پاسخ ۱
آقای مرزبان، در حال حاضر، تاريخ نگاری باستان پرستانه در ايران، پس از نمايش اين همه جعل و دروغ و حقه بازی و فريب در عرصهی اسناد آن، ديگر نظريهی تاريخی محسوب نمیشود و هنگامی که معلوم شده هرگز سلسلهای با نام اشکانيان و ساسانيان بر ايران مسلط نبوده و میدانيم و اطمينان داريم که عمدهترين مستندات اين دو دوران جعل مطلق و محض است، پس اعتبار بخشيدن به داده های پيشين در اين باره، معتبر دانستن دروغ و اوباشگری تاريخی و گريز از هستی شناسی واقعی بوميان ايران است.
اينک و پس از عرضهی مباحث دو کتاب ساسانيان، در مجموعهی «تاملی در بنيان تاريخ ايران»، که با اثبات تصويری نيز همراه است، ماندگان در باورهای باستان پرستی پيشين را جز با دو با عنوان نمیتوان ناميد : يا تعصب آنها را در چنبرهی نادانی و ناآگاهی محض، در حد ناباوری به چشم و عقل خويش اسير کرده است و يا برای سازندگان آن تاريخ ايران، که غالباْ دست ساخت مورخين يهود و مشحون از دغل کاری است، مزدوری میکنند.
باستان پرستان از اين پس هر چه مايلند دربارهی گذشتهی تاريخی و قومی خود فرض کنند. مفروضات آنها، از اين که با رخدادها و اسناد مطمئن تاريخی منطبق نيست، پايه و تکيه گاهی ندارد و جز ابتلا به آسيبهای روانی ارزيابی نمیشود. اگر بخواهيم گزارشی کلينيکی از رفتارهای مبتلايان به بيماری باستان گرايی تهيه کنيم، به طور خلاصه بايد بنويسيم :
«دستهای از ايرانيان، بر اثر ابتلا به عارضهای، که هنوز کاملاْ شناخته نيست، گمان دارند که بخشی از اجدادشان، به نام فارسيان، توانايیهای استثنايی در زمينههای مختلف و به ويژه مهارتهای مخصوص در آدم کشی و آزار و کشتار همسايگان داشتهاند و اين مطلب را به عنوان يک فاکتور قوی تمدنی برای آن بخش از اجداد خود منظور میکنند! آسيب شناسان زمانی با اوج بحران اين بيماری مواجه میشوند که اين عده درعينحال معتقدند که همين قوم نيزهدار و زورگو، در خط و کتابت و فرهنگ و علوم و معماری و هنر هم سرآمد ديگران بودهاند و هنگامی شناخت کامل و علاج احتمالی اين بيماری دشوارتر میشود که مبتلايان به اين صدمهی روانی را بيشتر در ميان دانشگاهيان و روشنفکران و تحصيل کردگان اين گروه میيابيم، که خود را «نوادگان آن پارسيان کهن» معرفی میکنند! بررسی بالينی اوليه معلوم کرده است که نخستين بار عامل و ويروس اين ابتلا از يهوديه، که امروز اسراييل میشناسيم، به ايران وارد شده است».
پاسخ ۲
آقای Sayed، صد سال است تمام دانشگاههای اروپا و آمريکا به وسيلهی تيم بزرگی از ايران و اسلام و خاورشناس و متخصص در اکتشاف و موزهداری و زبان دانی، که در بخش عمده يهودیاند، با حمايت و سرپرستی کليسا و کنيسه و به مدد کوهی از تاليفات بی بها، به تمام زبانهای کاربردی در جهان، ايرانيان را عليه همسايگان و اقوام بومی درون مرزی خود، با تلقين ادعاهای برتری طلبانهی قومی و ملی، تحريک میکنند.
در اين صد سال، تمام بدنهی روشن فکری ايران، مراکز آموزشی، رسانههای ملی اعم از راديو و تلويزيون و مطبوعات و احزاب، دانشگاهها، ادارات و دستگاه ديوانی دولتی، و ناباورانهتر از همه، بخش قابل توجهی از روحانيت، پيوسته و با تعصب و به صورتهای مختلف، اين گونه دادههای قلابی يهوديان را تاييد کردهاند. بیشک رسوا کردن اين همه نيرو با چند کتاب کوچک من به آسانی ميسر نيست و به تحرک دائمی و شجاعانهی انديشمندان نوين و نسل هوشمند در راه نيازمند است. گرد آمدن نيروی قابل قبولی از دانشگاهيان و جوانان جست و جوگر و صاحب نظران، در اطراف اين کتابها، در همين فاصلهی کوتاه، نمايشگر نيازی است که در لايهی خردمند اجتماع، برای بازبينی اسناد ايران شناسی وارداتی، احساس میشده است.
اينک که به قول شما پردهها بالا میرود، معتقدان به باورهای پيشين سخت هراسيدهاند و نيروی جهنمی عظيمی را عليه اين کتابها به جنبش درآوردهاند. تقلای آنان قابل درک است زيرا رسوايی نظريه اقتدار در توضيح تاريخ ايران باستان، موجب آسيب اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پردامنهای عمدتاْ در ميان نامآورترين چهرههای ملی و مذهبی و آموزشی خواهد شد، اما حقيقت از تلاشها و توطئههای بیخردانه و تهی آنان نيرومندتر است و بهمن عظيم به راه افتاده از قلههای بازانديشی در موضوع تاريخ ايران باستان را نمیتوان متوقف کرد. ترديد نکنيد که اين بهمن هر کس و يا هر چيز را که در مسير آن قرار دهند درهم خواهد کوبيد و فرو خواهد گرفت.