ایران شناسی بدون دروغ، 156

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۱۵۶

این وبلاگ به موضوعاتی فراتر از ورود به مسائل روزمره ی سیاسی و اقتصادی می پردازد، مثلا به دلیل بالا و پایین رفتن بهای نفت کاری ندارد، بررسی حجم دزدی های دائما رو به افزایش، از کیسه مردم ایران و هیچ کجای جهان را به عهده نمی گیرد و بدان دخالت نمی کند، این وبلاگ مورخی است که تاریخ شرق میانه و دنیای کهن و باستان را با ملاحظه و محاسبه ی عوارض رخ داد پلید پوریم بازبینی می کند و از تمام جهات و با توسل به هرگونه قرینه و مدرکی، می کوشد تا نقش یهود در ابطال تلاش جهانیان برای پیشرفت عمومی را، از جمله در قتل عام پوریم و مقابله ی توطئه گرانه با مبانی اسلام، آشکار کند. سخن اصلی این مباحث بر گرد این اندیشه ی بنیانی طواف می کند که به دنبال قتل عام پوریم، در فاصله ی ۲۲۰۰ سال، نشانی از تحرکات جمعی و تدارکات تمدنی در ایران باقی نمی ماند و مختصر نمودار دوباره حرکت اجتماعی در این سرزمین از زمانی ظاهر می شود که اینک عهد صفویه می شناسیم و کسانی آن را مدیریت و اجرا کرده اند که اندک ارتباط و آگاهی با تعاملات بومی و قومی و پیشینه این سرزمین نداشته اند. بر این اساس مورخ بار دیگر تذکر می دهد که پرسش های بیرون از این دایره را بی پاسخ خواهد گذارد. 

این کارگزاران و مقاطعه کاران بیگانه، هنگام ساختمان نمایشی ایران، چندان آثار انگشت و رد پا به جای گذارده اند، که بازشناسی آن ها در همه جا، در طراحی و محاسبات و کد گذاری و نقش پردازی و سبک و سلیقه ی اجرایی میسر است، چنان که علائم لاتین بر بلوک های سنگی کاروان سراهای صفوی، وفور باورنکردنی نقش ستاره داود در آرایه های زینتی، تکرار نمادهای ارامنه در این بناها، کثرت بی حد ابنیه کنیسه و کلیسایی در پهنای وسیعی از ایران آن زمان و به ویژه مراکز تجمع شهری عریان و عیان این کارشناسان، با کلیساها و خانه های پر زرق و برق در مرکز اصفهان، چندان از حقایق امور در پنج قرن اخیر ایران خبر می دهد، که حتی سایت شهرداری اصفهان نیز از بیان وسعت آن ناگزیر بوده است:   

«يكي از وقايع مهم دوران صفويه انتقال ارامنه از آذربايجان و اسکان آن ها در اصفهان است. توضيح اين که پس از اعلام پايتختی اصفهان و انجام مقدمات امر، شاه عباس اول جمعی از ارامنه را از جلفای ارمنستان واقع در کنار رود ارس به اصفهان کوچ داد و موقتاً در يکی از محلات شهر سکونت داد. انگيزه دولت صفوی در آن روزگار علاوه بر نجات ارامنه از آزار و اذيتی که ترکان عثمانی نسبت به آنان روا می داشتند، استفاده از مهارت اين طبقه در تجارت مخصوصاً در داد و ستد ابريشم بود. برخی از مورخين نيز اين نقل و انتقال را به اين علت می دانند که شاه عباس می خواست عثمانيان يعنی دشمن ديرين خود را از يک مستعمره ارمنی نشين محروم کند. نويسنده کتاب ايران و قضيه ايران دو دليل فوق را برای اين جابه جائی تأئيد می کند اما مرحوم علی جواهر کلام عقيده دارد منظور شاه عباس از اين کوچ عظيم اين بود که ارامنه را «... واسطه ارتباط و آشنايی ايران و فرنگستان قرار دهد و فرنگيان را متقاعد کند که مسلمان ايرانی با ساير ملل و مذاهب دنيا هيچ گونه دشمنی و عداوت ندارد...». به هر حال، ارامنه پس از مهاجرت به اصفهان در ساحل جنوبی زاينده رود ساکن شدند و اين محل را (جلفای نو) ناميدند تا خاطره وطن زنده بماند. پس از استقرار ارمنيان فرامينی نيز صادر شد و برای راحتی و آسايش آن ها دستورات اکيد به مسئولان و دولت مردان داده شد. از جمله اين فرمان ها، دستورالعملی بود که کليه ارامنه را در انجام مراسم مذهبی شان آزادی می داد. به مرور زمان ارامنه ساير شهر ها که آوازه خوشرفتاری مردم اصفهان و حکومت آن روزگار را شنيدند و از حمايت دولت صفوی از همکيشان آگاه شدند به شهر اصفهان سرازير گشتند حتی شهرها و نقاط ديگر نيز مورد توجه آنها قرار گرفت و زارعين و کشاورزان ارمنی هم به روستاهای فريدن و چهار محال کوچ کردند. به زودی جلفا به شهرکی آباد و پرجمعيت تبديل شد و «... خيابانهای متعدد با درختان زيبای چنار ...» بر زيبائی شهر افزودند. بسياری از نويسندگان خانه های زيبای تجار ارمنی مقيم جلفای اصفهان را توصيف کرده و آنها را با فرش های زيبا و صندلی های مزين به آب طلا و نقره و تالارهای منقوش به تابلوهای زيبا ذکر کرده اند. امتيازاتی که در دوره شاه عباس اول به ارامنه داده شد در زمان شاه صفی نهادينه گرديد و طی فرمانی که در سال 1042 هجری صادر شد به ارامنه اين حق داده شد که در هر نقطه که مايل باشند می توانند کليسا بسازند و آنها را تزئين کرده و بر بالای ساختمان صليب و ناقوس بگذارند. مستوفيان و مميزانی هم که برای دريافت وجوه ديوانی به کشيشان مراجعه می کنند مادام که آنها در حال عبادت هستند حق مزاحمت برای آنها را ندارند. اين فرمان و فرامين ديگر به ارامنه اجازه داد همچون ايرانيان زندگی کنند و حتی برای خود حاکم و قاضی و کلانتر انتخاب کرده و در انجام مراسم و تشريفات مذهبی خود آزادی کامل داشته باشند... در دوره شاه عباس دوم جلفا وسعت زيادی يافت و محلات چندی به اين شهرک اضافه شد بطوری که سياحان و جهانگردان مختلف در ادوار گوناگون به زيبائی جلفا اشاره کردند و از بخش ها و محلات آن نام بردند. يکی از آنها در سفر نامه اش تعداد خانه های جلفا را ۳۵۰۰ نوشته و درباره آن ها می گويد : «بيش تر خانه های خوب و مجلل در امتداد رودخانه ساخته شده است. برخی از آن ها زرنگار و چنان باشکوه و عالی است که می توان آنها را در رديف قصرها و کاخ های سلطنتی به شمار آورد ...». با همه افول و تنزلی که جلفا بعد از صفويه گرفتار آن شد هنوز نيز خانه ها و ميدان های قديمی و کليساهای باشکوه و ساختمان های قديمی آن يکی از جاذبه های خوب اصفهان را تشکيل می دهند. در حال حاضر جلفا در حدود 6500 ارمنی را در خود جای داده که در محلات ميدان بزرگ، ميدان کوچک، محله چهارسوق، محله هاکوبیان، محله قراگل، محله سنگ تراش ها، محله تبريزی ها و محله ايروان زندگی می کنند. از نظر تقسيمات شهری جلفا منطقه پنجم شهر اصفهان به شمار می رود و شعب برخی از ادارات دولتی در آن مستقر هستند... موقعيت ممتاز جلفا و استقرار آن در يکی از نقاط مهم شهر باعث شده تا مسلمانان نيز در آن جا ساکن شده و به کسب و کار و زندگی بپردازند. از نظر جاذبه های گردشگری نيز جلفا با خانه های قديمی و کليساهائی که اکثر آن ها در نيمه اول قرن هفدهم ميلادی ساخته شده اند مورد توجه گردشگران ايرانی و خارجی بوده و روزانه تعداد بسياری از قسمت های مختلف آن بازديد می کنند... در حال حاضر در نواحی کوهستانی مغرب اصفهان روستاهائی هستند که محل سکونت ارامنه می باشند. برخی از اين روستاها عبارتند از: نماگرد، قرقن، سينگرد، ميلاگرد، چيگون، سرشگون، سنگباران، درختک که از نظر تقسيمات کشوری جزء شهرستان فريدن به حساب می آيند. مردم اين روستاها در انجام مراسم و تشريفات دينی خود آزاد بوده و همچون مسلمانان از کليه حقوق شهروندی برخوردارند... با توجه به منابع و مآخذ موجود ارامنه ای که به اصفهان کوچانيده شدند در همه جا شروع به ساختن کليسا کردند و آن ها را با شکوه خاصی تزئين نمودند. به طوری که به هنگام بازديد پيترو دولاواله از جلفا 10 کليسا و به موجب نوشته شاردن 30 کليسا و با توجه به سفرنامه کرنيلوس دوبروين 27 تا 30 کليسا در جلفا وجود داشته است. از ميان کليساهائی که در حال حاضر در جلفا وجود دارند فقط کليسای وانک مورد بازديد گردشگران قرار می گيرد و در بقيه فقط مراسم مذهبی اجراء می شود. آن چه در زير خواهد آمد معرفی اجمالی کليساهای جلفا است. کلیسای وانگ، کلیسای مریم، کلیسای بیت اللحم، کلیسای یاکوب مقدس، کلیسای گیورک، کلیسای سنت استپانوس، کلیسای گریگور، کلیسای یوحما، کلیسای سرکیس، کلیسای نرسیس. كنيسه هاي يهوديان اصفهان عبارتند از: كنيسه ملايعقوب - كنيسه ملانيسان- كنيسه ملاربيع- كنيسه بزرگ- كنيسه كوچك- كنيسه كلي- كنيسه گلبهار- كنيسه اتحاد- كنيسه دكتر داوود و ...». (http://www.isfahan.ir/visitorpages/default.aspx)

اگر از زوایای سیاسی مطلقا من درآوردی و بهانه تراشی های مهمل تاریخی، چون حاضر کردن شاهان صفوی در این یا آن صحنه، در متن فوق درگذریم، منابع دولتی و محلی کنونی را هم، با وضوح کامل مشغول اعلام این حقیقت می بینیم که ارمنیان لااقل در دوران صفویه، صاحب مطلق اصفهان بوده اند. در این صورت سعی این مقالات برای اثبات این اصل مورد قبول همگان بی هوده و غیر ضرور به نظر می رسد، اما در این جا مبحث معماری آن عهد می گذرد و قصد آن دارم تا معلوم کنم همین زرق و برق امروزین که از بقایای بناهای صفویه در اصفهان ساطع می شود، تا چه اندازه غیر واقعی و فریب کارانه است، زیرا دنبال کردن مسائل مربوط به مانده های معماری در ایران، از تمام زوایا به خواهنده ی آن تفهیم می کند که این ستون و منار و مقبره و محیط ها، از جمله ی مهم ترین دست آویزهای شیادانه برای جاعلین تاریخ و هویت و هستی ایرانیان بوده و از طریق این سنگ و کلوخ و آجرهای غالبا دست خورده و تغییر هویت داده، مردم ما را به وسیع ترین اوهام تاریخی در هر دوران دچار کرده اند. اگر بخواهم قرینه ای برای این چشم بندی های ماهرانه در قرون اخیر بیاورم، ناگزیر بگویم که افسانه های مربوط به معماری اصفهان نیز چیزی شبیه قصه های رایج در باب تخت جمشید نیمه کاره است؟!!

مثلا این گوشه ای از مسجد نیریز در فارس است که به دلایل گوناگون بازمانده ای از معماری عهد زندیه شمرده می شود. هنگام معرفی این مسجد کارشناسان از خود نپرسیده اند که  زمان ظهور خط نسخ در فرهنگ نگارشی عرب و یا بروز توان گچ بری های محرابی به چه زمانی باز می گردد و از کجا آغاز می شود، آن ها چنان که برگه ای بی صاحب یافته باشند، بر گرد این گچ بری کوچک چندان افسانه بافته اند که از روزن این محراب غیر رو به قبله چند سلسله را با هشت قرن فاصله به درون تاریخ ایران فرستاده اند.

مسجد جامع نیریز: از مساجد قرن چهارم هجری نیریز است که در محله ی بازار واقع شده است. این مسجد که از قدیمی ترین بناهای دوره اسلامی است، ایوانی هلالی شکل، بلند و سبک معماری ساسانی دارد.
بنای اصلی این مسجد در سال ۲۴۰ هجری قمری ساخته شد و اولین بار نیز به وسیله آندره گدار فرانسوی مورد بررسی قرار گرفت. بر محراب این ایوان جنوبی تاریخ «فی سنه ثلث و ستین و ثلث مائه» (۳۳۶ هجری) نگاشته شده است که بیانگر مرمت این بنا در دوره ی عضد الدله ی دیلمی است. همچنین بر روی کتیبه دیگر این محراب، تاریخ «فی سنه ستین و اربع مائه» (۴۶۰ هجری) نگاشته شده که بیانگر مرمت این بنا در دوره آلب ارسلان سلجوقی است.در گوشه ای دیگر تاریخ «ستین و خسمائه» ( ۵۶۰ هجری) نگاشته شده که بیانگر تاریخ مرمت این بنا در دوره ارسلان خوارزمشاهی است. در گوشه دیگری از این محراب کتیبه ای است که عبارت «امر المولی عماد الملک و الدوله و عز نصره فی جمادی الثانیه» بر روی آن نگاشته شده است. اما به علت مجاورت با سطح زمین، این کتیبه آسیب دیده و تاریخ مرمت آن از بین رفته است. هم اینک در این قسمت، نقوش هندسی ترسیم شده است.
در سال ۱۰۸۹ هجری قمری نیز به وسیله میرزا نظام این مسجد مورد مرمت قرار گرفته است. این تاریخ همراه با دو بیت شعر بر کتیبه ای بر سر در مسجد نگاشته شده است.
زبده اولاد حیدر وارث خیرالانام
باعث تعمیر مسجد حضرت میرزا نظام
خواست چون تاریخ این تعمیر، عقل پیر گفت:
مسجد اقصی بود این باب یا بیت الحرام
در گوشه شمال غربی مسجد، مناره ای وجود دارد که متعلق به ساختمان اولیه مسجد است. (دانش نامه آثار تاریخی فارس، ص ۳۶۱)

بدین گونه همین چند لوح گچ بری شده ی نوساز را، برای اثبات حضور سلسله های متعدد در طول هشتصد سال از تاریخ ایران کافی دیده اند و دستانی آزادانه بر هرگوشه ی آن با یکی دو روز کار ساده ی یک کچ کار و آجر پز و کاشی بر، تاریخ های گوناگون درآورده اند!!! اما اجازه دهید که پیش از ورود به مقوله اصلی در معماری عهد به اصطلاح صفویه، شما را به تماشای تابلوی دیگری از شیوه های انحراف توجه ما از اساس دین مبارک اسلام و متن کبیر قرآن دعوت کنم.

            

به زینت این کشیش ارمنی و تنوع طراحی نوع صلیب گردن او نگاه کنید که در یادداشت قبل، تصویر کاملی از او را آورده بودم. بوسندگان این نوع صلیب، که خاج و صلیب اورشلیم نیز گفته می شود، چندان پر شماره نیستند و با حیرت تمام این همان صلیب شجاعتی است که نازیان آلمان به نام صلیب آهن برای نوازش قهرمانان جنگ به گردن سرداران خود می آویختند! مشروح ماجرا درباره ی این نوع صلیب مفصل است که دست یابی به اطلاعات آن چندان دشوار نیست، فقط می خواستم در ادامه ی مبحث پیشین یادآور شوم که تقریبا تمام پانل های کاشی و آجرواره ی نورگیرهای مشبک، در مساجد و زیارتگاه های بزرگ ایران، برابر نمونه های زیر، نقش کامل صلیب سرخ بین المللی و آن معجرهای فولادی و نقره ای که با خلوص نیت بر آن ها بوسه می زنیم، چنان که در عکس بالا مشاهده می کنید، جز تکرار نقشی از انواع صلیب ها نیست!!؟

 

باری به مبحث اصلی خویش بازگردم. معماران پرتجربه تا هم امروز از کاربرد کاشی به عنوان مصالح اصلی بنا طفره می روند. زیرا کاشی به جهاتی که عرضه می کنم از بی ثبات ترین مصالح و عناصر کاربردی در معماری محسوب می شود، زیرا هم از نظر مواد و هم از نظر ضخامت، بسیار شیشه گونه و کم مقاومت اند و نخستین عکس العمل فشار بنا بر اثر مرور زمان، با ظهور ترک های ریز و درشت در آن ها آشکار می شود. آب بندی کامل درزهای کاشی برای جلوگیری از نفوذ مخرب آب، به خصوص از بابت لبه های محدب آن، بسیار دشوار و حتی غیر ممکن است. به همین دلیل غالبا در سطوح عمودی به کار می روند تا کم ترین زمان ایستایی آب را تحمل کنند و گرچه کاشی را اغلب در فضاهای بسته و مصون از عوارض جوی، سرما و تابش آفتاب و نزول باران و برف، به کار می برند، با این همه نخستین آثار پیری بنا در کاشی کاری ها با گچی شدن درزها و طبله کردن دیوار پدیدار می شود و اگر بخواهیم کاشی را در نمای بیرونی بنا و در فضای از نظر جوّی بسیار متغیر گنبدها و گلدسته ها و ازاره ها مصرف کنیم، چنان که شواهد بی شمار نشان می دهد، از تعمیر و رفع پیاپی عیوب آن ها ناگزیریم. چنین است که تقریبا هیچ کاشی کاری در فضای باز را سراغ ندارم که بدون ملاحظات تعمیری مکرر به زحمت در طول صد سال ذر برابر عوارض اقلیمی مقاومت کرده باشد.

 

از این نقطه به یکی از آگاهی دهنده ترین برگ های شناسایی صحیح امکانات وارداتی رشد، به خصوص در زمینه ی معماری، از مبداء اصطلاحا صفویه وارد می شوم که چون روشنایی روز اهل نظر و خردمندان را از سقوط در لجنزار عفن دروغ هایی برحذر می دارد، که همه جا در اطراف ما پراکنده اند. عکس سمت راست سر در و پشت بند مسجد جامع معروف یزد در قریب ۷۰ سال پیش است که در آن به میزان کف دستی کاشی در پیشخوان و مناره ها به کار نبرده اند و عکس سمت چپ آراسته کردن همان بنا در عهد رضا شاه به انواع فنون کاشی کاری است، که بلا استثناء الگوی تمام دیگر ابنیه ی آراسته به کاشی در ایران، از جمله مسجد شیخ لطف الله و مسجد امام اصفهان است که عمر کاشی کاری تمامی آن ها، در همه جا، به دورتر از میانه ی سلسله ی قاجار نمی رود و آن چه را معماران غریبه ی عهد صفویه باقی گذارده اند، در همه جا جز آجر چینی های ساده نبوده است؟!! (ادامه دارد) 

ارسال شده در پنجشنبه، ۳۰ خرداد ماه ۱۳۸۷ ساعت ۲۱:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : ناریا
چهارشنبه، ۰۵ تیر ماه ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۳۰
 
جناب یک علاقمند. تشابه میان افسانه های شاهنامه با قصه های هلنیستی از اندازه ی تدوین یک کتاب به خصوص فراتر است. به طور نمونه پاشنه ی آشیل و چشم اسفندیار. ممنون

 
نویسنده : فتح
دوشنبه، ۰۳ تیر ماه ۱۳۸۷ ساعت ۲۱:۰۲
 
این لینکها هم جالب هستند:

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8704031028
پيشنهاد سومي براي دعواي «پرسپوليس» و «پيروزي»
http://tabnak.ir/pages/?cid=12753

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان