کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 21

از منظر و دیدگاه مورخ، در مسیر کشف حقایق و عوامل دخیل در برداشت‌های تاریخی و فرهنگی، فاصله و تفاوتی میان منظور و مقصد جعل کتیبه‌های ساسانی در نقش رستم، با دست بردن در تصویر میرزای شیرازی نیست. هدف مشترک این هر دو اقدام نمایش تحرکات اجتماعی در محیطی است که قرن‌ها بر اثر قتل عام پوریم خاموش مانده بود. معلوم است که دمیدن حیات به چنین محیطی راهکار دیگری جز توسل به جعل ندارد و بهره برداران از این شیادی از آن رو موفق بوده‌اند که مجموع تاریخ ایران با تمام فرضیات و فسانه‌های‌اش را بر مردمی مهاجر و غیر بومی در کف اجتماع و گزیدگان تربیت شده و مزدوری در طبقات بالا عرضه کرده‌اند که خود سازنده و لااقل نگهبان آن جعلیات شمرده می‌شوند.

«چهارشنبه غره محرم ۱۳۰۷ قمری - خداوند به حق خون مبارک حسین علیه السلام این سال تازه را به من مبارک بفرما. خودم طهران نیستم. به جهت خدمت گزاری سیدالشهداء. اما نوشتم به همان وضع پارسال روضه خوانی بشود. خلاصه امروز از این جا به سرحد روس و طرف ایران می‌رویم. در کالسکه‌ی آهنی منزل من با حکیم فوریه یک جا است. مهدی خان نقل می‌کرد که ترتیب کالسکه‌ها را به شاه عرض می‌کردند اسم تو را که بردند شاه فرمودند بسیار مرد با سوءظن وسواس داری است.»

(اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات، صفحه‌ی ۶۶۰)

سرگردانی چاره ناپذیر و پیاپی در گذر از مبهمات این گونه تدارکات و تالیفات و سعی ناموفق در اتصال منطقی و عقل پذیر حوادث ایام و زمینه سازی برای ظهور و افول قدرتمندان باسمه‌ای چنان که به خواست خداوند عرضه خواهم کرد، موجبی بوده است تا واقع و دروغ در منظومه‌های مکتوب به جا مانده یک‌دیگر را به استهزاء بگیرند. چنان که در نقل بالا اعتماد السلطنه ابتدای سال نو را با تقویم قمری برگزار می‌کند و درعین حال مکلف است به حمایت از گمانه نوروز نورسیده جمشیدی و حواشی آن نیز قلم بزند.

«جمعه ۹ شعبان سال ۱۳۰۸ قمری - امروز ختم السنه و آخر سال است. صبح حمام رفتم. تمام روز خانه بودم. امشب ساعت شش و نیم تحویل خواهد شد. سالی از عمر یا خوب یا بد گذشت. به حق محمد و آل محمد (ص). تمام شد کتاب دهم روزنامه‌ی وقایع زندگی خودم. به امید خدا و یاری اولیاء شروع به جلد یازدهم خواهم نمود.»

(اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات، صفحه‌ی ۷۴۰)

سیمای مبهوت آن خواننده دیدنی است که نویسنده‌ای را در یک سال معین دو بار دست به دامان خداوند می‌بیند تا سال نو را بر او مبارک گرداند. در تمام مکتوبات بی‌لنگر موجود، که میراث خوانده‌اند، اثار حیات طبیعی منقولات و ماجراهای پیش آمده و همچنین فرمایشات تکلیفی مورد نیاز جاعلین گزافه باف، با روشنی کامل هویداست.

«فصل پانزدهم - این امتیازنامه به دو نسخه، مابین دولت ایران و «ماژر تالبوت» به امضای اعلی حضرت همایون شاهنشاهی و ثبت وزارت امور خارجه، مبادله شده و مضمون فارسی آن محل اعتبار خواهد شد. تاریخ ۲۸ رجب ۱۳۰۸ هجری و نیز در ماه «می» همان سال در سفارت بریتانیا به ثبت رسیده است.» پس از تمام شدن و مبادله امتیاز توتون و تنباکو، کمپانی «رژی» امتیاز دخانیات را از ناصرالدین شاه گرفت که خرید و فروش آن مطلقا با یک اداره باشد، و در مقابل چند کرور به شاه و درباری‌ها داد و آن وقت عمال خود را به ولایات فرستاد تا اداره خود را دایر نمایند، و نیز در قرا و دهات کس فرستادند، مخصوصا در نقاط محصولی توتون و تنباکو و به مردم سخت گرفتند.»

(حسن اعظام قدسی، خاطرات من یا تاریخ صدساله ایران، صفحه‌ی ۵۵)

شاید این تنها قرارداد جهان باشد که به امضای فی المجلس طرفین امر نیازی نداشته و ورژن دیگری از همان سرگردانی است، که معمولا و سرانجام گریبان اصحاب جعل را به چنگ جست و جوگران حقیقت می‌سپارد. اعظام الوزاره قدسی تاریخ ۱۳۰۸ قمری را برای امضای قرارداد موهوم تنباکو ذکر می‌کند و در جست و جوی ماه می همان سال قمری است تا قرارداد را برای امضا به سفارت انگلیس بفرستد. این لطیفه‌ای است که با ظرافت تمام، بیگانگی دفتر و دستک داران دربار ناصری را با برابر نهادهای سال شمار قمری و میلادی و شمسی ذکر می‌کند که در هیچ زمانی رخسار و کاربرد نمایانی در مراودات و مکتوبات اداری هم نداشته است. 

«همان شب، بیست و دوم  ذیقعده، امیر نظام، که جبه‌ی فاخر مطرز به مروارید خاص صدر اعظمی پوشیده بود، به مقام شخص اول و منصب صدارات منصوب شد و لقب اتابک اعظم گرفت. فرمان شاه که بعدا صادر شد، موکد می‌داشت: ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد می‌دانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم و به جز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم، و به همین جهت این دست خط را نوشتیم... اصل این فرمان ظاهرا در دست نیست، برگردان فارسی در کتاب آدمیت از ترجمه‌ی انگلیسی است، نک. به فریدون آدمیت: امیر کبیر و ایران، صفحه‌ی ۱۹۷-م..»

(عباس امانت، قبله عالم ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران، صفحه‌ی ۱۶۰ و ۶۰۸)

تاریخ قاجار سرشار از ابهام‌های ساختاری و حادثی است و تقریبا صحنه سازی‌های موجود، در قضایای قاجار، از مقام بخشی و سپس فصد امیر کبیر تا ترور ناصرالدین شاه، مستند مطمئنی ندارد. این خشک سالی منطق و ماجرا، آن جا به اوج می‌رسد که گفته و نوشته‌اند که ناصرالدین شاه سه بار به وادی فرنگستان گریز زده است.

«سفر ناصرالدین شاه به اروپا - ناصرالدین شاه در سفر اول، در هر یک از ممالک اروپا که وارد می‌شد یک ماده از برنامه‌اش این بوده که به دستور او تحقیق و جست و جو کرده چند صد توپ پارچه‌ی خیلی ضخیم از نوع کرباس خریداری می‌کرد، به طوری که رجال موثر آن کشور اروپایی مطلع شوند و بفهمند پادشاه ایران پارچه‌های ضخیم را می‌خواهد تا برای پول‌های موجود خزانه خودش کیسه بدوزد. در صورتی که در آن ایام اگرچه هنوز به حال دوره‌ی مظفرالدین شاه نیفتاده بود که آه در بساط نباشد، ولی ذخیره‌ی قابل توجهی نداشت. مجموع موجودی خزانه‌ی سلطنتی و دولت ایران - که هر دو یکی بود - کفاف مخارج سه چهار ماه را هم نمی‌کرد. اما ناصرالدین شاه به هر مملکتی در اروپا می‌رسید چنین وانمود می‌کرد که کرباس‌های اشرفی و لیره‌ی خزانه‌ی او پوسیده شده است و باید کیسه‌ها را تجدید کرد، و چون موجودی خزانه خیلی زیاد است ناچار باید مقداری کرباس ضخیم خریداری نماید که برای میلیون‌ها اشرفی و لیره کافی باشد! خریداری کرباس هم جریان و داستان جالبی داشت. دو نفر از ملتزمین رکاب، از نخست وزیر و وزرای آن مملکت نام و نشان فروشندگان به‌ترین کرباس را می‌گرفتند. بعد به سراغ آن‌ها می‌رفتند و چند صد توپ کرباس می‌خریدند و با آب و تاب به ایران حمل می‌نمودند. خریداری کرباس در هر یک از ممالک فرانسه، آلمان، اتریش و انگلیس تجدید می‌گردید، و از هر کشور صدها توپ کرباس خریداری می‌شد. اما آیا می‌دانید این کرباس‌ها به چه مصرفی می‌رسید؟ وقتی شاه به تهران بازگشت، دستور داد که از آن کرباس‌ها خیمه‌های متعدد - چادر - دوخته شود که برای مسافرت‌های اردو، و شکار، و برای حرم سرا و پوش‌های مخصوص مورد استفاده قرار گیرد! مقدار زیادی هم در انبار برای مصارف نظام باقی مانده بود که به علت عدم مراقبت در نگاه داری آن، همه پوسید. در صورتی که می‌توانستند در بازار به فروش برسانند. این هم یکی از علاقه مندی و توجه درباریان و وزرای آن روز - که به فکر مصرف آن نبودند تا همه پوسید - و این رویه هنوز هم باقی و برقرار است.»

(حسن اعظام قدسی، خاطرات من یا تاریخ صدساله ایران، صفحه‌ی ۶۹)

هنگامی که قرار است دروغی به پهنای سه نوبت سفر پر افت و خیز ناصرالدین شاه به اروپا را با اهدافی معین به خورد تاریخ دهند، تراشیدن این گونه بهانه و توجهات بی‌مایه‌ی ناب نیز موجب اعجاب نمی‌شود.

«از خودخواهی و لذت جویی که بگذریم، این سفرهای شاهانه حیثیت بین المللی فراوان نیز برای ناصرالدین شاه اندوخت. در چشم غربیان وی هنوز پادشاهی از سرزمینی افسانه‌ای بود که نظایرش فقط در سفرنامه‌ها یا آثاری مانند نامه‌های ایرانی مونتسکیو، دیوان شرقی گوته و حاجی بابای موریه یافته می‌شد. خاطره‌ی یونانیان باستان درباره‌ی ایرانیان و شهریاران ایران نیز در این سفرها طنینی تازه یافت، به خصوص که فرمان روایان انگلیسی هندوستان آگاهانه خود را وارثان سنت پادشاهی هندی - ایرانی می‌دانستند. سلاطین و سیاست مداران اروپایی با چنین سابقه‌ی تاریخی‌ای ناصرالدین را پادشاهی در خور منزلت می‌شناختند و پذیرا می‌شدند.»

(عباس امانت، قبله عالم ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران، صفحه‌ی ۵۵۴)

حیرت از این دارم که در این همه اوراق سیاه شده در تنظیمات سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا، هرگز کسی به دنبال بررسی نقادانه اسناد آن نبوده است تا معلوم شود که جاعلین چه گونه از هخامنشیان تا ناصرالدین شاه مشغول تاریخ سازی برای شرق میانه بوده‌اند. جالب‌ترین حوزه این دیدار نو از مجموع تاریخ معاصر این که می‌گویند ناصرالدین شاه به خط و املا و انشاء خویش بر سفر سه گانه‌اش به فرنگ شرح و بسط نوشته و کسانی احتمالا از سر شوق به باز تولید سفر نامه او همت گماشته‌اند.

«صفحه آغازین متن سفرنامه که از ابتدا تا انتها با دستخط ناصرالدین شاه می‌باشد: بسم الله الرحمن الرحیم: روزنامه‌ی سفر فرنگستان است که به مبارکی و میمنت و صحت مزاج ان شاءالله تعالی و به خواست خداوند بی‌همتا و بخشنده‌ی مهربان می‌نویسم. از تهران الی انزلی را سابقا در سیاحت گیلان به تفصیل نوشته‌ام، حالا الی انزلی را تفصیل نمی‌دهم مگر خروج از تهران را با وقایعاتی که ان شاءالله رو بدهد، الی انزلی می‌نویسم. بعد ان شاءالله از روز نشستن به کشتی به تفصیل همراهان و روزنامه‌ی کشتی و دریا و غیره نوشته خواهد شد. به توفیق الله تعالی. صبح از تهران به عزم سیاحت فرنگستان از خواب برخاستم، حال یک سال تمام است که اخبار سفر فرنگستان شده است دیگر معلوم است، از کارهای زیاد و گفت و شنود، بیرون، اندرون، حرمخانه، زنانه، مردانه، خارج، داخل، چه‌ها دیده و چه‌ها کشیده‌ایم تا به این جا رسیده است، که حالا باید چکمه به پا کرد و رفت. آمدم پایین. زن‌ها همه ایستاده، غلام بچه‌ها، کنیزها، خواجه‌ها، متفرقه، معرکه بود. چند روز هم بود سینه درد، زکام شدید داشتم. احوال‌ام بسیار بسیار کسل بود، خون زیادی هم از دماغم آمد. هیچ حال و بنیه نداشت. بسیار بسیار لاغر بودم، به طوری که هیچ وقت، این طور لاغر و کسل نبودم. هر طور بود، از دست زن‌ها خلاص شده رفتم سرحمام. محمدعلی خان و غیره بودند. رخت پوشیدیم سرداری مروارید الماس پوشیده شد آمد بیرون. صدراعظم و غیره بودند. قدری ایستاده رفتیم. از در کوچه‌ی شمس العماره سوار کالسکه شدم. جمعیت زیادی از شهری و غیره بودند. راندیم برای اسب دوانی. امروز اسب دوانی هم هست. رفتیم بالاخانه. افواج و مردم زیادی از زن و مرد بودند. اول ناهار آوردند «بی اشتها بودم، قدری خوردم»، امیر آخور تیمور میرزا، حاجی آقا اسمعیل، سایرین همه بودند. امین حضور دو سه روز بود ناخوش بود، لنگان لنگان آمده بود. اسب‌ها را دواندند، سیاچی، باشی و غیره بودند. اسب‌های مرادبیک نایب که از اسب‌های اصطبل خاصه است چهار بیرق اول برداشتند، مراد معرکه می‌کرد، اغلب اسب‌های ما برداشتند. یک بیرق اول را هم اسب آقاوجیه برداشت. اسب اقبال سیاچی بیرق چهارم را در دوره آخر برداشت. اسب باشی عقب ماند. بعد از «اتمام اسب دوانی، سفرا همه آمدند حضور» صدر اعظم و غیره بودند بعد سوار کالسکه شده «راندم کند». لب رودخانه چادر زده بودند، چادرهای ترمه، زری، بزرگ و غیره، اما «هیچ کس نبود. دلتنگ شدم. بعد از ساعتی والده شاه زعفران باجی آمدند». خلاصه دو شب والده شاه ماند، چون خیلی حاجی سرور رفت پی انیس الدوله، شمس الدوله، باقری، معصومه، زبیده تنها بودم، فرستادم شهر، ببری خان با بچه هاش آوردند، اما انیس الدوله نیامده بود. این‌ها که آمدند دل‌ام باز شد. والده شاه هم رفت شهر.» باد شدیدی همه روزه می‌آمد، باد ما را به تنگ آورد.»

(ناصرالدین شاه، روزنامه خاطرات سفر اول فرنگستان، به کوشش فاطمه قاضیها، صفحه‌ی ۱)

این متن صفحه‌ی اول سفرنامه ناصرالدین شاه به فرنگ است که به باور و اطلاق عمومی از دست خط اصلی استنساخ شده است. اشکال کار در این است که چند پژوهنده دیگر نیز از این دست خط همایونی نسخه برداشته‌اند، که با این یکی شباهت لازم را ندارد.

«روزنامه سفر فرنگستان است که به میمنت و مبارکی به خواست خداوند تعالی و قادر بی‌همتا و بخشنده‌ی مهربان به شرط سلامت مزاج می‌نویسم: از طهران الی انزلی را سابقا در سیاحت گیلان به تفصیل نوشته بودیم در این جا به شرح و تفصیل حاجت نیست مگر خروج از دارالخلافه طهران را با وقایعی که تا انزلی روی می‌دهد انشاءالله تعالی می‌نویسم بعد از آن روز جلوس در کشتی تفصیل همراهان در طی روزنامه کشتی نوشته خواهد شد بعون الله تعالی و حسن توفیقه.
روز شنبه بیست و یکم شهر صفر المظفر سنه ۱۲۹۰
از طهران به عزم سیاحت فرنگستان برخاستیم حال یک سال تمام است که اخبار سفر فرنگستان شده است و چند روز هم بود که سینه درد و زکام شدیدی عارض شده و هیچ احوال‌ام خوب نبود کسالت و ضعف بنیه به سرحد کمال بود به طوری که هرگز خود را به آن کسالت ندیده بودم متوکلا علی الله تعالی بیرون آمدیم صدراعظم و غیره بودند قدری ایستاده رفتیم و از در کوچه شمس العماره سوار کالسکه شدیم جمعیت زیادی در داخل وخارج شهر در راه و بی‌راه بودند راندیم به طرف اسب دوانی. امروز اسب دوانی هم هست رفتیم بالاخانه افواج و جمعیت زیادی از مرد و زن حاضر شده بودند نهار آوردند به بی‌میلی قدری صرف نمودیم امیر اخور تیمور میرزا حسام الدوله - حاجی آقا اسمعیل و سایر پیشخدمت‌ها بودند امین حضور که چند روز بود ناخوش بود امروز آمده بود بعد از ناهار اسب‌ها را دواندند اسب‌های مراد بیک نایب که از اسب‌های اصطبل خاصه است چهار بیرق اول را برداشته یک بیرق اول را هم اسب وجیه الله میرزا برداشت اسب اقبال مهدی قلی خان بیرق چهارم را در دوره‌ی آخر برداشت بعد از اتمام اسب دوانی سفرای خارجه به جهت وداع به حضور آمدند صدراعظم و سایرین هم بودند بعد سوار کالسکه شده به طرف قریه کن راندیم سراپرده‌های تازه که همه ترمه وزی و غیره بود کنار رودخانه زده بودند بعد از ساعتی مهدعلیا به کن آمدن والده شاه را دیدم ایشان دو شب در آن جا ماندند باد شدیدی هم همه روزه می‌آمد.»

(ناصرالدین شاه، سفرنامه ناصرالدین شاه به فرنگ، صفحه‌ی ۱)

کار به این جا نیز ختم نمی‌شود و دیگرانی نیز دست به کار بوده‌اند تا سفرنامه ناصرالدین شاه به قلم و انشای سلطان را رونویس کنند. پیوسته در گمانم چنین نقش زده‌ام که در زمان نیاز به انتقال و استنساخ هر متن و نقلی باید با وسواس لازم از ارژینال پیروی کرد. که در این مورد چنین می‌نمایدکه ناصرالدین شاه احتمالا با چند سبک و وضع گوناگون، سفرنامه‌اش را آغاز کرده است.

سفر سه گانه ناصرالدین شاه به فرنگ حتی یک تصویر عکاسی شده ندارد، مگر یکی دو نمایه با مشخصات بالا و زیر. توضیح عکس بالا می‌گوید که در سال ۱۳۰۶ قمری که زمان آخرین سفر شاه به اروپا است تمام سلاطین جهان برای دیدار و برداشتن عکس یادگاری از او به فرانسه و یا انگلیس سرازیر شده‌اند که عکس شماره چهار شمایل ناصرالدین شاه در میان ۲۲ سرکرده اروپا و غیره است. ظاهرا این محفل بزرگان از این مانور معمول تشریفات بی‌خبر بوده‌اند که میهمان عالی قدر جمع را در میانه تصویر جای دهند، نه در گوشه پرت افتاده عکس.

این عکس را هم بر جلد کتاب "روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه" به سعی عبدالحسین نوایی و الهام ملک زاده آورده‌اند تا حضور شاه در محیط اروپا را القا کند. کفش‌ها و پایین‌تنه شاه زنانه است با پاشنه نیمه بلند و هواخور پنجه و جوراب گردی و مجموعه‌ای از استخوان‌بندی ظریف خانمانه و روز نامه‌ای که قریب ۱۵۰ سال پیش مملو از تصاویر تبلیغاتی و طراحی مدرن است. شاه بر گلدانی نشسته است که تک شاخه‌های آن از کنار ران او بیرون زده و تمام این بازسازی‌ها محل ندیده انگاری داشت اگر در سمت راست عکس کل شکار شده‌ای با شاخ‌های درشت را کنار دست شاه قرار نمی‌دادند.

سفر سوم ناصرالدین شاه به اروپا در سال ۱۳۰۶ هجری قمری صورت گرفته که با زمان مرگ او فقط ۷ سال فاصله دارد و حالت و ظاهر پیرمردانه شاه در عکس بالا را می‌توان نمای واقعی رخسار او در آخرین سفر احتمالی‌اش گرفت نه آن پایین تنه ظریف عکس قبل که به آسانی پاهای خود را چلیپا کرده است.

(ادامه دارد)

ارسال شده در چهارشنبه، ۳۰ فروردین ماه ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : محمد
دوشنبه، ۰۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۱ ساعت ۱۷:۳۲
 
با سلام خسته نباشید آقای عابدی. ممنون از زحمات شما. ظاهرا باید عکسهایی در متن گنجانده می شد که جا افتاده و مدتیست امکان دانلود پی دی اف از سایت حذف شده آیا امیدی به بازگشت این آپشن هست؟
 
پاسخ:
ممنون که اطلاع دادید.

 
نویسنده : حمید
چهارشنبه، ۳۰ فروردین ماه ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۴۰
 
سلام. هر روز سایت شما را به امید مطلب جدید باز می کنم و امروز خوشحالم که مقدمه 21 را یافتم انشاالله که خداوند شما را در صحت و سلامت نگر دارد.
 
پاسخ:
ممنون

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان