مژده [1و2]

مژده [1]

با شعف بسيار شنيدم که دانشگاه های کليسايی و کنيسه ای اروپا و آمريکا، تصميم گرفته اند کرسی های ايران شناسی خود را به کلی برچنند و سايه ی نحس شان را از سر ما کم کنند. نمی توانم حدس بزنم آن عالی جنابان عالی جاه، که بدون کم ترين آگاهی از اين خطه ی کهن و مردم اش، و تنها به صلاح ديد و سرمايه ی کليسا و کنيسه، اجازه داشتند بر خود عنوان خنده دار ايران شناس را ببندند، از اين پس به چه کار گمارده خواهند شد و يا اصولا به چه کار ديگر می آيند و بر سر پا منبری خوانان داخلی آن ها از قبيل رجبی و شاپور شهبازی و شعبانی و از اين قبيل چه خواهد آمد، اما معلوم است که نهادهای مرکزی اين ايران شناسی وابسته به بنيادهای يهودی، پس از صد سال حقه بازی و جعل و دروغ پردازی درباره ی ايران و ايرانيان، اينک که طليعه ی پاسخ گويی و حساب کشی پديدارمی شود، زيرکانه صلاح را در گريختن ديده اند ! 

+ نوشته شده در سه شنبه، 18 فروردين، 1383 ساعت 4:0 توسط ناصر پورپيرار

 

مژده [2]


کسانی توضيح بيش تری درباره ی تعطيل شدن کرسی های ايران شناسی در دانشگاه های غرب خواسته اند. بايد مراکز مسئول کشوری ، کرسی های مربوطه، آن مرکز ايران شناسی خودی که نمايشات ميلياردی علم می کند و لااقل ميراث فرهنگی مملکت در اين باره حرفی بزنند. اما حضرات خموش اند و روی آفتابی کردن مطلب را ندارند، زيرا نمی توان دليل قانع کننده ای بر اين مرگ ناگهانی و اين سکته ی فرهنگی بين المللی و ملی بياورند. حق با آنان است! چه گونه می توان به تشييع  تابوتی دعوت کرد که خود نيک می دانستند از نخست نيز مرده ای در آن نبوده است.

 به راستی چه پيش آمد که آن ورود مطنطن پر بوق و کرنای هخامنشيان، با القاب و عناوين حاملين آزادی و عدالت و هنر و فرهنگ و دين و تمدن، در شرق ميانه، که دست کم۲ ميليون برگ نوشته، از کتاب و مقاله و تحشيه و تفسير را موجب شد و پديد آورد و بنيان ايران شناسی بر شناخت سلسله ی آنان استوار بود، اينک به هنگام خروج، حتی با يک اعلاميه ی ۲ سطری نيز بدرقه نمی شود و چرا آن همه هزينه و حراست و کبکبه و دبدبه، گويی به سبب بروز آتش فشان، ناگهان به زير خاکستر مدفون می شود؟

اينک عوامل اصلی پديد آمدن  اين شرمندگی شگرف را، که گريبان دانشگاه های کليسايی و کنيسه ای غرب را گرفته است، برای شما باز می گويم. همان دانشگاه هايی که تا همين چندی پيش، مثل يک کارگاه عروسک سازی، پياپی ايران شناس می ساختند و عناوينی را علم می کردند که گويی با کورش به بابل بوده اند، با حجاران کتيبه ی بيستون تيشه کوفته اند، بر ساختمان تخت جمشيد نظارت کرده اند و  برای آتشکده های زردشتی هيزم کشيده اند! ايران شناسانی که در ۳۰ سال گذشته قادر نبوده اند سطری بر آن افسانه های پيشين شبه شاهنامه ای درباره ی ايران بيافزايند و در حسرت روزهای طلايی و رونق بازار خود در دهه های نخست قرن پيش می سوختند که آغاز نقالی های قهوه خانه ای اين اساتيد کبير ايران شناس بود و در عرصه ی باستان کاوی نيز، سنجاقی هخامنشی نمی يافتند، تا اوراق پراکنده شان را با آن بدوزند و پيوسته و پياپی ناظر بوده اند که همان اوراق پيشين نيز يکی يکی با باد تفحصات تازه پراکنده و گم و گل آلود می شود، سخت افسرده و سرخورده می نمودند.

حالا اين به ظاهر بزرگ مردان ايران شناس محکوم شده اند که آهسته و بی صدا و از ترس تماشاچيان خشمگين، که هورا کشان پيشين آنان بوده اند، از درب پشتی تآتر خارج شوند. زيرا اسناد و يافته های جديد آنان را به پاسخ گويی می خواند و معلوم می شود که مثلا افسانه ی «ماد» جز کلام به هم بافته نيست و با زير و روکردن بی‌سبب همدان نمی توان حتی دکمه ای مادی يافت تا بر عريانی آن امپراتوری بی نشان لباس فاخری در خيال دوخت و يافته های مارليک و جيرفت و آذربايجان نشان داد که بوميان ايران، چند هزاره پيش از ورود لشکريان جرار هخامنشی به شرق ميانه، قادر بوده اند در يک فضای آرام و بی تنش تاريخی نشانه هاي والايی از توليد و از درک خرد ناب و انديشه ی هنرمندانه ی خود را با نقوشی بر طلا و نقره و سنگ و ديگر فلزات ترکيبی، به صورت های مختلف، بنگارند و می ديدند که حتی بنای ظاهرا استواری که برای اشکانيان ۵۰۰ ساله بالا برده بودند، ناگهان با طوفان يک نوشته ی چند صد برگی پورپيرار، از جای کنده شده و با باد می رود. پس بايد که اين عمارت پوشالی ايران شناسی و باستان گرايی را که خطر فرو ريختن بر سر سازندگان اش قريب الوقوع شده بود تخليه کنند تا اگر طلب کاران هستی و هويت مسخ و مسخره شده ی ايرانی، به حساب کشی آمدند، بتوانند بدهکار را مجهول المکان قلمداد کنند!!!

باری، اقای جان. ر. پری، ايران شناس مشهوری که همه ی ما با تاليفات اش، از جمله «کريم خان زند» او آشناييم  و رييس انجمن ايران شناسان آمريکاست، مامور شد تا در نشست هفته ی پيش «دومين کنگره ی انجمن جوامع فارسی زبان» که در ارمنستان برگزار شد، به هيئت رييسه ی انجمن اطلاع دهد که در صدد يافتن منابع جديد کمک های لجستيکی و مالی برای ادامه ی فعاليت خود باشند، زيرا کيسه ی ايران شناسی را درز گرفته اند و دکان اش را تخته کرده اند  و قرار است امکانات پيشين آن را به دکان تازه تری برای منافع آتی يهوديان، در حوزه ی جديد غارت و غوغا، هدايت کنند که نام نامبارک آن «شناخت جوامع آسيای ميانه» يا «آسيای ميانه شناسي» ‌است. اميدوارم اقوام آسیای ميانه از سرنوشت و سرشت ايران شناسی پيشين درس های لازم را آموخته باشند و به اين عملگان مزد بگير يهود، اعتنا نکنند. چنان که  از اين پس باستان پرستان ايرانی نيز می توانند با گردنی پر از رگ های برآمده، به سراغ اربابان پيشين خويش بروند  و گله کنند که چرا از سر بی وفايی به آن کورش کبير پشت کرده اند و در صدد بالا کشيدن شعله ی چراغ تمدن ترکان اند که تا همين ديروز بی فرهنگ معرفی می شدند !!!          

+ نوشته شده در يكشنبه، 23 فروردين، 1383 ساعت 3:22 توسط ناصر پورپيرار

ارسال شده در دوشنبه، ۲۴ فروردین ماه ۱۳۸۳ ساعت ۰۳:۲۲ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان