به گمان من، مجموعه ای که با دستآويز اصلاح طلبی، به ميدان سياست قدم گذارد و به تصرف قدرت رسيد، در زمان تسلط خود، تنها بدترين نابهسامانی های سياسی و اقتصادی و فرهنگی و گستردهترين تظاهرات عوام فريبی را، به تاريخ سرزمين ما تحميل کرد و تلخترين و بیثمرترين جام تجربهی ملی در ۱۵۰ سال اخير را به کام مردم ريخت. اگر بنا را به تشخيص مردمی بگذاريم، که پيوسته قاضی نهايی و عادل تاريخ بودهاند، هم فرستادن حماسی خاتمی به مسند رياست جمهوری و هم تحقير صريح و جمعی او در آخرين نشستی که با دانشجويان دانشگاه تهران داشت، برای مورخ گواهی بزرگی باقی میگذارد که رفتار مردم با پشت کنندگان به نيازهایشان لاجرم بی رحمانه و خوارکننده خواهد بود، چنان که زمزمهی قدرشناسی نسبت به خدمت گزاران خود را از گهواره در گوش نوزادان میخوانند. اگر خاتمی موفق شد در کمتر از ۶ سال، خود را از آن جايگاه شاخص تاريخی، به موضع دو سالهی اخير برساند، که با بدترين نوع بیاعتنايی مردمی رو به رو است، پس او را ناتوانترين چهره ی سياسی تاريخ معاصر ايران بدانيم زيرا ظواهر امر گواهی میدهد که مردم مايلاند حتی خاطرهی او را هم از ياد بزدايند و اين بدترين نوع ابراز نفرت تاريخی است، چنان که بوميان ممتاز شرق ميانه يادمان کورش و داريوش و هخامنشيان را از حافظهی تاريخی خود ستردهاند.
از همين مقوله است ماجرای رفتار و گفتار تاريخی مردم با کروبی و رفسنجانی. آنها پاسخ صريح و مستقيم و ماندنی خود را در ماجرای انتخابات مجلس دورهی اخير گرفتند که مفهوم روشن آن دور انداخته شدن به وسيلهی صاحبان آراء بود. اگر آن ها چندان مردم را باور ندارند و تا آن حد در درس آموزی تاريخی بی استعدادند که پس از رد شدن در آزمايش نمايندگی مجلس، باز هم به گمان تصرف کرسی رياست جمهوری با تاييد همان رای دهندگان افتادهاند، پس مفهوم مستقيم آن، بی اعتنايی لجبازانه به قضاوت عمومی است و درست به همين دليل به جای توسل به اعتبار ملی، ناگزير میشوند خوش خيالان در انتظار دريافت ماهانهی۵۰ هزار تومانی و يا جوانان غيرسياسی مشتاق اسکيت سواری را، با هزينههای گزاف، به گرد خويش بخوانند. اگر رفسنجانی در اين اندازه نيز از محاسبات مصطلح فاصله گرفته و با شعور ملی درافتاده است که برای تصرف کرسی اقتدار، پيش چشم جمع، ميلياردها ميليارد از کيسهی شخصی هزينه میکند، پس از فزط جدا ماندگی از خلق، تصور پيدايی اين سئوال در ذهن عمومی را هم ندارد که از او بپرسند اين سرمايهگذاريِ به راستی گزاف را به طمع چه سودی هزينه میکند؟!
به ياد دارم که رفسنجانی پس از شکست در انتخابات پيشين مجلس و در اولين نماز جمعه ای که برگزار کرد، در پاسخ شعارهای گروهی که آن پيام «ما اهل کوفه نيستيم...» را تکرار میکردند، با تلخی کينه توزانه و خشمگينی گفت: «بله میدانم، شما اهل تهرانيد!» که مفهوم مغاير آن چنين بود که از اهل کوفه هم بدتريد! تشخيص من اين است که او از آن بیاعتنايی، سخت صدمه ديده و زخم خورده است و به دنبال فرصتی است تا از مردم انتقام بگيرد. اگر بار ديگر دست او به کرسی رياست جمهوری برسد، با مسلط کردن حريصترين و کثيفترين و بیفرهنگترين بخش سرمايه داری، مهار از گرده ی عادیترين اقشار اجتماعی خواهد گذراند.
به تجربه اثبات شده که اگر حجم ثروتی، از ظرفيت معمول آدمی فراتر رفت، بايد از دارندهی آن پرهيز کرد زيرا که محافظت از ثروت بسيار، آدمی را به پاسبانی از محافل همسو با منافع خويش وا میدارد، نيازمندان را خطری برای نقصان دارايیاش میبيند، به معاشرت با همقدران خود مشتاق میکند و حتی دين و ايمان را ابزار حفاظت اموال خود قرار میدهد. آيا نديديم که تکيه تبليغاتی رفسنجانی بر دارندگان اتومبيلهای لوکسی بود که عقيدهی اجتماعی خود را به او کرايه میدادند و در شهر میگرداندند و دخترکان نوجوان بدون حافظه تاريخی که به ياد نمیآوردند هم او بارها در خطبه های نماز جمعه، بد حجابان را با تعبيراتی شبيه فاحشه نواخته بود؟!!!
نتايج مرحلهی اول اين انتخابات به روشنی تمايل عمومی را به برقراری عدالت اجتماعی نشان داد که تظاهری از تعهد به آن در شهردار ديده میشد. مردم باز هم يک بی آوازهی ديگر را برمی کشند تا به آرزوهای آنان توجه کند. اين خود تصوير روشنی است که آوازمندان کنونی، در محک ملی، و لااقل برابر تقاضای مساواتِ بيشتر، با ناخالصی و نقص ارزيابی شدهاند و واويلا اگر به اين پيام نيازمندانهی مردمی هم، همچون آن درخواست اصلاح طلبی، بیاعتنايی کنند و بازيچه بگيرند، زيرا از آن پس مردم به استقلال و به قهر، مجری پيام ها و درخواستهای خود خواهند شد.
+ نوشته شده در 30 خرداد 1384 ساعت 6:31 توسط ناصر پورپيرار