آب و آشوب در لانه ی حشرات ایران شناس! 4

برخی تذکر می دهند که کاربرد کلماتی چون «حشرات» و «بوزینگان»، در یادداشت های من، با ادبیات تبادل نظر تناسب ندارد و به بحث آکادمیک لطمه می زند. نخست این که من با کسی تبادل نظر نمی کنم و هیچ آکادمیسینی در برابر خود نمی بینم. کتاب هایی با اسناد و استدلال و عکس و سابقه و سخن، با زبان متعارف بررسی نقادانه منتشر می کنم و در برابر بوزینگانی را شاهدم که به جای پاسخ، این جا و آن جا، فقط فحاشی و دهن کجی می کنند و برای سران ایران شناسی و اربابان اورشلیمی خود معلق می زنند. وانگهی تا همین جا هم مسلم است که مخاطبان من در زمره ی متهمان به جنایت و خیانت فرهنگی به وسعت تمام تاریخ بشرند و توصیفات من هنوز محترمانه ترین خطاب و لقب برای کسانی است که به قصد ستردن رد پای کشتار و انهدام بی مقیاس و نامحدود حادثه ی پلید پوریم، اساس دانایی قومی وملی و منطقه ای ما را به اباطیلی آلوده اند که رفع و رجوع و شست و شو و جمع وجور کردن آن ها به سعی مومنانه ی لااقل یک نسل نیازمند است.

به گمانم این گروه ناصحان اخلاق مدار به عمق فاجعه پی نبرده اند و دستگیرشان نیست که از کدام کسان سخن به میان است. اگر در نظر آنان امثال آستروناخ و هرتسفلد و اشمیت و گدار و گیرشمن و نیبرگ و از این قبیل و به تبع آن ها بهار و خانلری و تفضلی و مشکور و شهبازی و شعبانی و رجبی و بی مایگان دیگری در این ردیف، هنوز قابل خطاب محترمانه اند، پس اساس این نبرد را، که جز مقابله ی دروغ و جعل و ناراستی با حقیقت و حجت و حساب کشی نام نمی گیرد، دست کم گرفته اند و از یاد برده اند که با گروهی سر و کار داریم که پنج سال پس از ارائه ی تزهای «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، جز بی حرمتی و توطئه چینی و دعوت به سکوت و ساختن فیلم های کارتنی و برگزاری نشست ها و نمایشات روحوضی ایران شناسی، عکس العمل عالمانه ای نداشته اند. ما درست از این مسیر است که این آوازمندان قلابی و بی مقدار ایران و شرق شناسی را شناسایی و با آن ها تعیین تکلیف می کنیم. اگر دو سال پس از این که در کتاب نخست ساسانیان مطمئنا و از طریق نمایشات تصاویری جان دار و غیرقابل تردید و انکار، اثبات شد که تخت جمشید یک سایت کهن و یک زیگورات ایلامی است که به وسیله ی نیزه داران هخامنشی تصرف و تخریب شده و در قرن اخیر نیز باستان شناسان یهودی از قبیل هرتسفلد صد و پنجاه هزار متر مربع بقایای ابنیه ی در خاک پنهان مانده ی ایلامی آن محوطه را، پس از حفاری و آشکار سازی، یکسره برچیده اند، ولی یک به اصطلاح استاد تاریخ و باستان شناس دستمزد بگیر خودی، همانند شاپور شهبازی، به جای تامل در این اسناد و عکس ها، که به هویت و دیرینگی سرزمین و مردم او مربوط است و در جای مقابله با جاعلان و خراب کارانی که به نام شرق شناس هستی و هویت منطقه را بازیچه گرفته اند، در نفس های آخر زندگی هم، برای استقرار و استمرار همان جعلیات و دروغ ها آماده است که به عنوان سیاهی لشکر در یک کارتن کودکانه ی مضحک و مسخره ی سراپا بی هنری با نام بی مسمای «شکوه تخت جمشید» شرکت کند، پس خطاب های من نوش جان او و سزاوار است که بدون حرمت فرهنگی صحنه ی حیات را برای نسلی باقی بگذارد که به عرصه ی نوین زمینه سازی برای همبستگی قومی و دینی و انسانی در منطقه آماده می شوند و مصمم اند که همان شرق میانه ی کهنی را که چند هزاره پیش از ورود وحشیان هخامنشی، نگین نواندیشی و دانش و هنر و فلسفه و حکمت و زندگی جمعی مسالمت آمیز بود، از نو زنده کنند.

اینک که حقیقت بر صاحبان نظر و اندیشمندان شرق میانه صورت می نماید و آن تاملی را که بدان دعوت کرده ام، در سراسر محافل خرد ورزی ملی و منطقه ای و قومی، مجدانه جان می گیرد و در مقایسه ی دانسته های جدید عرضه شده، با دروغ هایی که تا حد حک جاعلانه ی کتیبه های ساسانی بر بدنه ی بنای مکعب شکل نقش رستم و نوسازی احمقانه ی محوطه های باستانی نظیر پاسارگاد در دهه های اخیر، به فرمان اورشلیم و به دست دانشگاه های کنیسه و کلیسایی غرب، اوج گرفته و انجام شده و حاصل آن پاشیده شدن ناشیانه ی بذر نادانی و دشمنی و افسانه پرستی بر زمین فرهنگ ملی و منطقه ای بوده، به سادگی معلوم می شود که این جانوران به شکل و نام پروفسور و استاد دانشگاه شیکاگو و صاحب نظر تاریخ و باستان شناس و هنر شناس روزگار کهن، در هنگام ارتکاب این خراب کاری های فنی و فرهنگی، پیش خود تصور کرده اند که با مردمی فاقد فراست و فرزانگی از قبیل حشره و بوزینه سر و کار دارند و متعدیانه هر اباطیل نابابی را به خورد دست پروردگان ظاهرا روشن فکر روزگار خویش داده اند تا چون بز اخفش معروف، علف به دهان، سر تکان دهند. آیا امروز که دیگر آنان را می شناسیم شایسته نیست که توهین های شان را به خودشان باز گردانیم؟

با همین مقیاس، ایران شناسی اورشلیمی جهان هم، به شهادت کسی که در نشست اخیر مغاره و موزه ی لندن شرکت داشته، گرچه بر برملا شدن توطئه های دویست ساله شان افسوس می خورند، ولی آماده نیستند که با اعتراف به خیانت بزرگ رخ داده، اندکی از بار مسئولیت خود در این زباله سازی تاریخی، که منطقه را به بیماری قلدری های قومی جدایی ساز آلوده، بکاهند و هنوز هم در اندیشه ی تدارک مقدماتی هستند که این بار با هوار کردن نافهمی خود به کج فهمی صاحب نظران خودی، از زیر بار پاسخ دهی فرهنگی بگریزند. مقدماتی که در نهایت سراسیمگی و آشفتگی و درهم ریختگی با سخنانی از این قبیل آغاز شده است:

«پژوهش های تاريخی در زمينه ايران شناسی، به ويژه آنجا که به دوران باستان و زمان پادشاهی هخامنشی در سده های پيش از ميلاد مربوط می شود، در دهه های اخير پيشرفت فراوانی کرده است. پيشرفت همه جانبه در مطالعات دوران هخامنشی را مرهون دو عامل دانسته اند: يکی يافته ها و اسناد تازه که از سراسر قلمرو پهناور هخامنشی به دست آمده و ديگر به عرصه آمدن نسل تازه ای از پژوهشگران، مورخان و باستان شناسان، که با ديدی نو و پالوده از پيش داوری های رايج به تاريخ گذشته می نگرند».
همه چیز از همین مقدمه ای آغاز می شود که بی بی سی از نشست اخیر در مغاره ی موزه ی بریتانیا گزارش کرده است. ظاهرا مطالعات تازه ی دهه های اخیر پیشرفت نوی در امور هخامنشی شناسی ایجاد کرده است، مطالعات بی نامی که اشاره و آدرسی از عرضه کنندگان آن داده نمی شود و از نسل تازه ی پژوهشگرانی می گویند که گویا مشغول پالودن پیش داوری های رایج گذشته اند، اما کوچک ترین نامی از این پژوهشگران نو برده نمی شود و به هیچ تالیف انتقادی معینی در این باب ارجاع نمی دهند و از آن که در آخرین نشست تی تیش مامانی ایران شناسی نوع حسن حبیبی آن نیز کلامی در باب لزوم بازبینی تاریخ رسمی هخامنشی بر زبان کسی نمی گذشت، پس باید در فاصله کوتاه میان نشست پر نور تهران با این گرد آمدن سوت وکور لندن، انقلابی پنهان درفهم تاریخ ایران باستان صورت گرفته باشد!

«چرا امپراتوری هخامنشی فراموش شد؟ پژوهش های تازه اين ديدگاه را تائيد می کنند که پادشاهی هخامنشی، اولين قدرت بزرگ تاريخ جهان، در مقايسه با امپراتوری های مصر و يونان و روم به خوبی کاويده نشده، وزن و ارج آن در سير تمدن بشر به درستی شناخته نشده و تا حدی در محاق فراموشی فرو رفته است. کنفرانسی که تحت عنوان "دنيای ايران هخامنشی" از ۲۹ سپتامبر تا اول اکتبر در موزه بريتانيا برگزار می شود، بر آن است که برخی زوايای فراموش شده ی تاريخ را يادآوری کند و بر گوشه های تاريک آن نور تازه ای بيفکند. اين کنفرانس بخشی مهم از برنامه ايست که بيش تر در کانون توجه کارشناسان و پژوهشگران قرار دارد. طی اين سه روز نزديک شصت پژوهشگر و تاريخ دان از تحقيقات و مطالعات تازه خود گزارش می دهند. روز اول کنفرانس با خوش آمدگويی جان کرتيس از مسئولان موزه بريتانيا شروع شد».

اگر کسی در نشست تهران از هخامنشیان با نام و صفت «فراموش شده» سخن می گفت، همان حضرات اساتید، که آرزوی به شلاق بستن من در دانشگاه های ایران را داشتند، بی مکث و محابا سنگسارش می کردند. اما اینک ۶۰ پژوهشگر بی نام آماده اند تا ناگهان اثبات کنند که به «هخامنشیان فراموش شده» اجحاف شده و احتمالا به تر بوده است که بر سر در تالار اصلی «سازمان ملل مغلوب» دو فرمان آزادی یهودیان از چنگال درندگان شرق میانه نصب شده باشد!!!

«پروفسور پير بريان اولين سخنران کنفرانس بود، استاد برجسته تاريخ يونان و ايران هخامنشی در کولژ دو فرانس. تحقيقات ژرف بريان را می توان نقطه عطفی در پژوهش های تاريخی سالهای اخير دانست. او از پژوهشگرانی است که با بازخوانی نقادانه متون گذشته و ژرف نگری در اسناد نويافته، بسياری از اسطوره های کهن و آشنای تاريخ هخامنشيان را به چالش گرفته است. کتاب اصلی او به نام "تاريخ امپراتوری ايران باستان" بی گمان مهم ترين اثر در تحقيقات ايران شناسی سال های اخير است. کتاب به فاصله ای اندک به زبان های انگليسی و آلمانی ترجمه شد و جای خود را در محافل علمی باز کرد. از کتاب مزبور دو ترجمه به زبان فارسی وجود دارد، که آقای بريان تنها يکی از آن ها را معتبر و درست می داند. در تز پروفسور بريان نکته تازه ای نيست، اما او آن را به شيوه ای مستدل و مستند ارائه داده است. طبق نظر او هخامنشيان اسناد مکتوب اندکی از خود باقی گذاشته اند، در نتيجه قلم در کف دشمنان آن ها افتاده است. تاريخ هخامنشی عمدتا از نوشته های يونانی به ما رسيده که با ايرانيان خصومت ديرين داشته و طبعا تصويری ناخوشآيند از آنه ا ارائه داده اند. بنابر اين اسناد و مآخذ يونانی در اين زمينه را بايد از نو، با احتياط فراوان و با ديدی نقادانه بازخوانی کرد. بر اساس مندرجات کتاب تصويری که از ايرانيان هخامنشی (که يونانيان آنها را "بربر" می خواندند) به ما رسيده، آنها را بيشتر قومی ستيزه جو و ويرانگر می نمايد. درحاليکه از برخی اسناد، حتی از زبان يونانيان منصف تری مانند هرودوت چنين بر می آيد که آنها فرهنگی درخشان داشته و در تاريخ تمدن نقش برجسته ای ايفا کرده اند. برخلاف آنچه مورخان نا آگاه يا مغرض رواج داده اند، هنر ايرانيان تنها به جنگ آوری و کشورگشايی خلاصه نمی شده است. آن ها بر حکام آشور و بابل چيره شدند، اما از ميراث تمدن های پيشين بهره بردند و دست اوردهای علمی و فنی آن ها را گسترش دادند».

به گمانم فهرستی از پریشان بافی را فقط در همین نمونه اطوارهای بریان می توان عرضه کرد. چنان که می خوانیم او صاحب تحقیقات ژرفی است که در عین حال متضمن هیچ سخن تازه ای نیست. ابتکار او در این بوده که اعلام کند هخامنشیان رد پا و اثر تاریخی اندکی داشته اند، اما معلوم نیست با استفاده از کدام روش ژرف اندیشانه دریافته است که آن دسته از مورخین یونان که به هخامنشیان روی خوش نشان نداده اند، مصداق دشمن قلم به دست را دارند!!! او باید پیش از این اظهار نظرهای صائب خویش ابتدا اثبات می کرد که اصولا دار و دسته ی هخامنشیان برای یونانیان باستان نامی آشنا بوده است و آن گاه در موضوع درستی یا نادرستی گمانه های آنان لفاظی می کرد. زیرا اگر ما می توانیم اثبات کنیم که تخت جمشید نیمه کاره و غیر مسکون به احتمال بسیار حتی گذرگاه اسکندر نیز نبوده است و پاسارگاد یک محوطه ی تازه ساز است که تا پیش از سال ۱۹۶۰ میلادی بر زمین دیده نشده ، پس آن مورخین یونان که از آتش زدن ناممکن تخت جمشید و اظهار خضوع اسکندر بر مقبره ی کورش گفته اند، در زمره ی جادوگرانی قرار می گیرند که حیات و کتاب شان در زیر زمین های مغاره ی موزه ی لندن و به دست شمن های مکتب جعل و سند سازی اورشلیم ساخته شده است.

«پروفسور بريان در سخنرانی خود در کنفرانس جايگاه هخامنشيان را در منابع تاريخی اروپائيان پس از دوران رنسانس روشن کرد و کاستی های فراوان، روايت های ناقص يا اغراق آميز آن ها را برشمرد. او نشان داد که بيشتر اين منابع لغزش های يونانيان را تکرار کرده و از ديدگاهی غرب محور، موقعيت هخامنشيان را کم ارج و مقدار معرفی کرده اند».

می بینید که این پروفسور عالی مقام اروپایی، در یک محفل رسمی ایران شناسی بین المللی، قادر نیست تکلیف هیچ مطلبی را تعیین کند و سرگردانی و سمبل کاری و پشت هم اندازی و مهمل بافی از سر و روی سخنان اش سرازیر است. او از منابع تاریخ نویسی اروپائیان، در موضوع هخامنشیان، که عمری کم تر از دو قرن دارد، سخن می گوید و مدعی می شود که این منابع سراپا پر از کاستی و روایت ناقص و اغراق آمیز است و از آن جا که چنین عقیده ای را هنگام تالیف کتاب اخیرش در باره ی امپراتوری هخامنشیان ابراز نکرده، پس هر دو ترجمه ی کتاب او را باید به دور انداخت و منتظر بود که بریان با دریافت های جدیدش به بیان روایت تازه ای از هامنشیان بپردازد، که با توجه به داده های آبرو بر باد سپار مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» چنین که به نظر می رسد آن ها یکی یکی در حال گریز از صحنه ی این ایران شناسی معیوب و معلول و منقوص اند، چنان که آستروناخ، پس از لو رفتن بنا سازی های اش در پاسارگاد، خجولانه در نشست لندن از همه رو پنهان می کرد و آماده نبود که در پشت هیچ تریبونی برای سخن رانی ظاهر شود.

دوستان، این گروه جاعلان تاریخ برای شرق میانه، که هدف اصلی گم کردن رد پای نسل کشی عظیم یهودیان در ماجرای پلید پوریم را داشته اند، اینک در موضع انفعال فلج کننده ای قرار گرفته اند. پرچم حساب رسی پوریم را بالاتر بریم.

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در سه شنبه نوزدهم مهر 1384 و ساعت 20:16

ارسال شده در سه شنبه، ۱۹ مهر ماه ۱۳۸۴ ساعت ۲۰:۱۵ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان