ایران شناسی بدون دروغ، 119

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۱۹

ناگزیر، در مقطع این بررسی های صفویه نیز، بار دیگر یاد آور می شوم که دانایی های موجود درباره ی تاریخ ایران و اسلام و به طور کلی جهان باستان، برخاسته از تفسیرهایی است که یهودیانی مدعی ایران و اسلام شناسی، با مراجعه به متونی که می گویند قدیم است، تبلیغ کرده اند. متونی که هیچ یک از آن ها سطری باقی مانده از تحریر نخستین به جای ندارد و تاکنون نوشته ای غیر قرآنی، به ویژه با خط و زبان فارسی، که عمری کهن تر از چند سده ی اخیر داشته باشد، ندیده ایم.   

« این کتاب از روی چهار نسخه تصحیح شده است: دو نسخه ی چاپی و دو نسخه ی خطی که ذیلا درباره ی ارزش هر یک جداگانه بحث می شود.
۱. نسخه چاپی کلکته که ما آن را نسخه مورلی می نمامیم و در حواشی به رمز بو نشان می دهیم. این کتاب چنان که گفتیم از روی چند نسخه هندی تهیه شده است. این نسخه ها ظاهرا همان چند نسخه ایست که اکنون در موزه بریتانی است و در فهرست ریو وصف شده است و همه نسخه هایی است نسبة جدید که هیچ یک ظاهرا از قرن نهم و بلکه دهم قدیمتر به نظر نمی آید.
۲. نسخه ی چاپی تهران یعنی چاپ مرحوم ادیب که ما در حواشی به رمز یب نشان داده ایم. مرحوم ادیب در تصحیح کتاب خود نسخه چاپی کلکته را بعلاوه بعضی نسخه های دیگر در دست داشته است چنان که از بعضی از حواشی آن مرحوم استفاده می شود. اوضاع و احوال کتاب حاکی است که این چاپ را از روی نسخه یی غیر از چاپ کلکته نوشته اند زیرا مواردی هست که میان دو چاپ راسا اختلاف است از جمله در مقدمه کتاب که در چاپ تهران و در چاپ کلکته اصلا نیست و امثال این. متن این چاپ نمونه یی از نسخه های تهران است و چنان که گفتیم این نسخه ها خالی از دستخوردگی و تصرف به نظر نمی رسید و حتی با یک نسخه خطی تهران که نزد ماست این اختلاف را دارد که در مورد عبارات مشکل و لایقر غالبا بنا را بر حذف گذاشته است در صورتی که در نسخه خطی ما بنا به تصحیح بوده ولو با تصرف شخصی.
۳. نسخه خطی متعلق به مدرسه فاضلیه مشهد که فعلا در کتابخانه مدرسه نواب آن جاست. این نسخه که در حواشی ما بر مزفا نموده شده نسخه ی است با کاغد کشمیری و خط نستعلیق شیوه ی قدیم. تاریخ کتابت ندارد. در آخر آن نوشته شده است: «با تمام رسید تاریخ امیر بیهقی علیه الرحمة و المغفره به خط فقیر حقیر سید محمد ابن محمود الحسینی غفرالله تعالی ذنوبهما و ستر عیوبهما». بر ورق آخر و جاهای دیگر کتاب مهرهای مختلفی هست از جمله یکی باین عبارت: «از سیصد و شصت و شش مجلد است که نواب فاضلخان وقف مدرسه خود نموده» این فاضل خان در سال ۱۰۷۳ در کتیبه مدرسه به عنوان متوفی ذکر شده از این جا حدی برای تاریخ کتابت می توان به دست آورد. از سیمای کتاب احتمال قرن دهم داده می شود و هم چنین احتمال آن که در هند نوشته شده باشد.
۴. نسخه خطی متعلق به کتابخانه مجلس که مادر حواشی بر مزمج نشان داده ایم این نسخه نسبة بسیار تازه است. تاریخ کتابش ۱۲۶۵ هجری است و روی کاغذ الوان فرنگی با خط نستعلیق خوب و با سودانه ی نوشته شده ولی سقط کلمه زیاد دارد و بعلاوه در مقایسه با سایر نسخه ها آثار دستکاری و تصرفات برو جناتش نمایان است. در موارد اختلاف غالبا با چاپ طهران موافق است تفاوتی که با آن دارد اینست که در موارد عبارات مبهم در این جا بنا بر تصرف بوده و در چاپ طهران غالبا بر حذف، با همه ی این ها مورد استفاده است. با کوششی که کردیم نسخه یی غیر از این ها نیافتیم و هیچ یک از این نسخه ها با وضعی که گفته شد چنان نبود که بتوانیم آن را اساس قرار بدهیم و باقی را به صورت نسخه بدل ثبت کنیم. بدین جهت روش التقاطی مناسب تر به نظر آمد باین معنی که در موارد اختلاف عبارت هر نسخه یی که صحیح تر به نظر برسد در متن گذاشته شود و بقیه عنوان نسخه بدل داشته باشد، و همین روش را پیش گرفتیم. (تاریخ بیقهی، باهتمام دکتر غنی و دکتر فیاض)

این تکلیف رونویسی از مشهور و معتبرترین کتاب تاریخ ایران، از مولف پرآوازه ای چون بیهقی در قرن چهارم هجری است. نمونه ها، برابر معمول، شش قرن پس از تحریر احتمالی نخستین، در هندوستان زاده شده و جز دو نسخه ی خطی دویست و سیصد ساله ندارد. اگر تاریخ بیهقی را، که با این نشانه های نامطمئن و ساختگی، باید که در حوالی ظهور سلسله قاجار بیرون داده باشند، از زمره ی اسناد دوران غزنویان بیرون گذاریم، حتی نام سلطان محمود و مسعود غزنوی نیز از تاریخ بیرون گذارده خواهد شد و شاهد عمق چاله ای از چاله های پوریم خواهیم بود.

«درست ۴۷ سال پیش به درخواست موسس ارجمند انتشارات امیر کبیر، به خواندن چاپ سنگی «تاریخ عالم آرای عباسی» مطبعه ی تهران، ۱۳۱۴ هجری، پرداختم. ایشان خواسته بود آن متن چاپی را از نظر حروف چینی مطبه ای طوری آماده کنم که حروف چین بداند کدام عبارت را به سر سطر بیاورد، عناوین را چه گونه قرار دهد و کلمات به هم پیوسته ی کاتبان قدیم را طوری از هم بگشایم که خلاف شیوه ی روز نباشد... این کار را که انجام می دادم در خلال خواندن ملتفت شدم مقاله های دوم تا دوازدهم از صحیفه ی اول در چاپ سنگی ساقط شده است. پس آن قسمت افتاده را با تطبیق دو نسخه ی خطی در صفحات ۱۰۹۷ تا ۱۱۱۶ قرار دادم». (اسکندر بیک ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی، مقدمه ی ایرج افشر، ص پنج)

بدین ترتیب با خبر می شویم که آقای افشار، این کتاب شناس و مصحح عالی جاه، تا سی سالگی هم با تاریخ عالم آرای عباسی آشنا نبوده و به وجه غالب، تاریخ دانان ما نیز منبعی برای مطالعه ی عهد صفویه تا پنجاه سال پیش در دسترس تداشته اند!!! آن چه را هم که افشار به نام تاریخ صفوی به بازار آورده، انتقال مجدد همان متنی است که در ۱۳۱۴ هجری، سالی پس از ترور ناصرالدین شاه، به صورت چاپ سنگی پیدا می شده است. اینک هنوز به این نکته نمی پردازم که مولف تاریخ عالم آرای عباسی، از فرط شباهت صحنه سازی های سراسر درگیری های تمام ناشدنی معرکه گیرانه، تنها می تواند همان مدون کتاب های امیر ارسلان نام دار و اسکندر نامه و حسین کرد شبستری باشد، می خواهم توجه دهم که همین تنها متن تاریخی قابل اعتنا که می گویند در زمان شاه عباس صفوی قلمی شده، تا چه پایه فاقد هویت و اصالت است. کافی است یکی دو یادداشت دیگر حوصله کنید تا معلوم تان کنم با ما چه کرده اند؟!!

«نسخ خطی عالم آرای عباسی متعدد است. دوست و همکارم احمد منزوی در جلد ششم «نسخه های خطی فارسی» ۱۱۶ نسخه از آن کتاب را تا سال ۱۳۵۳ بر اساس فهرست های منتشر شده ی کتاب خانه ها شناسانده و اقدم آن ها در آن مآخذ در سال ۱۰۴۳ هجری به قلم آمده است... طبعا اگر روزی صاحب همتی پیدا شود که بخواهد این متن گران قدر را با نسخه ای معتبر و اساسی به تصحیح انتقادی درآورد، ناگزیر خواهد بود که نسخه های کتابت شده تا سال ۱۰۶۰ را تطبیق دهد و اختلاف ها را که متنوع و متعدد است به ثبت برساند. مخصوصا ضبط اعلام ومشکوک و مغلوط و مخدوش را مشخص سازد». (اسکندر بیک ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی، مقدمه ی ایرج افشار، ص شش)

این چند سطر، جز اعتراف آشکار ایرج افشار نیست که کتاب او با عنوان تاریخ عالم آرای عباسی اساس و اعتباری ندارد و اگر او بدون مراجعه به ۱۱۶ نسخه ی خطی که می گوید از سال ۱۰۴۳ هجری، یعنی زمان درگذشت مولف آن، در گنجینه ها موجود است، به انتشار متنی با اختلاف های متنوع و متعدد دست زده و اگر خلاف معمول و در حالی که برای تصحیح هر دیوان شعری، این همه کار کرده اند، اما هنوز صاحب همتی در ایران و غرب پیدا نشده، تا تنها تاریخ صاحب شناس نامه از دوران پر اهمیت صفوی را به تصحیح انتقادی برساند و کار را به تعارف به یکدیگر می گذرانند، از آن روست که چنین تصحیحی منجر به تکثیر تاریخ عالم آرای عباسی تا ۱۱۶ متن مختلف می شود و در صورت برخورد نقادانه، چیزی از آن کتاب و اسکندر بیک منشی بر جای نخواهد ماند!

«۳. تصاویری که با آثار و پدیده های ایرانی مطابقت می نماید: در این جا آن دسته از تصاویر تجزیه و تحلیل شده که حقیقت واقع را نمایانده است. چنین تصاویری را عده ی معدودی از سیاحان تهیه نموده اند. آن ها یا می بایستی مانند هربرت قدرت طراحی خوبی داشته باشند و یا این که چون شاردن هنرمندی همراه داشته باشند و یا این که همانند براون خود هنرمند باشند. این سیاحان اسناد تصویری حقیقی تهیه کرده اند که تجزیه تحلیل آن ها موضوع اساسی این مجلد را تشکیل می دهد». (غلامعلی همایون، اسناد مصور اروپاییان از ایران،جلد دوم، ص ۸)

درست تر این که تاریخ کنونی صفویه را، نه بر مبنای تالیف اسکندر بیک منشی، بل عمدتا از اوصاف و اورادی برداشته اند که گروهی سیاح اروپایی، تاورنیه ، شرلی، شاردن ، پیترو دولاواله، اولئاریوس و چند نام دیگر، به تعریف رسانده و بر آن ها شهادت دیداری داده اند. ورود به متن این سفرنامه ها و تطبیق گفته های آنان با یکدیگر، در موضوعی واحد، که نمونه هایی از آن را عرضه خواهم کرد، کاری سرگرم کننده و رسوایی برانگیز است. فعلا همین قدر نگاهی به نقاشی های آنان بیاندازیم که آقای غلام علی همایون، در ردیف تصاویر واقعی و قابل قبولی که هنرمندی ناظر اوضاع کشیده، دسته بندی کرده است. بدون شک پس از تماشای همین چند نمونه، هر دیدار کننده ی بی تعصبی باور خواهد کرد که سیاحان و سفرنامه نویسان دوران صفویه نیز در زمره ی مخلوقات زیر زمینی جاعلان اورشلیمی اند.

  

نمای مقبره  حضرت معصومه در قم، به شهادت شاردن        نمای گرافیکی همان مقبره و مدفن لااقل در دو سده ی گذشته

از قم آغاز کنم. هم در جلد دوم سفر نامه ی شاردن و هم در جلد دوم کتاب اسناد مصور اروپاییان، نقاشی سمت راست را به عنوان منظری از قم در قرن هفدهم میلادی ثبت کرده اند. شاردن در باب این بنا نوشته است:

«مرقد حضرت فاطمه تا زمان حاضر سه بار تعمیر و ترمیم شده. چون خلفای بغداد شیعیان حضرت علی (ع) و همه ی ائمه ی اطهار را مورد شکنجه و آزار قرار می دادند، امام موسی کاظم پدر آن حضرت وی را به شهر قم انتقال داد. حضرت فاطمه طی مدت اقامت خود در این شهر بناهای بزرگی ساخت. و سرانجام در همین شهر جان به جان آفرین تسلیم کرد. شیعیان بر این اعتقادند که به اراده و مشیت باری تعالی آن حضرت پس از مرگ به آسمان ها عروج کرده و در مرقدش چیزی نیست، و این بناهای عالی به یاد وی بر پا شده است». (سفرنامه شاردن، ص ۵۲۶)

پاسخ اطلاعاتی که شاردن در باره ی تاریخچه و مسائل جنبی زندگانی حضرت معصومه می دهد، به عهده ی علما است. در این جا تنها به این نکته می پردازم که آیا بارگاه حضرت معصومه هرگز به صورت این نقاشی شاردن بوده است؟ اگر پاسخ سئوال را مثبت بدانیم، پس پذیرفته ایم که در حال حاضر مجموعه ای که به نام مدفن و صحن و مقبره ی حضرت معصومه می شناسیم، از هیچ نظر با اصل آن در زمان شاردن شبیه نیست و در تمامی اجزاء چنان باز سازی و دچار تغییر شده، که دیگر نمی توان آن را مدفن حضرت معصومه نامید و اگر پاسخ منفی بیاوریم، آن گاه شاردن و نقاش همراه او به صف اشباح دروغینی می پیوندند که هرگز از قم عبور نکرده اند!

«از بناهای یادگاری نیز سیاحان به اندازه ی کافی طرح هایی از خود به جای نگذارده اند، چون که از چندین نوع بنای یادگاری فقط یک نوع یعنی گنبد بر روی چار طاقی نمایش داده شده است، مانند تصویر مقبره شیخ صفی الدین از براون و یا مقبره ی حضرت معصومه... مقبره ی اخیر کنار رود اناربار به قسمی قرا گرفته که چهار حیات پشت سر هم به وسیله ی سه درگاه به هم وصل شده است. حیاط اول که به وسیله ی باغچه های منظم تزیین شده نسبت به جریان رودخانه به طرف چپ تمایل پیدا کرده است. سر در معظم این حیاط همان سر دریست که به وسیله ی شاه عباس ثانی ساخته شده است». (غلامعلی همایون، اسناد مصور اروپاییان از ایران، ص ۴۲)

شرح نه چندان فصیح مقبره در کتاب همایون نیز، روی هم رفته با نقاشی قدیمی عرضه شده در کتاب شاردن تطبیق می کند. در صورت قبول صحت این نقاشی باید بپذیریم که تمام اجزاء بارگاه کنونی حضرت معصومه، به کلی نوساخته است، زیرا که در نقاشی برداشته از کتاب شاردن و همایون، حتی بر مزار، گلدسته ها را  هم نمی بینیم. آن چه را که عقل سلیم توصیه می کند این که شاردن هرگز از قم نگذشته و این نقاشی در زمره ی خیالات سازنده ی جدید سفر نامه ای به نام او، نشسته در کنیسه و کلیسایی اروپایی، در باره ی بنای مقبره ی حضرت معصومه در قم است.

«چیزی که در قم خیلی قابل ملاحظه است، مسجد خیلی بزرگی است که ایرانیان احترام آن را کم تر از مسجد اردبیل به جا نمی آورند و در همان جا است که مقبره شاه صفی و شاه عباس ثانی دیده می شوند، و همچنین مقبره سیدتی فاطمه دختر امام حسین پسر علی (ع) و فاطمه زهرا(ع) دختر محمد صلی الله علیه و آله است». (سفرنامه تاورنیه، ص ۸۲)

تاورنیه که زمان ورودش به قم، فقط دو سه سالی با شاردن متفاوت است، مقبره را به صورت مسجدی خیلی بزرگ وصف می کند و آن را قبر فاطمه دختر امام حسین فرزند علی و فاطمه ی زهرا دختر پیامبر اسلام می داند؟!!!! با مزه تر از آن لقب سیدتی برای فاطمه و نیز آن صلی اللهی نیست که بر زبان تاورنیه در تکریم پیامبر اکرم می گذرد. زیرا روال ترجمه نشان نمی دهد که این تفصیلات و تفضیلات افزوده مترجم باشد. باید این نقل تاورنیه را در یاد نگهدارید تا به خواست خدا و به زودی، موضوع آن دو مقبره ی شاهان صفوی در کنار بارگاه حضرت معصومه را نیز روشن کنم تا معلوم شود که هیچ یک از شاهان صفوی جز در افواه، مقبره ای با سند لازم، حتی در مقیاس یک سنگ قبر، در ایران به جا نگذارده اند.

«به اختصار می گویم که واقعه از چه قرار گذشت: جماعتی از مردم دو دسته شده و در وسط میدان ایستاده بودند و محوطه را خلوت و آزاد نموده که برای مصاف دو حیوان کفایت نماید. هر یک از آن دو دسته گاو نری را گرفته نگاه داشته و اسم یکی از گاوها را محمد! و دیگری را علی! گذارده بودند. یا بر حسب اتفاق یا به واسطه ساخت و ساز قبل از وقت و حقه بازی صاحبان گاوها بعد از جنگ به سختی، که هر دو حیوان بر دهان کف آورده و منتها درجه شدت را نسبت به یکدیگر بروز دادند محمد بالاخره مغلوب شد و فرار کرد و میدان را به علی واگذار نمود». (سفرنامه ی تاورنیه، ص ۸۴)

این خاطره ای است که تاورنیه از مراسمی عمومی، برگزار شده در قم روایت می کند. آیا باور کنیم که مردم قم در زمانی که تاورنیه ادعای حضور در آن شهر را دارد، چنین مراسمی برگزار می کرده اند؟!! اگر آری، پس قم را باید شهر کفار دانست و اگر نه، پس سرانجام کسی از میان مسئولین این گونه امور، مرد میدان شود و تکلیف عمومی را با این همه حقه بازی و جعل و دروغ تعیین کند، که از زبان امثال تاورنیه ی ظاهرا سیاح و آن عتیق نیشابوری مفسر قرآن و ابن ندیم فهرست نویس، در تمام شئونات فرهنگی و مذهبی موجود جاری شده است تا راه بازگشت دوباره به قرآن و اسلام گشوده شود.

 

این ها هم ظاهرا نقاشی از دو کاروان سرای عهد صفوی است که بنا بر متن زیر، به چشم سیاحانی به نام توماس هربرت و گرلو رسیده است. نقاشی سمت چپ با آن دو صلیب بالای ورودی میانی و آن پنجره های کلیسایی، هر صاحب چشمان سالمی را قانع می کند که راوی و مصور کننده ی این کاروان سرای نوظهور و دیده ناشده در ایران، حتی نمی دانسته درباره ی چه خطه و با چه مردم و مذهبی قلم می دوانده است و احتمالا هرگز شتری ندیده تا دریابد که آن حیوان از ورودی تنگ چنین کاروان سرایی، بدون بار هم، به درون نمی رفته است و عجیب تر آن آسمان خراش سمت راست است که گرلو نشانی آن را به عنوان بار اندازی در آذربایجان می آورد. آسمان خراشی که تنها در خیال گرلو، اگر اصولا چنین مخلوقی واقعی باشد، پس از سرکشیدن نوشابه ی سرشب اش نقش بسته است!!! 

«توماس هربرت در سال ۱۶۲۸ میلادی اولین طرح از یک کاروانسرا را تهیه کرده است که جبهه یک بنای چند طبقه و بسته ای را نشان می دهد. گرلو عمارت پنج طبقه ای در صفی آباد، در شمال آذربایجان را نمایش می دهد که قسمت مرکزی حیاط کاروانسرا را شامل شده و به منزله آسمان خراشی به شمار می رود». (غلامعلی همایون، اسناد مصور اروپاییان از ایران، ص ۶۳)

این ها و ادامه ای که در یادداشت های بعد به اراده ی الهی خواهم آورد، هنوز در زمره ی نقاشی هایی است که به تشخیص همایون در ردیف نمونه های منطبق با حقیقت دسته بندی شده اند!!! آیا همین قضاوت نشان نمی دهد که دست اندر کاران تهیه ی این گونه منابع نیز، معمولا مطلب چندانی درباره موضوع مورد کنکاش خویش نمی دانند؟!!! (ادامه دارد) 

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در جمعه سی ام آذر 1386 و ساعت 3:0 | نظرها در ناریا

ارسال شده در جمعه، ۳۰ آذر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۳:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : محمد
چهارشنبه، ۰۶ خرداد ماه ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۵۶
 
سلام. اون نقاشی اول از حرم حضرت معصومه تا حدودی با بنای الآن مطابقت داره. این نقاشی از زاویه مقابل صحن عتیق کشیده شده و صحن بعدی در حال حاضر مدرسه فیضه هستش و صحن بعدی نیز مدرسه فیضیه هست ولی سحن درختکاری شده وجود نداره. با توجه به قدمت مدرسه فیضیه میشه گفت نقاشی قدیمی نیست ولی خواستن ساده بکشن که قدیمی جلوه کنه

 
نویسنده : ساسان
شنبه، ۰۱ دی ماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۱:۱۵
 
همچنین مقبره سیدتی فاطمه دختر امام حسین پسر علی (ع) و فاطمه زهرا(ع) دختر محمد صلی الله علیه و آله است».
(آن را قبر فاطمه دختر امام حسین می داند که فاطمه ی زهرا دختر پیامبر اسلام را به همسری داشته است!!!!)با سلام انجچه در بالا امده نقل قول شماست و دران دقیقا گفته شده دختر امام حسین كه ایشان هم پسر حضرت علی و فاطمه زهرا كه ایشان هم دختر پیامبر هستند ئ. پس جمله تعریضی زیر كه از شماست نمیتواند درست باشد .
نقاشی سمت چپ با آن دو صلیب بالای ورودی میانی و آن پنجره های کلیسایی، با توجه به نوشته های شما معیار تان برای بنای اسلامی چیست. در یك بنای اسلامی تزیینات و پنجره ها چكونه است . لازم به ذكر است كه بارگاه حضرت معصومه و دیگر مزارها نیز در طول این سالها بسیار تعغییر كرده . از روشن گری شما ممنون میشوم
 
پاسخ:
ناریا: آقای ساسان. تعریضی در آن جمله ندیدم، الا این که اندکی ثقیل بود که نرم تر کردم. اساس اعجاب در این است که فاطمه ی مدفون در قم فرزند امام حسین معرفی شده است. مقصد شما از مطلب دومی که نوشته اید واضح نبود، کاروان سراها بنای اسلامی شناخته نمی شوند و هرگز چنین کاروان سراهایی که در این دو نقاشی آمده در ایران دیده نشده است.پلان اصلی هر دوی آن ها، همانند بنای عالی قاپو در میدان نقش جهان، کپی بناهای فرنگی است. ویرایش

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان