ایران شناسی بدون دروغ، 117

 آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۱۷

در آغاز مباحث جدی و جدید در پیش، شاید هم بنا بر ضرورت بیان گاه به گاه مطایبه ای، با قصد تلطیف و تمدد، به یاد خاطره ای افتادم که در حوزه ی گذران بخش اعظم نوجوانی ام، یعنی در محله ی امام زاده یحیای تهران شاهد و ناظر آن بوده ام. در آن زمان مسجد محله ما را شیخ دهان گرمی با نام سرخه ای می گرداند که بیش تر وقت منبر پس از نماز مغرب و عشای اش، به ذکر تاریخ اسلام می گذشت و از همین روی مشتاقان نقل های او، صرفا کسبه و مومنین سنتی نبودند و از میان محصلین و نو روشن فکران و صاحب منصبان نظامی و اداری و یکی دو طبیب اتو کشیده محل نیز مستمعینی داشت. شیخ سرخه ای، بنا به عادت عام واعظین، در انتهای منبر خود، دعاهایی از قبیل فرج ظهور، دفع و ذلت دشمنان اسلام و نیز شفای عاجل تمام بیماران داشت، که با سوز و اخلاص مخصوص خود بیان می کرد. در انتهای شب کسانی بر گرد شیخ جمع می شدیم و از هر بابی پرسش و خواهشی داشتیم و شد شبی که طبیب محله را نیز، که مرد معتقدی بود، نشسته نزد شیخ دیدم که با تاکیدی راستین و با خلوص کامل و تقریبا به التماس می گفت: آقا از آن که شما را مستجاب الدعوه می دانم، عنایتا دعای شفای تمام مریضان را از انتهای دعاهای منبرتان بردارید، زیرا که نان اهل و عیال ما بریده می شود!!! حالا گاهی این جا و آن جا شاهدم که ساده لوحانی، در تعارض با داده های جدید تاریخی، مطالبی می گویند و می نویسند که بدون مکث مرا به یاد آن التماس طبیب، نزد شیخ سرخه ای می اندازد!!!!

باری، به فرمان عقل، با بررسی امکانات و عبور دشوار از ده ها مدخل نو، که ایران پیش از ظهور صفویه را، فاقد مظاهر متمدنانه، به خصوص ابنیه ی عام المنفعه ی مورد نیاز تجمعات شهرنشینی، از کاروان سرا و بازار و حمام و پل و آب انبار و حتی مظاهر مستقل اشرافیت نشان می داد و این برداشت، که بالطبع تحولات پدید آمده در دوران صفویه، نمی توانست بر سرمایه و توان فنی و قدرت تولید بومی و ملی متکی باشد، به این حاصل روشن مقدمات رسیدم که انقلاب اجتماعی صفویه و نهضت نوسازی پدید آمده در آن دوران، یک دکور بندی سریع، بر ایرانی بوده است که پس از دو هزاره هنوز از آسیب قتل عام پوریم قد راست نکرده بود و مرتکبان پوریم دیگر صلاح نمی دیده اند تابلوی آن ایران مطلقا ویرانه ی پیش از صفوی را، که فقط گروه های کوچک پراکنده و نگرانی را در حفاظ قلعه های کوهستانی صعب العبور جای داده بود، همچنان برابر چشمان کنجکاو رقیبان فضول پرتقالی خود باقی گذارند که برای نخستین بار، بر اثر رشد ابزارهای دریا نوردی، با عبور از مانع اقیانوس ها، به مشرق زمین می رسیدند و فصل جهان گردی و جهان گردان آغاز می شد. زیرا خالی بودن سرزمین پهناوری چون ایران، از نمایه های حیات جمعی، بدون شک پرده از آن قتل عام بزرگ بر می داشت و مشت یهودیانی را می گشود که پیوسته قوم خود را مظلوم ترین گروه در تاریخ بشری معرفی کرده بودند.

«دومین شاه راه قم و کاشان به طول هیجده فرسنگ از گردنه ی شوراب و قسمتی از دامنه های کوه رود می گذشت. در فواصل این راه بعد از کاروان سرای پاسنگان سه کاروانسرای معتبر شاه عباسی دیگر هم در مزارع شوراب و سن سن و قریه نصرآباد احداث شده بود که به واسطه ی استحکام بنیان آن تاکنون سالم و برجا مانده است. در حالی که مدت پنجاه سال اخیر که مورد استفاده قوافل نبوده هیچ گونه سرپرستی و مرمتی از آن ها نشده است. یکی از مسافرین این راه در آغاز قرن حاضر می نویسد: «چون منزل امروز ما بیش از شش فرسخ نبود به کاروانسرای سن سن رسیدیم و به محض این که آن کاروان سرای زیبا و محکم و وسیع را دیدیم فهمیدم که از آثار صفوی است. به عقیده چهارپاداران در تاریخ ایران فقط دو دوره ی مقرون به سعادت بوده که یکی دوره فریدون و دیگری دوره ی شاه عباس می باشد و کاروانیان تمام ابنیه و آثار صفوی را از شاه عباس می دانند». (حسن نراقی، آثار تاریخی شهرستان های کاشان و نطنز، ص ۲۲۴)

نراقی می نویسد که این نقل را از کتاب یک سال در میان ایرانیان ادوارد براون برداشته است، اگر چنین نقلی به زبان چهارپا داران عهد قاجار گذشته باشد، و اگر اشاره به زمان فریدون را، مثالی بر ایران پیش از هخامنشیان، یعنی پیش از رخ داد پلید پوریم بگیریم، آن گاه این چهارپا داران به مقدم و عالی مقام ترین مورخان ایران و بل جهان مبدل می شوند، زیرا که فاصله ی میان فریدون و صفویه را، خالی از رونق و سعادت می دیده اند!!! بدین ترتیب و در نخستین مرحله ی ورود به برآمدن صفویه، از جمله با نشان دادن علائم و نشانه های یونانی و لاتین معماران، در سنگ های بنای کاروان سرایی، که نظایر بس متعدد دارد، به خوبی آشکار کردم که مجریان آن پروژه ی عظیم ایران سازی شتاب زده و موقت، از مدیریت و تخصص و به طور مسلم سرمایه ی وارداتی بهره برده اند، مطلبی که به خواست خدا در یادداشت های آتی نیز، قرینه های محکم تر دیگری بر آن خواهم افزود و نشان خواهم داد که صفویه جز تلاش مرحله بندی شده ی یک گروه کار بین المللی و از جمله و به خصوص کاربران ارامنه، برای ایجاد تحولات نمایشی در زمینه های مختلف اجتماعی، به ویژه نمایه های پا بر جای معماری نبوده اند که جزء جزء ملزومات ساختمانی را تهیه و درطی دو قرن و نیم و اندک اندک، به اشکال و کاربردهای مختلف بالا برده اند. آن گاه با ورود به شناخت ابنیه ی امام زاده هایی که برای انحراف در برداشت های تاریخی، با جعل کتیبه، بنای آن ها را به دوران پیش از صفویه کشانده اند و با عرضه ی نمونه های لازم و نیز پیش کشیدن این بحث اصولی که تظاهرات مذهبی، به صورت بنای آرامگاه های معمولی و یا پر زرق و برق و دارای شناس نامه ی مشهود، اگر مبنا را همین تفسیرهای کنونی در مظلومیت تشیع بگیریم، پیش از استقرار صفویه ممکن نبوده و تدارک چنین مظاهر آراسته و علنی برای امامان و امام زادگان، در منطق موضوع، تنها از دورانی میسر شده که شیعه به اقتدار سیاسی و سرکردگی و امنیت لازم رسیده است.

«شیعیان از شروع خلافت بنی امیه، به دلیل قیام های مکرر خود، مورد آزار خلفا و حکم رانان سنی مذهب آنان بودند. این امر در زمان خلافت عباسیان هم ادامه یافت. آزار حکم رانان سنی موجب شد که شیعیان از مرکز خلافت مهاجرت کنند و هرچه می توانند به نقاط دور دست روند». (رضا نیازمند، شیعه در تاریخ ایران، ص ۱۰۸)

اگر این سخنان منزلت تاریخی دارد و اگر ایران پیش از صفویه در حوزه ی مدیریت خلفا بوده و در تسلط سنیان می گذشته ، پس قبول بر پا شدن مراکز رسمی و پر رونق و روشنایی شیعیان، به صورت مقابر امام زادگان و امامان، در چنین حال و هوایی، غیر ممکن بوده است، مگر این که تشریفات رایج کنونی بر این مقابر و از جمله ساختمان پر شکوه آنان را، آغاز شده از عهد صفویه بدانیم.   

«شاه اسماعیل پس از ورود به تبریز، بی درنگ تصمیم گرفت مذهب شیعه را مذهب رسمی قرار دهد. تا زمانی که مدرکی مغایر این مطلب به دست نیاید می توان پذیرفت که او به دلیل اعتقاد دینی، و نه از روی مصلحت اندیشی های سیاسی، از یک عزم قطعی پیروی نمود. علاوه بر این اعتقاد شاه اسماعیل به شیعه چه مفهومی داشت، یعنی او تا چه حد قوانین و احکام شیعه را می شناخت و آن را رعایت می کرد؟ در این جا ذکر این مطلب کفایت می کند که اسماعیل مذهب سنت و تکریم خلفای راشدین را منسوخ کرد و به جای آن تایید و تکریم علی (ع) و یازده امام دیگر را متداول ساخت». (هانس روبرت رویمر، ایران در عصر جدید، از انتشارات دانشگاه تهران، شماره ۲۵۳۵، ص ۲۵۸)

تواریخ صفوی موجود، بدون استثناء، از خشونت بی حساب و شمار شاه اسماعیل تا حد آدم خواری و آدم سوزی و آدم کشی، برای برقراری مذهب تشیع بسیار نوشته اند، که قصد انتقال نقل های متعددی از آنان را به این وبلاگ ندارم. مصلحت علما و اندیشمندان شیعه در این بوده است که چنین ورودیه ای برای این مذهب به ایران را نپذیرند، زیرا تشیع را از ظواهر یک تحول استراتژیک تاریخی و نگاه اعتقادی نوینی به اسلام خارج می کند و به سوقات منفرد یک اندیشه ی فاشیستی و تحمیل کاملی از سوی یک فرد ناشناس، با هدفی نامعین، تغییر ماهیت می دهد.

«آشکار است که برقراری تشیع در کشوری که حد اقل به طور رسمی، قسمت اعظم جمعیت آن سنی بودند، بدون مخالفت یا بدون تعقیب و آزار کسانی که از قبول آن خود داری می کردند، میسر نبود. مجازات نافرمانی تا حد مرگ می رسید و تهدید به کاربرد زور از ابتدا اعمال می شد. در مورد مردم عادی، وجود این تهدیدات برای تغییر مذهب کافی بود، اما علما سرسخت تر بودند. برخی از آن ها کشته شدند، عده ی بیش تری به مناطق سنی نشین گریختند». (راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ص ۲۶)
«در دوران شاه اسماعیل علمای شیعه ی اثنی عشری، پس از قرن ها یک شاه شیعه و یک کشور اثنی عشری به دست آوردند و به جای زندگی در خفیه و تقیه کردن از باورهای خود، دارای احترام خاصی شدند. بدین جهت تمام آدم کشی ها و آدم سوزی ها و مصادره ی اموال و قساوت های شاه اسماعیل را، که به باور آن ها «در راه دین» بود جایز شمردند و حتی به شراب خواری او اعتراضی نکردند». (رضا نیازمند، شیعه در تاریخ ایران، ص ۱۴۳)

چنان که معتقدند و اعتراف می کنند، در این صورت، تشیع نه در یک تعامل عقلایی و اعتقادی و یا در مبادله ی مباحث رایج قرآنی، بل با توسل به تهدید و کشتار و ارعاب به ایران وارد شده است!!! آیا قبول این تحول، به نحوی که بیان می شود، از آغاز موجه شمردن آن کشتاری نیست که هنوز هم سقف سوخته ی مساجد طرفین را بر سر نماز گذاران آن، ویران می کند؟!! 

«ما می دانیم که مشاوران اسماعیل درباره ی نیت وی تردید جدی نشان دادند، زیرا محتمل بود که اهالی تبریز که کلا سنی بودند، از قبول مذهب شیعه به شدت امتناع ورزند. با این حال اسماعیل از قصد خود منصرف نشد و در انجام آن موفق گردید. از آن جا که در آن زمان فقهای مبرز شیعی به ندرت در شمال غرب ایران می زیستند و حتی اگر فقهای شیعی نیز در آن جا وجود می داشتند، باز هم دوران نخستین حکومت صفوی از این نقطه نظر وضع مناسبی نداشت. توضیحات دقیق تر درباره ی احکام شیعه سخت به دست می آمد. حتی کتبی وجود نداشت که بتوان این احکام را از آنان گرفت. در جست و جوی کتابی در این زمینه، بالاخره یک جلد کتاب «قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام» اثر ابن مطهر حلی، که مشهور ترین فقیه شیعی در عهد مغول بود به دست آمد. البته این کتاب به عربی تالیف شده بود و از این رو قبل از آن که به فارسی ترجمه شود، برای عموم مردم که مسلما در این زمان به زبان عربی آشنا نبودند، قابل استفاده نبود». (هانس روبرت رویمر، ایران در عصر جدید، از انتشارات دانشگاه تهران، شماره ۲۵۳۵، ص ۲۵۸)

حتی اگر همین نقل و نقد را، که خود بر هیچ مدرکی استوار نیست و داستانواره ی دیگری از آن قبیل است که در سراسر تاریخ ایران زیر دست و پا ریخته اند، جدی بگیریم؛ هیچ گره ای از تاریخ صفویه گشوده نخواهد شد، زیرا شاه اسماعیلی را خواهیم داشت که بدون مراجعه به منبع و مدرک و یا حتی فقیهان شیعه، که به زمان او در شمال غربی ایران نبوده اند، چنان به اندیشه ی تشیع رو کرده است که بدون ملاحظه مردم کلا سنی تبریز و سراسر ایران، قصد می کند که تشیع را پایه ی پذیرش اسلام در ایران قرار دهد!!! شوخی ترین قسمت این بررسی آن جا بروز می کند که می خوانیم فقیهی در عهد مغول، که به راستی نشانی از آنان در ایران نیافته ایم، کتاب احکام تشیع به زبان عرب می نوشته و مردم از آن بهره می برده اند، اما استفاده و رجوع به همین کتاب احکام، به زمان و در دربار شاه اسماعیل هم، نیاز به ترجمه ی فارسی آن داشته است!!! مورخ به شنیدن چنین مطایباتی در موضوع فرهنگ ایرانیان سخت عادت کرده است، زیرا در سرزمینی که در چشم بر هم زدنی خط و زبان ایلامی کهن را به میخی داریوشی و در لمحه ای دیگر، به خط و زبان اشکانی و سپس پهلوی ساسانی و اوستایی و عربی متحول می کنند، خط زدن بر حافظه ی عربی خوان اقوام ایرانی، در فاصله ی کوتاه میان مغول و صفویه، مثل آب خوردن می شود، اگر بتوانند پاسخ دهند مردمی که از قرن چهارم هجری شاه نامه به زبان فارسی امروز داشته اند، چه گونه و با چه نیازی به کتاب احکام با زبان عرب رجوع می کرده اند؟!!

«به علت اهمیت زیادی که رواج شیعه برای آینده ی اسماعیل و برای ایران داشت، ضرورتا این سئوال مطرح می شود که انگیزه ی او در اتخاذ این تصمیم چه بوده است؟ یافتن پاسخ به این سئوال دشوار است. ما با اطمینان نمی دانیم که اولین بار چه کسی در خانواده ی مؤسس سلسله، به شیعه گرویده است، آیا اسماعیل خود اولین فرد شیعه بود یا آیا پدر و نیای اش قبلا پیرو مذهب شیعه بوده اند، یا آیا باز هم به عقب برگردیم، اگر چه نه تا شخص شیخ صفی، اما شاید حد اقل لازم باشد تا شیخ خواجه علی به عقب برویم؟ مدارک گوناگونی که برای اثبات این قضیه آورده اند، هیچ کدام حقیقتا قانع کننده نیستند... هیچ یک از این تاملات نباید موجب این اشتباه شود که در این میان به این سئوال که تشیع و تسنن در قرن نهم هجری واقعا چه مفهومی داشتند، نمی توان پاسخ دقیق داد. برای این منظور لازم است تالیفات فقهی زمان مورد نظر که در حال حاضر به حد کفایت در دسترس نیست، به دقت مطالعه شود». (هانس روبرت رویمر، ایران در عصر جدید، از انتشارات دانشگاه تهران، شماره ۲۵۳۵، ص ۲۵۸)

روبرت رویمر یک محقق معاصر است که تا ده سال پیش زنده بود، کتاب بالا را در اواخر عمر منتشر کرده، در آن به بررسی تاریخ ایران در فاصله ی میان قرن چهاردهم تا هیجدهم میلادی پرداخته، نسبت به مسائل موجود در مذاهب اسلامی حساس بوده و با این همه خواندیم که به سبب فقدان منابع مطمئن حتی نتوانسته است واقعا توضیح دهد که چه چیز را تسنن یا تشیع می گویند، این دو مذهب از چه بنیانی برخاسته، بر چه اسناد واقعا مطمئنی متکی است و از چه زمان و چه گونه این فرقه ها در معتقدات اسلامی رخنه کرده است؟!!! اگر خداوند اراده کند و هجوم متعصبان دکان دار متوقف شود، با دلایل عقلی لازم به مسلمین غرقه در احزاب بازی های بی بنیان مذهبی خواهم گفت که تسنن و تشیع، همراه دو زبان مهاجر ترکی و فارسی، پدیده هایی نوظهور در دین کامل اسلام است، که یکی را عثمانیان و دیگری را صفویه، تقریبا به طور همزمان، به حوزه شمالی و شرقی حضور جغرافیایی اسلام، برای تضعیف زبان عرب، ممانعت از گسترش بیش تر و مؤثرتر مفاهیم قرآن و برداشتن خلوص از دین مبارک اسلام وارد کرده اند. حالا کسانی از سر شادمانی دست ها را به هم می سایند که الحمد الله از امروز ترکان هم به صف مخالفان پور پیرار ملحق می شوند و علما فرمان و فتوای رجم مرا می دهند!!! با این همه هنوز زمان ورود به مباحث اصلی نیست مگر این که پیشاپیش تکلیف کامل معماری های اصطلاحا کهن تر از عهد صفویه را معلوم کنم. (ادامه دارد) 

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در جمعه بیست و سوم آذر 1386 و ساعت 14:30 | نظر بدهید

ارسال شده در جمعه، ۲۳ آذر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۴:۳۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان