به بیانی نزدیک می شوم که به امید خدا، در آینه روشن آن، ناظر تصویر روزگار تاریخ کنونی خویش خواهیم شد و آن توجه خاص به اسناد کاملی است که به صورت مکتوب از قلم مدیران و کارگردانان دوره قاجار به جا مانده است. باید تذکر دهم که بنیان اندیشی با مراتبی توضیح داده می شود که با ورود به ضمائم مدنی، در قریب ۳۰۰ یادداشت، به بررسی و بود و نبود و سلامت یا تشکیک در هویت ابزار و اثاری پرداخته است که در موقف خود، فی المثل چون برخورد با تاریخچه نگارش و ظهور خط و قلم، و یا دعوت به ادای پاسخ این سئوال، که از چه راه بر مکتوبات کهن مانده بر سنگ ها، معادل معنایی نهاده اند، کسانی را از گسستن پایه های مسندی هراسان کرده است که بر آن تکیه زده اند. مورخ بنیان اندیش در جایگاه خویش مسحور و یا مغلوب عناوین و البسه و مرقومات و مرقعات مدعیانی نمی شود که بی دقیقه ای توقف و تجسس در سلامت آن ها، ورای اسنادی مملو از مفروضات ناممکن گرداگرد خویش سنگر گرفته اند.
«محمد حسن خان مقدم، ملقب و مشهور به صنیع الدوله و اعتمادالسلطنه پسر حاجی علی خان مقدم مراغه ای، حاجب الدوله (فراش باشی) ناصرالدین شاه قاجار در شب بیست و یکم شعبان ۱۲۵۹ و یا به قولی در بیست و یکم شعبان ۱۲۵۶ ه. ق. در تهران دیده به دنیا گشود. مادر محمد حسن خان خورشید خانم نام داشت و از نوادههای مصطفی قلی خان برادر آقا محمدخان قاجار بود. محمد حسن خان در نخستین دوره تأسیس مدرسه دارالفنون به سال ۱۲۶۷ ه. ق. به سن ۹ سالگی وارد آن مدرسه در رشته نظام شد و پس از دو سال به منصب وکیلی «گروهبانی» در رشته پیاده نظام ارتقا یافت و از این تاریخ تا واپسین لحظات حیات متوالیا مصدر خدمات دولتی و مشاغل دیوانی و درباری و از جمله عضویت در انجمن آسیایی فرانسه و روس و لندن بود. محمد حسن خان در سال ۱۲۸۸ ه. ق. ملقب به صنیع الدوله گردید و در سال ۱۳۰۴ لقب اعتماد السلطنه گرفت. وی مدت ۲۵ سال نیز روزنامه خوان روزنامههای اروپا و دادن هر گونه اخبار به ناصرالدین شاه بود. علی رغم بدگمانی بعضیها نسبت به وی و آثارش شخصیتی مطلع و آگاه و صاحب خط و ربط در تاریخ و فرهنگ بود. در میان کتابهای او روزنامه خاطرات و مطلع الشمس و چند اثر دیگر چون خلسه از همه مشهورترند. اعتمادالسلطنه در ۱۳ نوروز ۱۲۷۵ شمسی برابر با ۱۹ شوال ۱۳۱۳ ه. ق. پس از بازگشت از زیارت شاهزاده عبدالعظیم به منزل دار فانی را وداع گفت.»
(محمدحسن خان صنیع الدوله، مطلع الشمس تاریخ ارض اقدس و مشهد مقدس، مطلب روکش جلد)
این شرح حال و زندگی نامه رسمی اعتماد السلطنه است که لااقل ۲۰ عنوان کتاب در مدارج و مسائل گوناگون، در خورجین فرهنگی خود ذخیره دارد که عمدهترین آنها را چنین شناسایی کردهاند: شرح احوال صدر اعظمهای قاجار. تاریخ اشکانیان. رساله انحصار تنباکو. شجره قاجار. تاریخ اسکندر. مطلع الشمس در ۳ جلد. مرآت البلدان. تاریخ منتظم ناصری. روزنامه خاطرات. المآثر و الاثار و... اعتماد السلطنه کتاب ساز قهاری است و همان نگاه به تاریخ اشکانیان، جایگاه و چند و چون وظایف او، از جمله دلیل پذیرش در انجمن آسیایی چند کشور را آشکار میکند. اعتماد السلطنه در روزنامه خاطرات لااقل در ۲۰ نقل گوناگون از به خدمت گرفته شدن برای تدوین و تولید مکتوبات گوناگون خبر میدهد.
«جمعه هفتم ربیع الاول سال ۱۳۰۴ قمری. شاه سوار شدند. طرف رودخانه کرج رفتند. فراش سوار و کالسکه عمله خلوت به احضار من آمد. با عارف خان مشغول نوشتن وقایع سنه ۶۱ هجری شدم. الحمد لله قریب به اتمام است.
پنج شنبه دوم جمادی الاولی سال ۱۳۰۴ هجری قمری. صبح دارالترجمه خدمت شاه رسیدم. خلقشان بهتر بود. دستشان درد میکند. فرمودند شب حاضر باشم. شب که رفتم رساله وقایع سنه ۶۱ هجری که فرموده بودند بنویسم چهار ماه زحمت کشیدم و نوشتم. امشب بردم و تسلیم نمودم.
چهار شنبه دوم ذی الحجه سنه ۱۳۱۱ هجری قمری. اامروز جلد سوم شرح حال مادموازل مونت پانسیر را شروع کردم و یوسف را هم شلاق زیادی زدم... گرچه رسالهای که در باب ختان نوشته بودم تمامش را شاه نخوانده بود و من قسم خوردم که من بعد برای شاه هیچ چیز ننویسم زیرا که دوره و زمانه طوری شده که مشک را با پشک فرقی نیست چون این کتاب مادموازل را شروع کردهام مینویسم و ان شاءالله من بعد هیچ چیز دیگر برای شاه نخواهم نوشت و اگر دماغم برسد من بعد تصنیف و تالیفی بکنم از برای دول خارجه است نه از برای ایران. چنان چه تاریخ مرو را که دولت روس از من خواسته بود تالیف خواهم کرد و خواهم فرستاد تا قدر من در آن جا معلوم بشود نه در ایران ویران که هرکس خرتر است فاضلتر است و هرکس خائنتر است معتبرتر است.
یک شنبه ۲۰ شعبان ۱۳۰۹ هجری قمری. مراجعت به منزل شد. عصر منزل امین السلطان رفتم. کتاب «تاریخ صدور قاجاریه» که به اسم ایشان تالیف کرده بودم رساندم و به منزل مراجعه نمودم.»
حضرات علما و مورخین کپی بردار از مکتوبات قدما میتوانند با میزان قدمت و منبع اغلب داستانهای مذهبی و اجتماعی مورد وثوق خویش آشنا شوند و بیش از این در مقابله با بنیان این اندیشه مشغول نباشند که میکوشد ما را از آسیبهای تفرقههای همه جانبه مصون و دور نگه دارد. اعتماد السلطنه اعتراف مستقیمتری از کتاب نویسی مزدورانه و به نام دیگران در برابر وجوهات را ارائه میدهد.
«یک شنبه ۲۰ شعبان ۱۳۰۹ هجری قمری. مراجعت به منزل شد. عصر منزل امین السلطان رفتم. کتاب تاریخ صدور قاجاریه که به اسم ایشان تالیف کرده بودم رساندم و به منزل مراجعه نمودم.»
اشارات اعتماد السلطنه به مشغولیتهای فراوان خویش در تالیف و تدوین کتب گوناگون، در روزنامه خاطرات، بیش از حد تکرار در این وبلاگ است و در عین حال احتمالا اگر حتی به گوشههایی از آنها دقیق شویم رد پای غریبگان را در چمنزار تاریخ خود شناسایی خواهیم کرد.
«۱۳ رجب سال ۱۲۹۹ قمری. میلاد حضرت علی بن ابی طالب و عید بزرگ شیعه است. این عید را ناصرالدین شاه ایجاد نمود و الا در ایران رسم نبود. صبح رفتم احوال پرسی امین الملک.»
مثلا اگر به همین نقل و تاریخ مندرج درآن سخت بگیریم آن گاه باید از اعتماد السلطنه و ناصرالدین شاه بپرسیم که اگر به روز و تاریخ میلاد امام علی آگاهی پیشین داشتهاند، پس چه گونه ناصرالدین شاه را بانی و مبدع مراسم آن اعلام میکنند؟ به هر حال گفت و گو از رخ دادههای اعماق تاریخ نیست و شرحی از حوادث و مطالبی مرتبط با تحرکات تاریخی در ۱۲۵ سال پیش در جریان است. قصدم این است که اسناد مربوط به دوران نزدیک را تا آن جا که میسر شود کمتر ارائه کنم و مشتاقان را بخوانم که با تعقیب مستندات فراوان و موجود، قاطعانه مطالب مربوط به تاریخ معاصر را دنبال کنند.
این نقشه مسیر رفت و برگشت ناصرالدین شاه به مشهد است. مسیر کوتاه همین که به دامغان میرسد به سوی مرز روسیه تغییر جهت میدهد و شاه را از راه قوچان و دره گز به مقصد میرساند و خط سیر پایین، که مربوط به بازگشت است، بیش و کم از مناطقی میگذرد که امروزه نیز معمول است. اگر بخواهم تنها با ارائه یک دلیل گزارش این سفر را از زندگانی سلطان صاحب قران خذف کنم، کافی است از جنون او در ثبت سیمای خویش بر کاغذ عکاسی بنویسم، به مقیاسی که گفتهاند در آلبوم عصرقاجار تعداد عکسهای ناصرالدین شاه با تمام چهرههای دیگر برابر است. اینک باید به این واقعیت رسوا کننده میدان دهیم که حتی یک تصویر از شاه در راه سفر چند ماهه به مشهد، مثلا در حالت دست به سینه در حرم وجود ندارد، هر چند سفر یک روزه خود، از سلطنت آباد تا جاجرود را از طریق نمایش آلبومی از عکسهای گوناگون به ثبت رسانده است؟!! آنان که از شهوت تصویر برداری از خویش نزد ناصر الدین شاه باخبرند، نبودن یک عکس در مسیر سفر به خراسان را دلیل مطمئن و منقنی در رد انجام این سفر زیارتی میپذیرند. حاصل تهیه و تدوین این سفر خیالی، ظهور کتاب ۳ جلدی و متورم مطلع الشمس است که در خلال آن قریب ۳۵۰۰ کتاب و رساله قدیم، افزون بر ۶۰ هزار شخصیت تاریخی از حوزهها و ادوار گوناگون و زدیک به ۸۰۰۰ مکان و منطقه جغرافیایی فعال و نیمه متحرک در مسیر تهران تا مشهد معرفی میکند.
روزنامه اعتماد السلطنه
مجلد اول
از ۱۹ ربیع الثانی ۱۲۹۸ قمری (برابر اول فروردین ۱۲۶۰ شمسی)
تا دوشنبه ۲۹ ربیع الثانی ۱۲۹۹ (برابر ۲۹ اسفند ۱۲۶۰ شمسی)
(برابر نهادهای شمسی استخراج این جانب و در اصل از نهم ثبت شده که اشتباه است.)
«می خواستم روزنامه مفصل بنویسم و از وقایع عالم که در ظرف سنه ماضیه روی داده شرحی بنگارم که دیباچه و مقدمه برای وقایع هذه السنه شود. چون مطلب به اطناب میکشید در لایحهی دیگر خواهم نوشت. این کتابچه را منحصر میکنم به آن چه در ابتدای هذه السنهی ئیلان ئیل در دربار دولت ایران رو داده و بعضی حوادث و وقایع متفرقه که در کلیهی عالم اتفاق افتاده، در این ضمن بعضی گزارشات شخصی خود [را] انشاالله به انتها خواهم رساند.
یک شنبه ۱۹ ربیع الثانی ۱۲۹۸ هجری مطابق ۲۱ مارس ۱۸۸۱ مسیحی - چهار ساعت کم و بیش تحویل شمس به حمل شد که ابتدای سنهی دولتی ایران اول سنهی ئیلان ئیل ترکی است. علی الرسم سلام تحویل در تالار مشهور به عاج در حضور پادشاه عصر السلطان ناصرالدین قاجار منعقد شد. علما [و] سادات و اعاظم که در حضور بودند: جناب آقا سید صادق مجتهد سلمه الله، امام جمعهی طهران، میرزا زین العابدین که سمت دامادی به پادشاه دارد، حاجی آقا محمد نجم آبادی، حاجی آقا محمد کرمانشاهی و غیره و غیره، شاه زادگان یعنی اولاد پادشاه حی: مظفرالدین میرزا ولیعهد، سلطان مسعود میرزا ظل السلطان، کامران میرزا نایب السلطنه، شاهزادگان دیگر از اعمام و بنی اعمام جمعی، وزرا: میرزا یوسف آشتیانی مستوفی الممالک وزیر داخله، میرزا حسین خان مشیرالدوله سپهسالار قزوینی که الحال بیکار است، میرزا سعید خان اشقلی گرمرودی وزیر امور خارجه، معزالدوله بهرام میرزا ابن عباس میرزا نایب السلطنه عم پادشاه وزیر عدلیه، میرزا عبدالوهاب خان نصیرالدوله شیرازی وزیر تجارت، وزارت جنگ متعلق به کامران میرزا نایب السلطنه ولد شاه است، میرزا علی جان لواسانی امین الملک وزیر وظایف و مدیر مجلس شورای دولتی، آقا ابراهیم گرجی ملقب به امین السلطان خزانه دار یعنی مالیه بل که همه کارهی دولت، علی قلی خان مازندرانی مخبرالدوله وزیر علوم و تلگراف خانهها. جمعیت اعیان و اشراف و سایر رجال دولت و متفرقه آن چه تخمینا دیدم سیصد نفر میشدند. در این سلام از اتفاقات که روی داد این بود: این دو فرزند شاه که شاید در موقعی شرح حال آنها را مفصلا بنگارم در کمال بیقیدی و غرور و تکبر و خودسری به عمل آمدند و به چه دلیل باید اینها این قسم شده باشند، در موقع خود بنویسم، اما کلیه میگویم ایران به هیچ وجه در قید تربیت اولاد نمیباشند. خداوند وجود پادشاه را سلامت بدارد که از صفات حسنه که فی الواقع وجود شریف این پادشاه دارد طبیعی است نه تربیتی. خلاصه ظل السلطان سنا بزرگتر است، اما ولیعهد منصبا. نایب السلطنه که حالا وزیر جنگ است و کوچکتر از هر دو به واسطه این که همیشه به پایتخت بود و ولد کوچک است زیاد به خود مغرور است. نایب السلطنه در جای مخصوص وزارت جنگ یعنی در صف نظامیها ایستاده بود. طرف یسار که مغرور به مکنت زیاد و مساعدت بخت است و این که خود را اسن اولاد میداند میمنه را اختیار ظل السلطان کرد. اما شخص ولیعهد که منصب بزرگ دولتی دارد و خوش بخت آتیه در این اوقات به واسطهی حوادث آذربایجان موقتا طهران تشریف دارد لابد جلو ایستاد در همان ردیف، یعنی مقابل نقطهای که میرزا سعیدخان وزیر خارجه ایستاده بود که مناسبشان ولیعهد نبود، به واسطهی نبودن در پایتخت و نداشتن قید دربار، انشاالله کینه نشود که چه جای بد به او داده شد. من مشعوف میشدم والا این کینه به یقین که از برای ایران در آتیه مفید نیست. امپراطور الکساندر دوم از خانوادهی رومانف پادشاه روس که چند روز قبل به دست ملعونی که جنس بابیهای ایران هستند مقتول شده بود، دربار دولت ایران مدت یک ماه به واسطهی خصوصیت نامه که با روس داشتید به حالت عزا خود را قرار دادند و این اول دفعه است که دولت ایران ملتفت این قسم خصوصیتها با سلاطین فرنگ شده است. میرزا حسین خان سپه سالار میگوید من به خیال پادشاه انداختم که این رسم را پیشنهاد سازد. میرزا سعیدخان میگوید من چنین صلاح دیدم. گمانام این است هیچ یک این کار را نکرده خود پادشاه که هزار مرتبه مشاعر و عقل اش از وزرا زیادتر است به فراست طبع همایون این حکم را فرمودند. به این جهات نقاره خانه که معمول بود در اعیاد زده میشد، آتش بازی و چراغان که رسم بود، متروک شد.
دوشنبه ۲۰ ربیع الاول سال ۱۲۹۸ هجری قمری - سلام عام در تالار تخت مرمر منعقد شد. سفرای خارجه به هیئت اجماع حضور آمدند. سفیر کبیر عثمانی از طرف سفرا و وزرای مختار تهنیت عید گفت به زبان فرانسه و جواب شنید. بعد ایلچی روس را تنهایی احضار کردند. خیلی تاسف خودشان در مقدمهی قتل امپراطور روس اظهار فرمودند. میرزا حسین خان سپهسالار به جهت تعزیت امپراطور روس الکساندر سوم و تهنیت جلوس او مامور پطربوغ است که چند روز دیگر خواهد رفت. امروز در سلام تخت مرمر ولیعهد خفتی به ظل السلطان داده بود که تلافی روز تحویل شد. جایی که به جهت ولیعهد و ظل السلطان قرار داده بودند جلوی تخت تکیه به دو ستون بود. ولیعهد قدری دیرتر حاضر شد. وقتی که ظل السلطان ایستاده بود در جای خود آن وقت پسر خود محمدعلی میرزا را که طفل هشت ساله است به جای خود در ردیف ظل السلطان جای داد و خود پهلوی تخت ایستاد.»
(اعتمادالسلطنه، روزنامهی خاطرات، صفحهی ۶۳)
اعتماد السلطنه روزنامه خاطرات خود را در فصول گوناگون و به صورت سالانه تنظیم کرده است با این تفاوت قابل توجه کوچک که روز شمار حوادث او بر مبنای سال قمری، ولی تقسیم بندی آن بر اساس سال شمار شمسی است: از اول فروردین تا ۲۹ اسفند هر سال! محمد حسن خان حتی روز تولد خود را بر اساس سال شمار هجری قمری میشناسد و به معادل شمسی ان اشاره ندارد، در این صورت از چه راه با تحولات تقویم شمسی، تا میزان ساعت و دقیقه ورود خورشید به برج حمل آشنا بوده است. آیا چنین امر ناممکنی در سرزمینی که تا زمان رضا شاه حتی برگ نوشته آزادی با منبع تقویم شمسی نمییابیم، این چشم بندی محمد حسن خان به ما خبر نمیدهد که این یادداشتها را به نام او و در دوران پهلویها تدوین و تنظیم کردهاند؟!
«پنج شنبه ۲۰ شعبان سنه ۱۲۹۰ هجری قمری. امروز چون مقارن بود با روز تولد من که بیستم شعبان متولد شدم. خواستم اسماعیل آیاد بروم. حوصله نکردم. درب خانه رفتم. مراجعت به باغچه نمودم.»
آیا به عمق فاجعه پی میبرید؟ بدین ترتیب اعتماد السلطنه هرگز روز واقعی تولد خود را که فقط با احتساب گردش خورشیدی زمان ممکن میشود، نمیشناخته و غریبتر این که در سراسر خاطرات برابر نهادهای تاریخ قمری را با سال شمار میلادی سنجیده است. یادداشتهای او به ما گوشزد میکند که روز شمار شمسی را ناگهان و تنها به آن قصد به میدان کتاب خاطرات فرستادهاند که نوروز باستانی مدارکی برای خود دست و پا کند.
(ادامه دارد)