ایران شناسی بدون دروغ، 137

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۳۷

گرچه ممکن است بحث جاری، در باب بازمانده های کنونی معماری، که جاعلانه بر آن ها مهرهای تاریخی متعدد کوبیده اند، اندکی مطول بنماید؛ اما از آن که سرانجام پرده از راز بناهایی بر می دارد که این جا و آن جا به نام این و آن سلسله و شخص، تا عمق هزار سال پیش، ثبت شده و دست آویز کسانی است که انهدام مطلق بومیان ایران کهن در قتل عام پوریم و نبود تحرکات اجتماعی در ایران پس از طلوع اسلام تا عهد معروف به صفویه را نمی پذیرند؛ پس اثبات بی اساس بودن ادعای قدمت در این بناها، نور تابان دیگری بر این مدخل خواهد افکند که: در ایران هیچ گونه بازتاب تجمع و تمدن و تولید، در هیچ مقیاسی، از زمان وقوع پوریم تا چند قرن پیش قابل بازیافت نیست و از کاسه ای سفالین، تا مقبره ای به بلندای برج طغرل را، که زمان بندی تاریخی پس از پوریم دارد، جعل مطلق بدانید؛ چنان که هر ساکن تهران می تواند با صرف نیم روز وقت و چند تومانی هزینه، به دیدار برج طغرل در شهر ری برود، تا علاوه بر شهادت تصاویر یادداشت پیش و ادامه آن در این یادداشت، با چشم خویش ببیند و قانع شود که برج و بنا و قبر آن طغرلی که گویا امپراتوری سلجوقیان را در ۱۰۰۰ سال پیش بنیان گذارده، حتی یک آجر قدیمی ندارد و به طور کامل و از پایه، در ۱۲۵ سال پیش بالا برده اند!!!! چنین رشادت هایی در شیادی، از سوی مداخله کنندگان در تاریخ واقعی شرق میانه، غالبا از دو بابت جنایت فرهنگی نامیده می شود: نخست نوسازی به قصد جعل و بدتر از آن تخریب مانده ای کهنه تر، که شاید حکایتی از حقیقتی در خود نگه داشته بود. چنان که اینک دیگر نمی دانیم آن بنایی را که در عکس سوروگین دیده می شود، دارای چه مشخصات و شناس نامه تاریخی بوده و از بازشناخت کامل ابنیه ی خشتی تخت جمشید هم، که تماما برچیده و تخریب کرده اند، باز مانده ایم.

اگر همین اواخر و در مقابل دیدگان ناظران معاصر و با وجود دولت مرکزی ظاهرا مقتدر ناصر الدین شاهی، کسانی چنین بنای بلند بالایی را، بدون برخورد با پرسش و مزاحمتی بر سر پا کرده و آن را مقبره ی سلطانی از ده قرن قبل گفته اند، پس تصور کنید مقاطعه کاران زمان اصطلاحا صفوی، در ۵۰۰ سال پیش، هنگامی که در سراسر ایران، هنوز جز قلعه نشینانی بی خبر از یکدیگر نبوده است، با چه آزادی بی مرزی ساخت و ساز خویش را آغاز و با نمایش مجموعه ای از ابنیه ی سرگردان و بی صاحب، در عین پاک کردن نسبی آثار هنوز در ملاء پوریم و پایه ریزی چند شهرک کوچک و متوسط، چون اصفهان، و قم و کاشان و قزوین، با چسباندن چند کاشی و آجر به نام این و آن، بر این برج و آن منار تازه ساز و حتی بدون این گونه مظاهر قلابی، سلاطین و سلسله هایی را به تاریخ ایران تنقیه و تزریق کرده اند که همانند طغرل و قابوس وشمگیر و آن ستون بی صاحب و نام کاشمر، برج و منار و مدفنی در بیابانی دارند که در اطراف آن، تا فرسنگ ها، دیوار شکسته یا علامت دیگری از تجمع انسانی دیده نمی شود!!! احتمالا این سلاطین و حاکمان قدر قدرت قلابی، شبانه روز و شخصا بر سر این مناره ها دیده بانی می کرده اند تا مگر آدمی زاده ی دیگری را در آن حوالی و در چشم انداز بلند خویش بیابند.

در این جا بار دیگر آن عکس سوروگین از بنایی که اینک تقلید دوری از آن را برج طغرل می نامند، در پهنای اصلی آن آورده و قصدم این است تا به چشم انداز سمت چپ آن توجه کنید که مخروبه های دیگری را نمایش می دهد. مخروبه هایی که سوروگین در متن انگلیسی ذیل عکس چنین معرفی می کند: «عکس درب جنوبی برج را نشان می دهد و در زمینه ی سمت چپ آن خرابه های ابن بابویه دیده می شود». اگر این عکس و موقع یابی آن را برابر توضیح سوروگین قبول کنیم، پس بی شک در تجدید بنای کنونی برج، جهات جغرافیایی و محل آن را نیز تغییر داده اند، زیرا که ابن بابویه ی کنونی نه در مغرب برج، چنان که تصویر گواهی می دهد، بل عمود بر درب شمالی آن قرار دارد!!!

«دروازه قرآن: در ورودی جاده اصفهان به شیراز، در نزدیکی تنگ الله اکبر و در میان کوه های بابا کوهی و چهل مقام واقع شده است... این دروازه شامل یک طاق مرتفع از نوع طاق کجاوه ای در وسط دو طاق با ارتفاع کم در دو طرف است. این طاق در زمان حکومت عضدالدوله دیلمی در فارس ساخته شد». (دانش نامه ی آثار تاریخی فارس، ص ۲۵۱)

تقریبا مقطعی از تاریخ ایران نداریم که در زرورق دروغ پیچیده نباشد و خشتی را بر خشت نهاده در این ملک نمی بینیم، که برای آن افسانه های پریان نساخته باشند که یکی از سخیف ترین آن ها همین حکایت دروازه ی شیراز است و از این که این شهر را می توان گنجینه و مرکز تدارکی برای انحراف اذهان از حقایق تاریخ و فرهنگ این سرزمین دانست، پس اینک که فرصتی فراهم است، می خواهم این پایتخت درو غ های مختلف تاریخی و ادبی را به نحوی بررسی کنم که جای گریزی نزد خردمند باقی نگذارد.

«سلسه آل بویه به دست سه برادر به نام علی و حسن و احمد فرزندان بویه ماهی گیر تشکیل شد. آل بویه از سلسه های معتبر ایرانی است که بر اثر انحطاط قدرت خلفا ظهور کرد و تا استقرار سلسه ترکان بر ایران تا قرن پنجم هجری دوام داشت. ابتدای قدرت این سلسله را باید از زمان ظهور مرداویچ زیاری دانست، زیرا در همین زمان است که به فرمان وی علی ابتدا به حکومت کرج ابودلف منصوب شد و سپس به اصفهان تاخت. برادر دیگر علی یعنی حسن ری و کاشان و اصفهان را تصرف کرد و بر عراق عجم حکومت یافت. احمد برادر کوچکتر بود که پس از تصرف کرمان در سال ۳۳۴هجری به بغداد حمله برد. خلیفه وقت مستکفی بالله تسلیم شد و احمد را به معزالدوله، علی را به عماد الدوله و حسن را به رکن الدوله ملقب گردانید. در حقیقت از این زمان به بعد، خلفای عباسی از هر جهت مطیع پادشاهان آل بویه بودند. بعد از در گذشت معزالدوله و رکن الدوله، سلسه آل بویه به سه شعبه تقسیم شد:
۱ـ دیالمه فارس یعنی جانشینان عمادالدوله.
۲ـ دیالمه عراق و کرمان و خوزستان یعنی جانشینان معزالدوله.
۳ـ دیالمه ری و اصفهان یعنی جانشینان رکن الدوله». (عزیزالله بیات، کلیات تاریخ تطبیقی ایران، ص ۱۶۱)  

به زمان کودکی ما، در محلات کهنه تهران، نوعی نمایش تصویری و سینمای کوچک دوره گردانه به قصد مشغول کردن کودکان و کسبی سالم و دل چسب برای بچه ها و حتی بزرگ ترها رواج داشت که به آن "شهر فرنگ" می گفتند. جعبه ی فلزی پر آرایش و آینه ای بود، با دو چشمی بزرگ ذره بین دار که تصاویر و نقاشی های رنگینی از عجایب روی زمین و حوادث تاریخی و تابلوهای شاه نامه و به ندرت مجالس مذهبی را نشان می داد. حامل جعبه بر هر صحنه و تصویر، با صدایی مناسب موضوع، شرح پر آب و تابی می گذارد تا کار خود را سمعی و بصری کند و بر جذبه و رضایت مشتری بیافزاید. تا آن جا که به یاد دارم شروح او بسیار مستندتر و قانع کننده تر و ممکن تر از این ماجرای برقراری سلطه ی فرزندان ماهی گیری از دیلم در شمال ایران، بر جنوب این سرزمین بود که کوچک ترین شان، به خواندن وردی و بر هم زدن پلکی، از کرمان تا بغداد را فتح می کند تا خلیفه او را معزالدوله بخواند!!! اگر سلجوقیان در ایران و ترکیه دست کم یکی دو میل و مقبره ی عاریتی دارند، از این سلسله ی دیلمیان آل بویه فقط همین دروازه ی شیراز مانده است که شرح احتمال و امکان فراهم آمدن آن را در زیر می خوانید:

   

این ورودی ها و نمایی از شمال غربی شیراز، در اوایل عهد رضا خان، در هشتاد سال پیش را از صفحه ۱۰۴ کتاب «به یاد شیراز» برداشته ام. عکس فصیحی برای بیان سرگذشت تاریخی و مستحدثات و معماری های آن شهر است. تقریبا چسبیده به کناره ی شهر، ارک کریم خان با برج های مشهور آن دیده می شود تا بدانیم که ۱۵۰ سال پس از کریم خان، لااقل در مناسب ترین سوی آن، بر وسعت آباد شهر به قدر جالیزی هم افزوده نشده است، چنان که از آن ارگ تا ابتدای چشم انداز عکس، مزارعی است که بر مسیر راه های آن دروازه ی قرآنی بر سر راهی دیده نمی شود.

این عکس را هم از صفحه ی ۱۲۳ کتاب به یاد گذشته برداشته ام با چنین شرحی که مولف و مدون کتاب بر آن گذارده است: «آسیاب سه قلو، محل کنونی بلوار چمران، ۱۳۱۳ خورشیدی». دیدن این حوالی غربی شیراز که به مخرج و مدخل قصبچه ای می ماند، آشکارا مقدار و اعتبار جغرافیایی آن شهر را در ۷۰ سال پیش هم نشان می دهد.             

این عکس را هم از صفحه ی ۱۲۲ همان کتاب آورده ام با شرحی چنین در ذیل آن: « شیراز، عکس هوایی، سال ۱۳۳۵، خیابان قصرالدشت و باغ های پیرامون آن، حد فاصل چهار راه سینما سعدی امروز تا عفیف آباد». آیا در این عکس پنجاه سال پیش، جز مزرعه ی ترب و گندم و چغندر و آن خیابان نمایشی، آثاری از شهر می بینید؟!! اگر آدرس عکاس بر این تصویر را درست بپنداریم، پس در تلفیق با عکس پیشین معلوم می شود که سی سال پس از رضا شاه هم هنوز عمق معمور شیراز، از شمال به جنوب، یعنی از ارگ کریم خان تا چهار راه سینما سعدی کنونی، به یک کیلومتر هم نمی رسیده است!!!

و این هم انتهای جنوبی شیراز در سال ۱۳۳۵ شمسی، که در صفحه ی ۱۳۹ همان کتاب چاپ شده و به فلکه ی ستاد کنونی ختم می شود. تا معلوم شود که شهر شیراز ۲۰۰ سال پس از بنیان گذاری آن، به وسیله ی کریم خان زند، هنوز از سمت جنوب هم چنان که در نقشه نشان خواهم داد، گسترش بسیار اندکی داشته است!!!

و این هم رشد شهر شیراز، از جانب شمال غرب، تا ۴۴ سال پیش، چنان که تصویر صفحه ی ۱۴۴ همان کتاب بیان می کند. در این جا نیز میدان ولی عصر کنونی را طراحی شده در میان بیابان می بینیم و آن گاه با محاسبه و انطباق با باروی زمان کریم خان، چنان که در منابعی ثبت است، در زیر به نقشه ی شیراز چهل و چند سال پیش، یعنی اندکی بیش از یک دهه پیش از انقلاب ۵۷ می رسیم.

آن چه را که در این تصویر، در داخل خطوط منکسر میانی می بینید، که حصار شهر شیراز به عهد کریم خان است وسعت شیراز در قریب ۲۵۰ سال پیش و در آغاز بنای آن به عهد کریم خان را نشان می دهد و اندک حواشی آزاد و بیرونی اطراف حصار، نمایشی از گسترش بعدی آن در طول دویست سال و تا اواخر عهد محمد رضا شاه است. اگر فرض را بر بیرون ریختن آثار معماری مانده از زندیه تا قاجار از شهر شیراز بگیریم، جز برهوت دهکده سان کوچکی نمی ماند که مکانی برای اطراق شاه شجاع و شاه منصور عهد حافظ ندارد و مسلّم است که هزار سال پیش از این، نیازی به دروازه سازی عضدالدوله ی دیلمی نداشته است، که احتمالا شب های خود در شیراز را کنار جالیزهای خیار و سر نهاده بر پالون الاغ خویش می گذرانده است، زیرا که یک سلطان مقتدر و عاقل، بدون شک ساختن سرپناهی برای خویش را بر بنای دروازه ای برای عبور مسافرین مقدم می گرفته است! (ادامه دارد)  

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در شنبه بیست و هفتم بهمن 1386 و ساعت 22:30

ارسال شده در شنبه، ۲۷ بهمن ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۲:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : حسین
سه شنبه، ۱۸ آذر ماه ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۵۲
 
سلام عکس هایی از شیراز بزاریذ داخل سایت ممنون

 
نویسنده : MAJID
پنجشنبه، ۱۶ اسفند ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۳:۳۳
 
من ازهمه مطالب شما خوشم می اد و ارزوم این است که می خوام با شما ملاقات ا کنم

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان