يادداشت برای موشه داويد [1]
مدتی است بازديد کنندگانی که در سکوت و با پرچم اسراييل وارد اين وبلاگ می شوند، رو به فزونیاند و امروز ناگهان سر و کلهی کسی، با نام يهودی «موشه داويد»، مقداری صغرا و کبرای مقدماتی و چهارده پيام مسلسل پيدا شده که گويا از مرکز ادارهی جهان در اورشليم، قصد هدايت و روشنگری خوانندگان اين وبلاگ را دارد و مینويسد:
«اخيرا شبههای برای پورپيرار و سمپاتهای ايشان ايجاد شده است به اين صورت که فکر میکنند هيچ مورخ و تحليلگری قادر به پاسخ گويی به تاليفات ايشان نيست. ضروری میدانم که در اين مورد روشنگری کنم». (از پيام ۱)
او از موضعی به منبر رفته، که گويا مدار چرخش فلک را مرکز آن ها رسم میکند و از سر ناچاری و برای بازگرداندن آب رفته بهجوی و مرمت آبروی ريختهی ايران شناسان جاعل و عمدتا يهود، به شگردی متوسل شده، که با محترمانهترين توصيف، فقط میتوان گفت که «کودکانه» است:
«با اين مقدمه میتوانم ادعا کنم که مورخين «ما» در ايجاد جريان پان فارسيسم کاملا موفق بوده اند و علت سکوت ما نيز در برابر شما اتمام تاريخ مصرف پان فارسيسم است چرا که جريان پان فارسيسم رل اساسی خود را در شقه کردن ايران انجام داده و ماموريتاش از نظر «ما» پايان يافته تلقی می شود». ( از پيام ۴)
ظاهرا پيامهای اين «موشه داويد»، از زبان عضو متفکر و موثری در يک مرکز تحقيقات يهودی و در اورشليم به اين وبلاگ و برای آگاهی عموم ابلاغ می شود، ولی در واقع، چنان که در جزييات روشن خواهم کرد، اين حقهی کثيف، ساختهی همين پادوهای مورخين و مفسرين يهودی تاريخ ايران است، تا به نوعی القاء کنند کتابهای من سفارش يک مرکز برنامه ريزی برای آيندهی خاورميانه، وابسته به يهوديان، برای آماده سازی زمينهی تجزيهی ايران به چهار ايالت مستقل است، که بر آن نام «بالکانيزاسيون» میگذارد. اما اين نوازندگان سرنا از سر گشاد آن فراموش کردهاند که محل ارسال هر پيامی در کامپيوتر ثبت میشود و اين چهارده پيام تماما از همين ايران خودمان رسيده و گرچه امروز اين وبلاگ سه بازديد کنندهی اسراييلی هم داشته است، اما آن ها از سه کامپيوتر مختلف، با فاصلهی زياد و در ساعاتی وارد شدهاند که ربطی به زمان ارسال پيام اين به اصطلاح «موشه داويد» ندارد!
«پورپيرار عزيز سكوت مورخين، نظريه پردازان و تحليل گران غربي و عمدتا يهودي مسايل ايران در قبال تاليفات شما نه از سر استيصال و در ماندگي بلكه سكوتي كاملا استراتژيك و تاكتيكي است و شايد هم نشانه رضايت. بدين نحو كه از نظر تحليل گران ما ظهور شخصيتي نظير شما براي ما قابل پيش بيني بود اما با اين تقاوت كه ما چنين فردي را در ميان عربها ، تركها و يا ساير ملل غير فارس ايران جستجو میكرديم لذا ظهور شما در خانوادهاي فارس در نوع خود جالب توجه و تعمق است در واقع زماني كه ما بهروي گزينه هايي نظير زهتابي و عزيزي بني طرف متمركز بوديم، پديد آمدن شما به عنوان يك استثنا برايمان شگفت انگيز بود». (از پيام ۲)
او که وانمود میکند عضو يک مرکز تحقيقاتی در اسرایيل است، میخواهد بگويد که نوشتههای من در مجموعهی «تاملی در بنيان تاريخ ايران» همان چيزی است که آنان، اگرنه با اجيرکردن من، لااقل به مدد پيش بينیهای عالمانه، در انتظارش بودهاند و از اين که يک فارس از جادهی گوش به فرمانی افسانه های شاهنامه خارج شده، خلاف انتظار آنان، وظيفهی ابلاغ پايان فارس پرستی را به عهده گرفته، که برابر قاعده بايد يک عرب و يا ترک پرچم اش را برمیافراشت، مطلقا ذوق زده و راضیاند، اما برای مسخرهکردن مرکز تحقيقات استراتژيکاش، توضيح نمیدهد که چرا يهوديان دربارهی ظهور اين «نشانهی رضايت استثنايی»، به جای فرمان تبليغات، دستور سکوت داده اند، سکوتی که با لجاجت و ناگزيری تمام، سراپای پيکرهی فارس پرستی بين المللی، مراکز فرهنگی، مطبوعات، صدا و سيما و روشن فکری حيرت زدهی ملی را، که مانند پدر مردهها به نظر داغ دار میرسد، فراگرفته است؟!!! و اگر نوشتههای من اسباب رضايت مراکز يهودی است، چرا به نوکران شان در برنامه های لوس آنجلسی دستور فحاشی دورهای به مرا صادر کردهاند، چرا با تهديد مانع ادامه ی مصاحبه ی مختصر من با تلويزيون آشوريان شدند و چرا با مارک «يهود ستيز» ورود مرا به اروپا ممنوع کرده اند؟
«موشه داويد» ما در پيامهایاش می کوشد القاء کند که يهوديان برای توليد اختلاف ميان اقوام ايرانی، با دامن زدن به پان فارسيسم، از طريق مورخين وابسته به خود، موفق بودهاند و اينک که تجزيه طلبان فارس توانستهاند مسئلهی اقوام در ايران را به نقطهی بحرانی برخورد ملی برسانند، حالا همان سازندگان اسناد فارس پرستی، با استفاده از بنبست موجود درصددند که روی ديگر سکه را به جريان اندازند و با حمايت از جريان آزاد سازی ترک و عرب و بلوچ، از ستم فارسيان، ضمن مديون کردن آنها به خود، يک سرزمين متحد اسلامی را به اقليم های ناتوان و کوچک شده تبديل کنند:
«پور پيرار دوست داشتني حال درك میكنيد چرا ما در برابر قليان يهود ستيزي شما كه گاه حالتي تارانتيستي نيز به خود ميگيرد سكوت كرده ايم زماني كه شما وارد سيكل بالكانيزاسيون شديد آن موقع ديگر ترك و عرب استقلال طلب نه پورپيرار را ميشناسد و نه موشه داويد را ، او سنگيني و درد ۸۰ سال تحقير و تحمل تبعيض از سوي آپارتايد پارس را بر سينه خود احساس میكند و تازه آن موقع بازي براي ما شروع میشود. ما از تمام استقلال طلبها حمايت مادي و معنوي میكنیم وبه آنها كمك میكنيم از چنكال پارسه ها آزاد شوند و آنها نيز ما را دوستان خويش خواهند دانست. دوست من سياست بازي كثيف و متعفني است اما اجتناب ناپذير است شما و ايرانیها آنقدر سر خود نشده ايد كه هر كاري دلتان خواست بكنيد فكر میكنيد اين همه انستيتوهاي مطالعاتي در آمريكا و اروپا چه میكنند؟ آقاي پورپيرار اين مراكز مانند مركز گفت وگوي تمدنها در تهران، محلي براي قدم زدن و هواخوري ويا عشقهاي رومئو ژوليتي !!! نيست، در انستيتو ها ي غربي، ریسرچرهاي ما استخوان خرد میكنند تا ساختمان جهان آينده را آن گونه كه خواست ماست شكل دهند». (از پيام ۱۴)
ملاحظه میکنيد که «موشه داويد» قلابی و شيرين زبان ما در چه رويای خرگوشی فرورفته، چه گونه «دنکيشوت» بازی درمیآورد و چه سان فراموش کرده است که تمامی دار و دستهی غرب، با حد اکثر توان سنتی و باستانی خود در وحشيگری و جنايت پيشگی، سال هاست که حتی در تسليم کردن حماس و مقابله با سنگ دست کودکان انتفاضه درماندهاند، از مردم فلوجه شکست خوردهاند و امروز برابر آخرين نظرسنجی بين المللی، قريب ۶۵ درصد مردم جهان يهود ستيزند، آمريکا را جنايت کار میدانند و مسئله به قدری جدی است که ریيس جمهور فرانسه، در اروپای ظاهرا دموکرات و در فرانسهی مهد آزاد انديشی، عليه يهود ستيزی نطق رسمی میکند، برای مردماش خط و نشان میکشد و خردمندان يهود هم در اين هراساند که اگر اين قوم بار ديگر در معرض خشم همسايگان خود قرارگيرد، همسايگانی که اينک به پهنای جهان وسعت گرفته اند، ديگر راه بازگشت و تجديد حيات بر قومشان بسته خواهد شد و هيچ «بوش» و «کورش» و نيزه و کمان و موشک کروزی نخواهد توانست به نجاتشان از اضمحلال کامل و نهايی برخيزد.
باری، اين ظاهرا محقق مرکز بررسیهای استراتژيک خاورميانه، می نويسد که به تصميم اورشليم حيات پارس پرستی به اتمام رسيده و پورپيرار فقط مامور دون پايهی اعلام آن است! ولی شايد نمیداند که در همين سال ۲۰۰۴ نشستهای بزرگ و متعدد فارس پرستی در سطح بينالمللی برپا بوده، دلقکی چون شجاعالدين شفا از تجديد حيات تمدن و فرهنگ و سنن فارسيان در هزارهی سوم، در مراکز فرهنگی با نام و نشانی چون دانشگاه سوربن فرانسه سخن گفته، همين ماه پيش در مرکز ايران شناسی حسن حبيبی، يک نمايش لوکس فارس پرستی پرخرج ملوس و مکش مرگ ما، با تکرار همان دادههای پيشين يهوديان دربارهی فارسيان به صحنه رفته و فيلم سازان يهود، برای تجديد عظمت فارسيان، مشغول ساخت فيلم ۸۰ ميليون پوندی «کورش کبير» اند و بیتوجه به پهنای ريش موضوع، با کوسه نشان دادن مطلب، سخنانی میسازد، که به قول داش مشدیها، مرغ پخته را در ديگ به خنده میاندازد و به گمان خود، با اين شگرد، سر کتاب های «تاملی در بنيان تاريخ ايران» را زير آب میکند و دفتر نظريه پردازی نوين نويسنده اش را میبندد!
آقای موشه داويد نشسته در مرکز تهران، سياه بازی درنياوريد، خود و دوستان هم محفلتان به ناتوانی در پاسخ نويسی به ۵۰ مدخل نوين و تازه گشوده، در مجموعهی «تاملی در تاريخ ايران» اعتراف کنيد، به دادههای همين دو هزار صفحه نوشتهی روشنگر، که به خواست خدا، چهار هزار صفحهی ديگر در پی دارد، تسليم شويد و به جای اين که در محافل دودآلود خويش، به چنين راه گريزهای ناتوانانه متوسل شويد، به مدد اين مردم رنج کشيده از مصيبتهای فرهنگی رضا شاهی برويد، مرد مردانه خواستار يک گفت و گوی ملی برای شناخت تاريخ واقعی شرق ميانه شويد و به دشمنان شناخته شدهی اين سرزمين پشت کنيد که در سيمای فارس و فارس پرست، تيشه به ريشه ی وحدت ملی و منطقهای ما زدهاند و می زنند.
آقای موشه داويد قلابی، مطمئنم که از کوبيدن اين آبها در هاون تخيلات و چاره انديشیهای مکرآميز خويش خسته خواهيد شد، چنان که يقين دارم حتی يهوديان نيز نخواهند توانست در مسير گسترش نوانديشی وحدت ساز در ميان خردمندان ايران و از آن مهمتر جهان اسلام، سنگ اندازی کنند و بدانيد که اين آب جاری شده در لانهی مورچگان ترک و عرب و اسلام ستيز، سرانجام و نه چندان دير، پستوی سست و حقير آن ها را خواهد شست و برد.
+ نوشته شده در سه شنبه، 13 بهمن، 1383 ساعت 0:24 توسط ناصر پورپيرار
يادداشت برای موشه داويد [۲]
پاسخ پيشين من به موشه داويد، با شماره ی ۱، تقريبا بلافاصله موجب قطع بازديد روز افزون يهوديان اسراييل از اين وبلاگ شد و مدتی است که حتی يک بازديد کننده با پرچم اسراييل به ديدار اين وبلاگ نيامده است. موشه داويد خود را از اعضای يک مرکز تحقيقات استراتژيک دربارهی خاورميانه معرفی کرده بود، که در اورشليم مستقر است و به نظر میرسد که اين مرکز تحقيقات، موشه داويد را، برای اندکی پس زدن پرده های توطئه گری يهوديان در تاريخ نويسی منطقه ی ما توبيخ کرده باشد، هرچند که من هنوز با يقين نسبی معتقدم که پيام های موشه داويد از ايران خودمان میرسيده، اما همين قطع کامل و مطلق بازديد بينندگان اسراييلی از اين وبلاگ، معلوم میکند که کل ماجرا از مرکزی در اسراييل هدايت میشده است.
با اين همه در پيامهای موشه داويد اشارهای بود که می خواهم همان را اسباب و بهانهی يک کفت وگو با بخش فرهنگی شورای جهانی يهود قرار دهم، تا شايد اينک که ظاهرا اسراييليان دريافتهاند که مجبورند با مسلمين همزيستی و حقوق فلسطينيان را رعايت کنند و زمانی که وسيعترين و نفرت انگيزترين اعمال جنايتکارانهی آنان و همپيمانان اروپايی و آمريکايیشان در منطقه بیحاصل ماند و نتيجه نداد، حالا شاهديم که بارقهی کمفروغ درست انديشی از اسراييل ساطع میشود، دست از جنايت مستمر و شبانه روزی در سرزمين فلسطين برداشتهاند و شايد که چشم اندازی از رفتارهای موافق تاريخ را در رهبران اسراييل شاهد شويم که میتواند تاثير وسيع و سازندهای بر آرامش و سازندگی در جهان بگذارد و غربيان را به جای توسل به دلقکانی چون بوش و بلر سر عقل آورد و دموکراسی واقعی را بر سرزمين آن ها حاکم کند، میخواهم پس از نقل دوباره ی آن اشاره، موشه داويد و مرکز تحقيقات استراتژيک خاورميانهی او را به گفت و گويی بخوانم که می تواند دوران ساز و موجد بازگشت اطمينان نسبی به يهوديان در جهان شود.
«درود بر خوانندگان بلاگ ناريا قبل از آن كه نظراتم را بيان كتم لازم ميدانم ذكر كنم كه اين نوشته فقط يك گفتگوي ساده با پورپيرار خواهد بود و موضع هيچ گروه و جرياني محسوب نميشود نگارنده اين سطور منبعي نزديك به يكي از بنيادهاي مطالعات استراتژيك در خارج ايران ميباشد در اين راستا خواهشمندم فقط شخص پورپيرار به اين ديالوگ پاسخ دهند سطح اطلاعات بقيه بازديد كنندگان ناريا را در حد وارد شدن به اين گفتمان نميبينم».
آقای موشه داويد من اين نقل را از بخش نخست پيامهای ۱۴ بخشی شما در وبلاگام منتقل کردهام و با شما کاملا موافق و همعقيده ام که نه فقط مخالفان و معاندين بررسی های تاريخی من، بل دوستان و موافقين آن نيز درک اندکی از اين مجموعه داشتهاند و به ندرت به کسانی برخوردهام که روح و وسعت اين مباحثات جديد تاريخی را درک و جذب کرده باشند، ولی به هر حال، در اين يا آن سطح، به اين يا آن شکل، آشکار است که اين بررسی های جديد موجی از بهت و ناباوری و سرگردانی و در مواردی شادمانی و شوق ورود شجاعانه به مباحث تازه در موضوع تاريخ و هويت ايرانيان را باعث شده است. حالا می خواهم پيش از عرضهی پيشنهادم باز هم چند سطر ديگری از پيام شما را به اينجا منتقل کنم:
«آقاي پورپيرار مورخين يهود وظيفه خود را به نحو احسنت انجام داده اند تاليفات آنها در جهت ايجاد جريان مشخص و تعيين شده كاركرد ابزاري داشته و داراي تاريخ مصرف ميباشد لذا به سر آمدن تاريخ مصرف بعضي از آنهاطبيعي است و شما در به زير سوال بردن آنها كار شاقي انجام نداده ايد كه سخت به آن مي نازيد. هر استراتژيست سياسي در طراحي دكترين خود اين اصل را هميشه در نظر دارد : «همه مردم را براي مدتي ميتوان فريب داد ؛ بخشي از مردم را ميتوان براي هميشه فريب داد ؛ اما همه مردم را براي هميشه نميتوان فريب داد» لذا دنياي سياست نيز در اساس خود داراي تز ، آنتي تز و سنتز ميباشد و ساختاري ديالكتيكي دارد و در همين راستا هر جريان فكري – سياسي براي مقطع زماني مشخص و در مكان و موقعيت خاص طراحي و تعريف شده بروي آن تاريخ مصرف گذاشته ميشود چرا كه آنتي تز پس از اتمام تاريخ مصرف پديدار خواهد شد».
به اين بخش از پيام پيشين شما، که علامتی از تازه انديشی در شخص شما و شايد هم بخشی از صاحب نظران يهود باشد، فقط يک اعتراض دارم و آن اين که من کجا و چه گونه به ارائهی نظرياتام، به قول شما، نازيده ام؟ اصرار من پيوسته اين بوده است که عرضهی اين تزها اظهار امتنانی از خداوند به سبب زندگی در ميان مردم ممتاز منطقهای است، که پرچمدار خردورزی و صلح و مسالمت و نيک انديشی در جهان و زادگاه و خاستگاه پيامبران بزرگ بوده است. ولی حالا میخواهم پس از اين اعتراف شما که تاليفات مورخين يهود درباره ی تاريخ ايران کارکردی معين «در جهت ايجاد جريان مشخص و تعيين شده» داشته که باز هم به قول خودتان «تاريخ مصرف آن گذشته است» آيا قادريد به صراحت و صداقت به اين چند سئوال اصلی من پاسخ غيرسياسی، دانشمندانه و انسانی دهيد؟
۱. آيا مزدوری کورش برای يهوديان، به قصد تخريب بابل و بينالنهرين را می پذيريد و آيا قبول داريد که سلسلهی کوتاه عمر و از نظر تاريخی منفور هخامنشيان، در واقع نه يک امپراتوری، بل تسلط يک گنگ مورد حمايت يهود برای خاموش کردن شعلهی توانايیهای کهن منطقه و ايجاد امنيت برای يهوديان بوده است؟
۲. آيا قبول داريد که سرانجام و آن گاه که کوشش مستمر و مستقيم داريوش هم برای فرونشاندن شعله های مقاومت سراسری در منطقه بینتيجه ماند، يهوديان راسا وارد عمل شده و با قتل عام سراسری و نسل کشی برنامه ريزی شده به کمک نظاميان وحشی هخامنشی، و میپذيرم که برای حفاظت قوم خويش از نابودی مجدد، در ماجرای پوريم، ريشهی هستی و حيات ده ها قوم را از خاک منطقه بيرون کشيدهاند؟
۳. آيا قبول داريد که از پس پوريم، تا ظهور اسلام، شرق ميانه و به خصوص ايران، در تاريکی تاريخی و سکوت مطلق تمدنی فرورفته و کمترين اثری از تلاشهای زيستی و توليدی مردم اين نجد، به صورت بقايای باستان شناختی، به دست نيامده است؟ و آيا قبول داريد که دو امپراتوری مصنوعی و مقوايی اشکانی و ساسانی را در کارگاه ماکت سازی يهوديان ساخته اند؟
آقای موشه داويد پاسخ صادقانه ی شخص شما و يا مرکز تحقيقاتتان به اين چند سئوال میتواند باب تازهای در روابط ايرانيان و يهود، بل حتی جهان اسلام و يهود بگشايد. شجاع باشيد، به آيندهی منطقه و صلح و همزيستی بيانديشيد و در پاک کردن زباله هايی که يهوديان در تاريخ ايران و منطقهی ما انباشتهاند، بيلی برداريد. و اين هنوز آغاز گفت و گويی است که شما طالب طرح آن با پورپيرار بوديد. خواهيم ديد که از خود چه شخصيتی نمايش خواهيد داد و تا چه حد به حقيقت و به دانش متعهد خواهيد بود!
+ نوشته شده در شنبه، 29 اسفند، 1383 ساعت 3:28 توسط ناصر پورپيرار
نمیدانستم در کجا سوال کنم
سوال من این هست اشکانی ها یونانی بودند
این قانع کننده هست
اما بجای ساسانی ها چه کسی فرمانروایی میکرد؟
اعراب به چه کسی حمله کردند؟
کتاب ساسانیان را مطالعه بفرمایید.