یادداشت برای آقای جلالی [۲]

آقای جلالی. مشغول باز سازی صحنه هایی از تاریخ هستیم که بسیار دور از چشم ما رخ داده و تا جایی که جسته ایم از مهاجران به چهار سوی ایران توضیحی ندیده ایم که معلوم شود چرا و چه زمان به ایران منتقل شده اند، چنانچه از انگیزه و علت این جا به جایی خبر نداریم. ناگزیر به دنبال نشانه های عقلی و اعتباری، سر نخ سیاه رنگ تاریخ را، کور مال، در تاریکی کنونی دنبال می کنیم.

آخرین اطلاعات در اختیار ما می گوید که دوازده قرن قبل از طلوع اسلام، یهودیان در اقدامی پلید و چنان که در تورات مدعی می شوند، برای پیش گیری و احساس امنیت، قتل عام سراسری و کاملی را در منطقه ی ما و در سطحی اجرا کرده اند که کم ترین رد پایی از حضور انسان، در سرزمین های پوریم زده شرق میانه، در زمان طلوع اسلام دیده نمی شود و نخستین نشانه های حضور و حیات و تجمع آدمی را از اوایل قرن سوم هجری و به صورت پیاله و بشقاب های سفالی بسیار ابتدایی، از نیشابور تا سامره یافته ایم. می توانیم از مسیرهای موازی و یا مختلف، رخ داد پوریم و عواقب آن را در سطحی که برشمردم، اثبات کنیم، اما ظاهرا شما به آن محتاج نیستید و قتل عام پوریم و تبعات آن را قبول کرده اید.

از سوی دیگر با ارجاع به جمعیت موجود و خصوصیات قومی و فرهنگی و ریخت شناسی آن ها، اثبات می کنیم که اقوام حاضر در ایران کنونی، مبدا و مشخصات بومی ندارند و مهاجرند. این مهاجرت های از همه سو، که بدون ایجاد کم ترین تنش و مقابله و برخورد انجام شده، خود یکی از عالی ترین ادله فقدان تجمع بومی در ایران پیش از اسلام، بر اثر فاجعه پوریم است. اگر بخواهیم این مهاجرت ها را بلافاصله پس از برخاستن آوازه ی اسلام بدانیم، پس باید مسلمانان را پیش از هجرت آن ها، در سراسر ایران سکونت دهیم تا جذب همسایگان به دعوت آن ها ممکن شود، اما نشانه هایی برای حضور بلافاصله ی عرب مسلمان در هیچ کجای ایران نیافته ایم، زیرا که ریخت شناسی اعراب هنوز هم بیش تر متوجه نوار غربی ایران است و در شمال و شرق و جنوب رد پای بسیار کم رنگی دارند که حاصل اندک اختلاط های ضروری در گذشت زمان است.

پس قبول می کنیم که محرک نخستین مهاجران، برای عزیمت به نوارهای زیستی در چهار سوی ایران، اشتیاق به اسلام نبوده است، زیرا نه فقط عوامل این آشنایی و اشتیاق فراهم نیست، بل پذیرش اسلام نیاز به مهاجرت نداشت و با بقای در مسقط الرآس خویش نیز ممکن می شد. وانگهی اگر امور را ساده بگیریم و فرض را بر قبول بلافاصله ی اسلام فقط با مطالعه و به تر است بگوییم استماع آیات قرآن قرار دهیم، با درک این حقیقت که مهاجران زبان عرب نمی دانسته اند و مسلمانان در ایران نبوده اند و اگر بوده اند با زبان این همه مهاجر مختلف الفرهنگ آشنایی نداشته اند تا مفاهیم قرآن را با وضوحی که ایمان بسازد، به آنان منتقل کنند، پس حاصل روشن این مقدمات این است که مهاجران محرک دیگری برای جا به جایی خویش داشته اند که هنوز با وضوح کامل با بنیان آن آشنا نشده ایم، به خصوص که مبانی این مهاجرت را پیش از طلوع اسلام نمی یابیم. تمام این مقدمات می گوید که مهاجرت به چهار سوی ایران، پس از اسلام و با کندی بسیار انجام شده و صورت بندی مادی این مهاجرت ها تا تشکیل مراکزی مستعد کنجکاوی های فرهنگی و اعتقادی و آشنایی تجمع های جدید غیر بومی و ساکن در حواشی جغرافیایی ایران، با قرآن و فرامین و آموزه های اسلامی، تا حدی که جامعه ای مومن به اسلام و مکلف به اجرای دستور خداوند بسازد، با در نظر گرفتن موانع و منافع مختلف، به گذشت زمان زیادی محتاج بوده است. توجه می دهم که منظور جوامع اسلامی است و نه افراد که به اسباب و علل و انگیزه های گوناگون می توانند زودتر و یا دیرتر به جریانی بپیوندند. در این جا ملاک تقویت این مدعا، ظواهر اسلامی است که می گوید تشکیل آن جامعه ی مومن شده به اسلام، که جمعه را به جای کسب درآمد، در تجمع نماز عمومی بگذراند، به دلیل ساده ی بنای دیر هنگام مساجد جامع در ایران، لااقل چهار قرن به درازا کشیده است.

این تصویر قابل دفاع و شناخت و بدون رتوش و رعایت ملاحظات اعتقادی و تعصب ها، بر مبنای اندک نشانه های باستان شناسی و نیز موافقت عقل و استدلال، در باب حضور و گسترش اسلام به سمت شرق، بی تردید کم ترین موافقتی با تاریخ نگاری های اسلامی موجود ندارد و به همین سبب برای گروهی آزار دهنده می نماید. حالا برای دنبال کردن مطلب، تنها بفرمایید با کدام یک از رئوس این مدخل ها موافقت نمی کنید؟ پوریم، موضوع مهاجرت، دیر آشنایی کلنی های مهاجرنشین حواشی ایران با دین اسلام و یا تاریخ ساخت مساجد جامع؟ و چرا؟

و بالاخره اگر کمکی می کند برای دور کردن شما از توهمات و توجیهات احتمالی، یاد آور شوم که بنای مسجد جامع دمشق و مسجد جامع عمر در قاهره از قرن اول، بنای مسجد جامع ابن طولون از قرن دوم و بنای مسجد جامع عظیم متوکل در سامره از قرن سوم به جای مانده، سراسر غرب اسلامی را مسجدهای کوچک و کهن پوشانده و مجتمع آموزشی الازهر در اوایل قرن چهارم مشغول تربیت عالم اسلامی بوده است. تمام این مطالب وسعت تخریب در اقلیم های پوریم زده را می رساند که باز ساخت تمدن و تجمع و تولید و تفکر در آن ها، پس از گذشت چهار قرن پس از طلوع اسلام و بر اثر مساعی تدریجی مهاجران و از جمله مهاجران مسلمان میسر شده است. اینک گواهی دهید که مجموع تالیفات ایرانی - اسلامی را، که غالبا بنا بر اظهار و بر مبنای توهمات امثال ابن ندیم ساخته اند و به اصرار تمام و نادانی آشکار، بازمانده هایی از قرون اول و دوم و سوم می گویند و تمامی آن ها رو به تخریب تفکر اسلامی و مواجهه با قرآن دارد، چه گونه باید ارزیابی کرد؟

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در جمعه سی و یکم شهریور 1385 و ساعت 13:30
ارسال شده در جمعه، ۳۱ شهریور ماه ۱۳۸۵ ساعت ۱۳:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان