از حدود يك سال پيش بود كه پس از آشنا شدن با كتابخانههاي اينترنتي آقاي مهندس منوچهر كارگر، مجموعهاي از مقالات وبلاگي استاد ناصر پورپيرار را براي ايشان فرستادم تا در صورت تمايل آنها را نيز در سايتخود عرضه كنند. ايشان نيز برخلاف سايريني كه در موارد نظير، مجموعهاي از فحشهاي آب نكشيده را نثار من و آقاي پورپيرار ميكردند، به اين كار روي خوش نشان دادند و در حين عرضه آن مقالات خود نيز به مطالعه قسمتهايي از آنها پرداختند و از اين روي با هدف شناخت هر چه بيشتر اين مباحث، طي مكاتباتي سئوالاتي را از استاد پورپيرار پرسيدند تا طبق نظر خودشان شناخت بهتري از ايشان و مضمون و هدف نوشتههايشان به دست آوردند. اما اين مكاتبات آخر و عاقبت خوشي پيدا نكرد، زيرا (به اعتقاد من) از يك سو مهندس كارگر نه در مقام يك مورخ، بلكه به عنوان فردي كه آشناييشان با افراد و مباحثات سياسي بيش از آشنايي و درگيري با مباحث تاريخي محض بوده، و در شناخت اوليهشان از آقاي پورپيرار از طريق يكي از دوستانشان به نام آقاي داود صباغ نيز با اتهاماتي نخنما در مورد زندگي سياسي ايشان مواجه شده بودند، از ابتدا خود را در مقام جستوجو گر شناخت باطن و شخصيت استاد پورپيرار و نه صحت و سقم نتايج بررسيهاي تاريخي ايشان قرار دادند، و از سوي ديگر استاد پورپيرار كه در مقام يك مورخ و محقق مسائل تاريخي دست به نوشتن بردهاند، چنين روشي را به درستي در بحث و تحقيق تاريخي كاملاً نابجا و بيسرانجام تشخيص دادند و خطابروشنگرشان را به صورتي آموزاننده و توأم با صراحتي درآوردند كه در نهايت موجب دشمني مهندس كارگر شد. آقاي كارگر ضمن ارسال نامهاي به من و ذكر اين اتفاقات، مجموع مكاتبات خود با آقاي پورپيرار را به صورت يك فايل جداگانه جهت ارائه در كتابخانه سايتشان در آوردند و همزمان با آن من نيز نامه بلند بالايي در جواب نامه ايشان به خودم، نوشتم تا به سهم خود و به بهانه اين فرصت پيش آمده، هم مطالبي را مكتوب يا بازمكتوب كرده باشم و هم ايشان را از طريق رفتار شناسي مخالفان آقاي پورپيرار در طول سالهاي گذشته، با مسائل كوچك و بزرگ پر شماري آشنا كرده باشم تا در صورت علاقه به مطالعه آثار ايشان، مباحث تاريخي مطروحه و احياناً مسائل مرتبط با استاد پورپيرار را با شاخت بيشتري دنبال كنند. نامه من پاسخي را از سوي آقاي كارگر و نيز آقاي صباغ به دنبال داشت كه وسعت عصبانيت و البته دوري آنها از بنيان مسائل را به خوبي آشكار كرد. براي آن پاسخها نيز جوابي نوشتم كه البته ديگر به آن پاسخي داده نشد و هر دو طرف گفتوگو را پايان يافته تلقي كردند. اينك مجموع تمامي اين مكاتبات بدون هيچ تغييري (تنها با اصلاح اغلاط تايپي و اين توضيح كه مطالب داخل [] الحاقات من است)، البته به تدريج در اختيار علاقهمندان آثار استاد ناصر پورپيرار و در معرض قضاوت عمومي قرار ميگيرد. اميد كه خردمندان به حال وضعيت حقير روشنفكري ايران فكري كنند و باب نوانديشي ملي را بيش از پيش بگشايند.
رو در رو با :
ناصر پور پيرار - دكتر عارف گلسرخي - داود صباغ
[تدوين از مهندس منوچهر كارگر]
با توجه به اين نكته كه آقاي پورپيرار توسط آقاي دكتر عارف گلسرخي به من معرفي شده بود، پس از آن كه آقاي پورپيرار در پاسخ چند سئوال من كه در زير خواهد آمد واكنش تندي را نشان دادند و نسبت به من توهين و افترا روا داشتند، طي ايميلي جريان را به اطلاع آقاي گلسزخي رساندم به اين مضمون:
دوست من سلام ، متاسفم كه به شما اطلاع دهم برخورد نامطلوبي بين من و آقاي پورپيرار رخ داده است كه البته من به ايشان پاسخ دادم و اين دعوا ادامه دارد. جهت اطلاع شما نوشتم . شاد و شادكام باشيد. ( نقل به مضمون ) مهندس منوچهر كارگر
* * *
پاسخ آقاي دكتر عارف گلسرخي به من:
Ostad arjmand salam
be sepas az lotfe v zahemate shoma, man dar jaryane mokatebete shoma ba ostad pourpirar qarar gereftam va az masael pish amadeh narahat shodam. Aghaye pourpirar albate mard bozorgi ast, vali ye seri khososiate monhaser be fard darad ke aghlab mojebe delkhori afrad mishavad. man az shoma pish ishan tarif kardam va khahesh kardam sabori konand vali be nazaram kheili moaser vaghe nabod. be har hal agar soali darid man niz mitavanam kamelan javab daham, har chand aghaye pourpirar motaghedand ke in soalha be bazandishi meli darbareh tarikh
shad va pirouz bashid
Eradatmand
Aref G.
مقابله فارسي
نامه آقاي دكتر عارف گلسرخي در ارتباط با برخورد فيمابين
من و آقاي پورپيرار:
استاد ارجمند سلام، با سپاس از لطف و زحمات شما، من درجريان مكاتبات شما با استاد پورپيرار قرار گرفتم و از مسائل پيش آمده ناراحت شدم. آقاي پورپيرار البته مرد بزرگي است، ولي يك سري خصوصيت منحصر به فرد دارد كه اغلب موجب دلخوري افراد ميشود. من از شما پيش ايشان تعريف كردم و خواهش كردم صبوري كنند، ولي به نظر م خيلي موثر واقع نبود. به هر حال اگر سئوالي داريد من نيز ميتوانم كاملا جواب دهم، هرچند آقاي پورپيرار معتقدند كه اين سئوالها به بازانديشي ملي درباره تاريخ ايران ربطي ندارد. شاد و پيروز باشيد. ارادتمند: عارف .گ
* * *
[و پاسخ مهندس كارگر] دوست من آقاي دكتر عارف گلسرخي سلام با سپاس فراوان از شما لازم است در مورد سئوالاتي كه از ايشان كردم كمي توضيح بدهم. من پس از آن كه شما اولين مقاله را از ايشان برايم فرستاديد، برآن شدم كه نوشتارهاي ايشان را با دقت بخوانم و چون اين امكان وجود نداشت كه با فرصت كمي كه داشتم موفق به خواندن آنها كه بسيار زياد و حجيم بودند باشم، ابتداء از دوستي كه در ايران داشتم و اهل كتاب است و مطالعات عميق درباره فرهنگ و زبان و .... دارد و مورد اعتماد و اعتقاد من ميباشد، خواستم تا اگر از اين سايت و آقاي پورپيرار اطلاعاتي دارند، مرا در جريان بگذارند تا با ديد بازتري به خواندن بپردازم. ايشان همان نقدي را كه براي شما فرستادم برايم فرستادند. [اين نقد نيز براي اطلاع خوانندگان در اين وبلاگ عرضه خواهد شد.] در اين نقد نكاتي از نظر تحقيق وجود داشت كه قابل تامل است خصوصا درباره كعبه زرتشت و همچنين نقل قول ايشان از سابقه آقاي پورپيرار (عضويت حزب توده - و بازجوي دادگاههاي انقلاب) كه براي من كه مارگزيده بودم و هم ازحزب توده (هميشه خيانت پيشه) و هم از بازجويان بيرحم و شقي دادگاههاي انقلاب تازيانه خورده بودم، بسيار تكان دهنده بود، ولي چون نتوانستم به خود بقبولانم كه ايشان چنين سابقهاي داشته باشد، لذا ترجيح دادم به طور مستقيم و بدون واسطه اين مطالب را با ايشان و يا اداره كنندگان سايت ايشان در ميان بگذارم و تقاضا كنم كه به من پاسخ بدهند. (توجه داشته باشيد كه برخلاف نظر آقاي پورپيرار كه اين مسايل ارتباطي به بازنگري تاريخ ندارد! من معتقدم كه ارتباط تنگاتنگ دارد چه بسيار افراد شيطان صفت در لباس دوست مطالبي را بيان ميكنند كه در عمل هر آن چه ميكنند خلاف آن گفتهها و نوشتارها است) همچنين يك فرد فريبكار كه مستقيم نميآيد بگويد من ميخواهم شما را فريب بدهم، بلكه شرايطي را فراهم ميسازد و مقدماتي را پايه ميگذارد تا بتواند خواسته شيطاني خود را به مرحله عمل بگذارد. به هر حال من چند سئوال ساده از ايشان كردم كه:
1- تحصيلات ايشان چيست؟
2 - در پيش از انقلاب چه مشغلي داشتهاند و در زمان انقلاب چه شغلي داشتهاند.
3 - آيا عضو حزب توده بودهاند؟
اين سئوالات موجب گرديد تا پاسخي از ايشان دريافت كنم كه من پيش از اين با واسطه از حال شما باخبر بودم. پيام شما را دريافت كردم و در نوشته شما فرهيختگي نديدم. من پاسخ دادم كه من ادعاي فرهيختگي ندارم و اگر شما به آن پايبندي داريد بايد پاسخ من را با ملاطفت بدهيد نه آن كه اين گونه برآشفته شده و مرا فردي بيادب و بيفرهنگ بخوانيد. به هر حال ايشان نامهاي ديگر فرستادند و در دنباله نامه قبلي تاكيد داشتند كه شما افراد را به آثارشان بشناسيد نه به احوالشان! من پاسخ دادم برخلاف شما من افراد را به اعمالشان و كردارشان ميشناسم نه به آثارشان، چون بسيارند كساني كه آن چه ميگويند و مينويسند در عمل خلاف آن را انجام ميدهند و شما كه اهل قلم و ايماء و اشاره هستيد، خوب مي دانيد كه در گذشته اين مطلب شامل شيخ و شاه ميشده است. همچنين اضافه كردم كه من هم نسل زمان شما هستم و 72 سال سن دارم و تحصيلاتي را كه شما به هيچ ميانگاريد و تخصص در چند رشته را افتخاري براي خود ميدانم و درطول عمر بسيار چيزها ديده و شنيدهام و تجربه آموختهام. شما را اطرافيان استاد خطاب ميكنند و در نتيجه شما ديگران را شاگرد ميپنداريد آن هم شاگردان بيادب و بيفرهنگ. خلاصهاي بود از مكاتبان من با آقاي پورپيرار.
من 3 سئوال كردم كه فقط يكي را پاسخ گفتند: كه من در تمام عمر ناصر پورپيرار بودهام و هستم و در تمام عمر فقط به نشر مقالات و كتاب مشغول بودهام (كه به نظر من پاسخي كافي و وافي و روشن نبود). با سپاس فراوان از شما كه با حساسيت اين برخورد را دنبال كرديد. ارادتمند: مهندس منوچهر كارگر
* * *
[مقدمه مهندس كارگر بر متن مكاتباتشان با استاد ناصر پورپيرار]
رو در رو با ناصر پورپيرار
براي قضاوت افكار عمومي
چندي پيش كه مشغول تنظيم نوشتارهاي آقاي ناصر پورپيرار بودم تا به نام ايشان در سايت كتابهاي رايگان قرار دهم، مطلبي كوتاه از يكي از نوشتارها را خواندم و به نظرم رسيد كه سخنان جديدي درباره تاريخ و فرهنگ ايران زمين ميزنند. از آن جا كه نه ايشان را ميشناختم و نه آثاري از ايشان را قبلا ديده و خوانده بودم و حتي نامي از ايشان را نشنيده بودم، از دوست فرهيختهام آقاي داود صباغ كه در ايران هستند، تقاضا كردم كه اگر اطلاعي از سايت آقاي پورپيرار و يا نحوه تفكر ايشان دارند و اگر نوشتارهايي از ايشان را خواندهاند مختصري براي من بنويسند تا با ديد روشنتري به مطالعه نوشتارهاي ايشان بپردازم. دوست فرهيخته من در پاسخ به اين درخواست، مطالبي را نوشتند كه قسمتي نقل قول از ديگران بود (كه مورد تاييد ايشان نبود) و قسمتي هم نقد نوشتارهاي آقاي پورپيرار. از جمله نقل قولها اين بود كه گويا ايشان در زمان رژيم گذشته از اعضاي قديمي حزب توده بوده و در زمان انقلاب بازجويي از اسراي جمهوري اسلامي را عهده دار بوده است. (كه البته تاكيد داشتند كه نبايد سابقه افراد را در نوشتارهايشان دخالت داد ). از آن جا كه در طول 72 سال سن خود خاطرات بسيار ناشايستي از خيانت و دو رويي و تزوير حزب توده داشتم (هميشه برخلاف مصالح ملت و مملكت اقدام كردند، خصوصا در حكومت ملي مصدق و همچنين ائتلاف با جمهوري اسلامي) و همچنين درحالي كه هنوز از زخم حاصله از ستم بازجوهاي جمهوري اسلامي برجسم و روانم رنج مي بردم، بر آن شدم كه بدون واسطه چند سئوال از شخص آقاي پورپيرار و يا اداره كنندگان سايت ايشان بنمايم. به همين دليل با نرمش و مودبانه ضمن اعلام اين كه آثار ايشان را در 2 سايت كتابهاي رايگان قرار دادهام درخواست كردم به سئوالات من پاسخ بدهند.
كه به طور خلاصه به شرح زير است:
1 - تحصيلات ايشان چيست؟ و آيا نام واقعي ايشان پورپيرار است؟
2 - در پيش و بعد از انقلاب چه شغلي داشتهاند؟
3 - آيا عضو حزب توده بودهاند يا خير؟
اين سه سئوال واكنش تند ايشان را به همراه داشت و در ايميلي به من نوشتند كه من با واسطه [آقاي گلسرخي] از احوال شما باخبر بودم، و پيام شما را دريافت كردم، هيچ فرهيختگي درشما نديدم. بهتر است افراد را به آثارشان بشناسيد نه به احوالشان.! از طرفي من در تمام عمرم ناصر پورپيرار بوده و به كار نشر كتاب اشتغال داشتهام.
براي من كه برخلاف ايشان افراد را به كردارشان ميشناسم نه به گفتار و نوشتارشان، پاسخ مناسبي نبود. از سويي عنوان اين كه مرا نا فرهيخته خطاب كرده بودند مرا برآن داشت تا مؤدبانه توضيح دهم كه به علت دريافت نقدي بر نوشتارهاي شما اين سئوالات با كمال بينظري و صداقت كردهام و قصد رنجش شما را نداشتم و اگر با سادگي سئوال را مطرح كردم، به حساب ناپختگي من بگذاريد، ولي من چند سئوال داشتم نه يكي.!
ايشان در پاسخ به اين پيام با طفره رفتن از اصل موضوع مجددا تاكيد داشتند كه بهتر است شما افراد را از آثارشان بشناسيد نه از احوالشان و به من توصيه كرده بودند كه بيآموزم و خود را تربيت كنم كه وقتي مطلبي را اگر قابل قبول است هركس نوشته به دستبوسش بروم و ....
من پاسخ دادم كه من به علت خاطرات بسيار بدي كه از حزب توده و عملكردش درطول تاريخ داشتم و همچنين از شكنجه وعذاب روحي و معنوي كه ازبازجويان كشيده بودم، اين سئوالات را مطرح كردم تا بدانم طرف من كيست؟ و بر خلاف شما كه معتقديد كه بايد افراد را از آثارشان شناخت نه از احوالشان، من معتقدم كه بايد افراد را از كردارشان شناخت نه گفتارشان و آثارشان. و شما كه خود اهل قلم هستيد خوب مي دانيد كه بسيار افراد هستند كه آن چه را ميگويند و مينويسند درعمل خلاف آن رفتار ميكنند و اين شامل شيخ و شاه ميشود كه چون شما خود اهل ايماء و اشارهايد متوجه منظور من ميشويد. ضمنا ايشان را به مطالعه نقدي كه دوست من آقاي صباغ بر نوشتار ايشان در باره كعبه زرتشت نوشته بود و مطالب كلي ديگر توصيه كردم. در پاسخ اين پيام پيامي از ايشان دريافت داشتم كه خارج از ادب و نزاكت بود و حدود خود را رعايت نكرده بودند و نوشته بودند كه شما فقط نظر همفكران خود را قبول داريد و نظر ديگران را نمي پسنديد و مرا نا فرهيخته - متعصب - مرتجع - عامي مسلك - بي سواد و ... خطاب كرده بودند، كه نشان ميداد من انگشت بر نقطه حساسي گذارده ام.[؟؟؟]
به هر حال به ايشان نوشتم نميخواستم كار به اين جا بكشد و در پاسخ به ايشان گوشزد كردم كه از حدود تجاوز كردهاند و آن چه را كه شايسته ايشان بود نوشتم و اضافه كردم كه من مطالب رد و بدل شده في مابين را در معرض افكار عمومي قرار خواهم داد تا آنان قضاوت كنند كه من متعصب و مرتجع و عامي مسلك و بيسواد هستم و يا ايشان! و از طرفي نياز نيست كه به من بيآموزند كه چگونه رفتار كنم. بهتر است ايشان خود را اصلاح كنند. ايشان كه متوجه شدند من در صددم تا مكاتبات رابه نظر عموم برسانم [؟؟؟]، پاسخي يك سطري دادند كه نوشته بود:
من ميدانستم كه نظرات بنياني من در شما موثر نخواهد بود بنابراين هرچه ميخواهيد خود را در اين لجنزار آلوده كنيد. پاسخ دادم كه خوشبختانه 72 سال است كه چون شما آلوده نشدهام (به بيماري خيانت و تزوير و رياء و جنايت)، بهتر است شما خودتان را تطهير كنيد.
اكنون كليه اين مكاتبات را بدون كوچكترين دستكاري به نظر خوانندگان عزيز ميرسانم تا خود قضاوت كنند چه كسي حق ميگويد؟ من كه 3 سايت را براي ارسال رايگان كتابهايي كه در دسترس عموم نيست از هر طيف فكري و عقيدتي « از جمله ايشان» برپا ساختهام، يا ايشان كه به جز آن چه خود مينويسد و ميگويد هيچ چيز ديگري را قبول ندارد.
سه سايت ارسال كتاب رايگان را در زير مجددا معرفي ميكنم.
http://www.RAHENO2.persianblog.ir
http://www.kargar2.persianblog.ir
http://www.kargar1.blogfa.com
با سپاس: مهندس منوچهر كارگر
* * *
مجموع مكاتبات مهندس كارگر با استاد پورپيرار
دوست من سلام ، نوشتارهاي آقاي پورپيرار در دو سايت
http://www.kargar1.blogfa.com
va
http://www.RAHENO2.persianblog.ir
قرار داده شده است. ولي من چند سئوال داشتم كه يا شما و يا خود آقاي پورپيرار به من پاسخ بدهند.
با سپاس : مهندس منوچهر كارگر
1 - تحصيلات ايشان چيست؟ و آيا نام واقعي ايشان پورپيرار است؟
2 - در پيش و بعد از انقلاب چه شغلي داشتهاند؟
3 - آيا عضو حزب توده بوده اند يا خير؟
* * *
پاسخ آقاي پورپيرار
آقاي كارگر سلام
بهتر كه آدميان را در آثار نه در احوال شان بشناسيم، زيرا كه احوال منوط و متاثر از عوارض اطراف است و آثار مختص به حوزهاي که گاه در رفتار و حتي گفتار آشكار، كمترين نشاني از آن نيست. روايت اشخاص از راه اقوال ديگران هم، محققا قابل رعايت و حرمت نيست، چرا كه ديگران دوست، دشمن و يا ناآشنايند، كه گواهي هر کدام به سببي عارضه است: دوست به ترتيبي، دشمن به ترتيب ديگر و ناآشنا که از همه مريضتر است. از شما با واسطه با خبر بودم و سئوالاتتان حكايت از فرهيختگي شما نميكرد. با اين همه بدانيد كه نام من ناصر پورپيرار است و تمام عمر بدون توقف و تغيير، مشغول به كار چاپ و نشر بودهام و اگر منظورتان از تحصيلات ياد گرفتن هماني است كه در كتابهاي درسي نوشتهاند، بيسواد مطلقام. با احترامات لازم. پورپيرار
* * *
دوست من آقاي پورپيرار سلام، از من نرنجيد كه چرا از شما چند سئوال را كردم. شما اگر مطلبي را كه دوست من برايم نوشته مطالعه كنيد ممكن است به من حق بدهيد كه اين چند سئوال را از شما بكنم. چرا؟ براي اين كه در طول تاريخ براي شخص من ثابت شده كه حزب توده هميشه برخلاف مصالح مملكت اقدام كرده و يك مجموعه خيانت پيشهاي بيش نبوده است. همچنين كه بازجويان دادگاههاي انقلاب كه من نيز گرفتار آنان شدهام از بيرحمترين و ناشريفترين موجودات تاريخ هستند كه به هيچ چيز ابقا نميكنند. بگذريم كه نظر دوست من هم مانند شماست و هر آن چه را كه درباره شما نقل و قول كرده يك نظر بيهوده و غير منطقي و غير انساني ميداند و صرفا بر روي نوشتههاي شما تكيه كرده و آنها را به نقد كشيده است.
حال اگر شما فرصت داشته باشيد و آن نقد را كه در همان ٢ سايت گذاشتهام مطالعه كنيد.
١ - به من حق ميدهيد كه با خاطرات بسيار بدي كه از حزب توده و بازجوهاي دادگاههاي انقلاب دارم اين چند سئوال را از شما كرده باشم. چون بر خلاف شما كه فقط افراد را از آثارشان ميشناسيد، من از كردارشان ميشناسم و ميسنجم. بدين معني كه بسيار افراد شيطان صفت هستند كه براي فريب مردم چيزي ميگويند و در عمل خلاف آن را انجام ميدهند. اين شامل شيخ و شاه ميشود كه خود شما اهل قلم و ايماء و اشارهايد و درك مطلب را خوب ميكنيد. شما در نامه قبلي خود مرا فردي بيادب و فرهنگ (نافرهيخته) خطاب كرديد و من در پاسخ شما نوشتم من ادعاي فرهيختگي ندارم، ولي اگر شما به آن پايبندي داريد بايد پاسخ مرا در چند مورد در نهايت ملاطفت وفرهيختگي بدهيد، نه آن كه مرا بيفرهنگ و ادب خطاب كنيد. بگذريم كه شما هم مرا نميشناسيد و چون اطرافيان شما، شما را استاد معرفي ميكنند، لذا در مقابل همه را شاگرد تلقي ميكنيد و آن هم شاگرد بيفرهنگ و ادب.
دوست من، روز اول كه نوشتار شما را درباره تاريخ بدون دروغ خواندم علاقهمند شدم كه هرچه بيشتر نوشتارهاي شما را مطالعه كنم و به همين دليل چند سئوال را از شما كردم تا با ديد بازتر و بهتر شما را بشناسم و به مطالعه نوشتارهاي شما بپردازم، ولي متاسفم كه اين سادگي دركلام من تعبير بر بيادبي و بيفرهنگي من شده است. به هر حال من از نسل همزمان شما هستم و بسيار چيزها در اين مملكت ديدهام و بسيار تجربه كردهام و بسيار افراد را ديده و ميشناسم كه آن چه را ميگويند و مينويسند در عمل خلاف آن ميكنند.
من ٧٢ سال سن دارم و آن تحصيلي را كه شما قبول نداريد ولي من به آن مفتخرم در چهار رشته تخصص دارم و مدارج عالي دانشگاهي داخل و خارج از كشور را طي كرده ام و اگر با زبان ساده و بيتكلف با شما سخن گفتم فكر كردم آن چه از دل برآيد بر دل نشيند و خوشايند شما باشد. اميدوارم اين مختصر هم از رنجش شما كاسته باشد و هم موجب گردد كه به دو سايت:
va
http://www.RAHENO2.persianblog.ir
و نظر دوست مرا در نقد نوشتار خود بخوانيد و اگر نظر و پاسخي داشتيد بفرماييد تا در همان جا درج و منعكس گردد. با سپاس فراوان : مهندس منوچهر كارگر
* * *
سلام آقاي كارگر
شما و ديگران و هركه اهل كتاب است، چند نفر از ميان اين هزاران هزار را كه در دنيا با قلم اظهار وجود كردهاند، ميشناسيد كه چه شغل و دين علايقي داشتهاند؟ شما چخوف و يا حافظ و بيروني را چه ميزان ميشناسيد و اگر نميشناسيد چرا كتابهايشان را ميخوانيد و شايد هم كه تصديق ميكنيد؟ غرض يادآوري دوبارهاي است در اين باب كه: بهتر است صاحبان اثر را در آثارشان بشناسيم و نه در احوالشان. نميدانم آن دوست شما درباره من چه افاضه فرمودندهاند، ولي فرض را بر اين ميگيرم كه توانسته باشد براي من دو شاخ و دمي تدارك ببيند. آيا كسي كه شاخ و دم دارد، مثلا نميتواند مدعي شود كه ابنيه تخت جمشيد نيمه ساخت است؟ و اگر مدعي شد و اثبات كرد بايد به او جواب داد كه: برو شاخ و دمدار؟!! آقاي كارگر اين همه ادا و اطوار از آن روست كه آنها در برابر چند هزار صفحه مطلب نو حتي پاراگرافي پاسخ ندارند، خود را مضحكه شده ميبينند و دق دل خالي ميكنند .... صاحبان قلم و اثر را در آثارشان ميشناسند و نه در احوالشان. پورپيرار
* * *
دوست من سلام، من توضيح دادم كه بسيارند افرادي كه آن چه را ميگويند و مينويسند، در عمل خلاف آن را انجام ميدهند. همچنين از دو رويي و خيانت حزب توده در طول تاريخ سخن گفتم و از بدترين موجودات (بازجوهاي دادگاههاي انقلاب) كه در بيرحمي همتا ندارند. به همين دليل سئوال كردم تا بدانم كه اين نقل قولها درباره شما حقيقت دارد يا نه؟
مهندس منوچهر كارگر
* * *
آقاي عزيز، نفرت و يا علاقه شما نميتواند مانع اظهار نظر كسي باشد. با سايت خودتان كه مفيد هم هست، به اموري وارد شدهايد كه بايد خود را به طور ماهوي براي شايستگي دخول در آن تربيت كنيد. بايد بدانيد كه هر تودهاي و شيخ مورد نفرت شما نيز حق دارد درباره هر مطلبي كه ميتواند مدخل تازه بگشايد و تحقيق نو ارائه دهد. يك آدم با فرهنگ اگر مدخل او را قابل تامل و آغشته به حقيقت ببيند، بدون توجه به نوع و نيت، بايد دست او را به سبب تبديل كردن يك ناداني به دانايي ببوسد. اگر فقط هماندش و همسان خويش را ميپسنديد كه از خوش آمد و بد آمد شما تبعيت كند پس مرتجع و متعصب و خطرناكيد. بايد بيآموزيد كه حقيقت ميتواند درست خلاف باورهاي شما نشسته باشد. اگر در جستوجوي آن نباشيد هرگز به آن نخواهيد رسيد. مطلب دوست شما را خواندم. اگرآنرا نقد نوشتههاي من تشخيص دادهايد، پس گرد فرهنگ نگرديد كه عامي مسلكيد و تفاوت تهمت زني را با نقد نميدانيد. [ناصر پورپيرار]
* * *
آقاي محترم، من نميخواستم كه كار به اين جا بكشد و با شما وارد اين مرحله از مكاتبات بشوم، ولي شايد امر به خودتان هم مشتبه شده باشد كه كسي هستيد!؟ استاد! شما با طفره رفتن از سئولات و طرح مطالب انحرافي قصد گمراه كردن ديگران را داريد! من نه متعصبم و نه مرتجع! همان گونه كه ميبينيد ناشر افكار همه گروهها و گرايشات و اعتقادات هستم و اگر نوشتارهاي شما را هم در اين مجموعه حتي پيش از ديگران آوردهام، بايد دليل كافي و وافي بر اعتقاد و عملكرد من به آزادي بيان و قلم باشد. ولي خيانت به ملت و مملكت و شكنجه و عذاب دادن انسانها (آ ن چه را كه شماي تودهاي و شيخ صفت) ميپسنديد و مجاز مي دانيد، بر نميتابم. شما براي فرار از اعتراف به آلوده بودن و خيانت خود به برچسب زدن به ديگران ميپردازيد، كه متعصب و مرتجع هستيد (همان روشي كه در زمان حكومت دكتر مصدق و ملي شده نفت روزنامههاي تودهاي به كار ميبردند ) من كجا گفتم و نوشتم كه فقط همفكران وهم انديشان خود راميپسندم!؟ اين افترا و تهمت را به چه جرآتي بر ديگران ميزنيد؟! حال آن كه ميبينيد كه من ناشر آفكار همان تودهاي و چريك و و مجاهد و ملا و سلطنت طلب و جمهوريخواه و امثال شما هستم؟!
زهي بيشرمي!استاد! شما استاد تهمت و افترا هستيد! نه استاد تاريخ! چگونه به خود اجازه ميدهيد كه ديگران را عامي مسلك بخوانيد؟! حال آن كه خود (شيخ مسلك و خيانت پيشه هستيد). شما تلويحا عضويت خود را در حزب توده و بازجويي اسيران را در جمهوري اسلامي تاييد ميكنيد و نيازي به پرسش نيست. تفاوت من با شما دقيقا همان است كه شما نوشتهايد: من ناشر افكار همگان هستم و هيچ تعصبي ندارم و افكار افرادي مانند شما و تودهاي و مجاهد و چريك و سلطنت طلب و ملا و بهايي و مسلمان و مسيحي را بيتعصب در اختيار ديگران مي گذارم و شما برخلاف من، جز آن چه را كه خود ميپسنديد چيز ديگري را نمي پسنديد و قبول نداريد و از انتقاد هم خوشتان نميآيد كه نفرت داريد و بسيار متعصب و مرتجع هستيد. شما آن قدر بيفرهنگ و بيادب هستيد كه پس از چندين نامه كه بين من و شما رد و بدل شد و به شما صميمانه و مودبانه تذكر دادم به خود نيامده باز در اين نامه با اشاره مينويسيد كه (يك آدم با فرهنگ اگر مدخل را قابل قبول و آغشته به حقيقت .....) به اين معني كه طرف شما بيفرهنگ و ادب است. زهي بيشرمي از تو استاد فريب و ريا! نيازي نيست كه به من بيآموزيد چگونه رفتار كنم! بهتر است خود را اصلاح كنيد! من نوشتارهاي شما و مطالب خودم را كه جمع آوري كردهام در يك فايل در معرض افكار عمومي قرار خواهم داد تا بدانند با كدام استاد!!! طرف هستند و شما را بهتر بشناسند و بدانند كه من متعصب و مرتجع هستم يا شما استاد فريب و ريا! مهندس منوچهر كارگر
* * *
معلوم بود كه سعي من بيحاصل خواهد بود و چيزي از آن مطالب بنياني درك نخواهيد كرد. هر قدر كه دوست داريد خود را در اين لجنزار آلوده كنيد. [ناصر پورپيرار]
* * *
خوشبختانه ٧٢ سال است كه چون شما آلوده نشده ام، يعني چون چوب دو سر (طلا)! بهتر است شما كه آلودهترين هستيد، آن هم به بيماري خيانت و تهمت و جنايت، هرچه زودتر خود را تطهير كنيد! و مطمئن باشيد كه كالاي شما خريدار ندارد، زيرا هستند كساني كه ترفندهاي شما را برملا سازند. مهندس منوچهر كارگر
* * *
حال شما خواننده عزيز، قضاوت كنيد كه حق با من است يا با آقاي پورپيرار. و آيا من مرتجع و متعصب و عامي مسلكم يا ايشان.؟!
* * *
+ دوشنبه ٢٥ تیر ،۱۳۸٦ - عارف گل سرخی
من آثار جناب مهندس کارگر را مطالعه کرده ام و تا حدودی با افکار ایشان آشنا هستم .
تنها از ارادت ایشان به دکتر بختیار میتوان درک کرد که ایشان انسان وارسته ، فهمیده و آزادی خواهی هستند . افسوس که پرده تعصب بر چشمان ماست . من نیز موافق نظر ایشان هستم که احوال انسان بر اثار او اولویت دارد . چه بسا جانیان و آدم کشانی که آثاری بجا نهاده اند در خور مطالعه .