلال». حالا حکايت سئوالات تو و بسياری ديگر است. بيان حق و حکمت موکول به رعايت و تنظيم نيست و متعهد به هواداری از غيرخود نمیشود و شما هم تجری میکنيد اگر حق را ملزم به پرستاری از دانايیهای موجود خود میپنداريد. غالبا به من با صدايی معترض و پرخاش خواه میگويند: «ساسانيان نبوده است؟ میدانی در اين صورت چه خواهد شد»؟ و من غالبا می گويم: مهم نيست که اثبات نبود ساسانيان بر سر انبوهی کاغذ به دروغ کتاب شده، که اينک تمامی آنها اوراق و اسناد ضلالتاند، چه خواهد آورد، مهمتر اين است که دريابيم اگر از ابتدا دروغ عظيم ساسانيان را باور نکرده بوديم، اينک تکليف وحدت جهان اسلام به صورتی ديگر تعيين شده بود و دچار اين پريشانی نبوديم، که هستيم.
آقای حامد. لااقل من متاسف نيستم که نبود ساسانيان آن دختر يزد گرد سوم را، که قرار بوده است همسر امام حسين شود، سياه بخت میکند، متاسفم که تو در مواجهه با دادههاي غيرقابل انکاری که اثبات میکند يهوديان در ماجرای پليد پوريم، در هجومی برنامه ريزی شده، ريشهی هستی سی ملت ممتاز و خردمند و توليدگر و حکيم و هنرمند باستانی، در شرق ميانه را بيرون کشيدهاند و برای پنهان نگهداشتن سکوت دراز مدت و دوازده قرنهی حاصل از آن کشتار، برای ما لالايی اشکانيان و ساسانيان خواندهاند و زردشت و اوستا و خط و کتاب و حکمت در برهوت ايران پيش از اسلام ساختهاند، بهجای تنبيه و تکليف نسبت به اين آگاهیهای نو، ابتدا از من میخواهی که مواظب سينه زدن هایات در عاشورا باشم که مبادا با خلوص و شدت لازم صورت نگيرد!!!
آقای حامد. مثل آفتاب معلوم است که يهوديان پس از برملا شدن آثار تاريخی پوريم و پس از رسوايی تاريخ سازی معاصر مورخينشان، که جرمی سنگين تر از آدمکشی وسيع پوريم است، آرام ننشينند و به جای پاسخ موضوع پوريم و موضع فرهنگی جاعلانهی متاخرشان، مثلا به ياد کسانی بياندازند که در کتابهای «پلی بر گذشته»، که نگارش آنها افتخاری اعلا و ماندگار برای نظريهپردازی ملی ماست، بر اين يا آن مطلب نامطمئن، از جمله انبوه کتابهای «الفهرستي» علامت سئوال گذارده شده است و همانند مواردی ديگر فرياد واشريعتای امثال تو را به هوا بلند کنند. هرچند که حالا زمان قاجار نيست و ديگر عوامالناسی نداريم که به خدمت اين حقه ها درآيند. اينک که بر جهانيان راز مظلوم نمايی پيوستهی يهوديان آشکار میشود، که پيراستن خود از خشونت پوريم است، به راستی که تو با پيش کشيدن موضوعاتی چنين فرعی، تصور ايجاد انحراف در حسابرسی تازه آغاز شدهی حادثهی پوريم را ايجاد کردهای. با خواندن پرخاش طلبکارانهات نسبت به يک صاحب نظر ضد صهيونيست، دچار اين بد گمانی شدم که در موضع صريحتر و قابل درکتری قرار میگيری. انشاءالله که از سر بلاتکليفی باشد نه از سر تکليف! به ياد بياور که تبليغات عظيم، باستان پرستی، حتی با آن لعاب غليظ اسلام ستيزش را، چندان و چنان قدرتمند در خانهی دل و مغز و باور همه، از عالم و عامی، جای داده بودند، که در تنها بررسی قابل ذکر از ايران و اسلام، يعنی کتاب مرحوم مطهری هم، بدون کمترين آگاهی از آثار مخرب پوريم، با به رسميت شناختن و حتی برتری تمدن ايران پيش از اسلام، تقاضا شده است که اسلام را مکمل آن تمدن بشناسيم!
اندکی انصاف و البته سواد میخواهد که اعتراف کنيم مجموعه ی «تاملی در بنيان تاريخ ايران» به منزلهی طلوع بلوغ در ميان مردم شرق ميانه، پاد زهری برای نيش فرهنگی يهوديان و ابداع روشی نوين و کارآ در مقابله و ستيز با توطئههای صهيونيسم بينالملل است. و کفی بالله حسيبا.
+ نوشته شده در شنبه، 25 تير، 1384 ساعت 0:30 توسط ناصر پورپيرار