ایران شناسی بدون دروغ، 139

 آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

   مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۳۹

مداخل و مباحث موجود، که با استدلال و اسناد محکم انکار ناپذیر همراه است و بی رعایت اختصار، به چند هزار برگ می رسید، در مقابله با حجم عظیم مجعولات تاریخی و ادبی، که همه جا پراکنده اند، مورخ را برای اقناع کامل خواستاران آن، نیازمند رجوع به مراتب متعدد و مختلفی می کند تا معرکه و میدان حیله گری های یهود و شبه یهود توطئه گر و جاعل را، که کم ترین ارزشی برای فرهنگ و هویت دیگران قائل نیستند، از همه سو دور زند و راه گریزی برای نان خوران آن ها باقی نگذارد. توفیق در تاریخی کردن ماجرای پنهان مانده پوریم و تشریح عوارض و عواقب نابودگر آن، که به حذف و ابطال ادعاهای کنونی، در باب حیات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران پس از پوریم منجر شد و فعلا تا رد اوراق تاریخ صفویه و شاهان آن فرا رفته و اوج گرفته، انقلاب بزرگی در درک تاریخ بی دروغ ایران و شناخت سالم همسایگان و ملل باستان پدید آورده و به مدد الهی، در آینده نزدیک، درب مراکز ایران شناسی و دانشگاه های کنیسه و کلیسایی مربوطه، در شرق و غرب را، با گل بد بوی بی آبرویی مسدود خواهد کرد.

اینک، خلاف عرف عقل اندیشان، در راس هراس خوردگان از این مباحث نو، صاحبان تالیف و کرسی داران ادبیات و باستان شناسی و شاخه های منضم به آن نشسته اند، چنان که دیدن مستند تختگاه هیچ کس، یا رو یا رویی با سئوال ساده ای که از شیراز پیش از زندیه می پرسد، نخست برق خشم را از چشمان آن صاحب کتابی ساطع می کند که اوراقی در باب اشعار و شخص حافظ سیاه کرده و یا در منقبت سنگ های تخت جمشید، از مبداء تالیفات یهود نوشته ی پیشین، دو سه برگی کپی کشیده است!!! تاریخ و فرهنگ بر سر چنین چسبیدگان به ناندانی و حقیقت فروشان به ثمن حقوق ماهانه، کلاه بوقی بی آبرویی خواهد گذارد.

کسانی از صاحبان مناصب و عناوین، در مقوله باستان شناسی و تاریخ، در نشستی، به مدخل نبود مطلق حیات اجتماعی در ایران، به دنبال ماجرای پوریم، معترض بودند و نمی دانم چرا به امکان آن اعتراض داشتند! پرسیدم با چند سایت باز شده از هستی ایران کهن آشنایی کامل دارید؟ به تعدادی از آن ها اشاره کردند. سئوال کردم در این سایت ها، هیچ به لایه بندی های تاریخی برخورده اید؟ اعتراف کردند در تمام آن ها لایه های مختلف و متعددی از دوران های بسیار دورتر از زمان هخامنشیان قابل تشخیص بوده، که عمده ترین تغییرات مادی و فرهنگی و هنری حاکم بر جوامع کهن را در هر هزاره معرفی و مشخص می کرده است. پرسیدم آخرین لایه و بالاترین طبقه، در این حفاری ها متعلق به چه زمانی بوده است؟ جملگی جواب دادند: لایه مقارن با ظهور هخامنشیان! سئوال کردم این آخرین لایه را به چه صورتی یافته اید؟ با تمجمج جواب دادند: سوخته و تخریب شده با جنازه ها و ثروت های پراکنده. باز پرسیدم که این آخرین لایه معمولا در چه عمقی است؟ پاسخ شنیدم که بسیار نزدیک به سطح زمین. سئوال کردم مگر نباید از زمان هخامنشیان تا ۵۰۰ سال پیش، لااقل دو لایه ی دیگر اجتماعی و تاریخی تشکیل شده باشد، پس نبود آن جز توقف مطلق تلاش های اجتماعی پس از دوران هخامنشی، مگر معنای دیگری می گیرد؟ برخی از آن ها فکورانه خاموش شدند و برخی گردن کشانه و احمقانه به هیاهو و حاشیه و حاشا پرداختند، زیرا با قول و زبان خود، به نبود آثار و عوارض حیات جمعی، در ایران پس از هخامنشی و در واقع پس از پوریم، اعتراف کرده بودند!!!  

مقصود من عرضه حقایقی بس آشکار، اما سخت پنهان مانده به مردمی است که در باب خویش جز دروغ و تبلیغ نشنیده و در دریایی از توهماتی غرقه اند که بی آزارترین شان تبعیت از عرفان و معرفت مولانایی و فال گیری با دیوان حافظ است! مردمی که دشمن شناسی آن ها بر اساس تلقینات نادرستی در باب مزاحمت های اسکندر و عرب و مغول و اشرف افغان شکل گرفته و به شنیدن افسانه های شاه نامه و قبول فرزند خواندگی کورش و داریوش وادار شده اند، تا حقایق تلخ در مقابل چشم را نبینند و مدعی مطالبی شوند که هرگز و در هیچ دورانی اسباب تفاخر و مورد قبول هیچ ملتی نبوده است. 

در این میان نمونه ها و بقایای معماری، برّنده ترین حربه جاعلین تاریخ ایران ساز بوده است که هر خشت و چینه ناشناس و بی صاحبی را، بدون کار شناسی لازم و به محض پدیدار شدن، مدرک حضور مقتدرانه سلسله ای فاقد نشانه های معتبر تاریخی قرار می دهند و در این باب چندان کار را به افراط می کشانند که هنوز هم بی بی سی می تواند با ارائه یک تصویر مسخره و معمولی، بی خردانی را به شعف وادارد، از شکاف ساده ای در زمین های گرگان، چند هزار کیلومتر دیوار بسازد، گوش درازانی را به تعظیم آن بخواند و چینیان و رومیان را در دیوار سازی زیر دست ما قرار دهد!!!

بی بی سی این عکس را دلیل وجود یک دیوار لااقل ده هزار کیلومتری در گرگان  گرفته است!!!

«تیمی بین المللی از باستان شناسان شواهدی را در ایران کشف کرده اند که نشان می دهد ایرانیان باستان از نظر توان نظامی و مهارت های مهندسی با رومی ها برابری می کرده اند. این تیم از باستان شناسان ایرانی و بریتانیایی، می گویند شواهد تازه از دیوار بزرگ گرگان بینشی اروپایی مدار نسبت به تاریخ جهان را به چالش می گیرد. این دیوار از دیواری که توسط امپراتور آدریان در مرز انگلستان و اسکاتلند احداث شد طولانی تر و از بسیاری از بخش های دیوار بزرگ چین، بیش از هزار سال کهن تر است. می توان آنرا طولانی ترین دیوار آجری جهان کهن تلقی کرد. اما علی رغم تمام این ویژگی ها، کمتر کسی حتی اسم دیوار بزرگ گرگان را شنیده است. کانون این دیوار که به خاطر آجرهای رسی به کار رفته در آن به مار سرخ نیز مشهور است، در ایران امروز واقع شده، اما یک سر آن از مرزهای عراق امروزی آغاز و پس از عبور از استپهای قفقاز در شمال غربی ایران، به آسیای مرکزی و شبه قاره هند در شرق ایران امتداد یافته است».
 http://www.bbc.co.uk/persian/science/story/2008/02/080221_si-gorgan-wall.shtml

این که سرزمین قفقاز استپی برای عبور این دیوار ندارد را، می توان به حساب بی خبری اعلام کنندگان این گونه اخبار دانست، شگفت آن جاست که ایران این انگلیسیان ظاهرا باستان شناس، نه با شاه کارهای مدفون و یا مکشوف بومیان کهن و متمدن و تولیدگر و بس هنرمند پیش از پوریم، بل با این خاک چاک خورده بی پیام شناسانده می شود. اگر ایران شناسی جهان برای اثبات داده های خود ناگزیر به توسل به این کانال کوچک آب شده تا چون جادوگران آن را به دیواری چندین هزار کیلو متری بدل کند، پس باید مطمئن بود که تحقیقات تازه در مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» راه درستی را پیموده است. بی شک هیچ ملت دیگری خود را چنان بازیچه نمی پندارد که با نمایش چاله ای ممتد، مدعی ایجاد چند هزار کیلومتر دیوار آجری، از مرز عراق تا ترکستان و هند شود و یقین کنید تبلیغ کنندگان این گونه امور، اگر نظایر همین مطالب را به وادی خودشان نسبت دهید، شما را به دادگاه و یا دارالمجانین خواهند فرستاد. گمان دارم هر اندیشمند بی تعصبی، تنها با خواندن شرح بالا در بی بی سی، قانع خواهد شد که پشت دانشگاه های کنیسه و کلیسایی و کرسی های ایران شناسی غرب، از برملا شدن حقه بازی های شان در بزک تاریخ ایران به منظور اختفای قتل عام پوریم، به لرزه درآمده و تنها راه علاج را پناه بردن، چنان که روزانه شاهد بروز آنیم، به جفنگیات عجیب تر شناخته اند. آنان خود را به نادانی می زنند و گویا با خبر نشده اند که ایران شناسی چهره ی دیگری گرفته و اینک دیگر می دانیم مجموعه ابنیه نیمه ساخت تخت جمشید، خلاف افسانه های رایج، تنها از شکست کامل متجاوزان هخامنشی و مزدوران یهود در برابر مقاومت سراسری مردم شرق میانه و توسل آن ها به قتل عام پوریم خبر می دهد، برج طغرل شهر ری را در زمان قاجار به سلیقه و برابر طرح مورد نیاز خویش ساخته اند، تا سلسله بادکنکی و بدون نشان سلجوقیان، بی علامت حضور نماند، در مجموع اینک نگاه به این گونه مانده های معماری دگرگون شده و در هریک به دنبال مدرکی می گردیم تا نادرستی های موجود در تلقین تاریخ نونوشته ی ایران، به دست مورخان یهود را برملا کنیم. این نگاه نو به بقایای معماری مانده از پس انهدام هولناک پوریم، جز سه دوره ساخت و ساز را معرفی نمی کند: نخست ابنیه متعلق به مهاجران و گریختگان از یونان، چون سروستان و فیروز آباد و تیسفون و معابد هلنیستی پراکنده ای در قم و نهاوند و غیره، سپس معماری قلعه ها، که موج دوم مهاجران به ایران در دوران اسلامی، به عنوان سر پناه امن و منفرد و قابل دفاع ساخته اند و سپس شاه کارهایی به صورت کاروان سراها و مساجد و پل ها و کاخ های اصطلاحا عهد صفویه که بدون پیشینه و نمونه ماقبل، ناگهان از زمین ایران و عمدتا در اصفهان روییده است، با سازندگانی که جور کردن ترتیب نصب سنگ های کاروان سراها را، چنان که نمونه آن را عرضه کردم، با حروف یونانی نشانه می زده اند و در حوالی کارگاه های عملیاتی خود بیش از یکصد کلیسای کوچک و بزرگ ساخته اند؟!!! بدین ترتیب کاملا مشخص شده است که ابنیه ی دوران به اصطلاح صفویه کم ترین پیوندی با توانایی های بومی ایران نداشته، از ابتدا تا انتها حاصل حضور نخبگانی در معماری است که هر کاروان سرا و پل و کلیسایی که ساخته اند، از جهات گوناگون، بر رسوخ کامل تکنیک معماری قرون وسطای اروپا، گواهی می دهد.

«وقتی به معماری از زوایای دیگری مانند اندازه ها، تناسبات، شکل ها و تزیینات نگاه کنیم، معماری دوره قاجار وضع نازل تری را نست به دوره های گذشته خود، به خصوص دوره صفوی نشان می دهد. شکل ها استواری و صلابت قبلی خود را ندارند و شکل های جدیدی وارد معماری می شوند، که سطحی و تفننی اند. اندازه ها دقت لازم را ندارند تناسبات در مرتبه پایین تری نسبت به تناسبات موزون و اندیشیده شده دوره های قبلی قرار می گیرند. تزیینات معماری گاه تا حد ابتذال سقوط می کند و بی بند و باری و غلو ناشیانه و هرج و مرج جایگزین تزیینات محدود و با وسواس دوران گذشته می شود». (مهسا جزینی، بازکاوی معماری صفویه تا قاجار، روزنامه ی ایران، شماره ۳۸۶۷، ص ۱۱)

این ارزیابی درست، اما سرشار از تمجمج و تعارف، اعلام و استشهاد دیگری بر سود نبردن معماری عهد صفویه از دانش و تجربه و سنت ها و میراث ملی در هنر معماری است، زیرا سازندگان مساجد و دیگر نمایه های معماری عهد مشهور به ضفوی در اصفهان، اگر بهره ای از حکمت معماری بومی داشته اند، به طور مسلم دویست سال پس از بنای آن شاه کارها، نه فقط نباید در اندازه ساخت مسجد شاه و مدرسه سپه سالار تهران سقوط کرده باشند، بل معماران عهد زندیه و قاجار به طور طبیعی باید به قدرت ارائه ی عالی تری رسیده و شاه کارهای برتری خلق کرده باشند!

«در مدرسه سپه سالار مجموعه گنبد خانه حجم بزرگی را اشغال و تقریبا ضلع جنوبی حیاط مدرسه را به طور کامل پر می کند. از این رو، خلاف دیگر گنبد خانه ها، مثلا در مسجد امام اصفهان، تناسب نامطلوبی را نسبت به طول حیاط پدید می آورد و در تنگنا قرار می گیرد و انتخاب چهار منار به جای دو منار بر این مشکل می افزاید. فرم ها، اندازه ها و تناسبات عناصر این بنا مانند گنبد، ایوان ها، مناره ها، رواق ها و غیره، در مقایسه با نمونه های برجسته ی مشابه، در دوران قبل، سطح بسیار نازل تری دارد. برای نمونه می توانیم فرم گنبد آن را با فرم گنبد های زیبای مسجد امام و مسجد شیخ لطف الله اصفهان و یا مسجد گوهر شاد مشهد و فرم و تناسبات ایوان اصلی و مناره های آن را با مسجد امام مقایسه کنیم. تزیینات این مدرسه نیز در میان نمونه های برجسته ی معماری قدیم ایران جایگاه پایینی دارد. یک مقایسه ی اجمالی میان تزیینات فوق العاده متین و اندیشیذه شده ی مسجد شیخ لطف الله با تزیینات این مدرسه کاملا گویای این مطلب است. با توجه به آن چه که گفتیم به سخن اول باز می گردیم که معماری قاجار و مدرسه شپه سالار به عنوان یکی از نمونه های برجسته و نهایی آن، از نظر خلاقیت و نوآوری فضایی و تکامل الگوهای قدیمی ایران شاخص است و به حق مرحله ی تکامل معماری قدیم محسوب می شود، اما به علل متعدد از جمله پایین آمدن مهارت و سلیقه ی معماران و کارفرمایان، بی کیفیت شدن و سرعت نامعقول عملیات ساختمانی، رسوخ ناهنجار فرم ها، تناسب و تزیینات معماری کشورهای دیگر و به خصوص معماری عثمانی و روسیه ی تزاری، تزیینات آن کیفیت نازل تری نسبت به دوره های قبلی دارد». (مهسا جزینی، بازکاوی معماری صفویه تا قاجار، روزنامه ی ایران، شماره ۳۸۶۷، ص ۱۱)

رد آن آلودگی به تعارف را که در ابتدا به بررسی جزینی نسبت دادم در نقل فوق مشاهده می کنید، زیرا در همان حال که فرم گنبد مدرسه سپه سالار را بی قواره و بر هم زننده فضای منطقی محیط می داند، در انتها همان ناهمگونی را علامت تکامل در معماری عهد قاجار گرفته است! متن بالا فقط معلوم می کند که شاگردان و وردستان از قلعه ها پایین آمده ی آن حاملین معماری رومن و سازندگان پل های اصفهان و کاروان سراها و مساجد بی نظیر عهد معروف به صفوی، پس از دویست سال تمرین، به توانی بیش از بنای مسجد جمعه و مدرسه سپه سالار تهران نرسیده اند! و اگر سنت معماری ایران را به ماقبل آن عهد منتقل کنیم، آن گاه تجربه ای لااقل هزار ساله را، در عهد قاجار به هیچ تبدیل کرده ایم که قبول آن ادله قانع کننده خود را می طلبد، زیرا نمی توان توضیح داد بر سر علم و آگاهی و استادی آن معماران و طراحان و  آجر و کاشی پزها و مقرنس کاران و گچ بران و حجاران و مصالح ممتاز آن ها چه آمد، که معماران عهد قاجار را، مجبور به تقلید از باسمه های عثمانی و تزارها با اجراهایی بازاری و بی بها کرده است. بدین ترتیب چاره ای جز قبول نمی ماند که سازندگان اصفهان پنج قرن پیش، مقاطعه کاران و زبده معماران از راه رسیده ی غیر مسلمانی بوده اند که پس از انجام ماموریت کنیسه و کلیسا، در بر پا کردن نمایشگاهی از معماری شهری و تجاری و دکور بندی برای اجرای تآتر نخستین نمایه های تجمع متمدنانه، در برهوت ایران، به اقلیم پیشین خویش باز گشته اند.

اینک و هنوز قبل از ورود به مبحث بقایای معماری موجود در ایران، که بر هر یک نام ها و تعلقات افسانه ای، در سیاست و فرهنگ گذارده، پایه ای از هستی و دانه ای از حلقه مفقوده تمدن ایران پس از پوریم شناسانده اند، به بازبینی یکی از عمده ترین آن ها روانه شوم تا مقدمه ای بر قبول این آگاهی قرار گیرد که ملاحظات و مکاشفات کنونی در باب هیچ یک از آن ها قابل اطمینان نیست و در هر یک مجموعه ای از شگردها و شیادی های گوناگون به کار برده اند تا حقایق قضایا پنهان مانده باشد.   

  

عکس ۱  

این یکی از نخستین تصاویر بنایی است که اینک مقبره ی اولجایتوی مغول نام نهاده اند و از طریق دست بردگی های بی شمار در آن و نیز محراب کج قبله ی گچی و نوساخته ای در مسجد شاه اصفهان به نام همین اولجایتو و تبدیل گوسفند سرایی در مراغه به رصد خانه ای برزنتی، قصد تلقین اشغال خونین ایران به وسیله ی ترکان و مغولان را کرده اند. عکس را از صفحه ی ۶۰ کتاب مختصر «جغرافیای تاریخی سلطانیه» تالیف مخلصی برداشته ام، که خود در شرح و توصیف بنا آورده است:

«تمامی گنبد مستور از کاشی فیروزه ای رنگ بوده و قسمت تحتانی یعنی گردنی گنبد با خطوط کوفی مربع که حاوی عبارات الله و محمد و علی و تزیینات آن نمادی است از آجر کاری همراه استعمال کاشی فیروزه ای که تماس رنگ روشن فیروزه ای را با آبی پر رنگ گیلویی بزرگ مقرنس ارزش خاصی از لحاظ تاریک و روشن بودن در بردارد. آثار این کاشی کاری تا زمان ناصر الدین شاه، یعنی تقریبا یک قرن پیش باقی بود لیکن از این زمان به بعد مورد غارت و تاراج بلهوسان قرار گرفت و در طول یک قرن از گنبد نیلگون بنای سلطانیه جز انبوهی آجر چیزی نماند». (مخلصی، جغرافیای تاریخی سلطانیه، ص ۶۳)

توانایی کافی در غیب گویی لازم است تا با دیدن تصویر فوق، چنین تصوراتی از ذهن آدمی عبور کند. در واقع مخلصی وصف تغییراتی را که در این گنبد به تدریج وارد کرده اند تا بنایی مخروبه و بی هویت به مقبره صاحب منصب بزرگ مغول تبدیل شود، به ذات و هستی اولیه ی بنا نسبت داده است. چنان که در صفحه ی ۱۳۸ کتاب عکس های سوروگین نظیر همین تصویر از زاویه ای دیگر آمده که در اواسط دوره سلطنت ناصرالدین شاه برداشته شده و نشان می دهد که گنبد سلطانیه از آغاز صرفا یک بنای آجری و بدون آرایه های کاشی، باقی مانده از زمان به اصطلاح  صفویه است، با نظایر بسیار دیگری، که به مدد الهی عرضه خواهم کرد.    

عکس ۲

و این تصویر دیگری از همان بنا، در صفحه ی ۱۷۳کتاب معماری ایران پوپ است، با ردیف کوتاهی از تزیینات برگ شبدری در قاعده ی گنبد که در میان آن ها نقوشی از آجرهای لعاب خورده ی آبی به شکل الله و محمد آمده است و چون زاویه ی برداشت آن با عکس قبل برابر است، پس این تصویر را می توان سندی بر آغاز حقه بازی در تصرف و تبدیل آن گنبد در حوالی زنجان گرفت.

عکس ۳

برای رفع خستگی بد نیست به این تصویر نیز نگاه کنید که از صفحه ۹ کتاب مخلصی برداشته ام، تصوری از سلطانیه است نزد فلاندن سیاح قرن نوزدهم که در باب آن شرحی چنین آورده است:

«فلاندن نیز در سیاحت نامه ی خود از آن به عنوان شهری نیمه ویران یاد می کند و می نویسد: با این که شهر تقریبا رو به ویرانی می رفت اما ویرانه های باقی مانده نیز حکایت از جلال و شکوه و ابهت دیرین می کند». (مخلصی، جغرافیای تاریخی سلطانیه، ص ۹)

آیا چه گمان کنیم؟ فلاندن در هنگام رسامی این تصویر، در سلطانیه بوده و یا در میان شهر رم یکی از کلیساهای قرون وسطای ایتالیا را تماشا می کرده است؟!!

عکس ۴

عکس ۵

در دو عکس بالا، که از دو وجه مختلف گنبد برداشته اند، علاوه بر ترمیم تاول های ریخته، بر حوالی آن پلاک های برگ شبدری، چند کاشی فیروزه ای نیز به سبکی چسبانده اند که گویا بقایایی از آرایه ای کهن است، با دیوارهایی که به وضعی معقول آجر چینی دوباره شده و نورگیرهای نوی در اطراف پایه ی گنبد، که در تصاویر پیشین نبوده است!!!  

عکس ۶

اجازه دهید شناس نامه ی این حقه بازی ها را، که به نام مرمت انجام شده، در همین جا ببندم و از نمایش عکس هایی که این تصرفات را گام به گام دنبال می کند درگذرم، زیرا با نشان دادن تصویر بالا هر صاحب اندیشه ای به واقع امر پی می برد و به عیان می بیند که کاشی های چسبیده بر در و دیوار گنبد سلطانیه تماما تازه ساز است و عکس فوق از آغاز این کاشی کاری های هدف دار، بر مناره های نیمه ویران اطراف گنبد نیز خبر می دهد، تا معلوم شود کسانی برای تلقین و تزریق تاریخ معینی به کالبد هستی ایرانیان، از اجرای هیچ توطئه و در هیچ مورد و مقیاسی صرف نظر نکرده اند. رسواترین مطلب این نوسازی آن جا بروز می کند که گردش تزیینات برگ شبدری فراز پا گرد گنبد را، گردا گرد و در سراسر ازاره آن نمی بینیم و تصویر به وضوح تمام گواه است که نوسازان سلطانیه از ادامه ی آن در نیمه ی راه منصرف شده اند. هرکس می تواند خود را به پایه ی گنبد سلطانیه برساند و همانند من به سادگی محاسبه کند تا معلوم شود که اگر این تزیینات برگ شبدری را امتداد می دادند آخرین آن ها نیمه کاره می ماند که اوج مسخرگی در مرمت شیادانه ی آثار باستانی ایران بود. تصویر در عین حال به روشنی نشان می دهد که آن کاشی کاری توام با چرخش آجر را که نام الله و محمد و علی را تکرار می کند، نقشه ی جدیدی است رسوخ کرده در ذهن مرمت کاران ناشناس گنبد سلطانیه که در یادداشت بعد از آن خواهم گفت.

عکس ۷

حالا این گوشه ای از گنبد تی تیش مامانی قبر اولجایتو و یا خدا بنده و یا سلطانیه است. شاه کاری درحقه بازی که ذره ای از آن را در تصاویر اولیه ی گنبد شاهد نبوده ایم!!! (ادامه دارد) 

ارسال شده در دوشنبه، ۰۶ اسفند ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۶:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : تلمیذ
چهارشنبه، ۰۸ اسفند ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۰:۴۵
 
با سلام خدمت استاد و سایر دوستان

1-استاد آیا در مورد سلسله های زندیه و قاجاریه هم وضع به همین صورت است و باز هم تمام بافته های مورخین رشته خواهد شد؟! و اینکه چه موقع به مباحث زندیه و قاجاریه وارد خواهید شد؟!
2-می گویند عمر خیام را انگلیسی ها به ایرانیان معرفی کرده اند.یک دو بیتی از خیام می گوید:«قومی متفکراند اندر ره دین/قومی به گمان فتاده در راه یقین!!!ترسم از آنکه بانک برآید روزی/ که ای بیخبران راه نه آن است و نه این؟!!!».با این حساب من فکر می کنم مخترعین عمر خیام و سایر جعلیات تاریخی از همان ابتدا خود می ترسیده اند که روزی دستشان رو شود.و اینکه چرا هنوز هم انگلیسی ها مصرانه برای تارخ باستان و فرهنگ ایران در لندن سمینارها برگزار می کنند؟!!!
3-چند روز پیش بخش فارسی بی بی سی در رابطه با لوحه های به اصطلاح هخامنشی ایران که اکنون در دانشگوه شیکا گوه نگهداری می شود و گویا قرار است برای پرداخت خونبها به آمریکایی های متجاوزی که نمی دانیم در کجا کشته شده اند(!!!) به حراج گذاشته شود،گزارشی داشت.نکته جالب این گزارش این بود که در زیرزمین دانشگاه شیکاگو،بخش خاورشناسی،که این لوحه ها نگهداری می شوند، فقط افراد مجاز می توانند وارد شوند؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!این افراد مجاز چه کسانی هستند؟!!!!اینها مطمئنا\" همان جنایتکاران و دزدان ولدزنای فرهنگی جهان اند که فرهنگ و هویت ملتهای خاور میانه و سایر ممالک را غارت کرده و بی فرهنگی و میکروب نفرت از همدیگر را به جای فرهنگ صلح و مدنیت به ملتهای مظلوم خاورمیانه و دیگران تزریق کرده و می کنند.
4-پیشنهاد من به دوستانی که دانش و امکانات بیشتری دارند این است که به سایتهای دانشگاهای مختلف جهان وارد شوند و به اساتید دانشکده های تاریخشان سایت ناریا را معرفی کنند.بالاخره انسانهایی با وجدانهای بیدار هم در اینگونه مراکز وجود دارند.شاید اینگونه صدای حقطلبی استاد بهتر به گوش جهانیان برسد.متاسفانه به مراکز فرهنگی خودی هیچ امیدی نیست.گویی در اینجا دروغویی و دروغ باوری و دروغپروری نهادینه شده است!!!

 
نویسنده : مهدی
چهارشنبه، ۰۸ اسفند ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۰:۲۳
 
نظر زیرکانه شما در وبلاگم من رو به اینجا کشوند.
مطلب پرودیم و آنوسی ( که ما رو به این لقب عجیب مفتخر کردی )
رو خوندم و کاملا گیج شدم. کاملا برام جدید و البته جالب بود. هرچند همینجوری نمیتونم بهش اطمینان کنم و نیاز به بررسی و خوندن مطالب کاملتر داره. اما نمیدونم اگه این مطالب درست باشه چرا در این 30 سال عمرم چیزی در موردش نشنیده بودم. هرچند میدونم که ما در یک فضای کاملا بسته و ایزوله بزرگ شده ایم و کماکان هستیم ولی به هر حال این نظریه میبایست طرفدارانی هم میداشته که ازش صحبت کرده باشن ...

 
نویسنده : مرتضی
دوشنبه، ۰۶ اسفند ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۳:۱۷
 
واقعا که مقاله جذابی بود. ممنون.

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان