ایران شناسی بدون دروغ، 129

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب،  ۱۲۹

اگر از نادانی های عمومی اسکندر بیک منشی نیز صرف نظر کنیم، که سر به درهم ریزی سال و ماه و روز و هفته می زند، بی ارزشی متن و محتوای کتاب «عالم آرای عباسی» در مراتبی است که تالی دیگری در تالیفات تاریخی هیچ ملتی ندارد.

«اسمعیل میرزا در زمان سلطنت خود نعش مبارک شاه جنت مکان را نقل مشهد مقدس معلی نموده مرتضی قلی خان پرناک حاکم مشهد بدین خدمت به اتفاق علیقلی خان شاملو بیگلربیکی هرات مأمور گشت و او در روضه مقدس حضرت امام الجن و ا لانس در سه چهار موضع حفر قبر نمود که به مصلحت متولی و خدام هرکدام انسب و به صیانت از اعدا اقرب باشد مدفون سازد چند روز قبور محفوره منظور خلایق بود تا آن که در شبی که اراده دفن داشت باتفاق میر سید علی مفضل استر آبادی با میر سید علی صدر شوشتری علی اختلاف الروایتین شیخ حسن حفار مشهدی در حرم مقدس را بسته در جوار ضریح مبارک محل دیگر حفر نموده آن درّ گران مایه را در صدف آن خاک پاک مخزون ساختند و قبور دیگر را به خاک انباشته در صفه پایین پای مبارک علامت قبر گذاشته شد و حفّاظ سر قبر مبارک همیشه در آن مکان تلاوت می نمودند و خادمی که به خدمات سر قبر شاه جنت مکان مأمور بود در آن مکان شمع ها افروخته خدمت می کرد و قبر شاه جنت مکان بین الجمهور در همان صفه و مکان اشتهار یافته بود». (اسکندر بیک ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی، ص ۵۲۶)

همین نمایش نامه ی بی سر و ته که لااقل چهارگونه ی آن را به صحنه برده اند و علامت و آثار جنون در راوی آن پیداست، که می گوید برای سر درگم کردن مردم برای یک سلطان صفوی چند قبر حفر کرده اند ولی بر بالای گور اصلی شمع افروخته و قرآن می خوانده اند، بی حاصلی این تاریخ نویسی را در درک اساس اقتصاد و سیاست و فرهنگ آن عصر برملا و در انبوهی افسانه های شبه شاه نامه ای غرقه می کند. تا آن جا که تدارک نزاع ها در تاریخ عالم آرای عباسی از دویست فقره تا زمان شاه عباس اول در می گذرد و بدانید به همان اندازه که در باب نیمه ی اول دوران صفویه، تا پایان سلطه ی ساختگی شاه عباس، هیاهوهای بی بنیان به راه انداخته اند، به همان میزان نیمه ی دوم حکومت این سلسله در سکوت مطلق تاریخی و تحقیقاتی و تالیفاتی مدفون است و آن گاه که به مقایسه می پردازیم و به پیشینه رجوع می کنیم، با شباهت عجیب تاریخ نویسی صفویه با صحنه آرایی های هخامنشی مواجه می شویم که دچار همین دوگانگی شرح است و حتی نام گذاری سران دو سلسه را نیز شبیه می کند: سه داریوش در برابر سه عباس و همچنین دو طهماسب و دو اسماعیل و نیز سکوتی که بر سرنوشت ساهان هخامنشی پس از خایارشا مسلط است، صدور این اسناد پوسیده در باب تاریخ ایران از مرکزی واحد را مسلّم و قابل درک می کند. به جز نام های مکرر شده ی ساختگی برای سلاطین صفوی، عالم آرای عباسی انباشته از اسامی دیگری در درجات مختلف سیاسی و نظامی و مذهبی است، که شناخت تاریخی یکی از آن ها نیز به هیچ تمهیدی میسر نیست. چنان که در متن بالا مرتضی قلی خان پرناک را همان قدر نمی شناسیم که دیگر اسامی مندرج در سراسر کتاب عالم آرا را.

«ذکر محاربه خاقان سلیمان شأن با میرزا الوند ترکمان و ظفر یافتن بتوفیق ملک منان.
ذکر محاربه ی خاقان سلیمان شأن باسلطان مراد و فتح عراق عجم و فارس و کرمان بتوفیق ملک منان.
ذکر تنبیه متمردان عراق و فتح قلاع و فیروزی یافتن آن خسرو آفاق.
ذکر نهضت همایون به دفع میرعلاءالدوله ذوالقدر و قضایای دیار بکر و فتح آن دیار به توفیق کردگار.
ذکر توجه موکب همایون به صوب عراق عرب و بیان فتح و تسخیر آن ولایت و قضایای سانحه.
آغاز داستان فتح خراسان.
تصمیم شاه اسماعیل به یورش خراسان در نوبت ثانی
ذکر محاربه ی خاقان سلیمان شأن با سلطان سلیم پادشاه روم در چالدران بعون الله.

این گزیده ی اعلام ستیزه هایی است که تاریخ عالم آرا ی عباسی در بسم الله دولت صفویه و به زمان شاه اسماعیل اول بر پا می کند. نزاع هایی که هر یک از آن ها با شروحی گیج کننده و ناممکن همراه است و تا پایان دوران مدون شده ی صفوی، در عالم آرای عباسی، حتی برای یک سال متوقف نمی ماند، خراسان و عراق عرب و کرمان و آذربایجان و فارس و خراسان و شیروان و قره باغ و هرات و مازندران است که در هر حکومت صفوی چندین بار تسخیر و تسخیر مجدد می شود و از شهرهایی که هنوز مسجد و بازار و حمام ندارند لشکریان جراری بر می خیزند که داعیه های بزرگ بر کول می کشند!!!

«میرزا الوند جمعی فراهم آورده حرکة المذبوحی کرده از ارزنجان عزیمت آذربایجان نمود در هنگامی که رایات نصرت آیات شاهی از راه ترجان متوجه ارزنجان شده بودند بدارالسطنه تبریز رسیده دست تعدی به رعایا و متمولین دراز کرد و از آن جا به اوجان شتافت از آوازه قرب وصول موکب جهانگشایی مجال توقف نیافته از اوجان به همدان رفت و از آن جا روی توجه به بغداد آورد چون ادبار روی به او آورده بود از آن جا نیز به جهت مخالفت قاسم بیک پرناک اقامت نتوانست نمود عزیمت دیاربکر کرده به عزم رزم آن حضرت به حدود همدان آمد و تا موازی هفتاد هزار کس از جنود ترکمان به معرض در آورده سیصد عرابه با توپ و ضرب زن و یراق همراه داشت از این جا خاقان سلیمان شان با عساکر اقبال ماثر دل بر عنایت الهی و امداد ارواح مقدسه طیبن و طاهرین بسته با موازی دوازده هزار کس از طوایف جلیله قزلباش که در رکاب مقدس بودند به مقابله اعدا توجه نمودند، بعون الله توفیقه». (اسکندربیک ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی، ص ۲۸)

و این روایت یکی از آن جنگ ها در عالم آرای عباسی است. میرزا الوند نامی، چون پرنده ای، با هفتاد هزار کس و سیصد عراده توپ از این سوی این سرزمین و ممالک مجاور به آن سو می جهد و شهرها و اقالیمی را به هم می دوزد که بخش قابل شناخت آن هزار کیلومتر با آن دیگری فاصله ی راه دارد تا سرانجام شاه اسماعیل فقط به مدد ارواح مقدسه و با دوازده هزار قزلباش شر او و توپ های اش را بکند و ماجرا را خاتمه دهد و هیچ صاحب اندیشه ای به زمان ما از اسکندر بیک منشی نپرسیده است که در زمان شاه اسماعیل اول، با هفتاد هزار کس و سیصد ارابه ی توپ تسخیر سراسر اروپا نیز ممکن بوده است به شرط این که کسی بگوید این همه جنگ جوی مسلح چرا دائما در گریز بوده اند و فقط صبحانه ی یک روز خود را از کدام منبع ارزنجان و ترجان و اوجان به دست می آورده اند که اگر حتی بتوانیم چنین مراکز تجمعی را شناسایی کنیم، در نهایت قصبچه هایی خواهند بود با بیست خانوار گرسنه!!!

«کشته شدن بادنجان سلطان روملو.
جنگ شاملو و تکلو.
ذکر آمدن عبیدخان با خواقین اوزبکیه مرتبه سیم به خراسان و توجه موکب همایون شاهی و محاربه نمودن در خسروجرد جام و ظفر یافتن حضرت شاه بامداد حضرت ذوالجلال و الاکرام.
ذکر جنگ شاه طهماسب با عبیدخان پادشاه اوزبک.
 انهزام لشکر قزلباش و شکست خوردن میمنه و میسره لشکر.
غلبه سپاه قزلباش و انهزام اوزبک.
رفتن شاه طهماسب به خراسان به عزم گوشمال عبیدخان پادشاه اوزبک.
نهضت شاه طهماسب به سمت خراسان.
کشته شدن خلیفه سلطان شاملو.
محاصره عبیدخان مشهد مقدس را.
نهضت شاه طهماسب به عزم تسخیر قندهار.
ذکر لشکر کشیدن سلطان سلیمان خواندگار روم به دیار عجم و منازعه او با سریر آرای کسری و جم.
فرار کردن القاس میرزا و ملحق شدن او به سلطان روم.
فرار سلطان سلیمان از تبریز.
غلبه هر یک از امراء شاه طهماسب به امراء سلطان سلیمان.
هزیمت اسکندر پاشا.
شرح تسخیر ولایت شیروان و بدست در آمدن آن مملکت موفور المنفعت نزهت نشان به اقبال شهریار جهان.
ذکر فتح و تسخیر ولایت قندهار وزمین داور و گرمسیرات کنار هیرمند و برخی از احوال سابقه ی آن ولایت.
ذکر نهضت همایون شاه جنت مکان به دارالخلافه بغداد و خوزستان و دفع سرکشان با لطاف پروردگار جهانیان.
شرح آمدن سلطان بایزید بن سلطان سلیمان فرمانفرمای روم به درگاه قهرمان زمان و فرمانروای ایران.
ذکر آمدن سلاطین چنگیزیه به درگاه سعادت دستگاه.
گفتار در فتح و تسخیر گیلانات و لشکر فرستادن برسرخان احمد والی بیه پیش و بدست در آوردن آن نا عاقبت اندیش.

و این هم فقط گوشه ای است از عناوین جنگ های دوران شاه طهماسب اول. برای خندیدن به این گونه آرایش و نمایش های نظامی، که جز اسکندرنامه و کتاب امیر ارسلان و جنگ نامه ی فردوسی الگوی دیگری ندارد، کافی است توجه کنید که اصولا در تاریخ عثمانیان، کسی به نام سلطان بایزید بن سلطان سلیمان وجود ندارد که به دربار شاه طهماسب بیاید. داستانی که اسکندر بیک در باب این سلطان بایزید بن سلطان سلیمان در تاریخ عالم آرای عباسی به هم بافته، می تواند هر مورخ عهد عثمانیان را از کرده خود پشیمان کند و به کار دیگری وادارد.  

«در فوق اشاره به آن شد که در زمان دولت همایون شاه جم قدر ملایک سپاه سلطان سلیمان پادشاه روم به اغوا و افساد مفسدان شقاوت لزوم چهار مرتبه لشکر به دیار عجم کشیده با شاه جم جاه جنت مکان منازعه آغاز نهاد مرتبه اول بتحریک الامه تکلو، کیفیت این ماجرا بر سبیل اجمال آن که الامه تکلو در زمان حضرت خاقان سلیمان شأن در سلک یساولان انتظام داشت رفته رفته مراتب نوکری طی کرده به حسن خدمات سپاهیانه به رتبه امارت ترقی کرد و در زمان اقتدار و اختیار جوهه سلطان امیرالامراء آذربایجان شده بود بعد از کشته شدن جوهه سلطان بخار نخوت و غرور بکاخ دماغ او متصاعد گشته اراده نمود که به جای جوهه سلطان وکیل صاحب قدرت و موسس مراتب امور دولت باشد چون مقصودش به حصول نپیوست چنانچه مذکور شد تربیت این دودما نرا برطاق نسیان نهاده روی از این دولت ابد قرین بر تافته به روم رفت و در آن جا انگیز فتنه کرده خواند گار را به تسخیر ولایت عجم سر گرم ساخت خواندگار در اول حال فیل پاشا را با پنجاه هزار کس بدین صوب فرستاد شرف خان روزکی کرد حاکم تبلیس ازتابعان این دودمان سعادت تأسیس بود فیل پاشا اول بر سر اورفته او را از آن ولایت بیرون کرد و اراده داشت که لشکر بر سر خطه وان کشد شاه جنت مکان با فوجی از افواج قاهره بر سر او ایلغار نمودند فیل پاشا از شکوه و هیبت شهریار گردون حشمت تاب مقاومت نیاورده توپ ها را انداخته گریخت بعد از فرار او که رایات نصرت آیات جهت دفع فتنه عبیدخان اوزبک به جانب خراسان در حرکت آمده از دارالسطنه هرات عازم ماوراء النهر بودند الامه متواتر ایلچیان به خدمت خواندگار فرستاده عرض کرد که پادشاه قزلباش از خراسان لشکر به ماوراءالنهر کشیده باجنود اوزبک در پیکار و در آن دیار مشغول محاربه مغول و تاتار شده و آذربایجان و عراق خالی است سطان سلیمان به سخن او از استنبول با لشکر بی کران به صوب اذربایجان نهضت نمود ابراهیم پاشا وزیر اعظم را با هشتاد هزار کس منقلای گردانیده خود متعاقب در حرکت آمد ابراهیم پاشا با لامه پیوسته او را بجانب اردبيل و ديگر پادشاهان ببلاد آذربايجان ارسال نموده اكثر محال را بحيطه تصرف در آوردند اين خبر در النگ نشين بشهريار كيخسرو امين رسيده ترك يورش ماوراءالنهر كرده به طريق ايلغار از خراسان متوجه عراق شد به بيست و يك كوچ به كبود گنبد ري آمدند چون خبر معاودت موكب همايون شاهي به ابراهيم پاشا رسيد با وجود كثرت لشكر ووفور جنود تزلزل به احوالش راه يافته به سطان سليمان پيغام داد كه پادشاه قزلباش از خراسان به بيست و يك كوچ به ري آمده بر سر من ايلغار مي آورد نوكرانراتاب شكوه پادشاهان نيست ». (اسکندربیک ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی، ص۶۶)

باری دنباله ی این رزم تاریخی که رخسار سازندگان کارتن های کودکانه را کاملا سفید می کند، به آن جا ختم می شود که ابراهیم پاشا با هشتاد هزار کس از میانه، که تا همین اواخر ده سوت و کوری بوده است می گذرد و به سلطانیه می رسد و شاید هم که اشتباها به جای تبریز، قصد تسخیر تهران عهد صفویه را داشته است، اما ناگهان:

«آن که سر کریمه ی و لله جنود السماوات و الارض ظهور یافته جنود غیبی به دفع صولت سپاه روم پرداخت و در سیزدهم عقرب در سلطانیه برف عظیم بارید همچنان که کمال اسماعیل گفته است:
مانند پنبه دانه که در پنبه تعبیه است، اجرام کوه هاست نهان در میان برف
در آن جا اجرام خیام لشکر روم در میان برف نهان گردید، خلق بسیار از جنود رومیه در میان برف مانده از سورت سرما هلاک شدند . یکی از شعرا در آن واقعه گفته:
رفتم چو به سلطانیه آن طرفه چمن، دیدم دو هزار مرده بی گور و کفن
گفتم که بکشت این همه عثمانی را، باد سحر از میانه برخاست که من». (اسکندربیگ ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی، ص۶۶)

اگر آن خاخام و یا کشیشان شنگولی که مشغول به نگارش تاریخ عالم آرای عباسی بوده اند، در حین تحریر این مناظر و صفحات بی اختیار و مستانه به ریش خوانندگان و باور کنندگان این تاریخ قهقهه می زده اند، بر ماست که بر احوال خویش با همان شدت بگرییم که دو بیت رباعی گونه بس مسخره و مسروقه را در جای اسناد دولت و سلسله ی صفویه به ما تحویل داده اند!!! 

«ذکر آمدن جلال خان اوزبک به خراسان و به قتل آمدن او به سعی مرتضی قلی خان ترکمان.
ذکر سوانح آذربایجان و شیروان و لشکر فرستادن سلطان روم به آن مرز و بوم و قضایایی که در طی این حالات روی داد.
ذکر توجه شاهزاده مظفر لوا سلطان حمزه میرزا و امراء به جانب قراباغ و شیروان و مظفر و منصور بازگشتن بعون عنایت ملک منان.
ذکر لشکر فرستادن به جانب مازندران بر حسب اراده و رضای ملکه دوران و به دست آوردن میرزاخان والی آن دیار بهشت نشان.
جنگ مرتضی قلیخان حاکم مشهد با علی قلیخان حاکم هرات.
محاربه جمعیت رومیه و تاتار با قزلباش.
گفتار در قضایای آذربایجان و شیروان و گرفتار شدن غازیگرای خان تاتار به دست غازیان ظفر نشان به تقدقر ملک منان.
ذکر خروج قلندر در کوه گیلویه و مآل حال آن بد اختر به اقتضای قضای ملک داور.
ذکر توجه موکب ظفر نشان نواب سکندر شأن به جانب خراسان به جهت انطفاء نایره فتنه و فساد خراسانیان.
ذکر توجه موکب همایون به جانب دارالسطنه هرات و بیان محاربه لشکر عراق و خراسان و غوریان و انهزام لشکر خراسان به تقدقر خالق کن فکان.
محاربه لشکر عراق و خراسان در غوریان و انهزام خراسانیان.
ذکر توجه موکب همایون شاهی ظل اللهی به صوب خراسان و به قتل آمدن مرشد قلی خان
ذکر توجه موکب همایون به صوب آذربایجان نوبت دویم و گرفتاری امیرخان ترکمان و تربیت یافتن علی قلیخان فتح اغلی استاجلو و مقدمه عصیان و طغیان تکلو و ترکمان.
ذکر قضایای آذربایجان و لشکر کشیدن عثمان پاشا سردار روم بهجانب تبریز و تسخیر نمودن آن بلده فاخره جنت نشان و خرابی که به اقتضای دوران به تقدیر پروردگار عالیمان در آن بلده فاخره وقوع یافت.
ذکر محارباتی که فی مابین لشکر قزلباش و رومیان به وقوع پیوست.
جنگ دوم و سوم به سرداری شاه زاده ی عالمیان سلطان حمزه میرزا.
ذکر محاربه قلعه ی تبریز و سایر قضایا.
ذکر آمدن طایفه ی تکلو و ترکمان به تبریز و آن چه در آن روی داد از ستیز و آویز.
ذکر توجه شاهزاده عالیمان جهت قلع فتنه ارباب طغیان بجانب عراق و محاربه نمودن با طبقه شقاوت نشان و فیروزی یافتن بعون عنایت ملک منان.
محاربه نواب جهانبانی با امراء یاغی.
انهزام لشکر استاجلو از حمله ی سپاه ترکمان.
ذکر توجه نواب جهان بانی به جانب تبریز و آمدن لشکر روم و توجه رایات جلال به قراباغ و از آن جا آهنگ عراق نمودن.
ذکر واقعه ی هایله ی امرتء عراق و آذربایجان و کرمان».

و این هم فقط حصه ای از عناوین جنگ هایی که در دولت ده ساله ی تسلط فرضی شاه اسماعیل دوم می گذرد.  ۲۵ محاربه ی مهم است از میان سی شرح جنگ که در کتاب عالم آرای عباسی در آن دوران کوتاه می گذرد. با این حساب باید که شاه اسماعیل دوم را هم مصداق دیگری برای سردارانی گرفت که گفته اند شب ها با پوتین می خوابیده اند.

«چون لشکر روم از حیز شمار بیرون بود مقابله و مقانله با ایشان با این مایه مردم که در رکاب عالی بودند محال می نمود دسنبردی نمی توانستند نمود و عثمان پاشا کوچ بز کوچ تا حوالی شوراب تبریز آمده نزول کرد. چون چشم اهل تبریز بدان لشکر عظیم افتاد خوف و هراس بی قیاس بر ضمایر ایشان مستولی گشت و دو سه مرتبه که رومیه هجوم نموده به حوالی کوچه بند شهر نزدیک دولتخانه آمدند و از این طرف به مدافعه مشغول گشتند فی مابین اندک محاربه به وقوع پیوست رومیه غالب آمده کوچه بندها را با توپ و ضربزن از هم ریخته تا میدان صاحب آباد آمدند و بر سیاهی و رعیت ظاهر شد که دفع آن حادثه مافوق قدرت ایشان است متلاشی گردیده قدرت آن تیافتند که یک جا جمعیت نموده به دافعه مشغول توانند شد. حسینقلی سلطان و پیر غیب خان و هر کس از قزلباش که در شهر بود در همان شب بیرون رفته به موکب عالی پیوستند. چون تبریزیان از مدد قزلباش محروم گشته در شبکه اضطراب افتادند جهت حفظ حال و اهل و عیال کامران بیک اوحدی که قاضی بود و مولانا محمد علی ولد مولانا عنایت که مفتی و شیخ الاسلام بود به استغاثه نزد عثمان پاشا فرستاده اظهار اطاعت و انقیاد کردند عثمان پاشا در اول اگر چه عتاب و خطاب چند به ایشان کرده بود اما چون جلادت و سپاهیگری اهل تبریز را بسیار دیده بود و ملاحظه و احتیاط تمام داشت به مقتصادی عقل و تدبیر ملک گیری پیش آمده اهل تبریز را مستمال ساخته مقرر کرد که به حال خود بوده تفرقه به خاطر نرسانند که من بعد رعیت لشکر خواندگار روم اند. ایشان بشهر معاودت نمودند آن چه دیده و شنیده بودند باهل تبریز تقریر کردند». (اسکندربیک ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی، ص ۳۰۹)

همین سلطان بی آرام دائما در جنگ، در این جا از مقابل سردار عثمانی می گریزد و شهر تبریز و مردم آن را به عثمان پاشا می سپارد. اما در آن گرماگرم شیعه و سنی بازی تازه مرسوم شده، که ظاهرا دو طرف از خوردن خون یکدیگر سیر نمی شدند، دو اهل منبر منطقا شیعه رای سردار سنی عثمانی را می زنند و او را که در مرکز تبریز بی دفاع نشسته، از بیم شجاعت مردم تبریز مجبور به کوتاه آمدن می کنند، زیرا که دیگر تبریزیان را همشهری خود و از رعایای عثمانی می شناخته است. حالا این مردم آذربایجان و تبریزند که باید تکلیف خود را با اسکندر بیک معلوم کنند و اگر علاقه ای به شنیدن پایان ماجرای این جنگ را در خود زنده می بینند و از این همه موهومات دچار دل زدگی نشده اند، پس به شرح ختم قضایا از زبان این مورخ شهیر نیز توجهی کنند.

«مشار الیه (عثمان پاشا) آخر روز لشکریان را از قتل و نهب منع نموده بقیة السیف تبریز از بیم جان ترک اموال و اسباب نموده دست اهل و عیال گرفته شب از شهر بیرون رفته در مواضع و محال قریبه پراکنده شدند و شهری به آن معموری و آبادانی به دست مخالفان رومیه درآمده تحقیق و تفتیش اموال به نوعی کردند که از چاه های بیست ذرعی که اثاث البیت را مخزون ساخته بودند خانه و دیوار بر سر آن فرود آورده بودند راه یافته ما فی الچاه را درآورده بودند و این اعمال بر عثمان پاشا مبارک نیامده به مقضای لایرحم الله من لایرحم الناس از اثر آه مظلومان و شیعیان اهل بیت مورد غضب الهی گشته بی ان که بیماری عارض ذات نامبارک او باشد، به مرض خناق گرفتار گشته رخت هستی به باد فنا داد». (اسکندربیک ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی، ص ۳۰۹)

طوطی شکر شکن شیرین گفتار اسکندر بیک، نهایت یکی دیگر از جنگ های از اساس سینمایی میان عثمانیان و صفویه را، به شرحی که خواندید، چنین روایت می کند که خلاف وعده به منجیان و واسطگان روحانی، عثمان پاشا دستور قتل عام مردم تبریز را می دهد، حتی اموال مخفی شده در چاه ها را که مردم برای اختفای آن بر هر چاهی آوار دیواری را فرود آورده بودند، از اعماق زمین بیرون می کشند و شهر را از نفوس خالی می کنند تا سردار رومیه به غضب الهی دچار شود، آه شیعیان اهل بیت او را بگیرد، به مرض خناق درگذرد تا شاه اسماعیل دوم نفس راحتی کشد و آن هشتاد هزار نفر همراه عثمان پاشای علی الظاهر بدون جانشین را، به چشم بر هم زدنی ادب کند و از ایران بیرون بریزد!!!

«کشته شدن مهدی قلی خان حاکم شیراز
ذکر توجه موکب همایون شاهی ضلل اللهی بصوب خراسان و بقتل آمدن مرشد قلیخان و قصایای که در آن سفر روی داد.
لشکر کشیدن فرهاد پاشا به قراباغ و تسخیر آن ولایت و آمدن جغال اغلی از بغداد به قلمرو علیشکر و قلعه ساختن در نهاوند و آن چه روی داد..
ذکر لشکر کشیدن عبدالمومن خان به خراسان و محاصره نمودن مشهد مقدس معلی و ظفر یافتن بر آن بلده شریفه به تقدیر پروردگار جهان.
ناخوش شدن شاه عباس در بلده طهران.
قتل عام نمودن عبد المومن خان اوزبک اهل مشهد مقدس را.
ذکر محاربه بوداق خان و امراء با نور محمدخان و جنود اوزبک نا ایمان و شکست یافتن به تقدیر کردگار جهان.
گفتار در بیان حالات و محاربات که در فارس و کرمان و یزد میان امرای قزلباش به وقوع پیوست.
جنگ یعقوب خان با بیکتاش خان و مغلوب شدن بیکتاش خان.
ذکر توجه موکب همایون به دار الملک فارس و لشکر فرستادن به کرمان و بعد از انتظام مهام آن ولایت معاودت فرمودن به مقر سلطنت سعادت بنیان.
کشته شدن یعقوب خان حاکم شیراز و اشخاص فتنه جو که با او بودند.
کشته شدن قورخمس خان به دست شاه عباس.
یاغی شدن امیر حمزه خان طالش.
جنگ امیر حمزه خان با الوند سلطان و شکست خوردن او.
کشته شدن امیر حمزه خان در روسیه.
ذکر رفتن فرهادخان به خراسان و بازگشتن او و آمدن عبدالمومن خان به خراسان و تسخیر قلعه اسفرایین و بعضی محال به اراده ملک ذوالجلال.
کشته شدن عظماء طایفه بیات به امر عبدالمومن خان.
تسخیر عبدالمومن خان قلعه اسفراین را و کشته شدن ابومسلم خان.
ذکر فتح مملکت گیلان به توفیق پروردگار عالیمان.
جنگ فرهاد خان با سپاه خان احمد و شکست خوردن سپاه او.
ذکر توجه رایات فیروزی آیات به جانب خراسان و فتوحات که در آن سفر خیر اثر روی داد و بیان بعضی حالات اوزبکیه.
گفتار در محاربه امرای افشار لشکر کرمان با امرای اوزبکیه در تون خراسان و ظفر یافتن به توفیق ملک منان.
ذکر لشکر کشیدن عبدالله خان به خوارزم و آمدن عبدالمومن خان پسرش بخراسان و قضایائیکه در اور گنج و خراسان بوقوع پیوست.
ذکر توجه موکب نصرت نشان بجانب لرستان و بیان قضایا که در آن سفر میمنت اثر به تقدیر خالق بشر بوقوع پیوست.
جنگ کردن اغورلو سلطان بیات با شاه ویرد خان حاکم لرستان.
ذکر دفع ضاله ملاحده که در این سال به تقویت شریعت غراء روی داد.
ذکر محاربه که در ازغند ترشیز میانه امرای قزلباش و یتیم سلطان اوزبک و برادران وقوع یافت و انهزام قزلباشیه.
ذکر عصیان و طغیان علیخان در گیلان و لشکر فرستادن بر سر او و گرفتاری آن مخذول و جمعی از مفسدان به نیروی دولت ابد بنیان.
ذکر لشکر فرستادن به خوزستان و عربستان به سر کردگی اعتمادالدوله و فرهادخان و انتظام مهمات آن طرف بر حسب فرمان شهریار جهان.
ذکر نهضت رایات ظفر آیات بصوب خراسان و فرار نمودن عبدالمومن خان از سر قلعه ی اسفراین و سبزوار از صولت سپاه موکب نصرت نشان.
قتل عام نمودن عبدالمومن خان مردم سبزوار را.
ذکر یاغی گری جمعی از فتنه جویان گیلان لاهیجان و خروج حمزه و به قتل رسیدن او با بعضی بی دولتان از اقتضای زمان.
ذکر تسخیر ولایت مازندران بهشت نشان به توفیق پروردگار عالیمان و تفویض حکومت و دارایی آن دیار نزهت بخش طراوت نشان به فرهاد خان.
ذکر رفتن فرهادخان به لاریجان و گرفتاری ملک بهمن به نیروی اقبال کیخسرو زمان.
کشته شدن بابا خان وزیر برادر زاده حاجی محمد خان.
ذکر منازعه که در این سال میانه مهدیقلی خان شاملو حاکم شوشتر و طایفه افشار و میر مبارک والی عربستان حویزه به ظهور آمد. و رفتن الله ویردخان حسب الفرمان قضا جریان به کوه گیلویه و مآل حال بخت برگشتگان افشار از تقدیر پروردگار.
ذکر آمدن جنود اوزبکیه از خراسان به تاخت دارالعباده ی یزد و محاربه نمودن علیقلی خان شاملو و جماعت قزلباشیه و مغلوب شدن اوزبکیه به توفیق پروردگار جهان.
ذکر تسخیر ولایت رستمدار و به دست در آمدن قلاع و ملوک آن ولایت به عنایت حضرت آفریدگار.
ذکر دفع و تسخیر ولایت کجور و گرفتاری ملک جهانگیر.
ذکر ایلغار نمودن حضرت اعلی شاهی ظل اللهی بر سر شاه ویردی خان حاکم لرستان و به دست در آوردن او و تفویض ایالت به حسین خان پسر خال او.
ذکر گرفتاری علی خان گرایلی و معاقب شدن او به کفران نعمت ولی نعمت خود.
آغاز داستان فتح خراسان و بیان حالات که در خلال این احوال به اراده ملک متعال روی نمود.
ذکر محاربه حضرت شاه جم جاه بادین محمدخان اوزبک و ظفر یافتن بعون عنایت حضرت الله.
ذکر قتل فرهادخان و بیان بعضی قضایا که در آن اوان دست داد و انتظام مهمات خراسان به توفیق ملک منان.
شرح رفتن نور محمدخان با جنود قزلباش به مرو و تمکن او و حاجی محمدخان والی خوارزم بر سریر حکومت ملک موروث و به دست در آمدن محمد ابراهیم سلطان بهنیروی اقبال شاهنشاه آفاق و مراجعت موکب ظفر نشان به صوب عراق.
ذکر توجه موکب همایون شاهی به صوب استرآباد و تنبیه متمردان بدنهاد و تعمیر قلعه ی رفیع بنیاد مبارک اباد.
ذکر به دست در آوردن الوند دیو مازندرانی و توجه موکب نصرت نشان به صوب مازندران و نظم و نسق آن ولایت بهشت نشان.
ذکر نهضت رایات ظفر آیات به جانب ابیورد و مرو شاهی جان و تسخیر آن ولایت و به دست آوردن نور محمدخان اوزبک».

این ها که خواندید فقط شرح داد و ستدهای نظامی و فرو نشاندن آتش های تمرد در چهارده سال نخست تسلط شاه عباس اول و در گوشه و کنار سرزمینی است که همان سلطان مشغول ساختن نخستین کاروان سرا و بازارها در آن است!!! بر این فهرست صد و ده جنگ دیگر در بیست و شش سال بعد بیافزایید که ذکر عناوین آن به واقع فراتر از حوصله و آرامش آدمی است تا مجموع جنگ های دوران چهل ساله ی شاه عباس به یکصد و پنجاه فقره بالا جهد و اگر گمان می کنید که این ستیزه های کوچکی بوده است، پس چند عنوان دیگر آن را هم بخوانید:

«ذکر تسخیر ولایت بحرین که در این سال به نیروی اقبال شهریار کامران به سعی الله ویردی خان ظهور یافت.
ذکر یورش جهان گشای شاهی به جانب آذربایجان و فتوحات عظیمه قلاع و بلاد که در این سال روی داد.
توجه شاه عباس به سمت تبریز و عزم تسخیر ممالک آذربایجان.
ذکر توجه موکب همایون به جانب نخچوان و ایروان و فتح قلاع آن جا به یمن عواطف ملک منان.
ذکر رفتن الله و یردی خان بیگلربیگی فارس حسب الفرمان بر سر بغداد و مراجعت نمودن به درگاه فلک بنیاد.
ذکر آمدن ازروان احمد و جنود بغداد قلمرو علیشکر و محاربه نمودن امراء عظام آن سرحد با او و ظفر یافتن امراء.
ذکر قضایای گرجستان و شیروان و محاربه کستندیل خا با رومیان و ظفر یافتن به نیروی اقبال شاهنشاه زمان.
ذکر لشکر فرستادن بر سر ارز روم به سرداری قرچغای خان سپهسالار ایران و از آن جا به جانب خطه وان.
لشکر فرستادن بر سر فرنگیه پرتکالیه هرموز.
ذکر یورش جهان گشای همایون به صوب عراق عرب و ادراک زیارت روضات مطهرات ائمه معصومین علیهم السلام و فتح آن ولایت بعون عنایت ملک علام.
ذکر آمدن لشکر موصل به کومک بغداد و رفتن فوجی از افواج قاهره بر سر آن طایفه و استقبال ایشان به تقدیر ملک منان».

بر این اساس است تمام صفحات تاریخ عالم آرای عباسی. شرح جنگ های بی شمار با عناصر و اشباحی که علت تمرد و مبنای توانایی های آنان معلوم نیست. مثل قارچ از پستوی تاریک تاریخ صفویه بیرون می زنند و پیاپی جای خود را به یکدیگر می سپارند. برای ادراک بی ارزشی تاریخ عالم آرای صفویه به حملات پیاپی شاهان آن سلسله برای تسخیر آذربایجان و تبریز توجه کنید که جز خنده دار لایق عنوان و عکس العمل دیگری نیست.

«از سلاطین گرجستان سمیون خان که همیشه دولت خواه این طرف بود و مکررا با رومیان محاربات قوی نموده در این هنگام فرهاد پاشا با او ابواب ملایمت مفتوع داشته او را به مواعید دل پسند و هدایای ارجمند فریفت و مشارالیه نیز که مرد عاقل کاردان بود و اوضاع قزلباش را بر نهج دل خواه مشاهده نمی نمود و از مدد کمک این طرف مأیوس بود علت به طبیعت داده پهلو از مخالفت رومیان که فی الحقیقة مقدورش نبود خالی کرده به رومیان راه داده بر کنار نشست فرهاد پاشا خاطر از کار او جمع کرده به فراغ بال از مضایق گرجستان گذشته قدم به ولایت قراباغ نهاد و محمدخان که در همان ایام به رتبه ایالت رسیده هنوز استقامتی نیافته بود مضطرب گردید و از امراء قراباغ نظر سلطان قزاقلر با ایل خود رو گردان شده به رومیان پیوسته مرتبه پاشایی یافت طایفه قاجار و ایل و اویماقات قراباغ به نوعی به هم بر آمدند که مطلقا سامان و سرانجام جمعیت نیافتند و مقاومت با آن لشکر نیز مقدوشان نبود دست از مملکت کشیده در کمال اضطرار و پریشانی کوچ کرده از آب ارس عبور نموده به ارسبدار آمدند و پریشانی و اختلال تمام به احوال آن جماعت راه یافته بسیاری از اموال و اسباب ایشان عرضه نهب و غارت گشت و فرهاد پاشا چند روز دربلده گنجه رحل اقامت انداخته قلعه در کمال حصانت و متانت ساخته و پرداخته مردان کار و آلت کارزار و آذوقه ویران بسیار استحکام داده مراجعت نمود جعفر پاشا که در قلعه تبریز بود چون اطراف و جوانب آن ولایت در دست قزلباش بود به عزم تصرف آن محال بیرون آمده عزیمت اردبیل نموده تا سراب آمده چون قدرت پیش آمدن نداشت از آن جا بازگشت ». ( تاریخ عالم آرای عباسی، تألیف اسکندربیگ ترکمان، ص ۴۰۶)

این هم شرح یکی از جنگ های سال دوم سلطنت پر از خیال پردازی شاه عباس اول. هزار بار هم که بخوانید درنخواهید یافت چه کسی با چه کس دیگر و به چه منظوری مشغول ستیزه است!!! (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در دوشنبه یکم بهمن 1386 و ساعت 3:0 | نظرها در ناریا

ارسال شده در دوشنبه، ۰۱ بهمن ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۳:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : پویا
چهارشنبه، ۰۳ بهمن ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۶:۰۵
 
سلام به تمام دوستان عزیز .
پویا هستم و توسط بینام با جناب پورپیرار آشناشدم .و تشكر می كنم از بینام و استاد پورپیرار كه افق تازه ای بروی تفكر من گشودند.در ضمن این مقاله هم مثل كتاب هاتون عالی بود .خسته نباشید.

 
نویسنده : قاراداغلی
سه شنبه، ۰۲ بهمن ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۱:۵۸
 
آقای علیرضا
با سلام و دعای خیر ، اولاً در اسلام «حجاب» مطرح است نه مدل لباس . یعنی پوشانیدن قسمتهایی از بدن که هم امکان دارد ، هم برای پرهیز از ایجاد جذبه بین نامحرمان لازم است . مثلاً نمیتوان و لزومی ندارد جشم ، گوش یا دهان را بپوشانند . مدل خاصی از لباس نیز توصیه نشده ، آنچه امروزه در جامعه ما مطرح است نظر و سلایق شخصی مسئولین است و گرنه زمانی که زنان جامعه ما اسم «مانتو» را هم نشنیده بودند و لباسهای متناسب با توان مالی ، شرایط اقلیمی و اقتصادی ، فرهنگ و آداب و رسوم محلی خود می پوشیدند همچنان مسلمان بودند و عنادی هم با اسلام نداشتند اما طبیعی است که زن یک کشاورز بخاطر فعالیتهای روزمره نمیتوانست از چادر استفاده کند و از پوشش دیگری استفاده می کرد . ثانیاً آنچه در روزهای اخیر در ترکیه مطرح شده مدل خاصی از لباس مثل مانتو نیست . حزب حاکم عدالت و توسعه در صدد لغو قانون ممنوعیت حجاب در موسسات دولتی ، مدارس و دانشگاهها است . طبق قوانین جاری ترکیه ، استفاده از حجاب اسلامی و مشخصاً «روسری» در مدارس و دانشگاهها ممنوع است . حتی موضوع روسری همسر عبداله گل ، رئیس جمهوری کنونی ، مانع اصلی وی برای احراز سمت ریاست جمهوری بود که پس از چند ماه کشمکش از این سدٌ گذشت . دوست عزیز ، همچنانکه سختگیری بیمورد در زمینه دستورات اسلامی درست نیست ، نادیده گرفتن آنها نیز غلط است .

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان