ایران شناسی بدون دروغ، 154

 آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۱۵۴

انهم یکیدون کید. و اکید کیدا. فمهل الکافرین امهلهم رویدا.

می گویند چندی است برنامه ی متفاوتی در سیمای جمهوری ارائه می شود با نام «راز آرماگدون». آدم هایی نو چهره، حرف های شنیده ناشده می زنند و اسنادی را از همه جا قرائت می کنند موید این مطلب که یهودیان در تدارک برپاکردن کشتار و پوریم دومی در منطقه شرق میانه اند. جل الخالق! چرا این هشدار دهندگان پوریم دوم، از پوریم اول نمی گویند، سکوت در باب آن را صلاح می بینند و در گفت و گوی رویاروی، حتی وقوع تاریخی آن را تکذیب می کنند؟!! بد نیست به آنان تذکر دهیم ابتدا توضیحی در باب پوریم اول به شنوندگان ارائه دهند تا درک معنای اشارات شان در باب پوریم دوم برای عموم آسان تر شود!!!

در یادداشت قبل به وضوح معلوم کردم اعتماد به تاریخ گذاری های کنونی بر نمونه های معماری پراکنده در منطقه ی پوریم زده ی شرق میانه، بیرون رفتن از مدار بنیان شناسی است و به دلایل متعدد و در جریان ارائه و ادامه ی این همه یادداشت نشان دادم که منطقه پوریم زده ی ما و به ویژه ایران، تا ۵۰۰ سال پیش، یعنی ۲۲۰۰ سال پس از آن نسل کشی بی منتهای یهودیان، به حوزه ی تحرکات تمدن و تولید وارد نشده و برای زودودن توهمات تبلیغاتی کنونی در باب فرهنگ اسلامی - ایرانی به نمایش کهن ترین و معتبرترین پاپیروس نوشته ها پرداختم که نشان می داد جهان اسلام تا میانه ی قرن ششم هجری هم خط مورد نیاز برای تولید منابع مکتوب غیر قرآنی و غیر شخصی را نداشته است و نتیجه گرفتم خط فارسی که بی تردید باید پس از تکمیل مهمّات خط عرب، چون نقطه و اعراب گذاری، متولد شده باشد، قادر به عرض اندامی در حد ارائه مکتوباتی نبوده است که آشناترین آن ها قبول تدوین دیوان شاه نامه ی ابوالقاسم طوسی ناشناخته در قرن چهارم هجری است. آن گاه به فقدان مراکز آموزشی لازم در حوزه ی ایران اشاره کردم، سپس به بحث جمعیت شناسی تاریخی وارد شدم که خالی بودن این سرزمین از تجمع های تمدن ساز تا مبداء به اصطلاح صفویه را نشان می داد و سرانجام اینک از راه بررسی معماری اسلامی و تحولات دورانی و درونی آن، به خواست خدا در کار اثبات این مطلبم که نخستین نمونه های معماری پس از پوریم در ایران، هویتی مقدم بر دوران صفویه ندارد و این مطلبی است که به خصوص مساجد ایران را نیز شامل می شود و اینک بی ذره ای تردید می توان و باید بیان کرد که نخستین مساجد ایران را، اوایل قرن دهم هجری به دست سازندگانی غیر بومی و نا آشنا ساخته اند، چنان که هیچ یک از این مساجد، تا دوران قاجار، دارای قبله گاه نماز با زاویه ی صحیح منتهی به کعبه نیستند. سپس با دقت در بنای یک مجموعه ی مذهبی در ماوراء النهر به خوبی شاهد شدیم نگاه به معماری اسلامی در منطقه ی ما، درست برابر برخورد با معماری به اصطلاح ایران باستان و از جمله و به خصوص مجموعه ی تخت جمشید، تا چه اندازه سطحی و عامیانه بوده است. مستند تختگاه هیچ کس نشان داد که لااقل در باب معماری، شخصیتی نداشته ایم که مانده های معماری تاریخی ایران را درست دیده و ارزیابی کرده باشد و به یقین مبحث در پیش تلاش تازه ای برای معقول کردن مبانی معماری ایران است، کاری که تاکنون کوشنده ی دیگری در هیچ زمینه و صورتی نداشته است.

این تصویر مسجد بزرگ سامره با طول و عرض ۲۴۰ در ۱۵۶ متر است، که از صفحه ی ۶۰ کتاب معماری اسلامی، کار هنری اشترلین برداشته ام. تاریخ گذاران بر این مجموعه تدارک آن را به قرن دوم هجری می کشانند. سخن حاضر نه بر سر زمان ساخت، بل در حول شناسایی مصالح و بروز توانایی در دخالت دادن و امتزاج هنر با معماری برای ایجاد جلوه ی بیش تر در بناهای اسلامی است. در این جا فقط آجر و نیز وسعت و حجم کلان است که برای ارائه ی عظمت به مدد معمار آمده، با مختصر قاب سازی و دالبر اندازی پلکانی که در کنگره ی بنا، دایره ی مرکزی جهان را احاطه کرده است. 

این هم قصر اخیدیر، که بازمانده ای از معماری قرن دوم هجری در عراق شناسایی کرده اند. زبان معماری در این ویرانه نیز اندک تفاوتی با نمونه ی سامره ندارد. معمار فقط توانسته است همان خاک بیابان اطراف قصر را قالب زند، بپزد و روی هم بچند، با ترتیبی از دست اندازهای نر و ماده، که بیش از زیبایی، موجب تقویت دیوار و افزایش قدرت مقابله ی آن با تعدیات زمان، تابش آفتاب سوزان و گم راه کردن و ایجاد انحراف و شکست در ضربات مداوم و قدرتمند باد است.

   

این بنای مدرسه ی مستنصریه در مکانی است که امروز بغداد می شناسیم و به مدد الهی دیری نخواهد گذشت اثبات کنم که تا همین اواخر کسی چنین نامی را بر آن شهر اطلاق نمی کرده است. به همین دلیل به افسانه های جمع آمده در گرد سازنده و شاگردان و مدرسین این مجموعه، از جمله حضور سعدی در خجره های آن، با مقرری مخصوص، اعتنایی ندارم و تنها تذکر می دهم چنین بنایی را اگر مدرسه بیانگاریم، با توجه به نقائص خط عرب، لااقل تا قرن ششم هجری، باید که مدرسه ای دایر شده در قرن نهم هجری قبول کنیم. هر معماری فقط با یک نگاه، بنای این مدرسه را، در مواد مصرفی و مصالح، امتداد تکنیکی و آرایه های آرایشی، دنباله ی منطقی الخیدیر عراق و مسجد بزرگ سامره می شناسد. در این جا دالبرهای آجری کاربردی ترند، محاسبات مقدار و زمان بود و نبود نور در حجره های آن عالمانه تر است و سرانجام استادی کار با آجر تا به اندازه ای به تعالی رسیده است که در کتیبه های سر در ورودی شبستان مرکزی، چرخه های زینتی از آجر چینی به وجود آورده اند. در تمام این بنای بزرگ، کوچک ترین نشانی از شناخت کاشی و حتی آجرهای لعاب دار دیده نمی شود. حال آن که در بابل کهن، یعنی عراق کنونی و درست در مکان استقرار همین مستنصریه، لااقل ۳۰۰۰ سال پیش، شاه کارهای بی بدیلی از انواع نقش اندازی های فوق ممتاز، با استفاده از آجر و سرامیک های لعاب دار و خوش نقش و رنگ بر جای مانده که موزه های لندن و لوور را زینت داده است. آیا همین مستنصریه بی لعاب و رنگ، نشان نمی دهد که پوریم تا چه میزان و تا چه زمان، منطقه ما را از دانش بومی کهن تخلیه کرده است؟!!

در حال حاضر اصلی ترین منابع شناخت معماری اسلامی را، یا در اختیار و یا در دسترس دارم. تعداد معتبرترین آن ها تقریبا به ده نسخه می رسد که در زبان های مختلف تالیف کرده اند. اگر فضای این وبلاگ اجازه می داد ارائه ی سلسله نمونه هایی میسر بود که چون عکس های رشد کودکی در آلبوم خانواده، اصالت ژنتیکی در رشد طبیعی فن معماری اسلامی را نشان می داد. اینک فقط به عرضه ی تصویری از پرده های تحولات در این معماری می پردازم که تصویر بالا یکی از عالی ترین موارد شناخت آن است: دو گنبد از مجموعه ی سلطان بارسبای، در بخش شرقی قاهره، مانده از قرن نهم هجری، برداشت شده از صفحه ۱۶۴ کتاب معماری و هنر اسلامی، کار مشترک هاتشتاین و پیتر دلیوس. زبان روشن این مجموعه، به خصوص در محدوده این مباحث، چندان فصیح است که تنها کر شدگان مصلحتی قادر به درک آن نیستند. در سرزمین مصر خاک برای تولید انبوه آجر به دست نمی آید و آن میزان اندک که در کناره های نیل همراه جریان آب گسترده می شود، تا به حدی برای تامین خوراک اهالی ضروری است که برداشت از آن به عنوان مصالح ساختمانی مجاز نیست. مصر سرزمین سنگ و ماسه های نرم بیابانی است و به همین دلیل از اهرام تا معابد کهن خورشید و مجموعه های اسلامی، به جای آجر، همانند این نمونه از سنگ استفاده شده است، با همان زبان مرکزی معماری اسلامی و همان دالبر اندازی کنترل نور و حرارت و نیز نقش اندازی هایی که در این جا به جای لچک ها و کتیبه ها، به گنبد منتقل شده است. بی اندک مکث و استثنا، مدعی می شوم که در ابنیه اسلامی  مصر، لااقل تا قرن دوازدهم هجری، قطعه ای سرامیک و کاشی و آجر لعاب دار به کار نرفته است.

اگر اختیار خود را به دست تاریخ سازان و جاعلان هویت و هستی و تمدن و هنر شرق میانه بسپاریم، زمان بنای این مسجد نه گنبد در افغانستان را و البته مطابق معمول و درست همانند دو قلوی آن در دامغان، بدون ارائه ی هیچ دلیلی به قرن دوم هجری می کشانند! من دلایل خود را در یادداشت های آتی، با مدد الهی ارائه خواهم داد که منطقا این مسجد و مسجد نیریز و تاریخانه ی دامغان و مسجد نایین، تاریخچه ای مقدم بر قرن یازدهم هجری ندارند. اما اینک فقط به مصالح و آرایه های آن توجه می دهم که باز هم جز آجر و خشت و مخلوط گچ و خاک نیست، با زینت هایی که به صورت گچ بری های نخستین در آن به وجود آورده اند.

اینک به باشکوه ترین دوران حیات معماری اسلامی، یعنی یادگارهای مانده از عصر اسپانیای مسلمان وارد می شوم. با این وعده که به زودی قصه های مربوط به امپراتوری اموی در اسپانیا را بار دیگر بازخوانی کنم. در این جا گوشه ای از دروازه ی شیرها در قصر الحمرای گرانادا، بازمانده ای از قرن هشتم هجری را ملاحظه می کنید. تابلوی شگفتی از مقرنس کاری اسلامی با استفاده از گچ و آجر و مرمر. در این مجموعه نیز برای کاشی سهمی در عرضه ی آرایه ها در نظر نگرفته اند و هنوز از آن مقرنس کاری های رنگارنگ کاشی و گوهر چینی های خط و نقش، که در مساجد دوران دوم عهد به اصطلاح صفویه در اصفهان می بینیم، کم ترین نشانه ای نیست.

به راستی که اسپانیای دور مانده از دیریابی راهکار رشد، که اندک مردم جمع آمده در شرق میانه ی پس از پوریم بدان دچار بودند، عالی ترین تجسم نفوذ و پهناورترین و متنوع ترین عرصه ی بازتاب زیبا شناسی و هنر اسلامی در فن معماری بوده است. این نمایی از مسجد الکبیر قرطبه در اسپانیا است، که بنای آن در ۷۸۵ هجری آغاز و به علت توسعه های پیاپی سالیان دراز بعد، پایان گرفت. در این جا نیز گرچه گرته هایی از نیاز به رنگ آمیزی متنوع در آرایه های داخلی به چشم می خورد و هرچند چینش موزاییک های کوچک رنگ و لعاب دار به سبک یونانی در معماری اسلامی اسپانیا نفوذی اندک را نشان می دهد، اما در سراسر مسجد الکبیر قرطبه هنوز کم ترین نشانی از کاربرد کاشی کاری مقرنس و مرقع دیده نمی شود و حتی در قرن دهم هجری هم هنوز اسپانیا با فن کاشی کاری اسلامی آشنا نیست!

 

باید اندک اندک دامنه این بحث را برچینم که ارائه نمودارهایی برای اثبات صحت مدخل، ممکن است به ده ها گوشه و کنار معماری اسلامی از شمال آفریقا تا ماوراء النهر کشیده شود. در این جا با زاویه ای از آرایه های زیر گنبد معتمدیه در فاس مغرب با سود بردن از هنر گچ بری مواجهیم، که گام بزرگی در دخالت دادن رنگ برای مجلل نمایی ابنیه ی اسلامی است. رنگ آمیزی پرنیانی این گچ بری ها، چنان توازنی از رنگ های همنشین اصلی ارائه داده اند، که در نگاه نخست با کاشی کاری پهلو می زند. شاید معماران اسلامی با توجه به استمرار و استحکام اندک گچ بوده است، که به اندیشه ی جایگزین کردن سرامیک و آجرهای لعاب دار و سرانجام کاشی به جای گچ افتاده اند؟!! اما روند رشد تزیینات اسلامی علی رغم این نمایه های اولیه، به سبب تحولات دوران ساز، به راه دیگری رفته است که چندان اصیل نیست.

تصمیم داشتم آرایه های معماری در مسجد کوردوبای اسپانیا و نمونه هایی از ابنیه ی اسلامی هند را نیز عرضه کنم، تا قاطعانه قانع شوید که تا قرن دوازدهم هجری هنوز صنعت و هنر کاشی کاری های مقعر و مجللی که در اصفهان ملاحظه می کنید، در معماری اسلامی شناخته نبوده و رواج نداشته است، اما محدودیت فضا در وبلاگ اجازه ی این گسترش را نمی دهد و ناگزیر با نمایش این سرامیک کاری های شبه کاشی در گرم خانه و رخت کن حمام خانه ای اشرافی در اسپانیا، با نخستین نمونه های استفاده از صفحه های رنگین پخته شده و لعاب دار سرامیک، که فقط از تلورانس دو رنگ قرمز و سیاه بهره برده است، آشنا می شویم. آیا این همان فن نوی نیست که در قرن پانزدهم میلادی به وسیله ی مهاجران یهودی از اسپانیا به ایران آورده شد و چنان که در ادامه خواهید شنید، به دنبال قرنی تلاش، با آوایی از نامی که به مرکز تولید و تکمیل آن اشاره می کند، در اواخر عهد به اصطلاح صفویه، راه خود را به آرایه های معماری اسلامی گشود؟! (ادامه دارد) 

ارسال شده در سه شنبه، ۲۱ خرداد ماه ۱۳۸۷ ساعت ۰۱:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : امیر
چهارشنبه، ۲۰ اردیبهشت ماه ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۵۲
 
سلام خسته نباشید
مطالب جالبی بود

 
نویسنده : ج
یكشنبه، ۲۶ خرداد ماه ۱۳۸۷ ساعت ۰۷:۳۱
 
سلام
مطالب شما را سالهاست با شك و شبهه و وسواس دنبال مي كنم
و برخي را با قاطعيت درست مي دانم روي برخي شك دارم مثل اينكه اگر هخامنشيان به كمك يهود بوميان را قتل عام كردند خودشان چه شدند؟چرا جلگه هاي حاصلخيزي مثل شمال ايران هزار سال خالي از سكنه ماند و يونانيان براي هميشه ساكن ان نشدند انها كه يهودي نبودند مجبور به باز گشت باشند؟

 
نویسنده : مارليك
چهارشنبه، ۲۲ خرداد ماه ۱۳۸۷ ساعت ۰۰:۵۰
 
با سلام بر ابر مردتاریخ شرق میانه

هنگامی که به سایت شما رفتم و دیدم که شیپور سایت را هک کرده وجفنگیاتش را نوشته بسیار خوشحال شدم که با این کارشان به عالم و آدم فهماندند كه در مقابل اسناد شما هيچ جوابي براي ارائه ندارند و حق با شماست
واقعا اينقدر احمق اند كه فكر ميكنند با هك كردن مي توانند مطالبتان را از بين ببرند آيا شيپور يهود مي تواند سخنان بر حقتان را از ذهن ما پاك كند؟
آب از دست يهوديان رفته و تشنگان حقيقت آن را چشيده اند و ديگر نمي توانند آن را مخفي كنند.

"ما هر گاه بر آدمي بعد از آنكه او را رنج و زياني رسيد رحمتي فرستيم در اين صورت براي محو آيات و رسولان حق مكر و سياست بكار برند بگو مكر و سياست الهي كاملتر و سريعتر است كه رسولان ما مكر هاي شما را خواهند نوشت"(يونس.21)

 
نویسنده : علی مرادی
چهارشنبه، ۲۲ خرداد ماه ۱۳۸۷ ساعت ۰۰:۱۳
 
با سلام
جناب آقای پور پیرار ، استاد محترم ، بی هیچ تملقی اعتراف میکنم که اینجانب با مطالعه سلسله تحقیقات تاریخی شما از کتاب دوازده قرن سکوت تا پلی به گذشته نهایت استفاده و بهره را برده و سخت مجذوب استنباطها و تحلیلهای حضرتعالی شده ام . ولی نمیدانم چرا ادامه مباحث حضرتعالی به زیر چاپ نرفت و یا چاپ شده اند و من نیافته ام .
استاد محترم ، پیرو مباحث آن جناب ، نکته ای که توجه مرا در معماریهای منتسب به ایرانی - اسلامی جلب نموده وشایدحضرتعالی هم متوجه آن شده اید ، وجود بیشمار ستاره داوود و یا اشکال شش گوشه ستاره مانندی است که به کرات در کاشی کاری و آجر کاری بناهای مذکور مورد استفاده واقع شده و یاد آور رد پای یهودیان در ساخت آنها میباشد .
نکته دیکر اینکه اینجانب معتقدم در خصوص چگونگی روی کار آمدن شاه اسماعیل ( با توجه به این نکته که مادر او - ماریا - یکی از مسیحیان مسلمان شده بود ) ، و اینکه شاه اسماعیل در زمانی بنای حاکمیت شیعه را نهادینه کرد و از پشت سر خنجر به پهلوی امپراتوری اسلامی ترکان عثمانی زد که آنها دمار از روزگاز صلیبیون اروپا در آورده و رد پای حاکمیت اسلام را تا دروازه های وین رسانده بودند ، تحقیق جامع و عمیقی لازم است .من معتقدم که در روی کار آمدن شاه اسماعیل و تشکیل حاکمیت شیعه در ایران ، یهودیان و ارامنه و نیز جهان مسیحی نقش اساسی داشته و با هدف تضعیف امپراتوری عثمانی ، و برای از بین بردن آن ، با ترتیتی که نیاز به تحقیق دارد ، اسماعیل میرزا ( شاه اسماعیل بعدی ) را کشف و بر مبنای اختلاف تاریخی شیعه و سنی مورد پرورش قرار دادند تا آنچه آنها نمی توانستند با عثمانی ها کنند ، با دست اسماعیل به انجام رسانند .چنانچه بعدها و با تثبیت حاکمیت صفویان ، تاریخ شاهد کوچ هزاران هزار نفری یهودیها و ارمنی ها به ایران است .
اینجانب ضمن تشکر از آن بزرگوار که از دریچه ای نوین به تاریخ این مرز و بوم پرداخته ، و واقعیتهای تاریخی را از دروغها و جعلها جدا میکنید ، برایتان موفقیت آرزومندم.
در ضمن یاد یکی از سکانسهای فیلم " فهرست شیندلر" افتادم ، آنجا که یکی از افسران نازی به یکی از اسرای یهودی میگوید که :
- به راستی که شما یهودیان در حیله و نیرنگ و جعل از همه ملتها بهترید .

ارادتمند - مرادی

 
نویسنده : سئوال
سه شنبه، ۲۱ خرداد ماه ۱۳۸۷ ساعت ۲۱:۴۷
 
با سلام
اخیرا چند بار بحثی راجع به معماری در کانالهای ماهواره ای به نمایش گذاشته شد که موضوع این مباحث بررسی واژه معماری اسلامی بود که در آن صاحب نظران می کوشیدند ثابت کنند که چیزی به نام معماری اسلامی نداریم و این واژه ساختگی می باشد.می توانید در این موارد توضیحاتی بفرمایید که اصل قضیه چیست؟!و آیا این تئوری ها درست است و واقعا چیزی به نام معماری اسلامی نداریم و به جای آن باید از معماری ایرانی استفاده کنیم؟!
با تشکر

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان