آب و آشوب در لانه ی حشرات ایران شناس! 3

حالا به کار یکی دیگر از ماهرترین معلق بازان سیرک باستان ستایی و تدوین تاریخ پیش از اسلام ایران، بر اساس تشریح تمول و تمدن و تولید و فرهنگ و جنگ آوری و دین داری ایرانیان می پردازم. چنان که هیچ برگی از مجموعه ی ایرانیکای این پیر جیره خوار سفره ی ملکه ی انگلیس نیست که در آن گرز تمدن درخشان و مشعشع هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان بر فراز جمجمه ی تمام ملل جهان کهن به گردش درنیامده باشد. حقارت و وقاحت او تا اندازه ای است که پیوسته جهان اسلام پس از حضور پیامبر گرامی را نیز، بدون حضور مدیرانه و مدبرانه ی بریدگان و برگزیدگان زردشتی، از گونه ی سلمان فارسی بی نشان، از حرکت و انسانیت و توانایی و مسالمت تهی می داند و همین اواخر مدعی شده بود که کلمه ی ایران یک نام مصنوعی برای گستره ای است که باید فقط سرزمین پارسیان یا «پرشیا» نامیده شود!!! اینک همین مرکز ثقل و سن چراغانی شده ی دهل کوبی برای فارسیان و کارگزاران دروغین امپراتوری های مفقوده ی ایران باستان را می بینیم که ناگهان مشغول معرفی سلسله ی هخامنشی به عنوان «یک امپراتوری هیچ کاره و فراموش شده» است!!!

«سه شنبه بيست و هفتم سپتامبر، دکتر احسان يارشاطر در دانشگاه "سوربن" پاريس حضور يافت و زير عنوان "تمدن فراموش شده" سخنرانی کرد. اين جلسه به دعوت پروفسور ايرج گنج بخش رئيس انجمن دوستداران دانشنامه ايرانيکا و پروفسور فليپ اوئيز رئيس بخش ايران در شورای ملی پژوهشهای علمی فرانسه ترتيب يافته بود. بعد از سخنان پروفسور گنج بخش درباره ايرانيکا، پروفسور اوئيز فعاليت های فرهنگی و تحقيقاتی احسان يارشاطر را بر شمرد و از او دعوت کرد تا سخنرانی اش را آغاز کند.

سخنان يارشاطر در ارتباط با نمايشگاه و کنفرانس "امپراتوری فراموش شده" بود که در لندن بر پا شده است. منظور از "امپراتوری فراموش شده،" امپراتوری هخامنشی است. به گفته آقای يارشاطر جای تعجب است که اين امپراتوری با همه عظمتی که داشته است و شهرتی که به حق بايد داشته باشد، می توان آن را امپراتوری فراموش شده ناميد. (بی بی سی. ۲۸ سپتامبر)

این که یار شاطر هخامنشیان را امپراتوری فراموش شده بنامد، می توان برعلائم ونشانه های آخرالزمان افزود. آیا کدام حادثه چنین گردش و انقلابی را در برداشت از دسته ی گرزداران ربی های یهود، که بنیان خرد ورزی آدمی، یعنی هستی مترقی شرق میانه را در خون فرو بردند، ممکن کرده است؟ حواشی نشست های اخیر معلوم می کند که یهودیان در تدارک خرد کردن توانایی ها و پس گرفتن اقتدار دار و دسته ی آدم کش در استخدام خویش، یعنی هخامنشیان اند تا در فرصت بعدی با حذف دخالت آن ها در ماجرای پلید پوریم، آن را تا حد یک گوش مالی ساده ی دشمنان یهود مختصر کنند. بی شک هرگونه سعی آنان در انکار وسعت نقش و آثار ضد تمدنی پوریم بر اتهام آن ها خواهد افزود، زیرا بیداری پدیدار شده در ضرورت بازبینی نقش کهن یهودیان در ستیز با آرامش و امنیت و عقلانیت آدمی، لحظه به لحظه در جهان افزوده می شود و این هنوز در حالی است که ما نتوانسته ایم پرچم حساب کشی پوریم، این نخستین و وسیع ترین نسل کشی در جهان را، چنان بلند برافرازیم که تماشای آن برای تمام آدمیان در سراسر عالم، میسر باشد.

آقای يارشاطر در بخشی از سخنرانی اش گفت: "اين بيشتر مربوط می شود به اين که در کشور های اروپايی اصلا اتکا بر آثاری است که از يونان به ارث رسيده و طبيعی است که يونانيان که با ايرانيان در جنگ بوده اند و آن ها را دشمن خود می دانسته اند، سخنان محبت آميزی نسبت به ايران نگفته باشند." يارشاطر افزود:" ولی به اين نکته هم بايد توجه کرد که در خود ايران و ممالک اسلامی هم همين طور بوده است. ما هم هر تاريخی نوشتيم نسبت به ساير کشورها اطلاعاتی که داشتيم و داديم ناقص بوده است."

از این گفتار، پریشان بافی مشهود در سخنان این پیر نقال داستان قهوه خانه ای ایران باستان بروز می کند تا معلوم شود مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» چه آتشی در خانه ی امن این مسند نشینان تالار دروغ و دغل و جعل برافروخته است. باید پیش تر توجه دهم که معلق بازی اخیر این بوزینگان دست آموز یهودیان، یک نکته را به نیکی روشن می کند و آن این که دیگر نمی توان تصور کرد که این سردم داران باستان ستایی و عرب و ترک و اسلام ستیزی، با درون مایه ی فرهنگ خواهی و میهن پرستی و تبعیت از تالیفات به ظاهر دانشمندانه ی غربیان، عمر را به کار دفاع از دستورهای دانشگاه های کنیسه و کلیسایی گذرانده اند، زیرا زمانی بود که گره بافته های پوسیده و بنجل و بد نقش و بی ارزش غربیان در دروغ سرایی بی سرو ته درباره ی تاریخ شرق میانه گشوده نشده بود و شاید ممکن بود بپذیریم که آن ها تحت تاثیر جذابیت داستان های شوونیستی ایران باستان به غرور کاذب ملی دچار بوده اند، اما از زمان عرضه ی اسناد جدید درباره ی پیشینه و پیوند های شرق میانه در مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» دیگر برای این معلق بازی های نو شیوه ی آنان نمی توان هیچ توضیحی جز دست آموزی بیان کرد. اگر با ده ها سند و تصویر ثابت می شود که تخت جمشید یک محوطه ی کهن ایلامی است که هخامنشیان پس از غصب آن، در یک نمایش مقلدانه برای ایجاد توهم عظمت، کوشش مطلقا ناکامی را برای کپی برداری از مظاهر معماری بین النهرین آغاز کرده و ناگزیر پس از نسل کشی پوریم در همان ابتدای کار متوقف مانده اند، ولی با این همه یک معلق زن دیگر دستگاه یهودیان، به نام شاپور شهبازی، در جای توجه آکادمیک به داده های نوین در موضوع تخت جمشید، به عنوان سیاهی لشگر در یک کارتون کودکانه ی ساخت اورشلیم، با عنوان نمایش شکوه دیجیتالی تخت جمشید ظاهر می شود و آشکارا و مستقیم به چشم حقیقت خاک می پاشد و با آن دشمنی نشان می دهد، پس دیگر او از مظاهر یک عامی هیچ کاره و بی آزار نیز خارج می شود و به لباس یک ستیزه گر لجوج در برابر علم و آگاهی و هویت و تاریخ مردم خود درمی آید، که مشغول تبعیت مزورانه و مزد بگیرانه از مرکزی است که صلاح خود را در ادامه ی انتقال افسانه های تفرقه افکن پیشین می داند. به همین ترتیب خواندن نقل فوق از یار شاطر، آن گاه که پیش از این هزاران بار مورخین و فرهنگ مداران قلابی یونان و روم را به عنوان شاهدان عظمت ایران باستان و سلسله ی هخامنشیان معرفی کرده بودند، جز یک سردرگمی و سرگردانی ناگزیر و دل سوزی آور و ندانم کاری بی آبرو ساز در مقابله ی ناتوانانه با داده های جدید مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» ارزیابی نمی شود.

به گفته يارشاطر اين نوع جانب داری و تعصب در همه دنيا عموميت دارد و جای گله نيست اما به تدريج با پيشرفت علم و کم شدن تاثير مذهب، تحقيقات باستان شناسی به صورت متعادل تری درمی يابد و حق تمدن های مختلف به درستی برگزار می شود. "چنان که در مورد ايران که غالبا تاريخش از نظر کشور های غربی اسلام نوشته شده، حالا بايد توجه کرد که در ايران يک تمدنی از زمان سامانی ها به تدريج بر اساس زبان فارسی به وجود آمد که در تمام ممالک شرقی اسلام رواج گرفت و توسط پادشاهان ترک که اين تمدن و فرهنگ را پذيرفته بودند، در عثمانی و در هندوستان رواج پيدا کرد و در حقيقت يک دوره دوم از تمدن اسلامی را به وجود آورد."

پریشان بافی، اختیار کلام را از دست این پیش نماز دعا خوانی دروغ در تاریخ ایران ربوده است و در حالی که مشغول رتق و فتق ادله ی تبدیل ناگهانی اسم گذاری یک امپراتوری پر هیاهوی پیشین، به امپراتوری فراموش شده بود، یکباره و در حالی که هیچ زمانی هستی و حضور هیچ غیر فارسی در نجد ایران را نپذیزفته بود، مشغول شمردن ستایشگرانه ی خدمات ترکان به فرهنگ اسلامی و ایرانی در حدی می بینیم که ضمن آن اعتراف می کند تمدن ایران و زبان قلابی و ساختگی فارسی، از زمان سامانیان آغازی دوباره می یابد، بی این که آماده ی این اعتراف باشد که این آغاز دوباره، چهارده قرن پس از پایان غم انگیزی بوده است که یهودیان در ماجرای پلید پوریم برای تمام مردم ممتاز شرق میانه رقم زده اند.

به گفته يارشاطر اين در زمانی بود که قسمت غربی عالم اسلام که بيشتر ممالک عربی زبان بودند، در حال تنزل بودند و دوران درخشان شان را گذرانده بودند. يارشاطر افزود:" اين تمدن ايرانی- اسلامی در حقيقت تا قرن هيجدهم در سراسر قسمت شرقی اسلام و به طور غير مستقيم در قسمت های غربی موثر بود تا اينکه خود اين تمدن هم به تدريج در اوايل قرن هيجدهم شروع به انحطاط کرد تا اينکه کم کم با تمدن و فرهنگ اروپايی روبرو شد که دوره اقتباس از تمدن اروپايی پيش آمد."

در افکار و اندیشه های پوسیده و فرمایشی و خام این پا منبری خوانان شبه مورخان یهود، ریشه یابی هیچ پدیده ی تاریخی در شرق میانه ضرورت ندارد، چنان که او نمی خواهد و نمی تواند مسببین و مقصرین سقوط تمدن اسلامی درخشان عثمانیان را، که پس از بنی امیه بنیان دومین امپراتوری بزرگ اسلامی را پایه گذاردند، معرفی کند، زیرا نخست موجب بی آبرویی اربابان و به تبع آن خود او خواهد شد. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در یکشنبه هفدهم مهر 1384 و ساعت 0:40
ارسال شده در یكشنبه، ۱۷ مهر ماه ۱۳۸۴ ساعت ۰۰:۴۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان