رو در رو با ناصر پورپیرار ، دکتر عارف گلسرخی و داود صباغ (۵)
[تدوین از مهندس منوچهر کارگر]
پاسخی دوستانه به آقای دکتر گلسرخی از مهندس منوچهر کارگر (قسمت دوم)
در صفحه 17 سطر 8 نوشتهاید: (....دوست شما آقای داودصباغ تمامی این مطالب را در ذیل دو عنوان یهود ستیزی و پان اسلامیزم شناسایی میکند، زیرا به واقع ذهن او تحلیل دیگری برای درک این روند شناخت تدریجی «پوریم» نمیشناسد. حد اقل آقای صباغ و دیگران پر شماری که ظرفیت ذهنیشان در اندازه ایشان است میباید توجه کنند که یهود ستیزی یک تفکر عمدتا مبتنی بر نژاد پرستی است و با کشف اسنادی دال بر دخالت یهود در فلان قضیه تاریخی «همچون مورد اجیر بودن هخامنشیان از سوی یهود برای نابودی بابل طبق دادههای تاریخی تورات» از زمین تا آسمان متفاوت است مثلا ....)
*
پاسخ من: (من پاسخ این نظر شما را به خود آقای صباغ محول میکنم که در این باره صاحب نظرند و چون در موارد مختلف پاسخگو بودهاند و شامل چندین صفحه میشود، به دنبال همین نوشتار جداگانهای با عنوان نظرات آقای داود صباغ قرار خواهم داد.)
*
در صفحه 18 سطر 10 به آخر نوشتهاید: (....زیرا استاد پورپیرار هیچ چیز را فدای حمایت کسی از خود نمیکنند «موضوعی که خود شما نیز در مکاتباتتان با ایشان با آن مواجه شدهاید» و با هوشمندی فوق العادهای که دارند، زیر و بم مسائل را به خوبی درمییابند در واقع مسئله آقای سلیمی همواره یهود و صیهونیزم بوده است و نه تاریخی شدن پوریم و درک تاثیرات دوران ساز اندیشه استاد پورپیرار ...)
*
پاسخ من: (طرح این مطلب و ارتباط دادن با مکاتبات من با آقای پورپیرار کاملا بیربط است، چه من هرگز از ایشان حمایتی نکردهام! هیچ! که از ایشان چند سئوال بیپاسخ کردم که این ماجرا تا به این جا کشیده شده است. من در شگفتم و متعجبم که چرا شما نسبت به آقای پورپیرار متعصب هستید که هر چیزی را و هر حرفی را که به هم هیچ ارتباطی ندارد، به هم میبافید و برای اثبات حقانیت آقای پورپیرار به کار میگیرید!؟ دوست من، وفاداری بسیار پسندیده است! ولی اگر این گونه همه چیز را فدای تعصب کنید خطرناک است! مثالی بزنم و بگذرم: «در اوایل انقلاب فردی به نام حجازی از دار و دسته ملاهای مکلا دائم در نماز جمعه و یا مجالس سخنرانی میکرد و آیت الله خمینی را چنان معرفی میکرد که خود صاحب زمان است! حتی در یک سخنرانی خطاب به آیت الله خمینی گفت: امام تو بگو! خودت بگو به مردم که تو کیستی! و تو همان حجتی که در انتظارش بودهاند!»، « بیان این مطلب نامعقول و تامل برانگیز باعث گردید که آیت الله خمینی با هوشمندی موجبات منع سخنرانی از سوی ایشان در مجالس و معابر را فراهم سازد و او را به کناری براند.» دوست من، مورد شما و آقای پورپیرار همانند حجازی و آیت الله خمینی شده است. تا کجا و تا چه زمان میخواهید هر عمل ناصحیح و ناصالح ایشان را مهر تایید بزنید و حتی حاضر به پذیرفتن هیچ نظری نباشید!؟)
*
در صفحه 22 سطر 10 نوشتهاید: (.... در مورد نکتهای که آقای صباغ درباره کتیبههای مکعب زرتشت برای شما نوشتند و شما هم بدان استناد فرمودید، مختصر بگویم که بحث بسیار کاملتر آن قبلا از سوی کیوان نامی از [یاران] بابایادگار در سایت آذرگشنسب طرح شده بود که برخلاف تصور این جهال به واسطه انتشار عکسها و اسناد بایگانی سازمان میراث فرهنگی، به اثبات هر چه بیشتر دعاوی استاد پورپیرار کمک کرد و آقای پورپیرار هم ضمن پاسخ گویی به آن ردیه، مطالب کاملتری بر مطالب قبلی خود افزودند. مطلب آقای صباغ یک گزینش ضعیف و احتمالا مغرضانه از مجموعه آن عکسها و توضیحات مفصل است.) اینان در واقع ....
*
پاسخ من: (من این قسمت را هم پاسخش را به آقای صباغ محول میکنم که آن را طرح کردهاند و خود را صالح در پاسخ گویی و یا تایید و تکذیب نمیدانم.)
*
در صفحه 23 سطر 9 به آخر نوشتهاید: (در پایان این نوشته لازم است چند کلامی هم در مورد دعاوی شما در خصوص استاد پورپیرار که در نامههایتان به ایشان و نیز به بنده بدان اشاره داشتید بنویسم. نامه شما میگوید که معتقدید کلام صحیح آن است که از زبان افراد سالم و درستکار خارج شود و برای همین به شناسایی احوال فرد بسیار اهمیت میدهید و از این رو سخت مشتاق شناخت احوال استاد پورپیرار در گذشته و حال بودید تا بر آن اساس دریابید نتایج بررسیهای تاریخی ایشان و مثلا نا تمام ماندن تخت جمشید صحیح است یا خیر. توضیحات مختصر اما بس استوار و روشنگر استاد پور پیرار نیز شما را قانع نکرد که چنین مسیری به شناخت حقیقت علمی در تاریخ راه نمییابد، لذا من میکوشم با باز کردن موضوع و ذکر مثالهایی با شما در این مورد مباحثه کنم و عین نوشته آقای پورپیرار را آورده و به آن استناد کردهاید.... و ادامه دادهاید که من بنا را بر صحت استدلال شما میگذارم که چه بسا افراد شیطان صفتی که در ظاهر سخن صحیح میگویند و در باطن اعمال شیطانی انجام میدهند و لذا سخنان چنین کسانی را نمیتوان معتبر دانست، زیرا در اصل با ظاهر موجه اهداف شیطانی خویش را دنبال میکنند. من بنا را بر تایید [این] میگذارم که آقای پورپیرار هم اکنون هم یک تودهای دوآتشه و خیانت کار هستند، قاتل فرزندان خویشاند و قاچاقچی مواد مخدر و جاسوس و مامور اطلاعاتی و همین الان هم دو سر بریده در یخچال خانه خویش دارند. «البته این گفتههای شماست آقای دکتر گلسرخی عزیز نه من» اما من میپرسم اگر ایشان گفتند زمین به دور خورشید میچرخد ما باید بپذیریم یا رد کنیم؟؟ اگر ایشان به مرتبهای از توانایی علمی و تحقیقی دست پیدا کردند که کشف و اثبات کردند که تخت جمشید ناتمام است، شاهنامه فردوسی در زمان دیگری نوشته شده، بخشی از آثار تاریخی کهن ایران به عمد نابود شده و .... ما باید بپذیریم یا رد کنیم؟؟ آیا باید چنین حقایقی از زبان یک فرد فرشته صفت صادر شود تا آن را معتبر بدانیم؟؟؟ مثلا اگر گالیله یک انسان شیطان صفت میبود، نظریه او مبنی بر گردش زمین به دور خورشید باطل می شود؟؟؟ یا اگر گالیله نامی فرشته صفت بود و مدعی شد کره زمین به شکل مکعب است، باید سخن او را به دلیل فرشته صفت بودنش پذیرفت؟؟؟ و .... )
*
پاسخ: من از شما سئوال میکنم: (شما چگونه به خود اجازه دادید که این نظرات را نظر من بدانید. و من کجا نوشتم یا گفتم که اگر آقای پورپیرار تودهای یا بازجو بود نباید به نظرات تحقیقیاش اعتبار قائل شد؟ شما دقیقا و صراحتا به من اتهام میزنید، خلط مبحث میکنید و مطالب را واژگونه طرح و جلوه میدهید. من در هیچ جا و نوشتهای نگفتهام و ننوشتهام که آقای پورپیرار و یا افرادی مشابه ایشان اگر شیطان صفت و یا خائن و آدم کش و جاسوس و .... و همه آن چه را که شما بیان کردید، باشد نظرات علمیاش بیاعتبار است. این یک اتهام ناروا است که در عالم دوستی برمن وارد میکنید. من نوشتم که چون برای اولین بار نام آقای پورپیرار را میشنیدم و هیچ اطلاعی از وجود ایشان نداشتم و نمیدانستم کیست و چه میکند و از نوشتارهایش بیخبر بودم، با معرفی شما که همچون ایشان برای من ناشناخته بودید از دوستی قابل اعتماد و اعتبار سئوال کردم که آیا این شخص را میشناسد و اطلاعاتی درباره او دارد؟ اگر دارد مرا در جریان بگذارد. آن گاه که نامه دوستم را دریافت کردم و نقل و قولهایی از دیگران و نظرات خودش را اعلام کرده بود، مصلحت دانستم که از خود آقای پورپیرار درباره خودش و کارش و سابقه خدمتیاش سئوال کنم و هیچ نکته پنهانی در نوشته من نبوده است که شما استدلال میکنید که من نظرات علمی ایشان و دیگران را با توجه به سابقه و احوال شخصی آنان مورد قضاوت قرار میدهم. اینها همه تهمتهایی است که ابتداء از سوی آن استاد محترم و سپس متاسفانه از سوی مرید ایشان یعنی دوست ندیدهام آقای دکتر گلسرخی برمن وارد میشود. من متاسفم و متاثرم که چرا شما چنان غرق در ایشان شدهاید که فقط با تکیه بر گفتار ایشان همه حقایق را پایمال میکنید. دوست من شما در نوشتارهای من یک جا را نشان دهید که من نوشته باشم که نظرات ایشان به دلیل عضویت در حزب توده و بازجو بودن باطل است. این خود ایشان و شما هستید که فریاد برآوردهاید و عسس مرا بگیر میگویید. سزاوار نیست آن چه را که خود در پندار خویش دارید به دیگران نسبت دهید. من هنوز هیچ نوشتاری از ایشان را نخواندهام که قضاوت کنم! من فقط چند سئوال کردم که فریاد ایشان و شما بلند شد که من چنین و چنان فکر میکنم و قضاوت درباره نظرات علمی افراد را با احوال و رفتار خانوادگی آنان و خوب و بد بودن و شیطانی و فرشته صفت بودن میسنجم. جای بسی شرمساری است که دو استاد «مرید و مراد» درباره دیگران چنین بیاندیشند و همه را با یک چوب برانند.)
*
در دنباله در صفحه 25 نوشتهاید: (... استدلال کودکانه شما در جوابتان به استاد پورپیرار مبنی بر ملاک قرار دادن ظاهر و باطن احوال یک فرد یا گذشته و حال او، به اعتقاد من فقط برای همان مباحثات سیاسیای خوب است که شما از دوران جوانی درگیر آن بوده اید. چنین استدلالی در جهان علم مطلقا کاربرد و اعتباری ندارد. مسیر شناخت و ارزیابی یک نظریه علمی و رد و اثبات آن با طرح چنین استدلالهایی طی نمیشود و به نتیجه نمیرسد. نمیتوان در دانشگاه به یک استاد مثلا فیزیک گفت که چون شما عضو گروه مجاهدین خلق هستید، پس مباحثی که در مورد سرعت نور مطرح می کنید مشکوک است! یا نمیتوانیم ....)
*
پاسخ من به شما این است: (این یک دروغ فاحش و یک تهمت ناروا است که شما میگویید. شما از زبان من مطلبی را بیان میکنید که نه تاکنون بیان کردهام و نه تاکنون نوشتهام و نه تا کنون به آن اندیشیدهام. دوست من، چرا گم شدهاید!؟ کجا میروید!؟ و این اباطیل را از کجا میآورید و به من نسبت میدهید!؟ نوشتارهای من با فورمات غیر قابل تغییر روی سایت است و سئوال من از شما که بنا به قول خودتان اصلا مرا نمیشناسید این است که «چگونه به سابقه سیاسی و مباحثات جوانی من پی بردید.» که مینویسید: «به اعتقاد من فقط برای همان مباحثات سیاسی خوب است که شما از دوران جوانی درگیر آن بودهاید ...»
*
دوست من نوشته بودید: (سخنرانی سعید امامی معروف در سال 71 در دانشگاه همدان در سایت بازتاب منتشر شد. سعید امامی، معاون وزیر اطلاعات وقت «با آن چهره منفیای که از او پس از ماجرای قتلهای زنجیرهای ترسیم شده» در سخنرانی خود به این ماجرا اشاره میکند که یکی از همکاران و زیر دستانش در همان ایام در یک سخنرانی به نقد دکتر سروش پرداخته بود و در جریان این نقد وارد حوزه احوال دکتر سروش شده و از رفتار نادرست سروش با همسر خود و اختیار همسر دوم و .... انتقاد کرده بود. سعید امامی وقتی از این ماجرا با خبر میشود، آن سخنران را توبیخ میکند و از او میپرسد که شما چه حقی داشتید در نقد اندیشه و تفکر سروش از مسائل شخصی و احوال خصوصی او یاد کنید؟ مگر رفتار نادرست سروش با همسرش دلیل نادرستی تفکر اوست؟ پس اگر سروش با همسرش به خوبی رفتار میکرد، اندیشه و گفتار او معتبر و صحیح میشد؟ «و من در اینجا میپرسم مگر بیان چنین استدلالی از زبان سعید امامی ظاهرا مجری قتلهای زنجیرهای دلیلی بر نادرستی این استدلال است؟؟» میبینید جناب کارگر. سعید امامی چون شما نمیاندیشید، زیرا معتقد بود رفتار ناشایست سروش با همسرش را نمیتوان دلیلی بر نادرستی اندیشه او دانست و تاکید بر چنین مواردی فقط برای تخریب و ترور شخصیت مناسب است که این کار هم پیشاپیش نشان دهنده ناتوانی منتقد از پاسخ گویی به یک اندیشه و تفکر است! .....)
*
پاسخ: دوست من (شما هم از میان همه صالحین و فرشته صفتان نمونه مورد پسند خود «سعید امامی خوش اندیش و نیکو خصال»، «میان پیغمبران جرجیس» را انتخاب کرده و به کمک میطلبید و او را نمونه نیک اندیشی و نیکو اخلاق و انسانیت معرفی میکنید که مثلا مانند من فکر نمیکرد. بیتردید من همچو سعید امامی نمیاندیشم! زیرا اگر همچون او میاندیشیدم قاتلی بیرحم و جنایتکار و شیطان صفت بودم. تردید نکنید اگر شما هم مانند سعید امامی بیاندیشید رگه هایی از شیطان صفتی در سرشت شما نهفته است. چه خوبست به اعترافات آقای سعید امامی مراجعه کنید تا بدانید که این موجود شرور دستش تا مرفق به خون افراد بیگناهی چون: مختاریها– پویندهها- خانم قائم مقامی- دکتر الهیها- سرهنگ بای احمدیها- دکتر برومندها- فریدون فرخزادها- دکتر شرفکندی و همراهان- دکتر قاسملو و همراهان- دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه- فروهرها (داریوش و پروانه) و حتی فرزند مراد خود رهبر انقلاب سید احمد خمینی ......صدها نفر دیگر که با روشن شدن و باز شدن پرونده قتلهای زنجیرهای میتوان مشاهده کرد، آلوده و آغشته است!
برادر من، چرا مثالهای بهتری را عنوان نمیکنید. «در مورد کسانیکه سخنان زیبا میگفتند و در عمل خلاف آن را انجام میدادند.» مثالهای بهتری را میتوان آورد که:
آریامهر چه گفت و چه نوشت و چه کرد؟!
آیت الله خمینی چه گفت و چهها کرد!؟
و یا نورالدین کیانوری چه میگفت و چه کرد!؟
یا احسان طبری چه میگفت و مینوشت و چه کرد!؟
و کلیه سردمداران حکومتی چه میگویند و چه میکنند!
آنان که میگفتند حکومت عدل علی را مستقر خواهند کرد و چنین جهنمی را برای ملت ایران برپا ساختند، یا آنان که میگفتند آهن تفته را بر کف برادر خود (عقیل) خواهند گذاشت تا حقوق ملت را حفظ کنند، این چنین حکومتی را برپا کردند که سرمایه آنان از میلیاردها دلار بالاتر میرود و آقازادههای آنان بر روی چه گنجینههایی نشستهاند و ملت باخون دل زندگی میکند و برای تامین نان خالی برای فرزندانشان درماندهاند!؟ و ........... بسیار نمونههای دیگر. شما دوباره همان دایره فکری خود را دور میزنید و نسبت دروغ به من میدهید و افترا میزنید! دوست من، من کجا گفتم که بایستی منکر نور و الکتریسته شد، اگر اددیسون فردی نامناسب در خانواده بوده و یا چون آقای پورپیرار احتمالا عضو حزب توده بوده و بازجوی دادگاههای انقلاب نباید پذیرفت که نوشتههایش درباره تخت جمشید یا اسلام و یا ... صحیح است!؟ من کجا نوشتهام که نوشتارهای محققین را به دلیل اعمال و رفتار نا مردمی آنان نباید خواند و نباید پذیرفت؟! من کجا نوشتهام که اگر آقای پورپیرار عضو حزب توده بوده و یا بازجو بوده، نوشتههای تاریخی او را نباید پذیرفت! دوست من، شما در این مورد از یک زاویه منفی (زاویه مقاومت و مخالفت و حمایت از آقای پورپیرار) به موضوع نگاه کردهاید و آن این که من با اطلاع از عضویت احتمالی آقای پورپیرار در حزب توده و یا بازجویی اسیران در جمهوری اسلامی همه تحقیقات ایشان را نامطلوب و ناصحیح دانسته منکر حقایق میشوم، در حالی که چنین نیست. هر کسی یک روشی در شناخت افراد و افکار و اعمالشان دارد. روش من آنست که ابتداء افراد را با خصوصیات فردی و شخصی ایشان بشناسم و سپس به نوشتارها و اعمالشان بپردازم. من در شگفتم و تعجب میکنم که شما که به این زیبایی در 28 صفحه «همان مطالب آقای پورپیرار و تهمتهایی را که ایشان در چند سطر به شکل نامعقول و نامطلوب به من نسبت دادند و نوشتید که خود شایسته آن بودند» [؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟] نوشتید و من واقعا از نوشتار زهرآگین ولی مخلوط با شیرینی کلام شما لذت بردم، در این جا به کجراهه رفتید و یک سویه و بیرحمانه مرا متهم به تعصب کردید! که من این گونه فکر میکنم که اگر احوال شخصی افراد نامطلوب است، بنابراین تمام تحقیقات و نوشتارها و اعمال اجتماعی آنان نیز نامطلوب و غیر قابل قبول است. باز هم این اشتباه شما را حمل بر تعصب و وفاداری به آقای پورپیرار میکنم. دوست من، اولین باری که شما اولین نوشتار ایشان را برای من فرستادید، مرا بر آن داشتید تا به مطالعه این خط فکری جدید بپردازم و چه بسا بسیاری از مطالب مندرج جلب توجه من را کرده باشد. ولی این دلیل آن نیست که آقای پورپیرار آن گونه پاسخ بگوید و مرا متهم به (تعصب- مرتجع بودن- بیفرهنگی- بیادبی- تهمتزن- دروغزن- جاهل- و غافل بودن- عامی مسلک و....) کند.)
*
در صفحه 26 سطر 6 به آخر نوشتهاید: (... اینان به جای پاسخ مثبت به دعوت آقای پورپیرار برای برگزاری یک نشست ملی در این خصوص پس از گذشت چند سال همچنان روی ترش میکنند، به سوراخ میخزند، ناسزا میگویند و اتهام میزنند؟ و چرا در هر کجا به جای متخصصان تاریخ، غیر اهل تاریخ «نظیر شما آقای کارگر» را میبینم که به مباحثه با ایشان مشغول است؟ ...)
*
پاسخ من اینست: (اولا شما از کجا میدانید که من اهل تاریخ نیستم و اطلاعاتی در این زمینه ندارم. شما که خودتان اعتراف کرده اید، اصلا مرا نمیشناسید! پس این وحی از کدام مرجع به شما نازل شده است؟! دوم این که هنوز ما بحثی را با آقای پورپیرار شروع نکرده ایم. که شما مینویسید غیر اهل تاریخ نظیر شما آقای کارگر را میبینم که به مباحثه با ایشان مشغول است؟ من فکر میکنم که شما هم کم کم دارید به مقام پیامبری «یا خدایی» میرسید که از همه احوال موجودات و کائنات مطلع هستید.) از شما به عنوان دوستی نادیده ولی مورد علاقه تقاضا دارم که در قضاوتهای خود به گفته دیگران اعتماد نکنید و خودتان در هر مورد تحقیق و بررسی کنید تا دچار اشتباهات فاحشی که در این مکاتبه شدهاید نشوید. و اما گفتوگوی من با آقای پورپیرار یک اتفاق نامیمون بود. عزیزم، پاسخ های، هو است. ناسزا را که نمیتوان با حرف زیبا و محبت آمیز پاسخ گفت! هرچند من به خاطر دانش و سن و تحقیقات ایشان در ابتداء سعی کردم به قول شما (صبوری نشان دهم) ولی ظرفیت انسانها محدود است و هریک با دیگری متفاوت است. اما دوست من، آن چه را که من در سایتهایم منعکس میکنم، افکار عمومی مردم ایران است و چه بسا «و به یقین» با بسیاری از آنها نه آن که موافق نباشم بلکه مخالف هم باشم، ولی از آن جا که اعتقاد دارم هر کسی باید حق داشته باشد حرف و عقیده خود را بیان کند (البته به شکل معقول و مودبانه، نه فحاشی و توهین) به آن پرداختهام. در پایان از شما میخواهم در صورت تمایل که تمام نوشتارهای خود را با فورمات وورد برای من بفرستید تا پس از تنظیم به فورمات (پ.د.اف) تبدیل و در سایت قرار دهم. در ضمن یک قطعه عکس خودتان را هم در صورت امکان برای من ایمیل کنید تا در صفحه مربوطه قرار دهم.
***
سخن پایانی این که: چون به دوستی بیشائبهای که دورادور با شما برقرار کردم، ارج مینهم و از سوی دیگر تعهد و اعتقاد شما به آقای پورپیرار تا آن میزان است که حقایق را لوث میکنید و واژگونه جلوه میدهید و حاضر به شنیدن کوچکترین انتقادی از ایشان نیستید و هر کس را که نکتهای مخالف نظرات ایشان بیان کند مورد تردید قرار داده و نسبتهای منفی بر او روا میدارید، در نتیجه دنبال کردن این بحث در زمینه افکار و آثار آقای پورپیرار با شما ممکن است خدشهای به این دوستی دور از هر گونه شائبه و منفعت طلبی و حسابگری وارد سازد. مصلحت خود را در آن میبینم که در همین جا ادامه بحث در زمینه افکار و آثار آقای پورپیرار را خاتمه دهم و به شما اعلام کنم که دیگر حاضر به ادامه گفتوگو در این زمینه با شما نیستم و ترجیح میدهم که دوستی خود را با شما حفظ کنم. ولی اگر شما و یا آقای ناصر پورپیرار مطلبی داشته باشید که بخواهید در سایتهای من معرفی شود با کمال میل همان گونه که تا کنون اقدام کردهام، به انتشار آنها خواهم پرداخت.
شاد و شادکام باشید. ارادتمند: مهندس منوچهر کارگر
***
+ پنجشنبه ۱۱ امرداد ،۱۳۸٦ - عارف گل سرخی