در وبلاگ داروگ، مطلبي مربوط به يادداشتام در موضوع كيهانيان خواندم، براي ايشان سلام دارم، سپاسگزاري ميكنم و توضيح ميدهم كه:
موظفم توجه شما را بستايم. زيرا ديگر ريش گفتوگوهاي ولنگارانهي محفلي و سراپا نان پاره اي در آمده، هنگام است كه با توجه كامل، با خود، با فرهنگ و با مردم بيريا باشيم.
1. تيتر يادداشت من، «درود بر شرف فرهنگي كيهانيان» بود. قيد فرهنگي، كه شما در يادداشتتان ذكر آن را فراموش كردهايد، نمايش محدودهی آن يادداشت و بستن روزنهي ورود به مسائل سياسي به روي خودم و به روي ديگران بود.
2. با اين همه و به نظر من، آن چه در ربع صفحهي كيهان و زير نام نيمهي پنهان ميآيد، نه پرونده سازي، كه پرونده خواني است. پروندهاي كه حتي پيش از بازگشايي كيهان نيز قابل خواندن بود. اين چه هراسي است از خودمان داريم، هر انگشتي را كه به سويمان اشاره كند، گاز ميزنيم، تاب تحمل هيچ پرسشی را نداريم و پرسشگر را چه پورپيرار باشد، چه روزنامهي كيهان به تازيانه ي اتهام می رانيم؟
3. به نظرم تمام آن چه را به عنوان برچسب و بار اتهامهاي سياسي ميتوان برگردانندگان اصلي كيهان گذارد، بر تمامي ديگر گردانندگان نشريات صبح و عصر نيز گذاردني است و نه فقط استثنا ندارد، كه برچسب ديگران شايد هم كه پهنتر و چنان كه میگويند، به خون رنگينتر باشد، اگر كسي در كيهان، بازجوی اوين بوده است، كساني در مديريت نشريات ديگر، تمام وزارت اطلاعات را ميگرداندهاند، اگر بهانه اين است چرا ديگر نشريهها تحريم نميشوند؟ پس گمراه نبودهام، اگر سبب اصلي را نقدوارهي «نيمه پنهان» گفتهام.
4. آيا «نيمهي پنهان» با تمام ضعفهاي اش، تمايلات نا آشكار آن گروه گرايي را معرفي نميكند كه در يك همآوايي كامل، كه حتي شامل نشريهي موظف كتاب هفته نيز ميشود، سكوت دربارهي مطالبي را ميپراكنند كه خود شما گفتوگو از آن را نياز ميدانيد؟ اين چه گروهبندی همسو و هدايت شده و يكپارچهاي است كه از مديران روزنامهها تا رؤساي دانشگاهها، حتي در هنگام مراجعهي مستقيم به دادخواهي از حقوق بيان، باز هم ساكت ميمانند و داد رسي را مسكوت ميگذارند؟ از من اگر بپرسيد روش اينها در حوزهي انديشه، هزار بار بدنامتر و به قول شما غير اخلاقي و غير عقلاني و غير كاربرديتر از روش كيهانيان در نيمهي پنهان است، پس چرا زبان «نيمهي پنهان» زيبندهشان نباشد؟
5. به ذهن بسپاريد كه من فقط در حوزهي وظايف فرهنگي حرف ميزنم. حساب كشي سياسي و مسئوليت پذيري آن، در حوزهي جداگانهاي بررسي ميشود، كه خودتان از ورود به آن پرهيز ميدهيد. اما به راستي بگوئيد، شيوهي ناشايست و ناباب برخورد اين آقايان غير كيهاني، با پيشنهاد من براي دوباره خواني تاريخ، تا چه حد به كينهكشيهاي سياسي با نارياي نويسندهي جزوههايي در ارتباط با حزب توده در 2۲ سال پيش مربوط ميشود؟ در اين صورت چه كسي مسئله را سياسي كرده است؟
6. و بالاخره دوست عزيز، كيهان هم بلندگو و صداي كسي است. حتي اگر واجد تمام توصيفات شما باشد. خفه كردن و تحريم و توصيه و توجيه، روش مقابله در حوزهي گفتوشنيد نيست، زيرا همانی می شود كه در ديگران نميپسنديم. بايد توانايي و شجاعت پاسخگويي به كيهان را نيز داشته باشيم و مثلاً با اسناد مغاير ثابت كنيم كه «با گفتن چند خاطره و ارائهي چند سند اغلب بيارتباط با محتواي مورد نظر وواكاوي زندگي خصوصي و تحقير و دشنام» نميتوان مثلاً شخصيت جليلي چون سيدعلي صالحي شاعر را از مردم گرفت!!! زيرا براي معرفي او كافي بود شعر بوداي او را چاپ ميكردند، تا معلوم شود شاعر پرآوازهی بسياری از محافل عمدتا توده ای، دست آمريكاييان را، به علت كشتار جمعي افغانيان در آن شعر بوسيده و آن كشتار قرن را حاصل نفرين بودا دانسته است. نه، دوست من به گفتوگوي خود دربارهي تاريخ بازگرديم. با اين روشنفكري، گمانم كه بايد با همان زبان كيهانيان سخن گفت، چرا كه ميبينيد دعوت به گفتوگوي چاره ساز را، هم به علت ناتواني و هم به سبب كينهكشي سياسي، چهگونه جواب ميدهند؟
+ نوشته شده در شنبه، 25 مرداد، 1382 ساعت 13:5 توسط ناصر پورپيرار