پورپيرار آب به خوابگه مورچگان ريخت! - مقاله آقاي پيمان بهراد

« نام مرد شايسته بلند خواهد شد،حتی اگر همه گربادها نيز عليه وی متحد گردند!»
سلمان ساوجی
« زيرا کتابی است که خلفا بر آن فرمانروائی ندارند و آن کتاب ذهن مردم است.»
لئونيد سالاويف

يك تكرار، مقاله آقاي پيمان بهراد:

در سال 1380 هفته نامه اميد جوان،به بهانه چاپ كتاب دوازده قرن سكوت مصاحبه اي با آقاي ناصر پورپيرار انجام داد.پس از چاپ آن مصاحبه سيل نامه هاي آماتورها و چند تايي از آن به اصطلاح متخصصان مانند دكتر عبدالعظيم رضايي،تاريخ فروش معروف،به دفتر نشريه سرازير شد و از آن پس تا مدتي هر هفته صفحاتي از نشريه مذكور به چاپ مخالفت ها و فحش نامه هاي مخالفان و به اصطلاح منتقدان،و نيز تعدادي از موافقان اين ديدگاه تازه اختصاص يافت.( مجموع آن مقالات از سوي آقاي افشاري،يكي از همكاران نشريه اميد جوان و از گروه مخالفان،در سال بعد با عنوان ” آشتي با تاريخ،نقدهايي بر آراي ناصر پورپيرار“ به چاپ رسيد.)در ميان آن همه مخالفت احساسي بي خبران از موضوع،مطلبي قابل اعتنا و تامل از آقاي پيمان بهراد به چاپ رسيد كه من هنوز هم در توجه دادن ذهن مخالفان و به خصوص آماتورها به چگونگي موضوع،مطلبي به آن درجه از استحكام و ارزش كمتر ديده ام.مقاله آقاي بهراد به رغم كوتاهي سرشار از نكات بنياديني است كه به نظر من حكايت از وجود تعمق فكري ايشان نسبت به وضعيت روشنفكري جامعه امروز ما دارد.به همين دليل تصميم گرفتم اين مقاله را در اين وبلاگ به همران نكات خودم بياورم تا شايد در كاهش عصبانيت و روي آوردن مخالفان به خردورزي موثر باشد؛

« پورپيرار آب به خوابگه مورچگان ريخت! ( اميد جوان،263 )

در عرصه سياست و روزنامه نگاري سياسي اگر نشريه اي تنها به درج مقالاتي كه موافق با انديشه و مرام خود باشد،بسنده كند،چندان عجيب نيست و اين گونه نشريات حتا اگر گاهي به قدر پر كاهي به مخالفان خود مجال ظهور و حضور بدهند،بيشتر براي تظاهر به برخورداري از فرهنگ مداراست.نگارنده شخصا سياست را ساحت عافيت انديشي و احتياط هاي راهبردي مي داند و از چنين كنش و واكنشي شگفت زده نخواهد شد،اما اگر چنين امري در حوزه فرهنگ و انديشه و هنر رخ دهد،واقعا « جاي آن است كه خون موج زند » در دل همه ي ما.

متاسفانه در نظام روشنفكري ايران ( كه به نظر نگارنده هنوز وجود حقيقي پيدا نكرده و تنها در حد يك نام باقي مانده ) شاهد چنين رويكردي بوده و هستيم.گواه اين مدعا واكنش غالب اساتيد و اهل قلم نسبت به كتاب ها و مقالاتي است كه هر از چند گاه چرت چند صد ساله ي آنان را پاره مي كند! گويي رسم معهودشان آن است كه در برابر نظريات ناخوش آيند ــ و مسلما بديع ــ مطروحه،به ناسزا و شعار،و در محترمانه ترين حالت به سكوت و بايكوت نويسنده اكتفا كنند.چنين واكنشي در برابر كتاب هاي اخير آقاي ناصر پورپيرار هم رخ داده،اما خوشبختانه اقدام فرهنگي و تحسين برانگيز هفته نامه ي اميد جوان باعث شد تا آراي مخالف در اين باب مطرح شود.

بنده در اين بحث سر آن ندارم كه به محتواي كتب آقاي پورپيرار بپردازم،چرا كه اين كار را بديهي ترين وظيفه اساتيد متخصص و مورخان مي دانم.اين فراگرد در حقيقت بهانه اي است تا به آقاي پورپيرار،نه به عنوان محققي كه « آب در خوابگه مورچگان ريخته » بلكه در مقام نويسنده اي كه به واسطه آرايش به مهجوري و بايكوت محكوم شده،توجه شود.در آغاز روي سخن با كساني است كه در شماره 260 اميد جوان به نويسنده تاخته اند،همان كساني كه به خاطر اجتناب از سكوت استراتژيك،شايسته تقديرند؛اما اين جوابيه ها كه غالبا با احساسات شوونيستي و غير محققانه نوشته شده،از آن كساني است كه علاقه مند به تاريخ و به تعبير ديگر،آماتوراند! عزيزان من! آيا از خود پرسيده ايد كه واقعا چرا متخصصان در پشت سر شما پنهان شده و اين وظيفه را بر دوش شما گذاشته اند؟ به گمان من اگر محققي براي رد نظريات نويسنده مدرك و دليل محكمي داشت،حتا ساعتي در ارسال پاسخ درنگ نمي كرد و افتخار نجات فرهنگ و تاريخ ما را از ورطه ي تهمت و توهين،از دست نمي داد.از شما ملتمسانه مي خواهم مقاله ي آقاي محمد حسين ملاياني ــ مندرج در همان شماره ــ را يك بار ديگر مطالعه بفرماييد.آيا در عبارات ناسيوناليستي و رمانتيك ايشان،پاسخي مستند مي توان يافت؟

آيا بهتر نيست به جاي چنگ زدن به نظريه هايي كه چون عادات مندرس،چهره ي واقعي تاريخ ما را پوشانده،به بي طرفانه شنيدن و حقيقت جويي عادت كنيم؟ بي ترديد براي اساتيد تاريخ تنها دو راه وجود دارد: ارايه ي پاسخي درخور،مستند و مستدل؛و يا پذيرش اين آرا كه به معناي دور ريختن سال ها تدريس و مطالعه،و انكار همه ي دانسته هاي پيشين است! تنها كساني را ياراي چنين واكنشي است كه باور دارند در حوزه ي دانش هيچ نظريه اي مقدس و لايتغير نيست،حتا اگر در رابطه با مقولاتي چون سلسله هخامنشيان،شاهنامه و يا ... باشد.
دردناك است اگر ببينيم مدعيان آزاد انديشي،خود به ستيز با آراي جديد برخاسته اند.شايد باور نكنيد اما هستند نشرياتي كه به رغم يدك كشيدن عنوان روشنفكري،حتا از معرفي كتابي كه با ذايقه آنان ناسازگار باشد،سرباز مي زنند.اين درد تاريخي ماست كه هر گونه خلاف آمد عادتي را برنتابيم.باور كنيد بسياري از كساني كه نقاب آزاد انديشي به چهره زده اند،ديكتاتورهاي بالقوه اي هستند كه امكان خودكامگي ندارند.يقين بدانيد چنين روشنفكراني اگر قدرت داشته باشند،روزي مرا و شمايان را به خاطر باورهايمان به بند خواهند كشيد.با تمام عشقي كه به ايران دارم به احترام آقاي ناصر پورپيرار بر مي خيزم،كلاه از سر بر ميدارم و در همان حال بر جنازه ي روشنفكري مي گريم.

پيمان بهراد »

پيش از اين هم گفته بودم كه جامعه روشنفكري ساختگي ما،به تمامي،براي بر حق نشان دادن خود و دفاع از نظريات مندرس پيشين،به طرز افراط گونه اي بر وطن پرستي،مليت پرستي و دم زدن از ايران و ايرانيان روي مي آورد،غافل از آن كه « دو صد گفته چون نيم كردار نيست » و افراد در عمل و با قلم و كردارشان نشان مي دهند كه تا چه حد نسبت به مردم و ميهن شان تعهد دارند،همچنان كه در دو مقاله گذشته « تداوم تخريب در حوزه فرهنگ » و « صدام حسين از راويه اي ديگر » ،حد وطن دوستي و تعهد اين زباله هاي فرهنگي ايران دوست!! در قبال كشور و مردم شان را با ارزيابي جزئي از عملكرد آنان در مركز به اصطلاح گفت و گوي تمدن ها و موضع گيري شان در برابر هجوم وحشيانه غرب به عراق و خاورميانه روشن كردم.

روشنفكران ما از اين بابت هيچ تفاوتي با آن روحانيت ثروت اندوز و دنيا پرست حاكم در جمهوري اسلامي ندارند؛ همچنان كه آن روحانيون فاسد و سزسپرده حاكم هر گونه صداي مخالف اعتراض آميز و انتقادي نسبت به مفاسد خود را به جاي پاسخ دهي،از طريق دستگاه هاي تبليغاتي شان به دشمني با اسلام و دين و انقلاب و مردم و كشور و خون شهيدان تعبير، و سپس محكوم و سركوب مي كنند،اين روشنفكرنماهاي حزب ساخته مجعول الهويه نيز هر گونه صداي مخالف و انتقاد و اعتراض نسبت به ماهيت خود و باورهاي قلابي شان را،به جاي پاسخ دهي،به دشمني با ايران و ايرانيان تعبير، و اگر دست شان برسد ( همان طور كه در مورد اساتيد مركز گفت و گوي تمدن ها ديديم) ،با توصيه به استفاده از كثيف ترين شيوه هاي فاشيستي محكوم و سركوب مي كنند.

به راستي اينان ديكتاتورهاي بالقوه اي هستند كه آرزوي حمله آمريكا به ايران و بر سر كار آوردن رضا پهلوي را در سر مي پرورانند تا بتوانند از اين طريق اركان قدرت در ايران را قبضه كرده و سپس قلم و زبان دگرانديشاني همچون آقاي پورپيرار را به نام دفاع از ايران و مليت ايراني به .....

+ نوشته شده در دوشنبه، 12 مرداد، 1383 ساعت 11:5 توسط عارف گلسرخی

ارسال شده در سه شنبه، ۱۳ مرداد ماه ۱۳۸۳ ساعت ۱۱:۰۵ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان