داريوش، بنيان گذار ساواک ‌؟!!! [1,2]

ساواک داريوش [1]

بالاخره روزنامه شرق آن قدر حدسيات خود درباره‌ی هخامنشيان را گسترش داد، که سرانجام و به طور تصادفی، به حقيقتی درباره‌ی آن سلسله‌ی یهود پرورده پی برد و آن اين که داريوش نخستين ساواک مردمی و از نظر «هخا» پرستان کنونی، غرور انگيز جهان را، سازمان داده است!

«در حالی که قدمت سازمان‌های جاسوسی در اروپا و آمريکا از قبيل «سيا» و «ام آی ۶» به بيش از ۲۰۰ سال نمی‌رسد، اولين و بزرگ‌ترين سازمان جاسوسی ايران در ۲۵۰۰ سال پيش را داريوش با نام «اسپزگان و گاوشگان» بنا نهاد». (شرق، شماره ۳۰۰، ص ۲۱)

البته و چنان که از اين پس می‌خوانيم، اين سازمان جاسوسی، که مانند تمام عناصر و حوادث زمان هخامنشيان، برآن برچسب «اولين و بزرگ‌ترين» در جهان را نيز زده‌اند، فقط به کار کنترل داخلی می‌آمده و استيلای داريوش بر مردم خردمند شرق ميانه را تسهيل می‌کرده است. اين که روزنامه شرق وبلاگ مرا برای تمسخر باستان پرستان و باستان پرستی بدون خوراک نمی‌گذارد، محل قدر شناسی شايسته‌ای است، اما نقص کار اين بارشان در اين است که صاحب امتياز چنين کشفی معرفی نمی‌شود تا تمام ارادت قلبی‌مان را با ذکر نام تقديم‌شان کنيم، زيرا مقاله‌ی شرق در اين موضوع نام نويسنده ندارد و شايد هم که بتوان تدوين آن را مستقيما به کاوش‌های اختصاصی و تاريخی‌- امنيتی هيئت تحريريه روزنامه شرق نسبت داد! اين که شرق شناسان جديد و جمع شده در روزنامه شرق، اسناد اين ساواک باستانی را چه گونه و از چه محل به دست آورده‌اند، توضيحی در مقاله ی آن روزنامه نمی‌بينيم ولی از آن که هيئت تحريريه‌ی روزنامه‌ی شرق حتی نام اين سازمان امنيت داريوش را به صورت «اسپزگان و گاوشگان» و باز هم بدون ذکر منبع می‌‌آورد،‌ باقی می‌ماند اين که فرض کنيم هيئت تحريريه‌ی روزنامه‌ی شرق، در‌اين کاوش‌های اختصاصی ، سرکاغذ سنگی مرکز اطلاعات داريوش را کشف کرده اند که درگوشه‌ی سمت چپ آن، چنين نامی با خط ميخی حک بوده است. هرچند مقاله ی شرق در اين باره ساکت است، اما می‌توان آرم اين سرکاغذ سنگی را نيز، به شمايل نماد اهورامزدا حدس زد که نه فقط پيوسته از سيستم داريوش پشتيبانی می‌کرده ، بل صاحب ابزار جمع‌آوری سريع اطلاعات، يعنی دو بال نيز بوده است! 

«اسپزگان به معنای «آنان که دزدانه يا مخفيانه می نگرند» و گاوشگان به معنای «آنان که دزدانه گوش می‌دهند» يا استراق سمع کننده است. وجود «اسپزگان و گاوشگان» يا «چشم و گوش شاه» به علت شورش‌ها و نا ‌آرامی‌های بعد از به تخت نشستن داريوش الزامی بود. داريوش برای مقابله با ناآرامی‌ها و شورش‌های سرزمين‌های تحت حکومت خود، افرادی را به کار گرفت تا اخبار هر شهری را مخفيانه به اطلاع او برسانند. ايجاد چنين سازمانی موجب شد تا شورش های زمان او در کم‌تر از يک سال فرو نشيند». (همان)

بنا بر روايت کتيبه‌ی بيستون، داريوش بلافاصله پس از تسلط و استقرار خويش، با شورش‌های مکرر اقوام مغلوب در سراسر شرق ميانه رو به رو بوده است و اگر بخواهيم نقش ساواک او را در سرکوب اين مقاومت ها، همين گونه که هيئت تحريريه شرق تصوير می‌کند، بپذيريم، ناگزير و طبيعتا بايد تصور کنيم که داريوش سازمان استخبارات خود را پيش از حکومت‌اش تدارک ديده بوده است، زيرا ممکن نيست در فاصله ای چنين کوتاه و با امکانات محدود آن زمان بتوان چنين سازمان جاسوسی سراسری و قدرتمندی را تدارک ديد تا توانايی تحرک را از اين همه مردم در سراسر امپراتوری سلب کند. بدين ترتيب با باور القائات روزنامه‌ی شرق، تنها امکان ميسر اين است که بپنداريم داريوش از شبکه‌ی آماده‌ی تبعيديان يهود، به عنوان جاسوس‌های دربار خويش، عليه مقاومت منطقه‌ای سود برده است که پيوسته و به طور فطری، در توطئه و جاسوسی استاد بوده‌اند و نه فقط آن‌ها را از بابل تا افغانستان و خراسان بزرگ و ماورای قفقاز، مدت‌ها پيش از تسلط داريوش پراکنده می‌بينيم، بل استقرار داريوش، به اعتراف تورات، ادامه‌ی بازسازی معابد اورشليم را برای يهوديان ميسر کرده است. با اين نشانه شايد بتوان پذيرفت که نيازهای امنيتی داريوش، تنها موجب پايه ريزی فعاليت نخستين شاخه های سازمان امنيت کنونی اسراييل، يعنی «موساد» شده است. 

«داريوش برای سهولت کار افراد سازمان جاسوسی خود، کشور را به بيست يا بيست و دو استان و ولايت تقسيم کرد. او اين تقسيم‌ها را به خاطر ايجاد سهولت در وصول ماليات، کنترل بر اوضاع ايالات، ايجاد امنيت و تشکيل ارتش منظم انجام داد. به گزارش ميراث خبر، اخبار مربوط به امور مملکتی از جمله توطئه ها توسط اين مامورين جاسوس جمع‌آوری و توسط پيک های سريع‌السير به مرکز و شخص شاه انتقال داده می‌شد». (همان)       

اين سخن‌رانی در زمره‌ی زبده‌ترين جملاتی است که بنيان نژاد پرستانه و مردم ستيزانه‌ی باستان گرايی در ايران را برملا می‌کند و نشان می‌دهد که باستان‌گرايی، در ماهيت و مرکز خود، جز تجلی ارتجاع سلطنت طلبانه نيست. آن‌ها در حالی که قبايل افغانستان نيز بازگشت سلطنت به کشورشان را عقب گرد تاريخی شمرده‌اند، در نهاد خود آرزومند تجديد اقتدار سيستم شاهنشاهی در ايرانند. چنان که در اين جا هيئت تحريريه روزنامه‌ی شرق، در سيمای يک پرويز ثابتی باستانی، به توجيه رفتارهای ساواک داريوش و ضرورت به کارگيری ابزارهای تسلط و سرکوب و غارت و برقراری ديکتاتوری در به اصطلاح شاهنشاهی هخامنشی مشغول‌اند: مقاومت بوميان ايران و تمدن‌های پرشکوه بين النهرين در برابر هجوم قبيله‌ی‌‌کورش و حاميان يهودش را، به «ايجاد ناامني» تعبير می‌کنند و با اطلاق عنوان «خراب‌کار» به آنان فاصله‌ای ندارند، چنان که وصول سريع‌تر ماليات برای تدارک «ارتش شاهنشاهي» را در زمره‌ی خدمات مرکز جاسوسی داريوشی می‌شمرند و سازمان دهی سريع اين تدارکات را ستايش می‌کنند؟! شرق نويسان در اين جا و بدون رعايت اصول پنهان کاری داريوشی، سرانجام گوشه ای از اسناد اين روايت تاريخی خود را پس می زنند و معلوم می‌کنند که «گزارش ميراث خبر ايران»، که اطلاعات دست اول و انحصاری شان، احتمالا از اتصال آن ها با سازمان جاسوسی داريوش خبر می‌دهد، راه نمای قلم فرسايی آنان بوده است. (ادامه دارد)  

 

ساواک داريوش [2]

«پيک‌ها در کاروان سراهای بين راه توقف کرده و اطلاعات و اخبار را به افرادی که به آن ها دبير گفته می‌شد و در کاروان سراها مستقر بودند، تسليم می کردند. ماموران در اين کاروان سراها استراحت کرده و اسب های تازه نفس دريافت می‌کردند و بدين ترتيب اخبار به پايتخت می‌‌رسيد». (همان)

اين توضيح دقيق، که در بيان جزييات اجرايی فقط تعداد پياله‌های چای نوشيده شده به وسيله‌ی پيک‌های از راه رسيده را از قلم انداخته، مثل ديگر اطلاعات موجود در اين موضوع، در زمره‌ی نقالی‌های رايجی است که باستان گرايان ما ظاهرا با تکرار آن ها، بدون نياز به مواد و لوازم ديگر، مکيف می‌شوند. اگر وسعت و گسترش و تعدد مقاومت بوميان ايران و مردم بين النهرين در برابر استيلای داريوش را، حتی بر مبنا و تعدد مذکور در کتيبه‌ی بيستون بگيريم، سراسر منطقه، از ارمنستان تا بابل و ايلام و خراسان و افغانستان را می پوشاند و اگر تدارک نيازمندی های خبر رسانی به داريوش را، با همين مقدمات مذکور در روزنامه‌ی شرق بپذيريم، لااقل در سطح منطقه به چند صد کاروان سرا برای استقرار دبيران و استراحت پيک‌ها نياز است که نه فقط خشت خرابه‌ای از آن ها نيافته ايم، بل معلوم نيست که داريوش در چه فرصتی از عهده‌ی ساخت اين همه کاروان سرا برآمده است؟! زيرا علی‌الظاهر کورش اهل مسالمت و حقوق بشر و غيره، به کاروان سازی برای استراحت و استقرار ساواکی های‌اش نياز نداشته تا برای داريوش ميراث بگذارد!

«اخبار در پايتخت نخست به شخص دوم مملکت يا «هزار پت» گزارش می‌شد. «هزارپت» اين اخبار را خلاصه کرده و به استحضار شاه می رساند. شاه هم پس از دريافت خبر دستور لازم را می‌داد. اين سازمان زير نظر مدير يا رياستی بود که شاه تعيين می‌کرد». (همان)

اين هم دفتر آناليز استخبارات داريوشی که هزارپت شخص دوم مملکت او می گردانده است. تا آن جا که خوانده ‌ايم، هزارپت را يک عنوان و مقام ساسانی نوشته اند و گرچه در نزد باستان پرستان روزنامه‌ی شرق ابراز اين گونه بی‌خبری‌ ها و ارائه‌ی اين قبيل گاف‌ها عادی شده، اما ياد آوری اين نکته‌ی ديگر لازم است که تذکر دهم تورات شخص دوم دربار داريوش را دانيال و از انبيای يهود می‌داند که انصافا عهده داری دفتر اطلاعات داريوش بسيار مناسب و زيبنده‌ی او است! اين که چه‌گونه داريوش توانسته است در همان سال نخست استقرار خويش و در گرماگرم آن ستيزه ی عمومی و سراسری، مقدمات اين همه نيازهای امنيتی را تدارک ببيند، محتوای مقاله‌ی روزنامه ی شرق پاسخی برای آن ندارد، اما خبر رسانی سريع به داريوش از مسير ارتباطات جوامع و کلنی‌های يهودي، که از قرن ها پيش از داريوش، در ميان اقوام شرق ميانه مستقر بوده‌اند، بسيار ميسر و ممکن می‌نمايد. 

«اولين رييس اين سازمان (جاسوسی)، «اتانا» يکی از هفت يار داريوش بود. او يکی از هفت تنی بود که داريوش را در نشستن به تخت ياری کرده بود... آن چه روشن است اين که چنين سازمانی بدين شکل پيشرفته و منظم ابتکار شخص داريوش بزرگ بوده است. اين ايده‌ نبوغ‌آميز او باعث شد که هرکدام از مقامات لشکری و کشوری مستقيما در برابر شاه مسئول باشند». (همان)

پس معلوم شد که بنيان‌گذاری اين سازمان جاسوسی، با آن همه ملزومات و لوازم لجستيکی و کار شناسان زبده و مديريت های ويژه از «ايده‌های نبوغ‌آميز» شخص داريوش بوده و نمی‌توان آن را به زمان کورش و کمبوجيه و برديا برد، زيرا محققان روزنامه‌ی شرق تشخيص داده‌اند که نخستين رئيس ساواک داريوشی، اوتانا، يکی از هفت يار و همدست داريوش در کودتا عليه کمبوجيه و برديا بوده است. بدين ترتيب محتويات مقاله‌ی روزنامه‌ی شرق، شماره‌ی ۳۰۰، درباره‌ی ساواک داريوش را که نبوغ به خصوصی در سازمان دهی جاسوسان داشته است، می توان به صورت زير خلاصه کرد:

کسی به نام داريوش، که هنوز هويت تاريخی او برای مورخين معين نيست، در يک اقدام برق‌آسا و ظاهرا فقط به کمک ۶ نفر ديگر، عليه حکومت فرزندان کورش کودتا می‌کند. به محض استيلای او، و در همان سال نخست سلطنت‌اش، سراسر سرزمين های تصرف شده‌ی پيشين، به وسيله ی کورش و تبارش، به مخالفت با او قيام می‌کنند. داريوش برای مقابه با اين خيزش سراسری يکی از همدستان اش در کودتا به نام اوتانا را مامور ايجاد يک سازمان اطلاعات و جاسوسی مقتدر می‌کند که صد‌ها کاروان‌سرا و دبير و اسب‌های تند‌رو و تحليلگر دوره ديده و انبوهی دنگ و فنگ ديگر در اختيار دارد تا از طريق کسب اخبار داخلی مخالفين، بر مقاومت آن‌ها غلبه کند و گويا موفق می‌شود با استفاده از نبوغ ويژه‌اش، فقط در يک سال خواسته‌های خود را اجرا و مخالفين اش را سرکوب کند! از آن جا که حتی صورت اين مسئله، در تمام اجزاء خود غلط و ناممکن است، تنها فرم واقعی اين رخ داد جز اين نيست که برابر محتويات تورات معتقد شويم يهوديان درآميخته با بوميان ايران و بين النهرين، که از زمان شلمانصر و بخت‌النصر به شرق تبعيد شده بوده اند، برای ياری رساندت به داريوش، با شناسايی دقيق سران و سازمان دهندگان مخالفت با او، در يک يورش از پيش تدارک شده و ناگهانی، از درون به هسته‌ی مرکزی مقاومت اقوام يورش برده‌اند و برابر اعتراف تورات در يک روز هفتاد و هفت هزار نفر از سردمداران و صنعتگران و سرداران و خاندان های معتبر مخالفين را قتل عام و بدين ترتيب پايه‌های مقاومت در برابر داريوش را فرو ريخته‌اند و شعله‌های نافرمانی را خاموش کرده‌اند. يهوديان اين اقدام موفقيت‌آميز مملو از حيله‌گری و خون ريزی و نسل کشی را «عيد پوريم» نام داده اند، که هنوز هم بزرگ ترين جشن سالانه ی آنان است.     

ارسال شده در یكشنبه، ۱۲ مهر ماه ۱۳۸۳ ساعت ۱۸:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان