آشنا شويد ؟!!!

همين روزها با خبر شدم که «خبرگزاری جامعه ی جوانان ايراني» در تاريخ هشتم آذر ماه ۸۳ با آقايی به نام «ليمايي»، که با مشارکت عده‌ای، جزوه ای به نام «۱۲ قرن شکوه»، به عنوان نقد بر کتاب نخست من منتشر کرده، مصاحبه‌ای داشته است. کار اين مراکز «خبردهي» و «خبرسازي» و «خبرگزاري»، مثل اغلب عمليات فرهنگی‌جاری، بسيار خنده‌ دار شده است. مثلا اين يکی بدون کم‌ترين ‌کوششی برای اشاعه‌ و ارائه‌ی اصل نظريه‌ای، خود را موظف ديده است که به اصطلاح نقد بر آن را منتشر کند!!! فقط کم مانده است که مسئولين اين گونه «خبرگزاري»‌ها، فحاشی‌های روزانه‌ای را که آسيب ديدگان از اسناد مجموعه «تاملی در بنيان تاريخ ايران» در وبلاگ من نصب می کنند، برای خنک کردن دل خويش، به‌صفحات خبرگزاری و يا روزنامه‌های‌شان منتقل کنند! با‌اين‌همه برای آشنايی با اندازه‌ی آگاهی و درک اين منتقدان از مطالب کتاب‌های من، خواندن بخش هايی از اين مصاحبه کارساز است:

• به نظر شما ناصر پور پیرار در مجموعه آثار خود که تاریخ ایران را از زمان هخامنشیان تا قرن چهارم هجری قمری، بازخوانی کرده است، چه نظریه ای را دنبال می کند؟
پیش از هر چیز بگویم که ناصر پور پیرار با آنکه مطالعات آکادمیک ندارد، اما می توان با مطالعه آثار ایشان متوجه شد که ایشان بسیار با مطالعه هستند.(!!!؟) یعنی آنطور که من شنیده و متوجه شده ام، کتاب تاریخی منتشر شده ای نیست که از زیر دست ایشان نگذشته باشد. پس ایشان کسی نیست که بتوان در برابر نظریه های جدید و انقلابی ایشان، غیر علمی و غیر مستند، پاسخ داد. من به طور خلاصه می گویم که ایشان در هفت جلد کتاب های منتشر شده، چندین نظریه انقلابی را طرح کرده است. یکی از این نظریه ها این است که کوروش، پادشاه بزرگ هخامنشیان، آریایی تبار نبوده و اسلاو تبار یهودی بوده است و وقتی که آریاییان از سرزمین های شمالی به جنوب ایران آمدند، نه به شکل متمدنانه، بلکه با توحش و خونریزی، آنجا را فتح و تصاحب کردند و بومی های ایرانی را قتل و غارت کردند. در دوره اشکانیان نیز نظر دادند که اساسا پادشاهی اشکانیان وجود تاریخی نداشته اند و همه آنان چیزی بیش از افسانه تاریخی نبودند و اگر هم بودند آریایی نبودند. به اعتقاد پور پیرار، اشکانی ها فقط کلنی های یونانی نشین بودند. او در مورد پادشاهی ساسانیان نیز نظر می دهد که همه اطلاعات کتیبه های ساسانی، جعلی است و آنان دارای آن قدرتی که خود مدعی آن هستند، نیستند. او می نویسد که بعد از ورود اسلام به ایران تا قرن چهارم هیچ کتاب موثق و معتبری نوشته نشده است و کتاب هایی مثل الفهرست که به نام آوران بزرگ ایران از قرن اول تا چهارم می پردازد، در بردارنده اسامی جعلی است و کتابی مثل تاریخ طبری چیزی جز جعل حوادث پیش از خود نیست و تالیف آنها تنها به خاطر تفاخر در برابر اعراب انجام شده است. همین طور او شخصیت های محبوب یا مهم تاریخ پس از اسلام مثل ابوحنیفه و سلمان فارسی را، افسانه ای می داند. دوازده قرن سکوت، در مجموع در بر دارنده دوازده قرن از زمان هخامنشیان تا آغاز اسلام است...
 
• پس، به نظر شما مشخصا ایشان در صدد تخفیف و تقبیح فرهنگ و تمدن ایران و بزرگنمایی فرهنگ اعراب است؟
• به نظرم می رسد که ایشان در پی انجام چنین هدفی است. نمی دانم که چه انگیزه ای باعث انجام این کار شده است اما واضح است که به هر حال انگیزه ای وجود دارد. اگر چه من به خودم اجازه نمی دهم که درباره انگیزه های شخصی ایشان و هیچ مورخ دیگری نظر بدهم. من فقط نقد اثر میکنم.
• پس از انتشار کتاب های ایشان، مورخان مقالات تند و تیزی علیه ایشان نوشتند، می خواهم بدانم که در کتاب های پور پیرار، نظریات تازه ای که مورخان با آن موافق باشند، وجود نداشته است؟
اتفاقا چرا. ولی منتقدان آثار او کمتر به آن پرداخته اند. من خودم با چند نظریه و دیدگاه ایشان موافق هستم. مثلا ایشان می گویند که اغلب منابع تاریخی که در ایران ترجمه شده است و مورد ارجاع مورخان ایرانی قرار می گیرند، خود نوشته نویسندگان اروپایی و یهودی هستند که هنگام انعکاس تاریخ ايران، بی غرض نبوده اند و می توان به اصالت و علمی و بی غرض بودن آثار آنان گاهی تردید کرد. همین طور ایشان این بحث را باز کرده است که چرا در منابع ما همیشه از حمله افغان هابه ایران به اسم «فتنه افغان» یاد شده است در حالی که در طول تاریخ لر ها و کرد ها و ترک ها به پایتخت ايران حمله کرده اند و هرگز از آنان به اسم غیر ایرانی هایی که فتنه به راه انداخته اند یاد نشده است، (!!!) اما در مورد افغان ها که همین حدود 100 و اندی سال پیش از خاک ایران جدا شدند و اصلا ایرانی نژاد هستند، از واژه فتنه یاد شده است. علت این امر به خاطر این است که محققان غربی، برای تفرقه اندازی این مسئله را باب کردند و محققان ایرانی نیز ندانسته به آن دامن زدند. در حالی که به هر حال افغان ها در آن زمان ایرانی محسوب می شدند و در خاک ایران بودند و به هر حال باید آثار غربی ها درباره ایران را با تامل خواند.

نخست اين که من به اصطلاح به آريايی تبار نبودن کورش اشاره‌ای نکرده‌ام، حرف من پيوسته اين بوده که اختراع نژاد و قومی به نام آريا از حقه بازی های جديد شرق شناسان است. روی‌هم‌رفته برای آشنا شدن با اين مطلب که اين به اصطلاح منتقد کتاب‌های من، حتی آن‌ها را روخوانی ساده هم نکرده، از‌مطالب مطروحه در ‌آن بی‌خبر بوده و‌ تنها‌ کوشيده است تا سکوت حقير کننده‌ی باستان پرستان را شکسته و بر آتش خشم آنان آبی پاشيده باشد، خواندن مضافات فوق از قول نوشته های من کافی است. زيرا مسلم و معلوم است که در سراسر هفت مجلدی که تاکنون از مجموعه ی «تاملی در بنيان تاريخ ايران» منتشر شده، حتی يک بار هم، به هيچ مناسبتی، از حمله‌ی افغان‌ها و يا «فتنه ی افغان» ‌نامی نيامده است و معلوم نيست اين منتقد کبير، مطالبی را که به من نسبت می‌دهد در کجا يافته و خوانده است و چه طور می‌تواند بر کتاب‌هايی که از مطالب آن بی‌خبر است، نقد بنويسد؟ آيا با اين گونه خبرگزاری جوانان و اين شيوه ی انتقاد آشنا شديد؟!!!! 

ارسال شده در پنجشنبه، ۲۶ آذر ماه ۱۳۸۳ ساعت ۱۳:۱۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان