هنگامی که تنها بخش قابل اعتنای تاریخ قاجار، یعنی ماجراهای سه سفر ناصرالدین شاه به فرنگ، که پشتیبان توافق رژی و جنبش تنباکو قرار داده، در آن باب فصاحتها رانده و مدخل و مبنای تحولات دوران ساز در ایران گرفتهاند، به قدر پشت ناخن حشرهای تاییدیه ندارد، پس تمام تفصیلات و تفضیلات موجود در باب سلسله قاجار، که ناصرالدین شاه تنها شاخص آوازه مند آن است، از جمله ۵۰ سال سلطنت و نیز ترور او در کنار ضریح شاه عبدالعظیم، با باد تحقیق پراکنده میشود و به مورخ وظیفه میدهد که بر آن ناصرالدین شاه کج کلاهی تامل کند که جز تصاویری بر پشت اسب و زن ندارد، پیاپی بازیاش میدهند و مالک و شایق آن ظرفیت و درکی نیست که فی المثل ضرورت به قدرت رساندن و یا سرنگون کردن خدمت گزاران خویش را تحلیل کند.
«بین سالهای ۱۳۰۶ و ۷ هجری قمری، ناصرالدین شاه برای دیدن نمایشگاه پاریس که برج ایفل یادگار آن است، به فرنگ رفت و عزیز السلطان را که در آن وقت سیزده ساله بود با خود برد. او همه جا در کنار شاه بود و مورد نوازش پادشاهان و ملکهها قرار میگرفت. ملکه ویکتوریا او را فراوان نواخت و با وی عکس انداخت. در روزنامهها عکسها از او به چاپ رسید و مقالات گوناگون دربارهاش انتشار یافت.»
(دوستعلی معیر الممالک، یادداشتهایی از زندگی خصوصی ناصر الدین شاه، صفحهی ۹۳)
حالات و تبعات حضور ناصرالدین شاه در پاریس و کنار برج ایفل، درست همانند بازدید او از مقابر و مقامات مذهبی مشهد، با وجود تاکیدات فوق، نشانهای باقی و بر جای ندارد و بدین ترتیب هر یک از ظرایف و ضمائمی که در شروح ترور، سرانجام از او شاه شهید میسازد، اگر نه دور ریختنی، بل لااقل نیازمند دوباره خوانی است. شاید هنوز قلابی بودن تصویر میرزا رضای کرمانی به همراه حاج سیاح در کند و زنجیر زندان قزوین و تصاویر دست برده بر دار کردن میرزا رضا و شیخ فضل الله نوری را از یاد نبرده باشید که تماما حتی از منظر مختصات خطوط نیز غلط و ساختگی است.
«ناصرالدین میرزا، نخستین فرزند باقی مانده محمد میرزا و ملک جهان، در روز ششم صفر سال ۱۲۴۷ در دهکده کهنمیر در حدود ۲۵ کیلو متری تبریز به دنیا آمد. شاید ملک جهان آبستن را به این روستای ییلاقی برده بودند تا از شر گرما و یا شاید ابتلا به وبای شایع در شهر تبریز برحذر بماند.»
(عباس امانت، قبله عالم، صفحهی ۶۶)
سال ۱۲۴۷ هجری قمری با ۱۸۳۰ میلادی برابر است. اگر به دنیا آمدن سلطان زادهای در دهاتی دور افتاده، میتواند اساس اقتدار و یا حتی وجود سلسله و حاکمیتی را درهم بریزد، پس گرمای هوا و یا حتی ظن ابتلای به وبا را بهانه میگیرند، که هیچ یک، آن نمایش پر جلال را بیتماشا نمیگذارد که پیش از این ثابت شده بود که رسامی نقشه برداران ارتش تزار از شهرهای ایران، حتی در سال ۱۸۵۲ میلادی هم قادر به نمایش تبریز و تهران نبوده است تا کسانی در آن به بیماری وبا دچار شوند.
این عکس پورنو و نظایر دیگر آن، مردک ملیجک باز الواطی را در جای شاهی مجرب و سیاستمدار مینشاند که شرح احوالاش با دیگر قرائن مصور زندگانی او همخوان است تا به آن جا که نسبت به ثبت وضع عورت برهنه و پرکارش به عنوان میراث تاریخی قاجار بیخیال است، چرا که هر دو پای کاملا برهنه او را به ناشیانهترین صورتی با رنگ سفید ساخته و پوشاندهاند، دیوار آجری سمت چپ عکس همان دیواری است که در تصویر میرزا رضا و حاج سیاح به کند بسته در زندان قزوین هم دیدهایم و قبول آن پرده سیاه و ضخیم و نمدی بر پنجره مقابل در این مکان بیهویت که ظاهرا با پتویی مفروش است، به عنوان خوابگاه و خلوت سلطانی از خاندان قجر بیاندازه مفرح و معنی دار میشود. سینه چاکان تلقینات و ترتیبات یهود چیده و مجموعه مبلغان دروغ پسند، با تمام توان، دوره ناصرالدین شاه را با تدوین انشاهای گوناگون، موجب بلوغ مردمی گرفتهاند که گرچه هنوز حضور تاریخی ندارند، اما به حفظ آتش انقلاب مشروطه در زیر خاکستر ملی مامورند.
از امیر کبیر عکسی دیده نشده و این دو نقاشی و رسامی همزمان از صورت میرزا تقی خان، تنها نشانه حضور تاریخی او است. میگویند رسامی سمت راست را ناصرالدین شاه قلمی کرده، که حتی در ریش پرپشت، تابلوی او شباهتی به آن دیگری ندارد، که نیمه کوسه است. ورود به شرح احوال این نخستین صاحب منصب چند سال اغازین سلطنت ناصرالدین شاه مورخ و محقق را به اعماق چالههایی میراند که بیرون امدن از آن، چارهای جز انصراف از دنبال کردن مدخل ندارد.
«اقدامات و تشکیلات امیر در نتیجه شکایتهای زیاد ناصرالدین شاه از بانوان حرم بوده که در موارد عدیده با حالت عصبانی به امیر اظهار میکرده است. تا این که امیر تشکیلات خود را منظم کرده و به خواجه باشی دستور داد که کلیه فرامین و احکامی که برای امضای شاه برده میشود، پس از امضا باید فورا به مستوفی مربوطهاش تحویل دهند - این دفتر ارسال و مراسالات امروزه، در زمان امیر کبیر درست شده است - و هر یک از خواجه باشیها هر چند فرمان و حکمی که برای امضا از عزب دفترها تحویل میگرفتند، در آن دفتر به نام خود ثبت و امضا میکردند، همین طور پس از امضا هم که مستوفیان مربوطه تحویل میدادند از عزب دفترها امضا میگرفتند. صورت وظایف متصدیان را به عرض ناصرالدین شاه رسانیده، موافقت شاه را در امضا کردن ذیل آن جلب و اعلام مینمودند.
شاه زادگان درجه اول - که چند نفرشان ذکر شد - دیدند وضعیت غریبی پیش آمده است، از یک طرف مستمریها قطع شده واز طرف دیگر راه استفاده از فرامین و احکام نیز که توسط مهد علیا و امین اقدسها به امضاء میرسید، آن هم مسدود شده است. در کمیتهی خود بر ضد امیر، قضیه مطرح و تصمیم گرفته شد که با حرم سرا مذاکره و متحد شده، آنها از اندرون و اینها از بیرون، بر ضد امیر قیام و حتی از بین ببرندش. همین کار را هم کردند. یکی از کارهایی که امیر کرد، این بود که در کاخ گلستان و باغ ارگ تا باب همایون، باغ و اشجار زیاد غرس کرد که مانند جنگلهای مازندران انبوه بود و در میان آنها میوههای خوب تعبیه شده بود. امیر کبیر یک تفنگ شکاری کوچکی برای ناصرالدین شاه تهیه و تقدیم مینماید و ضمنا عرض میکند: «به عوض این که اوقات خودتان را در حرم سرا با زنها بگذرانید، هر روز ساعتی در باغ گردش و سرگرم شکار کبوتر و سایر پرندگان بشوید که برای مزاج اعلی حضرت هم این گونه تفرج خوب است و هم این که از دست زنها خلاص میشوید». شاه بسیار از این برنامه خوشاش آمد. چند روزی که ادامه داد روحیهاش خوب شده و به امیر اظهار رضایت وخوش وقتی کرده، او را مورد تقدیر قرار داد.
امین اقدس از بانوان زیرک و با فراستی بود که در نزد مهد علیا موقعیت آبرومندی داشت و هم این که در پیش شاه عزیز و طرف توجه بود. و رفتارش با درباریان مقتدرانه و مورد ملاحظه و دارای احترام بوده است. کمیتهی شاه زادگان پس از اتحاد با سران حرم، در درجهی اول با مهد علیا - مادر ناصرالدین شاه - و امین اقدس قرار اقدام را گذاردند که در مواقع مقتضی نزد شاه از امیر نسبت به قدرتی که پیدا کرده است، بدگویی و او را مظنون نمایند. از طرف دیگر کمیته هم نامههایی [جعلی] به نام اشخاص در ولایات و ایالات تنظیم کرده که از هر نقطه به عنوان امیر بفرستند.
مضامین نامهها : «چاکران برای هر گونه جان فشانی در راه کامیابی ملت و استقلال مملکت که اولین آمال امیر است. با پنج هزار سوار و پیاده حاضریم و در انتظار دستور و اوامر حضرت امیر خواهیم بود.» نامهها از هر نقطه به همین مضامین برای امیر میآمد، امیر در اوایل موضوع را ساده تقلی کرد. و نیز کمیتهی شاه زادگان به وسیلهی حرم سرا دستور دادند که ذهن شاه را آماده نمایند تا به مخبرالدوله، وزیر پست و تلگراف دستور داده شود که نامههایی که از ولایت به عنوان امیر میرسد سانسور شود - از این جا سانسور معمول گردید - یک روز شاه باز هم از زنها به امیر شکایت کرد که: «مرا در باغ هم که مشغول تفریح میباشم، راحت نمیگذارند. از همه بیشتر امین اقدس است که یک روز مرا تنها نمیگذارد». امیر عرض کرد: «مانعی ندارد هر ساعت که میخواهید پرندهای را بزنید، سر تفنگ را کج کرده، پرندهی زمین را که همیشه مزاحم است، بزنید، وقتی یکی زده شد، دیگر سایرین از حدود خود تخطی ننموده، راحت میشوید».
یک روز شاه همین کار را مینماید. ولی همین که تفنگ را به طرف امین اقدس قرار میدهد یک مرتبه بدناش حالت ارتعاش پیدا کرده، به زمین میافتد و غش میکند. امین اقدس فورا شاه را بلند کرده در بغل خود قرار میدهد و فریاد میزند: «بیایید!» از فریاد او زنها جمع میشوند. اول امین اقدس تاکید در آوردن طبیب میکند و ضمنا مشغول مالیدن بدن شاه میشود. حکیم تولوزان فرانسوی - طبیب مخصوص شاه - میرسد و فورا با تزریق و خوراندن شربتهای موثر، شاه را به حال میآورد. شاه از امین اقدس که منتها درجهی فداکاری و مراقبت را در حفظ شاه نموده بود اظهار رضایت مینمایند.»
آیا به عصر و عمر خویش نقل قولی بیمحتواتر از این سراغ کرده اید که یک نخست وزیر به سلطانی که تحت امر او قراردارد، قتل نفس زنان حرم سرا را آموزش دهد؟!
«در همین حال شاه از دستور امیر سوءظن میبرد. در یکی از ساعات که امین اقدس حضور شاه بوده، از شاه سئوال میکند که: «چه طور شد حال تان به هم خورد»؟، شاه موضوع را به امین اقدس بیان مینماید. از آن ساعت امین اقدس کمر قتل امیر کبیر را بسته، بدگویی از امیر را در برخورد با شاه توسعه میدهد، ولی خیلی با متانت. پس از این پیش آمد کمیتهی شاه زادگان فعالیت خودشان را بیشتر کرده و راه امیدواری را در موفقیت برای از بردن امیر صد در صد مسلم میدانستند. در همین اوان، مخبرالدوله چند فقره از نامههای سانسور شده را به عرض شاه رسانید. شاه بسیار تعجب کرد و به فکر فرو رفت و وسوسههای جاه طلبی امیر در کلهاش جایگزین و کم کم به فکر افتاد امیر را از کار برکنار نماید.
این فکر شاه، رفته رفته به ظاهر و بیان درآمد. مخالفین از اندرون و بیرون تلقین کردند که اگر امیر در تهران بماند، موافقین نخواند گذاشت اعلی حضرت راحت باشد. بالاخره شاه امر به تبعید امیر به کاشان داد و امیر را حرکت دادند.
پس از چند روز چند نامه تهیه و از کمیته خطاب به شاه و درباریان شد که اگر امیر با احترامات لازمه به تهران آورده نشود، هر کدام با چندین هزار نفر سوار برای حرکت به تهران حاضر خواهیم بود. ناصرالدین شاه بیشتر وحشت کرده و به فکر چاره جویی برآمد. یکی از شبها امین اقدس را به خوابگاه احضار و مذاکره و مفهوم نامههای رسیده را با امین اقدس در میان و مشاوره مینماید. امین اقدس فرصت کینه جویی را از دست نداده و قلم و کاغذ حاضر و فرمان قتل امیر را صادر و به امضای شاه رسانید و همان شب تا ناصرالدین شاه خوابید، فرمان را به نمایندهی کمیته و شبانه مامور را حرکت دادند و تاکید کردند که «باید تا صبح خبر کشته شدن امیر برسد، در هر حالی که به امیر رسیدی ولو در خواب باشد مهلت نمیدهی».
مامور صبح زود به کاشان میرسد. چون امیر صبح زود برای شست و شو و گرفتن وضو به حمام میرفت، مامور پس از اطلاع از این که امیر در حمام است، میرود حمام. در موقع ورود به حمام به نوکر امیر در حمام میگوید: «بروید لباسهای امیر را بیاورید که امیر فورا برای تهران حرکت نماید». پس از رفتن نوکر امیر وارد گرم خانه میشود و فرمان را برای امیر میخواند و ضمنا اجازه میدهد «به هر طوری که میفرمایید ماموریت خود را انجام دهد». امیر پس از ادای نماز صبح دست خود را دراز نموده و میگوید: «رگ بزن». مامور هم اطاعت کرده، رگ دست را میزند. خون سرازیر شده و مامور از حمام بیرون آمده درب حمام را میبندد و از همان راهی که آمده بود به تهران مراجعت مینماید.
ناصرالدین شاه که صبح زود بر حسب عادت برمی خیزد، امر میدهد مامور قتل امیر نرود. پس از یک ساعت به عرض میرسانند مامور حسب الامر مبارک، شبانه حرکت و رفته است. شاه متغیر میگردد و امر میکند: «تلگراف کنید اقدامی نکند و فورا برگردد». در همان تلگراف انجام قتل امیر را به عرض میرسانند. مامور پس از آمدن، به حضور میرسد و ناصرالدین شاه حکم میکند جلاد و میرغضب باشی حاضر و به امر شاه و در حضور، گردن او را بزنند.»
(اعظام الوزاره قدسی، خاطرات من یا تاریخ صدساله ایران، صفحهی ۹۵)
برای اتمام حجت بر این تصویر سازی دروغین تاریخ قاجار، کافی است توجه کنید در متون دیگری مجریان این فرمان قتل امیرکبیر را نه فقط گردن نزده که به عالیترین وجه مورد تفقد قرار دادهاند. ضمن این که احتمالا چاپار و مجریان کشتن امیر کبیر اگر در فاصله شب تا به صبح، ان هم در ماه دی و میانه زمستان، بر امواج تلگرام هم پیشی گرفته و فاصله دراز میدان ارک تا حمام فین کاشان را در نیم شبی طی کردهاند، پس تامل کنید که سیاه بازی قتل امیرکبیر مفقود النشانه، تا چه میزان روحوضی تدوین شده است؟
(ادامه دارد)
استاد این لینک رو براتون میفرستم در این سایت عکسی که متغلق به صد سال پیش سمرقند هست رو نشون میده البته دراین لینک مجموعه عکسی از امپراطوری روسیه هست که یک عکسش از سمرقند لطفا به وسعت شهرو بنای قبر تیمور دقت شودhttp://www.bbc.co.uk/persian/world/2012/03/120325_an_l13_pics_russian_empire_coloured.shtml
لینک های مربوط به عمه بی بی سی در تهران باز نمی شود.