ایران شناسی بدون دروغ، 102

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۰۲

اندک اندک به مراحل نهایی بیان مقدمات صفویه نزدیک می شوم. قصد نهایی، معلوم کردن این مطلب اساسی است که به علت وسعت آسیب پوریم، سرزمین ما و تمام شرق میانه هرگز و تا هم امروز، به داشته ها و دانش پیشین و ماقبل پوریم خود بازنگشته است، چنان که شناخت دقیق آن اقوام زنده ی تمدن ساز بابلی و آشوری و آرامی و ایلامی و ثته گوشی و رخجی و مودرایی و اوژه ای و ده ها تجمع دیگر بومیان ایران، که با داریوش می جنگیده اند، ممکن نیست. زیرا آن مردم، در ماجرای پلید پوریم، با حمله ای ناجوانمردانه و شبیخون وار و برنامه ریزی شده ضعیف و سپس تا آخرین نفر چنان کشتار شدند، که فقدان عامل انتقال، گرفتن خبر از آن نابود شدگان را نامیسر کرده است. اصرار من در اثبات توقف ساخت ابنیه ی تخت جمشید، جعلی بودن حاکمان هخامنشی پس از خشایارشا، دروغ بودن حضور امپراتوری اشکانی و ساسانی و نیز نادرستی ماجراهای مربوط به قدرت های اقتصادی و سیاسی و نیز ادعای ظهور نخبگان فرهنگی در هزاره ی نخست اسلامی، در ایزان، از آن بابت است که معلوم کنم تا زمان صفویه، اقلیم ما با نیروی بومی، قادر به تجدید حیات اجتماعی و ترمیم زخم های ناشی از ضربه ی پوریم نشده و کوشش جاری برای اثبات یونانی بودن مانده هایی که ایران شناسان ابله و مامور و مزدور کنیسه و کلیسا، قسمتی را به نام پارتیان و بخشی دیگر را به نام ساسانیان جا و جار زده اند، از آن است که بدانیم کسانی با سعی فراوان و با قصد پنهان نگه داشتن قتل عام پوریم، سعی در انتقال موهوماتی به نام تاریخ ایران باستان، به ذهن مردم ایران داشته اند. 

بار دیگر و با ارائه ی این نمونه از هنر مرمر تراشی کهن یونانیان، که تصویری غیر قابل ارزش گذاری هنری، از امپراتور آنتینیوس است، توجه می دهم که در حواشی گوناگون هستی کهن و باستانی ملل بسیاری، علامات و مشخصه هایی انحصاری وجود دارد که اختصاصا معرف حضور هر یک از آن هاست. علائمی که به دلایل گوناگون، هرگز به وسیله ی دیگران تقلید و برداشت نشده است.

چنان که این شاه کار بی بدیل تظاهرات ایمانی و اعتقادی هندوها، در دهلی نو، که در عین شکوه و عظمت، مهربان و نوازشگر است، از حیطه ی باورمندان به بودیسم و خدایان کهن هند دورتر نمی رود و به دیگران سرایت نمی کند، همان طور که معماری و آرایه های مساجد مسلمین و کلیساهای نصاری اختصاصی است و مثلا صلیب را جز بر فراز صومعه ها و مراکز عبادی و آموزشی مسیحیان در جای دیگری نصب نمی بینیم، بنای زیگورات های کهن در ایران و بین النهرین مورد تقلید چینیان قرار نگرفته، ژاپنی ها میل به ساخت اهرام نداشته اند و روس ها هوس نکرده اند که دیوار چین بنا کنند و اژدهای قدرت چینیان را به نام خود کپی نکرده اند. این قاعده تنها در صورتی به هم می خورد که مثلا مسلمانانی در حد یک کلنی قابل توجه به سرزمین های مسیحیان وارد شوند و مسجدی در کنار صلیب آن ها بسازند و برعکس. بدین ترتیب ادعای این که ابنیه و یادگارهای یونانی چندی که به صورت پراکنده در تیسفون و سروستان و فیروز آباد و طاق بستان و تخت سلیمان در نزدیکی تکاب دیده می شود و در جزییات طراحی و نمایشات معماری و آرایه های حجاری مملو از نشانه های یونانی است، بنا بر تصادف و بدون حضور یونانیان و بر مبنای تفنن و تقلید در ایران، آن هم به میل سلسله ای که به جنگ با رومیان و یونانیان مشهور کرده اند، به وجود آمده است!!!

می توان نهایت شیادی و دورویی و معلق بازی و دوگانه نویسی، برای اختفای حقیقتی عریان را، در تفسیری خواند که گریشمن بر این چند مجسمه ای نوشته است که در نهاوند و کنگاور در کنار یک معبد یونانی یافت شده است.

«هنر یک ملت هرگز نمی تواند در برابر انحطاط سیاسی و فقری که در نتیجه آن حاصل می شود مقاومت کند. وضع هنر ایرانی در دوران اشکانیان همین طور است. در این دوره به نظر می رسد که ما دو اجتماع را می بینیم که یکی از غرب آمده و مشتریان دنیای هلنیستی را تشکیل می دهد و دیگری اجتماع ایرانی است که به فرهنگ یونانی آمیخته شده و هنرمندان بومی را که به شدت تحت تاثیر جریان های غربی قرار گرفته اند به کار وا می دارد. در میان این دو وضع، آن اندک مایه ای هم که از تمدن هخامنشی باقی مانده بود دچار عقب افتادگی مهمی می شود... در معبدی نزدیک نهاوند مجسمه های کوچک برنزی از قرون دوم و سوم پیش از میلاد به دست آمده است که حفریات اتفاقی آن ها را در محل کشف ستون های یادبود ظاهر ساخته اند. در میان این مجسمه های کوچک، زئوس، آتنا، آپولو و دمتر را می توان باز شناخت. این ها را شاید از مصر یا سوریه آورده باشند». (گریشمن، هنر ایران در عهد اشکانیان و ساسانیان، ص ۱۸)

می بینید که گریشمن به چه حیله گری و توجیه و یاوه بافی فوق شیادانه ای، تا حد ایجاد دو اجتماع در ایران متوسل شده، تا ماهیت یونانی آن چه را که در فاصله زمانی معینی در هستی این سرزمین یافت می شود، پنهان نگهدارد و این وقاحت کثیف و پلید و مهوع تا جایی امتداد یافته است که مجسمه های کوچک خدایان هلنی یافت شده در مرکز ایران و در یک عبادتگاه هلنی را، وارداتی از مصر و سوریه وانمود می کند، بی این که بگوید مردم ایران از چه روی به این مجسمه های هلنیستی محتاج بوده اند؟!!

بر اساس این بحث انحصاری بودن کدها و سمبل هایی نزد ملل گوناگون، این نقش سرستون، که به طور عمده مخصوص معابد هلنی و در جهان به نقش «ایونیک» یعنی نمای یونان و باورهای هلنی معروف است، همانند نقش صلیب، هرگز و در هیچ کجای دیگر، جز در ابنیه ی مقدس یونانی به کار نرفته است و تعدد کاربرد آن در بناهای یونانی حیرت انگیز است. نقشی که انعکاسی از شاخ طرفین صورت یک قوچ با پیچش های گوناگون را در خود پنهان دارد. 

                         

این ها فقط چند نمونه از نقوش انحصاری سرستون های معابد هلنی و مراکز آموزشی و ایمانی در یونان باستان است. اگر می خواستم موارد دیگری را نیز انتخاب کنم، تعداد آن ها از پنجاه در می گذشت. گمان ندارم حتی در اروپا، جز حوزه ی تسلط تمدن یونان، جای دیگری چنین نقشی را برای زینت سرستون ها انتخاب کرده باشند. شخصا در این گردش ساده ی قوس ها جلوه ای می بینم که کنجکاوی برانگیز است و میل به باز اندیشی و تفکر آرام را در آدمی زنده می کند.

نقش این گردن آویز یونانی، انعکاسی از آن گرافیک مقدس سرستون های هلنی را در خود نگه داشته است. مسیحیان متعصب یونان از کار برد این گردن آویزها پرهیز دارند و آویختن آن را علامت تعلق به هلنیسم دیرین می دانند و مرا به یاد پلاک هایی فلزی از نوع بال دار اهورامزدا می اندازد که حالا کسانی برای دهن کجی به اسلام، نه بر گردن، که درست روی سیب آدم و زیر چانه ی خود می بندند!!!

این تمبر یادبود یونانی آراسته به تصویر نقش سر ستون مقدس هلنی، برداشت شده از ارکتئوم، معبد مقدس آتنا در کنار آکروپلیس، که در نمای پشت تمبر دیده می شود، اهمیت این نقش ایمانی و انحصاری یونانیان را به روشنی نشان می دهد. در واقع این نقش ملی یونان و حامل پیامی کهن است که به ظاهر فقط یونانیان ارتباط ناگسستنی و مقدسی در فهم آن نشان می دهند.

این بقایایی از معبد خورهه در نزدیکی قم است. حتی گریشمن هم این ستون ها را بازمانده هایی از یک پرستشگاه شناسایی کرده و در باب آن نوشته است:

«تا یک قرن پیش بقایای معبدی که بنا بر یک طرح یونانی ساخته شده بود، هنوز در کنگاور بر سر جاده بین کرمانشاه و همدان مشهود بود. تالار عظیم آن که تصور می شود در حدود سال ۲۰۰ پیش از میلاد ساخته شده، نزدیک به ۲۰۰ متر مربع را فرا گرفته بود. ساختمان دیوارها با تخته سنگ های بزرگ تقلیدی از تخته سنگ های بزرگ صفه تخت جمشید بود و ستون هایی که دارای سر ستون های دوریک بودند، بالشتک های کرنتی داشتند. بدون شک در خورهه نزدیک جاده ی تهران - اصفهان، عدم توانایی در درک عناصر معماری یونانی بیش تر محسوس است. در معبد خورهه که دارای طرح یونانی است ستون ها از حد تناسب کلاسیک بین ارتفاع و قطر تجاوز می کنند و این دلالت بر سلیقه ی ایرانی دارد». (گریشمن، هنر ایران در عهد اشکانیان و ساسانیان، ص ۲۴)

همان خیره سری معمول ایران شناسان یهود، در برابر حقایق آشکار تاریخی و مانده های معماری در ایران. معبدی را که جز نشانه های یونانی ندارد، تنها به علت تخته سنگ های بزرگ، که اثری از آن ها بر جای نیست، در دروغی آشکار، تقلیدی از تخت جمشید معرفی می شود و آن ستون های سوزنی مخصوص معابد یونانی، در ذهن گریشمن شیاد به نمودارهای موهوم و بی قرینه ای از سلیقه ی ایرانی تغییر فرم می دهد. اگر گریشمن نمی تواند و به تر این که بگویم نمی خواهد ماهیت اصلی این معبد هلنی را شناسایی کند، که از نمونه های دیگر آن، از جمله در کنگاور با خبریم، اینک به آسانی و با تطبیق نقش سر ستون آن با آرایه ی مقدس و انحصاری یونانیان، او را به اعتراف حقایق وادار می کنیم.

 

اینک نقش سر ستون های خورهه را از نزدیک تماشا کنید. آیا بازهم اثبات حضور یونانیان در ایران برای چنان مدتی که آن ها را به معبد سازی با همان لوگوی معروف ایونی، در کنار کلنی های معینی واداشته، نیازمند توضیح بیش تر است؟!! اینک بایستی کسی را بیابیم تا به ما توضیح دهد کارگزاران تدوین تاریخ جهان باستان چه کسانی بوده اند و تا چه اندازه در کرسی های شرق شناسی و حواشی آن نفوذ داشته اند که اینک حتی مورخین و صاحبان کرسی های تاریخ در یونان نیز، این معبد هلنی را متعلق به پارتیان می دانند؟!!!!!! (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در دوشنبه بیست و سوم مهر 1386 و ساعت 22:0 | نظرهای ناریا
ارسال شده در دوشنبه، ۲۳ مهر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۲:۰۰ توسط naina

ارسال پیام به این نوشته
نام: *
ای میل:
وب سایت:
پیام: *
کد امنیتی: *
عکس جدید
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده مطلب ارسال شود
دوست گرامی پیام شما پس از تأیید نویسنده نمایش داده خواهد شد.
نویسنده : kamrannan
سه شنبه، ۲۴ مهر ماه ۱۳۸۶ ساعت ۲۳:۵۴
 
ba salam wa arze khaste nabashid khedmate ustade arjomand
bande az khanandegane weblage shoma mibasham wa kheily khoshhal hastam ke ba matalebe taze wa badie ashna shodeam ke tasire amighy ru bineshe man gozasht wa baes shod ke jawabw bazy az soalatam ra ke salha barayam bijawab mande bud peida konam wa betawanam wa masaele tazeie rajebe tarikhe mantaghe wa ghowmiyat khish be dast biyawaram albate hanuzam dar hale peigiriye maatalebe weblog hastam

 
 
 

کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای وب سایت ` حق و صبر ` naria.asia محفوظ است.

طراحی و راه اندازی،
گروه برنامه نویسی تحت وب بنیان اندیشان