کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه، 2

« تاملی در بنیان تاریخ ایران »

به مدد الهی، بار بزرگی از خس و خاشاک یهود انباشته را، از مسیر عبور تمدن جهان و به ویژه در شرق میانه  برچیدم و با گذر از طبقات مختلف دور اندیشی بنیان نگر، مدخل هایی را گشودم که محتوای غنی هر یک، همانند مستندات استاد مجتبی غفوری نازنین، شایستگان و طالبان آگهی های نو  را چنان حیرت زده کرد که گفت و گو در باب  آن، منجر به ظهور مکتب نوین بنیان اندیشی در مکالمات تاریخی و  بن مایه های فرهنگی شد که از روزن فضای نوپدید آن، چشم انداز تازه ای  با این ادعا ظهور کرد که سراپای فرهنگ و فرمت های فراهم آمده کنونی، در تصورات هویت شناسی اقوام،  از صحت و سلامت تهی، و در زمره خیال پروری هایی است که به سعی کنیسه و کلیسا، در سه قرن اخیر، برای امحاء نقش و رد پای قوم یهود در توسل به نسل کشی و قتل عام گسترده و مخفی مانده پوریم، در شرق میانه تدارک شده است.

از آغاز عیان بود که حتی طرح و سیاه قلم چنین صورت نوی در باب مبانی سیاسی و فرهنگی تمدن، به مذاق هایی خوش نخواهد آمد که به مدد عقبه باز هم یهودی دیگری، در کسوت مولفانی جامعه شناس و زبان دان و باستان پژوه و هنر شناس و معمار و مرمت کار و نیز قصیده درازی از اسامی  ورزیدگانی در وارونه نمایی حقایق در علوم مضحک انسانی، که گویی برای آزاد گذاردن دست خبره شیادانی اختراع اند تا دروغ های کلانی را با تعارف شکلات روکش شده لیبرالیسم و افسانه های قومی و مبنا قرار دادن ناسیونالیسمی احمق پرور، به ذهن مردم عوام بچشانند.

از سوی دیگر از آن که واحد مرکزی ورود به  این مباحث نو، نیازمند آگاهی های نوشده نخستین در باب مواقع جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی و مبتدا و مردمی بود که در وجه عمده، به میزان مورد نیاز در بدنه دانش آموختگان جامعه نیز یافت نمی شد و گفت و گو از بنیان گزینه های تاریخی در حوادث و اشخاص و امکنه، با بی حبری محض و یا نسبی رو به رو  بود، مورخ  را  به گزیدن روش هایی موظف کرد که با ارائه شمای نخستین و عرضه مدارک در جریان و بدون ورود به عرصه تشکیک و تردید و ارائه مستندات نو، ابتدا هر مدخلی را با شروح معمول و پذیرفته شده  معرفی و بر سستی های هر یک نشانه گذارد. گزینش چنین روش قطره چکانی در طرح مسائل کلان، هنگامی که نادانان بسیاری از زیر بنا و ساخت  این روش بی خبر بودند زمینه ای بر این توهم فراهم کرد که این جا و آن جا مراتبی را مغایر و حتی متضاد تشخیص دهند.

بدین ترتیب یادداشت های «ایران شناسی بدون دروغ» با پهنای چند صد مدخل نو زاده شد که تنها تالیف و توضیح روشنگر در موضوع حیات و هویت انسانی در پهنه اجتماعات متمدن است، با تصاویر و مباحثی که نگاهی به عمق چاله متعفن دروغ را ممکن می کند و در آینده کسانی را موظف  و مشتاق خواهد کرد که برای تبیین هر یک از این یادداشت ها، کرسی و دپارتمانی مجزا تدارک ببینند. وسعت بازنگری تاریخ و فرهنگ در این سلسله یادداشت ها، که از اندونزی تا اسپانیا گذر کرده است، مخاطب را به تقویت و تقویم دانسته های خویش در موضوعات مختلف دعوت می کند که در مجموع تصویر ساده و سالم تری از  حوزه مورد رجوع به دست خواهد آورد. با نگاهی کوتاه و کم دوام به پایه توضیحات مندرج در این یادداشت ها، که دیدگان صاحب نظران کم یاب را برای نخستین بار به وقوع قتل عام پوریم در شرق میانه گشوده است، نقطه مرکزی این داد و ستد عقل اندیشی است که ناگهان از سبد توجهات شرق میانه و بین النهرین سر برآورده است.

ممتازترین حصه این تحقیقات ابطال کتیبه های موجود در شرق میانه با هر خط و زبان است که خود به خود ادعاها در مورد تمدن ها و سرکردگان منطقه و در راس آن ها موضوع هخامنشیان قرار می گیرد که در واقع به دور ریختن مجموعه تولیدات درباره سراپای مکاشفات کنونی در این حوزه را به ماشین لباس شویی می سپرد. یقین دارم صرف ده سال عمر برای مقدمه چینی در طرح داده هایی که در یکی دو یادداشت بعد عرضه خواهم کرد، مانند این است که سکه زر نابی را به پشیزی خریده باشم. 

«پس از رمز گشایی پارسی باستان، زبانی که با خط الفبایی نوشته شده و با اوستایی و هندی باستان پیوندی نزدیک دارد، کتیبه های سه زبانه هخامنشی متون سه زبانه ای تلقی می شدند که یکی از سه زبان آن ها شناخته شده بود و بنا بر این رمزگشایی آن دو زبان دیگر بر پایه آگاهی از زبان شناخته آسان می نمود. بخش دوم هر کتیبه، که آشکارا به خط هجایی نوشته شده، یعنی نسخه ایلامی نو، با نام گذاری امروز، منطقا می باید پس از آن رمز گشایی شود، زیرا این خط، هرچند با تعداد ۱۱۱ حرف گوناگون بغرنج تر از خط الفبای پارسی می نمود باز هم ساده تر از خط بخش سوم، به نظر می رسید که شامل چند صد نشانه می شد.»

(یوهان فریدریش، زبان های خاموش، ص ۶۲)

همان قضیه بی جواب مانده نحوه بازخوانی حروف و چه گونگی معنا گذاری بر لغات خطوط میخی است. در این مقطع یوهان فریدریش  را مشغول تعریف این معجزه می بینیم که صاحبان عنوان در کرسی های شرق شناسی دانشگاه های بلند آوازه غرب، پس از این که به نحوی بر هر یک از ۴۰ علامت خط میخی اصطلاحا فارسی باستان نام جیم و دال و عین و غین و شین و صاد گذاردند، آن گاه با همین اندک بضاعت اولیه، که صلابت و صحت ندارد، ابتدا خواندن حروف را رمز گشایی از زبان معرفی کردند و با چنین ابزار کند و مضحک و ناکارآمد، به میدان آشنا شدن با زبان ایلامی و بابلی وارد شدند که یکی با ۱۱۱ و دیگری با بیش از ۳۰۰ حرف معرفی می شوند؟! معلوم است این گونه یاوه بافی های ناممکن باید به چنین نتایجی منجر شود که خود بدان اعتراف دارند.

«رمز گشایی خط میخی بابلی. پژوهشگران با علاقه بسیار بیش تری به مطالعه خط سوم و بغرنج ترین بخش کتیبه های هخامنشی، یعنی قسمت های بابلی- آشوری، روی آوردند. اتفاقا در این ضمن معلوم گردید که همین خط بر یادبودهای تاریخی و همچنین بر الواح گلی نگاشته شده، که بسیاری از آن ها تا آخر سده هیجدهم میلادی شناخته شده اند و به دنبال آن نیز رشته پایان ناپذیر کشف هرچه بیش تر این گونه آثار در قرن نوزدهم ادامه یافت. بدین ترتیب به نظر می رسد که در زبان بابلی - آشوری، مجموعه غنی و کاملی از آثار مکتوب وجود دارد که از این لحاظ درست نقطه مقابل پارسی باستان و ایلامی نو می باشد. ولی سرانجام جهان هنگامی توانست به آشکار شدن مهم ترین حقایق تاریخی و فرهنگی بابل و آشور باستانی امید ببندد که بوتا، کنسول فرانسه، به سال ۱۸۳۴میلادی حفریات کاخ سارگن پادشاه آشور را در خرساباد آغاز کرد و نیز لایارد انگلیسی در ۱۸۴۵ میلادی در ویرانه های نینوا به کاوش پرداخت. زیرا این هر دو کاوش، آثار تاریخی بسیار فراوانی را که با همان گونه خط سوم میخی نگاشته شده بود، از دل خاک بیرون کشید.»

(یوهان فریدریش، زبان های خاموش، ص ۶۳)

همان شگرد همیشگی. ابتدا سطوری از خط بابلی را در بخشی از کتیبه قلابی بیستون  و مکرراتی در تخت جمشید جای داده و سپس مامورانی را برای تدارک نمونه های کهن تر آن ها در خرساباد و نینوا نیز تجهیز و ارسال کرده اند. حیله ای که در موارد دیگر، مثلا در ماموریت نیبور در تخت جمشید، موفقیت آن تجربه شده بود. با این همه بد نیست با حاصل تلاش بازیگران تماشا خانه ای آشنا شویم که مجموعه هایی از عوامل و سرکردگان سازنده تاریخ منطقه را ساخته و فعال کرده اند.

«در تلاش برای رمز گشایی این پر اهمیت ترین زبان آثار مکتوب به خط میخی نیز، کتیبه های هخامنشی می بایست به عنوان نقطه آغاز حرکت، به کار گرفته شوند و باز هم اولین قدم این بود که بکوشند تا معادل های اکدی نام های خاص در نسخه پارسی باستان شناسایی شوند و سپس از آن ها برای تعیین  ارزش های آوایی هجا نگارها استفاده شود. بدیهی است که این به گفتن آسان تر بود تا انجام دادن. نه تنها این خط دارای بیش از ۳۰۰ نشانه متفاوت بود و نه فقط هیچ گونه علامت جدا سازی وجود نداشت، بل به طوری که امروز می دانیم، واژه ای واحد در یک جا با چندین نشانه آوایی هجا نوشته می شد و در جای دیگر با یک نشانه معنی نگار واژه و نظام معنی نگاری در خط، حتی نوشتن نام های خاص را نیز در برمی گرفت. یک چنین نظام خطی خاص لاجرم نخستین پژوهشگران را، که مطلقا هیچ گونه اطلاعی از این آیین نوشتاری نداشتند، آشکارا دل سرد می کرد. از این روست که راولینسون خود در سال ۱۸۵۰ میلادی، پس از آن که موفق به به تحلیل درست یک کتیبه نسبتا بلند تاریخی، درحد نکته های اساسی آن شده بود، چنین اعتراف کرد: «من بی پرده اعتراف می کنم که پس از آن که به راز تک تک نشانه های بابلی و تک تک واژه های بابلی پی بردم و برای هر یک از این ها، به هر ترتیب که بود، خواه با شاهد مستقیم و خواه از راه غیر مستقیم، کلید راه نما در نوشته های سه زبانه به دست آوردم و پس از آن که کوشیدم تا این کلیدهای به دست آورده را در تحلیل نوشته های آشوری به کار برم، بارها بدین وسوسه افتادم که این مطالعات را برای همیشه ترک کنم، زیرا تمام امیدم برای رسیدن به نتیجه ای رضایت بخش برباد می رفت

(یوهان فریدریش، زبان های خاموش، ص ۶۴)

ما با چنین تروپ های شیادی و چشم بندی مواجهیم که در میان متنی که  اعتراف می کنند قابل خواندن نیست ولی به سبب فقدان اذهان خرده گیر، هر علامت دل پیچه ای را به جای تاریخ و فرهنگ مردم شرق میانه قرار داده اند و در این مورد از سعی راولینسون نامی در ابتدای قرن نوزده می گویند که ظاهرا عضوی در بخش نظامی کنسولگری انگلیس در کرمانشاه بوده است و از آن که در یادداشت های پیش، اصولا معلوم شد که در آن سال ها نه تهران داشته ایم و نه کرمانشاه و نه از امپراتوری آشور خبری بود، پس هرکسی می تواند ریاضیات چند مجهولی بازی با دروغ را در این گونه موارد بشکافد که از میان متنی به اعتراف خودشان غیر قابل رمز گذاری و خوانش، زبان ایلامی و بابلی بیرون کشیده اند. مسلما اگر امکان بازخوانی زبان های فارسی باستان و ایلامی و بابلی را، از مسیر و مراتبی که یوهان فریدریش توضیح داده بپذیریم، پس بی شک نمی توان در باب متون تاریخی به خط و زبان فارسی باستان و ایلامی و بابلی چیزی گفت.


« جرز سمت شمال شرقی دروازه ورودی تخت جمشید قبل از مرمت »


« همان جرز پس از مرمت »

 به هر مقدار و با هر امکان و ابزاری که مایلید این دو حالت از جرزی واحد در ورودی تخت جمشید را با یکدیگر بسنجید. اگر حلق آویز حلقه دروغ و مامور متعصب حفظ باورهای یهود ساخته در موضوع تاریخ شرق میانه و بنای تخت جمشید نباشید، بدون مکث تایید می کنید که کتیبه های تصویر دوم با سه خط به اصطلاح فارسی باستان و ایلامی و بابلی را مرمت کاران بر جرز مزبور حک کرده اند. با رجوع به شروح موجود در باب کتیبه های هخامنشی، سه پلاک حک شده بر این جرز محتوای اطلاعاتی ویژه ندارد و همان توضیح شناس نامه خشایارشا است که لااقل در ده کتیبه دیگر در گوشه و کنار تخت جمشید حک شده است. از سوی دیگر کهنگی و پوسته پوسته شدن سنگ در تصویر نخست چنان وسیع و عمیق است که اگر کتیبه را حک کهن بدانیم پس در مرمتی که آن سنگ واریخته را به حالت تصویر دوم درآورد، محتاج چنان سایش و پردازشی بوده است که لاجرم حروف را از روی سنگ بر می داشت. رجوع به عمق و سلامت حروف در تصویر دوم به راحتی نوکنده بودن متن هی آن  را اثبات می کند.

در مراجعات پیشین به منابع شناخت هخامنشی، یعنی کتیبه های بیستون، کتیبه های مقبره داریوش در نقش رستم و نیز کتیبه های تخت جمشید، همه جا نوکنده بودن آن ها را با وضوح تمام و با عرضه تصاویر لازم و از جمله تصویر نوین فتوگرامتری شده بیستون به اثبات رساندم. در پرتو این جست و جوی کامل شرایطی فراهم شد تا مدعی شوم مقابر موجود در بلندای صخره های نقش رستم و نیز مجموعه نقوش بیستون و سراپای  ابنیه سنگی تخت جمشید را یهودیان مصادره کرده اند تا با حک نوشه هایی با خطوط اصطلاحا فارسی و ایلامی و بابلی بر گوشه کنار آن، امپراتوری هخامنشی را به تاریخ وارد کنند که تنها تایید کننده آن تورات های نونوشته است.  مورخ نوجه می دهد که در یافته های متنوع از سایت های تمدنی ماقبل پوریم و مدفون در سراسر ایران کنونی، کوچک ترین نشانه ای از جمله نشانی از آن مردک بال دار زردشتیان  را نیافته ایم که به نوعی با لوگوهای هخامنشی منطبق شود. این جاست که تعویض پر درد سر لوگوی فراز الگوی اهورا مزدا، در بیستون، معنای مهم خود را می گیرد. آیا به حقیقت در تاریخ و تمدن شرق میانه چه گذشته و چاره اندیشی یهودیان برای توضیح  و تولید سلسله هخامنشی به عنوان سازندگان و تمدن آفرینان شرق میانه و بل در جهان تا کجا به دروغ و توطئه آغشته است؟!

(ادامه دارد) 

ارسال شده در یكشنبه، ۰۷ فروردین ماه ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۴۵ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان