کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه، 1

« تاملی در بنیان تاریخ ایران »

آن حرکت گام به گام و منزل به منزل، در مسیر و مفهوم بنیان اندیشی، که با ورود به چند صد مدخل و منظر گوناگون، سرانجام فقدان مطلق اسلوب و ارتباط، در اطلاعات تاریخی و فرهنگی موجود را علنی کرد، زمینه سازی مقدماتی برای ورود به حوادث مبهم و پیچیده تاریخ معاصر ایران بود، که ادبیات کنونی درباره آن، مملو از تعارفات فریبنده و قصه هایی بزک شده برای خواب روشن فکری عوام اندیشی است، که گویی برای بلعیدن و بالیدن به ناآگاهی های کنونی تربیت شده اند. با این همه به خواست و مدد خداوند، گذر از این معبر بس دشوار میسر و کار غول آسای اثبات نوکنده بودن کتیبه های بیستون و از آن طریق بطلان مندرجات ادعا شده در کتیبه های ایلامی و بابلی و پهلوی و سومری و آرامی و غیره هم ممکن شد تا سرانجام طالبان حقیقت دریابند هیچ بخشی از مراسم و مراثی و مراجع و مکتوبات موجود، به استثتای کتاب و کلمات قرآن، استحکام و استعداد توجه و تبعیت ندارد و راه به منزلی برای نزول نمی برد. کوشیدم انظار را به این سو هدایت کنم که در شرق میانه بر اثر وقوع قتل عام پوریم، هزار سال پس از تولد اسلام نیز آثار تجمع و تمدن دیده نمی شود و آن چه را در منابع موجود، مستحدثات عمومی، از قبیل کاروان سرا و حمام و آب انبار و بازار و پل و سد و مکان های عبادی نامیده اند، در اقالیم شرق میانه عمری دورتر از سه قرن قبل ندارند و جملگی باز ساخته هایی نوپایه اند، که دست کاری آزاد و الواط منشانه ی به اصطلاح متخصصان غالبا یهود غربی، برای رفع نیازهای خود، عمر آن ها را تا اعماق زمان عقب برده است!

اینک دیگر می دانیم آن هرزه نهال های یهود نشانده در مدخل تاریخ و فرهنگ ایران و اختصاصا مراقبت شده از سوی خاخام، یعنی تصور وجود دولت ها و سرداران و سلاطین و امپراتوران مقتدر هخامنشی و اشکانی و ساسانی، سرانجام به بار ننشست و انتقال آن خیالات فاقد اساس که به سعی تیم تاریخ ایران ساز یهود، با هدف محو رد پای قتل عام پوریم، در دو قرن اخیر به متون آموزشی و تبلیغات سوپر ناسیونالیستی وارد کرده اند، با نصب چند سئوال بنیان اندیشانه بی ثمر ماند. چنین نبرد نفس گیر میان دروغ و حقیقت، که النهایه بر سراپای اغلب تصورات تاریخی و فرهنگی ملل کهن و باستانی جهان مهر جعل کوبید، هنوز هم با چراغ های چشمک زن، مورخ را می خواند تا از آخرین نمونه و نمودار جعلیات کلان ساخت یهود در مقاطع مختلف پرده بردارد. 

این جا و در ذیل مقالات ایران شناسی بدون دغل و دروغ، مکتب و مرکزی گشوده شد که بزک غلیظ و دل آشوب کن و ماسیده بر صورت ملی و قومی مردم این منطقه را به هفت آب شست و با شاه نامه و دده قورقورت ستایانی مقابله شد که سینه بر حفاظت دروغ سپر کردند و از هستی هزاره های خود بدون اعلام تختگاه رویش، سخن گفتند. کوشیدم هر مدخلی را به صورت و سمت های گوناگون بگردانم تا بی اصل و نسب بودن هر سنخ از سخنان قوم پرستان و ادعای سرکردگی های رنگارنگ این و آن را در تمام جهات و با وسایل و مباحث گوناگون بی اعتبار کنم. در میان و خلال این جدال، غنایمی به چنگ آمد که چون مبحث خط و زبان و زمان کتابت و ظهور قلم و فقدان تاسیسات زیربنایی و مطالب بنیانی دیگر، قابل ارزش گذاری نیست.  

مثلا با نمایش فقط ۷ سطر بالا از ترجمه ترکی کتاب استر، در توراتی مانده از ۱۲۵ سال پیش، توجه دادم که زبان ترکان مطلقا فاقد لغات تمدنی پایه است که هنوز هم خط مستقلی برای نوشتن نساخته اند و آغوش گشودگان به روی حقیقت را خواندم تا اگر پادشاه و غضب و ملکه و مقرر و خدمت و نوکر و چون و خوش منظر و باکره و مملکت و ولایت و مامور و تعیین و پای تخت و حرم خانه و خواجه سرا و عورت و محافظت و جمع و لازم، در این چند سطر، برگرفته از لفظ ترکی نیست و از آن قابل تامل تر اگر ترکان در زبان فرهنگی و نگارشی خود لغت مستقل و بومی برای پادشاه نداشته اند و هنوز هم ندارند پس باید دوستانه تذکر داد که نومهاجرین جدید به اقلیم اینک ترک نشین، در مسقط الراس پیشین خود چندان پراکنده و  بی پیوند بوده اند، که سرکرده ای به نام پادشاه را نمی شناخته و ابزار خطابی برای چنان مقامی نداشته اند و این هنوز زمانی است که سخن از دارایی فرهنگی فعال ترین و پرشمار ترین قوم ایران در میان است. حالا و در مقام این مدخل بیدارکننده و چنین ریشه یابی ملی و تمدنی، می توان خردمندانه تامل کرد، و یا اوباشانه و بدون نتیجه مهمل سرود و فحش فرستاد.

از آغاز توجه داده ام که محقق بر جایگاه دیگری جز آن تکیه می زند که معتقد بر آن یله دارد و گفته ام که محقق و مورخ خود را اسیر هیچ تعارف و بدآمد و خوش آمد و بگیر و ببندی نمی کند و بی حساسیت دینی و مذهبی و قومی و غیره، سرسختانه در باب چرایی و چه گونگی پدیده های تاریخی و فرهنگی سئوال می آفریند و امیدوار است آن قشر موظفی که در دولت و یا بدنه ملی مسئول پاسخ گویی و آزاد کردن گریبان عمومی از توهمات و تدارکات یهود ساخته اند، سرانجام با سر به زیری کامل سهم خود در بی توجهی خراب کارانه نسبت به حقایق نویافته را گردن بگیرتد.  

چنان که اینک توجه می دهم این تصویر از به دار کشیده شدن شیخ فضل الله، به دلایل فنی چند، مسلما قلابی است. محقق به محض دریافت این حقیقت روشن، دفتر نگاشته های رسمی در باب موضوع خیزش مشروطیت را می بندد و به دنبال مرتکبین این جعل کلان و منافعی می گردد که کسانی را به دست بردگی در این مدرک معروف  تاریخ معاصر ایران نیازمند کرده است. 

برای آشنایی بیش تر با ریشه های اجرای ناشیانه این جعل و ارائه ی قرینه ای برای مقایسه، کافی است به تصویر بالا دقیق شوید که گویا از به دار کشیدن هاشم دوه چی در میدان توپ خانه قدیم برداشته اند. در این جا قزقزه طناب دار بر تیر چوبی افقی در کلاف مخصوص دار متصل است، در حالی که در تصویر شیخ فضل الله چهارچوب و تیرهای افقی و عمودی آن را برچیده و قرقره طناب را گویی بر آسمان پیچ کرده اند. در عکس دار زدن هاشم، بدن کامل آویخته، در جزییات قابل شرح و شناسایی است ولی در تصویر مربوط به شیخ، جستن دست و پای معدوم ناممکن است و ان دو بریدگی سفید و مثلث شکل که در محل تلاقی مچ دست ها درآورده اند، جز سرسری گرفتن موضوع جعل توضیحی ندارد، زیرا اگر آن مثلث ها را فضای آزادی در کمر لباس شیخ فرض کنیم آن گاه باید بپرسیم پس چرا ادامه ردیف قرنیز پشت سر شیخ از فضای آن مثلث ها دیده نمی شود؟! چنان که اصولا قسمت پایین لباس شیخ با قسمت فوقانی آن ارتباط معمول را ندارد و آن دامن کلوش پایین تنه نمی تواند دنباله ای برای پوشش بالا تنه شیخ فرض شود که خلاف جثه و تنومندی او، چسبان است. هر بهره برده از فن عکاسی می تواند سئوال کند پس  دست و پای شیخ بر دار کشیده در کحای عکس پنهان است؟! مورخ منتقد به محض اطمینان نسبت به ساختگی بودن تصویر بر دار کشیدن شیخ، خود را نیازمند تالیف ورژن دیگری در موضوع جنبش مشروطیت ایران می بیند، که ممکن است با مکتوبات کنونی همجنس نباشد! هرچند اثبات دست بردگی در این تصویر شیخ بر دار، قصد نفی مادی و فیزیکی او در ماجرای مشروطه را ندارد. اینک هر یک از ما بدون ترس و وهم و تعصب لازم است به خویشتن پاسخ دهیم  که آیا این عکس معروف شیخ بر دار کشیده، جاعلانه و یا در سلامت کامل است. 

آن کسان که به دنبال عکس های دیگری از به دار کشیدن شیخ فضل الله، با انگیزه رسوا کردن صاحب این مدخل روان خواهند شد، مقدمتا به یکی از آخرین عکس های موجود شیخ در بالا توجه کنند که وی را در مراتبی از سنین کهولت نشان می دهد. اگر بخواهیم آن شیخ نسبتا جوان در تصویر دار زدن را با این شیخ موی سفید مقایسه کنیم، آن گاه یا باید باور کنیم شیخ پس از اعدام مجددا به زندگی بازگشته و ادامه حیات داده و مسن تر شده و یا مدعی شویم که آن شیخ بر دار پیش از آویخته شدن، موهای اش را خضاب کرده است! 

این تصویری است که به هنگام نخستین گام های ورود حیله گران منتسب به دانشگاه شیکاگو، از مدخل و ورودی سمت شمال محوطه صد ستون برداشته اند. تصویری که به خوبی آغاز کار جمع آوری اندک آوار داخلی صد ستون را نشان می دهد. در سمت چپ و در کادر قرمز رنگ، اسفنکس نیمه ساختی با سم های گاو در مدخل ورودی شمال صد ستون ایستاده است. اسفنکسی که بر سبیل عرف بین النهرین، همانند ورودی های اصلی، جفت مقابلی نیز داشته است که در کادر بسته این عکس دیده نمی شود. جاعلان و شیادان دانشگاه شیکاگو هرگز و در هیچ تفسیری از صد ستون، اشاره ای به این اسفنکس ها نکرده اند و در جای آن با فاصله بسیار، مجموعه مضحک و سر هم بندی شده زیر را قرار داده اند. 

مورخ هنگامی که این مخلوق کاملا بی هویت و مسخره را در جای آن اسفنکس گاو نیمه ساخت در مدخل شمالی تالار صد ستون می بیند، آگاه می شود که مرمت کاران ارسالی از دانشگاه های کنیسه ای غرب، مشغول بتونه کاری و آرایش دیگری برای برداشت های توراتی خویش اند و کلاف پوسیده ای را می گشایند تا با نخ بی دوام آن وصله تازه ای بر قبای مندرس جعلیات موجود تکه دوزی کنند. اینک دیگر دست هایی را از خودی و بیگانه شناسایی کرده ایم که از اسفنکس مدخل شمالی تالار صد ستون تا پیکر بر دار کشیده شیخ فضل الله با هدفی واحد مداخله جاعلانه کرده اند.

(ادامه دارد) 

ارسال شده در پنجشنبه، ۱۲ اسفند ماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۳۴ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : m.alizadeh
یكشنبه، ۲۱ دی ماه ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۲۸
 
با سلام
به نظر بنده حضرتعالی هم واقف به نوشته های جبری خود هستید، اما از چه رو مصر بر جعلید، جای بسی بحث و بررسی و تحلیل و کاوش جدا از تعصب بر مبانی آموخته ها و نوشته های کنونی شماست، بنده که تا کنون از ایدولوژی چهار فصل تان چیزی حاصل ننمودم.

 
نویسنده : فرهاد
جمعه، ۱۴ شهریور ماه ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۵۰
 
زبان تركي زبان جعلي است كه توسط يهوديان به ايرانيان تحميل شده و هيچ ارزشي ندارد مانند فارسي و براي اسلام ستيزي است استاد نظريات شما درباره فارسي و تركي انقلابي و جاودانه است به وجود شما افتخار ميكنم

 
نویسنده : راد
سه شنبه، ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۲۰
 
اگر اين مطلب را نخوانده بودم بدون هيچ ترديدی تصور می‌کردم شما را با ايران دشمنی هست و با همه‌ی فرهنگ‌ها و جعل‌ها سر دوستی داريد و به هيچ تحريف تاريخ کاری نداريد به جز هر چه خاورشناسان در مورد کشور ما نگاشته‌اند.

 
نویسنده : پورپيرار شجاع مرد حقيقت
دوشنبه، ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۳ ساعت ۱۹:۳۰
 
پانتركان نوكران يهود هستند و هيچ فرقي با پان ايراني ها ندارند هردو دروغگو هستند
استاد شجاعت شما در گفتن حقيقت بر عليه اين دو گروه در تاريخ ايران بي مثال و ستودني است اي شجاع مرد حقيقت

 
نویسنده : رحيمي
شنبه، ۲۲ تیر ماه ۱۳۹۲ ساعت ۱۸:۱۴
 
باسلام خدمت استاد. استاد از شما خواهشي داشتم كه در مواقع قضاوت در مورد زبان تركي سعي كنيد از كساني كه بر زبان تركي مسلط هستند كمك بگيريد. زبان تركي زباني نيست كه شما در اشعار جعلي تركان ايران و آذربايجان يا عثماني(كه خود شما اثبات كرديد جعلي است) ميشناسيد. زبان تركي را اگر بهتر ياد بگيريد با قدرت آن آشنا خواهيد شد. اين را بدون تعصب عرض ميكننم. باتشكر
 
پاسخ:
تعصب از گرد باد ویران کننده تر است.

 
نویسنده : سید علی
پنجشنبه، ۰۵ بهمن ماه ۱۳۹۱ ساعت ۰۲:۰۵
 
در مورد کلمه شاه هم عرض کنم معادل این کلمه در ترکی خان (قاآن در ترکی قدیم) می باشد. که البته در فارسی وترکی امروزی در معنای اندک متفاوت تری بکار برده میشود. و حتی در زمان تسلط اقوام ترک بر پهنه چین کنونی شهر پکن (پکینگ در زبان چینی و جالب است که کلمه کینگ را هم عینا داراست!!!) قاآن بالیغ نامیده می شد(به معنای شهر پادشاه یا پایتخت)
با تشکر از زحمات بی دریغ استاد پورپیرار

 
نویسنده : سید علی
شنبه، ۳۰ دی ماه ۱۳۹۱ ساعت ۰۱:۵۹
 
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی
بیشتر کلماتی که در ابتدای متن نگاشته اید معادل ترکی دارد ولی در متن مزبور یا به علت زبان آن دوره یا زبان مولف کتاب کلمات عربی به کار برده شده است که با توجه به تاریخ نگارش کتاب و تسلط فرهنگ عربی به عنوان فرهنگ دینی طبیعی به نظر می رسد. زبان ترکی از نظر واژگان یکی از غنی ترین زبان های جهان است. حداقل در مقایسه با زبان های کشورهای همجوار مثلا قوللوق به معنای خدمت یا قوروماق به معنای محافظت(هم ریشه با قوروق که فارس ها قرق می گویند. اؤلکه به معنای مملکت. توپلوم و توپلولوق به معنی جمع و اجتماع، باش کند به معنی پای تخت(باش یعنی سر و کند به معنی شهر) گرک لی به معنای لازم و...
تا جایی که من می دانم ترک های شرقی قبل از اسلام از خط گؤگ تؤرک(الفبای اویغورها) برای نگاشتن بهره می برده اند که سنگ نوشته و نگاره هایی از آن موجود است. و پس از اسلام مانند بسیاری از ملل تازه مسلمان شده الفبای عربی(خط غالب خاورمبانه امروزی) را برگزیدند.
در صد سال اخیر نیز به دلیل تقسیمات سیاسی برخی کشورهای ترک از الفبای روسی و لاتین نیز استفاده می کنند. اما خط عربی هنوز قدرت خود را به عنوان الفبای دینی و قرانی داراست.
لازم دانستم به عنوان یک شاگرد انتقاد کوچکی بکنم و آن این که در برخی مطالب استاد مطلب یا حکم صادر شده بسیار کلی است و حتی ازین مطلب در بحث ها علیه شما استفاده می شود. با تشکر
در آخر عرض کنم من تمام کتاب های شما را خوانده ام و مستند ها و فیلم ها و مصاحبه هایتان را بارها دیده ام و بابت زحماتی که در راه روشنگری بی طرفانه در تاریخ دارید دستتان را می بوسم.

 
نویسنده : فرهاد
شنبه، ۱۸ شهریور ماه ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۱۰
 
استاد گرامی با سلام و عرض خسته نباشید. مطالبی را به صورت جسته و گریخته در مورد کتابها و تحقیقات جنابعالی شنیده بودم. پس از چند سال پی گیری و پرس و جو بالاخره توسط یک دوست تهرانی توانستم کتابهای دوازده قرن سکوت شمارا تهیه کرده و در حال برنامه ریزی برای شروع مطالعه آنها بودم. امروز هم به صورت اتفاقی وارد این سایت شدم. از مطالعه مطالب لذت می بردم تا اینکه به مطالب ابتدای این صفحه رسیدم. برایم قابل درک نیست که چرا اینچنین بی مقدمه و با استناد به چند سطر از یک کتاب ترجمه شده به زبان ترکی و نوشته شده با الفبای عربی که معلوم نیست چه کسی و در چه زمانی و با چه مقاصدی آن را نوشته و چاپ کرده زبان و هویت زبانی ترک ها را به باده تمسخر و بی ارزشی بگیرید. از این مطمئن هستم که لااقل اطلاعات شما در باره تمدن های بزگ ترکها و نقش تاریخی آنها در به وجود آمدن جوامع قانونمند و متمدن، بسیار بیشتر از من است. این را از قلم شما خوانده ایم که هر ادعایی در مورد تاریخ و ... باید بر اساس مستندات تاریخی متعدد باشد که همدیگر را تائید کنند. این نوشته به نظر این حقیر شایسته قلم شما نیست. انگار تعصب گریبان گیر جنابعالی هم شد.
 
پاسخ:
سلام. زبان ترکی حتی یک واژه انتزاعی ندارد.

 
نویسنده : رضا
دوشنبه، ۰۹ خرداد ماه ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۵۴
 
با سلام خدمت استاد عزیز امروز در سایت تابناک مطالبی از جعلی بودن بنای پاسارگاد نوشته بود که لازم دانستم خدمتتان اطلاع دهم که پس از سالها تخطئه حضرت عالی امروز سایتهای رسمی وابسطه به مقامات سیاسی کشور به صحت سخنان شما پی برده اند.
http://www.tabnak.ir/fa/news/167798/«پاسارگاد»-ساخته-یهودیان-یا-ایرانیان؟

 
نویسنده : تازه به دوران رسیده
دوشنبه، ۰۱ فروردین ماه ۱۳۹۰ ساعت ۲۳:۵۲
 
با سلام خدمت استاد گرامی. با تشکر از افشاگری های موشکافانه ی تان. سوالی داشتم. پس اگر تمدن های نوپای خاورمیانه و به ویژه کشورمان ایران را مهاجرانی تازه به این منطقه وارد شده بنا نهاده اند. این مهاجران جور واجور و رنگ وارنگ از کجا به این سرزمین کوج کرده اند چگونه و علت مهاجرتشان چه بوده؟ آیا این مهاجران پیش از قبول دین اسلام یهودی بودند؟ آیا بنا گزاران ایران مهاجرانی اند که اکنون ما آنها را قجر یا قاجار می نامیم؟ سوالات بسیاری هست که حداقل بنده بسیار علاقه مندم مکه جواب آنها را بدانم و مطمینم که افراده کثیری مثل من و با سوال های بیشتر وجود دارد. حدس می زنم که سر جناب عالی شلوغ است و فرست ندارید. اما اگر در امکانتان باشد و اطلاعات و یافته های خود را با آدمهای نادانی مثل بنده که در مورد تاریخ خود چیزی نمی داند، سهیم کنید. با کمال تشکر از زحمات شما. امیدوارم که بالاخره حقیقت روشن شود.

 
نویسنده : علی رضا
جمعه، ۲۷ اسفند ماه ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۴۲
 
استاد عزیز انشائ الله که مشکلی وجود ندارد مدتی است که هیچ یادداشتی دریافت نمی کنیم. طول عمر با عزت شما را از خداوند متعال خواهانیم.

 
نویسنده : بیر یولداش
جمعه، ۲۷ اسفند ماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۲۶
 
با سلام
جناب آقای دکتر ندیم
استاد پور پیرار در مورد سنگ نبشته های گول تکین(اورخون-یئنی سئی) مطلب نوشتند. مثل اینکه مطالب رو نخوانده اید.

təəssübdən heç bir zad yaranmaz. çalışın başdan hər nəyi oxuyun .
türklər haqqa doğru çalışıllar ama gerçəklərinən, yoxsa yalanlarınan ev tikmək istiyirsiz ?

 
نویسنده : مروی
چهارشنبه، ۲۵ اسفند ماه ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۰۹
 
سلام، استاد، ایرانی پاک اندیش بزرگوار
هر بار نوشته های تان پربار تر و سودمندتر از پیش است.
داشتم داستان جنگ صفین میان حضرت علی و معاویه را می خواندم. این که دو مرد عموزاده اهل مکه چه گونه یکی حاکم شام و دیگری حاکم عراق شد که هرکدام بیش هزار کیلومتر دورتر از مکه است به جای خودش، ولی نوشته که صد هزار مرد از کوفه و هشتاد هزار مرد از دمشق در جنگ صفین شرکت داشتند و از دو طرف سی هزار مرد کشته شدند.
با یک حساب سر دستی، اگر فرض کنیم که صد در صد همه ی مردان کوفه هم همراه حضرت علی بوده اند هشتاد هزار نفرشان زنده ماندند و به کوفه برگشتند. اگر هر مردی فقط دوتا بچه داشته باشد و یک زن، یعنی در آن زمان کوفه سیصد هزار نفر جمعیت داشته است. حال اگر فرض کنیم که هر صد سال یک بار جمعیت کوفه دو برابر شده باشد نه سی سال یک بار، اکنون باید در نجف و کربلا جمعیتی معادل نهصد میلیون نفر وجود داشته باشند.
اهل کنیسه و کلیسا که تاریخی به نام طبری را صد سال پیش در هندوستان برای ما نوشته و چاپ کرده اند واقعا که خیت کاشته اند و خودشان را رسوا کرده اند در همین یک داستان صفین.
با بقیه داستانهای این کتاب کار ندارم. که اگر هرکدام از آنها را با همین شیوه حساب کنیم امروز باید سه میلیارد جمعیت در عراق بوده باشند.

 
نویسنده : علیرضا ندیم
سه شنبه، ۲۴ اسفند ماه ۱۳۸۹ ساعت ۰۳:۱۶
 
با سلام
با توجه به مطالب قبلی جنابعالی و سنگین شدن وزنه به نفع تورکان در این اقلیم، آوردن مطالبی چون ترجمه ترکی کتاب استر، قابل تامل و مورد پیش بینی میباشد. مباحث تاریخی شما وزین است چون اسنادی ارزشمند بدستتان رسیده است ولی مباحث ادبی و مردمشناسی جنابعالی کم محتوی ، دستوری و توهین گر میباشد که صرفا جهت تعدیل برآیند نتایج نوشته های شما آورده شده است و پر واضح است که از روی میل نیست. من تمام نوشته هایتان را میخوانم و چون محصول تفکر هستند برایشان احترام قائلم! ولی جمله آشنای ( زبان ترکان مطلقا فاقد لغات تمدنی پایه است و امروز هم هنوز خط مستقلی برای نوشتن نساخته اند) متعلق به تفکر ویرانگر یکسان سازی قومی در این اقلیم بوده و زیبنده یک تحقیق علمی نمیباشد. باید اذعان نمایم که هیچ ملتی مالک تام هیچ رسم الخطی نمیباشد و این علائم و نشانه ها در طول زمان توسط ملل مختلف تکمیل و مورد استفاده قرار گرفته اند...
خیلی مایلم در مورد سنگ نبشته های گول تکین(اورخون-یئنی سئی) از جنابعالی مطالبی بخوانم و نظر و تحلیل شما را در مورد آنها بدانم.
با احترام علیرضا ندیم


 
نویسنده : حمیدرضا
یكشنبه، ۲۲ اسفند ماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۱۶
 
سلام
عکس اولی به دار شدن شیخ بیشتر شبیه یحیی صبح ازل برادر حسینعلی بهاء ست

 
نویسنده : aydin
جمعه، ۱۳ اسفند ماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۴۷
 
با سلام
ترکان را نیز با تبلیغات سرسام آور آسیموله فرهنگی کرده اند و سرعت و قدرت این مسائل را باید در ورزشگاه ها جستجو کرد که به هر بهانه ای از همسایگان خود فحش می شنویم و فحش می دهیم و البته باید این چنین نیز شود چون مطالعه و دانش جای خود را به تعصب و غرور ملی پوشالی داده است .
تشکر می کنم از بیان مطالب جدید و تقاضا دارم تاریخ مشروطه را بیشتر تجزیه و تحلیل کنید .

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان