شعر سرايی ؛ سرمايه و سوغات ذهن های ناتوان و بی کار

آيا شما را آگاه كنم كه شياطين بر چه كساني فرود مي آيند؟ بر بسيار ياوه گويان گناهكار. آن ها كه خبرها و موضوعات غالباً نادرست را مي پراكنند، و بر شاعران، كه گمراهان از آن ها پيروي مي كنند. آيا نمي بيني كه در هر وادي سرگشته اند و چيزهاي ناشدني و غير عملي بر زبان مي آورند؟!

و نه بر كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مي دهند، خدا را بسيار ياد مي كنند و پس از آنكه ستم ديدند پيروز مي شوند. ستمكاران خواهند دانست به چه بازگشت گاهي خواهند شتافت. ( 227 – 221 شعراء )

در آيات فوق، شيطان زدگي و پريشان گويي كساني تصريح شده كه ديري است در قالب شعر و شاعري، به آفت پراكني ذهنی و تزريق سبك سري و كند انديشي، عمدتا در فرهنگ شرق ميانه مشغول اند. تهديد زوال و تخفيف عقل، در اثر ابتلا و عادت به مخدر وزن و قافيه، تا به آن جا جدي است كه خداوند خالق صبر و خرد، در آيات مبين و صريح قران نسبت به آن هشدار داده و شعر گويان و شعر جويان را در گروه گمراهان و پريشان خاطران توصیف کرده است. در اين جا هم، کسانی که همکاسه و همسوی شاعرانند، و دست بردن در کتاب خدا را کاسبی کرده اند، در هواداری دوستان شاعرشان، آيات فوق را با تحريف و تغيير و تعبير شخصی بيان می کنند و تقسيم بندی شاعران به کافر و مسلمان را، که در صريح کتاب خدا نيست، بر قرآن می افزايند.

و شاعران (كافر) را گمراهان پيروي مي كنند. آيا نمي نگري كه ايشان در هر وادي سرگشته اند و چيزهايي مي گويند كه خود آن ها را انجام نمي دهند. (ترجمه آيات ۲۲۶ - ۲۲۴ سوره شعراء، بهاء الدين خرم شاهی، دانشنامه قران و قران پژوهي، صفحه 1321)

اين که كتاب و مكتب قرآن، با توصيه پيوسته به خردورزي و عبرت آموزي، با مظاهر و عوامل بي خودي و بي انديشگي و بی هوده گويی مقابله و از آن نهی کند، هدايت اذهان به بيانی است با مفهوم و منظوري بدون ابهام و بی توجهی به صورت فاسد شده سخن و باطل گويي شاعران جنون زده که مايه ای ندارند و جز انتقال توجه آدمی به مسائل فردی، تخريب قواعد رايج و منطقي زبان و مسخ صورت و معناي كلمات کاری نمی کنند.

شاعران كه غالباً به اغتشاش انديشه مبتلايند، با غلو در تصورات، رنگ آميزی مبتديات و تبليغ خيال، هويت ها را به غارت مي برند و با زبانی نامانوس شخص را به خواسته هايی ماليخوليايی مشتاق و مشغول می کنند که حاصل نهايی و ناکامانه ی آن، ايجاد چنان احساس جفا کشيدگی غير واقعی است که سرانجام آن از پناه بردن به وافور و مخدرات خارج می شود. شاعران با درهم آميزی وهم و واقعيت، مخاطب را به تجربه اي در ناممكنات می برند و ديگران را در آرزوهايي شريک می کنند که در هيچ صورتی گرهي از كار فرو بسته كسي نمي گشايد.

چنين ماهيت مجنونانه ای را نمی توان با لفافه نصيحت نويسی های بی سامان و نا استوار پوشش داد و شعر را نمی توان معلم زندگی شناخت. اين مقصدی است که در مباحث کلامی فارغ از وزن و قافيه و در گفتار جدل آميز ناقدانه، که با خرد ورزی منطقی پشتيبانی شود، می گنجد و به وزين سازي کلمات و بازی با لغات محول نیست که بیان هر بیت یک غزل را به راه مستانه و آونگ وار خود می فرستد، آغاز و پايان و ميانه ای نامربوط دارد و جز افزودن بر سرگشتگی و توليد سرخوردگی نتيجه ای به بار نمی آورد.

اينک زمان درازی است که با شعر و صناعت شاعري، بازار راكد محافل روشن فکری را رونق می دهند، آرزوها را در جای عمل می نشانند و هزينه هاي گزافي را به تبليغ و انتشار تراوشات ذهني بي قدر و مايه كساني صرف مي کنند كه برای پوشش كسادي انديشه، به شعر سرايی و تراش کاری مضامين و کلمات روي کرده اند و شادمانه شاهديم که عقل گرايي نوظهور در جامعه، نخستين نشانه های بی توجهی بالغانه به شعر را بروز می دهد.

+ نوشته شده توسط مهرناز نصریه در چهارشنبه یازدهم بهمن 1385 و ساعت 17:23

ارسال شده در یكشنبه، ۰۱ بهمن ماه ۱۳۸۵ ساعت ۱۷:۲۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : رحيمي
شنبه، ۰۷ تیر ماه ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۲۵
 
ماكه هيچ چيز درستي از اشعار مولوي و سعدي و غيره نيافتيم. سخنان آنان با قرآن تفاوت زيادي داره حالا شايد جايي از قرآن هم اقتباس كرده اما اين دليل نمي شه. من هم فكر مي كنم اشعار بخصوص اگر در مورد خداوند باشد انسان را منحرف مي كند. اشعار غيرديني بهتر از اشعار غيرديني هستند زيرا حداقل مي داني كه با اعتقادات بازي نمي شه.

 
نویسنده : میعاد
شنبه، ۰۴ تیر ماه ۱۳۹۰ ساعت ۱۷:۴۸
 
به نام خدا
اولا جناب پورپیرار شما شعر زمان بعثت پیامبر را با اشعار شعرایی مثل مولانا و حافظ و سعدی مقایسه می کنید؟!شعر اعراب عموما در وصف جنگها و ...بوده است شما خود در کتابهای پلی بر گذشته از اشعار شعرای عرب به خوبی یاد کرده اید ولی وقتی به کسی مثل مولانا می رسد می گویید که تمام اشعار او ساخته و پرداخته یهودیان است!اخر مگر همین طوری الکی می شود کسی بنشیند و مثنوی بسراید مگر همین طوری الکی می شود کسی این دو بیت را بسراید(زو قیامت را همی پرسیده اند/کز قیامت تا قیامت راه چند/با زبان حال می گفت ای بسی/کی ز محشر حشر را پرسد کسی) یا مثلا(بلبلی زین جا برفت و بازگشت/بهر صید این معانی باز گشت/ساعد این شه مسکن این باز باد/تا ابد این در بر خلق باز باد)یا مثلا او در وصف پیامبر اسلام می گوید(خيز و بنگر كاروان ره زده/هر طرف غوليست كشتيبان شده
خضر وقتي غوث هر كشتي تويي/همچو روح الله مكن تنها روي
پيش اين جمعي چو شمع آسمان/انقطاع و خلوت آري را بمان
وقت خلوت نيست اندر جمع آي/اي هدي چون كوه قاف و تو هماي
بدر بر صدر فلك شد شبروان/سير را نگذارد از بانگ سگان
طاعنان همچون سگان بر بدر تو/بانگ مي دارند سوي صدر تو
احمقان سرور شدستند و زبيم/عاقلان سرها كشيده در گليم
هين روان كن اي امام المتقين/اين خيال انديشگان را تا يقين))
در این ابیات مولانا آنقدر زیبا پیامبر را وصف کرده است که انسان خود به خود به عظمت او پی می برد یا مثلا کسی مثل سعدی می گوید(یکی قطره باران زابری چکید/خجل شد چو پهنای دریا بدید/که جاهی که دریاست من کیستم/گر او هست حقا که من نیستم/چو خود را به چشم حقارت بدید/صدف در کنارش به جان پرورید/...)یا مثلا همو می گوید(دوست نزدیکتر از من به من است/وین عجبتر که من از وی دورم/چه کنم با که توان گفت که دوست/در کنار من و من مهجورم)یا مثلا نظامی می گوید که
(عمر به خوشنودي دلها گذار/تا زتو خوشنود شود كردگار
سايه ي خورشيد سواران طلب/رنج خود و راحت ياران طلب
دردستاني كن و درماندهي/تات رسانند به فرماندهي
گرم شو از مهر و زكين سرد باش/چون مه و خورشيد جوانمرد باش
هر كه به نيكي عمل آغاز كرد/نيكي او روي بدو باز كرد
گنبد گردنده ز روي قياس/هست به نيكي و بدي حق شناس)
یا مثلا حافظ می گوید
(سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد/آنچه خود داشت زبيگانه تمنا مي كرد
گوهري كز صدف كون و مكان بيرون بود/طلب از گمشدگان لب دريا مي كرد
مشكل خويش بر پير مغان بردم دوش/كو به تاييد نظر حل معما مي كرد
ديدمش خرم و خندان قدح باده به دست/وندران آينه صد گونه تماشا مي كرد
گفتم اين جام جهان بين به تو كي داد حكيم/گفت آن روز كه اين گنبد مينا مي كرد
بي دلي در همه احوال خدا با او بود/او نمي ديدش و از دور خدا را مي كرد
آن همه شعبده خويش كه مي كرد آنجا/سامري پيش عصا و يد بيضا مي كرد
گفت آن يار كزو گشت سر دار بلند/جرمش آن بود كه اسرار هويدا مي كرد
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد/دگران هم بكنند آنچه مسيحا مي كرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پي چيست/گفت حافظ گله اي از دل شيدا مي كرد)یا مثلا او می گوید که(عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید/ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی)ما چطور می توانیم بگوییم که همه این اشعار ساخته و پرداخته قوم یهودند و به این دلیل این ابیات را ساخته اند که به اسلام ضربه بزنند!خوب فرض کنیم که این ابیات را یهودیان ساخته اند ما که داریم به همین زبان سخن می گوییم ما همانطور سخن می گوییم که سعدی سخن می گفته است او زبان فارسی را به وسیله زبان عربی ترمیم و مداوا کرد البته در این شکی نیست که زبان عربی زبان علمی آن زمان بود و همه فیلسوفان و عالمان کتابهای خود را به این زبان می نوشتند و مولانا در باب زبان عربی می گوید(پارسی گو گرچه تازی خوشتر است/عشق را خود صد زبان دیگر است) ولی من به شخصه نمی توانم بپذیرم که تمام زبان فارسی که ما الان داریم با ان صحبت می کنیم تماما دسیسه یهودیان است.شما یک بیتی از مولانا می آورید که(ما زقران مغز را برداشتیم/پوست را بهر خران بگذاشتیم)این بیت هیچ وقت ازان مولانا نبوده است اصلا با روحیه و دیگر ابیات مولانا این بیت نمی خواند مولانایی که از خواب مستمع نتایجی می گیرد که ورای عقل ما انسانهاست و این دریافت خود را بدون هیچ گونه سر و صدایی و بدون هیچ گونه ادعایی بیان می کند چطور می تواند ادعا کند که از قران مغز را برداشته است و پوست را برای خران بگذاشته است او از خواب مستمع نتایجی می گیرد که به قول علامه جعفری فیثاغورث آرزوی رسیدن به این نتایج را بعد از مدتها فکر درباره این موضوع با خود به گور برد آن سخنان این است
رفتن این آب فوق آسیاست رفتنش در آسیا بهر شماست
151.2 چون شما را حاجت طاحون نماند آب را در جوی اصلی باز راند
151.3 ناطقه سوی دهان، تعلیم راست ور نه خود آن آب را جویی جداست
151.4 می رود بی بانگ و بی تكرارها تَحْتَهَا الْأَنْهارُ تا گلزارها
151.5 ای خدا جان را تو بنما آن مقام كاندر او بی حرف می روید كلام
151.6 تا كه سازد جان پاك از سر قدم سوی عرصه ی دور پهنای عدم
151.7 عرصه ای بس با گشاد و با فضا وین خیال و هست یابد زو نوا
151.8 تنگتر آمد خیالات از عدم ز آن سبب باشد خیال اسباب غم
151.9 باز هستی تنگتر بود از خیال ز آن شود در وی قمر همچون هلال
151.10 باز هستی جهان حس و رنگ تنگتر آمد كه زندانی است تنگ
151.11 علت تنگی است تركیب و عدد جانب تركیب حسها می كشد
151.12 ز آن سوی حس عالم توحید دان گر یكی خواهی بدان جانب بران
151.13 امر كن یك فعل بود و نون و كاف در سخن افتاد و معنی بود صاف
151.14 این سخن پایان ندارد باز گرد تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد
در این ابیات مولانا علت تنگی روزگار را با یک بیت ساده حل می کند (علت تنگی است ترکیب و عدد/جانب ترکیب حس ها می کشد) ما چطور می توانیم تمام این کشفیات باارزش را دسیسه بدانیم برای نابود کردن اسلام. خود مولانا در مثنوی خود در حدود 2000 مورد استفاده از قران داشته است چطور می توان گفت او که اینگونه تسلط بر قران دارد تمام سخنانش دسیسه است.
من سخنان شما را در باب ایران باستان خیلی می پسندم و بخصوص کتاب شما در باب هخامنشیان را یکی از بزرگترین کتابهای تاریخی می دانم ولی این سخنان را از شما نمی توانم بپذیرم زیرا من سالهاست با شور و عشق با این بزرگان زندگی کرده ام و تصور این موضوع که همه آنها چیزی جز دسیسه نبوده است برایم فوق العاده سخت و مشکل است.

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان