بحثی در باب موسیقی و پاسخ به انتقادات [1]

یکی دو هفته ی پیش، بحثی در این وبلاگ در باب هنر به طور عام و موسیقی به طور خاص در گرفت که مرکز احرار وعده داده بود مقاله ی مستقلی در آن باب بفرستد. اینک آن مقاله رسیده، با این تکلیف که در صفحه ی اصلی وبلاگ نصب کنم. به سبب بلندی مطلب، که نظر مرکز احرار و بسیار قابل استفاده و در مواردی نیازمند نقد است، آن را به دفعات و با فاصله ی یک روز نصب و ادامه ی یادداشت های اسلام و شمشیر را به هفته ی آینده موکول می کنم.

«مقام تربیت هر قومی را از تالیفات موسیقیایی
آن قوم می توان شناخت».

( کنفوسیوس ، فیلسوف و قانون گذار چینی )

استاد و محقق تیزبین ، جناب آقای ناصر پورپیرار

سلام علیکم . وقت شما بخیر

احتراما :

چون بحث مطرح شده در باب موسیقی در قسمت « نظرات » وبلاگ معظم « حق و صبر » ، دامنۀ گسترده ای یافته است ؛ چنانچه سکوت در این زمینه تنها بسترساز اختلافات فزون تر خواهد بود ؛ خواهشمند است این رقعه را حدالامکان در صفحۀ اصلی وبلاگ موصوف ، ولو بطور موقت ـ از آنجا که بسیار مطول تر از آنست که در قسمت « نظرات » بگنجد ـ نصب نمائید .

 چندی پیش ، در قسمت نظرات وبلاگ معظم « حق و صبر » ، عمدتا ذیل متون « یادداشت برای احرار ... قسمت 1 و 2 » و « مشرکین نجس اند ! » ، گفت و گیری میان این مرکز با تنی چند از رفت و آمد کنندگان به آن وبلاگ در مقولۀ موسیقی کلاسیک ایرانی ( موسیقی سنتی ، موسیقی ردیف ) درگرفت که ذیلا چکیدۀ آن مباحث را آنالیز و درج می کنیم . لیکن قبل از ورود به بطن بحث ، تذکر موارد زیر الزامی است :

راقم این سطور یک شیرازیست . شیرازی که بنا به اظهارات صریح و روشن جناب آقای ناصر پورپیرار ( وبلاگ حق و صبر ، یادداشت برای احرار ... قسمت 1 و 2 ، قسمت نظرات ، 24 / 6 / 1385 ) ، در قلمرو فرهنگی مهاجران جنوبی قرار دارد . لذا مطالب رفته در این یادداشت را به حساب تعصب یک فارسی زبان نگذارید ؛ چرا که موقعیت فعلی ما خطیرتر از آنست که اوقات خود به عصبیت بگذارنیم . هدف از نگارش این متن و جوابیه ، روشن ساختن یکی از اجزاء فرهنگ این مملکت است . فراموش نکنیم که بنا به نص صریح آیۀ 135 سورۀ مبارکۀ نساء ، ملزم به اقامۀ حق در هر شرایطی هستیم .

در این رساله به دلیل فقر لغت جامع الاطراف و جا افتاده ، « ناچارا » هرجا که از عبارت « موسیقی ایرانی » یا « موسیقی کلاسیک ایرانی » استفاده می شود ؛ منظور موسیقی « ردیف » است .

چون ظاهرا تمام کسانی که در قسمت نظرات وبلاگ معظم « حق و صبر » با ما به مباحثه نشسته اند ؛ از سروران ترک زبان می باشند ؛ تمامی مثال ها و مقایسه ها در موسیقی ترکی مطرح شده است ؛ که امیدواریم در صورت خلاف بودن فرض ، دوستان قومیت خود اعلام نمایند تا مثال ها و مقایسه ها بر اساس موسیقی قومی آنان استوار گردد .

نگارش و تایپ و ویراستاری اولیۀ این رسالۀ طویل ، تقریبا در جمعه ، مورخ 31 / 6 / 1385 تمام شده بود ؛ اما تأخیر در ارسال جدای از مشغولیات کاری و ذهنی بدان روی صورت گرفت که اگر بنا به فراخوانی که به تاریخ 27 / 6 / 1385 ، ذیل متن با عنوان « مشرکین نجس اند ! » ، در قسمت نظرات وبلاگ معظم « حق و صبر » نصب کرده بودیم ؛ دوستانی قصد ورود به مباحثه داشته باشند ؛ فرصت یابند و سخن خود بنگارند تا ما در پایان یکجا جوابیه ای ارسال نمائیم .

راقم ، مسئولیت تمامی تغییرات ظاهری در منقولات ، مانند تغییر در محل قرار دادن علائم نگارشی ( ویرگول ، نقطه ویرگول ، گیومه و ... ) ، شیوۀ رسم الخط ها ، اعراب گذاری ها ، برجسته کردن ها ، نحوۀ شماره گذاری ها ، پاراگراف بندی ها و ... و اضافاتی کـه درون قلاب آمده است را تمام و کمال می پذیرد ؛ ضمن اینکه سعی گردیده اغلاط تایپی و دستوری تا جائی که امکان داشته تصحیح شوند ؛ اما در مواردی که این ایرادات با شبهه همراه بوده ؛ به متن اصلی وفادار بوده ایم و نظر خود را در قلاب گذاشته ایم .

آنالیز بحث های انجام شده

 جناب آقای تلمیذ ( وبلاگ حق و صبر ، یادداشت برای احرار ... قسمت 1 و 2 ، قسمت نظرات ، 23 / 6 / 1385 )

1.در بسیاری از شهرهای مرکزی ایران مانند کرمان و یزد و اصفهان و قم و حتی شیراز ، برخلاف کردستان و آذربایجان موسیقی محلی وجود ندارد .

 جناب آقای ناصر پورپیرار ( وبلاگ حق و صبر ، یادداشت برای احرار ... قسمت 1 و 2 ، قسمت نظرات ، 24 / 6 / 1385 )

1.مطلب مورد اشارۀ شما درباره فقدان نشانه های فرهنگی مستقل در شهرهای ایران مرکزی کاملا درست است .

 جناب آقای طغرل قشقائی ( وبلاگ حق و صبر ، یادداشت برای احرار ... قسمت 1 و 2 ، قسمت نظرات ، 24 / 6 / 1385 )

1.نمی توان موسیقی کلاسیک ایران را بر گرفته از منطقۀ خاصی دانست .

2.این نوع موسیقی از زمان مشروطه و در اثر تلاش تعدادی از استادان موسیقی شکل منسجمی یافت و در دوره رضا خان استحکام یافت .

3.ترانه های فولکور در لهجۀ شیرازی بسیار کم است و آن ترانه هائی هم که هستند ؛ تماما در بین لرها هم رایج است .

 مرکز مطالعاتی احرار ( وبلاگ حق و صبر ، یادداشت برای احرار ... قسمت 1 و 2 ، قسمت نظرات ، 24 / 6 / 1385 )

2.آنچه عملا در ایران و جهان به عنوان موسیقی ایرانی با نمونه های بزرگانی از قبیل محمد رضا شجریان ، محمد رضا لطفی ، پرویز مشکاتیان ، حسین علیزاده و ... شناخته می شود و نمایندگی ایران در مقولۀ موسیقی را به دنبال خود یدک می کشد ؛ موسیقی فارسی زبانان یا موسیقی اجراء شده به زبان فارسی است و موسیقی ملل غیر فارسی زبان ساکن در ایران همیشه و همه حال به عنوان موسیقی محلی ( فولکوریک ) یا با نام اختصاصی خود مثل موسیقی آذری ، لری ، کردی و ... شناخته شده است .

3.ایران مرکزی نه تنها دارای موسیقی خاص خود که منحصر به « محل » زایش آن می باشد ؛ است ؛ بلکه موسیقی آن ، فاخرترین و رسمی ترین نمودار موسیقی ایران قلمداد می شود .

4.ردیف موسیقی کلاسیک ایرانی ضمن استفاده از موسیقی های محلی ، قائم به ذات است و بر پایۀ زبان فارسی شکل گرفته است و تطابق آن با زبان های غیر فارسی عملا یا میسر نیست یا آنرا از صورت خود خارج می کند .

5.اصل و منشأ موسیقی کلاسیک ایرانی از شیراز و اصفهان و حاشیۀ کویر است .

6.در مورد فقدان موسیقی محلی در حوزۀ شیراز ( استان فارس ) و انتساب همانچه که هست به لران ممسنی توجه شما را جلب می کنم به این مطلب که برخلاف گفتۀ شما در فارس علاوه بر موسیقی لران ممسنی و ترکان قشقائی ، یک موسیقی خاص فارسی زبانان وجود دارد .

7.ماندگاری ردیف که شاکلۀ موسیقی کلاسیک ایرانی را می سازد در بعد آوازی مرهون تعزیه خوانان و پرده گردانان و در زمینۀ سازی مرهون نوازندگان یهودی ( رو حوضی ها ) بوده است ؛ که این رستۀ اخیر که از همه مهمترند ؛ عمدتا ساکن در همان ایران مرکزی بوده اند که شما هم تذکر داده اید .

 جناب آقای ناصر پورپیرار ( وبلاگ حق و صبر ، یادداشت برای احرار ... قسمت 1 و 2 ، قسمت نظرات ، 25 / 6 / 1385 )

1.آنچه را آقای قشقائی دربارۀ موسیقی کلاسیک و دارای ردیف ایران می گویند؛ صحیح است . این موسیقی حداکثر در 150 سال اخیر تدارک شده و رونق گرفته است .

2.تمام سردم داران این نوسازی نیز یهودند .

3.یهودیان نه حافظ موسیقی سنتی ایران که مدون آن بوده اند .

4.اثبات موسیقی دارای ردیف در زمان صفویه ناممکن است و اگر بخواهیم بر اساس آلات موسیقی مانده از آن دوران قضاوت کنیم موسیقی دربارهای ایران تا زمان قاجار به احتمال قوی موسیقی اصیل ترک و عرب بوده ؛ که یهودیان موسیقی کنونی را ، به عنوان بخش دیگری از برنامۀ ترک و عرب و اسلام ستیزی ، جانشین آن کرده اند .

5.تا همین 50 سال پیش انحصار مطربی در مجالس عمومی به اختیار یهودیان بود و گردانندۀ تمام « بنگاه های شادمانی » که در اطراف محله ها قرار داشت ؛ در اختیار یهودیان بود .

6.عالی مقام ترین اساتید موسیقی ردیف کنونی را در میان یهودیان می یابیم که استاد بالاخان و موسی و مرتضی نی داود و عبدا... خرمیان و یونا دردشتی و رحیم قانونی و نام های دیگری که به یاد ندارم در میان آنان اند .

 

جناب آقای تلمیذ ( وبلاگ حق و صبر ، یادداشت برای احرار ... قسمت 1 و 2 ، قسمت نظرات ، 25 / 6 / 1385 )

1.با وجود علمی شدن موسیقی در دنیا ما هنوز هم کتابی مدون در مورد نت های موسیقی اصیل به اصطلاح ایرانی نداریم . پس تدوین موسیقی ملی هنوز هم در ایران آنچنان که باید و شاید صورت نگرفته است .

2.موسیقی کلاسیک ایران ( فارسی ) یعنی آنچه را که اساتیدی مانند استاد شجریان اجراء می کنند بر اساس غزلیات معروف غزلسرایان بزرگ فارسی مانند حافظ و سعدی و مولوی است که خود بهتر می دانید که این اشعار بر اساس اوزان عروضی شعر عربی سروده شده است و در واقع این اشعار موسیقی عربی دارند . توجه شما را به موسیقی محلی مردمان فارس زبان فیروزآباد و اطرافش جلب می کنم که گرچه اشعار فارسی می خوانند ولی بر اساس ملودی های موسیقی قشقائی آواز می خوانند .

3.ما در موسیقی مقامی ترکان قشقائی شاید بیش از بیست نوع آهنگ و ملودی ( به اصطلاح ما ترکان قص ) داریم . شما چند نوع ملودی اصیل شیرازی می توانید نام ببرید ؟!!! آیا از انگشتان یک دست فراتر است ؟!!!

4.البته که هر مجموعۀ انسانی در هرجای کرۀ خاکی که ساکن بوده اند موسیقی خاص خود را داشته و دارند . اما بدانید که زبان فارسی به دلیل نقص ذاتی خود در بیان احساسات و القای آن به شنونده ضعیف است و هرگز نتوانسته و نخواهد توانست با آن همه سرمایه گذاری که برای آن می شود موسیقی عالی بسازد . موسیقی بیان احساس است . مگر جز این است ؟!!!

5.برای دانستن گستردگی و بزرگی ایل قشقائی در گذشته بهتر است کتاب « کوچ نشینان قشقائی » پیر ابرلینگ را بخوانید . در زمان قاجار بعضی از قشقائی ها به کرمان ( هنوز هم قشقائی های کهگیلویه ، قشقائی های فارس را ایل کرمانی می خوانند ! ) گروهی به همدان ، گروهی به اطراف قم و گروهی هم به خراسان تبعید شده اند و بعضی ها در همانجا مانده اند . ما نباید به وضعیت حال اقوام نگاه کنیم . به گذشته سفر کنیم و تصور کنیم که مثلا در 500 سال پیش اوضاع چگونه بوده است !

جناب آقا / سرکار خانم 741 ( وبلاگ حق و صبر ، مشرکین نجس اند ! ، قسمت نظرات ، 26 / 6 / 1385 )

1.واقعيت اين است كه به جهت تثبيت « پرو‍ژۀ فارسيزاسيون ايران » ، ده ها سال است حكومت های وقت ، تعاريف بسيار ناعادلانه و غيرواقعی و غيرحقوقی از ايران و ايرانی ارائه می كنند و تمام بحث اقوام ايرانی هم دقيقا بر سر غلط بودن اين تعاريف های حكومتی است . می دانيم از اوايل جنگ جهانی اول و شروع فروپاشی امپراطوری عثمانی ، عمدتا انگليسی ها بودند كه نقشۀ خاورميانه و ايران را بدين گونه طراحی كردند و در مباحث قبلی اين وبلاگ نيز بارها تعريف ايران و ايرانی مورد بحث قرار گرفت و تعريف قابل قبولی از آن ارائه نگرديد . آیا اصلا ایرانی بودن تعریف مشخصی دارد ؟ تنها تعریف غيردقيقی که از ایرانی ارائه شده فردی است که در داخل خطوطی فرضی به دنیا بیاید که آن را فعلا ایران می نامند ( تابعيت های خاكی و خونی و ... ، به لحاظ حقوقی نيز به اندازۀ كافی بحث شده است ) . آیا این مردم بومی بوده اند که مرزهای ایران را تعیین کرده اند ؟ مگر نه این است كه اين خطوط را عمدتا دولت های روس و انگلیس ترسيم نموده اند ؟ اگر دولت انگلیس دلش می خواست فلان روستای پاكستان را در داخل اين خطوط فرضی به نام ایران قرار می داد ؛ آيا من باید خاک آنرا مقدس می پنداشتم ؟ و موسيقی فارسی هم موسيقی ملی اش می شد ؟ دوست عزيز (‌ مركز مطالعاتی احرار ) تعريف ايران فقط چند تا خط است كه حدود اين خطوط را عمدتا كشورهای فرامنطقه ای ايجاد نموده اند و به هيچ عنوان با قلمروهای واقعی ( حوزه های نژادی ، اقليمی ، موسيقيائی و قومی و ... ) مطابقت ندارد . وقتی خود اين كلمات بنيادی ، نارسا و غير دقيق اند چطور تعاريف ديگر را (‌ به عنوان مثال موسيقی ايرانی ) روی اين كلمات غيرمشخص بنا می كنيم ؟

2.نوشته ايد : « بنابراین ایران مرکزی نه تنها دارای موسیقی خاص خود که منحصر به « محل » زایش آن می باشد ؛ است ؛ بلکه موسیقی آن ، فاخرترین و رسمی ترین نمودار موسیقی ایران قلمداد می شود . » اگر امكان داشته باشد ؛ ايران مركزی را تعريف نمائيد . ثانيا كلمه فاخر در مطالعات آكادميک و علمی چه جايگاهی دارد كه از آن استفاده نموده ايد ؟‌ در كدام آمارگيری رسمی و مطالعات بنيادیتان با اين نتايج رسيده ايد ؟ برای زايش اين موسيقی در ايران مركزی چه مستنداتی داريد ؟

3.شما موسيقی فارسی را نمايندۀ موسيقی ايرانی قلمداد می كنيد . اتفاقا همه اين مباحث هم بر سر اين نمايندگی ها است كه عده ای خود را نمايندۀ تام الاختيار مردم ايران در هر زمينه ای از جمله موسيقی نيز می دانند .

4.جنابعالی برای موسيقی ايرانی حكم قطعی صادر می كنيد ؛ و سپس برای بدست آوردن دل بقيه و كمی تعديل روانی می نويسيد : « موسیقی ملل غیر فارسی زبان ساکن در ایران که با نمونه های موسیقی کردی از زیباترین و شگفت انگیزترین انواع موسیقی است و ... » آيا فكر می كنيد در يك مجله يا روزنامۀ عوام پسند مطلب می نويسيد كه اين تعارفات را ارائه می دهيد .

5.جدا از بده بستان های ادبی و موسيقيائی كه معمولا بين اقوام و ملل وجود دارد ؛ موسيقی فعلی فارسی ( شما بخوانيد اصيل ايرانی )‌ در منطقه ای كه امروزه ايران ناميده می شود به انضمام موسيقی آذری و موسيقی موجود در تركيه و موسيقی قسمت هائی از افغانستان و پاكستان ، همۀ شان ريشه در موسيقی عرب دارند . اگر امروز هم تفاوت هائی در آنها احساس می شود بيشتر رنگ و لعاب منطقه ای و عامل زمان است كه آنها را از هم دور كرده است .

6.موسيقی فارسی پيشرفت خود در اين صد سال را نيز عمدتا از طريق دست به دامن شدن به موسيقی كلاسيک غربی بدست آورده است . كدام آهنگساز ايرانی می شناسيد كه بدون استفاده از هارمونی ، هوموفونی ، فرم ، مدولاسيون ، كنترپوان ، آكورد ، واريانس و ... قادر به ارائۀ يك قطعه جديد باشد ؟ مگر نه اين است كه تمامی اين علوم موسيقيائی دقيقا از موسيقی كلاسيک وارد تمام موسيقی ها و از جمله موسيقی فارسی شده اند ؟

7.وسعت ناتوانی موسيقی فارسی تا بدانجاست كه مرحوم روح ا... خالقی در كتاب نظری به موسيقی در صفحه 284 علی رغم ستايش های بيهوده ناچار به اعتراف می شود و می گويد : « يكنواختی عجيبی سراپای موسيقی ما را گرفته ؛ بطوريكه اگر ده پيش درآمد چهارگاه را كه اشخاص مختلف ساخته اند با هم مقايسه كنيم خواهيم ديد كه سبك ساختمانيشان يكی است و حتی اغلب نغمات آنها هم تكرار مكررات است . » در صفحه 287 نيز می گويد : « يكی از نواقص موسيقی ما يكنواخت بودن و كمی مدگری آنست و ... . » و در صفحه 289 : « اشخاصی كه زياد به موسيقی فرنگی انس می گيرند ديگر اين موسيقی ] فارسی [ را نمی پسندند . » صفحه 98 : « بعد از عبدالقادر مراغه ای كه در سال 838 ] هجری [ فوت كرده تا سال 1302 كه آقای علينقی وزيری در كتاب دستور تار خود اسمی از موسيقی ] ایرانی [ به ميان آورده ] کتابی [ كه قابل ذكر باشد ] نوشته نشده [ و در تمام طول مدت 5 قرن قدمی در راه ترقی موسيقی برداشته نشده ... . » صفحه 101 : « اختلافی كه ] مثلا [ ميان صدای يک آواز خوان ايرانی و عرب و ترک و قفقازی به نظر می رسد بقدری كم است كه قابل مقايسه با صدای يک نفر خوانندۀ آلمانی و فرانسوی و ايتاليائی نيست . » صفحه 102 : « موسيقی ايران و ترک و عرب در اساس يكی است ... . » دوست عزيز ! موسيقی خاورميانه ريشه هائی عميق در موسيقی عربی دارد با چه مستنداتی منكر اين قضيه هستيد ؟ ( به دلیل عدم رعایت امانتداری از سوی جناب آقا / سرکار خانم 741 ، کلمات درون قلاب ـ به جز مورد اول ـ بعد از تطابق با اصل منبع توسط ما افزوده شده است )

8.موسيقی فارسی فعلی موسيقی است كه امكان زايش و تحولش بدون دور شدن از نواهايش بسيار بعيد است .

9.شما كه خود را مطلع در موسيقی می دانيد فكر می كنيد ميزان های لنگ « Irregular Times » در موسيقی فارسی چرا بطور عمده وجود دارد ؟ جواب خيلی ساده است . وقتی نغمه ساز در تنگنای وزن و قافيه شعر گير می كند مجبور است فواصل موسيقيائی خالی آهنگ را با « هاهاها و يا هوهوهوهو و هی هی هی هی » پر كند . فکر می کنید این موسیقی بتواند جهانی شود ؟ آيا فكر می كنيد چندين سال نوازندگی رديف ها و مطالعۀ قوانين عمدتا غربی می تواند به شما مجوز اظهارنظرهای اينچنينی بدهد ؟

10.نوشته ايد « ردیف موسیقی کلاسیک ایرانی ضمن استفاده از موسیقی های محلی ، قائم به ذات است . » اولا خدا پدرتان را بيامرزد كه به عبارت « ضمن استفاده از موسیقی های محلی » اشاره ای گذرا نموده ايد و به سهم خودم از شما تشكر می كنم . ثانيا اگر امكان داشته باشد در مورد قائم به ذات بودنش كمی توضيح فرمائيد . ثانيا ] ثالثا [ با چه مجوزی به موسيقی فارسی موجود لقب « كلاسيک » می دهيد ؟ وقتی از بيست نوازنده حتی دو تای آنها هم يک مقام و يک دستگاه را به شيوۀ يكسان اجراء نمی كند ؛ چطور می توان به اين موسيقی كلاسيک گفت . وقتی اساس شعرهای فارسی اوزان عربی است چطور می فرمائيد اين موسيقی قائم به ذات است .

11.نوشته ايد : « .... بر پایۀ زبان فارسی شکل گرفته است » وقتی خود زبان فارسی 60 درصد لغاتش عربی است چطور امكان دارد موسيقی اش بر پايۀ زبان فارسی تشكيل شده باشد . نوشته ايد : « و تطابق آن با زبان های غیر فارسی عملا میسر نیست » شما كه خودتان را اهل موسيقی می دانيد كافی است از يك ترانه سرای عرب بخواهيد كلمات و اشعار عربی را روی اين نوع موسيقی ظرف سه سوت به راحتی سوار كند و بدين طريق نقيض گفتۀ شما را ثابت نمايد . امروزه روی هر موسيقی كه از لحاظ تجاری مقرون به صرفه باشد براحتی اشعار به هر زبانی را سوار می كنند . و هر فرد عامی هم كه شنوندۀ موسيقی در ماهواره باشد متوجه اين نكته خواهد شد . از اين حرف شما متعجبم .

12.نوشته ايد : « موسیقی کلاسیک ایرانی با زبان فارسی عجین است و بی آن فاقد هویت خواهد شد » اين يك عيبی است كه شما آن را سعی داريد حسن قلمداد كنيد . يكی از خصلت های موسيقی جهانی اين است كه بدون نياز به فرهنگ خاص يک زبان خاص بتوان آن را درک كرد و از آن لذت برد . فكر می كنيد موسيقی فارسی چند درصد اين خصلت را دارا است ؟

13.نوشته ايد كه :‌ « اصل و منشأ موسیقی کلاسیک ایرانی از شیراز و اصفهان و حاشیۀ کویر است . » من فقط جلوی اين جملۀ جنابعالی يك علامت سؤال و يك علامت تعجب می گذارم ؟!

14.نوشته ايد كه :‌ « یک موسیقی خاص فارسی زبانان وجود دارد که اسم و رسم و نت برخی از ایشان را می توانید در کتاب « بیست ترانۀ محلی فارس » ، تألیف محمد رضا درویشی ببینید و بخوانید و بشنوید . » بنا به اظهار ، شما خودتان را در موسيقی مطلع می دانيد . ای كاش خصوصيات ذاتی و بنيادی اين « موسيقی خاص فارسی زبانان » را در چند جمله بيان می كرديد كه همه استفاده نمايند .

15.و در پايان از جنابعالی سؤالی داشتم اگر امكان داشته باشد در مورد سابقه تار به اصطلاح ايرانی فقط چند سطر توضيح دهيد و پيدايش اوليۀ آنرا با مستندات كافی به دوستان و بنده مرحمت فرمائيد .

16.عنوانتان را يک مركز مطالعاتی گذاشته ايد ولی از يادداشت هايتان نه مطلب تازه ای احساس می شود و نه می شود به آنها استناد نمود . اكثر مطالبی كه تاكنون از شما ديده ايم Copy - Paste از ساير وبلاگ ها و سايت های هويت طلب است . و متأسفانه انشای آنها را کمی تغییر داده اید . برای اثبات ادعايم ، حاضرم سطر به سطر مطالب شما را با مطالب سايت ها و وبلاگ هائی كه در عرض 7 - 6 سال گذشته روی آرشيو شخصی ام Save نموده ام مقابله نمايم تا مراجعه كنندگان غير حرفه ای هم متوجه تكراری و كپی بودن نوشته هايتان بشوند .

جناب آقای مهدی ( وبلاگ حق و صبر ، مشرکین نجس اند ! قسمت نظرات ، 29 / 6 / 1385 )

1.موسیقی کلاسیک در درجۀ اول موسیقی ] ای [ است ] که [ فاصلۀ بین نوت های ] آن [ یک پرده یا یک دوم پرده باشد . بنابراین تعریف هیچکدام از موسیقی های شرقی ( تمام آسیا ) از جمله موسیقی فارسی که شامل نت هائی با فاصلۀ یک چهارم پرده است نمی توانند « کلاسیک » باشند . تنها موسیقی که در منطقه خاورمیانه شامل این تعریف می شود موسیقی آذربایجانی و موسیقی ارمنی است . موسیقی کلاسیک نوعی از موسیقی است که علمی می باشد و قابلیت جهانی شدن دارد . ردیف های آن براساس قوانینی معین تعریف می شود . انسان ها از فرهنگ های مختلف از آن لذت می برند . در حالیکه در موسیقی فارسی غالبا سماعی است و تشخیص ردیف ها و شعبه ها و گوشه ها فقط از طریق گوش و نه از طریق قوانین حاکم بر نت ها انجام می گیرد . همچنین اگر گوش های شما ابسلوت باشد از شنیدن موسیقی اصیل فارسی خصوصا سنتور سخت آزار خواهید کشید .

(ادامه دارد)

 

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در دوشنبه دهم مهر 1385 و ساعت 0:50
ارسال شده در دوشنبه، ۱۰ مهر ماه ۱۳۸۵ ساعت ۰۰:۵۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان