يادداشت برای خرس مهربان [1,2]

يادداشت برای خرس مهربان [1]

سلام
همين نگاه شما به پانصد سال اخير،‌ باورتان به انحطاط ما در اين دوران دراز و نيز بی خبری تان از علل اصلی اين انحطاط، خود از بی کارگی و در مواردی، از وابستگی مزدورانه ی روشنفکری  معاصر ايران خبر می دهد، زيرا در غير اين صورت، در اثر کار روشنگرانه ی روشنفکران،  لااقل بايد از علل اين انحطاط با خبر می بوديم!

دوست عزيز، انحطاط ۵۰۰ ساله ی اخير آفريقا و آسيا، درست با اعتلای۵۰۰ساله ی غرب هم علت اند، با يکديگر نسبت معکوس دارند و هريک مايه و سبب آن ديگری بوده است. ورم کردن اروپاييان در اين ۵ قرن اخير، که با دزدی از سفره ی سنت و باور و دست آوردها و منابع طبيعی يک سلسله از ملت های آسيا و آفريقا توام و همزمان بوده، به خوبی ماهيت موضوع را بيان می کند و آن گاه اين نظريه ی انحطاط ۵۰۰ ساله ی شما معيوب تر می شود که بدانيم سراسر اين ۵۰۰ سال را ملت های اين سرزمين ها مشغول مقابله با اين متجاوزين بی شرم بوده اند و تتمه هنوز غارت نشده امکانات ملی شان را صرف اين دفاع کرده اند.  شيوه اروپاييان برای ناکام گذاردن تلاش بومی و ملی برای بازگشت به هويت و پذيرش های خويش اين بوده است که يا  دولت های اين سرزمين ها را با بالا کشيدن مزدوران خويش ساخته اند و يا با استفاده از حرص و ضعف و ترس صاحبان قدرت، آن ها را به خدمت گرفته اند و در ساکت نگهداشتن معترضان، همدست کرده اند.

اگر کمی دقت کنيد می بينيد سمت و سوی اين هجوم براندازانه ی آن ها بيش تر متوجه تضعيف ايده ئولوژی اسلام بوده است و اندکی دقت بيش تر نشان می دهد که هر موفقيت ما نيز، در اين نبرد ۵۰۰ ساله، به دليل سود بردن از حربه ی اسلام  در اين منطقه  بوده است. ایراد من به روشنفکری صد سال اخير ايران ، درست در همين جا صورت اصلی و صريح خود را نمايان می کند. زيرا اين روشنفکری را، در اين براندازی ايدئولوژيک و در کند کردن اين ابزار اصلی ستيز منطقه ای ، با مهاجمين همصدا و همسو می بينم. آن ها به جای گرفتن انگشت اشاره ی اتهام به سوی اروپاييان پير و مستعمره دوست، که اينک نوباوه ی قلدر و قدرتمند خويش، آمريکا را به ميدان فرستاده اند، اين اشاره را به سمت اسلام می گردانند و آن را موجب انحطاط منطقه ی ما می گويند !!!

در يادداشت بعد خواهم نوشت که مردم ما تا پيش از ظهور اين روشنفکری جديد، که اينک ۱۰۰ ساله شده، علی رغم کار شکنی های بسيار، در محتوای اصلی تاريخ در حال پيشرفت و پيروزی بوده اند.  

+ نوشته شده در جمعه، 7 آذر، 1382 ساعت 12:58 توسط ناصر پورپيرار

  

يادداشت برای خرس مهربان [2]

سلام. خرد کردن مباحث کلان، کسر آرايه‌های اسنادی آن و تلخيص مسائل بنيانی، در اندازه‌ی يک گفت‌و‌گوی وبلاگی، بی‌شک آسيب فراوانی به اصل گفت وگو خواهد زد، اما از آن جا که به گمان من، سخن گفتن از «عقب ماندگي» در ايران و شرق ميانه و سرزمين‌های اسلامی، يک تلقين مزورانه و در بخش عمده مزدورانه است، ناگزير به مطلبی توجه می دهم که مفصل آن را، به شرط وفای عمر، در بررسی صفويه و نيز در گفت و گوی از دوران معاصر خواهم آورد و آن اين که سطح توليد مانوفاکتوری در ايران عهد صفوی، از تمام ديگر کشورهای آسيا پيش‌‌تر و با روابط اجتماعی متوازن تری همراه بوده است. تا آن جا که گستردگی داد و ستد بومی و تولد بازار ملی قدرتمند، سرانجام به ثبت هويت و پيوند ملی ايرانيان در دوران صفوی کشيد.

متاسفانه اين شکل گيری مفهوم و موجوديت ملی، از آغاز، با حضور و هجوم موذيانه و مکرر مسيون‌های اروپايی مواجه شد که با اسامی و اشکال مختلف، به برنامه ريزی های پنهان اطلاعاتی، اقتصادی، سياسی و فرهنگی متفاوتی مشغول شدند. آن ها به دليل نياز به بازارهای تازه مصرف و از آن که توليدات ملی ما مزاحم توسعه تجارت آنان بود، کمر به نابودی اين توليدات بستند، با به خدمت گرفتن و شريک کردن اشراف و درباريان، تجارت کالاهای اروپايی را رونق دادند و با تسلط بر گمرکات، کالاهای ارزان تری به بازار ملی نوپا و هنوز کم رمق ما تزريق کردند.

تا اوائل قرن نوزدهم، از آن توليدات و بازار ملی نمونه ای باقی نمانده بود  و از ميان ۷ ميليون جمعيت کلی کشور، دو و نيم ميليون نفر نيروی مولد ورشکسته و پيشه وران بی کار، پس از درهم شکسته شدن توليد و بازار ملی،‌ در جست‌و‌جوی کار، به بازارهای کار روسيه و هند و حتی مصر رو کرده بودند!

ناکامی توليد ملی بر اثر توطئه‌های رقابت آميز بيرونی و همکاری بی‌خردانه‌ی دربار و اشراف خودی، که واسطگی ورود کالاهای اروپا را پر منفعت می‌ديدند، دشمنی آشتی ناپذيری بين نيروی مولد و قشر ميانه حال مردم با بيگانگان و اشراف و سياستمداران حامی آنان پديد آورد که در هر تجربه ي تاريخی، وسعت گرفته و در هر فرصت تاريخی، نوزاد خشونت کين توزانه‌ی ديگری از آن متولد شدّه است.

يکی از اين فرصت‌ها، انقلاب مشروطه بود. پيروزی سريع مردم ايران در آن دگرگونی، که متاسفانه هنوز سطری تحليل روشنگر بر آن ننوشته‌اند، از نظر تاريخی باورنکردنی و بديع است و بدون آشنايی با عمق و وسعت نفرت ملی از عوامل آن ناکامی، شناخت نيروی پنهان دخيل در آن جهش تاريخی ميسر نمی شود. کافی است توجه دهم که در همان سال‌های ۱۹۰۷ ـ ۱۹۰۵، که انقلابيون ايران محدود کردن قدرت دربار ايران را ممکن کردند، روشنفکری غول آسا، نيروی کار پرتوان و بورژوازی با تجربه‌ی روسيه، که درست با همين درخواست و در همان سال‌ها، با دربار تزار رويارو بودند، سرانجام با تحمل شکستی خونين پس نشستند و از آن انقلاب، خلاف انقلابيون ايران، موفق بيرون نيامدند.

 تنها ارائه ی همين نمونه و نظير، برای اثبات توان تاريخی برتر ، درايت سياسی بيش تر و قدرت اقدام يکپارچه تری در لايه های عمل کننده ی ايران در آن انقلاب کافی است و تا آن جا که به بدنه ی سياسی و عملياتی مردم ما مربوط است، صحت اين برآورد، در چند اقدام تاريخی ديگر، در اين صد سال اخير، اثبات شده است.  

به اين ترتيب و بدون هيچ ترديد، می‌توان مدعی شد که مردم ايران نه فقط نخستين انقلاب بزرگ شرق را بر پا کرده اند، بل نخستين تجربه‌ی پيروزی ملی را نيز به نام خود در تاريخ شرق باقی گذارده اند. هيچ يک از نيروهای باز دارنده‌ی خودی و يا اروپايی، پی آمدهای آن پيروزی را تصور نمی‌کردند و از نيروی درونی آن با خبر نبودند. در اندک زمان، ترکش های آن انفجار پرتوان ملی، به صورت آتش فشانی از نهضت‌های ترقی‌خواه، که سمت اصلی و محتوای نخستين آن، بيگانه ستيزی و گور سپاری عوامل داخلی آن ها بود، در آذربايجان، گيلان، خراسان، سراسر جنوب ايران و کردستان به فوران درآمد و شعله‌های سوزان آن می‌رفت تا خاشاک‌های تاريخ ايران را به کلی بسوزاند و راه عبور سريع به دوران جديد را به روی مردم ايران بگشايد.

شرح تلاش های بازدارنده ی ارتجاع داخلی و بين المللی، در مواجهه با عوارض آن طغيان دوران ساز، طولانی است و بيان آن در اين مقوله ممکن نيست، چنان که همين مقدمه‌ی دست و پا شکسته نيز، که خلاصه کردن دو کتاب در چند سطر بود، طبيعی است که در انتقال مغز موضوع ناتوان مانده باشد، اما دوست عزيز، با کمال تاسف يکی از تيزترين حربه های خوش دست و در آستين پنهان متجاوزين به حقوق تاريخی و ملی ما، ساخت يک روشنفکری بی محل و محمل در آن آشوب و يکی از کثيف ترين حقه های آن روشنفکری نوپديد، طرح تز «عقب ماندگي» ملی ايرانيان و به طور کلی مسلمين بود.

اين روشنفکری به واقع سفارشی و از آغاز پرمدعا، ولی نادان، نه تنها ملت پيش تازی، که بزرگ‌ترين اقدام ترقی خواهانه‌ی تاريخ مشرق زمين را، در اندک مدتی به سامان رسانده بود، «عقب مانده» می‌نامید و برای پيشرفت و نوسازی، توصيه داشت که سراپا فرنگی شويم، بل با بی خردی بيش تر، سبب اصلی اين به اصطلاح  «عقب‌ماندگي» را دين اسلام معرفی می کرد و در جنجالی که روزانه  بر هياهوی آن افزوده‌اند، مدعی است که بايد به ايران عهد زردشتيان برگرديم و به فرم مستخدمين کليسا درآييم!

تمام توليدات فرهنگی آنان در اين سده ی اخير، به لعنت و توهين عرب آلوده است و از مجرای يک باستان پرستی و پيش از اسلام پذيری پر از جعل و داستان پردازی، پيوسته مشغول اين تلقين بوده اند که ما ملتی عقب مانده و سنتی و مرتجع هستيم که بی جهت به اسلام دل بسته ايم و تا زمانی که از معتقدات کنونی خويش دست نشوييم وبه دموکراسی غربی، که نمونه اش در عراق و افغانستان عرضه می شود، نپيونديم؛ روی آسايش و پيشرفت را نخواهيم ديد!

خرس مهربان، اين محتوا و ماهيت اصلی روشنفکری ايران در قرن اخير بوده است، اگر کسی از ميان آنان چند شعار سياسی داده، محنت زندان ديده و احتمالا قربانی عقيده ای شده، محرک او معتقدات روشنفکری اش نبوده است و از هر دانش آموز و دهقان و کارگری که هزاران بار در تلاطمات تاريخی سده ی اخير ايران در خيابان ها ديده شده اند، در زندان ها خوابيده اند و يا در برابر جوخه ها ايستاده اند، سهم بيش تری ندارد و برجسته تر ديده نمی شود.

دوست عزيز، در هر بررسی که بدون تعلق پيش ساخته به اين يا آن نام انجام دهيم، روشنفکری نوپای ايران را در عرصه سياسی و اعتقادی و فرهنگی، محفل محدودی می يابيم که با معتقدات مردم مقابله کرده اند، مقابله ای که در مواضع و موارد بسيار، در برابر وعده و انتظار نام و نانی انتخاب شده است.

+ نوشته شده در يكشنبه، 9 آذر، 1382 ساعت 15:26 توسط ناصر پورپيرار

ارسال شده در یكشنبه، ۰۹ آذر ماه ۱۳۸۲ ساعت ۱۵:۲۵ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان