ایران شناسی بدون دروغ، 135

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۳۵

رد پای تغییرات عمده، حاصل حضور هر قوم و جمعی، برصحنه تاریخ باقی می ماند و آمد و رفت بی صدای پدیده های تعیین کننده در روند حیات اجتماعی هیچ ملتی میسر نبوده است. چنان که اینک چینیان و هندیان و بابلیان و آشوریان و مصریان و یونانیان و رومیان و بومیان آمریکای مرکزی و جنوبی را بر اساس یادگارهای گویایی می شناسیم و قضاوت می کنیم که حضور موزه ای و یا نشانه های مادی کهن و بر زمین مانده آنان، همانند دیوار بزرگ و کتاب خانه های سنگی چینیان، معابد هندیان، زیگورات و نقوش و اسفنکس ها و مخروبه های اکتشاف شده شرق میانه، بقایای قصرها و ابنیه زیر بنایی امپراتوران روم، مجسمه های بس ظریف تراش یونان و معابد عظیم و مقابر اهرام شکل مصریان، تایید می کنند. در مورد ایران قضایا بدین سان است که دارایی های دوران حیات درخشان و پیش از پوریم مجموعه اقوام بومی ساکن این نجد را، له شده و سوخته و بی صاحب مانده، زیر تل های متعدد خاک می یابیم و اسف بار تر از این نیست که در دهه های اخیر، کشف گاه به گاه علائم حضور گوشه ای از توانایی های صنعتی و هنری قتل عام شدگان چند هزاره پبش این سرزمین را، کارگزاران بخش فرهنگی حکومت ها، یا بی درنگ و بدون صدا، به نحوی دوباره مخفی کرده اند و یا به سود سلسله های دست ساز و جاعلانه ی هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان به مزایده گذارده اند!!! بازی زشت روزگار در باب ساکنان کهن این نجد چنین رقم خورده است که در پوریم به دست یهودیان منهدم شوند و ۲۵۰۰ سال بعد نیز، بازمانده های گران بهای هستی و هویت آنان، باز هم بر اثر مساعی پادوها و پشتیبانان و نان خوران ایران شناسی یهود زده ی موجود، اجازه ی تجدید حیات و حضور موزه ای را نیز، با نام اصلی و تاریخی صاحبان و سازندگان خود نیابند.

«بولدوزرها به جان تاریخی ناشناخته در دل زمین می افتند و ناگهان کتابی پاره روبه روی آن ها با صدای بلند خوانده می شود. زمزمه ها در شهر می پیچد و بار دیگر همچون همیشه، پیش از آن که نیروی انتظامی و کارشناسان میراث فرهنگی برسند، دیگران خبردار می شوند و برخی از اشیا به غارت می رود. پس از آن که آثار تاریخی رامهرمز کشف شد. سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری اعلام کرد تمامی آن چه از توسط حفاران غیرمجاز برده شده بود، برگردانده شد و چند نفر هم دستگیر شدند. بررسی های میراث خبر نشان داد از آن چه امروز با نام گنجینه رامهرمز یاد می شود، ۴۸۸ قطعه و شی طلا، سفال، فلز، سنگ مرمر و بسیار آثار دیگر شماره گرفت و ثبت شد. گنجینه ای که امروز در فرمانداری رامهرمز قرار دارد، اکنون بر سر دو راهی تهران و اهواز مانده، در اهواز بماند یا به موزه ملی برده شود. تعداد اشیای گنجینه رامهرمز بیش از هر چیزی دامن شایعات را گستراند و این شایعات از سکوت مسئولان سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در برابر خبرنگاران و بایکوت خبری آن چه در روستای جوبجی رامهرمز اتفاق افتاده بود، جان گرفت. تعداد اشیای کشف شده مهم ترین سئوال مطبوعات و افکار عمومی بود. دامنه ی شایعه ها، تعداد آثار را بین ۳۰۰ تا ۸۰۰ اعلام کرد اما تا به امروز هیچ یک از مسئولان سازمان میراث فرهنگی حاضر به اعلام دقیق تعداد آن ها نشدند... هر چند آرمان شیشه گر که امروز سرپرستی هیات کاوش در این منطقه را به عهده گرفته و به دستور روسای خویش حاضر به گفت و گو با هیچ خبرنگاری به ویژه خبرنگار میراث خبر نیست. خط بطلان روی نظرات سایرین می کشد و تنها بزرگ ترین حلقه را به عنوان حلقه موسوم به حلقه قدرت معرفی می کند... آخرین اشیای یافت شده در تابوت حاکمی ناشناخته متعلق به عیلامی نو است که به ناگهان سر برآورده و تاریخ قطعه قطعه اش را به رخ کشانده است» (نشریه ی محلی روزان، ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶، شماره ۹۶۷).

بار دیگر و این بار در رامهرمز شاهد می شویم که بولدوزورها وظیفه دستگاه پت و پهن و پر سر و صدای میراث فرهنگی را به عهده گرفته و گوشه ای از گذشته ایران کهن پیش از پوریم را، بدون اجازه مسئولین آن اداره، به نمایش گذارده اند. این تصاویر تنها بخش بسیار کوچکی از دارایی های یکی از اقوام کهن ایران ماقبل پوریم و در روزگار ما ناشناس را نشان می دهد که باز هم به تصادف از دل خاک بیرون مانده است. اگر تکه سنگ منقوش و یا ته ستونی نوساز را در بیابانی بیابند، بلادرنگ روزنامه های رسمی و غیر رسمی این روزگار را به سورچرانی می خوانند تا کشف یک مرکز اقتدار و پایگاه تمدن هخامنشی را به خوانندگان عوام خود بخورانند، امری که نمونه بس مضحک و از روی نادانی آن را در ماجرای کتیبه ی خارک مشاهده کردیم، اما اگر خرواری از این گونه شاهکارهای صنعتی و هنری و علائم اقتدار بومیان ایران ماقبل پوریم، به مدد باد و باران و سیل و زلزله و ماشین آلات راه سازی و مساعی حفاران غیر قانونی، از دل خاک بیرون بریزد، آن گاه یا دوباره و به سرعت در پستوی دیگری پنهان می کنند، یا به دست دلالان بین المللی عتیقه می سپارند تا از این سرزمین دور کند و برای محکم کاری، خبرنگاران را از اطراف ماجرا دور نگه می دارند، از انتشار تصاویر آن اکتشاف به تصادف انجام شده درمی گذرند و تمام امور مربوطه را در سکوت کامل فیصله می دهند، تا یهودیان مطمئن شوند که برگه ای از جنایات آن ها در ماجرای پلید پوریم برملا نشده، کسی نپرسد این اشیاء به جای مانده به چه قوم ایرانی و از چه زمان تعلق داشته و بر سر آن قوم چه آمده است؟!!

استادان این حرفه می دانند که ساخت آن گردن آویز میانی، در ردیف سوم، که در عین ضخامت همانند رسن نازکی با قوس های کوچک انعطاف پذیر دیده می شود، در سراسر جهان امروز نیز ممکن نیست! اینک به تک تک این اشیاء با دقت کافی نگاه کنید، به آن سر عصاهای طلا و دبوس زرین حاکم بنگرید و به طراحی و ارزش اجرایی آن زینت آلات زنانه دقیق شوید و از خود بپرسید نصب آن همه تکمه طلایی بر لباس چه جماعتی، در کدام روابط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ممکن می شده، این انبوه نمایشات دانایی و توانایی پیش از هخامنشی، به کدام مردم، با چه نام و فرهنگ و در چه رتبه ای از قدرت تولید و تمدن تعلق داشته و کدام حادثه موجب انهدام آنان شده است؟! این بقایا بی تردید مانده هایی از یک امپراتوری در حد اکثر گسترش اندیشه ی هنری و صنعتی زمان خویش بوده است، آیا چرا به باز ربایی همین چند قطعه طلا در شناخت آن تمرکز مهم و کهن قناعت می کنند؟!! کافی است سازمان میراث اراده کند تا برای جست و جوی حوزه و پهنای اقتدار سیاسی و اجتماعی دارندگان این اشیاء بودجه گذارد، محدوده این کشف غیر منتظره را توسعه دهد، تا شاید بررسی های فنی و رسمی و یافته های نو، لااقل پاسخ بخشی از این سئوالات هویت شناسانه را فراهم کند، اما مسئولین و اداره کنندگان میراث، با درجات و جدیت بیش تری نسبت به زمان پهلوی ها، می کوشند تا نمایی از ایران کهن به روی صحنه نرود، جلوه دروغین و جاعلانه ی ایران هخامنشی مخدوش نشود و از هراس یافت شدن جیرفت دیگری، به حقوق بگیران خود دستور می دهند تا به هر نحو بر مسئله سرپوش گذارند، به کنجکاوی ها میدان و فرصت بروز ندهند و ماجرا به نام اکتشافی تصادفی و بی صاحب در دهکده ای دور افتاده پایان پذیرد. بدین ترتیب ما علنا و آشکارا با دشمنان تمدن ایران کهن و خدمت گزاران ایران باستان دروغین و یهود ساخته مواجهیم.

باری، به دنبال مطالب پیشین روانه شوم و این پرسش ساده ی بی پاسخ مانده را تکرار کنم که اگر به میزان کافی علائم حضور زندیه در شیراز و صفویه در اصفهان باقی است، پس معمولی ترین نشانه های صاحبان اقتدار ماقبل این دو سلسله را چه گونه و در کجای این دو شهر بیابیم؟!! و اگر سئوال را باز هم ساده تر کنم، آن گاه می پرسم اگر فرض را بر نبود نقش جهان و چهار باغ و عالی قاپو و مساجد و چهل ستون و پل های اصفهان و ارک و بازار و حمام وکیل در شیراز بگیریم، آیا ادعای حضور سازندگانی برای آن ها به نام صفویه و زندیه، مدرک دیگری دارد؟ یقینا خیر! پس آثار استقرار شهری به نام اصفهان و شیراز، از روزگاران دورتر از اصطلاحا صفویه و زندیه را، اگر وجود داشته است، کجا پنهان کرده اند؟!!

اینک مسلّم ترین دلیل حضور وسیع مسیحیان و ارامنه و یهودیان را، در دوران معینی از تحرک تاریخی -اجتماعی ایران، با نمایش هشتاد کلیسای کوچک و یا مقبره ی آنان، در نقاط تجمع معینی به دست آورده ام و بی توجه به ظاهر سازی های اسلام نمایانه اعمال شده ی بعدی، به صورت تدارک گور و کاشی نوشته های کنونی، به دلایل متعددی که اندک اندک ارائه خواهم داد، مدعی می شوم که ارامنه و مسیحیان، با سرمایه و راه نمایی یهودیان، به عنوان مجریان پروژه ی اختفای آثار قتل عام پوریم، از طریق تولید نمایشی نمایه های تمدن، از قبیل شهر و کاروان سرا و مسجد و بازار و پل و حمام، به ایران وارد شده و تا پایان ماموریت اجرایی خویش، لااقل دو قرن در نقاط معینی از این سرزمین زیسته اند، بی محابا و بدون مزاحم، در بر پا کردن و به جای گذاردن مظاهر جمعی و عقیدتی و زیستی خود، محدوده ندیده اند، چنان که در حوزه های تجمع و تعلق و تدارکات حرفه ای و زیستی خویش، کلیساهای کوچک ساخته و تا مقیاس کلیسای مرکزی و مجلل جلفا، در اصفهان، یعنی اصلی ترین شهر احداثی و مکان اجتماع مرکزی سران خود، ابراز وجود کرده اند!!!

اینک با دنبال کردن رد جغرافیایی آن ظاهرا امام زاده های با گنبد کلیسایی، بر حقایق بی تردید و پنهان مانده و دیده ناشده ای در شناخت تاریخ به اصطلاح صفویه مسلط و واقف می شویم. در این نگاه نو، بر مجموعه ابنیه غیر اسلامی آن دوران در می یابیم که به استثنای یکی دو نمونه در خوزستان و خراسان، که توضیح ویژه ی خود را دارد، تمام این گونه ابنیه کلیسایی را، برابر نقشه و راه نمای بالا، در خط سیر مستقیمی، از کناره های دریای خزر تا حوزه ی اصفهان و در مازندران و تهران و قزوین و قم و کاشان بالا برده اند و در نواحی دیگری چون آذربایجان و کردستان و فارس و کرمان و ایلام و یزد، نمونه ای از آن ها را نمی بینیم. اگر بر طبق اعلام کنونی این بازمانده های معماری کلیسایی را مقابری برای امام زادگان بدانیم، پس چاره ای نمی ماند جز این که بگوییم این امام زادگان به جای مرز غربی، از راه دریای مازندران به ایران وارد شده اند!!! تعقیب این رد پا به آسانی حوزه ی معینی را از سراسر ایران جدا می کند و به تجمع معینی می بخشد که در منطقه ای نه چندان پهناور، به طور موقت زیسته اند و چون زمان این گونه بناها را در محدوده ی دورانی یافته ایم که جاعلان تاریخ ایران، عصر صفویه نام داده اند، پس بی شک باید به دنبال ارتباطاتی میان این ابنیه و تغییرات پیش آمده در آن عصر بگردیم. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در چهارشنبه هفدهم بهمن 1386 و ساعت 0:30

ارسال شده در چهارشنبه، ۱۷ بهمن ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۰:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : بی نام ۲(پسر)
دوشنبه، ۲۲ بهمن ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۰:۵۸
 
جناب عابدی
آنوسی ها علاوه بر تمایل بر اشتغال در حرفه بانکداری و....در حرفه های پر سود زیر نیز مشغول به کار هستند.
1-صرافی
2-زرگری وجواهر فروشی(سنگهای قیمتی وسنگهای خرافه) و بخصوص خرید وفروش سکه.
3-بیمه
4-واردات اجناس مصرفی واخذ نمایندگی کمپانیهای یهودی مانند نوشابه ودارو و مواد غذایی مانند محصولات نستله و...
5- خرید وفروش عتیقه جات


 
نویسنده : حاجی زاده
پنجشنبه، ۱۸ بهمن ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۱:۵۹
 
یکی دو سال پیش از فرد نسبتا معتبری شنیدم که ساخت و ساز امامزاده ها ،در دهه های اخیر ،روی محلهایی است که آثار تاریخی کهنی را در دل خود جای داده اند، اگر این قضیه صحت داشته باشد، دیگر میتوان علت واقعی این ساخت و سازها را بسادگی حدس زد.
امامزاده ها برای آنوسیها حکم یک تیر با دو نشان را دارد: اولا میتوانند آثار تمدنهای پیش از پوریم را در زیر این بناهای مثلا مقدس، پنهان کنند، ثانیا مسلمانی شیعیان را با رندی تمام بسوی بنا پرستی(شکل جدید بت پرستی)منحرف کنند.
البته پولی هم از راه نذورات و صدقات مردم گرسنه به جیب میزنند.

 
نویسنده : حاجی زاده
پنجشنبه، ۱۸ بهمن ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۱:۵۷
 
با سلام بحضور استاد بسیار عزیز و همه همکلاسیهای محترم
نزدیک به یک ماه پیش،بواسطه یکی از کتابفروشی ها سفارش کتاب معظم اسلام و شمشیر را داده بودم که بالاخره دیروز عصر بدستم رسید.
از اینکه چنین کتاب ارزشمندی باید اینطور غریب چاپ شود که حتی فاقد شناسنامه باشد ،بسیار متاسف شدم، این نحوه برخورد و عناد ورزی مسئولین با این گنجینه باارزش اسلامی، قاطعترین گواه بر دست اندر کار بودن یهودیان در جمهوری اسلامی(!؟)است.جا داشت تا بخاطر ایمان و شجاعتی که در تالیف آن از خود نشان داده اید مجددا تشکر کنم، ان شاالله با امانت دادن کتاب به حق جوبان و مومنان، اسباب هدایت و آگاهی بیشتر آنان فراهم شود و به این نحو گوشه ای از دین و قرضی که همواره نسبت به شما احساس میکنم را ادا نمایم.
استاد ، چهره ی مبهوت و به فکر فرو رفته ی افراد بعد از تماشای سی دی های سخنرانی شما و یا تختگاه هیچکس بسیار دیدنیست و بعد از مطالعه ی این کتاب دیدنی تر هم خواهد شد.
خداوند را شاکرم که نعمت و افتخار آشنایی با "پدر تاریخ شرق میانه "را نصیب من کرد.
پایدار و پیروز و سربلند باشید.

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان